دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلط ای خواجه در این عهد وفا نیست.
نمایش نسخه قابل چاپ
دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلط ای خواجه در این عهد وفا نیست.
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است؟
تو نبودی دل به دل راهی نداشتاز خیال عشق آگاهی نداشتتو نباشی تا قیامت بی کسمدر تمام زندگی دلواپسم
مادر موسیقی بهشت همانا صدای توست
گوش دلم به زمزمه لای لای توست
ترا بر اوج بلندی،مرا سوی پستی
مباشران قضا میزنند و میرانند
دوش بیماری چشم تو ببرد از دستملیكن از لطف لبت صورت جان میبستم
من ندانم با که گویم شرح درد
قصه رنگ پریده خون سرد
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
[golrooz]پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن[golrooz]
دوش دیدم ملائک در خانه زدن
گل ادم بسرشتن وپیمانه زدن
در آن درگه که گه گه که که و که که شود ناگه / به امروزت مشو غره نه ای آگه
یه دقیقه نبودماااااااااااا
هر که با من همره و پیمانه شد
عاقبت شیدا دل و دیوانه شد
در کارگه کوزگری رفتم / دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
شب روان مست ولای تو علی / جان عالم به فدای تو علی
یک گوهر معنی زکان حکمت
در گوش چو فرخنده گوشواراست
تو را دانش و دین رهاند درست / در رستگاری بباید جست
تو بر مایه ی دانش خود مایستکه بالای هر دانشی دانشی است
تیرگی می آید
شهر می گیرد آرام
قصه رنگی شب
می رود رو به تمام
سهراب سپهری
تویی بهانه آن ابر ها که میگریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی[golrooz]
یا رب این نو گل خندان که سپردی بمنش میسپارم بتو از چشم حسود چمنش
شرح این آتش جان سوز نگفتن تاکی / سوختم و سوختم این راز نهفتن تا کی ؟
شاد باش که از شادی تو دلشادم
تا تو شادی ز غم هر 2 جهان آزادم[golrooz]
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم
دوستان قبل از ارسال شعر صفحه را refresh کنیدمستانه شد حدیثش پیچیده شد زبانش / گه می فتد از این بود گه می فتد از آن سو
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم ....[golrooz]
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم / جرس فریاد می دارد که بر بندید مهمل ها
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر زمنقار[golrooz]
روزی سر سنگ عقابی به هوا خاست / وان در طلب طعمه پرو بال بیاراست
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
بیرزد اگر همه جهان دهندت باج
جمع ما جمع نباشد چون تو پریشان باشی /یاد حیرانی ما آری و حیران باشی
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
الا یا ایها ساقی ادک سن فناول ها / که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم
یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم
ما درس سحر بر سر میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
ده روز مهر گردون افسانه است و افسون / نیکی به جای ییاران فرصت شمار یارا
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست
پیداست آن قدر که متاعی گران بهاست
تا توانی دلی به دست آور/ دل شکستن هنر نمی باشد
درین تاریک جا جز تیرگی نیست
بتاریکی درون این روشنی چیست؟
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراغ تو / وعده وصل اگر دهد طاعت انتظار تو
- - - به روز رسانی شده - - -
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراغ تو / وعده وصل اگر دهد طاعت انتظار تو