PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چندتا جک!



7raha7
21st June 2011, 09:04 AM
سلامممممم!!! من دوباره اومدممممممممم!!! اینجا براتون چندتا جک گذاشتم که به نظر خوم جالب بودن... به امضامم گیر ندین چون فعلا حوصله ندارم عوضش کنم ولی خیلی زود این کارو میکنممممممم[nishkhand]

اولی: ببخشید با حرف هایم سر شما را درد آوردم.
دومی: نه اختیار دارید، من حواسم جای دیگری بود!



به یکی می گن با مخابرات جمله بساز! میگه: مخا برات برقصم!







روزی تو را ز مستی تشبیه به ماه کردم!


لامپ ۶۰ هم نبودی من اشتباه کردم!







کشیش و زوج جوان



زن و شوهری بعد از سالیانی دراز که از ازدواج شان می گذشت در حسرت داشتن فرزند به سر می بردند.



با هر کسی که می توانستند مشورت کردند ، اما نتیجه ای نداشت تا این که نزد کشیش شهرشان رفتند. پس از



این که مشکلشان را به کشیش گفتند ، او در جواب آنها گفت :



ناراحت نباشید من مطمئنم که خداوند دعاهای شما را شنیده و به زودی به شما فرزندی عطا خواهد کرد. با وجود



این من قصد دارم به رم برم و مدتی در آن جا اقامت داشته باشم ، قول می دهم وقتی که به واتیکان رفتم ، به



طور حتم ، برای استجابت دعای شما شمعی روشن کنم.



زوج جوان با خوشحالی فراوان از کشیش تشکر کردند. قبل از این که کشیش آن جا را ترک کند، بازگشت و



گفت :

من مطمئنم که همه چیز با خوبی و خوشی حل می شود و شما صاحب فرزند خواهید شد. اقامت من در رم حدود



۱۵ سال به طول خواهد انجامید ، ولی قول می دهم وقتی برگشتم به دیدن شما بیایم.



۱۵ سال گذشت و کشیش دوباره به شهرش بازگشت.



یه نیمروز تابستان که توی اتاقش در کلیسا استراحت می کرد ، یاد قولی افتاد که ۱۵ سال پیش به اون زوج



جوان داده بود. تصمیم گرفت یک سری به آنها بزند ، پس به طرف خانه ی آنها راه افتاد. وقتی به محل



اقامتشان رسید ، زنگ در را به صدا در آورد.



صدای جیغ و فریاد و گریه چند تا بچه تمام فضا را پر کرده بود. خوشحال شد و فهمید که سرانجام دعاهای این



زوج اجابت شده و آنها صاحب فرزند شده اند.



وقتی وارد خونه شد بیشتر از یه دوجین بچه دید که از سروکول یکدیگر بالا می رفتند و همه جا را روی



سرشان گذاشتند، وسط آن شلوغی و هرج و مرج هم مامان شان ایستاده بود.



کشیش گفت : فرزندم ! می بینم که دعاهایتان مستجاب شده…. حالا به من بگو شوهرت کجاست تا به اون هم به



سبب این معجزه تبریک بگویم.



زن مایوسانه جواب داد : اون نیست… همین الان خونه را به مقصد رم ترک کرد.



کشیش گفت : شهر رم؟ برای چی رفته رم؟



زن پاسخ داد: رفته تا اون شمعی را که شما برای استجابت دعای ما روشن کردید ، خاموش کنه!!!









مصاحبه شغلی



در پایان مصاحبه شغلی برای استخدام در شرکتی، مدیر منابع انسانی شرکت از مهندس جوان صفر کیلومتر





پرسید:



برای شروع کار، حقوق مورد انتظار شما چیست؟



مهندس گفت: حدود ۷۵۰۰۰ دلار در سال، بسته به اینکه چه مزایایی داده شود

.

مدیر منابع انسانی گفت: خب، نظر شما درباره ۵ هفته تعطیلی، ۱۴ روز



تعطیلی با حقوق، بیمه کامل درمانی و حقوق بازنشستگی ویژه و خودروی شیک و مدل بالا چیست؟



مهندس جوان از جا پرید و با تعجب پرسید: شوخی می‌کنید؟



مدیر منابع انسانی گفت: بله، اما یادت باشه اول تو شروع کردی !







کارمند تازه وارد



مردی به استخدام یک شرکت بزرگ درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: یک فنجان قهوه برای من بیاورید

.

صدایی از آن طرف پاسخ داد: شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می ‌زنی؟



کارمند تازه وارد گفت: نه



صدای آن طرف گفت: من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.



مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.



مدیر اجرایی گفت: نه



کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت!

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد