پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
این چندمین باره میام اینجا! استرس دارم ساعت 11 و خورده ای هست هنوز سایت راه نیفتاده! رفتم اموزشگاه گفتن اگه تمدید نشد باید حضوری بری سازمان سنجش![nadanestan]
حالا خوبه خیلی درس نخونده بودم امید قبولی نداشتم[nishkhand] اگه خیلی درس خونده بودم الان سکته کامل نه دیگه ناقص رو ....[nishkhand]
خیلی استرس دارما ولی نمیدونم چرا خندم گرفته!!!
امروز از اموزشگاه گفتن برو کافی نت! گفتم صبح رفتم !! گفتن برو یجا دیگه! نشد بیا اینجا
خلاصه دیگه 6 غروب به بعد بود!
بدو بدو رفتم! خیلی وقت بود بیرون نرفته بودم! همش فقط 5 شنبه ها 3 تا 8 کلاس دارم که یه هفته درمیون کنسله[nishkhand] اونم تو ماشین با دوستم هم درگیر تمریناتی هستیم که استاد گرامی مشق شب میدن!
اما امروز بعد از مدتها پیاده و تنها رفتم و به اطرافم دقت کردم!!
خدایی مردم زندگی میکنن ما هم زندگی میکنیم!!!
همه هم سن و سالای من درحال خرید بودن چقدر خندان چقدر هم نرم و اروم راه میرفتن!! فشن تی وی بود![nishkhand] هر کی برا خودش یه ترافیکی درست کرده بود[khanderiz] چقددددددددر شلوغ بود! بقولی کلی لایه کشیدم تا رسیدم[sootzadan] اونوقت من بدو بدو با خودم حرف میزدم که کدوم کافی نت ماهر تره! امکان داره مشکل از نت من بوده باشه! خب پس کافی نت صبحه چی! و...
یدفعه متاثر شدم!!!! همه ی زندگیمون تو استرس این درس و ازمونا گذشت!!
اون فشار امتحانای کلاسی و بعدم ترم و ازمونای ورودی مدارس و بعدم 4 سال استرس و فشار کنکور و بعدم که خود کنکور!
دانشگاه هم که رفتیم! همیشه یا درگیر ثبت نام بودیم! یا استرس واریز نشدن و بدهکاری یا استرس انتخاب واحد! یا حذف و اضافه! یا استرس اومدن نمره ها و باز نشدن سایتا !
پروژه ها و استادایی که چقدر اذیت کردن! گزارش کارا بدبختی های معرفی با استاد و این کارای اداری و ... ازون نفس راحت نکشیدیم
اینیکی کنکورو این جزوه های اشتباه و بدبختیو گشتن تو نت دنبال جزوه و منتظر ایمیل از کسایی که قبئل شدن و معرفی کتاب و ... همه ی این بدبختی ها هم تو فشار کاری فوق العاده... که دوچندان انرژی ازت میگیره..
هرگز یادم نمیاد اینجوری که این ادمارو امروز دیدم ریلکس و بیخیال دنیا مشغول خودشون بودن! اینجوری بفکر خودم باشم!!! هعی! زندگی نکردم!!!
حالا این علم و تحصیل بکنار! خود علم لذت بخشه و من زندگی غیر از این رو نمیخواستم! اما حرفم اینه که چقدر حیف که این علم با این همه استرس و بدبختی آغشته!! شده!!!
به حدی افسرده شدم که فقط گریه نجات بخشه!!! واقعا چرا؟ چی باعث شده اینجوری لذت علم با این استرس و این بدبختی و فشار ها بی رنگ شه!!
تو نت یه فیلمی دیدم که خودخواهی وحشتناک خانوما عنوانش بود! البته یه تیکه از یه برنامه کارشناسی بود..
خانومه میگفتن جوونا بهترین زمان زندگیشون رو درگیر این نوع تحصیلات میشن و یسری راهکار دادن.. که مثلا یکی میخواد ازدواج کنه بتونه بگه اقا من 2 سال 3 سال مرخصی از دانشگاه میخوام بره به زندگیش برسه بعد بیاد ادامه تحصیل بده.. و ...
خلاصه واقعا بهترین زمان زندگیمون فقط خلاصه شد توو این گرفتاریهایی که هیچکسم پاسخگو نیست!!! ( تو علم و تحصیل هم خلاصه نشد ! درون خلاصه میشد که خوب بود!!)
راما حق داشت میگفت عمه نمیزاری خوشبختی کنیم همیشه امتحان داری!!!
[nishkhand]
وایییییییی دکتر دعایی زنگ زدن که ثبت نام کردی!؟ خلاصه بزور مدارکمو گفتن ایمیل کنم تا ایشون هم امتحان کنن[esteress]
خلاصه آبرو حیثیتمون رفت!! معدلا همه رو شد[nishkhand][bamazegi][nadidan][khejalat][negaran]sh_dokhtar3[nishkhand]sh_dokhtar3[khejalat]sh_dokhtar3[nishkhand][shaad]sh_dokhtar3[nadidan]sh_dokhtar3
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خب دوستان تسلیت میگم به خودم [nishkhand] امیدوارم غم آخرم باشه[nishkhand]
نشد دیگه! دکتر اس دادن که نشد سایتشون مشکل داره و احتمالا تمدید میکنن...
این تمدید رو احتمالا گفتن تا من گریه نکنم! دیگه خبر ندارن از این بدتر من نگران این رونمایی معدل و عوارضشم[bamazegi]
یعنی فقط باید این وسط این معدل ما رونمایی میشد برا این استاد گرامیمون![khejalat]
آخه من که گفتم دکتر نمیشه چندین نفر ثبت نام کردیم نشد ! آخه چرا اصرار میکنین نه بده منم امتحان کنم!!
هیچی دیگه فردا احضار شدیم!!! [negaran]ازین به بعد ماجرا داریم..[bihes] دوستان بدی خوبی دیدین حلال کنین ...
ولی خب از خدا که پنهون نبود ازین دکترمون چه پنهون[nishkhand][gerye]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
یک روز در دفتر سایت نخبگان[nadidan]
اولش که کلی دیر رسیدم بعدش تو راه پله ها گم شدم[khande]ساغر اومد نجاتم داد مرسی ساغرم[golrooz] بعدش که نشستم مثل این که فقط همه منو نمیشناختن
انقدر هم که استرس داشتم به هیچ کس سلام ندادم شرمنده بچه ها استرس بودش[nishkhand]
آقا کاوه پرسیدن :اسموتون؟
من:ستایش
آقا کاوه:اسم واقعیتون
من:[nishkhand][nadidan]عطیه
اولین نفری که شناختم ساغر بود(چه دلیلی داره نشناسم آبجیمه[nishkhand]) بعدش هم داداش مهدی بقیه رو نمیشناختم فقط نگاه میکردمشون عین خنگا[nishkhand]
بعدش فهمیدم داداش مهدی ریپورتر و آقا رهام نیومدن [negaran]چرااااااااااااااااا؟
خب اول بزارید بگم کیا بودن:ساغر عزیزم مامان گرامیشون جناب مازرون داداش مهدی 42 فاطیما گلم اصلا بهش نمیومد شیطون باشه ولی خب[sootzadan]آقا عرفان انلی مث عزیز خود آقا کاوه[khanderiz]مائده عزیزم آزاده گلم آقا حسن مقی آقا نیما ماهان آقا مهدی موسیقی پریسای عزیم آقا وحید و ماری مریم عزیز و بقیه دوستان و البته همسر محترم جناب کاوه
با این که کمی عصبی شدم ولی در کل خوب بود همه رو دیدم
بابت نیومدن ساره هم به خدا تقصیر من نیست[nadidan]گفته بود اگه من بیام میاد ولی نیومد[gerye]من مامانشم نشسته بود تو خونه گفتم بیا بریم باهام نیومد[nishkhand]
اما درمورد صحبت هایی که شد یکسری از صحبت ها بی نظیر بود یک سری صحبت ها هم فقط باعث شد من حرص بخورم و چون تازه وارد بودم صحبت نکردم[bihes]ولی خب حرف های زیادی داشتم سکوتم علامت رضا نبود[nishkhand]و اما یه مطلب دیگه همه نشسته بودیم آقا کاوه صفحه ی سایت رو باز کردن به قسمت چت باکس که رسیدن همش نوشته های شب گذشته ی من بود من مردم از خجالت[nadidan]خب زیاد حرف زدم برم دیگه[sootzadan]
یه چیز دیگه چرا همه بهم گفتن نشون دادی استقلالی هستم انقدر آبی اومده بودم؟[nishkhand]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
2 ساعت از دفتر سایت تا خونه گذشت! لعنت بر ترافیک!
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
حس میکنم برخی از کاربران ، چند اکانت جعلی دارن و هویت های گوناگون رو از خود ارائه میدن
به چن نفر که مشکوک بودم ، یه نگاهی به پروفایلشون انداختم
از لحن و دوستان و آخرین بازدید کنندگان
میشه به اصل 67 ژنرال گودریان استناد کرد و حدس زد که برخی ها با چه نیتی نمیدونم
دارن کارایی میکنن
کلهم آدمای دو رو خیلی زیاد شدن
آدمای ریاکار چه از نوع دین فروش چه از نوع وجدان و اخلاق فروش هم بسیار
حالا به این جمله بیشتر ایمان پیدا میکنم که میگه
هرچه بیشتر انسان ها رو میشناسم
سگ ها را
بیشتر ستایش میکنم
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
آی سرم،دستم،پام..[narahat]
دیروز یه اتفاقات خعلی خاص افتاد[nishkhand]شاید اینجا جاش نباشه بگم...[sootzadan]ولی خب همین که من کلا عوض شدم[nishkhand]قیافه و...[sootzadan]مامان ستایشم در جریانه...عصبی شدم دیروز...[eynaki]
امتحان نیم ترم فیزیکم امروز افتضاح بود،اخه نزدیک عیدم امتحان نیم ترم میذارن!من امسال هیچی از فیزیک 2 نفهمیدم[negaran]
استرس امتحان ترممو دارم[gerye]
جواب ازمون مراتمم اومد...کیف کردم...[sootzadan]هندسه 1 درصد نسبت به تراز قبلیم اومده بالا[nishkhand]ولی عربی رو شاااهکار کردم...همش 4 تا غلط[shademan][nishkhand]
من اگر پشتکاریو که در پیگیری سریال های تلویزیون و...دارمو در درس نیز داشتم،الا باید جزو هیات علمی دانشگاه صنعتــــی شریــــــف میبودم[sootzadan]حیفِ من..
گشتن با ریاضیا ادمو چل میکنه دیگه...نصف عمرم تو مدرسه با بچه های ریاضیه...تو خونم تو وبلاگمون[nishkhand]جنگه!وبلاگمون تبدیل به سطل اشغالی شده...همه چیزی توش پیدا میشه....بیشترشم جنگه بین تجربیا و ریاضیا...من بدبخت بین 5 تا ریاضی گیر افتادم..خسته شدم از بس پست زدم...5 نفر به یه نفر[afsoorde]تسلیمم...[afsoorde]اما جلوی خودشون نمیگم...[nishkhand]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام / چطورین ؟! [nishkhand] ( 17 اسفند 1392 )
امروز حس درس نبود گفتم بیام تا شب بیکار نباشم ![cheshmak]
این چند هفته بدک نبود اوضاع / فقط خدا کنه تو این سه ماه حذف نشه اطلاعات !!!
شنیدم رفتین مهمونی ![nishkhand] ما و خبر نکردین ؟ [delkhoori][ghahr]
راستی از همه ی بچه هایی که 14 اسفند تولدمو تبریک گفتن ، تشکر میکنم / [ تو پروفایل هم خدمت میرسم ! ]
لطف کردین [golrooz][golrooz][golrooz]
عید هم نزدیکه / پیشاپیش تبریک :)
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
بسیار عالی هستمhttp://freesmile.ir/smiles/197019_1dco2x0p1lilzhfp.gifhttp://freesmile.ir/smiles/197019_1dco2x0p1lilzhfp.gif بعله ............. واییییییییی بالاخره این سونامی قبل عید تموم شد (خونه تکونی!!!) وای وای گردن و کمرو هرچی بود خاک شیر شد اینقده بدنم کوفته بود دیشب تا کله سحر بیدار بودم خوابم نمیبرد که http://www.pic4ever.com/images/Count_Sheep.gif....اه اه چه شب ضدحالی بودhttp://freesmile.ir/smiles/288919_offtobed.gif
انتخاب استاد راهنما هم شده مایه عذاب جون ما..........اخه این چه وضعشه http://www.pic4ever.com/images/2mo5pow.gifهمه بچه ها مشخص کردن و باهاشونم در مورد کاراشون صحبت کردن باز این وسط من موندم بین دو راهیhttp://freesmile.ir/smiles/716519_shame.gif ..... مثلا میخاستم تا عید همه چی معلوم شه یه ذره خیالم راحت باشه .........اخه چیکار کنم موندم بین اینکه با استاد خوب برم کار کنم حالا هرموضوعی یا کاری که میخوام تو این مدت انجام بدم خوب باشه http://www.pic4ever.com/images/out.gif
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دل عاشق منو می سوزونی و به اشکام میخندی
چرا منه ساده فکر می کردم که به عشقت پا بندی
رو کارات چشمامو میبندم تو رو من چشم می بندی
بگو مگه دلت پیش کی گیره بگو واسه کی میمیـری
بگو از من تو انتقام چی رو داری میگیری
چی شده که تو از من و عشقم داری فاصله میگیری