پاسخ : دفتر اشعار کامل غلامی
من
در سرزمین عجایب بودم ،
لایِ موهآیت
پاسخ : دفتر اشعار کامل غلامی
اینقدر از تنهایی بد نگویید،
شما که تمام شعرهایتان را در تنهایی سروده اید!
پاسخ : دفتر اشعار کامل غلامی
.
دارم برایت شعر میبافم، حواست هست ؟
یا اینکه مرغان کناری باز غازت هست ؟!
کارم شده اینکه همیشه یاد تو باشم
اما تو اصلا رنگ چشمانم به یادت هست ؟
من شیر بودم، چشم تو وحشیم کرد اما
این شیرِ وحشی تا جهان باقیست رامت هست
می ترسم از اینکه شوی در شهرها شُهره
دل بردن از چشمانِ زیبایِ تو راحت هست
شعرم ترک خورده، شکسته، اشک میبارد
شعری شکسته لای موهای سیاهت هست
کل جهان دور مدار شمس می چرخند
خورشید اما چرخشش دور مدارت هست
من بیخودی به هر نسیمی دل نمی بندم
عشقم به طوفانِ دو چشمانِ خمارت هست
باور بکن قمّار هم حتی اگر باشد
این مهره جزو مهره های خوبِ مارت هست
چشمان ِ تو شرق دلم را جای خود کرده
غرب دلم هم جای پای گیسوانت هست
یادت که می افتم دو رود از چشم من جاریست
اما در اینجا بحر و دریایی کنارت هست
گفتم که عشقت در درون دل فرو رفته
گفتی مگر از عشق بازی ها تو بارت هست ؟
لعنت به این دیوارها، لعنت به دوری ها
یک رابطه مابین دوری و رفاقت هست :
دوری که باشد دوستی هم هست اما
باور بکن دوریِ ما چندین مسافت هست
نظم دلم دارد بهم میریزد اینجا تو
باید بیایی، دادن این نظم کارت هست
خسته شدی؟ چشمت به رویم بسته است انگار
من مرگ میبینم تو اما وقت خوابت هست
کامل غلامی
پاسخ : دفتر اشعار کامل غلامی
از خنده های زورکی در نقش یک دلقک
تا ریزش اشکم به روی کاغذ کاربُن
از خوردن سیلی به دست یک دبستانی
تا قتل یک افسر درون باجه ی تلفن
از بوف کوری که به دنبال هدایت رفت
هرگز هدایت هم نشد، گم کرد راهش را
تا آسمانی که پُر از سم شد ولی بارید
بارید و بارید و به يغما برد ماهش را
از قصه هايي که همیشه از تو می گفتند
تا غصه هایی که تو بر دنيام پاشیدی
از عکس لختت داخل گوشی بی رمزش
- و قطع شد تلفن دوباره تا مرا دیدی -
از حس گنگ و لال بعد از هر خودارضايي
تا ضجه های دختری در ایستگاه شهر
از خوردن حق دو ورزشکار ایرانی
تا کُشتن تختی درون باشگاه شهر
از تلخی آن روزهایی که زنم بودی
تا طعم تند فلفل قرمز به دندانم
از حبس تعلیقی میان تار گيسوهات
تا آخر دنیا درون میل زندانم
کوتاه کردم گیسوانت را و خندیدی
خندیدی و کل جهانم خودکشی کردند
از "دوستت دارم" به ریش من که می بستی
تا نامه هایی که برایت پُست میکردند
عطر تنش را لای موهای تو گم کردم
با سیم تلفن چند باری خودکشی کردی
اشکم تمام رازهایم را نشان میداد
من عاشق تو بودم و تو عاشقش بودی!
از رد شدن های پیاپی پشت کنکورت
تا چشمک نازی که به آن مرد میدادی
از اخم قاضی تا گنه کاری که من بودم
مُهر طلاقت خشک شد، حالا تو آزادی
از ریزش بهمن و سونامي چشمانت
تا دفن قلبی که تماما موزه ی درد است
گوشت بدهکار اراجیف لب من نیست
نامردم و نامردی و آن توله سگ مرد است!
