PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بحث لحظات خوشمزه زندگی



Artmis.
9th June 2011, 12:22 PM
با درود فراوان خدمت یکایک شما عزیزان [golrooz]
خیلی وقتا واسمون پیش میاد که اتفاقای جالب و خنده داری در طول روز و در برخورد ها و ارتباطات با دیگران برامون میفته و حتی به قول خودمون سوتی می دیم (بعضیاشونم که در حد المپیک!)
می تونید اون اتفاقات رو اینجا بنویسید تا ما هم فیض ببریم و لبخند بزنیم!
شاد باشید و کام روا
با تشکر از همگی [golrooz]

باستان شناس
9th June 2011, 12:33 PM
من اتفاق كاملا خنده دار همين الان براتون تعريف ميكنم
مال روز دوشنبه هست همين 16 خرداد 1390

راستش از حفاري برميگشتم داشتم با دوستم اقاي رحيمي كه در گروه من هستن درباره حفاري اخير حرف ميزديم و ايشون نظر منو مي پرسيدن و من بسيار خسته بود ولي خب بايد نظرات رو متوجه ميشدم...اصل يادم نيامد كه چي شد.....
نيمه حرفا خوابم برده بود و اين بنده خدا رفته بود!!
تو اتوبوس بوديم و من اصلا يادم نيست كي خوابم برد خحيلي خجالت كشيدم ....
هر وقت يادم ميافته از خنده رودبر ميشم و خود اين اقا رو كه مي بينم خجالت ميكشم.....
ميافته اين اتفاق تو حفارييي
[cheshmak]

*atusa*
9th June 2011, 12:39 PM
خدا بگم چی کارت کنه................
من که سرتاپام سوتیه کدومو بنویسم؟[nishkhand][nadanestan][nishkhand]

Artmis.
9th June 2011, 12:47 PM
خدا بگم چی کارت کنه................
من که سرتاپام سوتیه کدومو بنویسم؟[nishkhand][nadanestan][nishkhand]
یه چندتا خنده دارشو انتخاب کن بنویس دلمون شاد شه [nishkhand]

Artmis.
9th June 2011, 01:00 PM
ببینین این درس های زیبا و شیرین چه می کنن با مغز ما !
(این دو تا اتفاق تو دو روز مختلف اتفاق افتاده)

... http://www.andishenovin.ir/forum/images/smilies/Smile%20(167).gif http://www.andishenovin.ir/forum/images/sheklak/1/ang-1%20(1).gif
آبجی من این سوالو هر چی میخونم نمی فهمم اشکالش کجاست که ازم نمره کم کرده قربونت بیا یه نگاهی بکن.
آبجیم: بذار نگاه کنم ...
خوب این که درسته مشکلش کجاست؟
(بعد از 4 دقیقه) آبجیم زد زیر خنده !
من: چی شد؟؟؟؟؟؟؟
آبجیم: یه نگاه بکن به این نوشته آخرت می فهمی [khande]
حالا آخر سر نوشته بودم: 840=10+740
!!!!!!!
هر دو تامون کلی خندیدیم
***********
(2)

من: آبجی مثلثات رو هنوز یادته؟
آبجیم: آره چطور؟
من: دو تا عدد که جمعشون بشه 2 ضربشون بشه 1 چی میشه؟
آبجی: احیانا 1 نیست؟؟؟؟؟؟ [labkhand]
من: [khejalat]

*atusa*
9th June 2011, 02:56 PM
دیشب به یکی گفتم از چه اهنگایی خوشت میاد .....[soal]
اسم چند تا اهنگو گفت ، اخرشم گفت :
چیزی شده..........
منم گفتم : نه همین جوری پرسیدم.....[nishkhand]
بعدش اون کلی بهم خندیدو گفت باهوووووووووووووشششششششش.. ...........
چیزی شده اسم یه اهنگه.......[khande][khande][khande]..........
کلی ضایع شدم[nishkhand][nishkhand][nishkhand]

Artmis.
18th July 2011, 01:43 PM
دیشب با مامان و خواهر و خانوم داداشم نشسته بودیم تو حیاط با هم حرف می زدیم، خواهرم چندتا از شیرین کاریای منو واسه خودم و خانوم داداشم تعریف کرد که کلی خندیدیم
خودم که با خودم خیلی حال کردم ! [nishkhand][shademan] امیدوارم شما هم خوشتون بیاد :

* مثلا وقتی کوچیک بودم همه می نشستن فیلم نگاه می کردن، همه غرق تماشای فیلم به جاهای حساس فیلم هم می رسه یهو من میرم تلویزیون رو خاموش می کنم میگم برق نیست [bamazegi]

* تو مسافرت داشتیم ناهار می خوردیم منم بچه خوب سرم پایین داشتم غذامو می خوردم، خواهرم خیلی موذیانه نوشابه منو ور می داره یکمشو می خوره، منم بر می گردم میگم نوشابه منو تو خوردی؟ الهی وَ نَفُنی (همون ور نیفتی خودمون!)

* موقع نماز خوندن همه رو اذیت می کردم؛ مثلا همین که می خواستن برن سجده مهرشونو بر می داشتم در می رفتم ! یا تو سجده که بودن خودمو می انداختم روشون
یه بارم که خودم یادمه بابام داشت سجده می کرد منم رفتم ازش آویزون شدم بابامم این دفه بدون این که بخنده بلند شد رکعت بعدیو بخونه منم همین طوری ازش آویزون بودم !! البته به لطف برادرم و جیغای بنفش بنده اومدم پایین

* این یکی واسم از همه جالب تر بود :
فکر کنم این دستگاه های چاپ قدیمی رو دیدین که چه صدایی دارن، بابا یکی از اونا تو محل کارش داشته منم هر موقع این دستگاه شروع به کار می کرده با صداش می رقصیدم [khandeshadid]

حالا بقیه ش باشه واسه یه روز دیگه الان خسته شدین [nishkhand]

2kHtaRaK
18th July 2011, 03:34 PM
گفته همه دوستان خوب و باحال بود

Mercy
18th July 2011, 03:51 PM
واااااااااااای از سوتیا نگو!

کارآموزی میرفتم یه شرکتی با یکی از کارمندای خانوم خیلی دوست شدم و مدام میرفتم پیشش تو اون قسمت به غیر ما 3 تا آقای دیگه هم بودن من و دوستم داشتیم در مورد پرحرفی آقایون اون شرکت حرف میزدیم مثلا میگفتیم خدا نگنه چونه آقای فلانی گرم شه که .... (از این حرفا)
که یکی از آقایون که معلوم نبود از کجا متوجه حرفای ما شدن گفتن که بله بعضیا خیلی حرف میزنن مثلا من خودم اصلا حرف نمیزنم خیلی هم کم حرفم، من به زور جلوی خنده ام رو نگه داشته بودم چون دقیقا چند دقیقه قبلش در مورد پر حرفی ایشون هم حرف زده بودیم دوستم با دستش به من اشاره میکرد که یعنی ببین کی داره این حرف میزنه ! وسط حرفای اون آقا بود که دیگه نتونستم جلوی خنده ام رو بگیرم و از خنده منفجر شدم مگه میتونستم جلوی خنده ام رو بگیرم آخرشم رفتم بیرون کلی خندیدم بعد برگشتم تو، طفلی آقاهه هم هاج و واج مونده بود که من چرا یه دفعه خندیدم میگفت یعنی منم پرحرفم !

Mercy
18th July 2011, 03:54 PM
اما از کارای بچگیم

بچه که بودم مامانم میگه مهمون که میومد خونمون نخود و لوبیای خام رو با آب میریختم تو قابلمه اسباب بازی میزاشتم رو اجاق گاز اسباب بازیم که مثلا دارم غذا میپزم بعذ مهمون رو مجبور میگردم اونو بخوره !!! تا نمیخوردم دست از سرش برنمی داشتم

kamanabroo
18th July 2011, 04:42 PM
د


* این یکی واسم از همه جالب تر بود :
فکر کنم این دستگاه های چاپ قدیمی رو دیدین که چه صدایی دارن، بابا یکی از اونا تو محل کارش داشته منم هر موقع این دستگاه شروع به کار می کرده با صداش می رقصیدم [khandeshadid]



[khanderiz][khanderiz]


اما از کارای بچگیم

بچه که بودم مامانم میگه مهمون که میومد خونمون نخود و لوبیای خام رو با آب میریختم تو قابلمه اسباب بازی میزاشتم رو اجاق گاز اسباب بازیم که مثلا دارم غذا میپزم بعذ مهمون رو مجبور میگردم اونو بخوره !!! تا نمیخوردم دست از سرش برنمی داشتم

بیچاره اون مهمونا[khandeshadid]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد