این شیشه های نوشابه
با هم چه گفت و گویی دارند
در جعبه ای کنار خیابان به وقت شب
شاید نشسته اند
درباره ی شراب کهن حرف می زنند
تهران - 81/5/12
نمایش نسخه قابل چاپ
این شیشه های نوشابه
با هم چه گفت و گویی دارند
در جعبه ای کنار خیابان به وقت شب
شاید نشسته اند
درباره ی شراب کهن حرف می زنند
تهران - 81/5/12
گنجشکان
پایین تر از نگاهم
پرواز می کنند
پروانه ای
کلام مرا
می چرخاند
درکه - 81/5/23
بر سرش چتر گرفتم دیدم
او خودش باران است
تهران - 81/7/4
بنشین برابرم
بگذار تا ذخیره کنم چهره ی تو را
تهران - 81/8/1
ازین دریا
ازین دریا
چگونه می توان گذشت
که کوه مغناطیس
میخ از کشتی هامان می رباید
و بند از بند می گشاید
با تخته پاره ای در آغوش
آواره ی آب های عالم شده ایم
71/10/29
در هر سنگی
در هر سنگی انسانی
به خواب رفته است
در هر انسانی آوازی
ماه سنگی بر ایوان
غبار می افشاند
اسب سنگ و سوار سنگ و شتاب سنگ
پرنده سنگ و درخت سنگ و آب سنگ
وردی بخوان
آبی بپاش
سنگ ها را
بیدار کن
71/10/30
ضیافت
به ضیافت مان خوانده اند
بر خوانی ناپدید
آنچه در دست داریم
تصویری از طعام است و تصوری از جام
بیهوده
دست و دهان می جنبانیم
و مست شرابی موهوم
به رقص درمی آییم
71/11/30
تصویر
سفری داریم در اب های آینه
با زورقی نگران
از نیمه ی تاریک درمی آییم
و در نیمه ی روشن به خویش میرسیم
عبور می کنیم
از خویشتن
ما تصویر می شویم
و تصویرمان به جای ما می نشیند
71/12/12
شاید
شاید اگر نگفته بودی
به آن در نزدیک نمی شدم
کلید را نمی چرخاندم
چشم انداز را نمی گشودم
نهی تو
همه امر بود
72/1/15
یک بار
یک بار
دری ممنوع را گشودی
از دهلیزهای تو در تو گذشتی
به نهری رسیدی
عقابی تو را ربود و به جزیره ای برد
روزی بادبانی از افق طلوع کرد
و سفینه ای تو را به ستاره ای برد پر از لبخند
اکنون دری دیگر
به وسوسه باز می شود
وارد می شوی
و نمی دانی که خارج شده ای
72/1/21
من و تو
من نیستم درین پیراهن
تویی تو
که فرود آمده ای بر دریاچه
و آب را بی تاب کرده ای
تو نیستی درین پیراهن
منم من
که عبور کرده ام از در
و ماه را در آب دیده ام
72/2/4