پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خــــــاطراتــــ .........
خــــــاطراتــــ .........
یادمه تا همین 3ماه پیش گله میکردم از این خاطرات
هرشب رو دفترچم میریختمشون و میگفتم دیگه ولم کن!
جدیدا میگم به خودم نامردیه دیگه همش که تلـــخ نیست!
دیگه هر شب نمینویسم!
هر شب فکر میکنم به خاطراتی که وقتی همین حالا بود!
الانم وقت اذونه صبحه و ترس از اینکه باز شب شد و باید فکر کنم تموم شد!!!
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دیروز پنج شنبه ،شب شهادت امام محمد باقر علیه السلام ، رنگم سیاه شد ،
منتظر تسلیت بودم و حلوا خوری ... امیدوارم به دل سیاهی منجر نشه ...
من دارم با دو تا دستم چند تا هندونه برمی دارم ... ؟
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دلم گرفته اما...
هر روز برای تمام آنانی که دیدم و ندیدم آرزوی شادی و عشق کردم، برای تمام زمین آرزوی زیبایی داشتم ، اما دو روزی میشه که دلم
گرفته به همین سادگی ...
دلم گرفته اما ... شک ندارم که این روزها میگذره و لبخندهام برمیگردن ...
روزگار با توام ! همچنان که می چرخی بازگشتنم رو تماشا کن ... برمیگردم و اینبار خواهی دید که آیینه قلبم صیقلی تر خواهد شد ...
مهربانتر میشم و لبخندهام عمیق تر ... و این لبخندها رو به زمین هدیه خواهم داد...
حالا بچرخ و ببین....
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
رد شد شبیه رهگذری باد، از درخت آرام سیبِ کوچکی افتاد از درخت
افتاد پیشِ پای تو، با اشتیاق گفت:
ای روستای شعر تو آباد از درخت،
امسال عشق سهم مرا داد از بهار
آیا بهار سهم ترا داد، از درخت؟
امشب دلم شبیه همان سیب تازه است
سیبی که چید حضرت فرهاد از درخت
کی میشود که سیب غریبِ نگاه من
با دستِ گرم تو شود آزاد از درخت
چشمان مهربان تو پرباد از بهار
همواره رهگذار تو پرباد از درخت
امروز آمدی که خداحافظی کنی
آرام سیب کوچکی افتاد از درخت!
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
چرا ماه رو دادن به شب های تار ...!!!
دیشب ...
غوغای درونم آرام نمی گرفت ...
یادت آرامم می کرد که آن را نیز از یاد برده ام ... !!!
http://up.iranblog.com/images/1s16x96ghzt066u01ke.gif
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
بازم دل مشغولی ...
چرا بعضی ها به جای ضوایط ، روابط رو در کار هاشون دخیل می کنن ؟
من اومدم تا از امروز رو خودم کار کنم و مسامحه کاری رو به دست تخریبچی عهد آدمیت بسپارم ...
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امشب بارونه ، اونم چه بارونی !
هوا قاطی درست حسابی کرده : برف و بارون و تگرگ و مه ... (اینها تو محله ماست محله شما رو نیدونم)
خدایا رحمتت رو شکر !
میدونم الانه به سر خیلیهاتون زده برید زیر این بارون بدون چتر ! خیلی خوبه ها نه !
اما من نشستم تو خونه ، کنار شوفاژ اتاقم ، کنار پنجره ، دارم پیامای سایت رو میخونم !
وای هوا اینجا عالیه ! اونجا چطور [cheshmak]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام
منم تو حسرت برف و بارونم
خونه میگن کلی برف باریده و هوا سرده
سرمای اینجا هم برای من اثر نداره در مقابل سرمای اردبیل
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام
خدا رو شکر امروز 4 تا خبر خوب شنیدم ...
منتظر خبر خوش فردا هستم ... یه کمی هیجان دارم اما ایمان دارم که به وقوع می پیونده ...
امشب این جا داره برف میاد ... البته خیلی خیلی کم ... اما به هر حال هر چی باشه برفه دیگه ... خدا رو شکر که هنوز در نعمتش به روی ما بازه ...
ایشالا خدا تو این سرما برای همه بسازه ...
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
منم دارم به این فکر میکنم که وقتی که پروژه1 تموم شد برم سراغ پروژه2 و بعد پروژه3...(و این داستان ادامه دارد......!)[shaad][tafakor]