پاسخ : مناجات و الهی نامه خواجه عبدالله انصاری
الهی !
ای خداوندی که در دل دوستانت ، نور عنایت پیداست !
جان ها در آرزوی وصالت ، حیران و شیداست !
چون تو مولا که راست ؟ چون تو دوست کجاست ؟
هر چه دادی ، نشان است و آیین فرد است ،
آنچه یافتیم ، پیغام است و خلعت برجاست ،
نشانت ، بی قراری دل و غارت جان است ،
خلعت وصال ، در مشاهده جلال چه گویم که چون است ؟
روزی که سر از پرده برون خوایهی کرد
دانم که زمانه را زبون خواهی کرد
گر زیب و جمال ازین فزون خواهی کرد
یا رب چخ جگرهاست که خون خواهی کرد
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
پاسخ : مناجات و الهی نامه خواجه عبدالله انصاری
الهی !
نالیدن من از درد ، از بیم زوال درد است ،
او که از زخم دوست بنالد ، در مهر دوست ، نامرد است .
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
پاسخ : مناجات و الهی نامه خواجه عبدالله انصاری
الهی !
ای یادگار جان ها و یاد داشته ی دل ها ! و یاد کرده زبان ها !
به فضل خود ، ما را یاد کن و به یاد لطفی ، ما را شاد کن !
ای قائم به یاد خویش و زهر یادکننده به یاد خود ، پیش !
یاد توست که تو را به سزا رسد ، ور نه از رهی چه آید که تو را سزد !
الهی !
تو به یاد خودی و من به یاد تو !
تو بر خواست خودی و من بر نهاد تو !
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
پاسخ : مناجات و الهی نامه خواجه عبدالله انصاری
الهی !
به قدر تو نادانم و سزات را ناتوانم .
در بیچارگی خود سرگردانم و روز به روز بر زیانم ،
چون منی ، چون بود ؟ چنانم !
و از نگریستن در تاریکی به فغانم که بر هیچ چیز هست ماندانند ، ندانم !
چشم به روزی دارم که تو مانی و من نمانم !
چون من کیست ، گر آن روز ببینم ! ور ببینم ، جان فدای آنم !
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
پاسخ : مناجات و الهی نامه خواجه عبدالله انصاری
الهی !
زندگانی همه با یاد تو و شادی همه با یافت تو ،
و جان آن است که در او شناخت تو !
الهی !
موجود نفس های جوانمردانی !
حاضر دل های ذاکرانی !
از نزدیک نشان می دهند و برتر از آنی !
و از دورت می پندارند و نزدیک تر از جانی !
ندانم که در جانی یا خود جانی ؟ نه اینی نه آنی ،
جان را زندگی می باید ، تو آنی !
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
پاسخ : مناجات و الهی نامه خواجه عبدالله انصاری
الهی !
او که حق را به دلیل جوید ، به بیم و طمع پرستد ،
و او که حق را به احسان دوست دارد ، روز محنت برگردد .
و او که حق را به خویشتن جوید ، نایافته ، یافته پندارد .
الهی !
عارف ، تو را به نور تو می داند ، از شعاع وجود ، عبارت نمی تواند .
در آتش مهر می سوزد و از نار نمی پردازد .
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
پاسخ : مناجات و الهی نامه خواجه عبدالله انصاری
ای یار مهربان !
بارم ده تا قصه درد خود به تو پردازم !
و بر درگاه تو می زارم و در امید بیم آمیز می نازم !
الهی !
بپذیرم تا با تو پردازم !
یکی نظر در من نگر تا دو گیتی به آب اندازم .
پاسخ : مناجات و الهی نامه خواجه عبدالله انصاری
الهی !
به بهشت و حورا چه نازم ! اگر مرا نفسی دهی ، از آن نفس بهشتی سازم !
پاسخ : مناجات و الهی نامه خواجه عبدالله انصاری
الهی !
همه عالم تو را می خواهند ، کار آن دارد که تا تو که را خواهی !
به ناز کسی که تو او را خواهی که اگر برگردد ، تو او را در راهی .
پاسخ : مناجات و الهی نامه خواجه عبدالله انصاری
الهی !
تو ما را ضعیف خواندی ! از ضعیف چه آید جز خطا !
و ما را جاهل خواندی و از جاهل چه آید جز جفا !
و تو خداوندی کریم و لطیف ! از کریم و لطیف چه سزد ؟
جز از کرم و وفا و بخشیدن عطا !