ییغیشین شنلیک ائده ک قرنمیزین بایرامدیر
سیل گوزیمدن بو یوز ایلدن بری گوز یاشلاریمی
یوز باشیم اولسادا، اولسون، یوخ اوزومده قیریشیم
جوانام، کیم نه بیلیر گیزله دیرم یاشلاریمی
نمایش نسخه قابل چاپ
ییغیشین شنلیک ائده ک قرنمیزین بایرامدیر
سیل گوزیمدن بو یوز ایلدن بری گوز یاشلاریمی
یوز باشیم اولسادا، اولسون، یوخ اوزومده قیریشیم
جوانام، کیم نه بیلیر گیزله دیرم یاشلاریمی
یک جهان بر هم زدم وز جمله بگزیدم تورا
من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تورا
ای سیه مار جهان را شده افسونگر
نرهد مار فسای از بد مار آخر
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن / یا زجانان یا زجان باید که دل برداشتن
نکند فکر کنی در دل من مهر تو نیست
گوش کن نبض دلم با تو یکیست
تا کسی رخ ننماید ،نبرد دل ز کسی
دلبر ما ،دل ما برد و به ما رخ ننمود
دل دیوانه برای تو همیشه تنگ است زیبا
هر حادثه ای به قلب، سنگ است زیبا
یک درد به سینه می زند مشت دمادم
هر یک نفسم شروع جنگ است زیبا
الا یا ایها الساقی ز می پر ساز جامم را [golrooz]
که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را[golrooz]
امشب از آسمان دیده تو روی شعرم ستاره میبارد
در سکوت سپید کاغذها پنجه هایم جرقه میکارد
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم[golrooz]
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن[golrooz]
ناکرده گناه در جهان کیست بگو*
وان کس که گنه نکرد چون زیست بگو *
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
"چه عجب یکی از دوستان شعری ارسال کرد ، دلم داشت می پوسید . . . [golrooz]"
نقاش غزل تا که به چشمان تو پرداخت
دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت
تا تو نگاه می کنی کار من آه کــــــردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است ؟
تو این روزای بی کسی شبیه من فراوونه
یه لحظه چشماتو ببند، گذشتن از من آسونه...
هرکاو شراب فرقت دیری چشیده باشد[golrooz]
داند که سخت باشد قطع امیــــد واران[golrooz]
ندانستم چو نیکو قدر ایام جوانی را
دلم خون می شود چون بشنوم نام جوانی را
الا یا ایها الساقی ز می پر ساز جامم را
که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را
ادب و شرم تو را خسرو مه رویان کرد
آفرین برتو که شایسته صد چندینی
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
ای مرا با شور شعر آمیخته
اینهمه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی
یعنی نمی شود که بگویم سحر رسید ؟
درس غربت غیبت کبری به سر رسید ؟
ديروز به ياد تو و آن عشق دل انگيز
بر پيكر خود پيرهن سبز نمودم
در آينه بر صورت خود خيره شدم باز
بند از سر گيسويم آهسته گشودم
من از بی قدری خار ســــــــــــــر دیوار دانستم
که ناکس ، کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
انی رایت دهرا من هجرک القیامه
هرکاو شراب فرقت دیری چشیده باشد
داند که سخت باشد قطــــع امید واران
نوبهار است در آن کوش که خوش دل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
یا رب مددی کن و ندایی بفرست
طوفانزده ام راه نجاتی بفرســـت
تو به دادم برس ای عشق، که با این همه شوق
چاره جز آن که به آغوش تو بگریزم نیست
تا نگرید کودک حلوا فـــــــــــروش
دیگ بخشایش نمی آید به جوش
شمع هر جمع مشو ورنه بسوزی مارا
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
من از بی قدری خار سر دیوار دانستــــــــــــم
که ناکس کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها
اگرآن ترک شیرازی بدست ارددل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقندوبخارا را
آقا اجازه دست خودم نیست خســته ام
در درس عشق من صف آخر نشسته ام
مرا مي بيني و هر دم زيادت ميكني دردم
تو را مي بينم و ميلم زيادت مي شود هر دم
من مستم و مدهوشم
شبگرد قدح نوشم
من ار روییدن خار سر دیوار دانســــــــــــــــتم
که ناکس کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها
ای آتش جان پاک بازان
در خرمن من زبانه از توست
تو را پرواز بس زود است و دشوار
ز نوکاران که خواهد ، کار بسیار
روزها در حسرت فردا به سرشد ای دریغ / دیگر از عمرم همین امروز و فردا مانده است