همای اوج سعادت بدام ما افتاد
اگر ترا گذری بر مقام ما افتد
نمایش نسخه قابل چاپ
همای اوج سعادت بدام ما افتاد
اگر ترا گذری بر مقام ما افتد
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع/ گرچه دربانی میخانه فراوان کردم
میدانم که میدانی که میدانی که میدانم
میدانی که میدانم منم میدانم تو میدانی
یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی/ کز غمش عجب دیدم حال پیر کنعانی
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
سر خدا که عارف سالک به کس نگفت/ در حیرتم که باده فروش از کجا شنید
دل ز غم رنجور و تو فارغ ازو وز حال ما
بازپرس آخر که: چون شد حال آن بیمار ما؟
آنکه پامال جفا کرد چو خاک راهم
خاک میبوسم و عذر قدمش می خواهم
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده ای بگیری مردی
- - - به روز رسانی شده - - -
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده ای بگیری مردی
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض/ پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
تا بدامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
تا بوده چشم عاشق در انتظار یار بوده
بی آنکه وعده باشد در انتظار بوده
هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری
من اون ماهو دادم به تو یادگاری
یاری به دست کن که به امید راحتش
واجب کند که صبر کنی بر جراحتش
شبای رفتن تو شبای بی ستارست
ببین که خاطراتم بی تو چه پاره پارست
تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری
که جمال سرو بستان و کمال ماه داری
یه روز از همین روزا روی شب پامیزارم
توی قاب لحظه ها عکس فردا میزارم
ما سپر انداختیم گر تو کمان میکشی
گو دل ما خوش مباش گر تو بدین دلخوشی
یادگاری می نویسم تا بخوانند دوستان
من از این چند روز دنیا تا ابد ماتم هنوز
زندگانی گر کسی بی عشق خواهد من نخواهم
راستی بی عشق زندان است بر من زندگانی
یک کس یاکه بر نسلی کنی تاثیر
وگرنه رفتن وماندن چه یکسان است
درخت از میوه ارزنده است
وارزشمندی انسان ثمربخشی انسان است
تو عهد کرده ای که کشانی به خون مرا
من جهد کردم که به عهدت وفا کنی
یک لحظه دیگر صبر کن باچشم بیدار
تاجان سپارد پیش چشمت این شب تار
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
نامم از کارخانه عشاق محو باد/ گر جز محبت تو بود شغل دیگرم
من مست می عشقم هوشیار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
دل برگرفته بودم از ایام گل ولی/ کاری بکرد همت پاکان روزه دار
دل در جهان مبند و بمستی سوال کن/ از فیض جام و قصه جمشید کامکار
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
انجا جز آنکه جان بسپارند ، چاره نیست
تورامن چشم در راهم شباهنگام
بدان وقتی که نیلوفربپیچاند به پای سرو کوهی دام گرم یاد آوری یانه من از یادت نمی کاهم
تورامن چشم در راهم[golrooz]
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
مهدی اخوان ثالث
من زخال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تورا دیدمو بیمار شدم
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آن چه ما پنداشتیم
می ترسم از خرابی ایمان که می برد/ محراب ابروی تو حضور نماز من
گفتم به دلق رزق بپوشم نشان عشق/ غماز بود اشک و عیان کرد راز من
نخست موعظه پیر صحبت این حرف است
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
در هجر تو گر چشم مرا آب نماند/ گو خون جگر ریز که معذور نماندست
تورا که دیده ز خواب خمار باز نباشد
//
ریاضت من شب تا سحر نخفته چه دانی..
یارب چو براننده ی حاجات تویی
هم قاضی وکافی ومهمات تویی