مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت
نمایش نسخه قابل چاپ
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت
تاک تا کی سر کند در آفتاب؟تا زشاخ و برگ او جوشد شرابببینم شما اصلا شعرای منو میخونید؟یا فقط به حرف آخر نگاه می کنید؟
به سامانم نمی پرسی نمی داننم جه سر داری
به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگر دردم
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تایید نظر حل معما می کرد
دعا کردیم دعایم کارگر شد
زلطف دوست دورانی دگر شد
درخت غم به جانم کرده ریشه
بدرگاه خدا نالم همیشه
هر که را اسرار حق اموختن
مهر کردند و زبانش دوختند
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود .
در این پرده یک دم خموشی مکن
به دریا دلان کم فروشی مکن
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا