PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 [8] 9 10 11 12

setayesh shb
19th August 2014, 10:35 AM
دلم خیلی گرفته
از آدمای اینجا[afsoorde]
تلخ ترین اتفاقی که تو این دو سال برام افتاده بود تو این سایت
نمیتونم و نمیخوام درکش کنم
وقتی یه روز وارد سایت میشم چشمم به اسم آقا محسن میفته و میبینم روش خط خورده.اولش باور نمیکنم بعد اعتراض میکنم...جوابی نمیگیرم
حق نبود
انصاف نبود
نمیشه ساکت موند
کاش یکم انصاف داشتیم
کاش میتونستیم فقط اسم مسلمان رومون نباشه مسلمان وارانه زندگی کنیم
نمیتونم تحمل کنم وقتی خط خوردگی روی اسمشونو میبینم.به این فکر میکنم که کسانی که ایشون رو نمیشناسن چه قضاوت هایی ممکنه راجبشون بکنن...آتیش میگیرم
کاش منصف بودیم
کاش عدالت رو رعایت میکردیم

فقط میتونم تاسف بخوردم...
تلخی این خاطره از یادم نمیره هیـــــچ وقت...
برای دوستانی که پرسیدن میگم خاطره ی قبلیم هم کاملا مرتبط بود با همین موضوع...

BaAaroOoN
19th August 2014, 12:22 PM
دو راهی بد دردیه مخصوصا که نتونی با کسی در این مورد مشورت کنی
خدای عزیز!!!
لطفا یک عدد مشاور زمینی عطا بفرما[nishkhand]
بالاخره این ور برم یا اون ور؟؟؟؟!!!!![nadidan][tafakor]

solinaz
19th August 2014, 05:12 PM
الان ساعت 4 خورده ای هست و هوا گرفتــــــــــــــــــه... لم هوای گریه کرده ،ای دوست...
این مدت هرچی اتفاق باور نکردنی بود افتاد
اعتیاد دوستای دوران راهنماییم و...همشون فرق کرده بودن!!دیگه اون دوستای گذشته نبودن!!!
چقدر بده خانواده هیچ وقت به فرزندش اعتماد نداشته باشه...
چقدر بده ادم از تابستون هیچی نفهمه...چه زود گذشت!!!
بدتریـــــــــــــــن تابستون عمرمو گذروندم امسال..
تا سال بعد که....

optici
19th August 2014, 10:45 PM
دلم خیلی گرفته
از آدمای اینجا[afsoorde]
تلخ ترین اتفاقی که تو این دو سال برام افتاده بود تو این سایت
نمیتونم و نمیخوام درکش کنم
وقتی یه روز وارد سایت میشم چشمم به اسم آقا محسن میفته و میبینم روش خط خورده.اولش باور نمیکنم بعد اعتراض میکنم...جوابی نمیگیرم
حق نبود
انصاف نبود
نمیشه ساکت موند
کاش یکم انصاف داشتیم
کاش میتونستیم فقط اسم مسلمان رومون نباشه مسلمان وارانه زندگی کنیم
نمیتونم تحمل کنم وقتی خط خوردگی روی اسمشونو میبینم.به این فکر میکنم که کسانی که ایشون رو نمیشناسن چه قضاوت هایی ممکنه راجبشون بکنن...آتیش میگیرم
کاش منصف بودیم
کاش عدالت رو رعایت میکردیم

فقط میتونم تاسف بخوردم...
تلخی این خاطره از یادم نمیره هیـــــچ وقت...
برای دوستانی که پرسیدن میگم خاطره ی قبلیم هم کاملا مرتبط بود با همین موضوع...

منم با ستایش موافقم آقا محسن یکی از کاربر های ارزشمند بودندکه با بیشتر نرم افزار ها آشنا بودند منم هر چی سوال میپرسیدم و راهنمایی میخواستم سریع نظر خودشونو میداند ومیتونستن استاد وراهنمایی خوبی برای بقیه ی کاربر ها باشن
نمیدونم چه کسی میتونه کاربر ها رو حذف کنه اما بهتره قبلش به سوایغ کاربر هم توجه کنن

Alfred Hitchcock
20th August 2014, 03:22 AM
همه چی خوب

که عالی...![bietena]

312
20th August 2014, 08:23 AM
ساعت8وربع.رادیوفرهنگ

parnian 80
20th August 2014, 11:05 AM
بچه ها دیروز سر کلاس فیزیک من و دوستم واااااااااای[nishkhand]
ینی عین یک ساعت و نیم رو داشتیم میخندیدیم[nishkhand][nadidan]ینی واقعا یکی بگه به چی میخندیدین جواب نداریم[nishkhand]
ینیا میگفتیم ترک دیوارو نگا[khande][khande]
اصن رو پا بند نبودیم بعد کلاس بس که خندیدیم[nadidan][nishkhand]
سر کلاس زبانم همینطورا[nishkhand]اینقدر خندیدم داشت گریم میگرفت[nishkhand]
دیروز روز خوبی بود راضی هستیم[bamazegi]
(ببخشید این خاطره دیروز بود)[nishkhand][nadidan]

علي پارسا
20th August 2014, 12:32 PM
دو راهی بد دردیه مخصوصا که نتونی با کسی در این مورد مشورت کنی
خدای عزیز!!!
لطفا یک عدد مشاور زمینی عطا بفرما[nishkhand]
بالاخره این ور برم یا اون ور؟؟؟؟!!!!![nadidan][tafakor]
يک بار يکي بهم گفت هر وقت سر دو راهي گير کردي ببين اگر يک انسان کامل جاي تو بود کدام راه را انتخاب مي کرد، گفت: اصولا" در کارهايت هميشه فکر کن اگر يک انسان کامل جاي تو بود چه کاري را مي کرد؟
من همين راه را پيش گرفتم، خيلي مفيد بود، مثلا" يک روز رانندگي مي کردم، يکي پيچيد جلوم! مي خواستم سرم را بيارم بيرون و داد بزنم: مرد حسابي! اين چه وضع رانندگي کردن است! بعد به خودم گفتم: درست است که حق با من است و درست است که مي توانم سرم را بيرون بياورم و داد بزنم ولي اگر يک انسان کامل جاي من باشد اين کار را مي کند؟ مثلا" (بلا تشبيه) اگر حضرت محمد يا حضرت علي بود و همچين کاري مي کرد کارش متين بود؟
بعد ديدم نه! شخصيت انسان کامل بزرگتر از اين است که همچين عکس العملي از خودش بروز دهد، .... در واقع بيشتر مواقع ما خودمان براي قضاوت رفتار خودمان بسنده هستيم و مي دانيم کدام تصميم بهترين است! ولي حيف که توي روزمرگي غرق شده ايم و زياد به توانايي هاي خودمان توجه نمي کنيم!
يک مورد هم اضافه کنم جالب است:
همين روال فوق که دوستم سفارش کرده بود را ادامه مي دادم تا يک روز به سر يک دوراهي رسيدم که هرچي فکر کردم نتوانستم بفهمم اگر انسان کامل جاي من باشد کدام راه را انتخاب مي کند!
به دوستم گفتم که چرا اينطور شده؟ به نظرم اگر انسان کامل جاي من بود هيچکدام از اين دو راهي که پيش روي من است را انتخاب نمي کرد!!!!!!!!!!!!!!!!!! پس من چکار کنم؟
گفت: بله درست مي گي
انسان کامل اگر بود اصلا" وقتي به اون دو راهي قبلي که تو ديروز بهش رسيده بودي مي رسيد راه سمت راستي را مي رفت ولي تو دو راهي قبلي را سمت چپ پيچيدي! اگر دوراهي قبلي را سمت راست مي رفتي ديگر به اين دوراهي که امروز درگيرش هستي نمي رسيدي!!!!!!!!!
پس وقتي تو دو راهي قبلي را اشتباها" به جاي سمت راست، سمت چپ رفته اي، پس از اين به بعد ديگر به هرچي دو راهي جديد برسي هر دو راهش غلط است!
يعني بايد برگردي ببيني قبلا" هر کار اشتباهي تو زندگي کرده اي اصلاح کني تا به اين اوضاع دچار نشوي!
خيلي کلامش دلنشين و منطقي بود!
کاش بشه آدم اينجوري زندگي کنه!
مي شه ولي تنبلي مي کنيم!

s.r.sahar
20th August 2014, 07:33 PM
دیروز با بدرقه پدر ومادرم وخواهرم به مشهد شروع شد. هرچند بدرقه همراه با گریه، صلوات و التماس دعا هستش اما حال آدم از خیلی مواقع شادی، شادتر وبهتره نمیدونم چرا
از اونموقع نمیشه گفت تنهام اما با بقیه روزا حتما فرق میکنه و احساس میکنی یه چیزی کمه و دلت میخواد زودتر بیان تا بین این ادمایی که هستن این تنهایی تموم بشه.
کارام در نبود مامانم بیشترشده ولی بازم وقت اضافه میاری مجبورم یا مهمون دعوت کنم خونمون یا برم مهمونی.[nishkhand]

optici
20th August 2014, 08:11 PM
امروز رفته بودم خونه ی یکی از دوستای دوران دبیرستانم (تازه عروسی کرده)
چیزای که تو خونه اشون دیدم متفاوت از خونه های عروسای امروزی بود.یه خونه ی جمعو جور با یک جهزیه ی ساده ,ویترینو و........نداشت اما خونه شون صفا موج میزد.اولین جای بود که انقدر توش راحت بودم .خیلی هم خوش گذشت کلی خندیدیم[khande]
آخه یکی نیس به این خونواده ها بگه چه خبرتونه آخه یه عروس وداماد مگه چن تا سرویس قابلمه میخوان؟؟؟؟؟؟؟؟ اما خونه ی دوستم عالی بود [labkhand]
امیدوارم همیشه این صفا تو خونه شون پایدار باشه[dooa]

تووت فرنگی
20th August 2014, 10:08 PM
خود را سانسور کردن هم درد بزرگی ست ...

solinaz
21st August 2014, 02:22 PM
گاهی وقتا گریه لازمه حالا چه به واسطه ی دوستت چه دشمنت...
قبول!!
اما اینکه میگن دل به دل داره یا مثلا یه چیز دیگه،چی؟!درسته!!!!
میخوام بدونم دیشب تو اوج گریه های من کسی از شماها ناراحتی منو تو دلش حس کرد؟!
مطمئنم دیشب بهترین لحظات زندگیتونو ثبت کردین...
"از ادما خستم..."
نمیدونم اولین بار کی این جمله رو به زبونش اورده ولی خودم میدونم تا وقتی ادم هستی،از ادمای دوروبرت خسته نمیشی از این خسته ای که همه نقش گرگو بازی میکنن و من نمیتونم،هنوز ساده ام،هنوز بچم.....!
خستم،خستگی ای که هیچ کدوم از بازیگرای اطرافم ندارن...
نتونستم خاطره بنویسم...هیچ رغبتی بهش ندارم!
همیشه سعیم بر این بوده که دوستامو بخندونم حتی اگه خودم اون لحظه ناراحت بودم ...اما دیگران طوره دیگه ای برداشت میکنن!
مهم نیست دیگه...
از این به بعد خاطره های من تبدیل میشه به تلخ نوشته یا هر اسمی که خودتون روش میذارید!!!

میترا پوررحیم
21st August 2014, 02:46 PM
سلام دقیقا حرف دل من رو زدی دقیقا من در دقیقه اخر میکشم کنار اونجایی که باید باشم و محکم کاری کنم تا به نتیجه برسم کم میارم[afsoorde]

میترا پوررحیم
21st August 2014, 03:09 PM
سلام من نمیشناسمت تو هم منو نمیشناسی ولی میتونیم با هم دوست بشیم یه دوستی خوب کم اوردی خسته شدی؟فکر نکن فقط تو کم میاری منم میبرم کم میارم منم از ادما و دروغاشون از قضاوتای ادما از تهمت زدناشون از اینکه وقتی میخوای حقت رو بگیری دیدشون عوض میشه خستم ولی یه نصیحت دوست خوبم تو به دنیا اومدی زندگی کنی بخند و دیگران رو هم خوشحال کن برنامه خندوانه رو ببین شبکه نسیم مثل بچه ها همینطوری بدون دلیل بخند بلندتر بخند بلندتر بلندتر اهان صداش اومد من صدای خنده هات رو شنیدم چون تو دلم امیدوارم خنده هات هیچ وقت هیچ وقت قطع نشه بخند شکلک در بیار برا خودت اره نگو بزرگ شدی تا حالا رو جدول خیابونا رفتی به دیگران توجه نکن خودت باش تو عالی هستی محشری

؛ شادی ؛
21st August 2014, 07:18 PM
سلام به شادی خانم عزیز [golrooz]
خانمی شما برای طرح سوالاتتون میتونید از طریق پیام خصوصی به روابط عمومی سوالاتتون رو مطرح کنید
تا در اولین فرصت بهتون پاسخ داده بشه

چنانچه در زمینه ابزارهای فعالیت ، درخواستی مشابه همین کمکتون نیاز داشتید میتونید به لینک زیر مراجعه و درخواستتون رو مطرح کنید تا روش آموزش رو بصورت تصویری براتون ایجاد کنیم


تاپیک درخواست آموزش امکانات و ابزارهای انجمن (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?211034-%D8%AA%D8%A7%D9%BE%DB%8C%DA%A9-%D8%AF%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D8%A7%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%A8%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86)


در خصوص سوالتون شما میتونید با مطالعه و انجام روش هایی که در تاپیک آموزش داده شده کادر آخرین ارسالهاتون رو برگردونید


آموزش روش پنهان کردن کادر اسکرول و بازگرداندن آن (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?213921-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D9%BE%D9%86%D9%87%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86-%DA%A9%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%DA%A9%D8%B1%D9%88%D9%84-%D9%88-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86%D 8%AF%D9%86-%D8%A2%D9%86)


چنانچه باز سوالی داشتید من در خدمتتون هستم

روز خوبی رو براتون آرزو میکنم [golrooz]


سلام و ممنون خانم پارسی از راهنمایی تون
خوب من نمیدونستم واقعا باید کجا مطرح کنم یا از کدوم عزیز درخواست کنم
روز خوش[golrooz]

yas-90
21st August 2014, 07:48 PM
بعد از 4 روز عصب کشی هنوز درد دندون گریبانگیره[narahat]

امیرمحمد ط
21st August 2014, 08:25 PM
سلام به همه دوستان من امروز اولین روزیه که عضو سایت شدم و خیلی اتفاقی دفتر خاطراتو باز کردم اما دلم از خوندن مطالب دوستان گرفت منم واقعا احساس شما رو درک میکنم امیدوارم هیچ ادمی روی زمین از دست دوستاش گریه نکنه...

1=1+1
21st August 2014, 08:38 PM
غم دارم . ناجورشم دارم . ولی به درک . حس فاز غم نیس . بعد مرگ بابا دیه خوش نبودم ....بیخیال

دوباره شب شد . امروز کیک پختم . درس خوندم . بازی کردم . لاین کامنت گذاشتمو بسی خندیدم . واتس با دوستام حرف زدم . النم کتابخونم سنگین شده شکسته طفلی
دارم ترمیمش میکنم
کتابام زیادی زیاد شدن . ....
در مجموع خوش گذشت

Spring_Girl
21st August 2014, 09:57 PM
قرار بود به یه نفر زنگ بزنم نتونستم استرس شدید گرفتم یخ کردم [negaran]
اخرش شماررو گرفتم با کلی استرس اما همون موقع موبایلم خاموش شدhttp://www.pic4ever.com/images/hanghead.gif
یه حسی بهم گفت امشبو بیخیال البته اینکار هرروز منه میگم فردا فردا فردا.!!!http://www.pic4ever.com/images/shame.gif
دیشب اومد بخوابم گفت عاطفه تو منو مسخره کردی تو منو بازی دادی اخه چرا.!!!http://www.pic4ever.com/images/sigh.gif

ماری مریم
22nd August 2014, 12:35 AM
همین یکی دوساعت پیش
شرکت در مراسم یادبود شهدای گمنام

http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTU7YGqYQwIE7FeG3GVbittmtrxFKj0g Oum5NFxF8IsPe5GJC9GKg

s.r.sahar
22nd August 2014, 01:09 AM
امروز صبح بعداز کار خونه نشستم کتاب خوندم. اما بعد از ناهار که میخواستم استراحت کنم واویلا بود. پسر همسایمون با داداشم پای کامپیوتر بودن
داداش کوچکش که سه سالشه از بس رفت واومد وبلند صحبت کرد من سرسام گرفتم ونذاشت درست بخوابم. عصری هم خواهرم اومد خونمون یه کباب خوشمزه
درست کردن ونوش جان کردیم.جای شما سبز...[nishkhand]

جوان ایرانی
22nd August 2014, 01:41 AM
بعد از 4 روز عصب کشی هنوز درد دندون گریبانگیره[narahat]
مرحله اول عصب کشیه یا مرحله دوم؟[nadidan]

yas-90
22nd August 2014, 10:56 AM
مرحله اول عصب کشیه یا مرحله دوم؟[nadidan]

سلام دوست من

همش یه مرحله ای بود [labkhand] ولی دیشب دیگه با تلاش فراوان بدون خوردن مسکن خوابیدم البته دردش هم قابل تحمل تر بود

Alfred Hitchcock
22nd August 2014, 07:15 PM
یا تلفن من خراب شده و پیام هام نمیره !!

یا ایراد از ذهن خودمه

شایدم اصلا هیچ چیز وجود خارجی نداره[taajob]

جوان ایرانی
22nd August 2014, 10:15 PM
سلام دوست من

همش یه مرحله ای بود [labkhand] ولی دیشب دیگه با تلاش فراوان بدون خوردن مسکن خوابیدم البته دردش هم قابل تحمل تر بود
جدی میگین؟[tafakor] دکتر بنده تقریبا میشه گفت دکتر خانوادگیمونه
اول یه عصب کشی موقت کرد بعد یه حدود بیست روز عصب کشی دائم میکنه :| [esteress]
خداییش درد نداشت یکم شب اول میسوخت
شما آنتی بیوتیک مصرف کردید طی 5 روز؟

optici
22nd August 2014, 11:23 PM
https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSJcr8eXYO73AIBbrC6anPz5LxPjqzIi ocI0_6kM5GSVVsB_UJU-w


دلم واسه اون روزا تنگ شده چقد الکی خوش بودیم.....

yas-90
23rd August 2014, 10:32 AM
جدی میگین؟[tafakor] دکتر بنده تقریبا میشه گفت دکتر خانوادگیمونه
اول یه عصب کشی موقت کرد بعد یه حدود بیست روز عصب کشی دائم میکنه :| [esteress]
خداییش درد نداشت یکم شب اول میسوخت
شما آنتی بیوتیک مصرف کردید طی 5 روز؟

سلام

قبلا هم عصب کشی کردم درد داشت اما دیگه اینقدر طول نمیکشید.....نه آنتی بیوتیک مصرف نکردم.....تازه دو روز دیگه باید پُر هم بشه یه چند روز هم احتمالا درد داره دیگه میشه قوز بالا قوز[khastegi]

راستی دندونم دائمی نیست دندون شیری با ریشه نازک که حتما بایستی متخصص عصب کشی میکرد شاید اینا هم بی تاثیر نباشه[nishkhand]

جوان ایرانی
23rd August 2014, 12:25 PM
سلام

قبلا هم عصب کشی کردم درد داشت اما دیگه اینقدر طول نمیکشید.....نه آنتی بیوتیک مصرف نکردم.....تازه دو روز دیگه باید پُر هم بشه یه چند روز هم احتمالا درد داره دیگه میشه قوز بالا قوز[khastegi]

راستی دندونم دائمی نیست دندون شیری با ریشه نازک که حتما بایستی متخصص عصب کشی میکرد شاید اینا هم بی تاثیر نباشه[nishkhand]
جدی میگین؟ [nishkhand] یعنی دندون زیرش هست هنوز؟ [nishkhand]
دندونپزشکی کلا سخته [nadidan] از همون آمپولای بی حسیش سخته تا بعدش [esteress][nadidan]

yas-90
23rd August 2014, 02:21 PM
جدی میگین؟ [nishkhand] یعنی دندون زیرش هست هنوز؟ [nishkhand]
دندونپزشکی کلا سخته [nadidan] از همون آمپولای بی حسیش سخته تا بعدش [esteress][nadidan]


اوهوم[khejalat] نه دیگه دندون زیرش نیست واسه همین باید نگهش دارم[sar dard]

nhh
23rd August 2014, 04:07 PM
سلام به همه ی دوستان ...امیدوارم حالتون خوب باشه....دلم برا همتون کلی تنگ شده بوددددددددد[narahatish][esteghbal]

تقریبا بعد یک ماه ونیم باز برگشتمممممممممممممممممممم
[khejalat]
بعد طوفان تهران باز nhhشدم[khanderiz]ولی بعضی از دوستان naeemeh92میشناسن...همونم فرقی نداره خخخخخخخخخخخخخخخخ[khande]

saamaaneh
23rd August 2014, 06:19 PM
تا شنبه هفته بعد خنده تعطیل[sootzadan] دندونام وسطش سوراخ شده[nishkhand]

کلا خنده ملیح یا لبخند مجازه[khanderiz]

مقصر اجی یاس هس[sootzadan] اینقد با جوان ایرانی حرف دندون پزشکی زدن؛ منم گمراه کردن[nishkhand]


*امروز اول شهریور(ماه سرنوشت ساز من[nadidan])؛ ساعت 17:47*

"VICTOR"
23rd August 2014, 08:44 PM
از امروز دو هفته بلا تکلیفی محض ...

برزخ!

جالبه

هیچی از آینده نمی تونم پیش بینی کنم ... [nadanestan]

دیروزم داشتم به هنرمندا غبطه می خوردم

نمونه : این عکس رو ببینین (عکاس : آقای کاوشی)

http://uc-njavan.ir/images/7ooovb9c1ztbq6uzuig.png

فوق العادست ...

دیروز اولین تجربه ای بود که غبطه می خوردم
حس خاصی بود
لذت و غبطه
...

تووت فرنگی
23rd August 2014, 09:27 PM
اینکه خدا رو داریم یعنی خوشبختی، غیر از این نمی تونه باشه ...

بحث
23rd August 2014, 09:30 PM
همین الان نمازم تموم شد خودشم نماز اول وقت[shaad]واسه شماهام دعا کردم [shaad]حاجت روا باشین ان شاال..

parnian 80
23rd August 2014, 09:53 PM
خوب دوستانم سلام[golrooz][nishkhand]
این چند روز که نبودم...کم بودم[nishkhand]
خوب پنجشنبه عصر رفتیم خونه دوست خالم عاااااااااااااقش خاله سارام[alaghemand]خیلی مهلبونه
ترشی آلبالو داشتن منم اینقدر تعریف کردم ازشون[khejalat]خاله سوسن گفتش که میخوای بدم بهت منم تعارف کردم و اینا آخرش گفتم باعععش
فرد اصبحش رفتیم پارک واسه پینگ پنگ البته قبلش خالم رو رسوندیم به نشست اصفهان و چهارمحال از طرف اداره محیط زیست چهارمحال اومده بود خالم وااااااااااای که چقدر خوشحال شدم دیدمش[esteghbal]میدونین من اینا رو نمیگم به خودشون آدمی نیستم که خیییییلی بخوام به یکی بگم دوستت دارم و اینا
خیلی خوش گذشت با خالم رفتیم قدم زدیم و اینا به یه کلاغه گفتم ععععععزززززززززززززیییییی یییییززززززززم(اونروز زیادی خوش بودم[khanderiz])تعادلش رو از دست داد داشت میفتاد[nishkhand]خالم:هول شد[nishkhand][nadidan]بعدشم رفتیم رهنون بستنی خوردیم واسه میز و اینا همش عین هم بود[khabalood]چقدرم خسته شدیم ولی عوضش به سرانجام رسید
بعد اومدیم خونه دیدیم بهله آبم که قطعه[nishkhand]رفتیم خونه خاله سوسن دیدم غیر از ترشی آلبالو پر زردآلو و کشک و لواشک و...ایول خاله سوسن[atash]
من در همین حال و اوضاع داشتم امتحان پایان ترم میخوندم[nishkhand][nadidan]
هیچی دیگه عصر رفتیم خونه خودمون ما آب داشیتم[bamazegi][nishkhand]شبم خوابیدم صبح پاشدم[nishkhand][nishkhand]بهدشم رفتم کلاس ریاضی یه حشره ای بود روی پنکه باعث وسواس فکریم میشد گفتم اینو بزنین بره یه پسری تو کلاسمون اومد از پنکه انداختش رو زمین[negaran]منم جیغ کشیدم یه لحظه[nadidan][khejalat]کلاس ریاضیم بد نبودش
بهدش که اومدم خونه سریعا رفتم گویش حواسم بود که توی قرارم با دوستم(قرار شد با هم بریم آخه تو یه کوچه ایم)دیر نکنم .
هیچی رفتم دیدیم نیستش خدایا این که دیر نمیومد کجاستش ؟هیچی منم 10 دقیقه وایسادم بعدش رفتم
هیچی رفتم گویش دیدم هیشکییییییییییییییییی نیست!یهو نگاهم افتاد به ساعت یکی[nadidan]دیدم نوشته 11:30[nadidan][taajob]حالا امتحان چند شروع میشد 12:45[nishkhand]
خانوم ساعتتون درسته؟بله عزیزم[taajob][nadidan]
بهله دیگه دلیل همه قضایا اومد دستم [nishkhand] بیکاری کشیدم از اونورم هول داشتم که بیفتم[nadidan]معلممون به همه گفته بود من تاپ استیودنت میشم[nishkhand]منم استرس[nishkhand]
از اونورم من با اون وضعیت درست نخونده بودم و اینا[nishkhand]وایسادم وایسادم وایسادم شروع شد
هیچی خلاصش میکنم دادم آزمونمو[nishkhand]سخت بود احساس میکردم میفتم اورالمم خیلی بد پرسید[nadidan]هر چی میگفتم میگفت:why?[bamazegi]
اعصابم لهههههههه
اومدم خونه نشستم پای پیانو خسته بودم رفتم خوابیدم
یهو پا شدم :
پرنیاااااااان کلاس فیزییییییییییییک داری دوستت اومده دنبالت[nadidan]منم هول و هول خواب آلو غر زدم و اینا که من نمیرم(در این حین لباسم میپوشیدم[nishkhand]تناقض)
به هر حال زود زود پوشیدم لباسام رو و رفتم پایین کلاس فیزیکم تموم شد اومدم خونه نمرم رو ببینم رفتم دیدم نزدن خلاصه دوباره مه ریفرش کردم صفحه رو زده بودن[nadidan]
منم هول هیچی اورالمو افضاح داده بود شده بودم 96.5[negaran] خوب بود من فکر میکردم بیفتم[nishkhand][nadidan]اما نسبت به ترمای قبل که همش 99 و 100 بود یکم...[negaran]بعد دیدم تاپ استیودنت شدم[taajob]وااااااااااااااااای خوشحال بودم که استادم رو ناامید نکرده بودم[shaad]
ترم عالی ای داشتم بهتر از همیشه[cheshmak]
چند روز اخیر خیییییییلی خوب بود خدا رو شکر اما:
اگر دیدی همه چیز آسونه مواظب باش شاید تو سراشیبی افتادی[shaad]
1/6/93

homeyra
24th August 2014, 12:47 AM
یادمه یکی از معلم های ادبیات دبیرستان یا راهنمایی ،راجع به سعدی و شعرهاش توضیح می داد.
میگفت:
سعدی از اون جهت یک نابغۀ ادبیات به شمار میاد که شعرهاش "سهل ممتنع" است
به این معنی که وقتی به شعر نگاه می کنی،میگی اینکه کاری نداره،الان خودمم یه شعر اینجوری میگم.ولی وقتی میخوای شروع کنی به شعرگفتن مثل سعدی،میبینی که چقد سخته.
خب بچه ها معنی سهل ممتنع رو فهمیدین؟
این کلمه رو یاد بگیرید دراینده به دردتون میخوره..
....
آینده من الانه،معنی سهل ممتنع رو درک کردن برای من ،الانه
الانه میفمم چقدر خندیدن سهل ممتنعه
به ظاهر آسونه ولی نمیشه،نمیتونم
خانوم معلم،من فهمیدم سهل ممتنع یعنی چی...
آره...خندیدن برای من سهل ممتنعه

setayesh shb
24th August 2014, 03:32 PM
سعی کردم در سکوت مطلق باشم
به هیچ کس هیچ حرفی نزدم
شاید علت ناراحتی دوستانمم از همین سکوتام باشه.ولی سکوت لازم بوده
نمیدونم خدا چرا این کارار رو با من میکنه از ۴ تیر همش اتفاقای بد افتاده و من هر بار به خودم میگفتم بدتر از این هم ممکنه و خدا برای این که بگه بد تر از اینم میشه روزانه اضافه میکنه به اتفاقای بد
امروز هم دیگه بدترینش اتفاق افتاد یکی از عزیزانمو ازم گرفت( فکر بد نکنید حالش خوبه) فقط از من گرفتش تاوان اشتباه یکی دیگه رو من پس دادم
یاد یه آهنگ افتادم که حال و روز منه تیکه هاییشو میزارم:
انگار دستام سرد سردن
انگار چشمام شب تارن
آسمون سیاه ابر پاره پاره...
حالا رفتی و من تنهاترین...رو زمین
تنها خاطراتم تو بودی فقط همین
...
دیگه نمیتونم
خسته ی خستم...
داره چشمام ابر بارون
رو گونه ها شده روون
رفتی و رفتی
تنها میمونم
تا آخر عمر واست میخونم...
حالا رفتی و من تنها ترین...رو زمین
تنها خاطراتم تو بودی فقط همین

.....
مراحل محو شدن

s.r.sahar
26th August 2014, 09:09 PM
امروز یه اتفاق بد برام افتاده که ضرر مالی داره. در نبود پدرومادرم این اتفاق افتاده و دارم دق میکنم.[negaran]
برام دعا کنین که به خیر بگذره.[dooa] گمانم از ناراحتی امشب اصلا خوابم نبره[esteress][gerye]
کاش حداقل یکی بود ارومم میکرد همه دارن به استرسم اضافه میکنن.

"VICTOR"
26th August 2014, 09:35 PM
خب سلام

جریان از یک زنجیره ی سه روزه هست ...

پریشب که هوچی ، بی خیال اصن ګذشت مهم نیست چه جور ، ولی یاد یکی از نزدیکانم کردم که در این دنیا نیست ، شبش خوابش رو دیدم که تو خواب نمی تونست اولش راه بره ولی خلاصه یه سری چیزای خوب پیش میاد و تهش موفق میشه ،صبح ګفتم شاید خوشحال شده در جمع (همینجا) یادی ازش کردم [nadanestan] شب شد ، یعنی دیشب ، احوالاتمان بهتر از شب پیش بِبود ... ګذشت همی ، نصفه شبی اومدم نت [taajob] یه پیام از یه نیمچه آشنا ... اصن یه چیزی نوشته بود من اینجوری بودم [taajob] البته هنوز هم هستم تا جواب قطعی نګیرم که میشه یا نه ، جریان اګه خوب تموم شد بګم شــــــاید ، خیلی برام جالب بود ، هنوز اندکی در تعجب به سر میبرم ...
هوچی دیګه با پدرم صحبت کردن امشب ، قرار شد جواب قطعی رو اونا بدن ... اینجا شد که کمی بهتر تر شدیم [nishkhand] یعنی یه خورده ذوق فوت شدم همی[sootzadan] حالا هم یه خبر جدید شنیدم ولی من جواب ندادم هنوز [negaran] نمیدونم می تونم از پسش بر بیام یا نه ، حس حقارت شاید بهم دست بده ، غریب میفتم بین 80 نفر که همو میشناسن و از من بزرګترن [negaran] البته در صورتی میشه که مورد اول بشه ...

خخخ آقا مورد اول مسائل اداری هستا ګفته باشم [khanderiz]

ولی کلاً نمی دونم چه جوریاست همش هر روز یکی از اموات میاد تو ذهنم از سر صبح تا بعد خواب [nadanestan]احتمالاً قراره منم برم پیششون یکی یکی میان استقبال [khanderiz]

ماجرا زیاد بود ولی ماجرای خوب این سه روز همین داستانه نیمچه تمامه ، خوشحالیش فقط واسه اینه که من شدم واسطه ، همین ، وګرنه اونا خیلی عزیزن که اینجوری جور شد براشون (احتمالاً!) ...

کلاً کارهام همه ګره تو ګره شدن باید بشینم درست و حسابی برنامه ریزی کنم حل بشن فایده نداره ، سال 93 نباید اینجوری بګذره برام [naomidi]

plarak12
26th August 2014, 09:44 PM
دلت را بتکان

غصه هایت که ریخت

تو هم همه را فراموش کن..

دلت را بتکان

اشتباهاتت تالاپی می افتد زمین..

بذار همان جا بماند

فقط از لابلای اشتباهاتت ، یک تجربه را بیرون بکش.

قاب کن
و بزن به دیوار دلت...

دلت را محکم تر اگر بتکانی

تمام کینه هایت هم می ریزد...

و تمام آن غم های بزرگ

و همه ی آن حسرت ها و آرزوهایت...

محکم تر از قبل بتکان

تا این بار

همه ی آن عشق های بچه گرایانه هم

بریزد..

دلت را بتکان

و آسوده خاطر نفس بکش...

از صدای گذر آب چنان می فهمم
تندتر از آب روان عمر گران می گذرد
زندگی را نفسی است ارزش غم خوردن نیست
آنقدر سیر بخند که ندانی غم چیست . .

تووت فرنگی
27th August 2014, 01:35 PM
گیلان رو دوست دارم !
جاده ی اسالم به خلخال ...
بهشت رو در شمال باید دید..
نقاشی خدا در شمال زیباست ...
من عاشق شمالی ها هستم ...

"VICTOR"
27th August 2014, 01:59 PM
خدایا ممنون نشد [ghahr]
کلاً من یه آدم نالایقم ، یه رابط هم نمی تونم باشم [bihes]
خدایا خب چرا مسخره می کنی آدمو؟ والا [bihes] یه حس خوب می فرستی بعد به کل نابودش می کنی! [bihes] حوصله ی زنجیربافی و تفکر ندارم اصلاً ، دیګه هم هر چی بشه بهش فکر نمی کنم ، این خط ـــــــــــــــــــــــ اینم نشون ×
اینجوری زندګی بهتره ، بدون هر ګونه تفکر ، ذهن خالی ، خیلیم عالی [golrooz][movafaghiyat]

«ادامه ی خاطره ی قبل»

parnian 80
27th August 2014, 09:40 PM
سلام
هه!
شاعر میگه خودت خواستی که احساسم بشه سرد
خودت خواستی نمیشه کاریم کرد
می دیدم دارم از چشمات میفتم
مدارا کردم و چیزی نگفتم....بیخیالش....
جدا امروز روز بدی بود...معلم این ترمم خیلی بده[nadidan]واااااااااای
فردا کلاس پیانو با زبان نزدیک همه ینی تا این تموم میشه اونیکی شروع میشه باید خودمو برسونم[nadidan][negaran]
این ترمم شاگرد اول شدم مشترکا با یه پسر[bihes]هیچی دیگه جایزم نصف شد[bihes]
از تابستونم هیچی نفهمیدم هیچی...

solinaz
30th August 2014, 01:06 AM
[shaad]اولین روز زیبای زندگیم...یعنی زندگیمون..یعنی خاطرات شیش تاییا[shaad]
توی این 3 روز تونستیم غرفه ی کارهای هنریمونو برای کمک به کودکان نقص ایمنی برپا کنیم...مکانشم مرکز طبی کودکان(قطب علمی اطفال کشور)بود!
که امشبم اخرین شبش بود و من و حدیث و سها قرار گذاشتیم امروز ما غرفه رو بگردونیم..
هدفمون فقط کمک کردن و سرگرمی بود!
اخه دفعات قبلم تو مدرسمون یه نمایشگاه زدیم و پولشم با سختی ریختیم به محک[shaad]
ولی این دفعه خعـــــــــــــلی فرق داشت...
این دفعه اون بچه ها اومدن جلوی چشمام....sh_dokhtar3از یه طرف اشک تو چشام جمع میشد از یه طرف دیگم ...!
هرکس یه کاری انجام میداد..
یکی طراحی چهره میکرد
یکی تابلوهاشو میفروخت
و....
همه ی این پولا جمع میشد برای کودکان...
ساعتای 9 که شد همه جمع شدیم تو سالن شماره 3
برای شروع مزایده...برای کمک به خانواده های بچه ها...
همه دستاشونو بلند میکردن رقم های بالا و بالاتر میگفتن
ما شیش تام به افتخار جمع شیش تاییمون قرار گذاشتیم نفری 100 هزار تومن بذاریم و نقاشی فاطمه رو بخریم(فاطمه پیوند مغر استخوان لازم داشت و باید تا 10 روز دیگه منتقل میشد به المان وگرنه....)http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gif
دلم سوخت...بچه های کوچولو!چجوری طاقت این همه دردو دارن!
توی مرکز طبی که راه میرفتیم یکی از دختر بچه ها رو خوابونده بودن روی تخت و میبردنش....خیلی کووووچوووولو بود!
اونم با صدای نازش میگفت:من میمیلم،میمیلم![sootzadan]
نزدیک بود 3 تایی بزنیم زیر گریه!بچه ها نخندین!خیلی سخته اگر ادم تو اون شرایط قرار بگیره...http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gif
اینم چنتا عکس:

اینا کارامونه که ما شیش تا با کمک هم انجام دادیم...کارت پستال و..


http://uc-njavan.ir/images/v67z0xzhmnkkdw5zhe.jpg

http://uc-njavan.ir/images/ilduj6wrv1g0ss3ph691.jpg


اینجام کنسرت اشکان خطیبی و گروهش....اینام اجرا داشتن برای کمک به بچه ها و بازم مزایده ی فرفرها...


http://uc-njavan.ir/images/jfduofe7pd5yuk4ad41.jpg


محوطه ی مرکز طبی


http://uc-njavan.ir/images/xyfyb036fes44ljl75eu.jpg



اینم یه ویدیو که از بچه ها گرفتم تو مراسم....
اگه دوست داشتید میتونید دانلود کنید[shaad]

http://uplod.ir/v6jniaa8nt1z/29082014083.MP4.htm



دست نیازمندی را گرفتم برای لحظه ای کوتاه،


و صدایی شنیدم که مرا لرزاند!

صدای خنده خدا را شنیدم واضح تر از صدای نفسهایم...!



http://images2.persianblog.ir/525401_pfCMXf58.jpg



دعا نوشت ♣


دعایت میکنم


هر کجا خسته شدی

دستی از غیب به دادت برسه


بینهایت زیباست که آن دست خدا باشد و بس...[golrooz]

setayesh shb
30th August 2014, 06:30 PM
همه چی از دیشب شروع شد[nishkhand]
تو یاهو از سلی خداحافظی کردم و اومدم بیرون[sootzadan]ولی دلم نیومد[nishkhand][nadidan]دوباره با موبایل برگشتم[sootzadan][nadidan]دیدم دوستم پیام داده فردا بریم بیرون بهم اس بده یاهو نیستم[nadanestan]
هفته هاست تو خونم[negaran]از بعد کنکور حساب کنید دیگه[afsoorde]یعنی اصلا حوصله ی خودمم نداشتم برای بیرون(شرمنده ی فاطیما هم شدم [khejalat])
ولی خب این دوستم برام خیلی عزیزه [alaghemand]مگه میشه ازم چیزی بخواد بگم نه [nishkhand]اصلا میشه به یه آبانی گفت نع؟؟!![negaran]جرئت دارید به یه آبانی بگید نع[bihes] به یکیشون گفتم نه باهام قهر کرده الان[negaran][delkhoori][afsoorde][entezar]
هیچی دیگه بهش گفتم صبح بهت خبر میدم میام یا نه...یعنی اصلا برام مهم نبود کجا میریم[nishkhand]ازش حتی نپرسیدم کجا میخوایم بریم[khande]
صبح چشمامو باز نکرده به مامانم گفتم اونم از خدا خواهی دید خیلی وقته تو خونه موندم گفت برو[sootzadan]
تو راه که داشتیم میرفتم تازه به من گفتن که داریم میریم فرحزاد[khande]
اول که رسیدیم ترشی جات خوردیم[nishkhand][nadidan]من باز فشارم افتاد[negaran]سلیییییییییییی[sootzadan]
رفتیم ناهار بخوریم هر کسی یه چیزی سفارش داد بعد دوستم به آقاهه گفت دوغ دو تا بیارید[nishkhand]آقاهه[taajob]خانوم اینا دوغش محلیه خانواده هم هست مطمئنید[taajob]حالا ما هم فقط سه نفر بودیم[nishkhand][nadidan]دوستم گفت آره[khande]اخه سفارشاتمونم کم نبود که تا جا داشت غذا سفارش داده بودیم[khande]کلا گارسونای اونجا همشون ما رو سوژه کرده بودن میخندیدن[delkhoori]از بالا سرمونم تکون نمیخوردن[delkhoori][narahatishadid]من هی چپ چپ نگاه میکردم انگار نه انگار[khande]کار خودشونو میکردن[nishkhand]هی هم با یه لبخند مسقره ای میپرسید چیز دیگه ای نیاز ندارید[khande][nadidan]ما هم یه نگاه به هم مینداختیم[sootzadan][nadanestan]
جاتوووووووووووون بسیار خالی خیلی خندیدم بعد مدت ها[khande]
بلند که شدیم بیایم بیرون دوباره این گارسونا[khande][delkhoori]صف بسته بودن قشنگ[khande]دونه دونه با یه لبخند مسقره خداحافطی میکردن[sootzadan]معلوم نبود چقدر مسقرمون کردن[sootzadan]
آخه دیگه کم مونده بود پیازو با مشت بکوبیم روش[khande][nadidan]
بسیااااااااااار خوش گذشت جای همتون خالی[movafaghiyat]

optici
1st September 2014, 09:36 PM
امروز سر کار آموزی ازبس با دوستم وسایل شرکتو خراب کردیم[bamazegi](شکستن دو تا تیوپ لیزر+سوز.ندن یه لیزر دیودی+...) آخرش مدیر شرکت که خیلی توی این مدت حرصمون داد [negaran]بهمون گفت من نمره ی کاراموزیتون رو کامل میدم شما اگه میخواین دیگه نیاین[esteress] ما در اون لحظه [nishkhand]
من دوستم که خیلی طالب علم[nishkhand] گفتیم نه تا آخرش میایم نمیشه که کار رو نصفه ول کنی[nishkhand]
قیافه ی مدیر شرکت[narahatishadid]
البته اصن قصد خراب کردن وسایلو نداشتیم همش اتفاقی بوذ[khejalat] اما خب باعث شادمانی شد[nishkhand][khande]

BaAaroOoN
1st September 2014, 09:53 PM
با خواهر زاده م بازی میکردیم
من قایم میشدم اون میومد دنبالم... انقدر که با هیجان میدوید دنبالم استرس گرفته بودم !!!
از بچگی هم ازین بازی میترسیدم آخه تخیلم قویه !!!
ترجیح میدادم رنگ آمیزیشو حل کنیم و آقای سیب زمینیِ توی داستان اسباب بازی ها رو رنگ کنیم
تا پیدام می کرد از بس با هیجان دنبالم میومد که جیغ میزدم مامانمم کلی دعوامون کرد[negaran]که مثلا تو که هم قد این کوچولو نیستی از سن و سال تو بعیده !!!
خیلی بی حوصله م به قدری که همه ی قرارامو پیچوندم[khabalood][negaran]
فعلا فقـــــــــــــــط ترجیح میدم باب اسفنجی نگاه کنم سنم هم اصلا مهم نیست !!!
دنیای بچه ها قشنگ تره بدون مسائل بزرگونه و دروغ دوَنَگ

سونای
2nd September 2014, 02:05 AM
امروز "نورهان" ِ مون ، خداروشکر بدنیا اومد...
بعد از ده سال انتظار پدر و مادرش که بچه دار نمیشدن..خدایا شکرت...


البته کمی مشکل تنفسی پیدا کرده توو دستگاهه.. دعا کنین حالش کاملا خوب بشه و بیارنش خونه...به امید خدا...
پسرخالم و همسرش کلی گریه کردن..خیلی حس بدی بود دیدن اشکاشون...




خدایا شکر...هزاران بار[golrooz][esteghbal]

*Fatemeh98*
2nd September 2014, 11:51 AM
گاهی وقتا گریه لازمه حالا چه به واسطه ی دوستت چه دشمنت...
قبول!!
اما اینکه میگن دل به دل داره یا مثلا یه چیز دیگه،چی؟!درسته!!!!
میخوام بدونم دیشب تو اوج گریه های من کسی از شماها ناراحتی منو تو دلش حس کرد؟!
مطمئنم دیشب بهترین لحظات زندگیتونو ثبت کردین...
"از ادما خستم..."
نمیدونم اولین بار کی این جمله رو به زبونش اورده ولی خودم میدونم تا وقتی ادم هستی،از ادمای دوروبرت خسته نمیشی از این خسته ای که همه نقش گرگو بازی میکنن و من نمیتونم،هنوز ساده ام،هنوز بچم.....!
خستم،خستگی ای که هیچ کدوم از بازیگرای اطرافم ندارن...
نتونستم خاطره بنویسم...هیچ رغبتی بهش ندارم!
همیشه سعیم بر این بوده که دوستامو بخندونم حتی اگه خودم اون لحظه ناراحت بودم ...اما دیگران طوره دیگه ای برداشت میکنن!
مهم نیست دیگه...
از این به بعد خاطره های من تبدیل میشه به تلخ نوشته یا هر اسمی که خودتون روش میذارید!!!

چی شده دوستی؟smilee_new1 (11)smilee_new2 (18)

yas-90
2nd September 2014, 02:32 PM
سلام[shaad]

امروز رفتم دانشگاه کارم نصفه نیمه بود بعدش رفتم معاوت درمان چون کار دانشگاه کامل نشد مدارکم رو قبول نکردن یک روز دیگه باید بذارم[nadanestan]... خداروشکر امیدواری به آدم انرژی مضاعف میده.....باز هم خدا رو شکر که هوا خوب شده ......بوی پاییز میاد[labkhand]

"مهدی"
2nd September 2014, 10:38 PM
هیچ کسی برای باختن اینقدر تلاش نکرده که ما برای زندگی کردیم

yas-90
3rd September 2014, 12:45 AM
أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ

smilee_new1 (11)

zoh_reh
3rd September 2014, 01:11 AM
أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ

smilee_new1 (11)



أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ

مشکلی پیش اومده عزیز؟؟

مهشاد ولی
3rd September 2014, 02:19 AM
دیشب توی هویر بودیم
با خدا دعوام شد
با هم قهر کردیم
فکر کردم دیگه منو دوست نداره
چند قطره اشک ریختم و بعد خوابم برد
صبح که بیدار شدم مامانم گفت
نمیدونی دیشب تا صبح چه بارونی میومد

yas-90
3rd September 2014, 02:50 PM
أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ

مشکلی پیش اومده عزیز؟؟


سلام دوست مهربونم[golrooz]

دوستی هست که من نمیشناسمش فقط درمورد بیماریشون میدونستم ولی وقتی درمورد پیشرفت بیماریشون شنیدم واقعا ناراحت شدم [negaran]

optici
3rd September 2014, 09:08 PM
بلاخره لیزرمون خروجی داد[shaad]
امروز آخرین روز کاراموزی بود بسیار شادمان هستم[nishkhand] از دست مدیر عامل شرکت راحت شدیم[cheshmak]
اندازه ی سه سال خسته ام اما[khande] ا
مروز با دوستم تا آخرین مسیری که با هم بودیم میخندیدم الکی از پله ی اتوبوس گرفته تا .......خدایا این شادی رو از مانگیر

sal Ma
3rd September 2014, 09:50 PM
امشب منزل یکی از اقوام مهمونی دعوت بودیم.... وقتی رسیدیم هرچی در زدیم و تماس گرفتیم کسی درو باز نکرد.. میزبان عزیز خودش مهمونی تشریف برده بود!!
نمیدونم الان باید خوشحال ، ناراحت یا عصبانی باشم...احساس کرختی دارم !!

solinaz
3rd September 2014, 10:02 PM
خیلی حالم بده...نمیخوام با هیچ احدی حرف بزنم
خدایا چرا از بین هر 1000 نفر من؟!
من بدبخت ترین ادم روی زمینم...از همون بدو تولدم تو با من نبودی!
همه چیز برام بی دلیله!!! و من باید تا اخر عمرم ....
الان n تا سوال تو ذهنمونه که چرا!
چرا به هرچی بیشتر حساسیت نشون بدی،سرت میاد!
همون یه ذره روحیه ایی که داشتم از بین رفت..نه دیگه امیدی دارم و نه ارزویی!
یه لطفی کنید بچه ها...دعا کنید من زودتر بمیرم!
بی شوخی...زنده موندن من این مدت بی فایده هست...دوست ندارم رنج بکشم!بدون گناه!فکر نکنم با این وضع دیگه بتونم برای رسیدن یه هدفم ادامه بدم...
قربونت خدا!حکمتت چیه؟!

mamadshumakher
3rd September 2014, 10:39 PM
خیلی حالم بده...نمیخوام با هیچ احدی حرف بزنم
خدایا چرا از بین هر 1000 نفر من؟!
من بدبخت ترین ادم روی زمینم...از همون بدو تولدم تو با من نبودی!
همه چیز برام بی دلیله!!! و من باید تا اخر عمرم ....
الان n تا سوال تو ذهنمونه که چرا!
چرا به هرچی بیشتر حساسیت نشون بدی،سرت میاد!
همون یه ذره روحیه ایی که داشتم از بین رفت..نه دیگه امیدی دارم و نه ارزویی!
یه لطفی کنید بچه ها...دعا کنید من زودتر بمیرم!
بی شوخی...زنده موندن من این مدت بی فایده هست...دوست ندارم رنج بکشم!بدون گناه!فکر نکنم با این وضع دیگه بتونم برای رسیدن یه هدفم ادامه بدم...
قربونت خدا!حکمتت چیه؟!

هر وقت اینجوری میشی و به این حالت میرسی برو پیش یکی دیگه و سعی کن از زیر زبونش مشکلاتشو بکشی بیرون.حرف دلشو بزنه.خودشو خالی کنه و تمام دغدغه هاشو بگه بعدش میبینی که واقعا همچینم مشکل حادی نداشته و وقتی خودتو میزاری جای اون میبینی میتونستی خیلی خوب تحمل کنی و حتی مشکلو برطرف کنی ...اینارو بهش بگو.و کلی بهش راهکار بده...
وقتی این کارو کردی حالا تو مشکلتو بهش بگو...میبینی که اون هم کلی راهکار بهت میده و میگه من اگه جای تو بدوم اینقدرام شلوغش نمیکردم....

اره همینطوره.هر کسی فکر میکنه بدترین مشکل رو داره ....این طرز فکر رو فراموش کن...

منم این روزا کلا در دسترس خودمم نیستم چه برسه به دوستام.ولی خب فردا شب عروسی دعوتم کلی حالم جا میاد.قابل توجه دوستان در جریان بگم که اکبرجوجه دعوتیم [nishkhand]

جمعه کرج بودم.پسر عمه 3/5 سالم بهم میگه گوشیت بازی داره؟میگم نه.
میگه من میدونم بازی داره.میگم داره اما بازیش خرابه.کار نمیکنه.
میگه : تو میفهمی من چی میگم؟[bihes][bihes][bihes][bihes] 3/5 ساله

✿elnaz✿
4th September 2014, 01:32 AM
اللهم یا حمید بحق محمد و یا عالی بحق علی و یا فاطر بحق فاطمه و یا محسن بحق الحسن و یا قدیم الاحسان بحق الحسین

mohandes_elec
4th September 2014, 10:59 AM
خــــــــــدا ...
از امروز شروع می شه[cheshmak]
یکم میترسم
میترسم کم بیارم
ولی من تو رو دارم[cheshmak]من قوی و محکم هستم من میتونم[cheshmak]
راه خیلی طولانی و سختی در پیش دارم روزای سختی در انتظارمه ولی خودم خواستم ازت دیگه پس غر نمیزنم البته سعی میکنم[nishkhand]
خودت خواستی من اینجوری باشم پس منم به نحو احسن ازش استفاده میکنم این مهمترین ویژگی منه[golrooz]
من میتونم[cheshmak]چون تو رو دارم

[golrooz][golrooz][golrooz]یا علــــــــی[golrooz][golrooz][golrooz]

*FATIMA*
4th September 2014, 12:30 PM
این خاطره برای 2 روز پیشه ، وقت نشد بنویسم الان می نویسم [sootzadan][nishkhand]

سلام

عروسی دعوت شده بودیم فریدونکنار ، عروسی دوستم بود

من خیلی دوست داشتم برم فقط هم یه روز تونستم مرخصی بگیرم [nishkhand]

از اول هفته لحظه شماری می کردم برای این روز ( پدر میگفت این همه راه بریم شمال و برگردیم فقط برای یک روز ! داری زور میگی دخترم [nishkhand] ) البته خو حق داشت دیگه [sootzadan] ولی خب نمیشد از عروسی دوستم گذشت [fardemohem]

البته من اصرار نکردماااااااااااااا ! گذاشتم به عهده خودشون ! آخر سر هم خودشون دلشون به حال من سوخت و راهی شدیم [esteghbal]

ساعت 9 صبح راهی شدیم و 1 رسیدیم به محلی که دوستم برامون رزرو کرده بود [khabalood] خیلی جای قشنگی بود ، حیاط پشت خونه بود که به دریا می رسید !

البته خب ما دریا نرفتیم ، ناهار خوردیم و خوابیدیم و بعد اماده شدیم برای عروسی [nishkhand]

دوستانی نیز پیدا کردیم [fardemohem]

عروسی خیلی خوب بود ! حالا شرح حال اینکه خانواده عروس مال کجا بودند و خانواده دوماد مال کجا بماند [sootzadan] مهم خود عروسی بود که به همه خوش گذشت !

حالا تو عروسی یکی از دوستام هم دیدم که نتونستم برم عروسیش [esteress][nadidan] گله و شکایت هم کرد ولی عاقا از من قول گرفت اقلاً برم خونشون [nishkhand] منم گفتم چشم میام میام [esteghbal] 2 تاشون میان تهران زندگی کنن [esteghbal]

ساعت 12 شب که عروسی تموم شد ما هم راهی تهران شدیم ساعت 4 صبح هم رسیدیم !!!!!!!!!!!!!!!! [fardemohem] اینقده صبح بیدار شدن سخت بوددددددددددددددددددددد [cheshmak] کی میخواست حالا بره سرکار [khanderiz]

"VICTOR"
4th September 2014, 02:15 PM
یعنی خدا نکنه من رو یه تصمیمم بخوام بمونم[nishkhand]

دوستام زنگ میزنن، پیام میدن، مهمونی دعوت می کنن، جمعه تولد دعوت کردن، ولی کیه محل بده؟[sootzadan]

یه چیزی همیشه بوده و هست که بهمنی ها همه جور دوستی دارن از هر قشری، راسته، ولی اینو نگفتن بخواد ترکشون کنه راحت دور همشونو خط میکشه [sootzadan]

چند ماهه همشون حذف شدن از اطرافم.. .[bietena]

برا اولین بار مامانم هم گفتن نمی خواد بری و جواب بدی و اینا[nishkhand]

یادمه یکی از دوستان اینجا فکر کنم ارغنون خانوم بودن اون موقعا که تاپیک انتقادات تیمسار فعال بود نوشته بودن با این مضمون که یه روز از دوستاش به راحتی کناره میگیره [khanderiz][tashvigh]

دیگه مقوله ی رد کردن آدما از صافی رو اینجا یاد گرفتم و راضیم[golrooz]

یه شعری هست در ارتباط با آدمای اطرافمون قدیمیه مثل اون شعر پیری[nishkhand] شب تونستم میذارم [bietena]

"VICTOR"
4th September 2014, 04:22 PM
یعنی خدا نکنه من رو یه تصمیمم بخوام بمونم[nishkhand]

دوستام زنگ میزنن، پیام میدن، مهمونی دعوت می کنن، جمعه تولد دعوت کردن، ولی کیه محل بده؟[sootzadan]

یه چیزی همیشه بوده و هست که بهمنی ها همه جور دوستی دارن از هر قشری، راسته، ولی اینو نگفتن بخواد ترکشون کنه راحت دور همشونو خط میکشه [sootzadan]

چند ماهه همشون حذف شدن از اطرافم.. .[bietena]

برا اولین بار مامانم هم گفتن نمی خواد بری و جواب بدی و اینا[nishkhand]

یادمه یکی از دوستان اینجا فکر کنم ارغنون خانوم بودن اون موقعا که تاپیک انتقادات تیمسار فعال بود نوشته بودن با این مضمون که یه روز از دوستاش به راحتی کناره میگیره [khanderiz][tashvigh]

دیگه مقوله ی رد کردن آدما از صافی رو اینجا یاد گرفتم و راضیم[golrooz]

یه شعری هست در ارتباط با آدمای اطرافمون قدیمیه مثل اون شعر پیری[nishkhand] شب تونستم میذارم [bietena]

هنوز شب نشده من براتون آهنګ رو میذارم ، این سبک آهنګم جریانی داره ، هر وقت یادش میفتم شاد میشم [nishkhand]

فقط تو آهنګ اول منزجری وجود نداره ، مشتاقن [khande]

http://s5.picofile.com/file/8138868100/11_Rafigh.mp3.html (http://s5.picofile.com/file/8138868100/11_Rafigh.mp3.html)

http://s5.picofile.com/file/8138865400/07_Heme.mp3.html (http://s5.picofile.com/file/8138865400/07_Heme.mp3.html)

"VICTOR"
5th September 2014, 11:23 AM
[khande][khandeshadid]

داره کورس پایانی اسب سواری تابستانی بندر ترکمن رو نشون میده یاد خودمون افتادم [khande]
تقریباً یک ماه پیش بود برګزار شد ، ما داشتیم برا خودمون می رفتیم تو جاده دیدیم تجمع شده ، به یکی ګفتیم آقا ببخشید اینجا چه خبره؟ ګفتن مسابقات اسب سواری هست [tamaa] منو بګی اینجوری : sh_omomi45smilee_new2 (14)sh_omomi44 عاشق اسب سواریم sh_omomi44sh_omomi108 رفتیم دم در ، درجا بلیط ګرفتیم رفتیم داخل sh_omomi88 مسئولشم هیچی نګفت ، تازه ګفت چون خانوادګی هستید بفرمایید داخل [nishkhand]
رفتیم او مای ګاد چه همه آقـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــا [taajob][khande] یعنی یک دونه خانوم هم به چشم نمیومد [sootzadan] ما هم با اعتماد به نفســــــــی رفتیم داخل ، ګفتیم الآن پدر دیګه حتماً یه چیزی میګن [sootzadan] فقط ګفتن خانما کوشن پس؟ دم درشم بستنیاشون صوووووووووووووووووووووووو ووورتی پر رنګ ، نارنـــــــــجی اصن یه رنګای تند مصنوعی بود [nishkhand][khande]
قشنګی به این بود که آقایونشون اصلاً نګاه نمی کردن همه هم از این جوونای ... [sootzadan] بعد ما رو راهنمایی کردن به قسمت ویژه ی خبرنګاران [nishkhand] اونجا رفتیم با یکی آشنا شدیم ، یه پسربچه که کل مجموعه مال عموش بود (هی فامیلیشون رو ګفت من متوجه نشدم چی میګه ) پدرم هم با پدرشون صحبت می کردن ، اصلاً با ما صحبت نمی کردن پدرشون ، مادرم یه سؤال پرسیدن به پدرم پاسخ میدادن [nishkhand]
یه دو دورش که تموم شد من دیدم نمیشه اینجوری ګفتم بریم از جلو پایین ببینیم من عکس بګیرم [sootzadan] با پدر رفتیم آقا تا پشت سر رو نګاه می کردی همین جور آقـــــــــــــــــــایون صف کشیده بودن دوباره بر میګشتی [khanderiz] فقط یه تصویر بردار خانم هم به غیر از ما اون جلو جلو بودن که مال صدا و سیما بودن[bietena] عکسای محوطه هست انقده باحاله جمع کثیری از آقایون مادر من هم به حالت نشسته رو صندلی در اون بین [nishkhand][nadidan]
ولی واقعاً انسان های خوبی بودن و احترام فوق العاده ای قائل بودن ، من یکی که از سُنی جماعت بد ندیدم تازه خوبیم دیدم ، البته سنی های شرق کشور یه مقدار خشکن ولی سمت ګنبد و ترکمن و حتی جنوب که دخترخالم تقریباً یک ساله باهشون زندګی می کنه فوق العاده خوبن sh_omomi70
برګشتیم اون بیرون هم یک خانم انګاری در جمع بودن مث که مسافر بودن ولی به کل حجاب نداشتن [sootzadan] که بازم میګم [B]هیچ کس توجهی نداشت [movafaghiyat]
جا همه خالی خیلی خوش ګذشت ...
آهان رسمم شده میګن خانما محدودیت دارن مث اون تاپیکی که خانوم استاد دانشګاه جامعه شناسی بیان کرده بودن ، هیچی نګن ما هفته پیش رفتیم استادیوم فوتبال واسه مسابقات پدیده - راه آهن (البته مث که شب قبلش رفتیم اشتباهاً پرده زده بودن در شهر [nadidan][nishkhand] ؛ اونم واسه خاطر برادر خونه[bietena]، ولی اونم چون تو راه بودیم اتفاقی) ولی کلاً خنده دار بود ، عکسای اونم هست واسه مدرک که خانما محدودیت ندارن [khande][khandeshadid]

saamaaneh
5th September 2014, 04:56 PM
امروز با دوستم رفتیم امامزاده صالح علیه السلام؛ برای سلامتی خواهرش که یکشنبه عمل داره دعا کنیم؛ فک میکردم ببینمش؛ کنارش باشم حالم خوب میشه؛ ولی حال پریشون و چشم گریونش حالمو بدتر کرد؛ خدا رو شکر به خاطر وجود امامزاده صالح؛ آروممون کرد؛ هر تا دومون رو!!

''اللهم اشف کل مریض؛ آمین یا رب العالمین''

*امروز 14 شهریور(خاطره قبلی گفتم ماه شهریور ماه سرنوشت؛ اشتباه گفتم؛ شهریور؛ ماه سراسر استرس) 93 ساعت 16:25*

عبدالله91
5th September 2014, 05:26 PM
اشتباه گفتم؛ شهریور؛ ماه سراسر استرس

[asabani][asabani][asabani]

ان شالله حال خواهر دوستتون خوب بشه.



بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوهارو نماند قرار



اللهم اشف کل مریض

آمین یا رب العالمین

عبدالله91
5th September 2014, 06:23 PM
بسم الله الرحمن الرحیم


در شرکت بودیم وقت اذان ظهر شد

20 دقیقه برا وضو گرفتن و نماز وقت داریم که یا به جماعت بخونیم یا فرادی.

بعده نماز اگه فرصت شد یه صفحه یا نیم صفحه قرآن با اونایی که حضور دارن میخونیم.

قرآن هارو که پخش شد باز که کردیم بوق خورد ینی وقته نماز تمومه.

ما پاشدیم بریم سرکارمون چون اجازه نشستن طبق فتوای مراجع نداریم مدیرعامل که اونجا بود دید من پاشدم یه نگاهی باگوشۀ چشمش به من انداخت.

انگار داشتم قتل میکردم.

نذاشت برثم. گفت قرآن رو بخونین بعد برید.

ما همگفتیم این صاحب شرکت و تولید هست خودش میگه بشین. ما هم میشینیم قرآنمون رو میخونیم. نشستم خوندیم تموم که شد رفتم.(همش 3الی 4 دقیقه دیر شد)

چند نفر از همکاران ناراحت شدند که چرا دیر رفتم.شروع به ایراد گرفتن کردن که قرآن خوندن وقت دارد و...

هر چیزی جایی دارد مگه تو عروسی نوحه سرایی میکنن و...

گفتم عزیز من اینجا که عروسی نیس و ... و من همیشه وقتی وقته نماز تموم میشه فورا برمیگردم سرکارم.

الانم صاحب و مدیرعامل کارخونه نذاشت و...

دیدن چیزی نمیشه گف. گفتن به مدیرعامل بگو ما کار داریم همکارا نمیذارن و...

چیزی نگفتم چون همکار هستیم و باید باهم همدلی کنیم.

حرفم رو اینه که وقتی صاحب کارخونه یا شرکت یا جاهای دیگه هم راضی به امری مثه قرآن خواندن و... باشن افرادی که ادعای کار دارن باز بهونه میارن که نباید قرآن خوند.

قرآن واقعا در بین ما مسلمانان محجور شده.

فقط سر سفرۀ عقد یا در ختم ها ازش استفاده میشه.

روشن فکرانی که ادعاهای جالبی دارن در شرایط و موقعیت های مختلف روشن فکری خودشونو بهتر نشون میدن.

از کار زدن در تمام طول روز همیشه هست اونم خیلی زیاد؛ اما 3 الی 4 دقیقه با رضایت صاحب کار برا قرآن خواندن میشه افراط کاری.[taajob]

به کجا ما مسلمانان خواهیم رسید؟

solinaz
6th September 2014, 02:01 AM
متولدين مرداد ماه:[shademan]

ماه هاي جور با شما:

فروردين ماه(عاطفي)، اذر(حساس)،مهرو بهمن(دلسوز)(ستایش و سمــانه و زهـــرا و..)

ماه هاي ناجور با شما:

اسفند(بي قرار و نا ارام)،ابان (طعنه زن)،دي (محافظه کار)

قبل از اینکه اینارو بدونم،خودم ایمان داشتم من هیـــــــــــــــــــــــ ــــچ وقت نمیتونم با یه ابانی کنار بیام...به جان خودم جدی میگم...همو میکشیم!همش باهم دعوا داریم،اونم نه دعواهای ساده!از شانس بدمم هرچی ادمه دورو برم ابـــــــــــــــانیه![naomidi]
اون از رفیق چندینو چند سالم(خیلی صمیمی بودیم)...مردشور ریختشو ببرن[nishkhand][nadidan]بد ضربه ای بهم زد!خیال نکنید یه داستان ساده هست...از 6 سالگی باهم بودیم تا اینکه سال سوم راهنمایی دیگه دوست نداشتیم ریخت همو نگاه کنیم...[sootzadan]تا از مدرسه میرسیدم خونه زار زار گریه میکردمsh_dokhtar3اخرش سال اخر از هم جدامون کرد(خود مدرسه اقدام کرد)[nishkhand]الان اصلا از هم خبرم نداریم!!!
ستایش برای توام همینارو نوشته ....[shaad]احساس مشترک جفتمون نسبت به ابـانیا درسته[sootzadan]
وای من چقـــــــــــــــــــــــ ـدر خوشبختم[naomidi]از هرچی ابانیه متنفرم![bitavajohi]اوم امروز با عمم قرار شد بریم شهر موش های 2 رو ببنیم
من اصلا دوستش نداشتم و نمیدیدم اما خب عمم دهه شصدیه!گناه داره بزنم تو ذوق کودک درونش!
راضی شدم که بریم باهم...
وقتی وارد سینما شدیم انگار پامونو گذاشتیم تو مهد کودک...[nishkhand]که یه دفعه دو عدد ادم گنده میان اون جمع به چش میان..اونم بدووووون همراه کودک![nadidan]من فقط وسط سالن وایساده بودم،پشت عمم میخندیدم[sootzadan]
دل دل میکردم زودتر درا باز شه بریم تو تاریکی سالن بشینیم!
از اول تا اخر فیلم هیچ کس جیک نزد!در صورتی که فیلم خعـــــــــــــلی هیجان میطلبید!فقط منو عمم یه کوچولو دست میزدیم![sootzadan]اون اخرا که پیشو و مامانش بهم رسیدن و شهر موشا نجات پیدا کرد،یه کوچولو ملت دست زدن![shaad][nishkhand]کلی خاطره برای عمم زنده شد!
منم دوسش داشتم دیگه...خــــعلی حرفه ای درستش کردن!دم کارگردانش خانوم مرضیه برومند گــــــــــــــــــــــــ ـرم![tashvigh][alaghemand]

s.r.sahar
7th September 2014, 12:37 AM
سلام امشب تولد امام رضا(ع) هستش به همه تبریک میگم انشالله قسمت همه بشه هرسال برن زیارت، مزش به هرسال رفتنه.
چند روز پیش عروسی یکی از اقوام دعوت بودیم خیلی براش خوشحال بودم چون بنده خدا یه ساله میخواست عروسی کنه اما هردفعه یکی از اقوامشون میمرد ونمیتونستن عروسی بگیرن خلاصه چند روز درگیر عروسی بودیم.
ولی متاسفانه دو روزه بابام اصلا حالش خوب نیست. براش خیلی دعا کنین که خوب بشه. هممون خیلی ناراحت هستیم بااینکه بیشتر اعضای خانوادمون باهم خیلی بدسرما خوردیم ولی حال بابام خیلی بده.التماس دعا......

solinaz
8th September 2014, 01:37 AM
دل گرفت...sh_dokhtar3همینجوری یه سری به صفحات اول تا ...دفتر خاطرات اینجا زدم!
دلم تنگ شد برای کاربرای قدیمی...نمیشناختمشون اما...
مثلا Artmis (http://www.njavan.com/forum/member.php?160125-Artmis)(ایجاد کننده همین تاپیک) و sheri khoshgele (http://www.njavan.com/forum/member.php?91190-sheri-khoshgele) و warrior (http://www.njavan.com/forum/member.php?89527-warrior) کجان الان!!!
اخرین زمان فعالیتشون تو سایت چند سال پیش بوده!زمانی که من عضو نبودم....هم سنو سالای الان من بودن!با کلی ارزو و...حتما الان دانشجو هستن و ....http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gif
نازخاتون (http://www.njavan.com/forum/member.php?40136-%D9%86%D8%A7%D8%B2%D8%AE%D8%A7%D8%AA%D9%88%D9%86) و حتی خانوم باستان شناس (http://www.njavan.com/forum/member.php?25490-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3) که به محض ورود من از اینجا رفتن..http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifفکر کنم منو جایگزین خودشون کردن[nishkhand]
اما خب اگه شماها یه روز برید همینجوری، من دق میکنمhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifدوسال عضویت تو سایت کم نیست!!!
فکرشو میکنم اینکه...نمیدونم چجوری بگم....!اینکه کم کم دوستام از اینجا برن و منم ترک کنم اینجارو...یه روز برگردم بینم که همه غریبن....چجوری پیداتون کنم؟چجوری فراموشتون کنم؟!http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gif
یا حتی من....ممکنه یه موقع برم...ناخواسته و...!
خیلی سخته![afsoorde]
همین الان دلم کلی برای نفیسه خانوم تنگ شده...باهاش هم صحبت شده بودم!هر چند وقت یبار یادش میکنم!
یه روز زد به سرش دیگه نیومد اینجا حتی جواب ایمیلمم نداد...اگه الان بود خیلی میتونست کمکم کنه!http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gif

عبدالله91
8th September 2014, 09:20 PM
ان شاالله همه سالم و سرحال باشن و فعالیت خوبی داشته باشن.

همه دیر یا زود میرن. برخی بعده مدتها برمیگردن و برخی مشغلشون زیاد میشه فراموش میکنن.

ان شاالله ما هم زمانی که بتونیم خودمونو جم و جور کنیم و برا همه مفید باشیم و فقط برا رضایت خدا و کمک به بنده هاش فعالیت کنیم برگردیم.

گاهی راهمون سخت میشه. هر چه جلو بریم نمیتونیم نه به هدفمون برسیم و نه مفید باشیم...

گاهی موجب رنجش دیگران میشیم...

برا تجدید قوا و نیرو گرفتن بهتره بریم...

اگه مفید بودیم برمیگردیم اگه نتونستیم یا مشغله داشتیم برا همیشه رفتنی میشیم.

[golrooz][golrooz][golrooz]

1=1+1
8th September 2014, 10:53 PM
دل گرفت...sh_dokhtar3همینجوری یه سری به صفحات اول تا ...دفتر خاطرات اینجا زدم!
دلم تنگ شد برای کاربرای قدیمی...نمیشناختمشون اما...
مثلا Artmis (http://www.njavan.com/forum/member.php?160125-Artmis)(ایجاد کننده همین تاپیک) و sheri khoshgele (http://www.njavan.com/forum/member.php?91190-sheri-khoshgele) و warrior (http://www.njavan.com/forum/member.php?89527-warrior) کجان الان!!!
اخرین زمان فعالیتشون تو سایت چند سال پیش بوده!زمانی که من عضو نبودم....هم سنو سالای الان من بودن!با کلی ارزو و...حتما الان دانشجو هستن و ....http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gif
نازخاتون (http://www.njavan.com/forum/member.php?40136-%D9%86%D8%A7%D8%B2%D8%AE%D8%A7%Dخب عزیزم8%AA%D9%88%D9%86) و حتی خانوم باستان شناس (http://www.njavan.com/forum/member.php?25490-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3) که به محض ورود من از اینجا رفتن..http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifفکر کنم منو جایگزین خودشون کردن[nishkhand]
اما خب اگه شماها یه روز برید همینجوری، من دق میکنمhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifدوسال عضویت تو سایت کم نیست!!!
فکرشو میکنم اینکه...نمیدونم چجوری بگم....!اینکه کم کم دوستام از اینجا برن و منم ترک کنم اینجارو...یه روز برگردم بینم که همه غریبن....چجوری پیداتون کنم؟چجوری فراموشتون کنم؟!http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gif
یا حتی من....ممکنه یه موقع برم...ناخواسته و...!
خیلی سخته![afsoorde]
همین الان دلم کلی برای نفیسه خانوم تنگ شده...باهاش هم صحبت شده بودم!هر چند وقت یبار یادش میکنم!
یه روز زد به سرش دیگه نیومد اینجا حتی جواب ایمیلمم نداد...اگه الان بود خیلی میتونست کمکم کنه!http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gif

سلام اجی
هعییییی خو مجبوریم به دنیا واقعی بشتر مجازی بها بدیم هعیییییی
غیبت کبری که تخصص منه . وقتایی هستم انگار نیستم
ی تو فراموشم نکن

nhh
9th September 2014, 01:24 AM
همین چند دقیقه قبل داشتتم فکر میکردم به روزا و وقایع زندگیم که چیا شده!sh_dokhtar16کیا الان نیستن!sh_dokhtar3اصلا من چیکاراااااکردم؟!sh_dokhtar15چقد بزرگ شدمsh_dokhtar21؟!چقد درست زندگی کردمsh_dokhtar14؟!هیچچییی.......

واااااااااااااااای سرمsh_dokhtar20


انصافا شاید از نظر بزرگترامون بچه ایم البته بچه ایمااا اما ماهم تجربه هایی داریم...زد بسرم که چرا من یه کتاب ننویسمsh_dokhtar17

"VICTOR"
9th September 2014, 02:00 AM
سلام
دوستان کنکوری نتایج اعلام شده ...

kamel.gholami
9th September 2014, 03:20 PM
سلام

بچه ها چیکار کردید ؟

من :

[هوشبری - دانشگاه گیلان]

nhh
9th September 2014, 03:44 PM
کلی خوشحالم بخاطر دوستان این سایت که امسال دانشگاه پذیرفته شدن

واااااااااااایییییییییییsh _varzeshi8sh_varzeshi7
کلی ذوق کردممممممممsh_dokhtar2sh_dokhtar2

مجددا تبریک میگم به evin Allah*آقای کامل*sr hesabi

بقیه رو هم نمیدونم....

دوستانیم که قبول نشدن سالای بعد ایشاللا غصه نخوریداااااااsh_dokhtar15چشمتون و ببندید باز کنید سال بعد همین موقعسsh_dokhtar8sh_dokhtar8

optici
9th September 2014, 05:16 PM
سلام دوستان (evin Allah.sr hesabi)کجا قبول شدین؟؟ اگه دانشگاه ما اومدین ما درخدمتیم[golrooz][golrooz][esteghbal]

optici
9th September 2014, 05:18 PM
سلام

بچه ها چیکار کردید ؟

من :

[هوشبری - دانشگاه گیلان]


تبریک ویژه [golrooz][golrooz] به داداش گلمون

انشالله هوشبر خوبی بشی[cheshmak]

parnian 80
9th September 2014, 10:04 PM
ای خدااااااااااااااااااااااا اااااااااا
[negaran]
هی نوشتم هی پاک کردم...
دیدم فقط خودم میفهمم..[negaran]
واسه همین فعلا سکوت بهترین حرفه....

م.محسن
9th September 2014, 10:38 PM
و به چه راحتي، نديدن يك فردي حتي براي ماه ها تبديل به عادت شد تا اينكه در نهايت رفتنش را براي هميشه قبول كرديم ...

رضوس
10th September 2014, 04:21 AM
من این روزا یه حال دیگه ای دارم...

ll
10th September 2014, 05:11 AM
این روزا فک میکنم [tafakor]احساساتم قرو قاطی شدن ....[sootzadan][nadidan]اصلا معلوم نیس چمه .................[nadanestan][tafakor].دنیا خب نگه نمیداری حداقل دروببند فک کنم دارم پرت میشم[nishkhand] انگار تو ی دیگ اب درحال جوشم که ی دفه اب یخ رو سرم میریزن!یا شایدم عکسش[nadanestan][nadanestan][nadanestan][nadanestan][esteress][sootzadan][gerye][nishkhand]

رضوس
10th September 2014, 01:02 PM
خیلی وقته نمینویسم نمیدونم شایدم نباید بنویسم شاید باید فقط داد بزنم
شاید باز دوباره محو بشم
معلوم که نیست شایدم رفتم اون دنیا
دیروز روز خوبی بود
روز بدی بود
خاکستری بود
اتفاقی آهنگ هفته خاکستری فرهاد هم به گوشم رسید:


غروب سه شنبه خاکستری بود،
همه انگار نوک کوه رفته بودن،
به خودم هی زدم از اینجا برو!
اما موش خورده شناسنامه ی من!

بعدشم یه فال حافظ گرفتم این اومد:
درد ما را درمان ندارد الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث

optici
10th September 2014, 08:09 PM
چن وقت از ته دل احساس خوشبختی نکردم .از ته دل نخندیم.همش واسه بقیه خندیدم که خنده ی اونا بهشون بچسبه
چن وقت پیش بیمارستان بودم رفته بودم ملاقات دختر خاله ام 7 ساله شه سرطان خون داره بیچاره خالم اینا طی این مدت نابود شدن. اونجا پر بود از بچه های که مو نداشتن انقدر دلم گرفت .تو فکر این بودم با بچه های دانشگاه یه گروه نمایشی طنز تشکیل بدیم چن وقت یه بار بریم واسه این بچه ها نمایش اجرا کنیم .شما هم اگه میتونید بیاین
حداقل یکم بخندن بچه ها همیشه از ته دل میخندن

solinaz
11th September 2014, 01:32 AM
برو بچٍ ارشدی جوابا اومده[nishkhand]
چند ساعت پیش یکی از دوستای کلاس زبانم زنگ زد بهم گفت قبول شده[khande]هنوز به ماه نکشیده لیسانشو گرفته اونوقت بلافاصله....!
اینقدر ذوق کرده بود بعد چندددد ماه به مـــــــــــــن زنگ زده!http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/21.gif
یعنیااا ته خنگ بود...23 اینام سن داره[sootzadan]
یجایی توپ[nishkhand]
بدون این که لای کتابووووو باز کنه فوق زبان انگلیسی قبولید...خودم درصداشو دیدم افتضاااااح...
ملت شانس دارن![sootzadan]حالا اگه من بودم...[bihes]
کلا متولد 77-78 خیلی بدبختن..[afsoorde]
اون از قانون ازمون نمونه دولتی و تیزهوشان...
و...
بعدشم تو خاطره ی قبلیم گفتم کسی یه دفعه ای نره از اینجا...
الان داداش عبدالله[nadidan]
حمله کنید به سمتش...لااقل میره دوباره برگرده پیشمون[narahat]

nhh
11th September 2014, 02:12 AM
خدایا

تو دانی وتوانی،من ندانم ونتوانم.........[soal][negaran]1393/6/20

سونای
11th September 2014, 01:09 PM
برو بچٍ ارشدی جوابا اومده[nishkhand]

بدون این که لای کتابووووو باز کنه فوق زبان انگلیسی قبولید...خودم درصداشو دیدم افتضاااااح...



ژنتیک . یزد

اره[nishkhand]

homeyra
11th September 2014, 06:44 PM
برو بچٍ ارشدی جوابا اومده[nishkhand]
چند ساعت پیش یکی از دوستای کلاس زبانم زنگ زد بهم گفت قبول شده[khande]هنوز به ماه نکشیده لیسانشو گرفته اونوقت بلافاصله....!
اینقدر ذوق کرده بود بعد چندددد ماه به مـــــــــــــن زنگ زده![khande]
یعنیااا ته خنگ بود...23 اینام سن داره[sootzadan]
یجایی توپ[nishkhand]
بدون این که لای کتابووووو باز کنه فوق زبان انگلیسی قبولید...خودم درصداشو دیدم افتضاااااح...
ملت شانس دارن![sootzadan]حالا اگه من بودم...[bihes]
کلا متولد 77-78 خیلی بدبختن..[afsoorde]
اون از قانون ازمون نمونه دولتی و تیزهوشان...
و...
بعدشم تو خاطره ی قبلیم گفتم کسی یه دفعه ای نره از اینجا...
الان داداش عبدالله[nadidan]
حمله کنید به سمتش...لااقل میره دوباره برگرده پیشمون[narahat]

سلااام سلیناز خودم
عزیزم سن کنکور ارشد از بیست و دو ساله،چیز عجیبی نبوده
حتما خیلی درس میخونده ولی شماها در جریان نبودین
درضمن شما هم اینده درخشانی در انتظارته،با اعتماد به نفس و انگیزه به درس خوندنت ادامه بده.یه خانوم دکتر باسواد میشی انشالله [golrooz]

Alfred Hitchcock
11th September 2014, 08:37 PM
پدر بزرگم برام يك عدد اسب فرستاده :((

تا صبح كه از "لكستان" برسه به تهران\ دق ميكنم :([nadidan]

اين مدت بي اسبي \ چقدر سخت بود !!

اطلاعاتي راجع بهش ندارم[nadanestan]

هزينه كرايه و ايناش\ 300تومان :|

parnian 80
11th September 2014, 11:00 PM
همه چی آروووووووومه آروم تر از حلزون[bamazegi]
همه چی خوبه شکر خدا سر خودتو کلاه گذاشتن واقعا ایده جالبیه[nishkhand]
ولی جدا من با یکی که خیییییییییییییییلی وقت بود ندیده بودمش حرف زدم دیشب شارژم الان[nishkhand][shaad]
بلیطارم داریم میریم سنندججججججججججججججججججججج ججججج[nishkhand]25 شهریور،شب!
اما حیف.....یه مشکل کوشولو هست...که مهمم نیست![bamazegi]

1=1+1
12th September 2014, 11:04 AM
دو عدد کلیه و یک عدد قلب گوشپند دارم
میخام تشریحشون کنم
قبلش باید یه عالمه راجبشون بخونم . بعد عمل تشریح انجام بدم
امروز قلب
فردا کلیه
بعلههههه خخخ

setayesh shb
13th September 2014, 10:40 AM
بچه ها من جدا حالم بده
دیشب که گند زدم و یه حرفی رو زدم که نباید میزدم
از زدن حرفم پشیمون نیستما چون حداقل راحت شدم ولی خب اتفاقای بعدشو نمیتونم پیش بینی کنم
فعلا که همه چی در سکوته مطلقه
آرامش قبل طوفانه[negaran]
....
یه اتفاق دیگه هم افتاده امروز صبح
آقا این سعید کجااااااااااااست[gerye]من دق میکنم الان[negaran]باید یکی راهنماییم کنه[gerye]
دست و پاهام میلرزه
دارم سکته میزنم

"VICTOR"
14th September 2014, 05:07 PM
و اینک ...

پس از 1.5 سال صبر و سکوت (البته مراجعه کرده بودیم چندینین مرتبه برای رفع مشکل) ...

یک دعوای حسابی ...

با عوامل مخابرات ...

[shaad]

دیګه خودشون پیګیر هستن الان ...

جالب بود با بسیج ، رادیو ، یک شماره با دو رقم آخر معکوس شماره ی ما خط رو خط شده بود تا کنون هر کدوم با پروسه ی چند ماهه که اصلاً نمیشد صحبت کرد ، مثلاً فرد دیګه که شمارشون اشتباه شده بود با ما تلفنشون قطع بود یادمه یه هفته ای ، کسی زنګ میزد خونه صدای منم میرفت صدای اون فرد هم میومد ولی یه صدای بلند همش میګفت : تلفن شما به علت عدم پرداخت بدهی قطع می باشد و ...

تلفن ما هم شده بود یه چیز دیګه وقتی به کسی تماس میګرفتی! کلاً متفاوت بود ...

و چند ماه اخیر هم تلفن دو طرفه قطع!

ولی قبض میومد که سر جمع دورانی که قطع بود! شد 100,000 تومان ...

طوری بود که قبلاً خودشون سیم ها رو از سمت خودشون جا به جا کردن که یک ماهی حدوداً درست شد و مجدداً مشکل!

و جالب که یکسره انکار می کردن و بیان می کردن مشکل از جانب ماست حتی امروز ...

اما با این دعوا دیګه پیګیر شدن ...

[B]«بارالها نیروی کار صادقانه را به ما عطا فرما»

plarak12
14th September 2014, 09:04 PM
خیلی وقتا میایم یه 2خط بنویسم اما پشیمون میشم ، ولی خوب حالا مینویسم . با انقضا

امروز رو بد گذرندوم و خرابش کردم (حیف امروز که رفت -یکشنبه 23شهریور 1393 ، شرمنده خرابت کردم )
اون از ضرری که بخاطر طمع هفته پیش کردم و بعدش نت قطع شد و تا بعد ظهرم قطع بود و نفهمیدم بازار چی شد
و بدتر اینکه بفهمی برا خیلی ها مفیدی ولی برا نزدیکان و عزیزانت نه خیلی.
شنیدید میگن بعضی آدما وقتی به چیزی نزدیک میشن در واقع ازش دور و غافل میشن
بعد اینکه نت قطع شد رفتم تو اشپزخونه پیش مادرم که چند وقتیه حالش خوب نیست، بعد دید که دارم کارهارو میرسم با خنده بهم گفت : امروز ناهار مهمون توییم ، منم [negaran][taajob][nadidan] باشه پس به انتخاب من
بعد فرستادمش بیرون (البته بعد اینکه گوشت و ... رو پیمونه گرفت [nishkhand] . گفتم غذای تغریبا ابتکاری مورد علاقمو درست کنم : برنج با شوید و مرغ ریش ریش شده همراه بازرشک و زعفرون که تو کره تفتش میدیم [labkhand]
فقط چون دیروز رفتم نمک سنگی گرفتم (نمک سالم و طبیعی ، از دست این نمکای غلابی به نمکای عهد عتیق پناه اووردیم ) نمیدونستم چقدر اب نمک تو گوشت درحال ابپز شدن بریزم و همنجور الکی 5 یا 6تا پیمونه ریختم توش.
بعد که ابش تموم شد و مثلا پخت ، ،چشمتون روز بد نبینه ، دیدم دور دیک نمک تهنشین شده و انگار دریاچه نمکه [taajob] یکمی بداشتم و از شدت شوریـــــــی اتیش گرفتم sh_omomi81
(این نمکا چون طبیعی ان ،بشدت شورن ،عکس این نمکای ...)[nadidan]
گفتم چکنم ضایع نشم ، تصمیم گرفتم ،برنج رو بدون نمک بپزم تا وقتی اینارو قاطی کردن همدیگرو خنثی کنند .
با هزار زحمت برنج رو پختم و برنج بی نمک که وا هم رفته بود و یجوری بهم چسبیده [khanderiz]
خلاصه موقع ناهار شد و پدرم اومد یه ناخونک به زد گفت این چیه ، گفتم ابتکار جدید برا اینه که ناخونک نزنید و هردورو باهم بخورید ، میخوام پیشنهاد کنم من بعد تو رستورانا اینجوری نمک بزنند تا کسی جرات ناخونک نداشته باشه
و البته چون این قضارو دوست دارم ،اینجور کلی اضاف میاد شب باز بخورم ازش ، میخوام کمی تپل شم [sootzadan]
برگشت گفت اینو نگی چی بگی ، منم،گفتم خلاصه ما اینیم [bamazegi]


از جای خوبش بگذریم گویا مادرم این چندماهه همیشه نیاز بکمک همجوره داره و بروش نمیاره و من بخیال اینکه براش نوبت میگیرم و میبرمش دکتر و 4تا ظرفم تفننی میشورم و ... ، خیلی کارم درسته

گاهی میگم اینده چنین و چنان میکنم و ... اما واقعیت اینه اینده همین امروز و همین حالاست . همین دقایقی که پای بورس و ونخبگان و ... گذشت ،
دقایقی که می بایست پای چیزای دیگه میگذشت تا اینده ساخته میشد ...
میدونم هنوز دیر نیست ، اما کمی سخته ،مخصوصا وقتی که بین 2 انتخاب باشی که انگار هردوش درسته ، و میخوای هردو انخاب رو باهم داشته باشی ...
با اینکه خیلی ها میگن نمیشه و تو میگی نشد نداره ، ولی ترس از اینکه زمان ثابت کنه براتو نشد داره ... (حالا به هر دلیلی ، کم کاری و غفلت باشه یا قسمت و حکمت )

برا همه مادر پدرا و خواهر برادرا ، دعا کنید (بقول مدرنیستا ، انرژی ++ بدید) ، برا منم یه کوچولو .... [B]
مراقب خوبی هاتون باشید [golrooz]

علي پارسا
14th September 2014, 11:50 PM
از جای خوبش بگذریم گویا مادرم این چندماهه همیشه نیاز بکمک همجوره داره و بروش نمیاره و من بخیال اینکه براش نوبت میگیرم و میبرمش دکتر و 4تا ظرفم تفننی میشورم و ... ، خیلی کارم درسته

گاهی میگم اینده چنین و چنان میکنم و ... اما واقعیت اینه اینده همین امروز و همین حالاست . همین دقایقی که پای بورس و ونخبگان و ... گذشت ،
دقایقی که می بایست پای چیزای دیگه میگذشت تا اینده ساخته میشد ...

سلام، من رو ياد يک خاطره انداختي،
فکر کنم به شنيدنش بيارزد:
اون وقتها هنوز ضبط صوت هاي نوار کاست دار بود، يک روز تلويزيون يک سرود کمياب که خيلي دوست داشتم را پخش مي کرد، زود دگمه ضبط را زدم و ضبط را جلوي تلويزيون گرفتم تا توسط ميکروفون که روي خود ضبط تعبيه شده بود از بلند گوي تلويزيون آن سرود را ضبط کنم.
وسط هاي ضبط يک هو بابام آمد تو اتاق و گفت: علي ..... باباجون بيا درب اين قوطي قرص هاي من رو باز کن! ..... صدايش از طريق ميکروفون ضبط شد!
هر بار که اون سرود ضبط شده را گوش مي کردم مي گفتم اي کاش بابام نمي آمد تو اتاق. صدايش وسط سرود مانند پارازيت!!! ضبط شده و کار را خراب کرده!
.
.
الآن که اون سرود ضبط شده را گوش مي کنم به خودم مي گويم کاش صداي سرود کمتر بود تا صداي بابام بهتر شنيده مي شد! ..... علي .....باباجون
خدا رحمتش کند، عکسش رو طاقچه است، از کنار مانيتورم دارم مي بينمش، دارد بهم لبخند مي زند.
هر از چندگاهي از کنار مونيتور چشمم بهش مي افتد و يک فاتحه برايش مي فرستم.
غرض اينکه آدم بعضي مواقع دنبال يک چيزهايي است و ولي بعدها مي بيند چيزي که بايد دنبالش مي بود يک چيز ديگه بوده!
خدا پدر مادر همه عزيزان را برايشان نگه دارد، انشاالله خداوند به مادر شما هم سلامتي کامل بدهد.

roza.
15th September 2014, 01:13 PM
منم دارم به اینکه فک میکنم که دیشب بله برون خالم خیییییییییییییییییییلی خوش گذشت جای همه ی شما خالی[khande][nishkhand]

kamel.gholami
15th September 2014, 07:28 PM
سلام

آقا ما دانشگاه قبول شدیم مامانم اجازه داد عکسمو بذارم[khande][nishkhand]


http://uc-njavan.ir/images/c8tjj4gb7uucvbrowdsz.jpg

مهشاد ولی
15th September 2014, 09:57 PM
سلام

آقا ما دانشگاه قبول شدیم مامانم اجازه داد عکسمو بذارم[khande][nishkhand]


http://uc-njavan.ir/images/c8tjj4gb7uucvbrowdsz.jpg


به سلامتی چه رشته ای قبول شدید؟البته ضمن تبریک...

مهشاد ولی
15th September 2014, 10:08 PM
من خیلی امروز ناراحت بودم...
یک نفر از آشنایان بود که البته خیلی جوون بود و 26 سالشه از سن 9 سالگی خودشو از فقر کشوند به ثروت آنچنانی
همیشه احوال منو میپرسید و مشکلی داشتم با اون مطرح میکردم مثل یک داداش بزرگ بود برام
دو ماهی جوابمو نداد اما من چون دلم خیلی گرفته بود هی بهش پیام میدادم تا اینکه دو هفته پیش گفتن بهم خطش واگذار شده کلی تعجب کردم
به مامانم گفتم گفت امکان نداره چون این خطشو دوست داشت سه ماه قبل یه کامیون لباس چون از ترکیه وارد کرده بود ازش بعنوان قاچاق گرفتن و450 میلیون جریمه شد و هی با من دردو دل میکرد و میگفت بدبخت شدم طفلی خونش که با زحمت خودش خریده بود و با ماشینش فروخت اما بازم چکاش پاس نشد دیشب با یه خط دیگه فهمیدم خطش دست داداششه تا اینکه انقدر ازش پرسیدم داداشت کو که اخر خسته شد و گفت زندانه[taajob][taajob][taajob]
من حالم خیلی بده انگار داداشم رفته زندان فقط بخاطر 40 میلیون
براش دعا کنید[narahat][narahat][narahat][narahat][narahat][narahat][narahat][narahat][narahat][narahat][narahat][narahat][narahat][narahat][narahat]

kamel.gholami
16th September 2014, 07:30 PM
به سلامتی چه رشته ای قبول شدید؟البته ضمن تبریک...

سلامت باشید

هوشبری - دانشگاه گیلان

fr.chemi3t
17th September 2014, 05:55 PM
توی این فکرم که اینجا میتونم از بچه های ارشد شیمی کسی رو پیدا کنم که راهنماییم کنه!![tafakor]

مهشاد ولی
17th September 2014, 06:22 PM
هنوز توی این فکرم وقتیکه به من میگن مثل بچه ی ادم رفتار کن منظورشون هابیله یا قابیل...[soal]

Capitan Totti
18th September 2014, 05:05 PM
از امروز 27شهریور 1393 ، پس از هر پست، انتهایش را

خواهم نوشت " درود بر باستان شناس "

"درود برباستان شناس"





[golrooz]

تووت فرنگی
18th September 2014, 08:48 PM
دلتنگى عادت عصر حاضر است...

312
19th September 2014, 01:52 AM
11سال گذشت
[negaran]

تووت فرنگی
19th September 2014, 03:48 AM
اگر ميشد زمان را نگه داشت، من وقتى که همه جا صلح بود، دکمه را فشار مى دادم و زمان مى ايستاد و کل جهان يک لبخند بزرگ..

"VICTOR"
19th September 2014, 04:01 PM
شرح : خاطره ی امروز ، ساعتی پیش - اتفاقی - البته کار من نیست [khanderiz] چاقوی استیل ؛ که البته من هر کار کردم با یه سالمش خم نمیشد حتی [sootzadan]

چه جوری اینجوری شد دیګه من نمی دونم [nishkhand]

http://uc-njavan.ir/images/srxrwymxpcmfbpvnn542.jpg

solinaz
20th September 2014, 02:07 PM
وای من 10 روز دیگه امتحان ریاضی دارم[esteress]
اصلا یه وضعیه...شبا خوابم نمیبره از استرس...
امسال تاریـــــــــــــــخم دارم...تورو خدا واسم دعا کنیدا،من همیـــــــــــــــشه با این تاریخ مشکل داشتم!
راهنمایی که بودم کلــــــــــــــی کار عملی میبردم تا نمره بگیرم!اونوموقع تاریخ80 صفخه ای بود،امســـــــــــــال تاریخ معاصر 200 خورده ای صفحه هست
پارسال ترم اخر ،سر زیست و شیمی جانباز 90 درصد شدم، امسال سر تاریـــــــــــخ شهید میشم....[sootzadan]
یادش بخیر...واسه ی زیست پارسال همش دوروز فرجه داشتم!
تو این دوروز خواب و خوراک نداشتم...تا صبح بیدار بودم دوباره صبح تا...![nadidan]هرفصلی که تموم مکیردم یه اس ام اس به ستایش میدادم...[sootzadan]8 تا فصل!کمرم،گردنم و...همه ی بدنم خشک شده بود از بس خم شده بودم رو کتاب[bihes]درو میبستم تو اتاق،گریـه میکردم،دیگه خلاصه خود درگیری داشتم،کسی تو خونه باهام حرف نمیزد![nishkhand]بابام وای!
دیدید بعضی اوقات خانواده ها تو مواقع حساس رو ادم کلیک میکنن؟!
اون موقع من محو کتاب بودم،بابام هی میرفت و میومد و میگفت:تو چرا این اینقدر رنگت زرده؟!داری میمیــــــــــــــــری!پا و برو یه چیزی بخــــــــــــــور!و...![sootzadan]
من میرفتم جلوی ایینه با خودم میگفتم: کو اخه!من که عادیم[nishkhand]عادتشه همش بهم میگه رنگت زرده ...عه!
بعده امتحان زیستم،قبل اینکه بابام بیاد تو خونه،برداشتم زرد چوبه مالیدم به صورتم[khande][nishkhand]
وقتی از در وارد شد!هیــــــــــــــــچی نگفت،اصلا من هی هرکاری کردم توجه کنه به این و یه چیزی بگه نگفت!اون موقع گفتم بابا تو خجالت نمیکشی الان که میتم هیچی نمیگی اونوقت که عادیم هی...[nishkhand][sootzadan]مچشــــــــــــــو گرفتم!
سر شیمی که کتابامو ریختم تو تراس...هی هرچی میخوندم تموم نمیشد!جزوه ها و کتاب و...همش یک روز و نیم فرجه دادن![negaran]
دوباره اونجا،گریه میکردم و هی میگفتم:خاک تو سرت کنن سلی،تو برای چی اومدی تجربی!!؟!چجوری میخوای با این وضع پزشکی بخونی؟!؟خودمو پرت کنم از تراس پایین یا نه؟![nishkhand]
دوباره وسطاش جمله انرژی بخشم یادم میومد:من سلی نازم،قدرتمند و باهوش،من اومدم تا از هر میدونی پیروز بیرون بیام و...(تبلیغ جی ال ایکس)[sootzadan][nishkhand]
واسه اینکه اتیشمم بخوابه،جامدادیمو محــــــــــــــکم پرت میکردم پایین و میگفتم به درکـــــــــــــــ،به جهنم،هرکی میخواد برش داره!
اخرشم خودم زورم میومد برم پایین بیارمش[nishkhand]
دیگه خلاصه گفتم،اینا شرح حال من بود درامتحانات ترم اخر سال دووووووووم![nishkhand]دیگه هیـــــــــچ وقت دوست ندارم برگردم به دوم!اینقدر بد بد بد بد بد بود!همش استرس و..![nadidan]
امسال تاریخ و...http://www.njavan.com/forum/images/smilies/other%20%2837%29.gifاز تابستون پارسال ماتم تاریخو گرفته بودم،بالاخره اومدم سوم.....[bihes]
من یه ادمیم اگه تو یه درس افت داشته باشم،بقیم خرابکاری میکنم[nadidan]
امسالم افتادم کلاس 304،طبقه ی سوم مدرسه..دوسال پیش کلا اول دوما طبقه دوم بودیم،کلی جیغ میزدیم ...اهنـــگ میذاشت مدرسه،ما تو این سالونا حرکات موزون انجام میدادیم[sootzadan]اما امسال،با چهارمو تو یه سالنیم... و همش هیـــــــــــــــس،هیس،بش ینین درس بخونین[nadidan]کلا ما پارسال به سومای بدبخت نگاه میکردیم غصه میخوردیم،بیچاره ها همش سر کلاس درس بودن،تو جشن های مدرسه و...نبودن![afsoorde]حالا که چی؟!خودم الان ســـــــــــــومم[sootzadan]
دعا کنیــــــــــــــــــــد!s milee_new1 (11)

[B]93/6/29

s.r.sahar
20th September 2014, 08:00 PM
آدم وقتی میره بیمارستان تازه میفهمه چه خبره! هرثانیه خداروشکر می کنی!
من ملاقتی مریض رفته بودم دوروز هم پیشش بودم خیلی چیزا دیدم خیلی خداروشکر کردم که خدا سلامتی بهم داده واقعا سلامتی چیز باارزشیه!
ولی یه سوال برام پیش اومده چرا همه ی دکترا قدبلندن؟؟؟[nishkhand]

nhh
20th September 2014, 08:24 PM
نه خوشحالم نه غمگین.....sh_dokhtar14

اصلا نمیدونم چمه؟؟؟؟؟؟؟sh_dokhtar16

مثلا تولدمه انقد بی حال وسستم که نگوووsh_dokhtar3

1393/6/29

optici
21st September 2014, 01:40 AM
یک هفته اس که خونه رو به مقصد دانشگاه ترک کردم.اما تازه امشب وسایلم رو چیدم به دلیل مشکلات متعدد......
تازه میخواستم برم سراغ کارای علمی [fardemohem]که دندون عقلم عفونت کرد رفتم دکتر میگه باید بکشی تازه 3تا از دندونای دیگه هم خراب شدن [negaran]
من تا حالا دندونام خراب نشده بودن از دندون پزشکی بدم میاد از سری و...
اصن ابر و ماه و خورشید وفلک در کارن که من درس نخونم[bamazegi]

تووت فرنگی
21st September 2014, 11:15 PM
از غربت به غربتی دیگر رفتن سفر نیست ...

"مهدی"
22nd September 2014, 12:11 PM
ب جایی میرسی ک تصمیم میگیری خودت تمومش کنی

solinaz
22nd September 2014, 01:50 PM
نمیدونم الان باید بخندم یا گریه کنم[nadanestan]
از یه طرف ذوق دارم فردا میرم مدرسه،دوباره دور همیم،درس و...تو خونه حوصلم سر میره!
از یه طرف دیگم میترسم برنامه ی درسیم مثل پارسال بشه..
نمیدونید من چی کشیدم پارسال!
یه هفته هرچی بدبختی بود سرم ریخت..مدام گریه،مشاور و...برنامه ی خودم با مدرسه و کلاسای دیگه قاطی شده بود!واقعا توش مونده بودم،خسته بودم،به ترتیب تو نمراتم گند خورد و بخاطر همین ترم دوم تلاشم صد برابر شد..
خانوادم ریختن سرم،مشاور و...همه میزدن تو سرم چرا معدلت اومده رو 18!مدرسه که ادمو تا لب دار میبره...نمونه دولتیم هستیم!اگه معدلمون از 18 بیاد پایین تر شوتمون میکنن بیرون و حتی نمراتمون..[nadidan]
میترسم..میترســـــــــــــ ـــــــم..
امیدوارم مثل پارسال نشه...حالت تعادل خودشو حفظ کنه!امسال امتحان نهاییم دارم،معدل دیپلمم واسم اهمیت داره!!!
خدایا کمکم کن[dooa]

تووت فرنگی
22nd September 2014, 07:09 PM
پاییز و شب هایی که زود می رسد ...

solinaz
23rd September 2014, 06:57 PM
خدایی ظلمه تا ساعت 3 مدرسه باشیم؟!نیست؟!
همش درس..استرس!پس کی به زندگیمون برسیم؟ما چه خوشی داریم؟![nadidan]
یادمه از بچه های دبیرستانی سایت پرسیدم امسال افزایش ساعت مدرسه هست؟!
گفتن نه،نمیدونیم و.....[sootzadan]
خوشم میاد امــــــــــــــــروز هممون تا ساعت 3 مدرسه موندیم و حالتون گرفته شد[sootzadan]مگه اصلا اخبار گفت؟!یا باز برنامه ی جدید مدرسه ی ماست؟!http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/65.gif
عاقا ما نخواستیم پنچشنبه ها رو تعطیل کنید...
بعد ساعت 2 مخ ادم هنگ میکنه![sokoot]تازه ساعت 2 خورده ای خون دماغ شدید کردم[narahat]
مثلا امروز روز 1 مهر بود
همه چی در ارامش...حتی یه جشن کوچیک زنگ مهرم نداشتیم البته من که روزم با سرماخوردگی شروعید!
منم که از کلاس 304 پریدم 303
معاون عزیز اموزشیم بازنشسته شد(عه،اصلا حوصلم نمیاد توضیح بدم)
من هرموقع بیخیال تر باشم بهتر واسم میاد،هرچی تو یه چیزی حساس بشم سرم میاد[sootzadan]
سر همین کلاس بندی...کلاس 304 به دلایلی خوب نمیدونستم ولی خب استرسو گذاشتم کنار،شاید دوست خوب نداشتم و لی گفتم به درک،تک و تنها میشینم درسمو میخونم،به بقیه چیکار دارم![bihes]
ولی خب صبح شانسم زد،اشتباهی بجای 303 ،304 نوشته بودن!سحر و بقیه دوستامم هستن...تمام شاگردای زرنگ تو این کلاسن و دوست های پارسالم[shaad]
دوستای ریاضیمم(زهرا و سها)نبودن،رفتن مسافرت.. فااااطمه که کلا رفت از تهران[narahat]
الان شدبم 5 تا!ولی هیچ وقت فاطمه از تو گروهمون برداشته نمیشه[shaad]
منم زنگ تفریح با حدیث و مهسا بودم!
یگانه و ایدا و پگاهم کلا ازاین مدرسه رفتن[afsoorde]
مشخصه امسال سخت گیری زیاده...بخصوص امتحان نهایی!
پارسال تو امتحان نهایی[B] دینی 60 درصد دانش اموزان از کل کشور افتادن[nadidan]خیلی سخت گرفتن،تمام درسارو پارسال!
توروخدا میبیند به ما که میرسه همه چی سخت میشه!انگار ما موش ازمایشگاهی هستیم..تازه تاثیر معدل تو کنکور امسال بوده 25 درصد...دوسال دیگه برای میشه 50 درصـــــــــــــــــــــد sh_dokhtar3
الان تمام بدنم درد میکنه،انگار گرفتن زدنم!
نمیدونم چرا اینجام،با خودم قرار گذاشتم حداقل تا ترم اول،درس هرروزو همون روز بخونم
حسم نمیکشهhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifزود گذشت...
خیلی بد نوشتم!حالم خوب نیستsh_dokhtar14

sr hesabi
24th September 2014, 05:11 PM
خب یه چیزی رو اینجا میزارم و میرم
یه پیامی رو یکی از دوستانپ عزیز برای من فرستادن ،چون الان پخش شده شاید در بین بچه ها و کلی حرف پشت سر بنده هست (در مورد رتبه بنده و که من چه جراتی دارم )
الان دقیقا متوجه شدم چرا نباید در فضای مجازی باشم و مخصوصا فضای این چنینی ،جواب این پیامم اینجا میزارم ،چون دوست ندارم زمانی که در سایت نیستم پشت حرف و حدیث باشه


اولا دلیلی من نمیبینم بخوام اشتباه و به دروغ رتبه اعلام کنم به کسی ،اصلا کسی در مقامی نیست که بخواد منو برای رتبه زیر سوال ببره که چرا رتبه ات شده این
دوما اینکه منی که میام فکر کنم به شمایی که اصلا منو نمیشناسی و اینا دروغ بگم ،اینقدر مغزم میکشه تو کانون اسمم رو میزنن، نمیام اینطوری خودم رو ضایع کنم
سوما اینکه در مورد مجید ،خیلی جالب هست بدونید منو و مجید باهم سر انتخاب مشورت کردیم و دارو زدیم ،و خیلی جالب تر اینکه مجید هستش و میتونه بگه که درسته حرفم یا نه ،پس جراتم خیلی زیاده ،نه؟؟(که بعدا بخوام با رتبه دروغ خودم جلوش وایسام)
چهارما خیلی یه ادم بی شعور باشه ،که بره برای یه نفر دیگه قبل از اینکه از خود طرف بپرسه ،حرف در بیاره
پنجما برای اطلاع بیشترتون اسم بنده در کانون نخواهد امد ،اگه هم اومده اشتباه اومده ،دلیل داره ،چون رئیس کانون اصفهان اشنایان نزدیک پدر من هستن،و من از ایشون در زمان ثبت نام اولیه خواهش کردم ،که این قضیه رو در پرونده من قید کنند که تعهد استفاده از نام من در کانون رو امضا نمیکنم و همینطور هم شده ،چون بنده اسمم در رتبه های زیر هزار قید نشد )
ششما هیچ ارزشی خاصی نه از من کم میشه و نه به من اضافه میشه که رتبه من رو 120000000000000000 بزنن یا 1 ،من رتبه معلومه ،دانشگاهی که میرم معلومه ،رشته ایی رو هم که میرم معلومه ،زیاد حرصش رو نخورید،شما هم میتونید ،حالا با توان هوشیتون نه ،ولی با تلاش میتونید

این توضیح هم نمیخواستم بزارم که دوستان بگن اگه دروغ بود چرا پس حساس شد روش(میبینید من خیلی یبشتر از اینکه شما فکر میکنی حواسم هست نه کوچولو؟)
ولی از طرفی دیدم ،شاید بهتر باشه توضیحی بدم که کم کم ،اینطوری پر نشه و بخواد ابرو منو کسی ببره
ولی از یه طرف دیگه خیلی خوشحال شدم ،معلومه خیلی دوستان به من فکر میکنن(اخی متاسفانه یدونه بیشتر نیستم ) که اینقدر تلاشگر و تحلیلگر هستن ،زیادی فکر هم میکنید اینطوری میشه ،درس بخونید تا شاید شما تونستید رسیدید اینجایی که من هستم ،هر چند برای درکتون سطح بالایی هست

برای همتون ارزو موفقیت دارم ،خوشحال هم شدم که چندی اومدم اینجا
اگه یکمی تند بود دوستانم به بزرگی خودشون ببخشند ،به خدا به دلیل همین چندتا رفیق هم هست ،که تند تر حرف نزدم

اهان راستی من موضوع جمع نمیکنم ،چیزایی دیگه رو ولی هستم برای جمع کردن ،خواستید بگید

reza-1369
24th September 2014, 05:31 PM
خب یه چیزی رو اینجا میزارم و میرم

اگه یکمی تند بود دوستانم به بزرگی خودشون ببخشند ،به خدا به دلیل همین چندتا رفیق هم هست ،که تند تر حرف نزدم

داداش زیاد حرص نخور طبیعی هست
حالا یه بار چیزی بهت گفتن این جوری میکنی جای ماها بودی چیکار میکردی؟
به توپ بستنمون جیکمون در نیومد میگن سکوت خوب. اره واقعا خوبه منظورم فرد خاصی نیست آآآآآآآآآآآ نمیدونم شاید شاید رفتارامون باعث شده البته مهمم نیست چه حرفایی زده شده و میشه و خواهد شد به قول خودت ارزش خود ادم بالاتر از این حرفاست حالا بیان فحشت(عرض پوزش بابت این یه کلمه) بدن یا......تحمت بزنن بهت.......(منظورم گرفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟)
ولی در کل ادمایی هم هستن که میتونی روشون حساب کنی و............ ولی خدایی انگشت شمارن اینا.هستن که میشن یه ارزش برات

پی نوشت:
اولا لزومی نبود برا تک تک این عزیزان و اینده سازان مملکت دونه دونه تاپیک زده شه که اخرش بشه این جوری بی احترامی . میشد یه تاپیک کلی زد(البته در حد یه نظر بود و پیشنهاد قصد جسارت ندارم)
دومآ من منظورم شخص خاصی نبود(اگه شخصی از این نوشته من ناراحت شده به بزرگی خودش ببخش^_^)

BaAaroOoN
24th September 2014, 07:21 PM
امروز انگاری رو پیشونی من نوشته شده بود:از من آدرس بپرسیددددد!!!!
هرکی منو میدید میومد کنارم مینشست تا سیر تا پیاز مسیرهای فردا پس فرداشم میپرسید
تو مترو که دیگه نگوووووو
خیلی خودمو حفظ کردم که نگم این همه آدممم چرا میاین از من میپرسین
شایدم چون امروز استثنا لبخند به لب داشتم شیر میشدن که بععععله این خانوم خیلی خوش اخلاقه بیایم هرررچی سوال داریم ازش بپرسیم[nishkhand]
شوخی کردممم[nishkhand]
در کل جالب بود
یه پسر سال اولی هم اومده بود میگفت ببخشین از کجا بفهمیم کلاسای حل تمرین کجا تشکیل میشه.....جوابشو دادم بعد یه ربع چرخیدن اومده میگه پس چرا تشکیل نمیشه پس؟!!!!!خسته شدم!!!!و کلی غر بمن زد[taajob]
مونده بودم بهش بگم ببخشید من استاد حل تمرینت نیستم بچه جوووون....اصن یه وضعی[bihosele]

Capitan Totti
24th September 2014, 07:38 PM
یه پسر سال اولی هم اومده بود میگفت ببخشین از کجا بفهمیم کلاسای حل تمرین کجا تشکیل میشه.....جوابشو دادم بعد یه ربع چرخیدن اومده میگه پس چرا تشکیل نمیشه پس؟!!!!!خسته شدم!!!!و کلی غر بمن زد[taajob]
مونده بودم بهش بگم ببخشید من استاد حل تمرینت نیستم بچه جوووون....اصن یه وضعی[bihosele]
[taajob]

همچین سوالی رو امروز من هم از شخصی پرسیدم !![shaad]
منتها با مضموم اندکی متفاوت !! و گیجی بیشتر !![sootzadan]
من حدود 30-40دیقه دور خودم چرخیدم:|

BaAaroOoN
24th September 2014, 07:47 PM
[taajob]

همچین سوالی رو امروز من هم از شخصی پرسیدم !![shaad]
منتها با مضموم اندکی متفاوت !! و گیجی بیشتر !![sootzadan]
من حدود 30-40دیقه دور خودم چرخیدم:|



نه خب......فقط سوال نبود که.....غر میزد که چرا در گنجه بازه چرا فلان چرا بهمان.......منکه رسما نمیدونستم چی باید بگم!!!!!!!هرکی ندونه فکر میکرد من مسئول تشکیل نشدن کلاسشونم!!!!!![nishkhand]

Capitan Totti
24th September 2014, 07:55 PM
نه خب......فقط سوال نبود که.....غر میزد که چرا در گنجه بازه چرا فلان چرا بهمان.......منکه رسما نمیدونستم چی باید بگم!!!!!!!هرکی ندونه فکر میکرد من مسئول تشکیل نشدن کلاسشونم!!!!!![nishkhand]

منم غر میزدم

به رئیس داننشکده رو مورد تمسخر قرار میدادم !! "طهمورث قلی "[movafaghiyat]

homeyra
24th September 2014, 07:59 PM
[taajob]

همچین سوالی رو امروز من هم از شخصی پرسیدم !![shaad]
منتها با مضموم اندکی متفاوت !! و گیجی بیشتر !![sootzadan]
من حدود 30-40دیقه دور خودم چرخیدم:|




نه خب......فقط سوال نبود که.....غر میزد که چرا در گنجه بازه چرا فلان چرا بهمان.......منکه رسما نمیدونستم چی باید بگم!!!!!!!هرکی ندونه فکر میکرد من مسئول تشکیل نشدن کلاسشونم!!!!!![nishkhand]





منم غر میزدم

به رئیس داننشکده رو مورد تمسخر قرار میدادم !! "طهمورث قلی "[movafaghiyat]




این ورودیا همیشه رو اعصابن....خخخخخخخخخ
اسپم ندین وگرنه میگم فلفل بریزن لای انگشتای دستتون که دیگه نتونین تایپ کنین[nishkhand]

BaAaroOoN
24th September 2014, 08:03 PM
این ورودیا همیشه رو اعصابن....خخخخخخخخخ
اسپم ندین وگرنه میگم فلفل بریزن لای انگشتای دستتون که دیگه نتونین تایپ کنین[nishkhand]

آخ آخ آخ....من علاقهپی عجیبی به اسپم دارمممم
فلفل خونم کم شده حمیرایی( [bamazegi][khande])
بابا جناب دادبین ما هم سال اولی بودیم ....از سه هفته بعد رفتیم سر کلاسا....چه معنی داره دانشجوعععع انقدررررر زود بره سر کلاسااااااا!!!!!!!!!![nishkhand]

Capitan Totti
24th September 2014, 08:04 PM
این ورودیا همیشه رو اعصابن....خخخخخخخخخ
اسپم ندین وگرنه میگم فلفل بریزن لای انگشتای دستتون که دیگه نتونین تایپ کنین[nishkhand]

طوری میحرفید که انگار

شما از اول ترم هفتی بودی !![sootzadan][taane]

امروز یه ترم هفتی بهم گیر داد !!

گفت کجا بودی تا الان !!

گفتم جای بد !!

بگفتا[bamazegi] : کجا

گفتم دانشگاه افسری :| "همزمان یه نگاه تند هم بهش انداختم!! "

سرشو انداخت پایین و متواری شد[nishkhand]

BaAaroOoN
24th September 2014, 08:07 PM
طوری میحرفید که انگار

شما از اول ترم هفتی بودی !![sootzadan][taane]

امروز یه ترم هفتی بهم گیر داد !!

گفت کجا بودی تا الان !!

گفتم جای بد !!

بگفتا[bamazegi] : کجا

گفتم دانشگاه افسری :| "همزمان یه نگاه تند هم بهش انداختم!! "

سرشو انداخت پایین و متواری شد[nishkhand]



ترسو بوده....مگه دانشکده افسری ترس داره؟؟؟؟؟
من بالقوه فرمانده م خودمممم...حیف کسی کفشششم نکرددددد
والا ما به کسی نمیگم تا حالا کجا بودی!!!!
میگیم چرا اینقد زود اومدی خجالت بکش آروم و بی صدا برگرد خونه تا کسی ندیدت[bamazegi][bamazegi][nishkhand]

Capitan Totti
24th September 2014, 08:08 PM
بابا جناب دادبین ما هم سال اولی بودیم ....از سه هفته بعد رفتیم سر کلاسا....چه معنی داره دانشجوعععع انقدررررر زود بره سر کلاسااااااا!!!!!!!!!![nishkhand]

مساله اونجایی تاسف بار میشه که

پدرم منو تا دم دانشگاه تهران رسونده :|

بهش میگم بابا !! دانشکده مدیریت اینجا نیست :(

میگه نه !! میخوام درب دانشگاهو ببینم[shaad] [sootzadan]

بعدش هرچه کردم بپیچونم نشد

و منو برد داخل دانشکده، هرچی حراست میگفت نمیشه وارد شید

با من اومد داخل و تحویل دکتر طهمورث قلی !! رئیس دانشکده داد منو !!

وگرنه قصدشو داشتم بعد 2ماه برم سر کلاس !![nadanestan][sootzadan]

Capitan Totti
24th September 2014, 08:11 PM
ترسو بوده....مگه دانشکده افسری ترس داره؟؟؟؟؟
من بالقوه فرمانده م خودمممم...حیف کسی کفشششم نکرددددد
والا ما به کسی نمیگم تا حالا کجا بودی!!!!
میگیم چرا اینقد زود اومدی خجالت بکش آروم و بی صدا برگرد خونه تا کسی ندیدت[bamazegi][bamazegi]

ما پسرا اگر در مذاکره حرف همو نفهمیم

گزینه های زیادی روی میز نداریم !! و مثل شما عقب نشینی استراتژیک سرمون نمیشه !! [nishkhand]

دعوا :)) بخاطر همین از یه کماندو ترسیده !

BaAaroOoN
24th September 2014, 08:14 PM
مساله اونجایی تاسف بار میشه که

پدرم منو تا دم دانشگاه تهران رسونده :|

بهش میگم بابا !! دانشکده مدیریت اینجا نیست :(

میگه نه !! میخوام درب دانشگاهو ببینم[shaad] [sootzadan]

بعدش هرچه کردم بپیچونم نشد

و منو برد داخل دانشکده، هرچی حراست میگفت نمیشه وارد شید

با من اومد داخل و تحویل دکتر طهمورث قلی !! رئیس دانشکده داد منو !!

وگرنه قصدشو داشتم بعد 2ماه برم سر کلاس !![nadanestan][sootzadan]



ز عمل کار برآید.......
شما که فعلا از1مهر رفتی دیگه نگووووو پرونده ت سیاهه[nishkhand]
تا جاییکه من احساس میکنم.....مدیریت گیشاس...البته مطمئن نیستم!!!!!![tafakor]
بابای من که ازین سوسول بازیا نداشت[bamazegi]
ثبت نامم رو هم با پدر مادر نرفتم.....ینی ندیدم کسی با باباش بیاد
هیییین ینی با باباتون رفتین؟؟؟؟؟؟وای وای وای[nishkhand]

Capitan Totti
24th September 2014, 08:21 PM
ز عمل کار برآید.......
شما که فعلا از1مهر رفتی دیگه نگووووو پرونده ت سیاهه[nishkhand]
تا جاییکه من احساس میکنم.....مدیریت گیشاس...البته مطمئن نیستم!!!!!![tafakor]
بابای من که ازین سوسول بازیا نداشت[bamazegi]
ثبت نامم رو هم با پدر مادر نرفتم.....ینی ندیدم کسی با باباش بیاد
هیییین ینی با باباتون رفتین؟؟؟؟؟؟وای وای وای[nishkhand]

من کلا هر جا میرم با پیش زمینه ی سیاه میرم :|

صبحی میخواستم برم، دیدم چایی آماده ، صبحونه آماده !!

همه چی عالی و امن و امان

به مادرم گفتم ، بابا چقد زود رفته سر کار [taajob]

گفت دم در منتظرته !![delkhoori][narahatishadid]

آری آری گیشاست :(

BaAaroOoN
24th September 2014, 08:32 PM
من کلا هر جا میرم با پیش زمینه ی سیاه میرم :|

صبحی میخواستم برم، دیدم چایی آماده ، صبحونه آماده !!

همه چی عالی و امن و امان

به مادرم گفتم ، بابا چقد زود رفته سر کار [taajob]

گفت دم در منتظرته !![delkhoori][narahatishadid]

آری آری گیشاست :(



گلم بهتون دادن؟؟؟؟؟؟[nishkhand]
یادمه روز اول ازمون پذیرایی کردن موقع ثبت نام
منم یه کم عصبی بودم چون میخاستم ثبت نام کنم
دوستان گرامی برای اینکه حال منو عوض کنن هی میگفتن برو ازت پذیرایی شه منم نمیرفتم......اونا هم گفتن تا نری خوراکی برداری ثبت نام بی ثبت نام....منم لج کردم که عمممممرا.......این بود که زودتر از خیلیا رفته بودیم ثبت نام ولی نفرات آخری بودیم که ثبت نام کردیم
به محض اینکه پروژه ی دوستان با موفقیت انجام شد و تونستن منو مجبور کنن...رضایت دادن بریم مدارکو بدیم[nishkhand]
بعدم که دو هفته از مهر گذشت تازه رفتم با حضورم اونجا رو مزین کردم[nishkhand]البته تنها[bamazegi][bamazegi]بابام میومد من نمیرفتم اصن!!!!!!![nishkhand]

Capitan Totti
24th September 2014, 08:38 PM
گلم بهتون دادن؟؟؟؟؟؟[nishkhand]
یادمه روز اول ازمون پذیرایی کردن موقع ثبت نام
منم یه کم عصبی بودم چون میخاستم ثبت نام کنم
دوستان گرامی برای اینکه حال منو عوض کنن هی میگفتن برو ازت پذیرایی شه منم نمیرفتم......اونا هم گفتن تا نری خوراکی برداری ثبت نام بی ثبت نام....منم لج کردم که عمممممرا.......این بود که زودتر از خیلیا رفته بودیم ثبت نام ولی نفرات آخری بودیم که ثبت نام کردیم
به محض اینکه پروژه ی دوستان با موفقیت انجام شد و تونستن منو مجبور کنن...رضایت دادن بریم مدارکو بدیم[nishkhand]
بعدم که دو هفته از مهر گذشت تازه رفتم با حضورم اونجا رو مزین کردم[nishkhand]البته تنها[bamazegi][bamazegi]بابام میومد من نمیرفتم اصن!!!!!!![nishkhand]

لطفا دیگه بیشتر ازین آزار روحی ام نده !! [nadidan] :( [nadanestan]

ولی یه گل از فضای دانشکده کندم :))

بگمانم نیلوفر بود !! البته من اطلاعاتی راجع بهشون ندارم !!

یه نفر دید ، اینجوری نگام کرد:| منم سریع گذاشتمش داخل جیبم[nishkhand][movafaghiyat]

BaAaroOoN
24th September 2014, 08:50 PM
لطفا دیگه بیشتر ازین آزار روحی ام نده !! [nadidan] :( [nadanestan]

ولی یه گل از فضای دانشکده کندم :))

بگمانم نیلوفر بود !! البته من اطلاعاتی راجع بهشون ندارم !!

یه نفر دید ، اینجوری نگام کرد:| منم سریع گذاشتمش داخل جیبم[nishkhand][movafaghiyat]



چه رمانتیک!!!!!
ما چیزیو که نشه ازش استفاده کرد رو برنمیداریم[bamazegi]
گلو نه میشه خورد نه میشه برد نه استفاده ای ازش کرد [nishkhand][bamazegi][nishkhand]
نیلوفرررررر؟؟؟؟؟من جز گلایل گلیو نمیشناسم[nishkhand]همچین شیک و مجلسی[nishkhand][bamazegi][nishkhand][nishkhand]
آزار روحی چیه بخدا[labkhand]من دارم بهتون روحیه میدم[nishkhand][nishkhand][nishkhand]والا ما از تیمسارها یه انتظار دیگه ای داریم خب!!!!!هضم اون چیزی که شما گفتی برام سخت بود یکم[bamazegi][nishkhand]روز اولو حضور پدرتونو کندن گلو.....وای وای این مورد آخر اصن غیر قابل اغماضه[nishkhand][bamazegi]
در کل شوخی کردم همشو
یه وقت خدای ناکرده به دل نگیرین و....در ادامه....
پاینده باشین[golrooz]

Capitan Totti
24th September 2014, 09:42 PM
چه رمانتیک!!!!!
ما چیزیو که نشه ازش استفاده کرد رو برنمیداریم[bamazegi]
گلو نه میشه خورد نه میشه برد نه استفاده ای ازش کرد [nishkhand][bamazegi][nishkhand]
نیلوفرررررر؟؟؟؟؟من جز گلایل گلیو نمیشناسم[nishkhand]همچین شیک و مجلسی[nishkhand][bamazegi][nishkhand][nishkhand]
آزار روحی چیه بخدا[labkhand]من دارم بهتون روحیه میدم[nishkhand][nishkhand][nishkhand]والا ما از تیمسارها یه انتظار دیگه ای داریم خب!!!!!هضم اون چیزی که شما گفتی برام سخت بود یکم[bamazegi][nishkhand]روز اولو حضور پدرتونو کندن گلو.....وای وای این مورد آخر اصن غیر قابل اغماضه[nishkhand][bamazegi]
در کل شوخی کردم همشو
یه وقت خدای ناکرده به دل نگیرین و....در ادامه....
پاینده باشین[golrooz]

اتفاقا من گل رو میزارم لا کتابام =)) [sootzadan]

که هرکی کتابامو برداره تفننی یه نگا بندازه ، از بوی خوش کتاب !! چنان مست شود که دامنش از دست برود !![shaad]

حداقلش بخاطر بوی خوش اون کتاب ، چند صفحه میخواند و اینگونه اندکی بر دانش و فرهنگ اش میفزاید !![movafaghiyat]

پس هیچگونه کاربرد رومانتیکی نداره !![nadanestan][movafaghiyat]

هیچی دیگه !! انگ بچه مثبت بودن همیشه همرامه !![nishkhand]

باید یه دست دکتر طهمورث قلی رو چپ و راست کنم[sootzadan] که این انگ از روم برداشته شه !![narahatishadid][movafaghiyat]

ناراحت[taajob][taajob]

تکذیب میکنم !![bihosele]

parnian 80
24th September 2014, 10:21 PM
بی احساس چی میخوای از دستت شدم عاصی[delkhoori][bihes][sootzadan]

تووت فرنگی
25th September 2014, 12:30 AM
صداى چهارمضراب دشتى تو گوشم است هنوز ، وقتى که مى خواندى محکم تر مضراب هايت را به سيم مى زدى، محکم پايت را به زمين مى کوباندى، کاش بودى و مى گفتى هنوز اون سنتور قديمى رو دارى...امروز بياد تو فقط تک نوازى سنتور گذاشتم.

Capitan Totti
25th September 2014, 12:51 AM
حوصله ی خونه رو ندارم

میرم خواب گاه [movafaghiyat]

بقول شاعر

گشته خزان نو بهار من :(

setayesh shb
25th September 2014, 03:01 AM
به چند تا اسم بر خوردم خیلی دلم میخواد یکی بهم بگه کجا هستن این عزیزان که فعالیت خوبی هم داشتن
و این که نفر بعدی ای که قراره به جمع این دوستان اضافه بشه کیه واقعا[shaad]
hengameh (http://www.njavan.com/forum/member.php?14296-hengameh)
ØÑтRдŁ§ (http://www.njavan.com/forum/member.php?6-%C3%98%C3%91%D1%82R%D0%B4%C5%81%C2%A7)
فقط افسوس میخورم[cheshmak]

سونای
25th September 2014, 10:13 PM
سلام دوستان

خیلی وقت بود اینجا نیومده بودم


اومدم یه خبر خوووووووووووووووووووووووو وووووشششششششش بدم[shaadi][shaadi]






فعلا نمیگم[nishkhand]

حودتون حدس بزنین[sootzadan]

{party}به امید خدا فردا ساعت 4 یه اتفاق خیلییییییییییییییییی خوب در راهه..... {party}sh_varzeshi11sh_varzeshi12sh_varzeshi8sh_va rzeshi9

همگی التماس دعا .....


من فردا 4 کلاسم ان شاءالله...
شما حدس بزنین تا من بیام[sootzadan][golrooz]

Capitan Totti
25th September 2014, 11:21 PM
چن وقت پیش رفتم عروسی یکی از دوستام

و سنگ تموم گذاشتم !! (البته از لحاظ مهمانداری و چای ریختن و اینا [delkhoori] )

حالا با زنش اومدن خونمون

در آورده یه عروسک به من به پاس خدماتم "اهداء" کرده[delkhoori]

یکی نیست به این بگه من اصلا بعمرم عروسک از نزدیک ندیدم:|

منم کتاب "پدر این شخص " رو که پدرشون داد بهم،

"اهداء" کردم به عروسکه [movafaghiyat][shaad]

اینم عکسش[sootzadan]

http://www.uc-njavan.ir/images/aaeyz4o7a7hif181n43.jpg

"مهدی"
26th September 2014, 12:36 AM
یکی از چیزهایی که همیشه آزارم میده تصمیم اشتباهیه که 4 سال پیش گرفتم....کاش به جای دبیرستان, هنرستان سوره میرفتم.
بدترین چیز اینه که نزارن از استعدادت استفاده کنی. عین این میمونه که بهترین راننده باشی ولی ماشینی نداشته باشی.
یکسال روی البوم یک نفر کار کردم ولی اون نتیجه ای که از بازخوردها انتظار داشتم رو نگرفتم.
به هر حال یه درخت سیب؛ هیچوقت هلو نمیده ....

تووت فرنگی
26th September 2014, 02:31 AM
چقدر دلم براى دوستان قديمى نخبگان تنگ شده، براى مسئله هاى هوش محمد و شيطونى هاى رها...

parnian 80
26th September 2014, 10:18 AM
چن وقت پیش رفتم عروسی یکی از دوستام

و سنگ تموم گذاشتم !! (البته از لحاظ مهمانداری و چای ریختن و اینا [delkhoori] )

حالا با زنش اومدن خونمون

در آورده یه عروسک به من به پاس خدماتم "اهداء" کرده[delkhoori]

یکی نیست به این بگه من اصلا بعمرم عروسک از نزدیک ندیدم:|

منم کتاب "پدر این شخص " رو که پدرشون داد بهم،

"اهداء" کردم به عروسکه [movafaghiyat][shaad]

اینم عکسش[sootzadan]

http://www.uc-njavan.ir/images/aaeyz4o7a7hif181n43.jpg


لطف کرده[bihes]
ولی به یه نظامی نباید عروسک میداد[sootzadan]
البته نظامی ای که گل میذاره لای کتابش....
تیمسار خودت قضاوت کن[sootzadan]
عکستم من ندیدم برای من نیمده[tafakor]

Capitan Totti
26th September 2014, 12:39 PM
لطف کرده[bihes]
ولی به یه نظامی نباید عروسک میداد[sootzadan]
البته نظامی ای که گل میذاره لای کتابش....
تیمسار خودت قضاوت کن[sootzadan]
عکستم من ندیدم برای من نیمده[tafakor]

یادم باشه منم بعدا برم خونشون یک عدد شامپو بچه[movafaghiyat] !! بهشون بدم

http://up.hammihan.com/img/userupload_2013_20127295821411719903.4786.jpghttp://up.hammihan.com/img/userupload_2013_20127295821411719903.4786.jpg

saamaaneh
26th September 2014, 01:06 PM
سلام دوستان

خیلی وقت بود اینجا نیومده بودم


اومدم یه خبر خوووووووووووووووووووووووو وووووشششششششش بدم[shaadi][shaadi]






فعلا نمیگم[nishkhand]

حودتون حدس بزنین[sootzadan]

{party}به امید خدا فردا ساعت 4 یه اتفاق خیلییییییییییییییییی خوب در راهه..... {party}sh_varzeshi11sh_varzeshi12sh_varzeshi8sh_va rzeshi9

همگی التماس دعا .....


من فردا 4 کلاسم ان شاءالله...
شما حدس بزنین تا من بیام[sootzadan][golrooz]


آبجی کم مونده به ساعت 4 هاااااااااااا{shnjavan}{shnjavan}http ://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20(8).gif


ما منتظریـــــــــــــــــم sh_dokhtar15http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20(4).gif

همیشه خوش خبر باشی خانــــــــومsh_varzeshi8sh_varzeshi9 sh_dokhtar4sh_varzeshi10sh_varzeshi11sh_dokhtar4



ـــــــــــــــــــــــــ ــــــ ـــــــ ــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــ ـ ــ ــــــــ

از دیروز تو زمان حال زندگی نمیکنم؛ فقط تو هفته گذشته اینموقع و هفته آینده همین موقع هستم!!


*روز جمعه؛ 3 مهر 93؛ به ساعت 12:34*

parnian 80
26th September 2014, 01:17 PM
یادم باشه منم بعدا برم خونشون یک عدد شامپو بچه[movafaghiyat] !! بهشون بدم

http://up.hammihan.com/img/userupload_2013_20127295821411719903.4786.jpghttp://up.hammihan.com/img/userupload_2013_20127295821411719903.4786.jpg

[sootzadan]عجب ایده ای[nishkhand]
ممنونم اومد عکسش[shaad][golrooz]
هه چه به هم میان[nishkhand]

تووت فرنگی
26th September 2014, 01:32 PM
باور کنيد هرچه بيشتر دوست داشته باشى کمتر دوستت خواهند داشت، هرچه بيشتر مهربانى بگذارى، بيشتر بدى نصيبت مى کنند، هر چه ساده تر باشى، کلاه گشادترى سرت خواهند گذاشت، هر چه متواضع تر باشى،سوارى بيشترى مى گيرند...و هر چه زياد در قلبت باشند، يک روز، زيادى مى شوى، لطفا لطفا لطفا بد شويم آنوقت کمتر آزار خواهيم ديد.. کمتر خواهيم شکست.. گاهى بايد ديگران را شکست، نگاهشان نکرد تا بفهمند ليوان شکسته نيستيم تا بيرون ريخته شويم و آخ نگوييم، دلى هستيم سراسر درد و شايد بيشتر از نارو و کلک، دستى مهربان مى خواهيم تا بر سرمان بکشند..

سونای
26th September 2014, 07:49 PM
آبجی کم مونده به ساعت 4 هاااااااااااا{shnjavan}{shnjavan}http ://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20(8).gif


ما منتظریـــــــــــــــــم sh_dokhtar15http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20(4).gif

همیشه خوش خبر باشی خانــــــــومsh_varzeshi8sh_varzeshi9 sh_dokhtar4sh_varzeshi10sh_varzeshi11sh_dokhtar4



ـــــــــــــــــــــــــ ــــــ ـــــــ ــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــ ـ ــ ــــــــ

از دیروز تو زمان حال زندگی نمیکنم؛ فقط تو هفته گذشته اینموقع و هفته آینده همین موقع هستم!!


*روز جمعه؛ 3 مهر 93؛ به ساعت 12:34*



سلام اجی

خب اخه دوستان اس دادن که خبرشو گذاشتن[sootzadan] اخ نمیدونی که سر همن کلاس ناراحت از دست دادن مشت لق ها بودم[khanderiz]

حالا دیگه اینجم بگم دیگه مایده جونموووووووووووو

ووووووووووووووووووووو


ووووووووووووووووووووووو


ووووووووووووووووووووووووو وووون


عروس شد[shaadi][shaadi][shaadi]

دیگه بهش اس ندادم مث معصومه سر عقد درگیر اس های من نباشه[khanderiz][bamazegi][sootzadan]


کلی برنامه داشتیما با هم... قرار شده بود بعد کنکور کلی گردش و اینا بریم...اجیم از دست رفت[sootzadan][khanderiz]

[golrooz]
---------------------------------------------------------------------

Capitan Totti
26th September 2014, 08:14 PM
سلام اجی

خب اخه دوستان اس دادن که خبرشو گذاشتن[sootzadan] اخ نمیدونی که سر همن کلاس ناراحت از دست دادن مشت لق ها بودم[khanderiz]

حالا دیگه اینجم بگم دیگه مایده جونموووووووووووو

ووووووووووووووووووووو


ووووووووووووووووووووووو


ووووووووووووووووووووووووو وووون


عروس شد[shaadi][shaadi][shaadi]

دیگه بهش اس ندادم مث معصومه سر عقد درگیر اس های من نباشه[khanderiz][bamazegi][sootzadan]


کلی برنامه داشتیما با هم... قرار شده بود بعد کنکور کلی گردش و اینا بریم...اجیم از دست رفت[sootzadan][khanderiz]

[golrooz]
---------------------------------------------------------------------

آبجی "مونا" ارواحنا فداه[golrooz]

من فکر کردم عروسی سمانه است[shaad][nishkhand]

نمیدونم چرا چنین فکری به ذهنم خطور کرد !!

✿elnaz✿
26th September 2014, 09:03 PM
سلام اجی

خب اخه دوستان اس دادن که خبرشو گذاشتن[sootzadan] اخ نمیدونی که سر همن کلاس ناراحت از دست دادن مشت لق ها بودم[khanderiz]

حالا دیگه اینجم بگم دیگه مایده جونموووووووووووو

ووووووووووووووووووووو


ووووووووووووووووووووووو


ووووووووووووووووووووووووو وووون


عروس شد[shaadi][shaadi][shaadi]

دیگه بهش اس ندادم مث معصومه سر عقد درگیر اس های من نباشه[khanderiz][bamazegi][sootzadan]


کلی برنامه داشتیما با هم... قرار شده بود بعد کنکور کلی گردش و اینا بریم...اجیم از دست رفت[sootzadan][khanderiz]

[golrooz]
---------------------------------------------------------------------

مــائده عروووس شد؟!
مبااااااااااااااارکه
ایشالا خوشبخت شن
چه خبر خوبی
کلی ذوقیدم
ایشالا عروسی خودت مونا جونمی که همیشه با خبر خوش میای

*FATIMA*
26th September 2014, 09:11 PM
سلام اجی

خب اخه دوستان اس دادن که خبرشو گذاشتن[sootzadan] اخ نمیدونی که سر همن کلاس ناراحت از دست دادن مشت لق ها بودم[khanderiz]

حالا دیگه اینجم بگم دیگه مایده جونموووووووووووو

ووووووووووووووووووووو


ووووووووووووووووووووووو


ووووووووووووووووووووووووو وووون


عروس شد[shaadi][shaadi][shaadi]

دیگه بهش اس ندادم مث معصومه سر عقد درگیر اس های من نباشه[khanderiz][bamazegi][sootzadan]


کلی برنامه داشتیما با هم... قرار شده بود بعد کنکور کلی گردش و اینا بریم...اجیم از دست رفت[sootzadan][khanderiz]

[golrooz]
---------------------------------------------------------------------

همیشه خوش خبر باشی سونایی [esteghbal]

خیلی خیلی خیلی خوشحالمون کردی [golrooz]

ایشاالله خوشبخت بشن

ایشاالله نفر بعد خودت باشی مونایی [sootzadan]

parnian 80
27th September 2014, 04:22 PM
روز سوم مدرسه[entezar]
صبحگاهش خوب بود....یه جانباز رو اورده بودن به شخصه برام خیلی قشنگ بود[golrooz]
نذاشتن والیبال ببینیم[entezar]زنگ کلاس خورد!
من چقدر بدم میاد از معلمای خشک و خدا هی نصیبم میکنه
اصلا از اول تا آخر کلاس لبخند نزد[naomidi]
....
خدای من...!تا آخر آبان آماده بشههههههههههههههههههههه[nadidan]

تووت فرنگی
27th September 2014, 08:14 PM
پاييز با تمام زيبايش واقعا دل گير و افسرده است.. نشستم و به ديوار زل زدم و سعى مى کنم به هيچ چيز فکر نکنم.. ظهر به حرف هاى او گوش دادم و براى من بهتر است که کامل فراموش کنم زندگى را، کسى را..! مردى هم با آکاردئون آمد و زد و زد و زد ، حال بد منو بدتر کرد.. .شب هاى پاييز چون شب يلدا مى گذرد، دير و دلگير...

homeyra
27th September 2014, 08:35 PM
سرم به شدت درد میکنه.با خودم میگم یکم دراز بکشم بهتر میشم
فکر میکنم به این روزا،روزایی پر از اتفاقای عجیب،مغایر با اعتقاداتم،عواطفم و حس ششمم.
اصن هیچی سر جاش نیس.
نمیدونم احساس میکنم سرمو بردم زیر آب و از بیرون صداهای ناشناسی میاد.
سر دردم خوب که نشد هیچ،بدتر شد.
هرچی توی این دنیا آروم بگیره،این ذهن من نه.ذهن من هماهنگ نیست با این دنیا.
خدایا حال همه مارو خوب کن.

fati3370
29th September 2014, 09:29 AM
سلام سلام سلام.
خیلی خوشحالم میخیام بریم مشهد پس فردا.
بعدشم که برگشتیم اگه خدا خاست میخام.................. میخام عروسی بشم[khejalat]
پرو نیستما که خودم خبرو گفتم کسی نبود بگه دیگه زحمت گفتنش افتاد گردن خودم[bamazegi][cheshmak]
راستی همین ماعده خودمون ازدواج کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سونای
29th September 2014, 09:54 AM
سلام سلام سلام.
خیلی خوشحالم میخیام بریم مشهد پس فردا.
بعدشم که برگشتیم اگه خدا خاست میخام.................. میخام عروسی بشم[khejalat]
پرو نیستما که خودم خبرو گفتم کسی نبود بگه دیگه زحمت گفتنش افتاد گردن خودم[bamazegi][cheshmak]
راستی همین ماعده خودمون ازدواج کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


سلام بروی ماهت
الههیییییییییییییییی مبارکه عزیزممممممم[esteghbal]
اخی مشهد رفتی به اقا سلام برسون و کلی دعامون کن...مرسی

بله مائده ( ارگان) عروس شد[shaad]
[golrooz]

BaAaroOoN
29th September 2014, 12:03 PM
از طرفی خوشحالم پاییز شده چون فصل مورد علاقمه
از طرفی م استرس مرا فرا گرفته چون.....
کاش آلزایمر بگیرم ....الان نیاز دارم یه سری چیزا رو دقیــــــــــــــــــقا همین الان فراموش کنم[taajob2]
یادمه تی وی یه فیلمی نشون میداد اسم فیلمش بود جنگجوی درون
پسره ورزشکاری بود که کلی آسیب جدی دیده بود از لحاظ جسمی داغون شده بود.....میخاست بره المپیک.....ولی با وجود 100تا جا شکستگی و پلاتین توی بدنش......
ولی طی یه سری اتفاقات یه استادی سر راهش قرار گرفت که بهش گفت آشغالای ذهنتو بریز دور.....
منم الان کسیو میخام که بهم بگه آشغالای ذهنتو بریز دور
نیاز دارم یکی هلم بده و به زور منو بندازه توی مسیری که میخام
که بگه فلان جای زندگیو کلا فراموش کن که انگار اصلا همچین روزایی تو زندگیت نبوده
ای خدا !!!!!
کاش بشه آلزایمر مقطعی-انتخابی بگیرم(پزشکا میدونن; همون نوع از فراموشی که شخص با اختیار خودش و به صورت ناخودآگاه یه سری مسائلو فراموش میکنه)
آمیــــــــــــــــــــــ ــــــن[bihes]

kamel.gholami
29th September 2014, 12:07 PM
4 ماه منتظر بمونید برم دانشگاه میام خاطره میگم [sootzadan]


فعلا همه چی تکراریه

1=1+1
29th September 2014, 01:33 PM
الن دارم با یه نفر حرف میزنم
فاصله 17تا 24سالگیش کلا نکبت بود زندگیش
مامانش فوت شد . باباش زن گرفت . شرایط خونه بد بود . نتونس درس بخونه . 3سال پشت کنکور موند . اخرشم ازاد بدون کنکور رفت . دانشگا ی پسر عاشق و مزاحمش شد . کلی ازارش داد به حدی ک دعواشون به دادگاه رسید . یعنی پارسال این موقع همشکارش گریه زاری بود
..........
ولی امسال دوباره خوشبخت شد
با یه پسر خوووووووب خونواده دار و پولدار ازدواج کرد
خانواده شوهرش توووووپ
کار پیدا کرد . تو یه اموزشگاع تدریس میکنه خیلیم باکلاس
امروزم با حقوقش برا خودس ماشین خرید قسطی

یعنی اگ خدا بخاد چ قشنگ زندگی ادمو خوب میکنه
دمش گرم

meaning
29th September 2014, 02:18 PM
دلم گرفته[golrooz][golrooz][golrooz]

تووت فرنگی
29th September 2014, 04:07 PM
همین ..

parnian 80
29th September 2014, 10:32 PM
طبق قانون مورفی...
هر وقت با یکی کار داری نیست....[nadidan]

Sa.n
29th September 2014, 10:39 PM
آدم دوست داره گاهی زمان رو برگردونه به عقب . . .
شده برای نیم ساعت . . .
ایکاش میشد !

saamaaneh
30th September 2014, 12:27 AM
با سلام[golrooz]
اگر خدا بخواد و امام رضا (ع) بلطبه؛ فردا مسافر مشهد هستم!
مادرم عادت داره هر وقت قرار به رفتن سفر زیارتی هست؛ از دوستان و نزدیکان حلالیت بطلبه!
به رسم مادرم؛ ولی با اندکی تفاوت؛ از همین جا از تمام دوستای خوبم؛ آبجی و داداشای مهربونم؛ حلالیت میطلبم؛ ببخشید نتونستم بیام پروفایل تون؛ امیدوارم کسی از دستم ناراحت نباشه؛ بدی اگر دیدین؛ حلال کنید!
جای همگی خالی؛ نائب زیاره تمامی دوستانم هستم؛ ایشالا هر چه زودتر خودتون به پابوس آقا برید!

حلال کنیـــــــــد

*امشب؛ 7 مهر 93؛ ساعت 23:52؛ به وقت یه حس ناب و بی نظیر*

تووت فرنگی
30th September 2014, 02:08 PM
همین ..

.:Neda:.
30th September 2014, 02:17 PM
سلاااااااااام
من بالاخره وارد دانشگاه شدم
خییییلی با مدرسه فرق داره
خیلی دارم ذوق میکنم !!
از بس گفته بودن محیط دانشگاه اله محیط دانشگاه بله , وقتی اومدم یه انتظار دیگه ای داشتم کلا !!!
ولی بعد دیدم خیلیم محیط دانشگاه خوبه!!!!
حداقل دانشگاه تبریز که اینطوریه!!
خیلی راضیم هم از رشته و هم از دانشگاهم!

setayesh shb
1st October 2014, 04:19 PM
میخواستم نقل کنم ولی نمیدونستم با خط خوردن روی اسم آدما هم امضاشون خط میخوره هم دیگه نمیشه نقل قول کرد پستاشونو[afsoorde]
این آخرین پست جناب آزماینده بود:






گاهی آدم می ماند بین بودن یا نبودن

گاهی آدم می ماند بین بودن یا نبودن

به رفتن که فکر می کنی

اتفاقی می افتد که منصرف می شوی،

می خواهی بمانی

رفتاری می بینی که انگار باید بروی

و این بلاتکلیفی

خودش کلــــــی جـــــــهنم است ...

سیمین دانشور

و گاهی هم خطت میزنن به همین راحتی[cheshmak]




این امضا برای همیشه یادم میممونه...




[golrooz]تا زمانی که بهترین کار بهتر شدن است، برای کمتر از آن برنامه ریزی نکن[golrooz]

homeyra
1st October 2014, 07:00 PM
این روزها،در جامعه ای که درش درگیرم،منظور دانشکدمون،دیدن یک انسانم آرزوست

BaAaroOoN
1st October 2014, 09:21 PM
امروز تو فاز خوبی نبودم
کلی صحنه های دلخراش تو جامعه هستن که امروز بیشتر دلمو خط خطی کردن...همه چی یه طوری چیده شده بود که حالمو خراب کنه
بدتر از همه در اوج اینکه داشتم امیدوار میشدم که شاید روزم به خوبی به پایان برسه از یکی که خیلی برام عزیز بود و از زبون خودش چیزایی شنیدم که باعث شد دورشو خط بکشم
چقد ساده بودم...چقد بد
کاش نمیشنیدم[nadidan]آدما چه راحت دل میشکونن و عِـــــــــــــــــــــــ ـــــــین خیالشونم نیست
آهااااااای اونی که امروز واقعیت ها رو روشن کردی!!!!!
کاش میومدی میگفتی همش شوخیه و من رو سرکار گذاشتی!!!!قول میدم باور کنم دروغتو !!!!!sh_omomi37
خدافــــــــــــــــــظ
دلم برات خــــــــــــــــــــــــ ــیلی تنگ میشهsmilee_new1 (11)

1=1+1
1st October 2014, 10:05 PM
امشب انگار همه دنیا ارومه
دل منم ارومه
اروم اروم
تو اتاقم . خیره به سقف
به ادما به کارشون . به حرفاشون .
به اشتباهاتی که شده مث غذا هرکسی یه مقداری میخوره . مقدارش فرق داره ولی همه میخورن . متخصص تغذیه هم تا دلتون بخاد اطرافم هس . ولی اونام غذا میخورن !!!!!!!
چ بده ادم گناهکار باشه و بقیه قضاوت کنه ....
باید یاد بگیرم ادما با اشتباهاتشون بپذیرم . بجای قضاوت دیگران مسول خودم باشم ک اشتباه نکنم .دیگران مسول کار خودشون هستن

parnian 80
1st October 2014, 10:29 PM
جدا کی میتونه جلوی علاقه ی ما رو نسبت به تماشای والیبال در مدرسه بگیره؟[bamazegi][nishkhand]
دیروز یا پریروز اومدن خاموشش کنن ما هم جوگیر...[sootzadan]نترسیم نترسیم ما همه با هم هستیم داد میزدیما[sootzadan]
تمام معاونین و مدیر اومدن کم مونده بود با جارو دستی بیفتن دنبالمون[sootzadan]
امروزم مدرسه که تعطیل شد دوباره روشنش کردیم[sootzadan]
ینی همچین پا میکوبیم مدرسه میریزه[sootzadan]سال اولیا خیلی تعجب میکنن[sootzadan]خیلی تو جو درسن بیش از حد!
وای امروز کلاس فیزیک[khande][nadidan]من واقعا حرفی ندارم!

solinaz
1st October 2014, 10:48 PM
امروز تنبیه شدیم
یهنی باز ما شیش تا..راستی فاطمه که از تهران رفت بجاش دوست فاطمه(سحر) انتقالی گرفت و از اراک اومد مدرسه ی ما...اینقده دوسش میداریم!
نه اینکه جمعیتمون زیاده هر دفعه معطل یکی میشیم...بالاخره یکیمون جا میمونه!اصلا یه وضعیه![sootzadan]
امروز زنگ تفریح دوم...با یه خورده تاخیر (مدیونی اگه فکر کنید بیشترها)[sootzadan]خواستیم از کلاس بزنیم بیرون
اخه امروز باهم برنامه ریختیم ناهار بیاریم همگی....سر همین قضیهه داشتیم تصمیم میگرفتیم که..
که ناگهان صدای معاون اموزشی تو سالن نواخته شد..اصلا سکته کردیم!
من خواستم از کلاس بپرم بیرون از پله ها برم سریع پایین، نشد!یهنی منو سها تا دم در رسیدیم دیدیم بقیه نیستن رفتن زیر نیمکتا[khandeshadid]منو اونم به زور خودمونو زیر نیمکتای ته کلاس جا دادیم...
قانون ...مدرسه:زنگ تفریح ها هیــــــــــــــــچ کس حق موندن در کلاس ها رو ندارد و اگر بماند یک زنــــــــــــــگ از کلاس درس محروم میشود و باید در سالن دو لنگه پا بایستاد![sootzadan]
عاقا چشمتون روز بد نبینه...مونسان اومد تو کلاس یه سرک کشید...این سحر کفشش از زیر نیمکت معلوم بود!مام اونجا داشتیم غش غش میخندیدم!
وااای...مونس برگشت گفت بیان بیرون...بچه ها چرااااا؟از شما بعیده سومید!!!
ما تک تک از زیر نیمکت ها اومدیم بیرون...زهرای چشم رنگی مام که، حندش گرفته بود به شدت...هممون دستمونو گرفته بودیم جلوی دهنمون فقط معلوم نشه خنده هامون!
مونسم برگشت گفت برید بیرون تا تکلیفتون مشخص شه..یجوری باهامون برخورد کرد انگار که قتل انجام دادیم یا...http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/4.gif
برگشت گفت..زنــــــــــــــــــگ میزنم به خانوادهاتون..اسماتونو مینویسم از انظباتتون کم میکنم اخراااااااااااج میشید و....[bihes]
انگار حالا چه غلطی کرده بودیم[bihes]
به غیر ما یه سری از بچه های دیگم مونده بودن تو کلاسا..بقیم که تا صداشو شنیدن در رفتن!ما بدختیم...
زنگ سوم سر کلاس نرفتیم....یه سریا زدن زیر گریه و ما شیش هم چنان میخندیدم به تهدیدایی که کرده مونس[khandeshadid]
اونم بدتر باهامون لج کرده بود!نمیدونم احساس کردم تمام دبیرا اون لحظه داشتن نقش بازی میکردن[sootzadan]
ما درس عبرتی بودیم برای بقیه دوستاان...شاید گریه ی بچه هام اگر نبود ،باز ما بخشیده میشدیم!!!
اخه یهنی چی؟!بخاطر این اخراج شیم!خعلی مسخره هست..!ولی مونس خیلی باهام برخورد کرد...حرف عادی باهاش میزنی میاد تو شکم ادم!عشق منه عشق مــــــــــــــــــــن...[nishkhand]
کلا بچه های مدرسه ی ما عادت دارن..به زور باید از کلاسا بیرونشون کرد..و به زورم باید وارد کلاسا کردشون..مثلا زنگ خورده ما شیش هم چنان در حیاط مدرسه نشستیم...انگاه که مونس می اید و نگهمون میدارد و میگوید باااااااااااااید اشغالای کف حیاط مدرسه رو جمع کنید و برید داخل...[sootzadan]
این وضع مــــــــــــــــــــا...م تو زندان زندگی میکنیم....[jalbetavajoh]
اینم یه عکس خوشگل که پارسال تو امتحانات ترم اخر از سالن مدرسه گرفتیم
جهت اینکه بهتر تصور کنید[sootzadan]


http://uc-njavan.ir/images/tx9l3z9k2ubm2sq9icg.jpg
http://uc-njavan.ir/images/113yqni27ycre9orkjxy.jpg

بحث
1st October 2014, 11:39 PM
امن الان یه احساس دو گانه دارم حالا بگین چرا
ععععععععععععع بگین چرا [nishkhand]خوب حالا ک بچه خوبی شدین وچرا گفتین منم جواب میدم [nishkhand]
من از رو علافی داشتم با گوشی موبایلم که نوکیا تشریف دارن ور میرفتم به یه گزینه ای برخوردم به اسم بازیاب تنظیمات کارخانه جالب اومد برام انتخابش کردم یکی بود بازیابی تنظیمات وتمام اطلاعات شخصی حذف شده من فک کردم اطلاعاتی که قبلا پاک کردمو برمی گردونه ویه تجدید خاطره میشه چشتون روز بد نبینه الان گوشیم برگشته به حالتی که روز اول از بازار تشریف آورده بود واین حس دوگانه هم احساس سبکی میکنم چون موبایلم خالی خالی شده هم در غم از دست دادن شماره هام دلگیرم [bihes]من شمار هامو میخامو اس ام اسامو می خوام [bihes]البته این فقط یه کوچولو وکوچولو وکمی از مشکلات ورنج هایی بوود که نقل میکنم وسخن کوتاه باید کرد والسلام[sokoot]

تووت فرنگی
2nd October 2014, 02:15 AM
همین ..

تووت فرنگی
2nd October 2014, 04:05 AM
همین ..

"VICTOR"
2nd October 2014, 12:45 PM
صحبت کردن با پدر از راه دور خیلی لذت بخشه [labkhand]

مادران هم همینطور ولی با تفاوت اینکه نگرانی کاذب دارن، این موجب میشه صحبت با پدر لذت بیشتری داشته باشه... [golrooz]

البته اغلب اوقات از صحبت کردن با پدر بیشتر بهره می برم. اون هم فکر کنم به علت تفاوت مباحث صحبتی آقایون نسبت به خانم ها باشه... [cheshmak]

تووت فرنگی
3rd October 2014, 12:32 AM
با اينکه امروز کلى مادرم دعوام کردند که چرا تا صبح بيدار بودم و کلى از مضر بودن شب بيدارى براى بدنم گفتند اما امشب بيشتر گل هاى رنگارنگ استاد بنان و آواز هاى قديمى استاد محمدرضا شجريان را مى گذارم و بايد شايسته فکر کنم به آينده اى که ممکن است اصلا مهربان نباشد! و بايد صادقانه چشم هايم راضى کنم امشب خواب بهشان نيايد...

setayesh shb
3rd October 2014, 10:57 PM
خدایااااااااااااااااااا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت تتت
بعد مدت هاااااااااااااااااااااااا اا تهران باااااااااااااااااااااااا اروووووووووووووووووووون اووووووووووووووووووووومد[shaadi][shaadi][shaadi][shaadi][shaadi][shaadi][shaadi]sh_omomi46sh_omomi46sh_omomi46sh_omomi46sh_omomi46 sh_omomi46sh_omomi46sh_omomi46sh_omomi46sh_omomi46 sh_omomi46sh_omomi45sh_omomi45sh_omomi45sh_omomi45 sh_omomi45sh_omomi45sh_omomi45sh_omomi45sh_omomi45 sh_omomi88sh_omomi88sh_omomi88sh_omomi88sh_omomi88 sh_omomi88sh_omomi88sh_omomi88sh_omomi88sh_omomi44 sh_omomi44sh_omomi44sh_omomi44sh_omomi44sh_omomi44 sh_omomi44sh_omomi44sh_omomi44sh_omomi44sh_omomi44 sh_omomi44

تووت فرنگی
4th October 2014, 12:26 AM
همین ..

setayesh shb
4th October 2014, 02:38 PM
من جدا حالم بده[narahatish][sar dard]
مجبور شدم به جای دو روز در هفته کل هفته رو کلاس بردارم[narahatishadid][gerye]ظرفیت تکمیل شده بود[afsoorde]

solinaz
4th October 2014, 07:23 PM
دیشب تهران یه بارون خیـــــــــــــــــــــلی باحال اومد!
نمیدونم!قرار بود ابرهای تهرانو باران زا کنن،این همون بود؟یا طبیعی بود؟![sootzadan]
دیشب کلــــــــــــــــــی حس شاعری برمداشته بود!
شبـــــــــــــــــا خیلی احساسی میشم..میتونم احساسمو خالی کنم روی یه برگه!یا شعر یا داستان یا...
حتی با یه تلنگر کوچیک گریه ام میگیره..اما برعکس روزا اصلا ...دیشب حوصله نداشتم بنویسمشون روی یه برگه حرف دلمو!الانم هیچی یادم نیست...دیشب احساسم خالــــــــــــــــص بود!بوی بارون و...چقدر دوست داشتم حرم اما رضا بودم!
بگذریم...
امروز بعد از مدرسه بردنمون شابدوالعظیـــــــــــــــ ــم...منو مهسا باهم فقط!
شیش تایی نبودیم...چون فقط کلاس من و مهسا رو قرار شد ببرن
و بقیه دوستانم تو یه کلاس دیگه هستن!خوشم میاد از هر کلاس ســـــــــــــــوم یه نماینده داریم!
سمیرا(304)،من(303)،رهرا و حدیث(301)،مهسا و سها(302)[sootzadan]راســـــــــــــــــتی من امسال تو جمع شیش تاییمون ناخالطی نیستمااا...سمیرام تجربیـــــــــــــــــه و بقیه ریــــــــــــــــــاضی
خلاصــــــــــــــــه منو سها راه افتادیم...اخرم که رسیدم شهر ری و حرم!توی صحن حرم فقط نشستیم تا دعای عرفه رو بخونن
توی گرمــــــــــــــــــا،رو به روش،افـتــــــــــــاب!یع ی الان من کاملا برنزه شدم...
دیگه وسطای دعای عرفه هیچ کس طاقت نیاورد و بلند شدیم و رفتیــــــــــــــــــم..[sootzadan]خعلی اردوی چرتی بود خلاصه!
راستی فاطمه جوووووووووووووووونم از عکسای پارسال روزٍ اخر مدرسه یه کلیپ درست کرده!یه اهنگم گذاشته انگار عزاداریه[sootzadan]
ولی حرکاتمون طنــــــــــــــــــــزه.. .
یه چنتا از عکسارو میذارم..کلیپ قابل گذاشتن نیست![sootzadan]

اول اینکه به افتخاااااااااار جمع شیش تاییمون یه صلوات ختم کنید[nishkhand]

http://uc-njavan.ir/images/67xs3gmd8q6f8mzntrci.png


اینم برگه ی تقلب حدیث و مهسا[khande]رو اخر مدارس!امتحانات ترم دوم!


http://uc-njavan.ir/images/tlw64qc0nx6fztnj4gbq.png


به افتخاااار جمع هشت تاییمون[nishkhand]


http://uc-njavan.ir/images/0c9prxtdqr7tefwp0gja.png

و اما اصل کاریه اینـــــه...اینجا یکی از دوستان زحمت کشیده و خصوصیا ما شیش تارو نوشته[sootzadan]
اونجا که تک سلولی نوشته منظورش اینه که تو جمعون فقط من تجربیــــــــــــــــم و بقیه ریــــــــــــــــاضی[kootak]


http://uc-njavan.ir/images/mmarlpeouzny92s3ytu9.png


تموم شد!پارسال قول دادم یسریا از عکسای اردوی کاشانو بذارم!(اونایی که قابل گذاشتنها)[sootzadan]
یسری از دوستانم که خوب یادشـــــــــــــــونه و هی یادداوری میکنن...[bietena]
ولی خب ایشالله تو پستای بعدیم میذارمشون[shaad][nishkhand]
راستـــــــــــــــــــــ ی قراره شیش تاییا بیان اینجا عضو سایت بشنhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/65.gif
فقط میترسم یه روز همه باهم اخراج شیمhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/4.gif
یا از درس بیفتیم
یا...یا...یا...
فعلا کسی که پاگیر ایجا شده منم!
اونا بیان یا خدا...http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/76.gif

"مهدی"
4th October 2014, 08:37 PM
سربار...بدون آینده. تلاش های بیهوده برای خوش بودن دل. گوشه گیری....درک نشدن؛درک نکردن.
تنها بودن. جنگیدن. عادت به باختن. متضاد بودن با بقیه. معلوم نبودن نتیجه. خط خطی. از قصد راه اشتباه رفتن.
این که بدونی چیکار باید بکنی ولی نتونی. ولی نزارن.
باید شد روانی تا کرد درک این

✿elnaz✿
5th October 2014, 12:31 AM
[afsoorde]

تووت فرنگی
5th October 2014, 01:11 AM
همین ..

1=1+1
5th October 2014, 08:56 AM
خز ترین تولدم امساله
اصن حسش نی
دو نفرمکهرسال برام جداگانه جشن میگرفتن امسال اصن تبریکم نگفتن
خودمم سرد شدم . اصن برام مهم نی تولدمه

کاش این مراسم قربونی زودتر تموم شه . بشینم پای درس مشقم
حس هیچی جزدرس نی

"VICTOR"
5th October 2014, 01:51 PM
تو گرما، یه جایی مشابه بیابون، با موهای خیس لب حوض، فواره روشن، کنار اندکی گیاه و سر سبزی، روز عید، تعطیل، همراه گاهگاهی موسیقی سنتی یا خارجی آرام ...
سیب باید بخرم الان می چسبه....

سپاس، خودش نعمتیه [golrooz]

نیک می نگریم [labkhand]

عید همگی خوش یمن در پناه الله

"VICTOR"
5th October 2014, 08:36 PM
خدایی امروز عید بودا...
الان تو حیاط، هوا با کمال تعجب عالی...
من که شب تو حیاط می خوابم اصن، کنار مارمولکا [nishkhand]

اینجا شب های تابستان در کویر [nishkhand][khanderiz]
فقط ستاره کم داره[khastegi]

Capitan Totti
5th October 2014, 10:05 PM
دارم دیوونه میشم از دست این "روکی\ داور بازی رم -یووه[tahavoo][gerye]:|x-({at wits' end}


دو پنالتی "مافیا وارانه گرفت براشون " {at wits' end} x-(
کاپتان[gerye] http://www.njavan.com/forum/images/smilies/other%20%2876%29.gif

setayesh shb
6th October 2014, 01:58 PM
اعصاب خط خطی
روانم نابوده
مگه مدرسس چون دیر رسیدم رام نداد[bitavajohi]فقط همون ی کلاسم داشتم قشنگ علاف شدم برگشتم خونه

1=1+1
6th October 2014, 05:19 PM
مدرسه که بودم صبحا مدرسه میرفتمو عصرا تا شب باشگاه.
دانشجو که شدم . واحدامو جوری برداشتم که اول باشکا میرفتم . بعد میرفتم سرکلاس . بعدازظهرم اگ کلاس نداشتم یا با بچها استخر و چمن یا خرید تو بازار
اصلا تو خونه موندن برا من معنی نداشت
کل روز بیرون بودم . مامانم فقط گفته بود 8شب به بعد بیرون نباشم
ولی اینروزا 24ساعته توی خونه ام . ورزش روزانم کلش نیم ساعته . اونم قدری بدم ضعیف نشه . )منی که ورزش سخت میکردم) !!!
اگ چند سال پیش بهم میگفتن یه روز مدل زندگیم میشه این . باورم نمیشد . و هرگز باورم نمیشد که از این مدل زندگی راضی باشم
جالبه . اونموقع از اون مدل زندگی راضی بودم. النم از موندن تو این اتاق با نورملایم و هوای خوب و قشنگم راضیم . راضیم که درس شده برنامه اصلی روزانم ...
اینده مدلم چی میشه خدا میدونه ..
خدایا شکرت

✿elnaz✿
6th October 2014, 09:06 PM
امروز رفته بودیم آسایشگاه جانبازان (اعصاب و روان)
فقط میتونم بگم خیلی مـَـــرد بودن


برآیید برآیید به وحدت بگرایید/ که از باغ وفایید که از اصل ولایید



شما امت خاصید، شما اسوه ناسید/ شما اس اساسید شما باب رجایید



اگر رمز هبوط است شما سر فرودید/ اگر راز عروج است شما مرغ هوایید



اگر کشتی نوح است شما عرشه نشینید/ اگر ورطه نیل است شما دست و عصایید



اگر آتش شرک است شما برد و سلامید/ اگر مرده عشق است شما عین صفایید



اگر مصر جمال است در آن خطه عزیزید/ اگر ملک جلال است امیرالامرایید



نه پرویز تبارید که پرویز شکارید/ نه شبدیز سوارید که بر بال همایید



گر از ترک و طرازید ور از قدس و حجازید/ شما محرم رازید که در بزم خدایید



کجا خانه علم است به حکمت در علمید/ کجا پهنه رزم است شما مرد غزایید



اگر درد به جام است صبوحی زده گامید/ وگر زهر به کام است شما کامروایید



چه از تیر و چه از تیغ شما روی نتابید/ که در جوشن عشقیدکه از کرب و بلایید



شما صبح نویدید شما پیک امیدید/ شما شعر «حمید» ید شما روح فزایید



ز کثرت بهراسید به وحدت بگرایید/ که آئینه توحید شمایید شمایید

شعر از حمید سبزواری



http://uc-njavan.ir/images/tgy7z07ksg8ry2dva1vn.jpg

meaning
7th October 2014, 02:20 AM
از دیو و دَد ملولم
انسانم آرزوست

s.r.sahar
7th October 2014, 09:55 AM
چند روزه درگیری فکری دارم وهمش رو لبم این جمله هست " خدا کنه به خیر بگذره " برام خیلی خیلی دعا کنین دارم دیوونه میشم
فقط امیدم به خدا و دعاهای دوستانه وگرنه از دست هیچ کس کاری برنمیاد.

homeyra
7th October 2014, 08:17 PM
این سر درد همیشگی که این روزا چشم درد هم بهش اضافه شده...
این دل گرفته ی من
خبر های بد و غم انگیز
روز های تیره و تار
درگیری با دنیای مجازی و آدم های مجازیترش،جایی که چراغ خاموش گواه نبودِ منه
من رو از یاد بهترین هام غافل کرد

این دنیای واقعی با آدم هایی که دور و ورم باهاشون شلوغ شده
کسایی که دوست خطابشون میکنم ولی....
منو از بهترین ها غافل کرده

شاید باید خطا برم تا بهترین،بیشتر معنا پیدا کنه
شاید...

masoume.a.92
8th October 2014, 06:18 PM
سلام دوستان
شما رو نمیدونم! ولی من دفعه اولم بود که کادوی زنده دریافت کردم [nishkhand]
ایشون ببعی ایی هستن که به مناسبت عید قربون دریافت کردم. [labkhand]
دوستان، لویی! لویی، دوستان! [nishkhand][sootzadan]
حیف که کشته شد... sh_omomi37

http://uc-njavan.ir/images/koyof6gbpx2z7e4nhz7i.jpg

http://uc-njavan.ir/images/d60uxapmtn8y8ukc96fv.jpg

solinaz
8th October 2014, 08:01 PM
چقدر این هفته بد گذشت[sokoot]
امروز تـــــــــــــــــــــولد حدیث بود!مـــــــــــــــــادر بزرگ جمعمون...http://www.gigpars.com/upload/rdt5_webniaz.blogfa.com_%28156%29.gifhttp://www.gigpars.com/upload/2qy6_webniaz.blogfa.com_%28150%29.gif[nishkhand]
روز قبلش باهام هماهنگ کرده بوودیم کیــــــــــــــــــک تولد بگیریم
البته ساعت زنگ تفریح بخاطر مراسم صبحانه ی سالم بیشتر بود و مام از فرصت استفاده کردیم
میخواستیم حدیثو سوپرایز کنیم[sootzadan]
رفتارمون یجوریه زمانی که تولد یکیمون میشه همون از زمانی که پاشو میذاره تو مدرسه بهش تبریک میگیرم و کادو هارو میدیم[shaadi]
اما امروز اینکارو نکردیم..حدیـــــــــــث اصلا رفت تو شــــــــــــــوک...از قیافش معلوم بود![khande]هرکی یه کتاب درسی دستش بود!
هیــــــــــــــــچ کاری نکردیم تا زنگ تفریح اول که رسید کیکـــــــــــــــــــو اوردیم تو حیاط مدرسه و کادوها....http://www.gigpars.com/upload/egpy_webniaz.blogfa_%284%29.gifیکممم باقی مونده ی کیکو مالیـــــــــــــــدیم به صورتای همدیگه و عکس گرفتیم...دیگه دیگه اینا شادی های ماست...[sootzadan]
امروز سر زنگ اول داشتیم همگی به این فکر میکردیم که یه روزی امکان داره بچه هامون باهام دوست صمیمی باشن[sootzadan]
تمــــــــــــــام رفتارایی که ما باهم داریم اونام داشته باشن باهم!کپی برابر اصل..
مثلا بچه ی مهسا بیاد ساندویچ بچه ی منو حدیثو کـــــــــــــش بره...[khande]
و...و.....و.....
چقـــــــــــــــــدر جالب میشه!اینکه خالــــــــــــــــه صدامون کنن[nishkhand]من که نه خاله میشم نه عمه!واســــــــــــــــــ م شیرینــــــــــــــــه گفتن این واژه![sootzadan][alaghemand][alaghemand][alaghemand][alaghemand][alaghemand]http://www.gigpars.com/upload/7m4b_webniaz.blogfa.com_%28112%29.gif

setayesh shb
8th October 2014, 08:20 PM
دلـــــم تنگ شده برای دوستام[entezar2][gerye]
این دو سه روز همش عکسامونو نگاه کردم[afsoorde]
ما جدا خل بودیما[sootzadan][gerye]
کلی به کاراری که انجام میدادیم فکر کردم[sootzadan]من اگه جای مدیرمون بودم یه لحظه هم همچین دانش آموزایی رو نگه نمیداشتم[sootzadan]
ما کلاسمون طبقه ی سوم مدرسه بود چهارشنبه سوری که میشد بمب میاوردیم تو راهروی طبقه 3 منفجرش میکردیم[nadidan]بعد اون پایینی ها نمیدونیم قلبشون سالم میموند یا نه[khande]
ولی چه فایده داره[gerye]
اون روزا دیگه تکرار نمیشن[afsoorde][narahat]
این نمای بیرونی مدرسه[sootzadan]
http://uc-njavan.ir/images/96pj3l0717elz0mjkz5t.jpg

بدون شرح[nishkhand]

http://uc-njavan.ir/images/p7ibkqp0qu4m33ji7u9.jpg

"مهدی"
8th October 2014, 08:54 PM
دود رپ دود درس دود خواب رپ دود خواب درس دود رپ تکرار تا انتها

تووت فرنگی
8th October 2014, 09:37 PM
گنج چیزی بود که از دست رفت!
عمر من ...

BaAaroOoN
8th October 2014, 10:03 PM
امروز خیلی وحشتناک بود
یکمی هم من و سارا دوستم ضایع شدیم
دلمون خیلی سوخت برای همینم کلی پشت مسبب این قضیه چرت و پرت گفتیم و خندیدیم
طرف فکر میکرد عقب افتاده ایم[nishkhand]بس که هر هر داشتیم میخندیدیم ولی نمیدونست چه چرندیاتی داریم راجع بهش میگیم
تا نگاهش میکردم یاد حرفای سارا میفتادم و میخندیدم،اشکم سرازیر بود و سرخ شده بودم...خدا سارا رو نکشه ینی...اگه طرف میدونِـــــــــــــــــــ ـــــست داریم پشت سرش چیا میگیـــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــم....ینی میکشت ما رو
رسما به عقل من یکی که شک کرد
در مورد عقل سارا مطمئن نیستم شک کرده باشه یا نه ولی منو آره[nishkhand]قطعا شک کرده
امروز با همه ی بدیاش خیلی خوب بود آخرش
من و یکی آتش بس دادیم بالاخره و الان با هم خوشحالیم[shaad]چقد خوبه که هست[shaad]آدم کسایی رو که دوست داره زود می بخشه پس منم بخشیدمش
من نمیدونم وقتی جنبه ی یه قهرِ یه ساعته رو هم نداریم چرا خودمونو اذیت میکنیم؟؟؟؟؟؟[nishkhand]
راستی...دوست دوره دبیرستانمم یهویی تو مترو دیدم که باعث شد خیلی شادتر بشم...انقد حرف زدیم که خاب از سر من (که همیشه یه چشمم بازه یه چشمم بسته تا خاب از سرم نپره)پرید[nishkhand]
در کل زندگی سخته ولی اگه با اونایی که دوسشون داری باشی راحت تر میشه بگذرونیش[labkhand][shaad]

solinaz
9th October 2014, 02:40 PM
امروز متوجه شدم دندون عقلمم داره در میاد
اخه چرا حالا؟مگه تابستونو ازش گرفته بودن؟![sootzadan]
فکم جا نداله،دوتا دندونای جلوییم داره میاد رو هم....یا باید جراحی دندون عقل کنم یا ارتودنسی..[nadidan]
همین یه ذره ام که داره میره رو هم روم نمیشه لبخنــــــــــــــــد بزنم حالا[negaran]
کارای من برعکسه با همه...همه تا کوچیکن ارتودنسی میکنن من حالا تــــــــــــــــــــازه شروع شده....[sootzadan]
اخه من امسال چجوری با این برنامه ی سنگینم برم جراحی کنم؟!
هیچ کس به غیر خودم متوجه نمیشه چی میگم...!امسال امتحان نهایی دارم خب...همش امتحان و...!افت میکنم...یا ..یا..یا...!
در اومدنش درد داره....کشیدنش درد داره...این به چه درد من میخوره اخه؟!
وای خدا من از جراحیش میترســــــــــــــــــــ م....sh_dokhtar16sh_dokhtar14

1=1+1
9th October 2014, 04:01 PM
شیر اشپزخونه خراب شده بود . پیچش هرز شده بود . خیلیییی سفت بود . عوضش کردم .مامان اینقد تحویلم گرفت
رینننن دخترمممم . اصن یه لحظه احساس کردم خودم اختراعش کردم خخخخخخ

جوان ایرانی
9th October 2014, 09:39 PM
خدا بگم چی کارتون نکنه :))
رفتم تو این تاپیک (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?72420-%E2%99%AB-%E2%9D%A4-%E2%99%AA-%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%DA%86%D9%87-%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-%DA%AF%D9%88%D8%B4-%D9%85%DB%8C-%D8%AF%DB%8C-%D8%9F-%E2%99%AA-%E2%9D%A4-%E2%99%AB&p=609207#post609207)
یکی از بچه ها اسم آهنگشو گذاشت لینکم داد
ما هم گوش دادیم
دیگه هیچی
دور شونصدمه دارم گوش میدم :))

setayesh shb
9th October 2014, 09:39 PM
وقتی تو خودت گیر می کنی

وقتی همه چیز برات میشه یه سوال !

وقتی توی تکرار صحنه ها اسیر میشی

وقتی اونقدر خسته میشی که حتی از فکر کردن به فکر کردن هم بیزار میشی

وقتی کسی نیست که بفهمه چی میگی

وقتی مطمئنی ! اونی که امروز مياد فردا میره ..

وقتی مجبوری خودتم گول بزنی

وقتی حتی شهامت خیلی چیزها رو نداری !!!

وقتی می دونی هیچ کس و هیچ چیز خودش نیست

وقتی می دونی همه چی دروغه

وقتی می دونی که نباید به هیچ قول و قراری ! اعتماد کنی

وقتی می فهمی که نباید می فهمیدی ..

وقتی روزگار یادت میده که باید سوخت و ساخت

وقتی می خندی به اینکه کارت از گریه گذشته

وقتی قراره هیچ چی جای خودش نباشه

وقتی منتظر یه اتفاقی و اون اتفاق هیچ وقت نمی افته ..

وقتی نباید اونی باشی که هستی

وقتی بهت می فهمونن دوست داشتن یه معاملست !

وقتی تو رو بخاطر صداقتت محکوم می کنن

وقتی خوشحال میشن که غرورت بشکنه

وقتی حرفاتو فقط دیوار می فهمه ! ...

وقتی.......................... ......

حالم این روزا خیلی بده، میگن خدا یه درو میبنده یه دری رو باز میکنه برای من برعکس شد یه درو باز کرد یه درو برای همیشه به روم بست[narahat]

این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...



تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست... اما . . .











چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش "

الان فقط دلم میخواد زیر یه همچین بارونی بمیرم...دعا کنید برسم به آرزوم



http://animationsa2z.com/attachments/Image/landscape/landscape1.gif

1=1+1
10th October 2014, 02:52 PM
از دیروز ظهر همش فشارای مختلف روحی رومه . هرکدوم کمرنگ میشه . بعدی جرقه میزنه. شدم مث ی ظرف ک هنوز پر نشده
اینقد ارومممم . ب خاطر این کتابا ک قراره دلیل پیشرفتم بشه . اروم میمونم
به سلامتی گل گاو زبون که در این مسیر اروم سازی منو کمک میکنه خخخ

- - - به روز رسانی شده - - -

از دیروز ظهر همش فشارای مختلف روحی رومه . هرکدوم کمرنگ میشه . بعدی جرقه میزنه. شدم مث ی ظرف ک هنوز پر نشده
اینقد ارومممم . ب خاطر این کتابا ک قراره دلیل پیشرفتم بشه . اروم میمونم
به سلامتی گل گاو زبون که در این مسیر اروم سازی منو کمک میکنه خخخ

- - - به روز رسانی شده - - -

از دیروز ظهر همش فشارای مختلف روحی رومه . هرکدوم کمرنگ میشه . بعدی جرقه میزنه. شدم مث ی ظرف ک هنوز پر نشده
اینقد ارومممم . ب خاطر این کتابا ک قراره دلیل پیشرفتم بشه . اروم میمونم
به سلامتی گل گاو زبون که در این مسیر اروم سازی منو کمک میکنه خخخ

A S I R
10th October 2014, 03:45 PM
با سلام...

رفتم آتلیه میگم میخوام کنارتون فوتوشاپ یاد بگیرم [shaad][shaad]...طرف در اومد گفت به شرطی که کنارم کار هم بکنی و حقوق بگیری[nishkhand][nishkhand]...منم فوری گفتم با حقوق 950 هزار تومان هستممم...طرف نمیدونم چرا فوری گفت برو ما نیرو لازم نداریم فقط برو[narahat][narahat] ...[tafakor][tafakor][tafakor][tafakor]

تووت فرنگی
10th October 2014, 03:52 PM
دوستان یا دشمنان ؟ . ..

سونای
11th October 2014, 01:16 PM
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...



تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست... اما . . .



چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش "





http://animationsa2z.com/attachments/Image/landscape/landscape1.gif

meaning
11th October 2014, 01:28 PM
با سلام...

رفتم آتلیه میگم میخوام کنارتون فوتوشاپ یاد بگیرم [shaad][shaad]...طرف در اومد گفت به شرطی که کنارم کار هم بکنی و حقوق بگیری[nishkhand][nishkhand]...منم فوری گفتم با حقوق 950 هزار تومان هستممم...طرف نمیدونم چرا فوری گفت برو ما نیرو لازم نداریم فقط برو[narahat][narahat] ...[tafakor][tafakor][tafakor][tafakor]



عالی بود[golrooz][golrooz][golrooz]

A S I R
12th October 2014, 02:45 PM
عالی بود
lقابلی نداشت

معمار حانیه
13th October 2014, 01:43 AM
اصلا این روزها بهم خوش نگذشت. واقعا روزهایی بد میگذره برام. از بس خبر های بد شنیدم وشوکه شدم. قلبم درد میکنه

واقعا دیگه نمیتونم. دووم بیارم

parnian 80
13th October 2014, 11:02 AM
[bihes]
حرف ستایش بدجور لایک داشت![shademani2]
نگرانم نگرااااااااااااان[negaran][nadidan]
هان یچی دیگه
عادلانه نییییییییییییییییست شجریان دیشب کنسرت داشته باشه و من بشینم سر کلاس زبان[narahatish][gerye]

optici
13th October 2014, 11:32 AM
اول که عید همتون مبارک
بازم عیدتون مبارک[nishkhand]
دیشب جمعی از دوستان اتاق ما 308 بصرف شیرینی و چای و پفک به مناسبت عید غدیر دعوت شده بودن (یه سیده تو اتاق داریم) خلاصه خیلی خوش گذشت حدیث کساء خوندیم و کلی پای کوبی کردیم و...[shaadi]
تازه عیدی هم گرفتیم از اول ترم تا حالا این اولین شبی بود که بهم خوش گذشت[tashvigh]
جای همتون سبز

s.r.sahar
13th October 2014, 11:40 AM
عيد همگي مبارك. من كه روز عيدي هم كار ريخته رو سرم. مردم ميرن تفريح ماهم بايد كار كنيم.
چيكار ميشه كرد بايد هميشه زندگي كرد. مهم دلمونه كه شاد باشه جا و مكان مهم نيست.

تووت فرنگی
13th October 2014, 07:46 PM
با خواب دردم بیشتر می شود، سر درد های بی موقع...

"مهدی"
15th October 2014, 07:56 PM
روز قاتله شبه یا شب قاتل روز؟
خورشید قاتل محض ستارست

pedram91
16th October 2014, 09:21 AM
هر روز که از خواب بیدار میشوم میبینم امروز است!!!
و فردا نیامده ...
فردا واژه ای بیش نیست، هرچه که هست امروز است...
امروزت قشنگ، امروزت عاشقانه، امروزت شاد...
[golrooz][golrooz][golrooz]

meaning
16th October 2014, 07:13 PM
بیخیال

Almas Parsi
16th October 2014, 08:19 PM
گاهی اوقات آدم دلش یه آشپزخونه آروم
یک استکان چای داغ و آغوش گرم مــــادرش[golrooz] رو می خواد …[entezar2]

و من همین الان دلم میخواست .................[negaran]

http://uc-njavan.ir/images/0nz79wfbif3yhgayv0n6.jpg (http://uc-njavan.ir/images/0nz79wfbif3yhgayv0n6.jpg)

Leyla971
16th October 2014, 08:32 PM
فلک چو شادی من دید آن همه بشمرد

کنون که می دهدم غم همی نپیماید

parnian 80
17th October 2014, 02:02 PM
بعضی از آدم ها...خیلی ... خیلی....عجیبن...
چقدر همه کم پیدان[afsoorde]

تووت فرنگی
17th October 2014, 04:04 PM
هوا سرد است.. چشم های تو هم سرد ....

kamel.gholami
17th October 2014, 06:04 PM
از شنبه هفته پیش دارم میرم سر کار
البته کار که چه عرض کنم
رفتم مدرسه ی بابا و کارهای کامپیوتریشون انجام میدم / بوفه هم وامیستم[nishkhand]
بیشتر واسه وقت گذرونیه
شایدم یه چیزی ته جیبمون رو گرفت !

masoume.a.92
17th October 2014, 07:16 PM
نمیدونم واقعا سایت سوت و کوره یا من خیال میکنم سوت و کوره... [nadanestan]

عشق برق
17th October 2014, 07:48 PM
[golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz]

"مهدی"
17th October 2014, 08:50 PM
دلم داغه ولی دارو نمیخوام

تووت فرنگی
18th October 2014, 07:09 PM
اشتباه همیشه هست، سن هم نمی شناسد ...
مهم این است که امروز خورشید طلوع کرد و
فرصت برای جبران اشتباهات است ...
اشتباه همیشه هست
جبران همیشه هست


اما دلی که از کسی بگیرد دیگر درست شدنی نیست ...

parnian 80
18th October 2014, 09:39 PM
امروز روزی شد که تا عمر دارم فراموشش نکنم...
مهم اینه که یه درس گرفتم...

medesa
18th October 2014, 09:47 PM
این روزا خیلی خوش میگذره
.
.
خدانکنه فصل امتحانات برسه

medesa
18th October 2014, 09:54 PM
به همه چیز عادت می کنیم

به داشته ها و نداشته هایمان

خیلی طول نمی کشد که

جلوی آینه زل بزنی به خودت

موهایت را کنار بزنی

و با خودت بگویی

اصلا مگر داشتی اش

مگر از اول بود ؟!

که بودن و نبودنش مهم باشد …




http://www.8pic.ir/images/68324663256833965178.jpg (http://www.8pic.ir/images/68324663256833965178.jpg)

سونای
19th October 2014, 12:29 PM
آنان که بیشتر دوستشان داری

بیشتر دچار سوء تفاهم با توند

بی آنکه بخواهی و بدانی،

بیشتر می رنجانیشان

بیشتر می رنجانندت

بیشتر به یادشان هستی

ولی ...

چشم به هم می زنی و می بینی عزیزترین ها

با یک برداشت نادرست از هم

هر روز از هم دور و دور تر میشوند ...

غافل از اینکه بهترین روزهایشان

با قهر و دوری و نامهربانی می گذرد!

Capitan Totti
19th October 2014, 03:22 PM
یعنی من امروز کشف مهمی رو حاصل شدم

چشمام رنگیه !![taajob]

شاید برای اولین بار بود درست تو آینه نگاه کردم !! =))

بسی خشنود گشتم !!

خشنودیم ازین بابه

که میتونم یه دختر بچه مثل این داشته باشم[nishkhand]


http://up.hammihan.com/img/userupload_2013_11778696041408047755.8689.jpg

تووت فرنگی
19th October 2014, 03:40 PM
دلم براى برادرم تنگ شده است،از صبح به مدت چهار روز براى سفر کارى و بازديد رفتند.. و من ديشب فراموش کردم بگويم چقدر دوستش دارم.. امروز توت فرنگى هستم و اميد دارم تا شب کلى اتفاق شيرين رخ دهد.. راستى از آن باران هاى پاييزى خبرى نيست چرا؟!

تووت فرنگی
19th October 2014, 06:41 PM
رباعی زیبا که می شود گفت روزم را توت فرنگی تر کرد ...


شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم
اما تو چنان که می نمایی هستی؟

خیام ...

BaAaroOoN
19th October 2014, 07:35 PM
مجید انتظامی فوق العاده س
بالاخره بعد چند سال یکی از موزیکای بی کلامشو پیدا کردم
انقده خوشحال شددددددددم
خستگیم از تنم رفت[shaad][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz]این موزیک برام مث نوستالژیه...خیلی باهاش حس خوبی دارم یاد خاطرات قشنگم میفتم[shaad]
راستی دوره زمونه ی بدی شده
یه عده خیلی بی معرفتن....داشتم به همینا فکر میکردم که این موزیکو پیدا کردم
بعضی از آدما مث پیرهن تن باید عوض بشن و دوستیشونو فراموش کنی و دیگه بهشون فکر نکنی و....
میگن من با معرفتم.....معرفتمو برای با معرفتا کنار میذارم[shademan]
کلا این موزیک باعث شد انرژی منفیم بره و جاش لبخند به لبم بیاد[labkhand][shaad][shaad][shaad]

Capitan Totti
19th October 2014, 08:38 PM
باز اوباشین بر طبل و دهل می کوبند

تووت فرنگی
19th October 2014, 11:39 PM
با چشمانم مى خندم ...

kamel.gholami
20th October 2014, 03:42 PM
اووووووووووووووف ![khabalood]
سروکله زدن با بچه های کوچیک چقدر سخته !
اونم از نوع پسرش



نمیدونم واقعا سایت سوت و کوره یا من خیال میکنم سوت و کوره... [nadanestan]

سلام / چطوری ؟


واقعا سایت سوت و کوره ....


یعنی من امروز کشف مهمی رو حاصل شدم
چشمام رنگیه !!http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/13.gif
شاید برای اولین بار بود درست تو آینه نگاه کردم !! http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/24.gif
بسی خشنود گشتم !!
خشنودیم ازین بابه
که میتونم یه دختر بچه مثل این داشته باشمhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/4.gif


http://up.hammihan.com/img/userupload_2013_11778696041408047755.8689.jpg





سلام /

تیمسار بچه ات به دنیا اومد بده من یه گازش بگیرم[bamazegi]

parnian 80
20th October 2014, 06:04 PM
وای....برای اولین بار در زندگیم احساس میکنم دارم از یچیزی میترسم...[nadidan]

تووت فرنگی
20th October 2014, 07:09 PM
بعضی ها بسیار "نمی فهمند" ...

"مهدی"
20th October 2014, 09:00 PM
بسکتبال تو بارون = به گند کشیده شدن سر تا پا

تووت فرنگی
20th October 2014, 09:03 PM
امروز براى کسى از ته دل خواستم در برابر سختى هاى زندگيش کم نياورد.. هميشه بايد ضعيف ها تحقير شوند و استعدادهاشون حرام شود.. يکى از دوستان نوازنده ام با قرض و پول هاى جمع شده مادرش يک عدد گيتار خريد و از طريق پسرخاله اش که نوازنده و سازنده ساز است رفت کلاس... الآن تماما حرفه اى گيتار مى زند، و هر نت آهنگى را که بخواهد از اينترنت مى گيرد و تمرين ميکند.. آنقدر تمرين که بتواند بزند.. حتى براى تولد من نت دختر بهار را زد و ترانه اش را خواند و به قطع مى گويم صدايش عالى ست..حتى براى يادگيرى سبک کلاسيک بجاى کلاس، کتاب گرفت و خواند ..از لحاظ مالى پشتيبان ندارد، استعدادش خوب، پشتکارش خوب اما جيب هايش خالى ست و به همين جرم بايد براى شهريه دانشگاهش سازش را بفروشد.. بايد صداى فوق العاده اش در گلو بماند...امروز توت فرنگى غمگين بودم که سوال بزرگ ذهنش اين بود؛ چرا پول همه چيز است؟

Capitan Totti
21st October 2014, 01:31 PM
امروز براى کسى از ته دل خواستم در برابر سختى هاى زندگيش کم نياورد.. هميشه بايد ضعيف ها تحقير شوند و استعدادهاشون حرام شود.. يکى از دوستان نوازنده ام با قرض و پول هاى جمع شده مادرش يک عدد گيتار خريد و از طريق پسرخاله اش که نوازنده و سازنده ساز است رفت کلاس... الآن تماما حرفه اى گيتار مى زند، و هر نت آهنگى را که بخواهد از اينترنت مى گيرد و تمرين ميکند.. آنقدر تمرين که بتواند بزند.. حتى براى تولد من نت دختر بهار را زد و ترانه اش را خواند و به قطع مى گويم صدايش عالى ست..حتى براى يادگيرى سبک کلاسيک بجاى کلاس، کتاب گرفت و خواند ..از لحاظ مالى پشتيبان ندارد، استعدادش خوب، پشتکارش خوب اما جيب هايش خالى ست و به همين جرم بايد براى شهريه دانشگاهش سازش را بفروشد.. بايد صداى فوق العاده اش در گلو بماند...امروز توت فرنگى غمگين بودم که سوال بزرگ ذهنش اين بود؛ چرا پول همه چيز است؟
خب اگر درس میخوند و دولتی قبول میشد

و آزاد نمیرفت

احتیاجی به هزینه نبود [tamaa]

تووت فرنگی
21st October 2014, 01:43 PM
همین ..

تووت فرنگی
21st October 2014, 01:47 PM
خب اگر درس میخوند و دولتی قبول میشدو آزاد نمیرفتاحتیاجی به هزینه نبود [tamaa] سلام تيمسار عزيز؛ شرايط و عذاب ها و وضع خانه شان طورى ست که نمى توانست درس بخواند.... ولى خب اگر مقاوم تر مى بود و شرايط را کنترل مى کرد و مى خواند يقينا وضعش نيک تر بود.

parnian 80
21st October 2014, 04:19 PM
....
و دیگر هیچ[nishkhand]
کاش همه میفهمیدن لطف با حق فرق داره....

"مهدی"
21st October 2014, 05:28 PM
خب اگر درس میخوند و دولتی قبول میشد

و آزاد نمیرفت

احتیاجی به هزینه نبود [tamaa]



هر کسی در یک زمینه استعداد دارد.
مشکل در سیستم آموزشی است که به جای استعدادیابی فقط به تولید ربات هایی هم شکل می پردازد که هیچ یک از آموخته هایشان در زندگی به هیچ کاری نخواهند آمد!

Capitan Totti
21st October 2014, 06:19 PM
هر کسی در یک زمینه استعداد دارد.
مشکل در سیستم آموزشی است که به جای استعدادیابی فقط به تولید ربات هایی هم شکل می پردازد که هیچ یک از آموخته هایشان در زندگی به هیچ کاری نخواهند آمد!

خب اوضاع همینه

با گفتن و گفتن و گفتن و حسرت درست نمیشه !!

ایشون میتونن در همون نوازندگی پیشرفت کنند !!

چه لزومی به یه مدرک "بی ارزش" هست ؟

"مهدی"
21st October 2014, 11:21 PM
خب اوضاع همینه

با گفتن و گفتن و گفتن و حسرت درست نمیشه !!

ایشون میتونن در همون نوازندگی پیشرفت کنند !!

چه لزومی به یه مدرک "بی ارزش" هست ؟



ترجیح میدم در این تاپیک بحث نشه ولی همیشه این خود فرد نیست که تصمیم گیرنده است!
اوضاع همینه هم یک حرف از روی تسلیم شدن است. شاعر می فرمایند:
اگر آدم تویی, چرا عادت داری همش عادت کنی؟

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد