PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)



صفحه ها : [1] 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12

Artmis.
9th June 2011, 11:33 AM
درود بر شما [golrooz]


تو این تاپیک تصمیم داریم اتفاقاتی که در حال حاضر رخ دادن یا قراره اتفاق بیفتن یا حتی دوس داریم اتفاق بیفتن رو شرح بدیم
این خودش یه نوع تمرین واسه نوشتن و شرح دادن وقایع روزانه س
موفق باشید ....[golrooz][golrooz]

Artmis.
9th June 2011, 11:37 AM
حالا دارم به این فکر می کنم که اوقات فراغتم رو چه جوری بگذرونم [tafakor]

غزل بارون
9th June 2011, 11:48 AM
حالا دارم به این فکر میکنم بعد امتحانا برم کوه و ورزش هایی که قبلا بهش می پرداختمو شروع کنم دوباره[esteghbal]

نازخاتون
9th June 2011, 11:51 AM
دارم به اين فكر مي كنم كه امروز بعد از كار مي خوام برم خريد...[nishkhand]

باستان شناس
9th June 2011, 11:56 AM
من دارم فكر ميكنم نتيجه ازمايشگاه موزه كي ميرسه تا زود برم كرمانشاه ....[tafakor]
دارم فكر ميكنم ان ظرف نقره اي كه ي نگين شكسته داشت عمر و سنش چقدر ميتونه باشه ؟؟؟[tafakor]

نازخاتون
9th June 2011, 12:03 PM
من دارم فكر ميكنم نتيجه ازمايشگاه موزه كي ميرسه تا زود برم كرمانشاه ....[tafakor]
دارم فكر ميكنم ان ظرف نقره اي كه ي نگين شكسته داشت عمر و سنش چقدر ميتونه باشه ؟؟؟[tafakor]



به به مي بينم كه اشياي گرانقيمتي را يافته ايد ؟[nishkhand]

باستان شناس
9th June 2011, 12:08 PM
به به مي بينم كه اشياي گرانقيمتي را يافته ايد ؟[nishkhand]


بلي بهنازي يافته ايم...[esteghbal]
8 تا ظرف نقره اي بسيار زيبا كه كمي نياز به مرمت داره و خنجر هاي اهني زنگ زده و سفال و .....[cheshmak]

sheri khoshgele
9th June 2011, 12:23 PM
منم منتظرم ی نفربهم ایمیل یا پیام بده و خوشحالم کنه.چون خیلی حالم گرفتست.یه اتفاقه خیلی خیلی بد برام افتاده ک بدجور حالمو گرفته.امتحان شیمی دارم ولی با ابن اتفاق اصلا نمیتونم بخونم.کاش همش ی خواب باشه.

*atusa*
9th June 2011, 12:24 PM
من الان دارم به کلاسای تابستونی فکر می کنم..........
به اینم فکر می کننم با این طرز درس خوندن من کارنامه ی درخشانم چه جوری می شه....
[nadidan][nishkhand][nadanestan]

HANIKO
9th June 2011, 12:27 PM
وااااااااااااااااااای خدا من از فکر امتحانای پایان ترم و تقارنشون با عروسی آبجیم به هیچ چیز دیگه ای نمیتونم فکر کنم[taajob][nadidan]
[nishkhand][nishkhand]

نازخاتون
9th June 2011, 12:37 PM
بلي بهنازي يافته ايم...[esteghbal]
8 تا ظرف نقره اي بسيار زيبا كه كمي نياز به مرمت داره و خنجر هاي اهني زنگ زده و سفال و .....[cheshmak]


خيلي جالبه ...حسابي جاي من خالي بوده ها ؟؟[nishkhand]

poune
9th June 2011, 01:43 PM
من اول به امتحانا و معدلم فکر میکنم.[esteress]
بعدشم به المپیاد ورزشی دانشجویان دانشگاههای علوم پزشکی کشور![nadidan][negaran][esteress][gooshnakardan]
دعا کنید مقام بیاریم![cheshmak]

*FATIMA*
10th June 2011, 02:52 AM
دارم به امتحان روز شنبم فک میکنم ! اولین امتحان [negaran][nishkhand]

داداشی
10th June 2011, 03:47 AM
از اونجایی که خیلی بیخیال زندگی میکنم اصلا فکر امتحان نیستم دارم به این فکر میکنم که فردا اول صبح برم بالای یه کوه که شنیدم اونجا یه غار هست(تراشیده شده )

ساناز فرهیدوش
10th June 2011, 10:53 AM
پایان نامه با امتحانی ترم لذتی مرگ آور داره !
دلم نمی خواد درسم تموم بشه .
ارزو می کنم کنکور رو بردارن ! یا منم مجبورم ..............برم !

warrior
10th June 2011, 12:14 PM
نمیدونم این امتحانامو چیکار کنم.
بد جوری ذهنمو مشغول کرده.
دارم به این فکر میکنم که چی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟/

*WIZARD*
10th June 2011, 02:06 PM
منم در این فکرم که درسامو تند تند مرور کنم برای....... ک ن ک و ر[nadidan]

sheri khoshgele
10th June 2011, 05:19 PM
خب الان نسبت ب دیروز ب چیزای دیگه ای فکر میکنم ب این ک هیچی شیمی تو این دوروز نخوندم و فردا امتحان دارمو 3فصلش مونده خدا ب دادم برسه باید تا صبح بیدار بمونم.

ستاره کویر
10th June 2011, 06:52 PM
د...ر....س... آزمون رو که بازم خراب کردم ... به چیزی فکر نمی کنم ... ولی مامانم همش میگه چرا اینجوری هستی... می گن رنگم پریده ... می گن استرس داری ... خودت نمی فهمی...![nadidan]
یه جورایی دیگه حوصله ی کاری رو ندارم ... حتی خاطره نویسی...[negaran]

Me121
10th June 2011, 07:58 PM
مثه همه مشغول تفکر در امتحاناااااات ودرررس خوندن[tafakor]ولی تا الان که لای جزوه ها بازنشده[bamazegi]نهههه باز میشه باز میشه
الانم که اینجا و خوندن مطالب جدید

Artmis.
10th June 2011, 10:47 PM
حالا عربی خوندم ... ولی حس مرور نیست ، اصرار نکنین لطفا !
حالا شاید صبح مرور کردم

ساناز فرهیدوش
11th June 2011, 12:26 AM
ساعت چه زود میگذره .امروز متوجه نشدم چه جوری گذشت اما از سرچ هام راضی بودم .
ساعت تو نت گم میشه .

غزل بارون
11th June 2011, 12:42 AM
حالا دارم به این فکر میکنم که چقدر روزایی خوبی رو پشت سر گذاشتمو نفهمیدم.کاش اون روزا برمیگشتن کاش...

Artmis.
11th June 2011, 12:28 PM
حالا دارم به این فکر میکنم که چقدر روزایی خوبی رو پشت سر گذاشتمو نفهمیدم.کاش اون روزا برمیگشتن کاش...
موافقم !

حالا خسته ام، حوصله م سر رفته، و اعصابم از دست یک آدم دو رو که پشت یه نقاب خودشو قایم کرده خیلی خیلی خورده
نمی دونم چیکا کنم!
پ.ن: و حالا این شما و این همکار تالار ادبیات !!! [nishkhand][sootzadan]

غزل بارون
11th June 2011, 12:37 PM
حالا اینو میخوام به شما بگم که آدم زندگی رو به بیخیالی درباره این افراد بگذرونه خودشو جونش در امان میمونه.حالا خودم الان چند روزه که دلم بدجور گرفته خدایی که اون بالاست شاهده که من کم کم دارم از توان میفتم

باستان شناس
12th June 2011, 01:53 AM
هنوز نگران نتيجه اشياي مكشوفه از حفاري هستم چرا جواب ازمايشگاه اينقدر دير معين ميشه
مطمنم اشياي بسيار پر قدمت هستن....

و اينكه مقاله براي تيرماه اماده ميشه
و اينكه صعود به كوه دماوند ميتونه بسيار عالي برنامه ريزي بشه
الان همه اينا تو ذهن من هست...

ریپورتر
12th June 2011, 10:54 AM
من الان حرفي ندارم و اينجوري هستم فقط[nishkhand]

محسن آزماینده
12th June 2011, 12:17 PM
من امروز سر جلسه امتحان فقط خندیدم
زبان تخصصی بود
جالب اینه که بخش تخصصیشو میدونستم ولی لغات زبان عمومی را نه

warrior
12th June 2011, 01:59 PM
امروز چه روزی بود!!!
سر امتحان مخم سوت کشید.(شیمی)
خیلی سوالارو سخت طرح کرده بود...

نازخاتون
12th June 2011, 02:47 PM
امروز كلي كار داشتم ...
صبح يكي از ارباب رجوع ها خيلي نازنين بودsh_omomi52 كه اخلاقش بسيار عالي بود sh_omomi69و با آرامش كامل وارد اتاق شد و [nadidan][tahavoo]sh_omomi52sh_omomi52sh_omomi52
صبح اول صبح روز ما رو خراب كرد و اينطوري رفت روي اعصاب ما sh_omomi95sh_omomi95
خلاصه [asabani]
الان هم دارم مي رم خونه sh_varzeshi14

Artmis.
12th June 2011, 04:29 PM
عقربه های ساعت همینجوری دارن می دون !! هرچی تندتر می دون تپش قلب منم بیشتر میشه
آخه هنوز دور اولم و فکر نکنم وقت مرور داشته باشم [negaran][nadidan]
ای خدا چهارشنبه رو زودتر برسون دیگه [gerye][sargije]
من رفتم درس بخونم [khodahafezi2]

Only Math
12th June 2011, 06:10 PM
تازه معادلات دیفرانسیل رو گذاشتم کنار و اومدم سایت [nishkhand]

kamanabroo
12th June 2011, 07:13 PM
حالا
دارم فکر م کنم که وقتی هنگ می کنیم باید چیکار کنیم
حالا باید چیکار کنم؟[soal]

ستاره کویر
12th June 2011, 07:26 PM
الان خیلی ناراحتم .. می شه گفت که اعصابم خورده!
زمان داره سریع می گذره ... عمرمو دارم می بینم که تند نتد داره تموم می شه!!
می گن هنوز اول راهم ... این راه کجاست ...!!!!؟ نمی دونم ...[negaran]

تووت فرنگی
12th June 2011, 07:49 PM
سلااااام ميوه هاي باغ زندگي خودم[nishkhand]
مرسييى آز آرتميس گلم،دخمل خوف خودم!!!![esteghbal]
الآن حالم عاليه آخه زبان فارسي رو ي دور کردم و خوشحالم فرداااااااا ميخوام نفس بکشم[bamazegi]
الآن در اين فکرم که ميشه ي دور ديگه کنم درسمو ؟! :o يعني ميشه ؟!!!حتماااا ميشه چون خواستن توانستن:-*:x

باستان شناس
12th June 2011, 11:00 PM
دارم به فردا كه تولد دوستم عزيزم هست فكر ميكنم چون ميدونم غافلگير ميشه و مي خنده و اين برام بارزشه تا بدونه همگي ما تو موزه دوسش داريم
تا هميشه موفقيت رو بهش هديه ميدم.....[golrooz]

*FATIMA*
13th June 2011, 12:24 AM
الان به هیچی فک نمیکنم ، فقط دارم ارسالای جدید امروز رو میخونم [bamazegi]

تووت فرنگی
13th June 2011, 02:47 AM
خب باتوجه به اين ساعت !!! بنده از خوب بيدارشدم که دور کنم درسامه !![esteghbal]الآن اين فکرمو مشغول کرده که فردا از دوستام چطوري جداشم!!!???[negaran]

sadkfafjn
13th June 2011, 03:28 AM
دارم زبان میخونم تا.... زبان یاد بگیرم



http://www.chanarchive.com/content/91_lit/160534/1265082599200.jpg

Artmis.
13th June 2011, 12:15 PM
حالا دیشب علاوه بر اینکه وقت کم نیاوردم حتی اضافه هم اومد ویه دور دیگه خوندم [tashvigh][nishkhand]
حالا از درون غمگینم ولی لبخند رو لبامه و می خندم !! بازم دچار دوگانگی هویت شدم
همیشه به اینجور آدما میگم ثبات شخصیتی نداری ! فکر کنم خودمم دچارش شدم [negaran]

نازخاتون
13th June 2011, 12:28 PM
دارم زبان میخونم تا.... زبان یاد بگیرم




http://www.chanarchive.com/content/91_lit/160534/1265082599200.jpg


موفق باشي فرزندم...[shaad]

باستان شناس
13th June 2011, 03:49 PM
و امروز صبح تو موزه جشن تولد داشتيم جاي همگي سبز [shaad]
سعيد عزيزم كلي غافلگير شد ...اينجوري شده بود كه استاد سختگيرش و معاون جدي اداره براش جشن گرفته باشه[taajob][taajob][taajob]و بعدش اين شكلي شد[khejalat][khejalat][khejalat]
بماند كه چقدر همه دوستان سر به سرش گذاشتن...[labkhand][nishkhand]و البته خود من[nishkhand]
و در اخر كيك خورديم خامه اي شكلاتي از همونايي كه خودم خيلي دوست دارم اخه خودم به قنادي سفارش داده بودم ....خيلي پررو هستم نه؟[cheshmak]
سعيد باورش نشد كلي هديه گيرش اومد
خودش هم كلي براي خودش كف زد و كلي خنديد !خيلي پررو هست نه؟[nishkhand]

اميدوارم مثل الان هميشه لبش پر از خنده و شادي بشه...
تازه همه به سعيد ميگن كي وقت شيريني و كيك عروسي ميشه بنده خدا كلي خجالت كشيد[cheshmak] خب حقيقت هست روزي هم كيك عروسي اش رو ميخوريم و ميخنديدم زندگي همينه !

تولد ازدواج مرگ !!همين سه كلمه ![golrooz]


چقدر من اين تاپيك رو دوست دارم دست گلي عزيزم بابت اين ايجاد اين تاپيك درد نكنه ![tashvigh][golrooz]

Artmis.
13th June 2011, 04:47 PM
چقدر من اين تاپيك رو دوست دارم دست گلي عزيزم بابت اين ايجاد اين تاپيك درد نكنه ![tashvigh][golrooz]

شما عزیز دلی دل انگیز ! [khejalat][golrooz]
ما که کاری نکردیم این لطف شما و بقیه دوستانه که به این تاپیک رونق و صفا می بخشه [golrooz]

Artmis.
13th June 2011, 04:55 PM
امروز یه برنامه توپ واسه آخر هفته ریختم که خستگی امتحانا حسابی از جسم و روحم زدوده شه !
وقتمو بین دوستام و خونواده تقسیم کردم تا خیلی بیشتر بهم خوش بگذره
اما یه مسئله ای همچنان منو مشوش خاطر و مضطرب نگه داشته
سعی می کنم بهش فکر نکنم تا هر چی به صلاحه پیش بیاد
فقط در همین حد بگم که شاید تمام خاطرات کودکی و نوجوونیم طی چند روز بر باد بره...

F.PHYSICIST
13th June 2011, 05:03 PM
من می خوام که به چیزهایی که دوستشون دارم زودتر برسم ای کاش که دنیا یه ساعت کوکی داشت که وقتی خسته بودی نگهش میداشتی وقتی زندگی برات کسل کننده یا ناراحت کننده بود زمانو جلو می بردی وقتی خوشحال بودی نگهش میداشتی ولی افسوس که ساعت زندگی انسانها برعکس اینها عمل می کنه
سختتر از همه اینه که کسایی رو که دوستشون داری هرروز ببینی ولی نتونی به اونها بگی که چقدر دوستشان داری
امید وارم که همه به اون چیزه وهدفهایی که میخوان برسن برای من هم دعا کنید تا به هدف بزرگم در زندگی برسم[dooa][dooa]

F.PHYSICIST
13th June 2011, 05:19 PM
جناب باستان شناس حالا چرا ازدواج کار دیگه ای نمیشه جز این کار کرد؟؟؟؟؟؟
تولد زندگی=ازدواج نکردن=ارامش مرگ

نارون1
13th June 2011, 05:42 PM
من میخوام هرچی زودتر جواب کنکور بیاد ، خسته شدم از بلاتکلیفی . عاشق درس خوندنم اونم وای روانشناسی . دارم فکر می کنم اگه قبول نشم دوباره باید شروع کنم به خوندن و.... .کارم پیدا نمیشه که یا حقوق پایینه یا محیط مناسب نیست یا همش بازاریاب میخوان .
امروز یک کار spss تحویل دادم امیدوارم درست بوده باشه و پشت سرم دعای خیر کنن .

[golrooz][golrooz][golrooz]

باستان شناس
13th June 2011, 06:35 PM
جناب باستان شناس حالا چرا ازدواج کار دیگه ای نمیشه جز این کار کرد؟؟؟؟؟؟
تولد زندگی=ازدواج نکردن=ارامش مرگ


بله دوست عزيزم
مطمناخيلي كارا ميشه بهتر از ازدواج انجام داد ....
درس خواندن
ياري و مدد به ديگران در هر مقامي كه هستيم
و اينكه مايه ارامش ديگران باشيم...

تولد = زماني هست كه همه ما هرگز ازش فرار نميتونم بكنم چون تصميم گيرنده نبودم و خدا خواسته پس ما هستيم.....

ازدواج = مطمنا بهترين انتخاب براي رسيدن به ارامش و اسايش ميتونه باشه ولي اگه در زمان انتخاب با دقت نظر براي يافتن همسر وقت گذاشته باشيم.

و

مرگ = مطمنا اين هم مانند تولد ما در دست ما نيست و خدا تصميم اخر رو ميگيره و هر صلاح ما باشه اتفا مي افته ! و مرگ رسيدن به ارامش ابدي و هميشگي هست ...

در ميان كاراهاي بسياري انجام ميشه كه در قالب اين سه زمان تولد ازدواج و مرگ رخ ميدهد...

F.PHYSICIST
13th June 2011, 06:46 PM
[ghahr]چرا اینقدر زود ناراحت میشی ببخشید خوب فکر کنم حرفتون کاملا درسته و من هم نمیتونم چیزی بگم
با عرض معذرت من تا اطلاع ثانوی مورد اخر را انتخاب می کنم[sar dard]

F.PHYSICIST
13th June 2011, 06:58 PM
عزیز دلم من هم امید وارم که جواب کنکورت عالی باشه و همیشه دعای خیر پشت سرت باشه
روانشناس مملکت[labkhand]

ساناز فرهیدوش
13th June 2011, 11:01 PM
دارم جدا به روح پدراستادمون فاتحه میدم. خدایی دمش گرم ترم اخری استرس امتحان ندارم .(ارزیابی )
اما استاد عزیز مدیریت خدا وند به شما انصاف عنایت کنه 200 صفحه جزوتو حفظ نمیشم کاشکی تک ماده هنوز بود گرچه هیچ وقت استفاده نکردم .
استاد راهنمای عزیزم کاشکی زودتر از مسافرت سالم برگرده .
دوستای خوبم رو حتی تو دنیای مجازی با هیچ چیز عوض نمیکنم .دوستون دارم
وقتی میام اینجا انگار دوبار دارم زندگی میکنم .
ارزو میکنم همه بچه امتحاناشون رو خوب بدن ، سالم باشند و شاد .
و خداوند انسان های مهربون رو که به فکر دیگران هستند و تو شرایط سخت سنگ صبور دیگران واقعا حفظ کنه .
محبت تنها عنصریه که می تونه بر تورم غم غلبه کنه .
پس یکدیگر رو بی قید شرط همان ور که هستیم دوست بداریم .
خیلی نوشتم پوزش [golrooz]

LaDy Ds DeMoNa
14th June 2011, 09:46 AM
مدتیه از بیکاری به خواهرم که واحد تکثیری در یکی از دانشگاهها رو داره کمک می کنم و اونجا مشغول به کار شدم آخه آبجیم امتحاناتش شروع شده و یکی باید کاراش رو جمع و جور کنه
یکی از روزها ساعت 5:30 باید یه جایی می رفتم مجبور شدم در تکثیر رو ببندم که همون لحظه یه آقای اومد برای کپی منم خیلی خونسر بهش گفتم تکثیر تعطیله خدا حافظ!
کلی دانشجو اون نزدیکها بود دیدم همه با تعجب منو نگاه می کنن به هرحال خیلی بی تفاوت رفتم به کارام برسم
وقتی برگشتم خواهرم با استرس اومد پیشم و گفت تو کپی رییس دانشگاه رو نگرفتی! ( متوجه شدم اون آقا رییس دانشگاه بود )[nadidan][nishkhand]
خلاصه رییس دانشگاه خیلی عصبانی شده بود و در واقع به جورایی منو از دانشگاه اخراج کرد ( به آبجیم گفته بود به اون خانم بگو دیگه نیاد !)
خوب من کمی دلخور شدم اخه منکه کاری نکرده بودم و نه اون علامت میتی کومان داشت نه من می شناختمش
تازه من خیلی عجله داشتم و در تکثیر رو هم بسته بودم
حالا دیروز همون رییس دانشگاه به خواهرم گفته از شخصیت ام خوشش اومده و می تونم دوباره بیام دانشگاه و مایله حتی یه پستی هم تو دانشگاه بهم بده
اما . . .

کوزه شکست و آب رفت . . .
دیگه دلی که شکست مثل قوری که شکسته که مثل اول نمی شه

باستان شناس
14th June 2011, 11:38 AM
دارم فكر ميكنم چرا گاهي يك بودجه كافي براي ادامه كار در كاوش ....بايد كم بيات

Artmis.
14th June 2011, 01:26 PM
دارم فکر می کنم هنوز واسه مردنم خیلی زوده [negaran][nishkhand]

غزل بارون
14th June 2011, 03:24 PM
دارم فکر میکنم من با این آرتمیس چه کار کنم![tafakor]

Artmis.
14th June 2011, 03:51 PM
دارم فکر میکنم من با این آرتمیس چه کار کنم![tafakor]
چرا؟ [negaran]

غزل بارون
14th June 2011, 10:05 PM
چرا از حالا داری فکر مرگو میکنی بچه بشین سر درست!حالا دارم به این فکر میکنم که کی میشه که رخت عزا رو از تنم در بیارم !هی خدا

Artmis.
14th June 2011, 10:36 PM
ای بابا ! دارم به این فکر می کنم که چرا من هر حرفی می زنم اطرافیام می گن برو بشین سر درست [khande]

ستاره کویر
14th June 2011, 11:02 PM
الان خیلی خسته ام ... با اینکه سعی می کنم به چیزی فکر نکنم ولی همش ذهنم پر هست ... از افکاری که میدونم گذراست ... تحمل خستگی این افکار از خستگی جسمانی سخت تر هست!

F.PHYSICIST
15th June 2011, 04:14 PM
بعد از کلی خبر بد شنیدن امروز یه خبر فوق العاده شنیدم که به من اجازه دادن برم USA تا اونجا مقالمو ارائه کنم تازه امتحاناهم که تمومه فردا هم جاتون خالی با خانواده میریم سپیدان انشا...
امید وارم هرکی ناراحته مثل من خوشحال بشه هرکی هم خوشحاله خدا بیشترش کنه
الان فقط می خوام بگم که
I LOVE MY GOD FOR EVER[shaad]

F.PHYSICIST
15th June 2011, 04:19 PM
سلام گلم باید بهت تبریک بگم که همچی برات خوب تموم شده امیدوارم که همیشه خوش باشی[golrooz]

Artmis.
15th June 2011, 06:53 PM
حالا همچین یه چند هفته ای می خوام نفس بکشم
بعدش دوباره برم درس بخونم نگم چیست درس؟! [eynaki]
خدایا انقدر درباره درس صحبت کردم با این و اون که حال خودمم داره بد میشه! یه کاری کن زندگیم از این تک بعدی بودن در بیاد

Artmis.
15th June 2011, 07:34 PM
نمی دونم چی بگم، احساس خوبی ندارم
میگن همیشه دلیل شادی کسی باش نه شریک شادی او؛ همیشه شریک غم کسی باش نه دلیل غم او
برای همین دوس ندارم باهات حرف بزنم!
دیگه بی بی سی مدرسه (لقب اینجانب!) در حال حاضر اخباری برای شنیدن مخاطبا و حرفی برای گفتن نداره !
حالا برات خیلی ناراحتم دوست عزیز و خوبم
اما می دونم خوب یادته که اون روزا با هم دعا می کردیم هر چی به صلاحته پیش بیاد
شاید صلاح و مصلحت خداوند در این بوده که تو ... تابستون امسال رو کنار خودمون بگذرونی !
اصلا ... مرحله دوم المپیاد قبول نشدی که نشدی! تنت سالم باشه ان شاءالله
مثل خواهر واقعیم دوستت دارم ح.ف عزیزم [golrooz]

Artmis.
17th June 2011, 01:13 PM
تازگیا همه دپرسن
یه جمله ای بود: این روزها همه ناقص الخلقه اند، هیچ کس دل و دماغ ندارد
حالا همگی یه لبخند لطفا !
بگین دیزی => [nishkhand]

ستاره کویر
17th June 2011, 01:22 PM
....زد به هدف این Artmis .....
خیلی خسته ام ... امیدوارم.... با این که می دونم تمومی نداره!

می دونم اگه امید نباشه هیچی نیستــــــــــــ[khoobboodan]

خدایا امیدم و ناامید نکن .... با اینکه میدونم جمله ی دعایی خوبی نیست[negaran]
دعــــــامی کنم ... تا می تونم[shaad]

Artmis.
18th June 2011, 11:46 AM
حالا می خوام دوست صمیمی دوران راهنماییمو ببینم دلم براش خیلی تنگ شده خوشحالم واقعا

Artmis.
20th June 2011, 10:36 PM
حالا چرا اینقدر اینجا سوت و کور شده؟!
دانشجویان گرامی پیروز باشید و سربلند
امتحانا خوش بگذره!

sheri khoshgele
20th June 2011, 11:21 PM
الان تازه اتاقمو تمیز کردم تو امتحانا حسابی نامرتب شده بود.خیلی خستم.

اميروسوسن
21st June 2011, 12:26 AM
ديروز و امروز كلي با هم دعوا كرديم و ظرف و گلدون شكستيم[nadidan][nadidan]

ستاره کویر
21st June 2011, 12:33 AM
الان در حــــدی اعــــــــصابم خورده که مــــــی خـوام سرم رو محکم_محکم بکوبم به دیــــــوار......................[sar dard]
وااااااااااای...........

خوب شد تو دفـترچم ننوشتما مگر نه که پاره شده بود تا الان حــــتما!!
دستت درد نکنه Artmisجان[golrooz][golrooz][golrooz]

اميروسوسن
21st June 2011, 12:42 AM
الان خيلي دلم شكسته جز از خدا از هيچ كس هيچي نمي خوام[negaran][negaran]

sheri khoshgele
21st June 2011, 12:43 AM
اخه چراااااااااا؟؟؟حالا اول کی شروع کرد؟؟؟
خستما ولی خوابم نمیاد.همش استرس دارم ک کارنامه هامون کی میدن!!!

اميروسوسن
21st June 2011, 12:53 AM
سر خونه و مستاجر بودن اين جور حرفا ...

ستاره کویر
21st June 2011, 01:06 AM
سر خونه و مستاجر بودن اين جور حرفا ...


این چیزا که ارزش ناراحت کردنتونو نـــــــداره,داره...!!!!؟؟
نفـــس عمیق.....بعدشم .... تفکر عقلانی[cheshmak]
[kootak]

win-boy
21st June 2011, 02:47 AM
چقدر دلم گرفته باز!
چقدر دلتنگم!
کاش میتونستم شعر بنویسم، کاش میشد این بغض و ترکوند!!!!!!![negaran]

پروردگارا ....... [golrooz]
تورا برای همه ی داشته ها و نداشته هایم شاکرم.

Artmis.
21st June 2011, 01:09 PM
وجودت برام خیلی عجیب و غریبه، اصلا نمی شه درکت کرد !
روزها بود که داشتم عذاب می کشیدم، درگیری ذهنی و وسواس فکری داشتم
کم مونده بود برم تیمارستان
اما همین که تو رو خوندم، صدات کردم، همین که گفتم [B]«آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرام می گیرد»...
کلا متحول شدم، احساس خوبی داشتم احساس می کردم... منو در آغوش کشیدی و بهم میگی نگران نباش، من اینجام، پیش تو
با اینکه دلم می خواست و می خواد خیلی خوشحال باشم از اینکه تو رو دارم، از خودم بدم میاد که این همه فراموشت کردم این همه نادیده گرفتمت، اما همین که صدات می کنم ...
[narahat]
برای هزار و یکمین بار منو ببخش
با دل و جون دوستت دارم

ساناز فرهیدوش
22nd June 2011, 12:43 PM
دوستان خوب خیلی ارزشمندند از توجه دوستای خوبم سپاسگذارم .

تووت فرنگی
23rd June 2011, 07:27 AM
الآن وضیعت خوبه[nishkhand] از ساعت 9 باید شروع کنم فیزیک 1 بخونممممم[nadidan]

غزل بارون
23rd June 2011, 08:44 AM
الان دارم فکر میکنم که 25 تیر زودتربرسه!!!!![esteghbal]تا اون موقع هم امتحانا رو با موفقیت پشت سر بذاریم همگی

اميروسوسن
23rd June 2011, 09:38 AM
وجودت برام خیلی عجیب و غریبه، اصلا نمی شه درکت کرد !
روزها بود که داشتم عذاب می کشیدم، درگیری ذهنی و وسواس فکری داشتم
کم مونده بود برم تیمارستان
اما همین که تو رو خوندم، صدات کردم، همین که گفتم [b]«آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرام می گیرد»...
کلا متحول شدم، احساس خوبی داشتم احساس می کردم... منو در آغوش کشیدی و بهم میگی نگران نباش، من اینجام، پیش تو
با اینکه دلم می خواست و می خواد خیلی خوشحال باشم از اینکه تو رو دارم، از خودم بدم میاد که این همه فراموشت کردم این همه نادیده گرفتمت، اما همین که صدات می کنم ...
[narahat]
برای هزار و یکمین بار منو ببخش
با دل و جون دوستت دارم
مطلبت اشكم و در اورد

Artmis.
23rd June 2011, 03:00 PM
حالا دستام تاول زده بس که دف زدم [negaran]
خداوند هیچ انسانیو جوگیر نکنه ! 4 ساعت تمام دف زدم !

HBE
23rd June 2011, 03:09 PM
منم دارم به دوست عزیزم فکر میکنم ولی به اینم فکر میکنم که امتحانای سختم مونده و منم اصلا حس درس خوندن ندارم[negaran]

ستاره کویر
23rd June 2011, 07:10 PM
من الان به شدت ناراحتــــم....از یک دوست .... دلم شکست....خیلی

Artmis.
24th June 2011, 11:20 PM
حالا یهو همه با هم پیداشون میشه، یهو همه غیب می شن!
یه دفعه 100 تا کاربر تو یه روز آنلاینن یه روز مگسم پر نمی زنه !

GUNNER_2020
24th June 2011, 11:51 PM
منم پنجشنبه کنکور دارم.احساس بدی دارم.[negaran]

اميروسوسن
25th June 2011, 12:02 AM
احساس نزديكي به خداوند

نازخاتون
25th June 2011, 09:17 AM
دارم از ويو Viewاداره به بيرون نگاه مي كنم ... و از دوردست به بزرگراهي كه از اين مسافت مشخصه مي نگرم ...با خودم فكر مي كنم [tafakor]كه اين همه آدم در حال تكاپو هستند درون اين همه ماشين و اتوبوس و ... چه جالب ...هر كدام يك آرزو و اميدي دارند ...اميدوارم كه همه انسانها به آرزوهاي قلبي خودشان دست يابند...[golrooz]

Artmis.
26th June 2011, 02:19 PM
همیشه فکر می کردم وقت واسه انجام کارا زیاده
تا می خواستم یه کاری انجام بدم کلی طول می کشید
اما ... با خودم گفتم برای یه بارم شده کارامو با برنامه پیش ببرم
حالا که نشستم واسه تابستونم برنامه ریزی کنم و کارامو با نظم و ترتیب انجام بدم هر کار می کنم وقت کم میارم
[negaran]

sheri khoshgele
26th June 2011, 02:48 PM
الان دارم اهنگ معین گوش میدم چون با گوش دادن بهش یاد ی شخصی میفتم بعد گریم میگیره.و دارم ب این فکر میکنم ک برم بخوابم چون از صبح کلاس بودم!!!

W!nDrUnn3I2
26th June 2011, 03:01 PM
دارم فکر میکنم که چطوری میتونم همه دوستامو با هم آشتی بدم

آخه با هم اختلاف داشتن اومدم درستش کنم آخرش بدتر شد [negaran]

نازخاتون
26th June 2011, 03:25 PM
دارم به اين فكر مي كنم كه برخي از لحظات چه زود طوفاني مي شوند و يكهو آدم رو به تكاپوي شديد مي اندازند....
خدايا شكرت ... مشكل همه رو به بهترين نحو حل كن ... يه گوشه چشمي هم به ما بيانداز[golrooz]

ریپورتر
26th June 2011, 03:38 PM
از صبح توي يوتيوب هستم[nishkhand]الان دارم اهنگ افشين اذري به نام اخرين نفس رو گوش ميدم[nishkhand]

Artmis.
26th June 2011, 03:44 PM
حالا خواستم بگم از این کار نازخاتون عزیز خیلی خوشم میاد که هیچ کس رو از دعای خیر خودش محروم نمی کنه
خدا انشاءالله حاجت دل نازخاتون و همه رو بده

Artmis.
30th June 2011, 12:13 PM
حالا عید همگی مبارک [tashvigh]

تاری
30th June 2011, 04:13 PM
یارب
.
دارم فکر می کنم یعنی می شه ...............
آره می شه .
.
چون هر چی توی ذهنم اومده ، شده .
پس اینم می شه .
خوشحالم .
.
ولی نمی دونم آیا قراره بشه توی ذهنم می یاد یا نه ، توی ذهنم می یاد و بعا می شه .
خلاصه که می شه . همین مهمه .
چر از مجهولات .
.
الهی شکر .
یاعلی

تاری
30th June 2011, 04:15 PM
دارم به اين فكر مي كنم كه برخي از لحظات چه زود طوفاني مي شوند و يكهو آدم رو به تكاپوي شديد مي اندازند....
خدايا شكرت ... مشكل همه رو به بهترين نحو حل كن ... يه گوشه چشمي هم به ما بيانداز[golrooz]

یارب

سلام
یه گوشه چشم چیه ؟
تمام حواسش بهته ، رفیق من !.

یاعلی

Artmis.
30th June 2011, 06:05 PM
حالا دارم می میرم از بی خوابی میخوام برم استراحت کنم

باستان شناس
30th June 2011, 07:39 PM
راستش از اين خبر
دستور تخريب مجسمه آريو برزن صادر شد !!! (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?t=98979)
خيلي داغون شده دارم فكر ميكنم خدايا كي ميشه ايران من خرم و اباد بشه.....
ايا با اين افراد ميشه [negaran]

Artmis.
1st July 2011, 12:02 AM
دارم فکر می کنم یه کاری کنم که یه دنیا بهم افتخار کنن و بتونم یه تغییر اساسی بوجود بیارم

sheri khoshgele
1st July 2011, 01:58 AM
تا چند دقیقه پیش دلم طوفانی بود.حالا یکم اروم شده ولی هنوز چشمام از طوفانی ک اومده خیسه...
اما دیگه اروم شدم.گریه رو خیلی دوس دارم.
دارم اهنگ تو نرو از مهدی رضوانو گوش میدم خیلی قشنگه...خاطراتو ب یادم میاره..

ساناز فرهیدوش
1st July 2011, 12:47 PM
فردا امتحان اقتصاد داریم !
دوشنبه خبر پایان نامم رو به استد راهنمام می دم !
خدا به خیر کنه !!!!!!......
توکل بر خدا وند مهربان من شر الرئیس الگروه

تووت فرنگی
4th July 2011, 06:19 AM
[nishkhand]الآن همه چی خوبه [khejalat]

ریپورتر
4th July 2011, 09:39 AM
الان گشنمه[nishkhand]کارد بخوره این شکم که همیشه گشنه هست[nishkhand][khande][khande]

Only Math
4th July 2011, 11:21 AM
دارم به این فکر میکنم که یعنی امتحان امروز بخیر میگذره؟؟؟؟؟؟؟ [negaran]

ستاره کویر
4th July 2011, 11:36 AM
الان فکر نمیکنم به چیزی ولی وقتی میرم جلوی آینه گریم میگیره !!! [nadidan][nadidan]
آخه کاش یکم این بچه ها عقل داشتن!! خیلی سریع عمل میکنن ... [negaran]

دیروز پسرخاله ی 2سالم سنگ نمک(دل نمک اصطلاحا) رو از رو میزم برداشت و نفهمیدم با چه سرعتی محکم پرت کرد طرف صورتم اونم در فاصلهی کمتر از نیم متر ... خدا رحـــــــم کردا خورد به بینیم[taajob]
الان خیلی خنده دار شدم!![khanderiz]
وقتی ضربه رو زد موندم بخندم یا گریه کنم ... از دست این بچه ها [khande]

*FATIMA*
5th July 2011, 12:57 AM
دارم فک میکنم دختر پسر عمم که امروز به دنیا اومده چه جوریه !
فردا میریم پیشش ! عمه شدم [nishkhand]

warrior
5th July 2011, 04:01 PM
دارم به بسته ها یآموزشی تابستون امسالم فکر میکنم.
معلوم نیست که وقت کنم بگیرمشون یا نه!!!
همینطور به یه خورده تفریح[nishkhand]

Artmis.
7th July 2011, 05:50 PM
دیگه خسته شدم [gerye]
اولش از جوشای زیرپوستی روی پیشونیم شروع شد و به جوشهای چرکی هم رسید
دو ساله همش دارم میرم دکتر پوست و هزینه های نجومی بابت برطرف شدن جوشای صورتم میدم و از انواع ماسکهای صورت استفاده می کنم
اما هر روز بدتر از دیروز !!
البته آخرین دکتری که رفتم داروهایی که داد داشت کار خودشو خوب انجام میداد و صورتم رو به بهبودی می رفت
اما آبله مرغون لعنتی کاری کرد که نتونستم استفاده دارو رو ادامه بدم و حتی الان با این که من نه تنها خوشم نمیاد، بلکه حالم از دستکاری جوشای صورت به هم می خوره چندتایی هم رد دونه آبله مرغون بهش اضافه شده !!
البته میگن چون سنم بالاست اونا هرچند دیر ولی از بین می رن
با این حال وسواسی که نسبت به این قضیه داشتم نذاشت دارویی واسه برطرف کردنشون استفاده نکنم
از قدیم هم که گفتن موش تو کاسه آدم وسواس میفته !
دونه های آبله مرغون که هیچ، جوشهای چرکی دیگه ای هم به صورتم اضافه شد !!!!!!
شما جای من بودین چه حالی بهتون دست می داد آخه؟؟؟؟؟؟
حالا دارم فکر می کنم دیگه امیدی برای دکتر رفتن هم ندارم

اميروسوسن
9th July 2011, 10:48 AM
سلام دوست عزيز
براي ابله مرغان بايد صبر كني تا خوب بشه
براي جوش صورت حجامت زير نظر متخصص انجام بده
منم امروز حوصله چنداني ندارم

Artmis.
11th July 2011, 04:44 PM
سلام دوست عزيز
براي ابله مرغان بايد صبر كني تا خوب بشه
براي جوش صورت حجامت زير نظر متخصص انجام بده
منم امروز حوصله چنداني ندارم
سلام
ممنون از راهنماییتون
چند نفری حجامت رو بهم توصیه کردن
من که همه کار کردم اینم روش [nishkhand]
امیدوارم جواب بده و موثر باشه

Artmis.
11th July 2011, 04:46 PM
فکرم چند وقتی خیلی مشوش بود
به هر چی فکرشو بکنین فکر می کردم و ذهنم خیلی درگیر بود
اما چند روزی رفتم مسافرت
حالا سرحال و قبراق اومدم تا مثل قبل زندگیمو به خوبی و خوشی و بدون اضطراب ادامه بدم

Artmis.
16th July 2011, 11:54 PM
حالا دلم میخواد برم حرم [gerye]

تووت فرنگی
17th July 2011, 01:27 AM
الآن همه چی خوفــــــــــــــــه[tafakor]

ساناز فرهیدوش
23rd July 2011, 10:42 PM
سلام هر روز یه خاطرس برا فردا . برای یه خاطرهی قشنگ تو فردا امروزمون رو خوب بگذرونیم بای ه لبخند زیبا .

ستاره کویر
24th July 2011, 02:55 AM
سلام
ممنون از راهنماییتون
چند نفری حجامت رو بهم توصیه کردن
من که همه کار کردم اینم روش [nishkhand]
امیدوارم جواب بده و موثر باشه

[negaran] مثله من .......... دیوانه کنندست!
اصــــــلا درمان نداره جوش[labkhand]
من همه کار کردم[sootzadan]
زیاد نیست ولی رو اعصابه!
حجامتـــــــــــــ[nadidan][nadidan][nadidan]نــــــــه خیلی درد داره!!! و تـــــــــــرس[esteress]اینم فایده نداشت!!!
هرکی یه جوریه دیگه

باستان شناس
24th July 2011, 09:06 AM
مرگ لیلا اسفندیاری در برگشت از هیمالیا(كوهنورد ايراني و اولين زن فاتح قله نانگابارپات ) (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?t=100532)

راستش از دیشب تا الان از مرگ این کوهنورد ایرانی خیلی عصبی و ناراحت شدم....خیلی زیاد
همش رفتم توی فکرش....خدایا چرا؟؟؟/[negaran][negaran][nadidan]

نارون1
3rd August 2011, 12:53 PM
دو سه روزیه خیلی ناراحت بودم ، به دلایلی یه خاطره تلخ گذشته داشت برام زنده میشد .
و این خیلی جالبه بچه های سایت یک تایپیک گذاشتن به اسم پیامک به خدا و من این کارو قبلا انجام میدادم ، دیشب هم با گوشیم برای خدا پیام نوشتم و حرف دلمو زدم و ازش کمک خواستم ، عجیب آروم میشم وقتی با خدا حرف میزنم . ( فکر بد نکنین مینویسم ، پاک می کنم ، مثل اینه که داری بلند بلند صحبت می کنی و در اون لحظه وقتی خودت صداتو میشنوی مطمئن تر حرف میزنی )

الان حالم بهتره ............." خدا .... خدا و بازم خدا " اینو فراموش نکنیم .

ساناز فرهیدوش
3rd August 2011, 02:25 PM
پارسال این موقع تازه ترم 1 رو تموم کردم . جه قدر زود گذشت !!!

*atusa*
8th August 2011, 03:03 PM
الان غزاله تو این سایت on تشریف داره
ولی من یه ساعته ازش یه سوال پرسیدم و هنوز جواب نگرفتم[entezar]
من فکر کنم خوابش برده [nadanestan]

*alien*
9th September 2011, 07:00 AM
چرا سایت اینطوری شده [negaran]
امروز اومدم سایت چشام گرد شد [taajob]

ستاره کویر
13th September 2011, 04:54 AM
خــــــاطراتــــ .........
خــــــاطراتــــ .........
یادمه تا همین 3ماه پیش گله میکردم از این خاطرات
هرشب رو دفترچم میریختمشون و میگفتم دیگه ولم کن!
جدیدا میگم به خودم نامردیه دیگه همش که تلـــخ نیست!
دیگه هر شب نمینویسم!
هر شب فکر میکنم به خاطراتی که وقتی همین حالا بود!
الانم وقت اذونه صبحه و ترس از اینکه باز شب شد و باید فکر کنم تموم شد!!!

طلیعه طلا
4th November 2011, 08:35 AM
دیروز پنج شنبه ،شب شهادت امام محمد باقر علیه السلام ، رنگم سیاه شد ،

منتظر تسلیت بودم و حلوا خوری ... امیدوارم به دل سیاهی منجر نشه ...

من دارم با دو تا دستم چند تا هندونه برمی دارم ... ؟

طلیعه طلا
6th November 2011, 08:26 PM
دلم گرفته اما...


هر روز برای تمام آنانی که دیدم و ندیدم آرزوی شادی و عشق کردم، برای تمام زمین آرزوی زیبایی داشتم ، اما دو روزی میشه که دلم

گرفته به همین سادگی ...




دلم گرفته اما ... شک ندارم که این روزها میگذره و لبخندهام برمیگردن ...

روزگار با توام ! همچنان که می چرخی بازگشتنم رو تماشا کن ... برمیگردم و اینبار خواهی دید که آیینه قلبم صیقلی تر خواهد شد ...

مهربانتر میشم و لبخندهام عمیق تر ... و این لبخندها رو به زمین هدیه خواهم داد...

حالا بچرخ و ببین....

ستاره صبح امید
6th November 2011, 10:02 PM
رد شد شبیه‌ رهگذری‌ باد، از درخت‌ آرام‌ سیبِ کوچکی‌ افتاد از درخت‌
افتاد پیشِ پای‌ تو، با اشتیاق‌ گفت:
ای‌ روستای‌ شعر تو آباد از درخت،
امسال‌ عشق‌ سهم‌ مرا داد از بهار
آیا بهار سهم‌ ترا داد، از درخت؟
امشب‌ دلم‌ شبیه‌ همان‌ سیب‌ تازه‌ است‌
سیبی‌ که‌ چید حضرت‌ فرهاد از درخت‌
کی‌ می‌شود که‌ سیب‌ غریبِ نگاه‌ من‌
با دستِ گرم‌ تو شود آزاد از درخت‌
چشمان‌ مهربان‌ تو پرباد از بهار

همواره‌ رهگذار تو پرباد از درخت‌
امروز آمدی‌ که‌ خداحافظی‌ کنی‌
آرام‌ سیب‌ کوچکی‌ افتاد از درخت!

طلیعه طلا
7th November 2011, 09:01 AM
چرا ماه رو دادن به شب های تار ...!!!


دیشب ...

غوغای درونم آرام نمی گرفت ...

یادت آرامم می کرد که آن را نیز از یاد برده ام ... !!!


http://up.iranblog.com/images/1s16x96ghzt066u01ke.gif

طلیعه طلا
10th November 2011, 09:54 AM
بازم دل مشغولی ...
چرا بعضی ها به جای ضوایط ، روابط رو در کار هاشون دخیل می کنن ؟
من اومدم تا از امروز رو خودم کار کنم و مسامحه کاری رو به دست تخریبچی عهد آدمیت بسپارم ...

*FATIMA*
21st November 2011, 09:22 PM
امشب بارونه ، اونم چه بارونی !
هوا قاطی درست حسابی کرده : برف و بارون و تگرگ و مه ... (اینها تو محله ماست محله شما رو نیدونم)
خدایا رحمتت رو شکر !
میدونم الانه به سر خیلیهاتون زده برید زیر این بارون بدون چتر ! خیلی خوبه ها نه !
اما من نشستم تو خونه ، کنار شوفاژ اتاقم ، کنار پنجره ، دارم پیامای سایت رو میخونم !
وای هوا اینجا عالیه ! اونجا چطور [cheshmak]

محسن آزماینده
25th November 2011, 06:11 PM
سلام
منم تو حسرت برف و بارونم

خونه میگن کلی برف باریده و هوا سرده

سرمای اینجا هم برای من اثر نداره در مقابل سرمای اردبیل

طلیعه طلا
25th November 2011, 06:53 PM
سلام
خدا رو شکر امروز 4 تا خبر خوب شنیدم ...
منتظر خبر خوش فردا هستم ... یه کمی هیجان دارم اما ایمان دارم که به وقوع می پیونده ...
امشب این جا داره برف میاد ... البته خیلی خیلی کم ... اما به هر حال هر چی باشه برفه دیگه ... خدا رو شکر که هنوز در نعمتش به روی ما بازه ...
ایشالا خدا تو این سرما برای همه بسازه ...

fsohrabi
25th November 2011, 11:11 PM
منم دارم به این فکر میکنم که وقتی که پروژه1 تموم شد برم سراغ پروژه2 و بعد پروژه3...(و این داستان ادامه دارد......!)[shaad][tafakor]

طلیعه طلا
12th January 2012, 10:17 AM
یا رفیق من لا رفیق له


سلام
این روزها کار دلم شده دلیل تراشی.
دلایلم را می تراشم تو بخر...

haniye.R
12th January 2012, 10:39 AM
یه هفته ای میشه هیچی ننوشتم...
دفتر خاطراتم رو میگم...
برگاش تموم شده...
اونم دیگه جایی واسه حرفای دلم نداره...
یه دفتر دیگه،یه همراه دیگه می خوام تا دوباره تو خلوت شب هام باهام بخنده و هم پای من گریه کنه..
بعد از امتحانا یه دفتر خوشگل می خرم تا دوباره بنویسم و بنویسم...[cheshmak]

رضوس
12th January 2012, 02:41 PM
تو این فکرم که امتحانات که تموم شد که به کنار
دوباره چهار ماه دیگه امتحاناته
حالا اونم به کنار...
تابستونم باید بشینم تا کنکور درس بخونم .
حالا به فرض کنکور هم قبول شدم...
دوباره درس - امتحان - درس - امتحان-...
حالا به بعدش کار ندارم
این وسط تفریح چی شد؟؟؟؟[soal]
نه جان من جواب بدین.
ای خدا هیچکی نمیدونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ا[golrooz]ین مال اون کسیه که جواب بده[golrooz][golrooz]

haniye.R
12th January 2012, 02:54 PM
تو این فکرم که امتحانات که تموم شد که به کنار
دوباره چهار ماه دیگه امتحاناته
حالا اونم به کنار...
تابستونم باید بشینم تا کنکور درس بخونم .
حالا به فرض کنکور هم قبول شدم...
دوباره درس - امتحان - درس - امتحان-...
حالا به بعدش کار ندارم
این وسط تفریح چی شد؟؟؟؟[soal]
نه جان من جواب بدین.
ای خدا هیچکی نمیدونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ا[golrooz]ین مال اون کسیه که جواب بده[golrooz][golrooz]

به راحتی میشه تو امتحانا تفریح کرد...
خودم تمام تعطیلات رو تفریح می کنم تو نت بعد شب امتحان تا صبح میمونم تمومش می کنم...نتیجه بخش هم هستا...[nishkhand]
ولی واقعآ دلم تنگه واسه گردش و از دنیا فارغ بودن...
اینکه بدون هیچ دغدغه ی فکری پاشی بری کوه و از ته دل بخندی و تفریح کنی...
ولی خوب دیگه.هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشدد
ما هم که پزشکان آینده ایم باید زحمت بکشیم..[khanderiz]

رضوس
12th January 2012, 03:38 PM
به راحتی میشه تو امتحانا تفریح کرد...
خودم تمام تعطیلات رو تفریح می کنم تو نت بعد شب امتحان تا صبح میمونم تمومش می کنم...نتیجه بخش هم هستا...[nishkhand]
ولی واقعآ دلم تنگه واسه گردش و از دنیا فارغ بودن...
اینکه بدون هیچ دغدغه ی فکری پاشی بری کوه و از ته دل بخندی و تفریح کنی...
ولی خوب دیگه.هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشدد
ما هم که پزشکان آینده ایم باید زحمت بکشیم..[khanderiz]
آخه زحمت پزشکان آینده از گذشته شروع شده[bamazegi]
تازه من خودم پدر این علمم [bamazegi]
اما اونایی که از اول می خونن میمونن تاش وای به حال اونایی که از این روش برا کنکور استفاده کنن.
اونوقت صبح کنکور اینجوری اند:[gerye][gerye]
واین حروفو فریادمی زنن: هی وای من، هی...
[golrooz][golrooz]اما این گل ، چون قولشو داده بودم.[tashvigh]

haniye.R
12th January 2012, 05:00 PM
آخه زحمت پزشکان آینده از گذشته شروع شده[bamazegi]
تازه من خودم پدر این علمم [bamazegi]
اما اونایی که از اول می خونن میمونن تاش وای به حال اونایی که از این روش برا کنکور استفاده کنن.
اونوقت صبح کنکور اینجوری اند:[gerye][gerye]
واین حروفو فریادمی زنن: هی وای من، هی...
[golrooz][golrooz]اما این گل ، چون قولشو داده بودم.[tashvigh]
من به روشم ایمان دارم..
تازشم فقط امتحانات رو گفتم...
صبح کنکورم قضاوتش باشه واسه ی صبح کنکور....
خدا جونم،خسته شدم از این اسم
کنکور،کنکور،کنکور
مگه چیه؟؟یه غول بی شاخ و دم؟؟!![bamazegi]
نه تو هستی خدا جونم....پس هیچی سخت نیست[alaghemand]

رضوس
12th January 2012, 05:13 PM
من به روشم ایمان دارم..
تازشم فقط امتحانات رو گفتم...
صبح کنکورم قضاوتش باشه واسه ی صبح کنکور....
خدا جونم،خسته شدم از این اسم
کنکور،کنکور،کنکور
مگه چیه؟؟یه غول بی شاخ و دم؟؟!![bamazegi]
نه تو هستی خدا جونم....پس هیچی سخت نیست[alaghemand]
همون خدا جون هممون میگه:
ازتو حرکت از خدا برکت
نگفته که از تو نت گردی از من دانشگاه تهران[bamazegi][khande]
نه جان من گفته؟[soal]
اما این قغول بی شاخ و دم (چون خیلی غوله اینطوری نوشتم)
می تونه عمرتو به باد بده[narahat][narahat]

Artmis.
7th May 2012, 04:13 PM
حالا من بعد یه مدت طولانی به جمعتون برگشتم
امیدوارم که منو در جمع صمیمانه خودتون پذیرا باشین [khejalat][golrooz]
دلم برای اینجا تنگ شده بود [negaran]

*alien*
11th May 2012, 08:07 AM
سلا م ارتمیس جان
این حرفا چیه خوش اومدی
راستی یه چیز جالب من فقط الان تو سایت آن هستم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!

mamadshumakher
11th May 2012, 12:38 PM
دارم به این فکر میکنم که برم سربازی یا برم کارشناسی بخونم ؟

*alien*
11th May 2012, 01:40 PM
این که دو دلی نداره برادر من برو کارشناسیتو بخون

mamadshumakher
11th May 2012, 01:54 PM
باشه.چشم.اخه ... [afsoorde]
باوشه
حالا دارم به این فکر میکنم که بدجور دلم واسه یه مسافرت دوستانه تنگ شده بچه هارو جمع کنم بریم شمال

*alien*
11th May 2012, 02:00 PM
آخه چی؟
از درس خوندن خوشتون نمیاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سربازی هم بد نیستاااااااااااااااااااا
خوش میگذره سربازی

mamadshumakher
11th May 2012, 03:00 PM
از درس خوندن خوشم نیااااااااد؟دیوونشم.اما یه جاهایی زمونه باهام راه نیومد.
میرم درسمو میخونم.

Artmis.
15th May 2012, 08:40 PM
حالا دچار دوگانگی شخصیت شدم ! از صب یکی در میون یا خیلی خوشحال شدم یا خیلی ناراحت, در کل روز جالبی بود الحمدلله

mamadshumakher
19th May 2012, 10:07 PM
از صبح هر بار که خواستم کتاب بخونم یه کاری پیش اومد.تا کتابو باز میکردم کارم در میومد.غروبی حوصلم سر رفته بود لای کتابو باز میکردم کار پیش میومد [khande]sh_omomi110

Sa.n
20th May 2012, 12:23 AM
نگران نمره ی ریاضیم هستم با این که خیلی خیلی هم درس خوندم[narahat][esteress][esteress][esteress][esteress][esteress]

*FATIMA*
5th June 2012, 11:40 PM
صبح خواب موندم ! ساعت 8:30 بیدار شم !
سریع در عرض 5 دقیقه حاضر شدم
خداروشکر ، بابا هنوز خونه بود ! واِلا ساعت 9:30 می رسیدم سرکار !
خلاصه 8:45 دقیقه رسیدم ! خداروشکر ، مدیر هیچی نگفت .
ولی این کامپیوتر ادارمون حسابی کلافمون کرد ! 2 بار خاموش روشن شد .
بلوتوثش هم که .... شمارش یادم رفت چقدر خاموش روشن شد !!!!!
روزای پردردسریه ! موقع سمپاشی و حمله آفات به جون درختان !

*FATIMA*
22nd July 2012, 01:22 AM
امروز روز خوبی بود.
موقع اذان همه دور سفره افطار جمع شدیم
نون و پنیر و سبزی و گردو ! عجب حال و هوایی !
دلم تنگ شده بود برای این روزا !

*elman*
30th July 2012, 03:11 AM
امروز موقع افطار کلی گریه کردم
چطور تونست به من بگه دوستت دارم اما قول تو رو به یکی دیگه دادم؟!

*alien*
1st August 2012, 04:45 PM
امروزم خوب بودولی....
متاسفانه همسایمون فوت شد .خدابیامرزتش

homeyra
1st August 2012, 06:12 PM
امروز فهمیدم هرچی پول بدی آش میخوری[tafakor][tafakor][tafakor][tafakor][tafakor] اگه ی چیزی برات ارزش داره و تو رو هم خوشحال میکنه،براش هزینه کن وگرنه........................................ .............

*FATIMA*
20th August 2012, 04:13 AM
نشستم پای سایت
نمی دونم چرا فقط دوست دارم شعر بنویسم یا خودم رو با تفریحات سرگرم کنم .

سونای
3rd September 2012, 01:53 AM
حالم بده...
امروز یکی گفت داره آمار میگیره یسری سوال پرسید منم واسه کمک به تحقیقش جوابشو دادم
ولی بعد فهمیدم تــــــــــــــــــمـــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـام اون لحظات گیرم آورده بود
تمام اون لحظاتی که من با تمام عذاب و سختی، ولی واسه کمک به تحقیقش جوابشو دادم
خیلی ناراحت شدم، تو حدی که سر درد و حالت تهوع و... داره کلافم میکنه
چه ادمایی پیدا میشن ... بیشتر از اینکه از اون ناراحت باشم از سادگیه خودم ناراحت و عصبانیم که چرا همه چی رو میخوام علمی ببینم چرا فکر میکنم همه دارن کار علمی میکنن
امروز بد جور سرکار گذاشتنم
حالا هم حتما دارن بهم میخندن....
تقصیر خودمه نمیدونم چرا احتمال ندادم که شاید داره دروغ میگه....

یه لحظه یه شک کردم و دستپاچه
به داداشم اس ام اس دادم پرسیدم یه همچین مرکزی هست؟ جوری توضیح دادم که واسه دوستم پیش اومده( یه دروغ)
زنگ میزنه میگه این اتفاق واسه تو افتاد؟
همه ی ناراحتیم میشه یه حسی نه چندان شبیه عصبانیت ..تودلم میگم مگه من توضیح ندادم که واسه دوستم پیش اومده ، چرا میپرسی واسه تو اتفاق افتاده!!!که من یه دروغ دیگه هم بگم! یعنی بگم؟؟ سریع حواسمو جمع میکنم یه دودوتا 4تای خواهرانه در عرض چند صدم ثانیه.... یه دنیا عصبانیت پشیمانی ناراحتی تفکر تامل و..و..و.. میشه یه بغض تو گلومو سریع تبدیلش میکنم به دوحرفو یه کلمه و تحویل داداشم میدم....
: نه!!!
بهش دروغ گفتم!![gerye] از این سوالایی که ادمو مجبور میکنن دروغ بگی خوشم نمیاد.... اینو میگم تا از تقصیرم کم شه...
*ولی خب حق میدم واسه هزار دلیل ِِ آناتومی نورولوژی فیزیولوژی و بیو لوژی روانشناسی جامعه شناسی و خلاصه همه ی لوژی ها... که تو مرد بودنش هست از این کنجکاوی ها کنه*

خب یه مرحله گذشت...
حالا همه ی حواس 5گانمو + حس ششمم و اگه هفتمی هست جمع میکنم تو گوشم!! گوشیرو دودستی میچسبونم به گوشم که هیچ در رویی نداشته باش... نفس نمیکشم که سریع تر بشنوم
صدایی جز صدای ماشین نمیاد ... توو دلم همش میگم ال...و...! الو؟....میخوام بلند بگم اما لبم قفله زیر دندونامو ، زبونم حبسه...
احتمال میدم که داداشمم مونده توی جوابمو.... الان اگه پیشم بود با نگاهش جواب گفته ی دلمو میداد و بعدش با زبونش جواب زبونمو...
حالا هم داره تو دلش جوابمو میده تا بعد نوبت زبون برسه
بعد میگم نه نه متوجه نشد...
بالاخره میگه: نه همچین مرکزی نیست
همه ی نفس ِ حبس کرده ام رو آروم آروم که صداش در نیاد رها میکنم.. با همه ی عذاب وجدانم یه لبخندی تو مقیاس نانو میشینه گوشه ی راست لبم به مناسبت پیروزی..
که داداشم ادامه میده..
حالا اینسری هیچ... دفعه ی بعد اینجور آدما و حرفاشونو باور نکن..
[taajob][taajob][taajob][taajob]
همون نیش خند خشک میشه رو لبم، اینبار به مناسبت هنر ِ برادر در زمینه ی ذهن خوانی ..
شایدم مچ گیری... وای اصلا حس خوبی نیس که نمیشه هیچ چیزو از داداشا پنهان کرد... اینکه همه چیرو از چهرت میخونن ... حالا هم که از پشت گوشی!!
ناتوان از حمل اینهمه دسته گل ِ به اب داده به درجه اشباع میرسمو همین میشه یه دلیل که ذهنم برای جلو گیری از ایست بیخیال همه چیز شه
به روی خودم نمیارم دروغ گفتم به روی خودم نمیارم داداشم متوجه شد
به روی خودم نمیارم گول خوردم به روی خودم نمیارم چه اشتباه بزرگی کردم به روی خودم نمیارم همه ی این مشکلات واسه بی دقتی خودم بوده به روی خودم نمیارم که چطور داداشم متوجه میشه من دروغ گفتم ولی من متوجه نمیشم اون فرد بهم دروغ گفته
بهش میگم خب کاری نداری ؟ احتمالا میدونه یه قطره میخوام واسه لبریزی.. چند ثانیه سکوت میکنه جواب سوالمو نمیده و میگه خداحافظ
همین سکوتش هرچی غمه میشونه رو شونه هام... دوباره برمیگردم عقب از اون ادم.. از اینکه خواست کمک کنم.. از اینکه اشتباه کردم اعتماد کردم.. ازینکه بازیچه شدم. ازینکه اون به سادگیم خندیده و الان شاد ازین پیروزی.. از اینکه حتی فکرشم نمیکنه دارم چه عذابی میکشم.. ازینکه چقدر ساده بودم.... از داداشم.. از اینکه چی فکر میکنه.. ازینکه نا امیدش کردم.. ازینکه چجوری تو چشش نگاه کنم.. از همه ی اون چیزایی که توو دلمه از همه ی اینا با یه غم بزرگ میگذرم.... وای خدا دارم خفه میشم......
برق اتاقو خاموش میکنم بعدشم فکر........=((
میبینم حوصله ندارم رودر رو ادامه بدم.. با شرمندگی تمام واسه دروغی که به داداشم گفتم، بهش اس ام اس میدم که : ببخشید.....و....
اون جواب میده
Doro0gh gue khubi nisti.emruz mikhastam ye she'r vasat begam

چند بار اینو میخونم ، پیشم نیست ولی بهش میگم کاش اینم متوجه شی که توو چه شرایطی بودمو چرا دروغ گفتم
نمیدونم... روم نمیشد بگم حماقت کردم.....
خدایا همه ی وجودم داره اشک میریزه ولی چشام خسته تر از این حرفان .. دارم خفه میشم...
خدایا حالم خوب نیست... هممیشه سعی کردم اشتباهی نکنم... چقدر یه اشتباه ادمو میشکونه... خدا نفسام تنگه
چی به این بنده هات میرسه که اینجور مردم ازاری میکنن و با اعصاب و روان ادم بازی میکنن..
خدایا با اینهمه درد آغوشی آروم تر از یادت ندارم واسه پناه بردن....
خدا خودت آرومم کن....
خدایا.. نزار این تجربه ی تلخم از کمک کردن ، مانع کمک به اونایی شه که واقعا کمک میخوان....
خدا نزار بترسم از کمک کردن...
خــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــدا حــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــالـم بـَــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــده

ستاره کویر
4th September 2012, 01:13 PM
چرا این 2 بیتی باید واسه من همیشه صادق باشه!!!؟؟؟
چرا واقعا!؟؟


یک عمر قفــــس بست مسیر نفــــــسم را
حالا که دری هست مرا بال و پری نیست


حــــالا که مقـــــــدر شــده آرام بگـــــیرم
ســـیلاب مرا برده و از من اثـــری نیست


مقدر شده :| اصلا از این چه وضعشه!

زهرا قربانی
28th September 2012, 03:06 PM
الان دارم به این فکر میکنم که برای عروسی کدوم بلوزم رو بپوشم؟

رضوس
28th September 2012, 03:10 PM
امروز فهمیدم که خیلی تعطیلم
واقعا یه نفر که کنکور داره باید اینقد بیاد نت؟؟؟؟؟؟

Outta_Breathe1020
30th September 2012, 09:42 AM
امروز روز سومی میشه که کلاسام شروع شده و جلسه دوم درس تخصصیم.
دیگه جدی جدی دوران جدید زندگیم شروع شد!
جلسه اول استاد مبانی کامپیوتر و برنامه نویسیمون حرفایی زد که شاید خیلیا واقعا براشون مهم نبود(از قیافه بچه ها) اما خب روی من یکی خیلی تاثیر گذاشت!
خیلی احساس خوبی دارم که بالاخره دارم توی رشته ای که دوسش دارم دارم تلاش میکنم. درسته بازم واحدا و درسایی که خوشم نمیاد یا ربطی به رشتم ندارن هم هستن اما خیلی حس خوبیه که بالاخره کاری که دارم میکنم و درسی که میخونم در راستای چیزیه که واقعا دوست دارم!
از اول صبح یه مقدار از درس زبان مجازی که گرفتم رو خوندم.
الانم دارم میرم که کتاب بخرم.

خدایا دوست دارم! شکرت[golrooz]

Outta_Breathe1020
30th September 2012, 08:15 PM
همین الان یه تصمیم گرفتم...
یه تصمیم که یه بار دیگه هم چند وقت پیشا گرفته بودم. اما خیلی جدی نبودم روش!
به طور کل آدمی نیستم که دل بسته کسی بشم. اما دل خوش میشم به آدما! به بود و نبودشون! و این یه چیزیه که با دل بستگی فرق داره از نظر من!

همین حالا تصمیم گرفتم و مینویسم اینجا که یاد خودم بمونه همیشه! اونم اینکه دل خوش هم نباید شد به آدما! به هیچ آدمی! نه مجازی نه واقعی...! مثه همون روزی که تصمیم گرفتم دل بسته کسی نشم. با اینکه کوچیک بودم اونموقع دل بستگیم در حد چیزای خیلی کوچیک بود...

انتظاری نباید داشت از هیچ آدمی! من امشب این تغییر رو تو خودم ایجاد میکنم واقعا و روش میمونم!
تا بیاد دلم خوش شه به کسی یادم میاد که این دل خوش شدنم به ضررمه! همه اون چیزی که من فکر میکنم نیستن. چیز خیلی مسلمیه!
من به آدمای زیادی دلم خوش میشه! شاید بشه گفت بیخود و بی جهت دلم خوش میشه! چیز خاصی نمیبینم از طرف اما دلم خوش میشه! مسخره است نه؟! اما خوش میشه دیگه! مثلا به یه آدم مجازی دلم خوش میشه! به چه چیزی دلم خوش میشه خدا میدونه![cheshmak] یا به یه آدم معمولی! بازم مسخره است! نقطه ضعفه! و من نمیخوام نقطه ضعفی داشته باشم. نقطه ضعفا رو سعی کردم حذف کنم. من با آدما زود دوست میشم شاید! دوست هم شاید اسمش نیست! آشنا! نمیدونم!!! [nadanestan] این به نظرم مشکلی نداره! اینکه از طرف انتظار چیزی داشته باشی اشکال کاره!

حالا چی شده که اومدم اینجا مینویسم نمیدونم!
شاید چون این سایت با اینکه............ولی باز شده بخشی از زندگی روزمره من! شاید به این سایت و آدماش داره دلم خوش میشه یا شایدم شده [nadanestan] اما خب اگرم شده دیگه نمیخوام باشه. انتظار نداشتن از چیزی و کسی زندگی رو واسه هر آدمی راحت میکنه! من که یه بار تونستم تغییری تو خودم ایجاد کنم که انتظاری از کسی و چیزی نداشته باشم چرا دوباره نتونم؟![tafakor][cheshmak]


چه همه حرف زدم!
نمیدونم این شد الان خاطره روزانه یا شد درد و دل نمیدونم هر چی! اما به نظرم خاطره است! چون الان و در این لحظه دارم بهش فکر میکنم و تصمیم میگیرم!

خدای خوب و نازنین:

به دستای نیاز من
نگاهی کن از اون بالا
من این آرامش محضو
به تو مدیونم این روزا
خدایا دوستت دارم
واسه هرچی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که ازم حالم رو پرسیدی

به کسی جز تو نباید دل خوش کرد! دیگه نمیخوام دل خوش کسی باشم!

تو حتی از خودم بهتر غریبی هامو میشناسی
نمیخوام چتر دنیا رو که تو بارون احساسی

mamadshumakher
30th September 2012, 09:33 PM
تو سایت سازمان سنجش خونده بودم تا 5شنبه باید بریم واسه ثبت نام دانشگاه.امروز رفتم همون دانشگاهی که قبول شدم,البته دنبال دوستم رفتم یهو دیدم ا[taajob]ااااااااااااااااااااااااا غلغله بود.همه اومده بودن ثبت نام.
دوستم میگفت:بیین.ببین.دنبال من اومدن کلی مزیت داره.
خلاصه که اومدیم تو شهرو کلی جیب مارو بابت قبولی دانشگاه خالی کردنو....[delkhoori]

سونای
30th September 2012, 11:10 PM
امروز تولد داداشمـــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــه[shaadi]:x

اما هنوز نیومده!!!!! با دوستاش بیرون مهمونی گرفتن!
اینجا هم دختر خالم رسیده بقیه 11 به بعد میان !
آخه ما اصولاً مهمونی هامون 11 شب به بعد شروع میشه [nishkhand][khabalood]

رفتم براش گل گرفتم (آخه کادو هر چی هم که باشه ولی گل یه زیبایی دیگه ای داره) اما اصلا خوب درستش نکردن! البته مامانم اینا میگن خوبه ولی من چون همیشه خودم دسته گلا رو تزئین میکنم این برام یجوریه! قشنگه ولی خیلی قشنگتر از اینم میشد

داشتم میومدم هم دوستش منو دید الانم حتما رنگ گل ها نوعشون همه چیو به داداشم گفته![nishkhand] هیچی توو دلشون نمیمونه که! دلشون قد دل یه بچه گنجیشکه[cheshmak]
میگه مثلا میخوای سورپرایز کنی عمراً اگه بذارم[nishkhand]
و منم تحدیدش کردم که نگیا[delkhoori]
ولی کادو رو بهش نگفتم چی گرفتم[nishkhand] چون اونم تا حالا لو میرفت![nishkhand]

تولدش مبارک[golrooz][golrooz][golrooz]
همه ی دنیامه...................................... .................................................. .................................................. ......................

وحید 0319
30th September 2012, 11:13 PM
الان مشهد هستم .....دلمم خیلی گرفته ...خیلییی......از همه جا .....برای همه دعا میکنم.....ایشالا قسمتتون بشه....[golrooz][golrooz][golrooz]

hadi elec
30th September 2012, 11:23 PM
چرا بی حوصلگی رو جز دردای لاعلاج دنیا جساب نمیکنن؟ یهو یه جوری ادم تمام روحیشو از دست میده و خالی میشه که انگار زیر فشار یه ابشار وایساده من دلیلشو هیچوقت نفهمیدم چرا همیشه هرچیزی که میخوای نمیشه؟ هرکیو که میخوای نیست؟ هرچی دوس داری پیدا نمیشه؟ چرا بعضی وقتا جواب همه سوالا نه میشه؟ چرا بعضی وقتا ثانیه ها درداور میشن؟ یعنی ادم چش میشه؟ حس خنده که نیست کاش اقلا حس گریه بود.....

yas-90
1st October 2012, 12:02 AM
الان حتی از تهی هم خالی ترم.............حال و حوصله هم که ندارم...............هم خوابم میاد هم نمیاد........یه سوال: آخرش کیه؟؟؟ من تا کی باید صبر کنم؟؟؟ اصلا نتیجه ای هم داره؟

می گویند قسمت نیست حکمت است...؟

خدایا من معنی قسمت و حکمت را نمی دانم

اما تو معنی طاقت را می دانی!!!

مگـــــــــــه نـــــــــــــــــــه؟؟؟؟


http://www.en.kolobok.us/smiles/he_and_she/girl_cray3.gif

Outta_Breathe1020
9th October 2012, 07:53 PM
اما از بی تفاوتی خوشم نمیاد که هیچ، نمیتونم هم بیخیال و بی تفاوت باشم نسبت به خیلی چیزا...
یه ذره هم اگه بیخیال بودم، با حرفای یه آشنای قدیمی دوباره بیشتر شد!
آدم اگه بتونه تشخیص بده چی درسته خیلی اوضاع فرق داره!
ولی حتی این آشنای قدیمی در مورد خودش نمیدونه چی درسته. این باعث میشه منم بیشتر مطمئن شم که عمرا اگه بتونم بفهمم چی درسته.

خدایا خودت کمک کن کار درست رو انجام بدم.در هر لحظه ای که میاد! فقط خودت میتونی کمک کنی!
رها نکن هیچ وقت منو به حال خودم...

زهرا قربانی
9th October 2012, 08:03 PM
الان حال من خیلی عجیبه و توی یک سردرگمی بزرگی فرو رفتم نمیدونم برم مانتومو بشورم،گزارش کارمو بنویسم یا بازم تو سایت باشم![tafakor][nishkhand][soal]

ریپورتر
9th October 2012, 08:51 PM
الان عصبی هستم اخلاقم شده عین سگ[nishkhand] این خنده الان ار روی عصبانیته کمی برم مشت بزنم اروم بشم.خدایی ملتم دوست دارن ما هم مثلا دوست داریم شلغم پیش اینا نفعش بیشتره[nishkhand]

سونای
9th October 2012, 11:48 PM
امروز بعد یه روز ســـــــــــــــــــــخــ ـــــــــــــــــت از نامه های اداری دانشگاه اومدم شهرمون اینجا هم کلاس داشتم! رفتم سر کلاس ولی کلا خواب بودم....
برگشتنی موقع رد شدن از کنار سوپر مارکت کوچمون ، صدای همسایمونو شنیدم که خرید کرده بودن و داشتن میومدن بیرون

منو دیدن
گفتم: سلام!
ایشون یدفعه فریاد زدن : O!!!!!!!!!!!!!!!! خوب شد دیدمت!!!!!!!!!!!!!!!
من: [taajob] لال شدم درحال سکته کردن بودم که چی شد!!!!!!!!![negaran]
همسایمون : دیدمت یاد الکل افتادم!!!!! [soal]
نخریدم! خوب شد دیدمت! و اِلا باز باید بر میگشتم!
و سریع برگشتن توی سوپر مارکت
من توو دلم:[delkhoori] حالا خوب شد یبار اومدین آزمایشگاه!
جواب سلام هم که هیچی 70 تاش مال خودم......[cheshmak][nishkhand]

اینم از وضع ما[nadanestan]
[golrooz]

سونای
19th October 2012, 11:48 PM
از چمن گذشته.....
دیگه داره کم کم نهال زیر پام سبز میشه......[entezar2]

zolfa
19th October 2012, 11:50 PM
امروز یه تصمیم بزرگ گرفتم.
اگه نتیجه گرفتم خبرتون میکنم[cheshmak]

mamadshumakher
20th October 2012, 12:36 AM
منم تصمیم بزرگی گرفتم.مقدماتش داره اماده میشه نتیجه داد خبرتون میکنم [nishkhand]

رضوس
20th October 2012, 12:55 AM
امروز فهمیدم مردم دو دستن یه عده میدونن سرکارن یه عده نمیدونن سرکارند[taajob]

yas-90
26th October 2012, 11:43 PM
الان دلم میخواد یه چیزی به خدا بگم خدایی که گاهی حس میکنم ندارمش:

خدا من بنده خوبی نیستم درست.....تو که خدای خوبی هستی [afsoorde]

TERRORIST
27th October 2012, 12:28 AM
تو زندگی هرکس ادمایی پیدا میشن که تاثیر گذارند
بعضیا انرزی مثبت میدن و بعضیاشون اثر منفی دارن
امروز خیلی سر حالترم چون انرژی مثبت از کسی گرفتم
فوقالعادس خیلی حس خوبیه همه چی قشنگ به نظر میرسه

رضوس
29th October 2012, 01:19 AM
خدایا تا الان که هوامو داشتی الان به بعدم بیا هوامو داشته باش الان نمیتونم امتحان پس بدم

ساتین
1st November 2012, 07:26 PM
یه استاد داریما همش ازمن سوال میکنههههههههههههه روعصابمه
همین الان داشتم خودشو امواتشو دعامیکدم..[gerye][negaran]
مامانم هی میگه کووووووووثررررررر بسهههههههههه ازصبه تو اینترنتیییییی بسههههه
منم هی میگم چشم مامان چشم الان میام
ههه ولی...

سونای
3rd November 2012, 02:20 AM
بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند
قاب عکس توست ..اما شیشه ی عمر من است...
امروز جات خیلی خالی بود.....
....خونه جدیدت که میایم مهمون خورشید و ماه ..ابر و آسمون.. باد و بارونیم
امروزم خیس بارون شدیم... خیلی قشنگ بود.....راستی تو اونجا بودی؟!....دیگه به چشامم اعتماد ندارم.... میگفتن که هستی...اما من نمیدیدمت و این حرفا که آرومم نمیکنن...هه چاره ای هم هست!؟! آره تو بودی....مگه میشه اینجوری بارون بیادو تو نیای زیر بارون
.....
مونده بودیم که کی شمع هاتو فوت کنه........ از ترس روشن نمیکردیم.....مگه میشه توو تولد شمع روشن نکرد.... دلو زدیم به دریا روشنش کردیم..... بارون جای تو شمع هاتو فوت کرد و خاموش..... حالا خوردن شیرینی ها .... چاشنیش اشک بودو بارون .... چه طعمی داشت......جدیدا طعم هر چیرو با قلبم حس میکنم.... راستی جدیدا یکی خیلی بهم میگه بی احساس...
خوب بود.... مث همه تولدا.... 2 تا فرق داشت
یکی اینکه تو نبودی....
دوم اینکه بازم نبودی تا کیکتو توو صورت یکی له کنی.... بعد اون بشه سوژه و عصبانی دادش بره هوا...... بعد توو اوج عصبانیت یه خنده ی مهربون تو آروومش کنه.... چرا همه ی دلیلا به تو ختم میشه!
بیا بکوب کیکتو توو صورت هرکدوممون که خواستی.... هیچ کدوم ناراحت نمیشیم.....
امشب کلی منتظر موندیم که سرنوشت کیکت چی میشه..... بازم له شد.... ولی به دست باروون...
دقت کردی! امشب همه ی مسئولیتات رو دوش بارون بود...... نکنه تو بارون شدی...... پس راست میگفتن... بودی.....
تولدت مبارک مهربانم.......



بعـــــــدت ای یارم دگر یاور ندارم
دست حسرت بر جبین باور ندارم

بی پناهم چونکه یارم خفته در خون
مـــــــــن غریبم وه ببین باور ندارم

سرو سرسبزم تو بودی در بر خود
چــــوب خشکی اینچنین باور ندارم

بر سر قبــــرت نشستم گریه کردم
مـــــــــــاه تابان در زمین باور ندارم

مشت کوبیدم به خاکت با دلی خون
گشـــــــتم اینک دل غمین باور ندارم

حک بود نامی به روی سنگ سردی
خـــــوانده ام نامت حزین باور ندارم (http://kaghazsefideman.blogfa.com/)
(دفتر شعر شعرای نخبگان. hadi elec)

رضوس
3rd November 2012, 10:34 AM
امروز شنبه مورخ 13/8/1391 مصادف با عید سعید غدیر خم
الان واقعا معنای تنهایی رو میفهمم
وقتی پا شدم و هیچکس نبود که .........

وحید 0319
3rd November 2012, 06:32 PM
امشب دلم میخواد تنها باشم برخلاف شب های دیگه که ناخواسته تنها بودم

اندفعه خودم میخوام تنها باشم خود خود خود خود خودم

*FATIMA*
4th November 2012, 12:09 AM
1 ساعتی هست از اتش نشانی امدم .
هوا فوق العاده سرد بود . اتوبوس نبود ، گففتن چون روز تعطیل بوده اتوبوس نیست [tafakor]
ماشین هم به سختی پیدا شد . فک کنم اینم به خاطر این بود که روز تعطیل بود .
کلاً یه روز که تعطیل باشه کل جهان تعطیله !
بابا خب ، یه ذره هم مراعات کنید .
یه دختر ساعت 9 شب تو خیابون ، یه تاکسی نیست ببردش خونه ! 45 دقیقه منتظر ایستادم ! یخ کردم .

TERRORIST
4th November 2012, 12:42 AM
تولده...، آرش دوستم
به همه پیامک زده عید غدیر و میلاد با سعادت آرش مبارک
با بچه ها تصمیم گرفتیم امسال هیچی براش نگیریم.... له له شد داغونش کردیم[khande] دم خودم گرم عجب نقشه ای کشیدم همممممممممممم

نازخاتون
4th November 2012, 01:05 AM
امروز هم گذشت .... فقط نمی دونم چرا اینقدر دلم یهو گرفته ....[golrooz]

خدایا خودت که می دونی ... حواست باشه خوب ...فدای تو مهربون خدا بشم .....[cheshmak]

homeyra
4th November 2012, 07:23 PM
من امروز یکی از بهترین روزای زندگیمو گذروندم....
وقتی بهش فکر میکنم میبینم تفاوت چندانی با روزای دیگم نداشت اما بینهایت عالی بود چون من لحظه لحظۀ امروزو زندگی کردم....
چی میشه همۀ روزا مثل امروز باشه....
خدایا شکرت بخاطر این حال خیلی خوبی که الان دارم....

رضوس
8th November 2012, 02:22 AM
امروز دوباره بیخودی و بی جهت دلم گرفت دوباره یه جور که انگار یه غم بزرگ رو سینمه
نمیدونم چیه ولی هرچی هست زود باید تموم بشه[narahatish]

Outta_Breathe1020
8th November 2012, 06:58 AM
من دیگه بسه برام تحمل اینهمه غم
بسه جنگ بی ثمر برای هر زیاد و کم

من دیگه خسته شدم واقعا!
یکی میگه دانشجویی همینه، کلی میخوری، میخوابی حالشو میبری، بعد دو سه شب مونده به امتحان باید خودتو بکشی... البته برای عموم نه اونایی که خوب میخونن... میخوام بگم من درس نخوندم ولی هیچ حالی نبردم، نخوابیدم، اصلا من هیچ کاری نکردم... من فقط مبهوت بودم... فقط گیج خودم بودم که چرا به اینجاها رسیدم؟!!! چرا اینقد غرق چیزایی شدم که متعلق به وجود من نیست؟! چرا اینقد درگیر زندگی شدم که زندگی من نیست... چرا خدا داره اینجوری با من تا میکنه؟! من فقط درگیر این بودم که چطور یه آدمی مثل من میتونه به این وضع برسه؟! چطور یه آدمی مثل من هیچ کاری نمیکنه برای هیچ چیزی! ولی هیچ کاری نکردم برای تغییر یا بهتر یا بدتر شدن... من مبهوت بودم... مبهوت این من جدید... مبهوت این منی که معلوم نیست به کجا میره؟!!!

همه دنیا بخواد و تو بگی نه
نخواد و تو بگی آره تمومه

همه چی همینه... شاید نمیخوای... یعنی من که تا اراده میکردم همه چی میشد... حالا الان یا دیگه اراده نمیکنم یا همینه که تو نمیخوای. شایدم چیزی که عالم و آدم ازش ترس دارن برای من پیش اومده... شاید تو منو به حال خودم رها کردی...! که حتی فکرشم آدمو به معنی واقعی کلمه داغون، داغون میکنه. من از کجا بفهمم ...

منو از خودم رها کن
تا دوباره جون بگیرم

خسته ام از این عقل خسته
من میخوام جنون بگیرم

آخرش اینکه :
آره دنیا... ما نخواستیم! دلو با خودت نبین...
وایسا دنیا... من میخوام پیاده شم

mhnz
8th November 2012, 12:05 PM
روز خوبی بود ولی دلم شکسته هیچکی سنگ صبورم نیست[negaran]

رضوس
8th November 2012, 02:17 PM
یاد این شعر افتادم امروز:

بازم دلم گرفته
گریم اختیاری نیست
گریم اختیاری نیست
اخه جز قصه مرا کاری نیست[narahatish]

Sabo3eur
8th November 2012, 02:26 PM
فکری ندارم تحریم که روی من اثری نداشت
پس چرا فکر کنم

yas-90
8th November 2012, 05:11 PM
مغر من در حال حاضر فیلتر می باشد[afsoorde]

وحید 0319
8th November 2012, 05:21 PM
امروز که محتاج توام جای تو خالیست ...

فردا که بیایی به سراغم نفسی نیست....


خدایا خودت کمکون کن ....فقط در تورو میزنم ....تق تق تق تق

آ باز شد ..سلام خدا خوبی ؟ منم .....[shaad]

shiny7
8th November 2012, 05:45 PM
امروز یکم استرس دارم آخه امتحان دارم 1شنبه!
خدایا کمکم کن...
اما حالم خوبه...
یعنی نه خیلی خوب ولی نفسم میاد و میره همین جای شکر داره!!!!

خدایا چرا وقتی دلت می خواد زمان زود بگذره...بدتر باهات لج می کنه و هی لفتش می ده؟؟
خدا جونم چرا باید هی بدوییم دنبال آرزوهامون؟؟!!
خدایا چرا هی باید حسرت کم و زیاد دنیا رو بخوریم؟؟!!
آخرشم اسم این حال و روزو بذاریم زندگی!!!!...
خدا راضی نشو به اینکه این مه دوندگی کنیم و آخرش تو راه نفس کم بیاریم یا بخوایم جا بزنیم!!
خدا اگه تو بخوای همه چیز می شه!!...
پس بخواه...چیزای خوب...اتفاقای خوب...زندگی خوب...بخواه برامون خدا جونم!
تو که رفیق مشترک همه آدمای روی زمینی!!...
تو که سنگ صبور وقت تنهایی و غصه هامونی!!...
راضی نشو به اینکه حسرت خورده بمونیم!!
ما امیدمون به تو و مهربونیاته...
امیدمونو ناامید نکن خداجونم!!...
بگیر این دستای نحیف و ناتوان بنده هاتو که رو هوا معلق مونده...


هزاران معجزه
میان زمین و آسمان معطل است
دستی باید تا معجزه ها را فرود آورد
و آن...دست جوانمرد است

عرفان نظر آهاری

*FATIMA*
9th November 2012, 10:53 PM
الان دارم به این فکر می کنم که چه کاردستی برای بچه های مهد برای فردا درست کنم ؟!
آخه دارن اجزای صورت رو یاد می گیرن ! یه بار ماسک چشم درست کردم ایندفعه نمی دونم چی درست کنم ؟!

چکامه91
10th November 2012, 10:45 PM
امروز یکی از دوستای دبیرستانمو دیدم
باورم نشد خودش باشه
خیلی عوض شده بود، خیلی...
خیلی سرد برخورد کرد.
انگار که همین 1ساعت پیش همو دیده باشیم ؛ خیلی واسش عادی بود.
راستش اون موقع هم که هر روز همو می دیدیم تا این حد عادی برخورد نمی کرد.
منو اون هم کلاس نبودیم ،هم رشته هم نبودیم، اما دوستای خوبی بودیم.
باورم نمیشه!!!
یعنی دانشگاه دولتی این همه ادمو عوض میکنه؟؟!!!
خدایا اگه واقعا اینجوریه ممنونتم که تقدیرت غیرانتفاعی بود...

mhnz
10th November 2012, 10:55 PM
[negaran][soal][bihosele][dooa]

سونای
21st November 2012, 12:16 AM
امروز کلی بدو بدو داشتم .......
همشم کلی دیر شد ... آخه سیل اومد اینجا...
شب که خسته بر میگشتم... هیچکس نبود.... همه جا امن!!! بود......من بودمو شب و کوچه و باروون........
و تونستم رااااااااااااااااحححححححح ححححححتتتتتتتتتتتتتتتتتتت تتتت دستای بارونو حس کنم.......
قشنگ آرووم شدم............
آرووووم..............................
............................................
.................................................. .

.:Neda:.
21st November 2012, 01:00 AM
امروز کلی امتحان داشتیم ...
نصفشو کنسل کردیم،،
نصفشو دادیم، خدا خیر بده معلما رو که اینقد به فکر ما هستن!!!
آخ تا یادم نرفته پاشم ورقه زمینم رو بردارم بذارم لای کتابم!! آخه معلمم نمرمو 25 صدم کم داده ، باید اونم فردا به عنوان شاهد باشه!!

امروز روز نسبتا خوبی بود چون من با تست زدن واسه زیست خیلی حال میکنم.. فردا هم که امتحااااان زیست......

Outta_Breathe1020
21st November 2012, 03:56 AM
یعنی تفاوت ایجاد کردن یعنی همین!
ساعت 7.30 بخوابی تا 11. بعدش بیدار باشی! از این کارا زیاد میکردم قبلا. پارسال که سال کنکور باشه. وقتایی که حس درس نبود، یا خسته بودم، زود میخوابیدم و پا میشدم وقتی که واقعا وقت خواب بود.
کلا همه مدل خوابیدن رو تجربه کردم فکر کنم. مثلا حتی مدل نخوابیدن [cheshmak]

میخواستم درس بخونم، ولی کم خوندم. شایدم نمیخواستم درس بخونم که نخوندم! نمیدونم!!! من چرا هیچوقت هیچیو نمیدونم؟!

کتاب بینایی رو با اونهمه شوق و ذوق خریدم، نخوندمش! اینم وضع جدیده مثکه!

این آقای دکتر هم که میگم کلاستون مفیده برای من، عقاید مخالفم زده میشه، جالبه! میگه عقایدتو بگو! آخه از عقیده گفتن چه نتیجه ای دیدم من؟!! ای آقا! زده شدم من از عقیده گفتن مثکه! کلاس اخلاقمون هم تمرین همین موضوعه! عقیده نگفتن! ولی فقط نگفتن! اونم احتمالا موقت!



روا مدار...
روا مدار که بمیرم و ندانم به کدام آیینم...!!!!
حسین پناهی

Outta_Breathe1020
22nd November 2012, 11:49 AM
یعنی همه چی یهو پاک شده انگار!
وقتی مغز آدم متمرکز نیست همینه دیگه!
یعنی من این کاتاها رو فکرم نمیکردم یه ذره روشون! اصلا فکر چیه! ملکه ذهن بود... نمیدونم چرا الان اینجوری شده!!
استادم خفه ام کرده امروز [nishkhand]

ساتین
22nd November 2012, 11:59 AM
امروز خیلی ناامیدم و دلم میخواد بمیرم.....

mhnz
22nd November 2012, 12:11 PM
تو این روزا دلم گرفته نگران فردا هستم زندگیم هر لحظه دگرگون میشه [negaran]

ساتین
24th November 2012, 07:05 PM
داغونه داغون
هیچ کار مفیدی نکردم...

parmis12345
1st December 2012, 04:59 PM
دارم به این فکر میکنم که شنبه ها چقدر روز مزخرفی

ستاره کویر
9th December 2012, 03:20 PM
سلام :|

امروز متوجه شدم دوباره سایت متولدان هر روز رو لیست کرده ! خب یه مدتی بود که از کالبد سایت حذف شده بود!
دوباره هوایی شدم به تک تک کاربرها زادروزشون رو تبریک بگم!
بعد مدت ها که دیگه اون فعالیت سابق رو ندارم ... ههههههوم جالب بود ! تا پروفایل 2تا از کاربرا رو باز کردم --------->
ستاره کویر! با همون فونت و رنگ مورد علاقم که زمانی که رفت و آمدم تو سایت بیشتر به کار می بردم! به چشمم خورد !
چه زود گذشت ...... یک سال!
گاهی اوقات چقدر دوره گاهی چقدر نزدیک ...... [golrooz]

hadi elec
9th December 2012, 08:35 PM
کلمه های هم معنیه "خستگی" رو من که پیدا نکردم
هرکی پیدا کرده به منم بگه
یه کلمه میگیم:" خسته شدم" دیگه حالا ببین چقدرررررررررر معنا داره
خسته از کار
خسته از زندگی
خسته از ادما
خسته از روزا
خسته از .....
و در نهایت خسته از همه چیز
این کلمه نمیتونه منظور رو خوب برسوونه
کاش یه کلمه بهتر بود


چقدر خسته شدم
چقدر زار و غمین
چقدر سرده هوا و
چقدر مرده زمین

خسته از حرفها
خسته از نگاه ها
خسته از بی معرفتیااااااااااا
و باز هم خسته ،خسته ،خسته

اگر یکی بهم میگفت که اگر بمیری
تو یه گوشه دیگه ای از این دنیا دوباره متولد میشی و
یه زندگی جدید رو تجربه میکنی بدون ادمایی که تا حالا دیدی
همین الان خودمو میکشتم.....

yas-90
9th December 2012, 09:40 PM
چرا اینقدر تنبل شدم................نمیدونم.......واق ا نمیدونم
حس میکنم دیگه نمیکشم آخه چرا؟؟؟ مگه چی شده؟؟؟ نمیدونم......
البته میدونم....... دلم میخواد به خودم دروغ بگم

شدم یه آدم تنبل و دل زده
پست بالایی رو خوندم گفت خسته................الان که فکر میکنم آره خسته هم هستم
نه فقط از زندگی و آدما و روزا و لحظه ها
از خودم بیشتر از همه خسته شدم..........گاهی دلم میخواد یه سیلی تو گوش خودم بخوابونم شاید به خودم اومدم

فکر کردنم نمیاد دلم نمیخواد فکر کنم چون همش شکست میخورم یعنی شکست نمیخورم خودم خودمو میشکنم نمیدونم کی قراره به خودم بیام نمیدونم

هر کی ندونه فکر میکنه الان چقدر بیکارم که نشستم پای کامپیوتر نمیدونه از بس کار دارمو نمیدونم کدومو انجام بدوم کلا زدم به بی خیالی حتی الان تو همین سایت سرگردونم........ میدونی سیم آخر کجاست؟؟؟؟.....منم نمیدونم

hadi elec
11th December 2012, 04:06 PM
به نام خالق روزگار
سلام بر خلق روزگار
خاک بر سر خود روزگار

یه چیزی تو ذهنم بود گفتم بگم
شاید این حرف مرا یک شنوا حداقل گوش کند
بعد اگر خواست فراموش کند

ادم هزار جور هدف تو ذهنش تعریف میکنه
بعد یهو میبینه اصلا یه سریاش رو گم کرده
و اصلا نتونسته بهشون برسه
بقول پروین اعتصامی:
" چه آرزوها که مرا در سر بود-----و تبه گشت و یکی در سر نیست"

واقعا چه ارزوهایی داشتم
با 1001 مصیبت به یه سریاش رسیدم
ولی با 1000000001 مصیبت هم به خیلی هاش نمیرسم
چرا؟ چرا دنیا؟ چرا انقدر کجداری؟ مگر اخر مرض داری؟

واقعا چه چیزایی میخواستم که نشد و نمیشه و دیگه حتی نمیخوام که بشه
هییییییییییییییییییی روزگار
ما هم که همه چی رو گردن تو میندازیم ای روزگار

چقدر میخندیدیم یه زمانی
یادش بخیر...

yas-90
11th December 2012, 06:11 PM
خدا یعنی من اینقدر صبر و تحمل دارم یه روز صورتم کاملا بسوزه و با شرایطم کنار بیام و بعدش بتونم بخندم[negaran]

خدایا شکرت....شکر برای همه داده ها و نداده ها

جوان ایرانی
11th December 2012, 10:21 PM
امروز بالاخره این کنفرانس رو دادم
یعنی دارم نفس راحت میکشم
آخه بودجه نویسی چه ربطی به من کامپیوتر دارههههه!!!!!!!!!!
کنفرانسمم بد نبود البته استاد گرام اجازه حرف زدن نمیدادن [nishkhand]
جدیدا با خودم حرف میزنم یهو میبینم همه نگام میکنند (آه و نفرینت گرفت [nishkhand][sootzadan])
امروز تو مترو واقعا موضوع بی غیرتی فراوان و دیدم
فکر کن مترو پانزده خرداد اون همه شلوغ تو واگن خانوما یه مرده به زور خودشو چپوند داخل بقیه آقایون هم اومدن [delkhoori]
بیچاره دوستم له شد یه آن چون من به سه کنج گوشه مترو چسبیده بودم جلوم یه خانومه بود کنارم دوستم چه عذابی کشید بنده خدا [delkhoori]
بلند داد زدم گفتم وقتی غیرت مردونگی از بین بره میشه همین خانومه پشت سرم گفت خودشون دارن میگن ما از مردانگی هیچی نداریم دیگه خانوم، وقتی اومدن تو واگن خانوما یعنی همین حرف خیلی قشنگی زد[tashvigh]
خلاصه امروز بازم کتابچه شدیم تا برسیم خونه [nishkhand]

جوان ایرانی
17th December 2012, 05:13 AM
خب امروز چقدر هوا سرد بود وای خدای من تا مغز استخوانم تیر و مرداد و شهریور میکشید [nishkhand]
شنبه برای این امتحان بدین شرح گذشت
صبح بیدار شدیم دیدم یه ربع شش هست! خب یه ربع ششه!!! چـــــــــــــــــــــــی وااااااااااای خواب موندم [nadidan]
سریع یه چیزی خوردم و بدو رفتم بیرون! پامو گذاشتم بیرون وااااااااااااای چقدر سرده یخ کردم :((
رسیدم به مترو داخل سالن شدم یه لحظه با یه عظمت جمعیت رو به رو شدم [taajob]
چه خبـــــــــــــــــــــــ ره آخه!!!!
چرا همین روز باید شلوغ بشه :|
هر جور بود در مساحت 2در 2 سانتی متر جا شدیم :|
رسیدم صادقیه خوب قطار شهری دیگه خوب میره [shaad]
تو ایستگاه شریف آقاهه گفت : مسافران عزیز قطار به دلیل حجم ترافیک با تاخیر حرکت میکنند [narahatishadid]
واااااااااااای نه :((
هر جور بود رسیدم دانشگاه ساعت 8 از در ورودی میرم داخل خانوم کارت!
به خدا کارتم گم شده هنوزم نیومده :|
برو !
وای استاد رفته فکر کنم راه بده sh_omomi33
رفتم سر کلاس استاد نیومده بود هورااااااااااااااااsh_omomi45
کلاس تموم شد سه ساعت باید منتظر میموندیم تا استاد بیاد امتحان فیزیک 2(sh_omomi10) رو بگیره یه کم نشستم دوباره فرمول ها رو مرور کردم {nerd}
امتحان رو گرفت
هول شدم باز ، از بس بچه های کلاس استرس وارد کردن [taajob2]
خوب بود امتحانش از 6 نمره به 2.5 هم راضیم [nishkhand][sootzadan]

homeyra
19th December 2012, 12:30 AM
چندروزه حال و هوای همه جا بوی امتحانارو میده...
منم به قول معروف جو گرفتم و گفتم برم روز و ساعتای امتحانارو دربیارم تا تکلیفم مشخص شه...
رفتم تو سایت دانشگاه برنامه رو نوشتم و چون خواستم یکم حس دانشجویی بگیرم ،گفتم بهتره روی یه برگه بنویسم و بزنم جلوی چشمم....
خلاصه برنامه رو نوشتم و کلی هم خوشحال بودم اخه برنامه امتحانیش عالی بود...واسه هر امتحان دو سه روز وقت داشتم...
فرداش رفتم دانشگاه با بچه ها داشتیم حرف میزدیم و گفتن که "چقد برنامۀ امتحانای این ترم افتضاحه،همش پشت سر همه" منم گفتم کجا بَده؟؟!!برنامه رو تغییر دادن برید یه نگاه بندازین...بعدهم آدرس دادم که برن برنامه جدیدو ببینن...
بعد بچه ها برگشتن گفتن چی میگی؟؟!!!این برنامه ای که تو میگی مال پارساله،نیمسال 90-91....[khejalat][bamazegi]
منو میگی......[khejalat][sootzadan]
یعنی آدم سوسک بشه ولی اینطوری ضایع نشه...[khejalat]

yas-90
2nd January 2013, 08:23 PM
امروز هم یه روزی بود مثل روزای دیگه خدا فقط....

امروز آخرین روز کارآموزیای مقطع کارشناسی بود

نمیدونم باید ناراحت باشم یا نه [tafakor]

هم اینکه داره تموم میشه خوشحالم میکنه [shaad] و هم اینکه داره تموم میشه ناراحتم میکنه [negaran]

نمیدونم چرا حس دلتنگی میکنم.... [afsoorde]

الان در این لحظه دلم گرفته.... http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gif

آخرین کارآموزی در بخش زنان بیمارستان الزهرا شیفت صبح در تاریخ 1391/10/13

uody
2nd January 2013, 08:55 PM
11صبح امروز صدا نوحه و مداحی کل ساختمون و گرفته بود
از یکی پرسیدم چه خبره گفت فردا اربعین مث هر سال کاروان نمادین اسرای واقعه عاشورا تو راهه برا همین ایستگاه صلواتی گذاشتن
رفتم بیرون ساختمون دیدم شل زرد ، شیرینی ، شیرکاکائو یه طرف کلی هم آدم جمع شدن
گفتم هنوز که نرسیده میرم تو ساختمون وقتی رسیدن میام
یکی صدام کردو گفت همه کمک کردن الا شما
ازش پرسیدم کی کمک ها و حمع کردین که من بی خبر موندم
دوییدم و و برگشتم سهم خودم و بهش رسوندم البته با گوشی تا از کاروان پیاده آقا عکس بگیرم
شاید نمادین بود شاید نه نوحه بود نه مداحی
اما یه چی بدجوری دلت و میسوزوند
برا بچه های کاروان نمادین ماشین کرایه کرده بودن چون پیاده خسته میشدن
بمیرم برا بچه های آقا تو زِّلِ گرما صحرا ، پا برهنه ، تشنه ، زخمی . . . . . بمیرم

http://uc-njavan.ir/images/kq8tctkqlvddwrun1nky.jpg (http://uc-njavan.ir/)


http://uc-njavan.ir/images/duv065wms8d3vxh3y6bl.jpg (http://uc-njavan.ir/)

solinaz
2nd January 2013, 09:01 PM
امروز هم یه روزی بود مثل روزای دیگه خدا فقط....

امروز آخرین روز کارآموزیای مقطع کارشناسی بود

نمیدونم باید ناراحت باشم یا نه [tafakor]

هم اینکه داره تموم میشه خوشحالم میکنه [shaad] و هم اینکه داره تموم میشه ناراحتم میکنه [negaran]

نمیدونم چرا حس دلتنگی میکنم.... [afsoorde]

الان در این لحظه دلم گرفته.... http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gif

آخرین کارآموزی در بخش زنان بیمارستان الزهرا شیفت صبح در تاریخ 1391/10/13

خو ش بحالت یعنی لیسانستو گرفتی،کاش منم جای تو بودم.من حالا حالاها باید ادامه بدم تازه اولش و کنکورم ندادم.خوش بحالت که حداقل اینارو رد کردی.خوش بحالت خوش بحالت[negaran][narahat][narahat]

yas-90
3rd January 2013, 12:13 AM
خو ش بحالت یعنی لیسانستو گرفتی،کاش منم جای تو بودم.من حالا حالاها باید ادامه بدم تازه اولش و کنکورم ندادم.خوش بحالت که حداقل اینارو رد کردی.خوش بحالت خوش بحالت[negaran][narahat][narahat]

آره عزیزم اینم تموم شد.......ولی این داستان هنوز ادامه دارد...........داریم پیر میشیم دیگه [nishkhand]

اتفاقا باید خوشحال باشی چون هنوز فرصت داری برای اون چیزایی که میخوای تصمیم درست بگیری و راهی رو بری که خودت انتخاب میکنی............منم این فرصت رو داشتم ولی خوب استفاده نکردم نمیدونم شاید بلد هم نبودم [bihes]

البته الان هم فرصت دارم ولی فرصت جبران رو خیلی ندارم فقط میتونم برای موقعیت های پیش روم تصمیم بگیرم [bihes]

همه چیز میگذره..........و هنوز این روزا تموم نشده دارم حسرت میخورم...............تازه من هنوز اصل کاری رو نگذروندم........امتحان اصلیه مونده ..امتحان من از بهمن شروع میشه اگه اونو خوب بگذرونم اونموقعه که مدرک بهم میدن [shaad]

موفق باشی گلم [golrooz]

solinaz
3rd January 2013, 12:54 PM
[QUOTE=yas-90;417444]آره عزیزم اینم تموم شد.......ولی این داستان هنوز ادامه دارد...........داریم پیر میشیم دیگه [nishkhand]

اتفاقا باید خوشحال باشی چون هنوز فرصت داری برای اون چیزایی که میخوای تصمیم درست بگیری و راهی رو بری که خودت انتخاب میکنی............منم این فرصت رو داشتم ولی خوب استفاده نکردم نمیدونم شاید بلد هم نبودم [bihes]

البته الان هم فرصت دارم ولی فرصت جبران رو خیلی ندارم فقط میتونم برای موقعیت های پیش روم تصمیم بگیرم [bihes]

همه چیز میگذره..........و هنوز این روزا تموم نشده دارم حسرت میخورم...............تازه من هنوز اصل کاری رو نگذروندم........امتحان اصلیه مونده ..امتحان من از بهمن شروع میشه اگه اونو خوب بگذرونم اونموقعه که مدرک بهم میدن [shaad]

موفق باشی گلم [golrooz]
برات آرزو می کنم امتحاناتو عاااااااالی بدی.ایشالله همیشه موفق باشی[cheshmak]sh_omomi68

firearchangel
4th January 2013, 03:33 PM
دوباره جمعه اومدو دلم گرفت حوصلم سررفته دارم به این فک میکنه که به کجاها باید سر بزنم امروز حتما باید برم خونه ی مامانم منتظرم شوهرم بیاد تا باهم بریم بیرون خدا کنه اتفاقی نیووفته که برنامه هام خراب بشه[negaran]

زهرا قربانی
4th January 2013, 10:01 PM
بچه ها م سرم خیلی درد میکنه
فکر کنم تومور دارم[negaran]

uody
4th January 2013, 11:47 PM
دو روز تعطیلات گذشت این پروژه مون تموم نشد [kootak]
خدا بخیر بگذرونه [negaran]

right.kimber
4th January 2013, 11:57 PM
من به این نتیجه رسیدم از بس این چند روز تعطیل بودم (هم از مخ هم از زندگی) دیگه از تعطیلی خیلی خیلی خیلی بدم میاد...
از شانس من فردام تهران تعطیل شد [narahat]

yas-90
6th January 2013, 09:50 PM
یه کم اضطراب دارم میدونم چرا ........واسه کم کاری خودمه............کمی هم واسه انداختن کار امروز به فردا [nadidan]
ولی یه کوچولو هم تهش آرامش دارم چرا؟ نمیدونم ولی حس خوبیه [shaad]

solinaz
6th January 2013, 10:20 PM
از همه چی خسته شدم حتی خودم.........نمی دونم باید چی کار کنم .خیلی بی حوصله و تنبل شدم .خودم میدونم برای چی هست.[tafakor]............ولی نمی تونم باهاش مقابله کنم.میدونم که امسال معدلم میاد پایین درسته که رتبه ی 7 المپیاد زیست شدم ولی.............ولی هیچکس براش مهم نیست [nadidan]حتی مامان وبابام.چقدر تک فرزندی بدی . هر کس یه انتظاری ازم داره. می ترسم خیلی.............دقیقا نمیدونم چرا؟[soal]
[esteress]مگه نمی خوای تو پزشک بشی...........
هیچکس منو باور نداره ولی واقعا من چه آینده ای دارم؟خیلی دوست دارم برم رشته ی پزشکی ولی از معدل امسالم خیلی می ترسم.
خدایا من چی کار کنم...........اینقدر ترسیدم که می خوام بزنم زیر گریه و با دل پر گریه کنم.[sar dard]اصلا این حرفایی که زدم مطمئا نیستم ............چون نمی تونم احساسمو بنویسم.......نمی دونم واقعا چی می خوام.
*خیلی روز کسل کننده ای بود * 17/10/1391

جوان ایرانی
7th January 2013, 04:34 PM
این امتحان فردا هم تموم بشه من تا 24 ام یه نفس راحت بکشم تو 3 روز 4 تا امتحان همش هم پشت سر هم 9 واحد رو فکر کن تو یه هفته امتحان بدی :| sh_omomi125
این آموزشم با روحیات آدم بازی میکنه هی میرم درش بسته است خوب من کارتمو می خوااااام sh_dokhtar11

"مهدی"
7th January 2013, 05:07 PM
خب امروز از صب تا الان دنبال یه اهنگساز خوب میگردم که هنوز پیداش نکردم.........

nafise khanom
7th January 2013, 05:21 PM
امروزرفتیم پارک.وای.عالی بود.عالی.طبیعت زمستونو میگم...sh_dokhtar15sh_dokhtar17sh_varzeshi6{sh njavan}[shaad]

solinaz
7th January 2013, 05:43 PM
امروزم یه روزی بود مثل روزای دیگه ی خدا .امتحان زیستمو دادم و اومدم خونه........[shaad]
الانم نمی دونم باید چیکار کنم .دلم می خواد برای خودم برنامه ریزی تحصیلی داشته باشم و نمراتم مثل سه سال راهنمایی عالی باشه.........چقدر راهنمایی خوب بود.نمی گم دبیرستان سخته ولی من خیلی تنبل شدم از معدل 20 راهنماییم یه دفعه بیام پایین[taajob] .....وای....نمی دونم .......بی خیال نیستم،بر عکس خیلی نگرانم ولی نمی دونم باید چیکار کنم.[negaran]
نمی دونم از کجا باید شروع کنم.......[tafakor]. * روز خوبی بود*
18/10/91

سونای
7th January 2013, 10:59 PM
خدایا چرا انقد دلم شور میزنه........
خدا خودت خیر کن....

right.kimber
8th January 2013, 11:27 PM
من یه 4 شبانه روز اضافه دارم (از فردا تا یک شنبه) کسی نمیخواد این ساعت ها رو بهش بدم؟
مفتی مفتی میدمااااا هیچی عوضش نمیخوام، فقط می خوام یکی اینا رو ازم بگیره در عوض همین فردا، یک شنبه هفته آینده رو بهم بده...
خلاصه اینکه از الان تا یک شنبه تعطیلم، در عوض از یک شنبه چنان سرم شلوغ میشه که دیگه فکر کنم حالا حالا مسیرم به این طرفا نخوره...

solinaz
8th January 2013, 11:53 PM
من یه 4 شبانه روز اضافه دارم (از فردا تا یک شنبه) کسی نمیخواد این ساعت ها رو بهش بدم؟
مفتی مفتی میدمااااا هیچی عوضش نمیخوام، فقط می خوام یکی اینا رو ازم بگیره در عوض همین فردا، یک شنبه هفته آینده رو بهم بده...
خلاصه اینکه از الان تا یک شنبه تعطیلم، در عوض از یک شنبه چنان سرم شلوغ میشه که دیگه فکر کنم حالا حالا مسیرم به این طرفا نخوره...



خوش بگذره،دیگه ازین روزا گیرت نمیاد بعدها غصه می خوری برو حسابی به کارات برس.موفق باشی

yas-90
11th January 2013, 02:44 AM
من الان بی خوابی زده به سرمsh_dokhtar15..............خو دلم میخواد بخوابمsh_omomi37...........متنفرم از اینکه دوساعت تلاش کنم برا خوابیدن آخرش هم بی نتیجه باشه........اهsh_dokhtar19


دلم میخواد اینجوری باشم [khabalood].................اما الان اینجوریمsh_omomi82

homeyra
11th January 2013, 06:51 PM
اصلا حالم خوب نیس...همه دارم بهم دروغ میگن...شاید هم دارن راس میگن،ولی فشار درسا منو بدبین کرده...ولی آخه هیچوقت حس ششمم اشتباه نمیکنه
چقد خودمو بزنم به ندونستن...همینجوری شوخی شوخی دارن پشت سرهم دوستام دروغ واسم میبافن...
شایدم فشار درسا منو بدبین کرده....
ولی اگه دروغ گفته باشن ازهیچکدومشون نمیگذرم....نمیدونم شایدم گذشتم چون دوسشون دارم....
اصن کلا حالم خیلی بده...قاطی پاطی ام...
اگه تو طول ترم درس خونده بودم الان اینطوری توهم نمیزدم....

"مهدی"
14th January 2013, 07:10 PM
تلاش بیشتر = پیشرفت کمتر

جوان ایرانی
14th January 2013, 07:30 PM
با اجازتون عصبانیم [asabani]

یه چیزی اعصابمو ریخته بهم

*FATIMA*
14th January 2013, 07:47 PM
شنبه با دوستان بعد از 5 ماه رفتم کوه
یاد قبل افتادم که چقدر پیاده روی و به کوه می رفتم
امروز فهمیدم که چقدر تنبل شدم
دوباره میخوام بزنم به کوه ، البته هر موقع بیکار شدم
نه که هوای کوه به مشامم خورده و مرا خیلی هوایی کرده
راه رفتن در خاک ها و سنگریزه ها
پا گذاشتن در بلندترین سنگ و عبور شدن از آبی که از چشمه جاری میشه
و در آخر رسیدن که به قله که عجب جاییه ، زیباترین مکان
یعنی میشه یه روز از دربند به توچال برسم
نخند ، خیلی دوست دارم یه بار اینکار رو انجام بدم
البته قبلنا که کوچکتر بودم با پدرم اینکارو انجام دادم
ولی بچه بودم
بازم موخوام

solinaz
14th January 2013, 08:06 PM
هییییییییییییی چقدر زود گذشت.امتحانات نوبت اولم تموم شد و من فردا دوباره باید برم سر کلاس[shaad].همیشه همین طوره وقتی آدم کارش تموم میشه تازه به فکر میفته که اگر تلاش بیشتری می کرد حتما نتیجه ی بهتری می گرفت.[tafakor]خود منم الان اینجوری شدم[khejalat]........ولی هنوزم خیلی دیر نشده و نوبت دومی هست.من از الان با خودم قول میدم تلاشمو بکنم و معدلمو بهتر از قبل کنم.شاید اگر به این قولم عمل نکنم دیگه نشه جبرانش کرد و اون طور که خودم آرزو دارم نتونم پیش برم و..........[soal] * روز خوبی بود * 25/10/1391

.:Neda:.
14th January 2013, 08:24 PM
تلاش بیشتر = پیشرفت کمتر

مطمئنید؟؟؟[soal]

"مهدی"
14th January 2013, 08:33 PM
مطمئنید؟؟؟[soal]

حتی یک در صد هم شک نکنید.....

.:Neda:.
14th January 2013, 08:40 PM
ولی من باور ندارم

Outta_Breathe1020
15th January 2013, 06:34 AM
همین امروز، 26 دی ماه...
همه چیز عوض میشه

solinaz
20th January 2013, 03:48 PM
امروز اردو بردنمون اردوگاه شهید باهنر.خیلیییییییییییی خوش گذشت.کلی راه رفتیم،بازی کردیم،خوردیم،خوابیدیم،برف بازی کردیم،عکس گرفتیم و.............در کل خیلی خوب بود.اینقدر شیطونی کردیم که من تمام بدنم درد می کنه.
هفته ی دیگه قراره ببرنمون مشهد.خدا کنه خوش بگذره. 2/11/1391

zoh_reh
20th January 2013, 05:55 PM
با دلواپسی امتحان فردا ساعت یازده تو سایت نخبگانم!!

.:Neda:.
20th January 2013, 09:21 PM
امروز اردو بردنمون اردوگاه شهید باهنر.خیلیییییییییییی خوش گذشت.کلی راه رفتیم،بازی کردیم،خوردیم،خوابیدیم،برف بازی کردیم،عکس گرفتیم و.............در کل خیلی خوب بود.اینقدر شیطونی کردیم که من تمام بدنم درد می کنه.
هفته ی دیگه قراره ببرنمون مشهد.خدا کنه خوش بگذره. 2/11/1391

خوش به حالتون[shaad]
من از سال سوم راهنمایی، بجز سینما اردوی دیگه ای نرفتم[gerye]
Faaaaaaaaaaaaaaa[daava]

[nishkhand]

solinaz
20th January 2013, 09:25 PM
خوش به حالتون[shaad]
من از سال سوم راهنمایی، بجز سینما اردوی دیگه ای نرفتم[gerye]
Faaaaaaaaaaaaaaa[daava]

[nishkhand]
آخیییییییییی.اشکال نداره.الهی مادر به قربانت بره[khande]

جوان ایرانی
20th January 2013, 10:20 PM
واااااااااااااااااااااای بالاخره خلاص شدم
خدایا شکرت، جا داره سجده شکر به جا بیارم امتحاناتم تموم شده [nishkhand]
ترکیدم به خدااا
ولی سر هر امتحانی یه بساطی داشتم
جدیدا از استرس دل درد میگیرم [taajob]
من اینجوری نبودم والا :|
فردا به احتمال زیاد برم قم و جمکران دعا گویه همه دوستان هستم [labkhand]

.:Neda:.
21st January 2013, 03:19 PM
آخیییییییییی.اشکال نداره.الهی مادر به قربانت بره

مـــــــــــــــــــــادر جان[nishkhand]

سونای
26th January 2013, 01:08 PM
وا به حق چیزای ندیده!!!

یه روزم که اومدم ثواب کنم!!! ..... دستور پخت یه غذا گرفتم خلاصه رفت توی مرحله دم کشیدن!! یه چند دقیقه پیش یه دفعه صدای انفجار اومد!!!! سرمو بالا گرفتم که چه خبره؟!!! رفتم آشپزخونه!! دیدم در قابلمه ترکیده!!!!! [taajob][taajob][taajob][taajob][taajob][taajob][taajob][taajob][taajob]و شیشه هاش نصف ریخته توی غذا نصفم رو زارو زندگیمون.........:-

negin jon
26th January 2013, 03:43 PM
من دارم به این فک میکنم که روز دوشنبه که مجلس داریم (مراسم شب چلگی)اهنگ شادوخوب ازکجادانلود کنم؟؟؟[narahat]

solinaz
28th January 2013, 03:29 PM
امروز آزمون تستی خیلی سختی داشتیم.[khabalood]ولی باهمکاری کل بچه های کلاس بخیر گذشت..........جریان از این قراره:یه معلم خیلی خیلیییییییی خوب(مشنگ)مراقب شد.بچه ها اول با کاغذ تقلب کردن بعدکه صدای اذان شروع شد سعی کردن اروم برسونن[sokoot].......بعدش حرفه ای شد که باهم دفترچه های پاسخ نامرو عوض کردن ومنم بهشون پیوستم........اینقدر آزمونه سختی بود که تیز هوشای کلاسم امون نمیدادن.
[khastegi][khastegi][khastegi]sh_omomi29



بعدشم یه داستن دیگه شروع شد:معلم شیمی قرار بود امروز ازمون درس بپرسه ولی نیومد و بجاش یه معلم شیمیه دیگه که تازه ترم یک تربیت معلم بود اومد.حتی بلد نبود کلاسو ساکت کنه.تازه میخواست از ما درسم بپرسه ولی ما پیچوندیمش و گفتیم قرار بود معلممون امروز درس بده و کار برگ حل کنیم ولی..............کلاسو گذاشتیم رو سرمون.......[khande]http://www.njavan.com/forum/images/smilies/other%20%2829%29.gif
بعدشم رفتیم جشن ( تولد امام جعفر صادق)[tashvigh][tashvigh].........کلی جیغ زدیم و خودمونو خالی کردیم.[tashvigh]کلا امروز خیلی بیخود بود...........خیلی روز ریلکسی بود.[bihes][shaad]http://www.njavan.com/forum/images/smilies/other%20%2894%29.gifامروز برای من یه خاطره شد................1391/11/10
فردام که تعتیلهههههههههههههههhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/other%20%2888%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/other%20%289%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/other%20%28101%29.gif

kahrupay
31st January 2013, 12:57 PM
امروز فهمیدم کلا تعطیلم...

.:Neda:.
31st January 2013, 03:40 PM
امروز بد ترین روز زندگیمه
پر از تنش[negaran]
استرس
دلم میخواس توی یه کوه بودم داد میزدم
دیوونه شدم داغون شدم
...
[negaran]

solinaz
1st February 2013, 01:21 PM
جایی وجود داره به نام “ســــــــــــیم آخر”

من الان دقیقا همون جام!
بزنم بهش یا نه . . . !؟

دیشب مهمونی بود به منم خیلی خوش گذشت............آره جون عمم .................[nishkhand]
داستان از ساعت 6 شروع شد:قبل از ساعت شیشم داشتم با بقیه کلنجار میرفتم کهمن نمی خوام آماده شم............ولی به زور آماده شدم.
یه لباس خیلی از نظر خودم توپ پوشیدم که از نظر مامان و بیتا افتضاح بود
اه آخه چیه همیشه همه اصرار دارن من دامن بپوشم؟
آهای ایها الناس من از دامن خوشم نمیاد اینو به چه زبونی بگم؟
خیلی هم لباسم شیکه
اصلا خودشون فکر کردن لباساشون خیلی قشنگه؟
مامان که یه کت و دامن زرشکی پوشیده
مینا هم که یه تاپ و دامن کوتاه نارنجی
حالا درسته خیلی خوشجل شده اما خب من دوست ندارم مثه اونا لباس بپوشم مگه زوره؟
لباس منم به خدا خیلی نازه
یه بلوز آستین سه ربع که آستیناش خیلی کلوش شده
بلوزه کوتاهه تا رو لیفه شلوارم
یه شلوار جین تنگ و چسبون
که روی یکی از پاچه هاش از زانو به پایین با یه زیپ حالت باز چاک داره
یه نوشته با رنگ مشکی روی بلوزمه

با نگینای نقره ای هم پشت شلوارم نقشای مختلف کار شده
خدایی خوشجله
جلو آیینه وایسادم و خیره شدم به خودم
خب حالا چطوری آرایش کنم؟
هر کی ندونه خودم که میدونم بلد نیستم آرایش کنم!!!

باید برم پیش باران پاچه خواری تا یادم بده
نا سلامتی چند سال دیگه میخوام دانشجو شم

باید یاد بگیرم که نخوام مثه ماست برم اونجا همه بهم بخندن
اه از بس جلو آیینه ایستادم و فکر کردم دارم دیوونه میشم
خب اول یه کرم بزنم تا پوستم برنزه شه
چیه عین ماست؟اه اه اه
اینم قیافه ست من دارم؟
اما خب بلاخره خدایا شکر
خب بذار یه مداد بکشم تو چشمم
اوه اوههههههههههههه


دفعه اولمه نزنم خودمو کورکنم؟

اما نه بلاخره باید از یه جا شروع بشه دیگه
خب اینم از مداد یه ریمل هم میزنم
اینو دیگه خوب بلدم
یه سایه طوسی هم بزنم که به رنگ چشمام بیاد
رژ که نه یه برق لب بزنم خوب میشه
آهان حالا عالی شدم
به بوس تو آیینه واسه خودم فرستادم و رفتم پایین
هر وقت فکرشو میکنم که یکی این چرت و پرتایی که مینویسمو بخونه خودم خندم میگیره یارو میگه طرف دیوونه ست
رفتم پایین دیدم همه چی آمادهست اما مامان و بیتا تو اتاق خواب مامان اینا دارن آرایش میکنن
تو آیینه قدی سالن یه نگاه به خودم کردم دیدم خیلی سنم با این همه آرایش بالا نشون میده
آخه بدون آرایش مثه دختر11 ساله هام

دوست دارم ۱۴ ساله بمونم
رفتم دستشویی و صورتمو شستم

آخییییییش انگار بتونه کاری کرده بودمhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%284%29.gif
آرایشو اصلا دوس ندارم[gerye]

یه برق لب زدم یه سایه طوسی هم زدم و رفتم پایین که صدای زنگ اومد انگار اولین مهمونامون تشریف فرما شدن
همگی رفتیم استقبالhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/other%20%28117%29.gif
وای اول شب که اینطوری شروع بشه باید تا آخر فاتحه شو خوند
حالانمیشد خونواده پارسایی دیر تر بیان؟
با این دختر مغرور و پسر دلقکشون[nadidan]

یه سلام زورکی بهشون دادمو جواب دست دادن دانیال رو بی جواب گذاشتم

یه نیم ساعت بعد تقریبا همه اومده بودن و جشن شروع شده بود
همه اون وسط داشتن میرقصیدن
هم جوونا هم بابا مامانا
منم خیلی ریلکس نشسته بودم رو یه صندلی کنار سالن و با یه لیوان آب پرتقال تو دستم به رقصیدنای بقیه نگاه میکردم و به خیلی هاشون میخندیدم=))=)):)):))
که یه دفعه حضور یکی رو کنارم حس کردم
رو برگردوندم دیدم بابامه
گفت دختر چراااااااااااا تنهایی؟
گفتم بابا من از اینا خوشم نمیاد.


اونقدر جدی گفتم که خودمم حرف خودمو باور کردم.......................[sokoot][sokoot][sokoot]
بعد از چند دقیقه سر صحبت همه بامن باز شد................نمیدونم چراااااااا اخه با من..............منم که همش تاکید میکردم و لبخند میزدم[khejalat][negaran] [sootzadan] [sootzadan][sootzadan][sootzadan][esteress][esteress][esteress]http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%2815%29.gifدوس داشتم زود تر از این وضع نجات پیدا کنم.


ولی خدارو صد هزار مرتبه شکر دیشب بخیر گذشت............من دیگه غلط کنم تو این مهمونیو شرکت داشته باشم.[ghahr]

http://www.njavan.com/forum/images/smilies/other%20%2837%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/other%20%2837%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/other%20%2837%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/other%20%2837%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/other%20%2837%29.gif چی بود عین مترسک نشسته بودم..................



وایییییییییییییییییییی دستم درد گرفت.................

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد