توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
صفحه ها :
1
2
3
4
5
6
7
8
9
[
10]
11
12
تووت فرنگی
5th January 2015, 02:30 PM
دعاهایم را در گوش فرشتگان می خوانم
هر
وعده ..
با اینکه هر صبح لبخند تو مرا بیدار می کند..
"VICTOR"
5th January 2015, 02:39 PM
هر آنچه از صبح برای امتحان خوندم، خبرش اومد حذف شده [bihes] [bihes] [bihes]
البته همینطور 12 صفحه که دوست نداشتم بخونم هم حذف شد ولی در قبال مطالبی که من خوندم و حذف شد، چیزی نیست...
البته مهم یادگیری هست بعله [entezar2] [khanderiz]
yas-90
5th January 2015, 03:30 PM
هر آنچه از صبح برای امتحان خوندم، خبرش اومد حذف شده [bihes] [bihes] [bihes]
البته همینطور 12 صفحه که دوست نداشتم بخونم هم حذف شد ولی در قبال مطالبی که من خوندم و حذف شد، چیزی نیست...
البته مهم یادگیری هست بعله [entezar2] [khanderiz]
سلام دوست من
شیرینیش به همینه دیگه ....... یادمه یه بار برای یه امتحان سه فصل برا پایان ترم مونده بود که من دو فصل رو کامل خوندم و فصل سوم رو نرسیدم درست و حسابی بخونم یه جورایی از مثلا 30 صفحه ش من 7 صفحه خوندم ....برا امتحان از 48 تا سوال 39 تاش از همون فصلی بود که نرسیدم بخونم[nishkhand] بی شک لطف خدا بود که پاس شد[labkhand]
**********************
این روزها همه جور اتفاقی افتاده خوب بد شادی غم ولی خداروشکر همچنان حس خوبی دارم[shaad]
Capitan Totti
5th January 2015, 03:39 PM
سلام دوست من
شیرینیش به همینه دیگه ....... یادمه یه بار برای یه امتحان سه فصل برا پایان ترم مونده بود که من دو فصل رو کامل خوندم و فصل سوم رو نرسیدم درست و حسابی بخونم یه جورایی از مثلا 30 صفحه ش من 7 صفحه خوندم ....برا امتحان از 48 تا سوال 39 تاش از همون فصلی بود که نرسیدم بخونم[nishkhand] بی شک لطف خدا بود که پاس شد[labkhand]
**********************
این روزها همه جور اتفاقی افتاده خوب بد شادی غم ولی خداروشکر همچنان حس خوبی دارم[shaad]
درود
من نمیدونم چرا من هرچی میخونم ؛ نمیاد ! و هرچی نمیخونم میاد !
مثلا در مبحث سازمان مدیریت؛ زدم 3فصل اول رو در حد انیشتین خوندم! و 3 فصل بعدی رو کم !
بعد 3 فصل اول اصلا یه نام و شماره دانشجویی !! هم نیومده[tamaa]
sevda_sj
5th January 2015, 06:54 PM
سلام علیکم {nerd}8-|
فرجه یعنی تفریحات سالم ،امتحان یعنی زمان خواب و تلویزیون و استراحتـــــ [sootzadan][cheshmak]
یعنیییییییی اصلااااااااااااا حسسسسسسس درس خوندن نیست که نیستــــــــــــ[negaran]sh_omomi48
از بس جزوه هام بهم چشم غره رفتن چشماشون درد گرفته[taajob]
ولی من نه انگار نه انگار[nishkhand]
ولی دیگه ترم اخری باید بخونم دیگه همش تخصصی و پشت سر هم کلا تضعیف روحیه شدم[negaran][negaran]sh_omomi37
خدایا به همه حس درس خوندن بده ماهم در این جمعععععع ان شاءا...[dooa]
در پناه حق[golrooz]%%-
تووت فرنگی
5th January 2015, 10:22 PM
مهم نیست..
mamadshumakher
5th January 2015, 10:33 PM
:)) ای بابا ای اقا ای داد ای فلک
اینجام همه خاطره ها بوی جزوه میده
این اتفاق برای منم افتاد
جزوه یه درسی رو که زیاد سر کلاسش نرفتم تهیه کردم و در 2روز حقیقتا همشو خوندم اما خبر نداشتم که یک روز استاد کلاس جبرانی گذاشت و اون مبحث رو نداشتم و 16 نمره ازون مبحث کلاس جبرانی اومد [entezar2] راضیم به رضای خدا :))
معمار حانیه
6th January 2015, 01:50 AM
روزی که اومدم اینجا با دل آرام اومدم . اما حالا میرم با دلی پراز بغض میرم
من تو ابن مدت خیلیا شادهدن که زحمت کشیدم برای نخبگان.
