مرگی دردناک که از دلش زندگی روئید؛
ساناز نظامی، حدود یک ماه و نیم پیش، بر اثرمرگ مغزی ناشی از ضرب و جرح در شهرکوچکی در شمال ایالت میشیگان آمریکا در گذشت.
برای دو روز پشت هم، نیما نصیری به اتهام قتل ساناز نظامی در دادگاه حاضر شد.
ساناز نظامی، حدود یک ماه و نیم پیش، بر اثر مرگ مغزی ناشی از ضرب و جرح در شهرکوچکی در شمال ایالت میشیگان آمریکا درگذشت.
این واقعه و تصمیم خانواده خانم نظامی در تهران به اهدای اعضای بدنش، پس از مرگ مغزی او، در رسانه ها و شبکه های اجتماعی خبرساز شده بود.
شبکه بی بی سی فارسی برای یافتن جزئیات بیشتر درباره این پرونده، به جلسه دادگاه نیما نصیری رفته است.
اما شروع داستان رفتن ساناز نظامی به آمریکا:
اساتید دانشگاه میشیگان پس از دیدن فهرست بلند مدارک تحصیلی ساناز نظامی و تسلط او بر چند زبان به او پذیرش دکتری دادند.
ساناز مستقل از شوهرش نیما نصیری که بزرگ شده آمریکاست و به تازگی با او در ترکیه ازدواج کرده بود با آن پذیرش، ویزای دانشجویی گرفت و به همراه نیما آذرماه به آمریکا نقل مکان کرد.
بعضی تصاویر این گزارش ممکن است دلخراش باشد
نیمه شب هفدهم آذر ماه از این خانه به پلیس زنگ می زند و درخواست کمک می کند و می گوید شوهرم کتک ام زده و حالم بد است.
کارآگاه پلیس گفت: صدای نیما در پس زمینه شنیده می شد. بعد از اینکه مقتول با پلیس تماس گرفت ماموران بلافاصله خود را می رسانند.
بیهوشی ای که آغاز روند مرگ مغزی او بود، تشخیصی که پزشکان در ساعت های اول بستری شدن ساناز در بیمارستان دادند.
نیما همان شب بازداشت می شود. در گزارش مفصل پزشکی آمده که نیما به پلیس گفته چندبار با گرفتن موهای ساناز سرش را به زمین کوبیده. این گزارش همچنین کبودی های متعدد بر روی دست، ران و پاهای ساناز را ثبت کرده است.
اعترافات او در کنار شواهد دیگر در خانه اش که مبنای تفهیم اتهام ضرب و جرح و قتل درجه دو یا قتل غیرعمد شد. اما با وجود شرح جزئیات آنچه در شب حادثه گذشته، او این اتهام را رد کرد.
نیمای تازه داماد، حداقل یکبار هم در زمان دیدار در آنکار بر روی ساناز دست بلند کرده است تا جایی که کار به اداره پلیس می کشد. ساناز اما در نهایت او را می بخشد.
آنچه این تراژدی را به خبر رسانه های آمریکا تبدیل کرده فقط مرگ مغزی یک زن 27 ساله پرامید ایرانی نبود کاری که خانواده او کردند توجه بسیاری را جلب کرد، وقتی تصمیم گرفتند در فاصله چهار روزی که قلب او به کمک تجهیزات پزشکی همچنان کار می کرد، اعضای بدنش را اهدا کنند.
پدر و خوهران سوگوارش در تهران به کمک پرستاران بیمارستان از طریق اینترنت و اسکایپ روزی چند ساعت ساناز به کما رفته را می دیدند و با او حرف می زدند.
آنها اجازه می دهند که پیش از قطع دستگاه های تنفسی، اعضای بدن ساناز برای نجات جان هفت انسان نیازمند در سراسر آمریکا اهدا شود تا به قول پدرش، قلب پرشور و اهل علم او همچنان بتپد و به انسانی دیگر امیدی نو دهد.این اقدام تحسین بسیاری را در آمریکا برانگیخت. از جمله در مسجدی، در جنوب ایالت میشیگان، در آستانه چهلمین روز این حادثه، برای دختر جوانی که نمی شناختند مراسم یادبود برگزار کردند.
