PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اصلاحات عربی ( نگاهی به اصلاحات کنترل شده در جهان عرب)



ریپورتر
9th July 2011, 09:20 AM
● تلاش برای کنترل فرایند تغییرات


رژیم های متصدی در جهان عرب، پادشاهی یا جمهوری همانند هم، دوران سخت تغییرات سیاسی جهانی پس از پایان جنگ سرد را بدون واگذاری یا حتی از دست دادن بیشتر قدرتشان، به سلامت پشت سر گذاشته اند. اگرچه وقایع و تحولاتی که بقیه جهان را شکل داد، بر این بخش از جهان هم تا حدی تأثیرگذار بود اما، بیشتر رژیم های عرب موج تحول سیاسی فراگیر جهانی را پشت سر گذاشتند، در حالی که ساختارهای سیاسی آنها نسبتاً دست نخورده باقی ماند. دولت های زیادی در جهان عرب وارد عرصه اصلاحات شده اند، اما این اصلاحات عمدتاً به سمت نوسازی اقتصادی و رسیدگی به مسائل و موضوعات اجتماعی هدایت شده و بازتوزیع قدرت در نظام سیاسی کمتر در دستور کار قرار گرفته است. در حقیقت، بیشتر رژیم های عربی که از اصلاحات سیاسی صحبت می کنند، در عالم واقع حتی الامکان از آن اجتناب می کنند. البته باید با اطمینان گفت که برخی تغییرات سیاسی هم صورت گرفته: برای مثال، تعداد احزاب سیاسی موجود در بیشتر کشورهای عربی نسبت به پنجاه سال پیش افزایش چشمگیری داشته، و انتخابات با درجات متفاوتی از کیفیت، در بیشتر این کشورها برگزار می شود. سطح دسترسی به اطلاعات و کیفیت مباحث سیاسی هم در بسیاری از این کشورها افزایش یافته است. لیکن قدرت، بطور محکم در همان جایی که قبلاً هم بود باقی مانده است: در دستان پادشاهان و رؤسای جمهورهای عرب.
گوش تحلیلگران مسائل جهان عرب نیز از مدت ها قبل با نام بیشتر متصدیان و صاحبان قدرت در این کشورها آشنا است. در کشورهایی که یک رهبر قدیمی از دنیا رفته، در بیشتر موارد یکی از پسران او در رأس امور قرار گرفته است. "حسنی مبارک" از سال 1981 در کشور مصر حاکم بوده، و پس از مرگش احتمالاً یک مبارک دیگر جانشین وی خواهد شد. "معمر القذافی" رهبر لیبی نیز به مدت تقریباً چهار دهه بر این کشور حکومت کرده و البته یک پسر منتظر جانشینی دارد. پرزیدنت "زین العابدین بن علی" در تونس و پرزیدنت "علی عبدالله صالح" نیز در یمن سال های متمادی است که زمام امور را در دست دارند. خاندان های سلطنتی کشورهای حاشیه خلیج فارس هنوز بطور محکم در رأس امور هستند، اگرچه تعداد زیاد اعضای این خانواده ها پیش بینی دقیق حاکم بعدی را تا اندازه ای دشوار می سازد. در الجزایر، "عبدالعزیز بوتفلیقه" – اولین وزیر خارجه این کشور پس از استقلال – ده سال پس از پایان یک جنگ داخلی نکبت بار، هنوز در رأس امور است و البته ثبات را به کشور بازگردانده است. در مراکش و اردن نیز پسران جانشین پدران خود شدند، و البته همین اتفاق در مورد جمهوری سوریه و خاندان "حافظ الاسد" نیز تکرار شد. در حقیقت، پادشاهان و رؤسای جمهور عرب، درست مثل یکدیگر، هنوز هم در حالی از دنیا می روند که در رأس امور هستند، بویژه در شرایط کنونی که انجام کودتا تا حد زیادی از مد افتاده است.
علی رغم تداوم و حتی بی تحرکی آشکارشان، رژیم های متصدی عرب در نهایت به عنوان بازیگرانی مهم در فرایند اصلاحات – در صورتی که قرار باشد تغییری رخ دهد – در این کشورها مطرح هستند. قدرت و کنترل آنها بر امور تقریباً بدون رقیب است. آنها می توانند فرایند اصلاحات را به جریان انداخته و یا جلوی آن را بگیرند. در حقیقت، این رژیم ها اگر توانایی اجتناب از این روند را داشته باشند، هرگز به اصلاحاتی تن نخواهند داد که قدرت خودشان را تحلیل ببرد؛ و روی هم رفته بدون وارد آمدن درجه ای از فشار نیز ممکن نیست هیچ گونه اصلاحی را در دستور کار قرار دهند. اما، در تمام این کشورها، افرادی در درون نهادها و تشکیلات حاکم حضور دارند که نیاز به تغییر را احساس می کنند. اصلاح طلبان در درون تشکیلات حاکم ممکن است عوامل مهم تغییرات سیاسی بوده و بویژه کارگزار اصلاحات دقیقاً کنترل شده باشند.
مدافعان اصلاحات در تمام رژیم های عرب حضور دارند. حتی محافظه کارترین افراد در این کشورها نیز از این واقعیت آگاهند که جهان از نظر سیاسی و اقتصادی به سرعت در حال تغییر است، و این که کشورهایشان جز پذیرش ایده ها و سیاست های هماهنگ با روندها و خطوط مسلط در جهان، راه دیگری پیش رو ندارند. ایدئولوژی های مورد استفاده حکومت های جمهوری خواه عرب برای توجیه امتناعشان از پذیرش دموکراسی نیز اکنون درخشندگی، شکوه، و تأثیر خود را از دست داده اند. در عوض، پذیرش ایده دموکراسی لیبرال اکنون به عنوان یک ضرورت اجتناب ناپذیر شناخته می شود، حتی توسط حکومت هایی که هیچ قصد و تمایلی برای اجرای آن ندارند. امروز دیگر هیچ رژیم عربی (البته تا حدودی به استثنای لیبی) در مورد یک نوع خاص از دموکراسی عربی صحبت نمی کند، اگرچه بسیاری استدلال می کنند که هر کشوری باید در زمان مناسب و از راه منحصر به خود، به دموکراسی نائل شود. همچنین رژیم های پادشاهی نیز برای نشان دادن نیروی جدید و روزآمد خود برای تداوم حکومتشان، تحت فشار هستند. حتی پادشاهانی که به محکم ترین شکل، قدرت را در دست دارند – و در بهترین حالت آن را در درون خانواده خود تقسیم می کنند – نیز تمایل دارند به عنوان پادشاهان مشروطه و قانونی شناخته شوند. اگرچه حتی بی تعصب ترین و اصلاح طلب ترین پادشاه در میان آنها هم هیچ قصد و تمایلی برای پادشاهی بدون قدرت ندارند، اما همه آنها قانون اساسی کشورهای خود را با فرکانس های شگفت آوری بازنویسی و اصلاح می کنند؛ و البته هیچ خبری از انتقال قدرت به نهادهای جدید نیست.
اکنون اصلاح قوانین اساسی به یک صنعت واقعی تبدیل شده است. پارلمان ها و حکومت های محلی اهداف عمده اصلاحات هستند: معمولاً امتیازات و حقوق ویژه و وظایفشان پیوسته در حال اصلاح و البته کاهش است. همچنین در مصر و الجزایر فرایند اصلاحات، ریاست جمهوری را نیز هدف گرفته است؛ رؤسای جمهور بجای انتخاب توسط یک پارلمان دست نشانده و مطیع یا از طریق برگزاری یک همه پرسی عمومی، مجبورند با دیگر نامزدها در عرصه انتخابات رقابت کنند. قوانینی که رقابت و منازعات سیاسی را تعدیل و تنظیم می کنند – مثل قوانین انتخاباتی، قوانین ثبت احزاب سیاسی، و حتی قوانین مرتبط با آزادی مطبوعات و رسانه ها – در بیشتر کشورها و اغلب بطور مکرر مورد تجدید نظر و اصلاح قرار می گیرند. در حقیقت، معماری نهادی در سراسر جهان عرب در حال تغییر و تعدیل است، و منازعات و مباحثات انتخاباتی، در عین این که به استقرار یک دموکراسی جدی منجر نمی شود، حداقل لباسی از مدرنیته را به تن برخی از این کشورها می پوشاند. حتی قوانین جدید نیز عموماً بسیار محدود کننده هستند، اما در هر حال متصدیان و حکام فعلی در کوتاه مدت اصلاً در خطر باختن انتخابات قرار ندارند.
چنین اصلاحاتی عمدتاً توسط پادشاه یا حزب حاکم و گهگاهی – نه اغلب – در نتیجه فشار از پایین صورت می گیرد. اگرچه نشانه هایی مبنی بر وجود یک تقاضای در حال رشد برای نظام های سیاسی بازتر و مشارکت عمومی بیشتر در کشورهای عربی قابل رهگیری است، بواسطه کانالیزه شدن تقاضاها، سازمان ها ضعیف هستند و فشار بر حکومت ها بسیار ضعیف تر از حدی است که برای آنها مشکلی ایجاد کند. فشارهای وارده از جانب ایالات متحده و اروپا نیز به متقاعد شدن برخی رژیم ها برای ارایه تغییرات کمک کرده، اما این فشارها هیچ گاه چندان قوی یا پیوسته نبوده است. این امر به بیشتر رژیم های عرب اجازه داده که اصلاحات را با اندازه و کیفیتی که خود می خواهند معرفی کرده و ضمن حفظ قدرت و نفوذ خود، ظاهری از گشایش و نوسازی سیاسی را برای کشورشان فراهم کنند.
به دلیل این که اصلاحات در کشورهای عربی عمدتاً از بالا ارائه شده، هدف این اصلاحات نه ایجاد دموکراسی، بلکه معرفی نوعی از نوسازی و مدرنیزاسیون – هم به عنوان یک تلاش حقیقی برای بهبود کیفیت و کارایی حکومت و هم به عنوان یک ظاهر فریبنده و زیبا برای ایجاد یک چشم انداز بهتر و از نظر داخلی و بین المللی قابل پذیرش تر از این نظام ها – بوده است. این شیوه اجرا اغتشاش زیادی را در بحث اصلاحات وارد می کند. مفهوم مدرنیزاسیون، همان طور که توسط اصلاح طلبان وابسته به این رژیم ها نیز مورد استفاده قرار گرفته، به معنای در آغوش گرفتن سیاست های اقتصادی نئولیبرالی و تاحدی کارآمدی دولتی و اداری است. این شیوه از رهیافت های با جهت گیری سوسیالیستی برای مدرنیزاسیون که در گذشته توسط ناسیونالیست های عرب پذیرفته شده بود، بسیار فاصله دارد؛ تفکر مذکور ضمن رد ایده ترادف و تلازم مدرنیزاسیون با غربی سازی، از یک راه متفاوت برای توسعه و یک رهیافت متفاوت برای مشارکت سیاسی طرفداری می کرد. امروزه، ایده مدرنیزاسیون نوع جدیدی از پذیرش را به دست آورده است، بویژه در میان رژیم های متصدی در جهان عرب که دموکراسی – در شکل واقعی آن – را رد می کنند، اما با این وجود نیاز شدید به کارآمدی و لیاقت بیشتر هم در سیستم اداری و هم در اقتصاد را درک می کنند؛ اگرچه نام آن "اصلاحات" باشد.
به استثنای – احتمالی – امارات متحده عربی، هیچ یک از کشورهای عرب، و حتی تولیدکنندگان عمده نفت، از وضعیت اقتصادی خودشان احساس رضایت نمی کنند. تا قبل از شروع روند افزایش قیمت های نفت به دلیل تهاجم ایالات متحده به عراق، بیشتر کشورهای تولیدکننده نفت بواسطه سقوط قیمت این کالای مهم و نیز یک جمعیت در حال رشد، فشار و تنگنای شدید اقتصادی را احساس می کردند. نفت دیگر یک منبع پایان ناپذیر درآمد برای تهیه و تدارک تمام ملزومات اقتصادی به شمار نمی رفت و دیگر یک ظرفیت لایتناهی را برای تحت نفوذ درآوردن جامعه و کسب اجماع در اختیار دولت های عربی قرار نمی داد. در عربستان سعودی، احساس نیاز به یک نظام بودجه بندی و حرکت به سمت تصمیم گیری های جمعی تر آغاز شده بود؛ این شرایط برای خاندان سلطنتی محرکی قوی به شمار می آمد تا قدرت اتخاذ تصمیم های اقتصادی را با مجمع مشورتی تقسیم کند. کویت نیز درباره احتمال ناکافی بودن درآمدهای نفتی برای پوشش کامل بودجه این کشور، به شدت احساس نگرانی می کرد. اکنون افزایش شدید قیمت های نفت مهلت و فرجه ای را در اختیار تولیدکنندگان قرار داده تا پس از یک دوره افزایش فشارهای اقتصادی نفسی تازه کنند، اما تمام این دولت ها با زیرکی بدین نکته واقفند که از این پس نفت به تنهایی نمی تواند امنیت پایدار را برای این کشورها – با وجود یک جمعیت به سرعت در حال رشد و در مواجهه با محیط رقابتی اقتصاد جهانی – فراهم کند. الزام توسعه و ارتقاء یک جایگاه اقتصادی بادوام، برای کشورهای غیر تولیدکننده نفت در جهان عرب، حتی از این هم قوی تر است. برای این دسته از کشورهای عربی، بهای یک شکست اقتصادی صرفاً به اجبار برای کاهش خدمات اجتماعی – نه چندان مطلوب – به مردم و یا جلوگیری از مخارج و هزینه های مسرفانه خاندان های عریض و طویل حاکم محدود نمی شود؛ بهای عمده شکست برای این کشورها، فقیرتر شدن یک جمعیت فقیر است که احتمالاً به ناآرامی های سیاسی منجر خواهد شد.
گذشته از این، در جهان عرب – همانند هر جای دیگری – آگاهی رو به رشدی در این زمینه وجود دارد که اقتصادهای رقابتی پایدار و توسعه یافته نیازمند اصلاحات اساسی و جدی هستند. نظام های بانکی، قوانین ناظر بر قراردادها، دادگاه هایی که در دعاوی تجاری و اقتصادی قضاوت می کنند، و شیوه هایی که بوروکرات ها با سرمایه گذاران خارجی تعامل می کنند، همگی نیاز به یک معاینه و بازنگری کامل و اساسی دارند؛ این بازنگری ها در نظام های آموزشی نیز به شدت ضروری است. اگرچه اصلاحات در همه موارد و در همه کشورها جهت دهی می شود و معمولاً در هیچ موردی دقیقاً مطابق با الگوی پیشنهادی نهادهای مالی و کارشناسان بین المللی پیش نمی رود، اما کشورهای عربی خود بخوبی می دانند که با اندک استثنائاتی، راه بسیار طولانی تری – نسبت به دیگران – برای نیل به یک اقتصاد رقابتی توسعه یافته در پیش دارند.
لیکن، در جهان عرب هیچ توافقی میان گروه ها و صاحبنظران در مورد نقش اصلاحات سیاسی در مدرنیزاسیون و تجدید حیات اقتصادی وجود ندارد. برخی رژیم های متصدی، دموکراسی سازی را به عنوان یک مانع بزرگ بر سر راه توسعه و ایجاد یک اقتصاد پویاتر و یک دولت کارآمدتر – و البته به عنوان یک تهدید جدی برای قدرت و جایگاه خودشان – می نگرند. برای نمونه، بسیاری از اعضای دولت و خاندان حاکم کویت دائماً از این موضوع شکایت می کنند که پارلمان کویت یک مانع جدی در راه توسعه اقتصاد لرزان کشور و اصلاحات اداری و حقوقی ضروری همراه آن به شمار می رود. آنها با غبطه روی مورد دبی انگشت می گذارند که اقتصاد به شدت مترقی اش طبق استدلال آنها، با تأخیرها و ناکارآمدی های ایجاد شده توسط مباحثات پارلمانی و مصالحه میان جناح های سیاسی محدود نمی شود. همچنین هیچ نشانه ای دیده نمی شود که رژیم حاکم بر مراکش، متعهد به یک برنامه اصلاحات جدی در حوزه حقوق بشر و بطور فزاینده، توسعه اقتصادی، نیاز به ایجاد همزمان نهادهای سیاسی قوی تر را درست درک کرده است.
حرکت به سمت مدرنیزاسیون احتمالاً در سال های آینده سرعت بیشتری خواهد گرفت. بسیاری از کشورهای عربی تاکنون تنها یک تحول سطحی و انتقال نسلی را تجربه کرده یا نزدیک آن هستند. در اردن، مراکش، و حتی جمهوری سوریه، با انتقال قدرت از پدر به پسر تنها یک تحول نسلی اتفاق افتاده است. تحولات نسلی دیگری – از پدر به پسر – نیز احتمالاً بزودی در مصر و لیبی رخ خواهد داد. در حوزه خلیج فارس، عربستان سعودی و کویت نیز با مسئله مشابهی مواجه خواهند شد، چراکه سن زیاد نسل کنونی حکام بزودی انتقال قدرت از یک برادر به برادر دیگر را – که سال هاست قدرت را در دستان یک گروه در حال پیر شدن حفظ کرده – غیرممکن می سازد.
