دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.

مکالمه بین Arash.All و 7raha7

10 پیغام بازدید کنندگان

  1. به! سلام داداش آرش!نوروزتون پیرووووووووووووزززززززز امیدوارم که امسال سال خوبی برای همه مون باشه
  2. سلام... یکی از شعرای زیبای مولانا تقدیم وجود سبزتان.... :


    روزها فکر من این است و همه شب سخنم

    که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

    از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

    به کجا میروم آخر ننمایی وطنم

    مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا

    یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم

    آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم

    رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم

    مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک

    چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

    کیست آن گوش که او می شنود آوازم

    یا کدام است سخن می کند اندر دهنم

    کیست در دیده که از دیده برون می نگرد

    یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم

    تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی

    یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم

    می وصلم بچشان تا در زندان ابد

    به یکی عربده مستانه به هم درشکنم

    من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم

    آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم

    تو مپندار که من شعر به خود می گویم

    تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم

  3. سلام... یه سوال مهم که اگه وقت داشتین جواب بدین... اگه آدم براش مهم باشه که چه دانشگاهی قبول میشه... و بدونه که بی برو برگرد اگه تو گروه زبان شرکت کنه تهران جاش پهنه... اشکالی داره اگه انرژیشو بذاره واسه شرکت تو گروه زبان؟ علاقه هم داشته باشه... :-)
  4. یه جمله ی قشنگ!

    در ساحل قلبها این جای پای مهربانان است که میماند...

    وگرنه موج روزگلر هر ردپایی را پاک میکند...

    مهربان باشیم
  5. سلام... میدونم... میدونم... سرهمه شلوغه...چون خودمم درگیرم :-)موفق باشی


    جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت : بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟ همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد ، پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگرد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟ افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند ، پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت : چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !!!
  6. این بخشی از مصاحبه استفن هاوکینگ، دانشمند مورد علاقه منه که همونطور که میدونید کاملا فلجه و فقط دوتا انگشتش حرکت میکنه و باهمین دوتا انگشت کلی مقاله و کتاب نوشته و نظریاتش دیدگاه همه رو نسبت به جهان تغییر داده:
    لاری کینگ: چه چیزی به شما نیرو ی پیشروی میبخشد؟ همه ما از شرایط دشوار زندگی شما آگاهیم و میبینیم که چه خوب با آن کنار آمده اید. چه چیزی درونتان میجوشد و شما را به ادامه راهتان وادار میکند؟
    هاوکینگ: کنجکاوی. من میخواهم پاسخ ها را بدانم. من از زندگی لذت میبرم. تا آنجا که بتوانم راهم را دنبال خواهم کرد. آیا کار دیگری میشود کرد؟
    لاری کینگ: و سرانجام، هر اینه شادی نسبی است. آیا شما شادید؟
    هاوکینگ: بله.
    لاری کینگ: پروفسور، سپاسگزارم...
    کریسمس به همگی مباررررررررررررررررک!
  7. سلام... اینم یه متن کوچولواز یه کتاب که دارم میخونمش...خیلی تاثیرگذار بود...زین پس تا چندین قرن کیهان به یاری رزم آوران نور برمیخیزد تا صاحبان باورهای پیش پذیرفته را براند.نیروی زمین باید تازه شود.باورهای تازه نیازمند فضاست.جسم وجان، نیازمند نبردهای تازه است.آینده بر در ما میکوبد ،وتمامی باورها،جز باورهای پیش پذیرفته،فرصت ظهور خواهند داشت.آنچه مهم است میماند . آنچه بی فایده است ناپدید میشود. اما رزم آور،داور رویاهای دیگران نیست. و زمان خویش را به نقد تصمیمات دیگران هدر نمیدهد.برای ایمان به راه خویش،لازم نیست ثابت کنیم راه دیگران نادرست است.برگرفته از کتاب راهنمای رزم آور نور از پائولوکوئیلو
  8. سلام.... بی مقدمه میرم سراغ سوالی که این روزا تو لحظه لحظه زندگیم اثر گذاشته...سوالی که همیشه یادم میاره چیکاره ی این دنیا میخوام بشم...دکتر رابرت شولر که مدرس شیوه های مثبت اندیشیه سوال مهمی رو مطرح میکنه:اگر میدانستید درکاری شکست نمیخورید،چه میکردید؟به این سوال بیندیشید... چه جوابی به این سوال میدهید؟اگر واقعا اعتقاد داشتید شکست نمیخورید بدون شک به اعمال جدیدی دست میزدید و به نتایج قوی ودلخواه جدیدی میرسیدید.آیا بهتر نیست این کار را امتحان کنید؟ آیا این تنها راه پیشرفت نیست؟ ازشما میخواهم بدانید چیزی به نام شکست وجود ندارد.آنچه وجود دارد نتیجه است.شما همیشه به نتیجه میرسید.اگر به نتیجه ی دلخواه نرسیدید میتوانید در نحوه کارتان تغییر دهید وبدین شکل به نتیجه جالبی برسید...موفق باشید
  9. هه هه... خوش به حال خودم که باز زودتر از شما سر زدم سایت. امیدوارم رسالتمو خوب شناخته باشم. ولی هر سری که سرخورده میشم باز یه حسی بم میگه نکنه اشتباه میکنمممم... نمیدونم این تشخیص رسالت برچه مبنایی صورت میگیره! بهرحال... امیدوارم هیچ آدمی تو اولویت بندیاش اشتباه نکنه... این دعا رو برای همه میکنم! برای خودم... و برای شما.. چون بزرگترین اشتباه ممکنه. راستی امروز شروع کردم به خوندن یه کتاب که توش یه جمله خوب نوشته بود... باشه هدیه ای ناقابل از جانب من به شما: کسب موفقیت ساده است... ابتدا باید بدانید چه میخواهید. وبعد تصمیم بگیرید برای رسیدن به آن چه بهایی بپردازیدو سپس آن بها را بپردازید. از بانکر هانت
  10. سلام داداش آرش گلم. من کم پیدام چون کنکور دارمممم... شما دیگه چراااااا. امیدوارم بازم بیاین سایت وبازم با حرفای خوبتون دلگرممون کنید. دعا میکنم همه چیز نه بر وفق مرادتون بلکه به صلاحتون پیش بره. خدانگهدار
نمایش پیغامهای بازدید کننده 1 از 10 تا 10