پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز یاد گرفتم که من نباید در برابر کاری که برای دیگران آدم انجام میده انتظار جبران داشت ، البته این رو میدونستم اما تجربش کردم به نوعی که خودم فکرش رو نمیکردم .
مثلا زمانی که از کسی دفاع میکنی نباید انتظار داشته باشی که اون شخص هم ازت دفاع کنه .
شاید تجربه شیرینی نبود ، اما الان خوشحالم که این تجربه رو از ته دل لمسش کردم .
اینا رو نوشتم تا یکی دیگه از تجربه هایی که کسب کردم رو فراموش نکنم . [golrooz]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Siavash75
.............
سیاوش میخوایم یه تک دسته جمعی بزنیم به انجمن نو عروس . اماده بودی خبر بده[golrooz]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام
امیدوارم خوب باشید
این چیزی که الان مینویسم خاطره نیست
ولی مناسبترین جا برای نوشتنش همین تاپیک هست
من کلا ادمی هستم ک درباره نقطه نظرات دیگران در مورد خودم زیاد اهمیت قائل نمیشم مگر اون فرد،فرد خاصی باشه یا برام ارزش داشته باشه
تو سایت از زمانی که من اومدم ،خیلی خیلی نقطه نظرات زیادی و بدی در موردم بود
اوایل برام مهم نبود تا جایی که دیگه خیلی زیادی نظر میدادند
هی من هیچی نمیگفتم ،هی تو خودم میریختم ،چند بار گفتم دیگه تو سایت نمیام
ولی خب تو سایت یکسری از دوستان هستند که به واقع باعث افتخار و خوش بختی هست برای من که با این عزیزان دوستی کنم
تو این 4 ماه اخیر خیلی خیلی زیاد شده این نظرات که چپ و راست به تیکه یا هرچیزی به من نسبت میدند ،
سنگ صبور من تو سایت هم شاهد هست خیلی از اینا رو ،
تو چند روز اخیر
خیلی حرفای خنده اور میشنوم
و از اونجایی که خنده زیاد هم بده و الان هم من تو موقعیت این همه خندیدن نیستم
تصمیم گرفتم تا خودم و اطرافیان رو از راه مستقیم منحرف نکردم ،دست از این ترویج الگو های نادرست در میان جوانان نخبه مملکت که اینقدر نخبگیشون بالاست که خودشون رو فقط با سایه خودشون قیاس میکنند ،بر دارم
چون نه درست هست نه قشنگ
و همچنین از اونجایی که هرکی یه طاقتی داره
منم دیگه تموم شده به خدا طاقتم،
من تو زندگی روزمره ام طوری رفتار میکنم که کسی به خودش اجازه کوچکترین توهینی رو به من نده
ولی انگار بعضی از کاربرای سایت ،جز خودشان و هم قماش های خودشون کسی دیگری رو قابل احترام نمیدونند
شاید الان خیلی چیز کوچکی هست ولی خب الان دیگه حساسیتم گل کرده
و از اونجایی که بالا چشم من ابرو عادی هست ، ممکنه که اگه بیشتر ادامه بدم ،طوری برخورد کنم که برام دردسر درست شه(سابقه اش رو دارم)
و اصولا تو بحثا باید حواسم باشه،چون بعضی مواقع ممکنه حرفای راستی بزنم که دوست نداشته باشند بعضیا و من نمیتونم ،اصول بحث کردن من ،بحث آزاد هست نه با طعنه و ترس از ده جا
ترجیح میدم دیگه تو سایت هیچ فعالیتی نداشته باشم
الانم اگه آن میشم تو سایت فقط و فقط به خاطر همون دوستانی هست که گفتم
اینقدر برام ارزش دارند که حاضرم تو محیطی که ناراحت میشم حضور پیدا کنم
ببخشید طولانی شد
ولی خب دیگه
لازم هست بعضی مواقع[golrooz]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
آدم ها ثانیه به ثانیه رنگ عوض میکننداز آدم های یک ساعت دیگر میترسم!چون درگیر هزاران ثانیه اند…ثانیه هایی که در هرکدامرنگی دگر به خود میگیرند …[golrooz]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
انسان ، حرفیستزده می شودخوانده می شودترانه می شود ، به یاد می ماند …گاهیناله ایستتنهاخاک خوب می فهمدش ….
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
بالاخره تلویزیون ایران ساعت ِ 13:22 امروز از شبکه مستند نواختن ِ کمانچه و ایضا ً از نزدیک همچین تیتراژ ِ پایانی نواختن ِ سنتور مجید اخشابی رو نشان داد ..
کمی شاد گشتم ..
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
m@hdi42
سیاوش میخوایم یه تک دسته جمعی بزنیم به انجمن نو عروس . اماده بودی خبر بده[golrooz]
خدا قضات مهدی گیان.
چرا که نه داش مهدی، با فضای لطیف اونجا هم آشنا میشیم :d
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نمیدونستم اینو کجا باید بنویسم
ولی لطفا راجب کسی که نمیشناسید نظر ندید[asabani]
فکر نمیکنم من انقدر آدم مهمی باشم که به من حسودی بشه
اصلا هم دیگه برام مهم نیست اینجا چی میگذره
سایت بیشتر از این که بهم آرامش بده بهم رنج و عصبانیت داده دو سه برابر دنیای واقعیم بهم ناراحتی داده
خیلیا ناراحتم کردن ولی هیچ وقت به خودم اجازه ندادم از دستشون ناراحت باشم
ولی طاقت من همینقدره
انقدر هم دوستان خوب تو سایت هستن که بودن و نبودنم فرقی نکنه
خداحافظ[golrooz]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sr hesabi
سلام
امیدوارم خوب باشید
این چیزی که الان مینویسم خاطره نیست
ولی مناسبترین جا برای نوشتنش همین تاپیک هست
من کلا ادمی هستم ک درباره نقطه نظرات دیگران در مورد خودم زیاد اهمیت قائل نمیشم مگر اون فرد،فرد خاصی باشه یا برام ارزش داشته باشه
تو سایت از زمانی که من اومدم ،خیلی خیلی نقطه نظرات زیادی و بدی در موردم بود
اوایل برام مهم نبود تا جایی که دیگه خیلی زیادی نظر میدادند
هی من هیچی نمیگفتم ،هی تو خودم میریختم ،چند بار گفتم دیگه تو سایت نمیام
ولی خب تو سایت یکسری از دوستان هستند که به واقع باعث افتخار و خوش بختی هست برای من که با این عزیزان دوستی کنم
تو این 4 ماه اخیر خیلی خیلی زیاد شده این نظرات که چپ و راست به تیکه یا هرچیزی به من نسبت میدند ،
سنگ صبور من تو سایت هم شاهد هست خیلی از اینا رو ،
تو چند روز اخیر
خیلی حرفای خنده اور میشنوم
و از اونجایی که خنده زیاد هم بده و الان هم من تو موقعیت این همه خندیدن نیستم
تصمیم گرفتم تا خودم و اطرافیان رو از راه مستقیم منحرف نکردم ،دست از این ترویج الگو های نادرست در میان جوانان نخبه مملکت که اینقدر نخبگیشون بالاست که خودشون رو فقط با سایه خودشون قیاس میکنند ،بر دارم
چون نه درست هست نه قشنگ
و همچنین از اونجایی که هرکی یه طاقتی داره
منم دیگه تموم شده به خدا طاقتم،
من تو زندگی روزمره ام طوری رفتار میکنم که کسی به خودش اجازه کوچکترین توهینی رو به من نده
ولی انگار بعضی از کاربرای سایت ،جز خودشان و هم قماش های خودشون کسی دیگری رو قابل احترام نمیدونند
شاید الان خیلی چیز کوچکی هست ولی خب الان دیگه حساسیتم گل کرده
و از اونجایی که بالا چشم من ابرو عادی هست ، ممکنه که اگه بیشتر ادامه بدم ،طوری برخورد کنم که برام دردسر درست شه(سابقه اش رو دارم)
و اصولا تو بحثا باید حواسم باشه،چون بعضی مواقع ممکنه حرفای راستی بزنم که دوست نداشته باشند بعضیا و من نمیتونم ،اصول بحث کردن من ،بحث آزاد هست نه با طعنه و ترس از ده جا
ترجیح میدم دیگه تو سایت هیچ فعالیتی نداشته باشم
الانم اگه آن میشم تو سایت فقط و فقط به خاطر همون دوستانی هست که گفتم
اینقدر برام ارزش دارند که حاضرم تو محیطی که ناراحت میشم حضور پیدا کنم
ببخشید طولانی شد
ولی خب دیگه
لازم هست بعضی مواقع[golrooz]
بیخیال مرد
انقد سخت نگیر
بزار هرچی میخوان بگن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
M@hdi42
سیاوش میخوایم یه تک دسته جمعی بزنیم به انجمن نو عروس . اماده بودی خبر بده[golrooz]
آخییییییییییییییییییییییی
یاد قدیم افتادم...!!
چقد علیه مدیرای اون سایتایی که عضو بودیم شورش میکردیم من و دوستام[sootzadan]
امروز قرار بود برم کنسرت استاااد شهرام ناظری تو برج میلاد
دیشب با دو تا دیگه از دوستان قرار گذاشتیم امروز بریم
منتها هرچه کردیم ، نشد
انگار هیچکی نمیخواست بریم
در هر حال نرفتیم...
چند دیقه پیش داداشم که 6سالشه اومد اتاقم گفت یه داستان برام بگو اینجا بخوابم!
منم گفتم برو جای من بخواب پتومو بکش رو سرت! منم داستانو میگم
کلهم داستانو بگم!
نقل قول:
یه روز یه دیو رفت پیش یه اسب و بعدش دوتاشون به خوبی و خوشی به زندگیشون ادامه دادن!
قصه ی ما به سر رسید چلاغه به خونش نرسید![sootzadan]
بچه ی 6ساله اینجوری شد :| و از اتاقم متواری شد...!![khodahafezi]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Team Sar Dadbin
آخییییییییییییییییییییییی
یاد قدیم افتادم...!!
چقد علیه مدیرای اون سایتایی که عضو بودیم شورش میکردیم من و دوستام[sootzadan]
منظورتون میلیتاری است؟ اگه هست جان داداشت بگو نام کاربریت چی بود [nishkhand]