این ایده که به قدرت رسیدن یک حاکم جوان ممکن است جرقه و محرک لازم را برای تحول واقعی در جهان عرب فراهم کند، هنگامی طرفدار پیدا کرد که در یک دوره کوتاه زمانی در جهان عرب، پنج پسر جانشین پدران خود شدند: امیر حمد بن خلیفه آل ثانی در قطر در سال 1995؛ ملک محمد چهارم در مراکش، ملک عبدالله دوم در اردن، و امیر حمد بن عیسی آل خلیفه در بحرین، همگی در سال 1999؛ و پرزیدنت بشار الاسد در سوریه در سال 2000. تمام این پنج نفر قدرت را در دست گرفتند، در حالی که با شور و اشتیاق در مورد اصلاحات صحبت می کردند و البته هم در داخل این کشورها و هم در خارج این انتظار وجود داشت که آنها یک برنامه کار قوی و جدی تحولات سیاسی و اقتصادی را دنبال کنند، درست همان راهی که "خوان کارلوس" در اسپانیا رفته بود. لیکن، این امیدها و آرزوها همگی بی اساس از آب درآمد. تمام این پنج نفر، مثل پسرانی که هنوز در مصر و لیبی جانشین پدرانشان نشده اند، بدون هیچ تردیدی خود را به عنوان عوامل نوسازی می نگریستند، اما هیچ کدام یک برنامه کار اصلاحات سیاسی جدی و اساسی را دنبال نکردند.
با این وجود، حرکت به سمت مدرنیته احتمالاً با روی کار آمدن نسل بعدی سرعت می گیرد. اگرچه رؤسای جوان دولت ها و حامیان آنها ممکن است فاقد بینش و جسارت لازم برای حرکت به سمت دموکراسی سازی باشند، اما آنها در آینده نیاز به دیده شدن به عنوان عوامل اصلی نوسازی را تیزهوشانه تر احساس کرده و اقداماتشان – در نتیجه تغییر در محیط اطلاعاتی – به موضوعی برای تدقیق عمومی بیشتر تبدیل خواهد شد. این بدان معنا است که کشورهای عربی بزودی با مسئله اصلاحات و نوسازی، حتی سخت تر و شدیدتر از حالتی که اکنون با آن مواجهند، روبرو خواهند شد؛ این همان شرایطی است که چندین سال قبل "ساموئل هانتینگتون" آن را «وضعیت دشوار شاهان» نامید: اصلاحات محدود ارائه شده از بالا، اغلب به افزایش وارونه تقاضاها از پایین برای تغییرات افراطی تر منجر می شود. (1) نتیجه و پیامد ناخواسته حتی اصلاحات محتاطانه، ممکن است یک تغییر خارج از کنترل باشد که به نابودی و حذف بیشتر نخبگان حاکم و حتی مبتکران اصلاحات خواهد انجامید. سرنوشت شاه مخلوع ایران یک مثال روشن در زمینه پیامدهای ناخواسته اصلاحات از بالا به پایین است. او با استفاده از نسخه کارشناسان آمریکایی و برای مدرنیزه کرده کشور دست به مجموعه ای از اصلاحات کنترل شده با نام «انقلاب سفید» زد، اما سرانجام توسط یک جنبش اساساً مذهبی از قدرت کنار زده شد که حداقل از برخی جنبه ها در واکنش به همان انقلاب سفید شکل گرفته بود. در مورد مشابه دیگر، پروستریکای گورباچف در اتحاد جماهیر شوروی نیز (از نقطه نظر خودش) به مجموعه ای از رویدادهای مصیبت بار و در نهایت کناره گیری او از قدرت انجامید. موارد فوق نشان می دهد که وضعیت دشوار شاهان و اصلاحات کنترل شده از بالا، تمام حفاظ های موجود برای اصلاح طلبان رژیم را از بین برده و هیچ تضمینی برای آینده آنها باقی نمی گذارد. البته مواردی هم وجود دارد که رژیم در میانه راه یک مدرنیزاسیون سریع، موفق به حفظ کنترل محکم سیاسی می شود: چین به مدت چندین دهه چنین کاری را صورت داده است. اگرچه نتیجه کاملاً مشخص نیست، اما با این حال روشن است که حتی اصلاحات به شدت کنترل شده از بالا نیز در مرحله عمل، تغییرات کنترل نشده ای را به همراه دارد.
رژیم های متصدی در جهان عرب به همان میزان که از خطرات اصلاحات افسار گسیخته آگاهی دارند، به ضرورت ایجاد تغییرات نیز واقف هستند. حکومت های مختلف عربی در تلاش برای کنترل فرایند تغییرات از رهیافت های متفاوتی پیروی می کنند، این امر ممکن است تا حدی باعث اطمینان خاطر آنها از آینده شود، اما قطعاً همه چیز در کنترل آنها نخواهد بود.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد