در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن[tashvigh]
- - - به روز رسانی شده - - -
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن[tashvigh]
نمایش نسخه قابل چاپ
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن[tashvigh]
- - - به روز رسانی شده - - -
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن[tashvigh]
نا کرده گناه در جهان کیست بگو وان کس که گنه نکرد چون زیست بگو
وز آن دل خستگانت راست اندوهی فراوان
تو را من چشم در راهم...
مجنون چو حدیث عشق بشنید
اول بگریست پس بخندید[golrooz]
دوای درد بشر یک کلام باشد و بس
که من برای تو فریاد می زنم : با عشق
قسم بر لحظه شیرین دیدار
که از تلخی عمرم گشته سرشار[golrooz]
روی کسی سرخ نشد بی مدد لعل لبت // بی تو اگر سرخ شود از اثر غازه بود
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن [golrooz]
ناسپاس از عشق پاکت نیستم
من که عمری با خیالت زیستم
دوستت دارم به جان تو قسم
روی حرفم تا ابد می ایستم
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باقی و دلم شاد کنید[golrooz]
دلم دل نیست دریا نیست مرداب است
که موجی هم سراغش را نمی گیرد
نه شوق زیستن دارد نه می میرد...
در اندرون من خستهدل ندانم کیستغزل سُرای و مرا در پی جواب انداز
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
هر انچه دیده بیند دل کند یاد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه براورد خروش
کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش[golrooz]
شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند
در این پاییز طولانی در این بی برگی ممتد
بهاری کاش می آمد دل ما را ورق میزد
در این دنیا کسی بی غم نباشد
اگر باشد بنی آدم نباشد
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند [golrooz]
دریــــا سرنوشتم را به یاد آور
دنیــــا سرگذشتم را مکن باور
من غریبی غصه پردازم
چون غریقی غرقه در رازم
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
ما ز بالاییم و بالا می رویم
ما ز دریاییم و دریا میرویم
...
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
در جان من وزیدی مثل صبا و رفتی
ای بی وفا شکستی رسم وفا و رفتی[golrooz]
یک سال دیگر آمد و دنیا عوض نشد
چیزی بغیر پیرهن از ما عوض نشد
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند[golrooz]
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
مور بدو گفت بدین سان جواب
غافلی ای عاشق بی صبر و تاب[golrooz]
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
از خدا جوییم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب
بوسه به امضای تو بگذاشتم
یاد زمانی که تو را داشتم[golrooz]
ما به فلک بوده ایم یار ملک بوده ایم
باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست
- - - به روز رسانی شده - - -
ما به فلک بوده ایم یار ملک بوده ایم
باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست
ترامن چشـــــــم در راهم
شباهنگام که میگیرند درشاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترامن چشـــــــــــــم در راهم
مردم از درد و نمی آیی به بالینم هنوز
مرگ خود میبینم و رویت نمیبینم هنوز
زهر است عطای خلق هرچند که دوا باشد
حاجت زکه می خواهی جایی که خدا باشد
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟؟؟؟[golrooz]
از مه او مه شکافت دیدن او برنتافت
ماه چنان بخت یافت او که کمینه گداست
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
کار دنیا را بنازم که پر از وارونگی ستیک پلنگ مدعی در دام آهوهای توست