روزای عجیبیه...و حسهایی عجیب تر...sh_dokhtar15
نمایش نسخه قابل چاپ
روزای عجیبیه...و حسهایی عجیب تر...sh_dokhtar15
یک روز خوب:
امروز تولدم بود (بیست و دوم بهمن) اما با وجود اینکه زیاد اهمیت نمیدم که بهم بگن تولدت مبارک اما حقیقتا بدم نمیومد بهم تبریک بگن.
اما کسی نگفت
نه خانواده نه دوستان نه هیشکی دیگه...
فقط یکی تبریک گفت اونم مجازی yas90
بگذریم...
No problem
یه اتفاق خیلی. بد داره میوفته
یعنی. خیلی بد
ممکنه کلا همه. چیز رو. خراب کنه
یه لطفی کنید برام دعا. کنید
sh_dokhtar15
عمری که اجل در پی آن می تازد...
هر کس که در آن غصه خورد می بازد...
دارم به ترم جدید و نمره فیزیکی که هنوز نیومده و 5واحد ترم جدیدمون به اون بستگی داره فکر میکنم!
توروخدا واسم دعا کنید!بدجوری نگران نمرمم!امتحان بدجوری سخت بود!!!!!!!!!!![negaran]
به این فکر میکنم 4 ماه دیگه همچین شبایی من چه حالی دارم؟؟؟[negaran][nadidan][negaran][nadidan]
بدون شک یا بیمارستانم! یا از بیمارستان اومدم یا دوباره در حال رفتن به بیمارستانم... دیگه خیلی خوشبینانش اینه که درمونگاه سر کوچمونم!!![tafakor] نه ولی اون شبانه روزی نیست! پس در حالت خوشبینانه درمونگاه صابرین هستم[nishkhand]خدایااااا فکرشم نمیتونم کنممممممم[esteress][esteress][esteress][esteress][esteress][esteress][esteress][esteress][esteress][esteress][esteress][esteress][esteress][esteress][esteress][esteress][esteress][esteress]
سر کلاس کنکور اقای فاکری من خنگ میشم..خعلی...ابرومم رفته!ساعت از 4 بگذره من هیچی حالیم نیست دیگه!
نشستم سرکلاس ستایش ازم میپرسه اون چیه نوشته رو تخته...میگم بنویس "هاوربین"[taajob2]عینکشو میده بالا یه نکاه میندازه میگه هاhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/21.gifخودمم نوشتم هاوردبین تو دفتر...اینقدر باابهت [nishkhand]داد زدم هاااااااااااااااااااااااا ااوربین[nishkhand]چهار دقیقه بعد استاد:هاااااااااااااااااا ااااااورسسسسسسسسسسسسس[khande]سر بچه ها جلوم بود..نقطه هاشو ندیدیمhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/4.gif
منو ستایش رفتیم زیر میز هرهرهر[khandeshadid]ستایش رشتش ریاضیه امیدش به من بود کنارشم[khandeshadid]
یه بار دیگم همچین اتفاقی افتاد....
جزایر لانگراهانسو با پانکراس قاطی کرده بودم شده بود هانگراس[khandeshadid]
این سوتییتو جلو همه دادم....خود همین مونا تو سایت...[khande]اگر اون شب بهم نگفته بود تو امتحان همینارو مینوشتم[khande]
دیروز خانم خوش نویسان دستگاه گردش مواد درس داد...چقدر شیرینه....همه هنگ کرده بودن[khande]
گردش موادو تو ملخ و کرم خاکی و خرچنگ دراز داشتیم بررسی میکردم...[sootzadan]منو سحر قاط زده بودیم...شکل کرم خاکیو ملخ دیده بودیم
خوش نویسان میگه قلب کرم خاکی 5 جفته...
منو سحر:[khabalood][taajob][taajob2]چی شد مگه 6 بخشی نبود![taajob2][taajob2][taajob2]
به میزای دیگه میگیم اونا بدتر ازما...بعد 4 ساعت ای کیومون افتاده شکلارو جا بجا گرفتیم[khande]
زیست خعــــــــــــــــلی شیرینه....
از کلاس اومدیم بیرون تصمیم گرفتیم اصطلاحات و ....زیست شناسیو به عنوان فحش به ریاضیا بگیم[sootzadan]
همه تجربیا وایسادیم جلو کلاسشون اومدن بیرون...سیستول و دیاستول و تری کاسپیرو....[khande]قیافه هاشون:[soal][taajob]ما:فحشه فحشه[khande]
فامیلی دبیر فیزیک فو ق برنامه نگاری هست ما بهش میگیم سیرابی[khande]ریاضیا گیج شده بودنhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/24.gif
وای ترکیدم از خنده...
به عمم میگیم سیستول میگه بی تربیت[nishkhand]بابام پشتش تایید میکنه[sootzadan]
ستایش این سایتم دیشب رفت سر کارhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/65.gif
دیشب ساعت 2 نصفه شب مزاحم تلفنی داشتم...تو کما بودم نفهمیدم رد تماس زدم یا ....http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/65.gifخوابیدم باز..هیچ وقت مزاحمی نداشتم بچه ها رفتن مشهــــــــــــــــــد شیطونیاشون شروع شدhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/4.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/65.gif
حالا 7 صبح ستایش اس داده:دارم میمیرم ار حرص سلی،از دست بقل دستی بیشعورم و...http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/21.gif
خودم گیج منگ ساعت 10 صبح جوابشو دادمhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/4.gif
بابا از این منو ستایش بااااید یه فیلم طنز بسازن!http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/24.gifقراره باهم بریم کنسرت الان باید بجا این هماهنگ بشه بریم پیش یه روانشناسhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/4.gif
خسته شدم
امروز به زور رفتم مدرسه 3 4 روزه دارم از گردن درد میمیرم تا کنکور گوژ پشت میشم[khande]حالا خیلی هم نمیخونما اینا تاثیر پای نت موندنه[khande]
امروز رفتم مدرسه فیزیک و شیمی داشتیم استاد شیمیمون همیشه به من میگه ستایش شهیدت میکنم آخه خودش موجیه میخواد منم شهید کنه[khande]
هیچی دیگه استاد شیمیمون رفت آقای رمضانی دبیر فیزیکمون اومد من تو دفترم با مامانم نشسته بودم مامانم برای اولین بار اومده بود بگه این درس نمیخونه بعد 12 سال اولین بار بود که این کارو میکرد[nadidan]کلی بهم بر خورد
تو دفتر من بودم مامانم مشاور سال قبلم مدیر مدرسه با ناظمم
مشاور:هدفت چیه؟
من:کلا به کسی دیگه هدفمو نمیگم چون همه مسقرم میکنن
مشاور:نه من مسقرت نمیکنم بگو
من:مهندسی صنایع دانشگاه شریف[nishkhand]
مشاور:تو عین بچه هایی میمونی گه کفش بزرگترا رو پاشون میکنن لقمه بزرگتر از دهنت برداشتی
من:[naomidi][bietena][sar dard]
داشت اشکم درمیومد که یهو مدیرمون:مورد داشتیم 10 روزه عیدو خونده رتبش 2000 شده فقط 10 روز عید
من:[nishkhand]
مدیر در ادامه:من حلال نمیکنم وقتی میتونی یه دانشگاه خوب قبول شی نشی
من:[negaran]
مدیر:استادا روت نظر خوب دارن میگن میتونی قبول شی
من:[tafakor]تناقض بین مدیرو مشاور[nishkhand]
در اخر نگاه من به مامانم:[khabalood][naomidi]
من:دستت درد نکنه واقعا
مشاور:مامانتو تهدید میکنی؟
من:تهدید نبود تشکر بود[nishkhand]
مدیر:پاشو برو سر کلاست
من: خدافظ[nadidan]
سر کلاس فیزیک:[gerye]
همینطوری گریه میکردما
آقای رمضانی:ستایش[negaran]از دست من ناراحتی؟
من وسط گریه:[nishkhand]آخه به تو چه ربطی داره من واس خودم گریه میکنم
آقای رمضانی:تورو خدا گریه نکن گریم میگیره ها
من:[tafakor]
سلیناز اون وسط اس میده:عطی مزاحم دارم
من:[soal][nishkhand][negaran]
یکم با سلی حرف زدم
حالا وسط کلاس بودما[nishkhand]
من:سلی ظهر میام نت میحرفیم
رمضانی:تجربی ها برید خونه ریاضیا بمونن [negaran][nadidan]
من:خفت میییییییییییییییییییکنم
سلیناز اون وسط:به تجربی ها سلام برسون
من:میکشمت سلییییییییییییییییییییی
وقتی که مادر برود سفر همه چی می رود ..
دل تنگ هستم .. زیاد..[narahatish]
همین