صدف اشتری دانشجوی دکترای میشیگان که در این مراسم حضور یافته، می گوید: با این که این خانم را نمی شناختم ولی وظیفه خود می دانستم اینجا بیایم. من شرایط این خانم را درک می کنم و می دانم چقدر تنهایی زندگی کردن سخت است و چقدر خشونت خانگی علیه زنان هنوز ادامه دارد حتی در کشوری مانند آمریکا.
ساناز را با موافقت خانواده و در حضور پرستاران و پزشکانی که به شدت تحت تاثیر این واقعه و اهدای اعضایش قرار گرفته بودند، در نزدیکی بیمارستان به خاک سپردند.
پاسخ : مرگی دردناک که از دلش زندگی روئید؛
قاتل ساناز اتهام قتل را گردن نگرفت
سؤالهای بیجواب
محاکمه نیما نصیری در حالی ادامه دارد که هنوز برای خانواده ساناز سؤالهای زیادی بدون جواب باقی مانده است؛ اینکه چرا ساناز از طریق فیسبوک فریب نیما را خورد و تن به ازدواج با او داده بود. به گفته خانواده ساناز، او نیاز به ازدواج با نیما برای سفر به آمریکا نداشت چرا که پیش از آن از سوی دانشگاه میشیگان پذیرش شده بود و میتوانست با ویزای دانشجویی به این کشور سفر کند.پدر ساناز میگوید: نمیدانم دخترم چطور عاشق این پسر شد. حتی دانشگاه اوتاوا هم ساناز را پذیرفته بود و هیچ نیازی نداشت برای ادامه تحصیل در خارج از کشور با این پسر ازدواج کند. من مخالفتی با رفتنش نداشتم. بارها گفتم خودت برو. این همه دانشجوی تنها خارج از ایران زندگی میکنند، تو هم مثل آنها ولی نمیدانم واقعا ساناز چرا با نیما ازدواج کرد.
کتکهای سریالی
ساناز پیش از این هم توسط شوهرش کتک خورده بود؛ درست همان روزی که برای ازدواج با نیما به آنکارا رفته بود. ساناز و نیما که پس از آشنایی در فیس بوک با هم قرار ازدواج گذاشته بودند راهی آنکارا شدند تا عقد کنند چرا که نیما حاضر نشده بود برای ازدواج به ایران بیاید. او متولد کالیفرنیا و بزرگ شده لسآنجلس بوده و تا حالا به ایران سفر نکرده بود.
پس از عقد آنها در ترکیه زمانی که در هتلی در آنکارا بودند، نیما با حمله به ساناز او را کتک زده بود؛ تا جایی که خانواده ساناز به پلیس شکایت کردند اما نیما به پای آنها افتاد و عذرخواهی کرد. با این حال خانواده ساناز اصرار داشتند که دخترشان این ازدواج را بههم بزند اما ساناز به اصرارش ادامه داد و نیما را بخشید.
پدر ساناز که در طول یک سال، هم همسرش و هم دخترش را از دست داده و حال خوبی ندارد، میگوید: خانواده نیما گفته بودند که پسرشان از هر لحاظ سالم و قابل اعتماد است. بارها از آنها پرسیدم که آیا او سلامت روحی و اخلاقی دارد؟ و آنها هم تأیید کردند که بله دارد و پسر بسیار آرامی است.
حالا این پسر آرام سردخترم را به زمین کوبیده و موجب مرگ وی شده است. من از همان فرودگاه که نیما را دیدم از او خوشم نیامد. نه تحصیلات عالیه، نه شغل درست و حسابی، نه حتی ظاهری که باعث شود دخترم به آن دل ببندد. حتی خواهر ساناز و داماد ما بارها گفتند که این پسر به درد تو نمیخورد.
بعد از کتک خوردن ساناز هم مطمئن شدم که از نظراخلاقی این پسر مسئلهدار است. کاش ساناز همانجا به حرف من گوش میکرد و با او ازدواج نمیکرد. امیدوارم حداقل دختران دیگر با خواندن داستان ساناز عبرت بگیرند و به راه اشتباه نروند و بدانند پدر و مادرها خیر و صلاح آنها را میخواهند. بدانند خارج از ایران حلوا خیرات نمیکنند. حتی اگر یک نفر هم از راه اشتباه بازگردد و به جای عشق کورکورانه، با منطق تصمیم بگیرد، فکر میکنم مرگ ساناز بیهوده نبوده است. ساناز ارزش زندگیکردن را داشت و میتوانست خیلی مفیدتر از اینها باشد.