پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
همه چی از یه هفته پیش شروع شد که حالم خوب نبود [negaran]ولی به کسی نگفتمو خودمو خیلی خوب نشون دادم معمولا وقتی ناراحتم به ساغر یا سلیناز میگم ولی این بار به هیچ کس نگفتم[negaran]آخه کهکشان میگه حالت بده به کسی نگو سعی کن خوب باشی واسه همین همیشه سعی میکنم پیش محمد خیلی شاد باشم[fardemohem]حتی اگه خوب نباشم[sootzadan]
کل این هفته رو به سختی گذروندم بدون این که به کسی بگم حالم خوب نیست[negaran]
تا این که دیشب یهو ترکیدم اصلا حالو حوصله نداشتم با هر کس که حرف زدم یه جوری ناراحتش کردم[negaran]دیشب اول با ساغر حرف زدم کلییییییییییییییییییییییی ییییییییییییی اذیتش کردم انقدر بداخلاق بودم که نگو[nadidan]خودمم گاهی به این کارام شک میکنم[sootzadan]بعدش با سلیناز حرف زدم چشمتون روز بد نبینه حال اونم بدجور گرفتم دیشب اصلا تو فاز خوبی نبودم[nishkhand]خدا منو بکشه که دوستامو ناراحت کردم[negaran]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
❤گفتم:میری؟
گفت❤:آره
گفتم:منم❤ بیام؟
گفت:جایی که من میرم ❤جای 2 نفره نه❤ 3 نفر
گفتم:برمی گردی؟
فقط خندید.❤....
اشک❤ توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین❤ انداختم
دستشو زیر چونم گذاشت❤ و سرمو بالا آورد
گفت❤:میری؟
گفتم:آره
گفت:❤منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای❤ 1 نفره نه 2 نفر
گفت❤:برمی گردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشت❤ نداره
من رفتم❤ اونم رفت
ولی
اون❤ مدتهاست که❤ برگشته
وبا ❤اشک چشماش
خاک مزارمو❤ شستشو میده .
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز برای اولین بار یه مار زرد رنگ رو از نزدیک لمس کردم و نازش کردم sh_dokhtar22 البته حیف که ناراحت و غمگین بود[afsoorde]
امروز اولین ماهی های قرمز عید رو هم دیدمsh_dokhtar15
"یکشنبه 27 بهمن 92 ساعت 7:33"
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
Mn emruz 27b[khande]ahman raftm danshgah..dustamu dobare didm......va az ye etfaqi khyli khoshhal shodm..khyli ziad.
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
روز خوبی بود[khande][nishkhand]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
پرینترم خراب شد!!! امشب کلی نیازش داشتم!! خلاصه نشستم زمین کلی با دل و رودش ور رفتم!! درست نمیشد!!!
بعد ازینکه دستام جوهری شد!! و پرینتر درست نشد ( و اینکه اخه خب کاری نکرده بودم خراب شده بود )عصبی شدم! با اخم بهش نگاه کردمو گفتم پسر بد!! sh_dokhtar11اومدم نشستم پشت سیستم و دست به چونه و دلخور!!! یکم گذشت یدفعه دیدم تق تق تق تق کاغذو کشید داخل[nishkhand] ولی انگاری زلزله میومد!![nishkhand]
هر قرنی یبار قهر میکنما!! ولی نمیدونم چرا انقد خوب جواب میده[bamazegi][nishkhand][sootzadan] آخرین باری که قهر کرده بودم چند سال پیش بود اون در حد چند ثانیه حل شد... امشبم حدود یه دقیقه...
البته شوخی بود.. قهر کار بدیه[bamazegi] من مهندسیم خوب بود پسرم درست شد[bamazegi][sootzadan][nishkhand]
[golrooz]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
از پادگان که میای بیرون
انگار دنیا رو بهت دادن
برا یه مرخصی دو ساعت باید رکن1 و رکن3 و فرمانده دسته و فرمانده گروهان و فرمانده گردانو راضی کنی
اونوقت میای بیرون
میبینی هیچ خبری نیست
همون روال سابق
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
✿elnaz✿
'' بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم ''
سلام
یعنی چی ؟
یاد آرزوی بچګیم افتادم ، انقدر دلم می خواست همیشه یه نوزاد پیدا کنم از خیابون بدون دغدغه که ازم بګیرنش و هر دفعه هر کس چیزی بګه ، بزرګش کنم واسه خودم ... هی ... من که می دونستم برآورده نمیشه ، یه آرزوی دیګمم داشتن برادر بزرګتر بود که عمراً برآورده بشه بود ، دیګه نداشتم آرزو... [afsoorde] یاد همسایمون افتادم بچه ی آخرش که به دنیا اومد شوهرش تو بیمارستان فروختش [bitavajohi]
زمان در ګذره ، جهان در چرخشه و من سردرګم که چرا می چرخه ؟!
بګذریم ، امیدوارم همیشه در پناه و آغوش الله ، وجود خدا رو در لحظه ی لحظه ی زندګیش حس کنه ، این یعنی اوج خوشبختی ![esteghbal]
نمی دونم این بچه کی هست ، چه کسی میشه و ..... اما حس می کنم خیلی دوسش دارم چون :
http://uc-njavan.ir/images/4ggxumlbpqhlp0fy22x6.jpg
در آینده با ګذر از پیله مبدل به پروانه ای زیبا بشی :
http://uc-njavan.ir/images/a7k4prvadw2jarnzuzyz.jpg