دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم
نمایش نسخه قابل چاپ
دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم
میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است
دیگه مارو ببخشید چیز دیگه ای بلد نبودیم;)
تا تواني دلي به دست آور
دل شكستن هنر نميباشد
دوست من بيشتر بيا اينجا بخشيدن هم واسه اشتباهه نه واسه تويي كه لطف كردي و پست دادي
داشتم از این شهر میرفتم
صدایم کردی
جا ماندم
از کشتی ای که رفت و غرق شد
البته...
این فقط می تواند یک قصه باشد
دل كه آشفته روي تو نباشد دل نيست
آنكه ديوانه خال تو نشد عاقل نيست
تازه بهارا ورقت زرد شد
ديگ منه كآتش ما سرد شد
درد عشقي كشيده ام كه مپرس / زهر هجري چشيده ام كه مپرس
گشته ام در جهان و آخر كار / دلبري برگزيده ام كه مپرس
سخني در نهان نبايد گفت
كه بر انجمن نشايد گفت
تو كيستي،كه اينگونه،بي تو بي تابم؟
شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم
من از دست تو در عالم نهم روي
وليكن چون تو در عالم نباشد