از سوت ممتد قطار انزلی تا کیش
در فکر تو بستم چمدان را شدم راهی
از آگهی با یک نوار مشکی پر رنگ
تا عکس یک مجرم به روی میز آگاهی
از لکه های خون میان ریل راه آهن
تا حس یک قاتل که در چشمان من میدید
کُشتم تو را تا قاتل قلبم خودم باشم
و ضجه های دختری در شهر می پیچید
کامل غلامی
18 / 10 / 1393
پاسخ : دفتر اشعار کامل غلامی
راهی که روبه روی تو افتاده راه نیست
کج کن مسیر را که رهت اشتباه نیست
پیراهنش ز هر دو طرف پاره گشته بود
یوسف که کُشت خودش را ، چاه نیست
اینجا نظر به چشم تو بد ميکنند ، آه
او که حسود نبود ، او ضرر خواه نیست
کوهی که بعد رفتن خود ساخت بر سرم
کوهی نبود که کاه شود ، کوه کاه نیست
لیلا پس از شمارش آرا صعود کرد
لیلا پس از صعود، ز افتادن آگاه نیست
پروانه دور چراغی عبور کرد، سوخت
پروانه مرد بود ولی شمع ماه نیست
صد راه را به راه غلط رفت و بازگشت
برگشتن از مسیر خطاها گناه نیست
مریم جواب سرزنش قوم را نداد
عیسی برای مادر خود تکیه گاه نیست
حرف کلاغ پیر بین همه معتبر شود
وقتی درون جنگلشان شیر ، شاه نیست
کامل غلامی
1393/10/03
پاسخ : دفتر اشعار کامل غلامی
http://s5.picofile.com/file/8151100642/k_gholami.jpg
لازم به ذکر است عکس بالا خودمم! : ))
http://s4.picofile.com/file/81630402...mi_hasoodi.jpg
حسودی میکنم حتی به آن گنجشک آواره
که با عطر خوش گیسوی تو آرام میگیرد ...
پاسخ : دفتر اشعار کامل غلامی
خسته از رقص بندری در خواب
دختـری بـا دو چشم بـارانـی
بعـد شلیک هستـه هـای اتم
صحبت از یک حقـوق انسانی
خسته از عکس لخت پرسنلی!
خسته از رنگ مشکی مـــویت
خسته از کـافـه هــای دوزاری
در کنــــارِ رفیـقِ پُـــررویـت !
خسته از قرص و اشک و خوابیدن
اشک سردی که تویِ چشمت بود
مثـل کابـــوس بین یک رویــــا
نــام مـــردی کنـار اسمت بود
خسته از طعـم تلخ لبهـایت
بعدِ یک هفته شب زناکاری
توی شیب خطر سقوط شدن
خسته از بیست سال بیکاری
تویِ قلبِ تو خسته شد دنیــــا
تویِ قلبِ تو یک نفر میسوخت
پــای منبـــر تمام دنیـــا مُــــــرد
شیخ هیزی که کفر ها میگفت
خسته از خواب روی تختی که
یک نفــر قبلِ من کنــارش بود
یک نفر قبـلِ من کـه میخندیـد
یک نفر قبل من که "آرش" بود!
روبه روی تو خودکشی کردم
بـــا تمام وجـــود لــرزیـــــــدم
خسته بودم تمام آن شب را
تا خودِ صبح تخت خــوابیـدم
رو به رویت کشید سیگــاری
بغلت کرد، بوسه زد، خندیـد
چشم بستم دوباره دود شوم
چشم بستم و او تو را میدیـد
دخترِ تــو شبیه "آرش" بود!
دخترت تــوی باد میرقصیـــد
دختری که شبیش* راه میرفت
دختری کــه شبیش میخندیـد
رهبر حذب بــاد مـا بودیـم
تویِ طوفان عقب عقب رفتیم
تویِ طوفان شب تمام شدیم
ما دکل های خالیِ نفتیم
بعد یک عمر تــــازه فهمیدم
خسته بودن دگر دمُده شده
خنده ی تلخ رو به شیطانی
که به سوی بهشت رانده شده!
کامل غلامی
21 / 11 / 1393
پاسخ : دفتر اشعار کامل غلامی
چشمانِ تو گفتند او دیوانه ی دنیاست
دیوانگی های جهانم باز پابرجاست
بانویِ اسفندی تمام فصل ها زیباست
مجنون تر از پاییز میدیدی زمستان را
آلوده کردی شهر را، اصلا حواست هست؟
یک عطر مردانه چرا رویِ لباست هست؟
و نازو اطواری که خاص ِ خاص ِ خاصت هست
من همدم ِ شبهایِ بیمارت نخواهم شد
این عشق ها قبل از تو کابوسی خیالی بود
عشق ِ نخست تو همان جعفر بلالی بود!
و جای من یک نقطه ی تو زردِ خالی بود
از روز اول تو مرا ناچیز میدیدی
دنیای من دنیایِ بی عارِ مریضت نیست
دنیای من هم قدّ ِ دنیای عزیزت نیست
من عاشقِ تو بودم و حتی به چیزت نیست!
مجنون شده لیلا و لیلا هم جنون دارد
آبی ترین رنگ هوا را زرد می خواندی
کودک ترینِ کوکان را مَرد می خواندی
من کاملم، روزی مرا همدرد می خواندی
یک مَردِ همدردِ سراپا دردِ بی درمان
در شهر اسم عاشقت را محترم دیدند
بازاریان صد مشتری دوروبرم دیدند
فکر و خیالات عجیبی در سرم دیدند
گفتند: عاقل نیست، او دیوانه ی دنیاست
#کامل_غلامی
gholamik.blogfa.com
پاسخ : دفتر اشعار کامل غلامی
حالِ مرا بعد از تو کلِ شهر فهمیدند
از کشورِ لبنان کمی درمانده تر هستم
#کامل_غلامی