یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا [golrooz]
نمایش نسخه قابل چاپ
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا [golrooz]
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی
یارب تو آن جوان دلاور نگاه دار
کز تیره آه گوشه نشینان حذر نکرد
دی، کودکی بدامن مادر گریست زار
کز کودکان کوی، بمن کس نظر نداشت
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیرو سلوک
به در صومعه با بربط و پیمانه روم
مرغک دلداده به عجب و غرور
کرد یکی لحظه تماشای مور[golrooz]
روی زردست وآه دردآلود
عاشقان را دوای رنجوری
یعنی نمیشود که بگوییم سحر رسید ؟
درس غربت غیبت کبری به سر رسید ؟[golrooz]
در مقامی که صدارت به فقیران بخشند
چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی
یارب به خدایی خداییت ، وانگه به کمال پادشاهیت
از عشق به غایتی رسانم ، کاو ماند اگر چه من نمانم [golrooz]
ملامت گو چه دریابد میان عاشق ومعشوق
نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی
یار بی پرده از در و دیوار
در تجلی است یا الوالابصار[golrooz]
روزی که چرخ از گل ما کوزه ها کند
زنهار کایه ی سر ما پر شراب کن
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا ؟[golrooz]
آب زنید راه را هین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
دعای صبح و آه شب ، کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی [golrooz]
یغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمست
در سر کلاه بشکن دربر قبا بگردان
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا ؟[golrooz]
آنکه بودی وطنش دیده ی حافظ یارب
به مرادش ز غریبی به وطن باز رسان
نازنیا در نگاهت عطر گل پاشیده اند
گوییا مهتاب را با عطر گل پوشیده ای[golrooz]
یارب این آتش که در جان من است
سرد کن زانسان که کردی بر خلیل
لال شوم ، کور شوم ، کر شوم
لیک محال است که من خر شوم [golrooz]
مرغول را برافشان یعنی به رغم سنبل
گرد چمن بخوری همچون صبا بگردان
نبینی باغبان چون گل بکارد
چه مایه غم خورد تا گل برآرد؟[golrooz]
دل از جواهر مهرت چو سیقلی دارد
بود ز زنگ حوادث هر آینه مصقول
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه مسوس شد [golrooz]
درمیان آب وآتش هم چنان سرگرم توست
این دل زار نزار اشک بارانم چوشمع
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند [golrooz]
در زوایای طربخانه ی جمشید فلک
ارغنون ساز کند زهره به آهنگ سماع
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
ای همه شکل تو مطبوع وهمه جای تو خوش
دلم از عشوی شیرین شکرخای تو خوش
شبروان مست ولای تو علی
جان عالم به فدای تو علی
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن [golrooz]
نی من تنهاکشم تطاول زلفت
کیست که او داغ آن سیاه ندارد
دیروز، در میانه ی بازی، ز کودکان
آن شاه شد که جامهی خلقان ببر نداشت
تا توانی دلی بدست آور
دل شکستن هنر نمی باشد . . . [golrooz]
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال
به سر رسید ونیامد به سر زمان فراق
قسم بر لحظه شیرین دیدار
که از تلخی عمرم گشته سرشار[golrooz]