من ساده بوده ام که به اینجا رسیده ام
وقتش رسیده است که مغرورتر شوم
سید مهدی موسوی
نمایش نسخه قابل چاپ
من ساده بوده ام که به اینجا رسیده ام
وقتش رسیده است که مغرورتر شوم
سید مهدی موسوی
از کتابفروشی پرسیدند :
وضع کسب و کارت چگونه است؟
گفت : بسیار بد ، چون آنهایی که پول دارند اهل مطالعه نیستندوآنهایی هم که سواد دارند پول ندارند !!!
تـــــو مـــــرا نـادیــــده بـگـیــــر . . . .
و مــــــــن
بـدنـــم روز بـــه روز کـبـــــودتـر مـی شــــود . . . .
از بــــــس . . . .
خــــودم را مـی زنـــــم ،
بـــــه نـفـهـمـــی . . . . !!!!
مُراقــب بــآش
به چه کسـی اِعتــمـــآد میکنی،“شیـــــــطان” هَـــــم یه زَمــــــآنـی “فرشتـــــــــــه” بــود
به خوابــــــــــــم بیا...
مــــــــــــن،
دوری و دوستی را...
نمیفـــــــــــــهمم!
||...مخاطب خــــــــــــــــــــــاص ...||
یه موقعی دیدی اصلا هیچی یادت نمیاد هی فکر میکنی که چرا اینطوری شد؟
مهم نیستااااا بی خودی مغزتو حسته کردی که چرا باید این بشه
بذار یه خورده اونم فکر کنه که چرا اینطوری شده .........ذهنش درگیرشه
درگیر که شد بهش بگو خب مهم نیست
به قول فدیمیا شتر دیدی ندیدی ......ولش کن
از دست هرکی غصبانی هستی براش دعا کن
چون اونه که شرمنده میشه
بزرگ باش[golrooz]
تو رفتهای
و من از تنهایی
کَکَم هم نمیگزد دیگر!
*
حالا باز هم بگو دروغ گفتن بلد نیستی!
رضا کاظمی..
بشکنه این دست که نمک نداره [bihes]
یه جوری در مورد آدما قضاوت کنید که اگه یه روزی خلافش بهتون ثابت شد شرمنده خودتون نشید
تو ۱۰ سالگی : ” مامان ، بابا عاشقتونم ”
تو ۱۵ سالگی : ” ولم کنین ”
تو ۲۰ سالگی : ” مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم ”
تو ۲۵ سالگی : ” باید از این خونه بزنم بیرون ”
تو ۳۰ سالگی : ” حق با شما بود ”
تو ۳۵ سالگی : “ میخوام برم خونه پدر و مادرم ”
تو ۴۰ سالگی : ” نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! ”
تو هفتاد سالگی : ” من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن . . .
بیاید ازهمین حالا قدر پدرو مادرامونو بدونیم . . .
از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست .
با سلام ...
همیشه یه عقده ای دارم که اذیتم میکنه
میخواهم بروم در کرانها تا صدای جیغ غده بغضم به گوش احدی نرسد
آری دلم تنگ عزیزیست که خیلیها تا وجودش را حس میکنند قدرش را نمیدانند
خداوندااااااااااااا کجایی ؟؟؟؟؟ فقط فقط فقط 1بار دیگر میخواهم در لحظه ای که میخواهد ترکم کند کنارم باشد...
چرا انسانها درک حال مرا کردند چرا گولم زدند عزیزم فردا به خانه می اید...
دلم جیغ میخواهد جیغ...
با غروب یک عزیزم ان عزیزترینم در حال آب شدن است...
حکمت است.. حرفی که مردم و بزرگان بر سر این حادثه نهادند...
شاید حق با آنهاست درست اشت...
بیایید تا عزیزانتان را در کنارتان دارید قدرشان را بدانید شاید..
از یـه جـآیی به بـعد دیگه ، نه دَست پــآ میزنی
نه بــآل بـــآل میـزنی
نه دل دل مـیکـنی
نه داد و بیداد میـکـنی
نه گــریه میـکنی
نه سـرت میزنی به دیوار
نه مـشـتت میکوبی به دیوار
از یه جایی به بـَعد فـَقط سکوت میکنی سکوت !
پسر گرسنه اش است ، شتابان به طرف یخچال می رود
در یخچال را باز می کند
عرق شرم ...بر پیشانی پدر می نشیند
پسرک این را می داند
دست می برد بطری آب را بر می دارد
... کمی آب در لیوان می ریزد
صدایش را بلند می کند ، " چقدر تشنه بودم "
پدر این را می داند پسر کوچولواش چقدر بزرگ شده است
ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺏ "ﺩﻟﯿﻞ " ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...
" ﺗﻮ" ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺎﺵ ﺑﺮﺍﯼ " ﺧﻮﺏ" ﺑﻮﺩﻧﻢ
ﺩﻭﺱ ﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯿﺎ
ﻣﺜﻪ ﺑﺴﺘﻦ ﺍﺷـــﺘﺒﺎﻫﯽ ﺩﮐﻤﻪ ﻫﺎﯼ لباسه!
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺵ ﻧــﺮﺳﯽ
ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﯽ ﺍﺷـــــــــﺘﺒﺎﻩﮐﺮﺩﯼ !!... ؟
گاهیــ خـــدا آنقـدر صدایتـ را دوستـ داردکــ ه
سکوتـــــــــــــ میکنـــد تا تــو بارهـــــا بگویــی
خــــــــــــــــ♥ـــدای منـــــــــــــــــــــــ ــــ
دلتــــ♥ـــنگی هم ...
حس جالبیـست ...!
داغ نیــــست اما ...
مـــــــــــیسوزاند...!
- - - به روز رسانی شده - - -
نگران خیس شدن پاهایش بود ...
در آن زمان که آب از سر من گذشت ... !!!
- - - به روز رسانی شده - - -
دلتنگ که بـــــــــــــــــاشم
ســــــاده ترین حرف ها هم
اشـــــــــکم را در می آورد
یاد تو که جــــــــای خود دارد!!
و مرا
آنقدر آزردی ...که خودم کوچ کنم از شهرت
بکنم دل ز دل چون سنگت تو خیالت راحت
می روم از قلبت میشوم دورترین خاطره در شب هایت
تو به من می خندی ... و به خود می گویی:
"باز می آید و می سوزد از این عشق"
ولی ...
بر نمی گردم نه!
می روم آنجایی که دلی بهر دلی تب دارد
عشق زیباست و حرمت دارد
تو بمان !
دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت سرد و بی روح شده است
سخت بیمار شده است
تو بمان در شهرت...
اخخخخخ ببخشيد تايپش خراب شد!!![nishkhand]
حالا چيزي نشده كه اينقد اخماتون تو هم رفته
عصبانيت واس سلامتي ضرر داره[nishkhand][khejalat]
و حقیقت از دستان خداوند افتاد و شکست،هرکس تکه ای را برداشت و خود را در ان دید و پنداشت حقیقت در اوست اما حقیقت در بین مردم پخش شده بود...............
نامردی هم حدی داره......تو حد و حدود نفهمیدی هیچ وقت[cheshmak]
زندگي نامه بیشتر آدمهای بزرگ در ايران:
.
.
.
.
او در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود :| :)
ﺑﯿﺸﻌﻮﺭ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﻝ ﻣﻨﻪ
ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞ ﻭ ﻣﻨﻄﻖ ﻣﯿﺎﺭﻡ ﺑﺮﺍﺵ
ﺁﺭﻭﻡ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯﻡ ﺩﻡ ﺩﻣﺎﯼ ﺷﺐ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻪ
ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ : ﭼﺮﺍ . .؟؟؟!
http://images.persianblog.ir/287682_RNZ6N71f.jpg
ماندن
همیشه خوب نیست...
رفتن هم همیشه بد نیست...
گاهی رفتن بهتر است.گاهی باید رفت...
باید رفت تا بعضی چیز ها
بماند...
اگر نروی هر انچه ماندنیست خواهد رفت...
اگر بروی شاید با دل پر بروی و اگر بمانی با دست خالی خواهی
ماند...
گاهی باید رفت و بعضی چیزها که بردنی ست با خود برد...
مثل یاد،مثل خاطره ،مثل غرور...
و انچه ماندنیست را جا گذاشت،مثل
یاد،مثل خاطره،مثل لبخند...
رفتنت ماندنی می شود وقتی که باید
بروی،بروی...
و ماندنت رفتنی میشود وقتی که نباید
بمانی،بمانی
درست است که من هميشه
از نگاه نادرست و طعنهی تاريک ترسيدهام
درست است که زيرِ بوتهی باد
سر بر خشتِ خالی نهادهام
درست است که
طاقت تشنهگی در من نيست
اما با اين همه
گمان مبر که در برودت اين بادها
خواهم بُريد!
سيد علي صالحي
خاطراتت صف کشیده اند !
یکی پس از دیگری …
حتی بعضی هاشان آنقدر عجولند که صف را بهم زده اند !
و من …
فرار می کنم
از فکر کردن به تو
مثل رد کردن آهنگی که …
خیلی دوستش دارم خیلی !
.
.
.
شاید تو…
سکوت میان کلامم باشی!
دیده نمیشوی
اما من تو را احساس می کنم!
شاید تو ….
هیاهوی قلبم باشی!
شنیده نمیشوی
اما من تو را نفس می کشم!
.
.
.
دلایل بودنم را مــــــــرور میکنم هر روز!
هر روز از تعدادشان کــــــــم میشود!
آخرین باری که شمردمشان
تنها یک دلیل برایم مانده بود..!
آنهــــــــــم دیدن تو بود !!
.
.
.
بــــاز هـــــم خیال تــــو
مــــرا
“برداشــــت”
کجــــا می بــــرد نمــــی دانــــم!
.
.
.
اگر کارگردان بودم
صدای نفس هایت
موسیقی متن تمام فیلم هایم بود…
.
.
.
می دانم تا پلک به هم بزنم
می آیی ؛ با انار و آینه دردست هایت !!
.
به قول ِ فروغ :
” من خواب دیده ام ”
.
.
.
فاجعــــه یعنى…
آنقدر در تو غــرق شـــده ام
که از تلاقـــى نگاهـــم بادیگرى احســـاس خیانــت میـــکنم!!
عشـــق یعنى همین…
.
.
.
گریــــــه شاید زبان ضعـــف باشد
شاید کودکــانه ..شاید بی غــرور …
اما هر وقت گونه هــــایم خیس می شـــود
می فهمــــم نه ضعیفم ..نه کودکم.. بلکه پر از احساســـم …
.
.
.
خوبم …!
باور کنید …
اشک ها را ریخته ام …
غصه ها را خورده ام …
نبودن ها را شمرده ام …
این روزها که می گذرد …
خالی ام …
خالی ام از خشم، دلتنگی، نفرت …
و حتی از عشق …!
خالی ام از احساس …
.
.
.
می خواهم خودکشی کنم؛
نه اینکه تیغی بردارم و رگم را بزنم؛
قید احساسم را می زنم …
.
.
.
روزگارم این است :
دلخوشم با غزلی
تکه نانی ، آبی
جمله ی کوتاهی
یا به شعر نابی
و اگر باز بپرسی گویم :
دلخوشم با نفسی
حبه قندی ، چایی
صحبت اهل دلی
فارغ از همهمه ی دنیایی
از آدم ها خسته ام
مثل جنگجويي
از شمارش زخمهايش ...
- مژگان عباسلو
صبر کردن دردناک است ..
و فراموش کردن دردناک تر !!
ولی از این دو دردناک تر این استکه
ندانی باید صبر کنی یا "فراموش" ...؟!
سکوت...
....
زنی ک سیگار میکشد یعنی یک تناقص پر معنی: یعنی روحی ظریف با زخمی مردانه.