اگر اين نخستين بازديد شما از این انجمن میباشد:
شما بايد پيش از ارسال و یا مشاهده مطالب ثبت نام كنيد در غیر این صورت شما نمي توانيد از برخی امکانات انجمن استفاده کنید.
جهت اعلام همکاری با سایت علمی نخبگان جوان ، به اینجا مراجعه کنید.
در صورتی که رمز عبور خود را فراموش کرده اید جهت بازیابی به اینجا مراجعه کنید.
در صورتی درخواست ارسال مجدد لینک فعالسازی را دارید به اینجا مراجعه کنید.
جهت اطلاعات بیشتر با مدیریت سایت تماس بگیرید.
راز دل در پس این پرده نگهدار ای اشک رحم کن بر من واین دیدۀ خونبار ای اشک تو ز دل آمده ای راز مرا فاش مکن حرمت خانه ازین بیش نگهدار ای اشک گونه را آتش غلتان تو میسوازند دیگر این گونه بدینگونه میازار ای اشک رنگ خون بودی و از غصه چه بیرنگ شدی من ندیدم دگری مثل تو غمخوار ای اشک زینهمه گوهر تابا ن که به دامن ریزی مانده ام از تو واز اینهمه ایثار ای اشک من به صد خون جگر لایق رویَش گشتم مهلتم ده به خدا- لحظه ی دیدار ای اشک درد پنهان دلم بر رخ تب دار مکش تا که آگه نشود از دلم اغیار ای اشک شور رویایی شیرین شرر شعلۀ توست بوالعجب!آتش وشوری وشکر بار ای اشک علی اسرار دل خویش نگوید با کس تا تویی بهر دلش محرم اسرار ای اشک
تا حالا دلت خواسته خودت رو برای کسی فدا کنی... تا حالا شبها وقتی همه خوابن تو خلوت خودت به خاطر وجود کسی گریه کردي. .. تا حالا خدا را به خاطر خلقت کسی ستایش کردی.. . آره!! ؟؟؟ به این میگن عشق...!!! حس قشنگیه! نه؟
مرا اینگونه نگاه نکن دل من پر از سکوت است سکوتی که اگر نمایان شودعالمی را به آتش می کشد در پس پوسته ی حرفهای من سکوتی پر معنا نهفته است صدها جلد کتابیک دقیقه آن است و در تاکستان ابدیت یک شاخه انگور داردشرابی که از آن افشرده ام دنیاییی را مست میکندودیگری را می کشد مرا رها مکن
نابينا به ماه گفت : دوستت دارم . ماه گفت : چه طوري ؟ تو که نمي بيني . نابينا گفت : چون نمي بينمت دوستت دارم . ماه گفت : چرا ؟ نابينا گفت : اگر مي ديدمت عاشق زيباييت مي شدم ولي حالا که نمي بينمت عاشق خودت هستم
چه خوش خیال است ، فاصله را می گویم ، به خیالش تو را از من دور کرده نمیداند جای تو امن است ، اینجا در میان دل من.....
من از قصه زندگی ام نمی ترسممن از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.ای بهار زندگی ام اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست اکنون که باهایم توان راه رفتن نداردبرگردباز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه راباز هم آغوش گرمت را به سویم بگشاباز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده.بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورمبدان که قلب من هم شکسته بدان که روحم از همه دردها خسته شده.این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد. بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام
راه گلومان را بغض می بندد و راه چشم را خیمه ی اشک تنها می دانیم که وقتی با تو آمدیم ٬ گم نمی شدیم در نگاه مردم... می گفتی گاهی برای بودن باید رفت... پس من می روم ... اما... جا مانده است چیزی جایی که هیچ گاه دیگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد... نمی دانم چرا وقتی به عکس سیاه و سفید این قاب طاقچه نشین می نگرم ... پرده ی لرزانی از باران و نمک چهره ی تو را هاشور می زند... می روم تا شاید باز لحظه ی دوباره ای باشد از پرواز ... تو گذاشتی دام و رفتی... من خود گرفتارت شدم..... به بهانه ی دلتنگی برایت می نگارم... آسمان اجازه ی پرواز را از من گرفت و این آخرین بهانه بود برای رسیدن...
عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر مهربانی حاکم کل مناطق می شود...
.عید قربانبالاترین نقطه اى است که اوج مقام بشر تعیین مى شودو تا ابد، درجه ایمان با همان نقطه سنجیده مى گردد . . .
سلام 5000عزیز حالتون خوبه؟ خواهش می کنم همه چی بر وفق مراده... شما چه خبر؟ خوش می گذره؟ شما هم دانشجوییید؟
سلام روزتون بخیر خیلی خیلی ممنون از متن و طبیعت زیباتون...... حالتون چطوره همه چی روبراهه......؟
منم آن شعله آتشکه از هر شمع برخیزم تمام هستی خود را فقط به پای تو ریزم درون قلب منفرمانروایی کن که از موی تو برخیزد همه عطر دل انگیزم...