حالا به قول خیلیا شاید کپی باشه وفقط در این مدت مدیریت پست داده باشم. اما زحمتی که کشیدم
هیچکس نمیتونه بهم پسش بده. بینایی +اعتماد که داشتم واز بین رفت. دوستانی که داشتم
ویکی یکی از هم جداشدن.
بیخیال. اما تواین چند سال برخی ها خوب بودن وبرخی ها بد..
ایم نمیبرم. اما خودشون میدونن منظورم با چه کسانی هست. .. دوستان حانیه رفت. برای همیشه هم
رفت.ودیگه در انجمن نخبگان اثری از حانیه نخواهد ماند. قصد داشتم خیلی کار های دیگه کنم که متاسفانه
به خاطر یک سری حرف هایی که فهمیدم. تصمیم براین شد که ترک کنم این نخبگان..
شاید سالهای بعد کسانی دیگر بیاین.ما رفتیم همانند دیگرانی که باید باشند ونیستند.
دیگه ادامه نمیدم.
اما قابل توجه همون هایی که الان میخندن ومیگن حانی ساده بود و... نه حانی ساده نبود
فقط نخواست با دلخوری بره که متاسفانه به خاطر همه چیزا که فهمید بدتر شد ورفت..
مهم نیست. امیدوارم همه موفق باشند . مدیریت +سایت برای خودتون. ..
رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند / آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند !
از دل برکه شب سر زد و تابید به خورشید / تا دل روشن نیلوفری اش پاک بماند !
خداحافظ نخبگان. خداحافظ برادران وخواهرانی که صادقانه دوستون داشتم ومتاسفانه صادقانه نبودید
leila.s
6th January 2015, 02:20 AM
[khande]
leila.s
6th January 2015, 02:21 AM
[tashvigh][golrooz][khabalood]
ab.bb
6th January 2015, 03:17 AM
روزی که اومدم اینجا با دل آرام اومدم . اما حالا میرم با دلی پراز بغض میرم
من تو ابن مدت خیلیا شادهدن که زحمت کشیدم برای نخبگان.
حالا به قول خیلیا شاید کپی باشه وفقط در این مدت مدیریت پست داده باشم. اما زحمتی که کشیدم
هیچکس نمیتونه بهم پسش بده. بینایی +اعتماد که داشتم واز بین رفت. دوستانی که داشتم
ویکی یکی از هم جداشدن.
بیخیال. اما تواین چند سال برخی ها خوب بودن وبرخی ها بد..
ایم نمیبرم. اما خودشون میدونن منظورم با چه کسانی هست. .. دوستان حانیه رفت. برای همیشه هم
رفت.ودیگه در انجمن نخبگان اثری از حانیه نخواهد ماند. قصد داشتم خیلی کار های دیگه کنم که متاسفانه
به خاطر یک سری حرف هایی که فهمیدم. تصمیم براین شد که ترک کنم این نخبگان..
شاید سالهای بعد کسانی دیگر بیاین.ما رفتیم همانند دیگرانی که باید باشند ونیستند.
دیگه ادامه نمیدم.
اما قابل توجه همون هایی که الان میخندن ومیگن حانی ساده بود و... نه حانی ساده نبود
فقط نخواست با دلخوری بره که متاسفانه به خاطر همه چیزا که فهمید بدتر شد ورفت..
مهم نیست. امیدوارم همه موفق باشند . مدیریت +سایت برای خودتون. ..
رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند / آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند !
از دل برکه شب سر زد و تابید به خورشید / تا دل روشن نیلوفری اش پاک بماند !
خداحافظ نخبگان. خداحافظ برادران وخواهرانی که صادقانه دوستون داشتم ومتاسفانه صادقانه نبودید
اگر کسی راه ارتباطی با خانم حانیه رو داره؛یه خبر بگیره ببینه جربان چیه؟
fati3370
6th January 2015, 10:07 AM
درود.جریان چیه؟؟؟؟ معمار حانیه چرا رفت؟ رسیدگی کنید دوستان بچه های خوب سایت دارن میرنا همیطوری
سونای
6th January 2015, 10:35 AM
درود.جریان چیه؟؟؟؟ معمار حانیه چرا رفت؟ رسیدگی کنید دوستان بچه های خوب سایت دارن میرنا همیطوری
سلام
باشه عزیزم .. ازش میپرسم[golrooz]
solinaz
6th January 2015, 10:53 AM
sh_dokhtar3
fati3370
6th January 2015, 11:05 AM
سلام
باشه عزیزم .. ازش میپرسم[golrooz]
[golrooz][entezar2]
"مهدی"
6th January 2015, 02:20 PM
واسه من به هر حال فرقی نداره ولی منو ببخش اگه تلخه حرفام....
BaAaroOoN
6th January 2015, 03:40 PM
The summer sun
Running on the beach
For all the times we had together
There is still faith
Fading away
You said our love was forever
Tears in the rain
Nothing's the same
I'm far from love
Hurt by your flame
Until we meet again
I'm far, so far from love.
The autumn leaves
Falling from the sky
Its turning cold
The summer's fading
You're by my side
We'll meet again
I know this love is forever
Forever and ever...
Tears in the rain
Nothing's the same
I'm far from love
Hurt by your flame
Until we meet again
I'm far, so far from love
sh_omomi120sh_omomi59sh_dokhtar15
sh_omomi76sh_omomi76sh_omomi76sh_omomi76sh_omomi76 sh_omomi76
BaAaroOoN
6th January 2015, 04:01 PM
خیلی لذت بخشه یه بچه داشته باشی واسه خودت البته حدودا 5 یا 6ساله ها[khanderiz]
من وقتی امیرمحمدمون رو میبرم مدرسه بیشتر بهش پی میبرم
وقتی میبرمش رو زانو خم میشم میبوسمش
البته الان بچه س وقتی بزرگ شه مطمئنا غرورش اجازه نمیده جلو دوستاش[nishkhand]
کم کم باید برم دنبالش مدرسه یه وقت جا نمونه[nishkhand][nishkhand][shaad]
تووت فرنگی
6th January 2015, 06:28 PM
مهم نیست..
maryam kia
7th January 2015, 11:55 AM
سلاممممممم
بالاخره بعد از مدت ها اومدم[khanderiz][khejalat][nadidan][bamazegi]
دلم برای بچه های سایت تنگ شده بود[shaad][shaad][labkhand][esteghbal]
fati3370
7th January 2015, 01:07 PM
سلاممممممم
بالاخره بعد از مدت ها اومدم[khanderiz][khejalat][nadidan][bamazegi]
دلم برای بچه های سایت تنگ شده بود[shaad][shaad][labkhand][esteghbal]
سلام خوش اومدی عزیزم[golrooz]
mogan/k
8th January 2015, 01:50 AM
وقتی که بچه بودم
یعنی تقریبا نه سالم بود
بادوستم قرارگذاشتیم بریم بیرون
وقراربوداون بیاد دنبالم
من ساعتها منتظر بودم که بیاد
که به قولش عمل کنه
تا اینکه خودم رفتم سراغش
و اون گفت:یادم رفته.
شاید ازاین ماجراسالهای زیاده میگذره ولی هروقت کسی به من قول میده
ناخود اگاه این احتمال میاد توذهنم که ممکنه یادش بره.
هرچند که رابطم با اون ادم تا الان پابرجاست وهمه میگن مادوتا خواهریم
ولی این اتفاق بارها وبارهاتکرار شد
وشایدمثل خواهر بودیم ولی دیگه نمیخوام .
اینو به این خاطر گفتم که به فکردوستاتون باشید وبه دوستاتون احترام بذارید.
وحداقل بایه پیامک ساده حالشون روبپرسید.
فکر میکنم ادما ازکسایی که تو زندگیشون مهم هستندانتظار دارن.
hossyn.koala
8th January 2015, 11:57 AM
دوس دارم انقدر زنده بمونم تا بتونم باز هم تکنلوژی باز هم زنده نگه داره منو البته مرگ دست خدا هستش ولی باز هم زیباست که خودت بتونی جون خیلیارو با اختراع نجات بدی و جان بخشی کنی
تووت فرنگی
8th January 2015, 02:25 PM
مگر دوست داشتن
از لانه ی پرنده یی پَر می کشد
که دل مان زود
خسته می شود از هم ؟
نگاهت ،
کافی ست
برای مُردن دختـری که
هیچ نداشت
جُز کوهی که شبیه تو بود !
بیـا
وام دار هم شویم
عشق را ،
تنهایی تو ، مرا از پای در می آورد ..
چشم به هم بزنی
گیس هایم برف می گیرد و
سپید شعر می شود !
من از دنیا ،
تو را قرض می خواهم ..
کفایت می کند
نشستن کنارِ دلت و
رنگِ چشمانت را
تند تند از بَر کردن !
از فصل ها
بهترین را نمی خواهم ،
بهار قول دهد
تو را برای من پَس بیاورد ،
برف را شادی
بر سر مردمان می ریزانم !
شطرنج
شهرِ درد است !
سربازِ دلباخته
برای شاه
می جنگد ،
رُخ زمین می زند و
اسب را تنها برای او
در مربع های
سیاه و سفید می تازاند ؛
ولیکن شاه ،
وزیر که می بیند
مات
می شود !
داستان عشق چونین است ،
مُردن
برای کسی که
عاشق دیگری ست !
بیـا حل شو در من
چون قند در تلخ ترین
چای !
هنوز بیاد دارم
دوست داشتن را !
نیلو فر. 93/10/18
pedram91
8th January 2015, 03:28 PM
سلام دوستان
حالتون چه طوره؟
بعد از یک هفته دوباره به مرخصی اومدم [shaad]
vaniya604
8th January 2015, 04:02 PM
سلام دوستان
حالتون چه طوره؟
بعد از یک هفته دوباره به مرخصی اومدم [shaad] چقد به سربازا زود زود مرخصي ميدن!!![tafakor][bamazegi][sootzadan][sootzadan]
هههه به اين زوودي يه هفته شد؟؟؟!!!!!!!!![tafakor][bamazegi][nadidan][cheshmak][nadidan]
pedram91
8th January 2015, 04:04 PM
چقد به سربازا زود زود مرخصي ميدن!!![tafakor][bamazegi][sootzadan][sootzadan]
هههه به اين زوودي يه هفته شد؟؟؟!!!!!!!!![tafakor][bamazegi][nadidan][cheshmak][nadidan]
آره دیگه زمانه تغییر کرده زود زود مرخصی میدن[nishkhand][nishkhand]
البته به شمام زیاد خوش میگذره که گذر زمانو زیاد متوجه نمیشید[khande]
vaniya604
8th January 2015, 04:08 PM
بابت اين مرخصيا بهتون حققوقم ميدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[tafakor][soal][nadidan][bamazegi]
هه منظورم اين بود نبودتون تو سايت خيلي زود گذشت!![bamazegi][khande][sootzadan][sootzadan][sootzadan]
setayesh shb
8th January 2015, 06:11 PM
سخته تنهايي سخته....
دارم يواش يواش ميشناسم آدما رو؛دوستانم رو و از همه مهمتر خودمو
دارم ميفهمم الكي دوست داشتن ها رو...
******* ***
شروع امتحانا....:)
vaniya604
8th January 2015, 06:26 PM
دارم يواش يواش ميشناسم آدما رو؛دوستانم رو و از همه مهمتر خودمو
خوشبحالت[nishkhand]
من كه هنوز نشناختم/از همه مهم تر دوستامو[negaran][esteress][nishkhand]
mogan/k
9th January 2015, 01:28 AM
متن اجراشده شعر «مدرسه موشها»:
«ک مثل کپل
صحرا شده پر ز گل
گ مثل گردو
بنگر به هر سو
ب مثل بهار
هپچه، هپچه
فکر کن بسیار
پ مثل پسته
نباش خسته
ایییشش!
م مثل موش
قیو، قیو، موش
برخیز و بکوش
برخیز و بکوش
خ مثل خونه
نگیر بهونه
آ مثل آواز.
معمار حانیه
9th January 2015, 01:31 AM
دلم برای عزیزان که در سال 93 ازم گرفته شدن خیلی تنگ شده. دلم میخواد برگردن. ودوباره با خنده هاشون
ونگاهشون بگن غصه نخور. میگذرد[gerye]ناگهان چقدر زود دیر میشود
hossyn.koala
9th January 2015, 11:20 AM
دل ها همیشه برای بهانه های با هم بودن پروانه های عاشق بر لب صحرا اشک می بارند تا صحرای دل را بر شمع مهربانی خداوند همچنان اه کشان مرگ را بر پی گلی نمایان سازند
تووت فرنگی
9th January 2015, 08:09 PM
حال که آسمان آرام است و سکوتش می شکند جهان را و
فرا می گیرد تنهایی بی کرانه مرا،
اما
زمهریر بی رحمی در راه است،
بزرگ ترها همیشه به تکرار یاد می کنند از این هوا،
می سازند تصویر که قطعاً آرامش قبل از طوفان است ...
Almas Parsi
9th January 2015, 10:29 PM
http://uc-njavan.ir/images/a4p58809jloj51n0o24h.jpg (http://uc-njavan.ir/images/a4p58809jloj51n0o24h.jpg)
به نام خداوندی که عشق و زندگی رو آفرید [golrooz]
امروز روز خاص و به یاد موندنی زندگیم و باشکوه ترین روز دنیا بود[golrooz]
سالروز زمینی شدن همدم لحظه هام و همنفس روزهای زندگیم [esteghbal]
بهانه آرامشم تولدت مبارک [golrooz][cheshmak][golrooz]
خدای خوبم به خاطر زیبایی هایی که بهم هدیه کردی و برای همه بهانه هام واسه زندگیم
مخصوصا همسرم و دختر عزیزم ازت ممنونم [golrooz]
خدایا همیشه در روزهای خاص و باشکوه بنده هات نظر لطفت هم خاص خواهد بود
پس توی این روز زیبا و با شکوه برای خوشبختی و بقای همه زندگی ها از صمیم قلب بهترین آرزوها رو دارم .
در کنار اون ها آرزوی سلامت و بقا و آرامش و آگاهی در کنار هدیه هایی که بهم عطا کردیاز درگاه باعظمتت خواهانم .[entezar2]
آمین... [golrooz]
الماس پارسی
1393/10/19
معمار حانیه
10th January 2015, 01:54 AM
داغ اشتباهاتم را نه روی دلم روی دستم خواهم گذاشت
تا یادم نرود چه کسانی در سختی کنارم بودند
چه کسانی در سختی تنهام گذاشتند
تا هراس درد مانع تکرارشان شود
http://up.wikivb.ir/images/r0yqbdkx9e97q2yk7psu.jpg اهـل پـنـهـان کـاری نـیـسـتـــم...!
اعـتـرافــ مـی کـنـــم:
زمـــــــانی دل یـکــــــے راســوزانـــده ام !!!
حــالا ..
یـــــکـــــــے...
یـــــکـــــــے...
یـــــکـــــــے...
دلــــم را مـی ســوزانـــنـــــد…
reza-1369
10th January 2015, 03:55 PM
دیروز مادر جون رفتن مشهد باز بنده شدم کوزت خونه ده روز پیش ازاد شده بودم آآآآآآآ حالا بپز بشور جارو sh_omomi24از این حرفا sh_omomi119......این خانواده مارو هم که نمیشه سیر کرد sh_omomi4موندم شب برم چی
درست کنم بخورن.فعلا وعده ناهار با برنج دور زدیم خدا این شش روز بخیر کنه.smilee_new2 (23)
دیروزصبح مامان رفتن یه سری بزنن به خانوم ها اخه مدیر کاروان هستن بعد برگشتن میگن همه
دختراشون اومده بود بدرقه . منم گفتم اخی شما هم که دختر ندارید. بعد یه چپگی نگام کردن با
صدای بلند گفتن اونایی که دختر نداشتن هم عروساشون اومده بود!!!!!!:-@باز گفتم اوووخ بمیرم
اونم که ندارید. :-"هیچی دیگه باز دعوا شروع شد خونه که اقا چرا ازدواج نمیکنی چی کم داری از
این حرف ها.خودمونیم اااااا این دوست من خودش میکشه براش نمیرن خواستگاری اونوقت مادر من
سه تا سه تا برام دختر پیدا میکنن sh_omomi61یکی روو هم قشنگ دیدن به من میگن نظرمون رو فلانی
هست!!!!!!! عجب گیری کردیم.به این داداش کوچولو میگم زن داداش چیه؟جواب حال کنید:میگه مثلا
بیاد خونرو تمیز کنه ظرف بشوره غدا بپزه[khande]smilee_new2 (4)
البته یه اعتراف هم همیجا کنم که دیشب با یه دوستم رفتیم یه جایی که به قول خودش بام
شهرمون هست گفت با نامزدم میاییم اقا همچین دلم خوااااااااااااست منم نامزد داشتم[khejalat][khande]
من میدونم یه ماه تحت فشارم برگشتن دیگه خدا به دادم برسه البته منم یه دنده هستم آآآآآآآآآآ sh_omomi89sh_omomi36
ولی نهایت فکر کنم یه سال بتونم دووم بیارم اخه قرار شده تا من ازدواج نکنم نرن سفر حج.البته اینم
از سیاستشون هست.
بعضی ها هم چون میخوان از دستم راحت شننننننن دیگه به هر طریقی هست, پی گیر هستندsh_omomi93
solinaz
10th January 2015, 07:16 PM
خانم عباس زاده (دبیر ادبیات و زبان فارسی)اینقــــــدر با من مهربون شده بود امروز!و باعث شد تقلب من لو بره...[nishkhand]
به من که تقلب کردن نیومده!
امروز امتحان ریاضی داشتیم.....خداوکلیلی احساس میکنم یه تخته دبیر ریاضیم کمه....برگشت میگه از سال چهارمم تو امتحان ترم هست[bihes]ما سال سومشم به روز میخونیم، اصلا به ما چه که اون درس داده اینارو امسال.....[sootzadan]
اصولا منم حوصله نداشتم بشینم حالت های خآآآآآص سینوس و...رو حفظ کنم....رو برگه نوشتم که سر جلسم پالتومو در اوردم گذاشتم رو پام و برگم زیرش[sootzadan]
وسطای امتحان سرمو بلند کردم یه نفـــــــــــــــــــــس بکشم...
عباس زاده گفت:خسته شدی عزیزم؟
من:[nishkhand](با ناز)[sootzadan]
چند ثانیه بعد بلند شد اومد سمتم....گفت میخوای پالتوتو بدی من بذارم اونجا؟
من عااقااااا...من هووووووول شدمو...سر تکون دادم(میتونستم بگم نه)[khande][nishkhand]اماده بودم بیفتم به پاش بگم نههههههههههههههه اون تقلب نیست[sootzadan]
من که بعد از بله گفتنم خشکم زد،این شکلی:sh_omomi112
اون خودش اومد از رو پام برداشت.....حالا بگه برمیداشت....اولش گیر کرد به دسته صندلی....منم خط کشمو گذاشتم روی کاغذ،تقریبا نصش معلوم بود![nishkhand]
دیگه هیچی نگفت....(شاید نفهمید)[sootzadan]ولی در طول ساعت بد جوری نگاه میکرد....اخر سر مونده بودم چجوری این کاغذو میخوام بلند شم جمعو جور کنم....دیگه تا یه نفر اومد برگشو بده خیـــــــــــــــــــــلی ریلکس برگه رو گرفتم دســـــــــــــــــــتم.... .با اراااااااااااااااامش....رو دور کند گذاشتم تو جیبم!
تو اون لحظه به این نتیجه رسیده بودم که وقتی برگه رو دیده واسه چی باید پنهانش کنم...[sootzadan]
موقع برگه دادنمم یه لبخــــــــــــــــــــــ د شیرینی زد....تا حالا اینقدر باهام خوب نبود...احتمالا من پشیمونش کردم امروز...[sootzadan][shaad][nishkhand]
aisan.
10th January 2015, 08:12 PM
نهایتا امروز آخرین روزی بود که دلم میخواست منتظر جواب کسی بمونم و جوابمو ندادن
اهمیت نداره سوالم شاید بی معنی بوده و یا شاید هم براشون تکراری بوده به هرحال امروز گذشت و دیگه هم من رفتم تا سوالم رو خودم تنها پاسخ بدم
فقط حیف کنکور دارم و کمتر از 3هفته زمان هست که 3 تا کتاب رو تازه شروع کنم بخونم.
امتحان پایان ترمم که دارم و پروژه ام هم رو دستم حالا نمیدونم به استادم چه جوابی بدم کاش قبول کنه این 3 هفته نرم میترسم
ای خدا کنکور ارشد یه جای خوب قبول بشم که به هدفم نزدیک بشم خواهشا
امیدوارم هیچ وقت اونقدر عصبی نشید که حتی ورزش های سنگین هم تنها یک کم آروم تون کنه.
امروز تا 3هفته دیگه خیلی سریع میگذره. برام لطفا حداقل دعا کن حتی اگه نمیتونی جوابم رو بدی یا حتی اگه نخوام باشی خاطراتم از یادم خواهند رفت و همه آدما با خوبی و بدی هاشون از ذهنم باید پاک بشن.
کاش کسایی که ازم ناراحت بودن منو ببخشن ای امروز تنها خاطره ای که دارم استرس زیادم هست.بیوشیمی هیچی بلد نیستم و دوشنبه امتحانش رودارم هرچی میخونم تموم نمیشه
ای خدا.
"مهدی"
10th January 2015, 10:06 PM
18 سال زیستم و هرگز شخصی رو ندیدم که منو به خاطر خودم دوست داشته باشد....
هر شخصی به دنبال رسیدن به منفعت خود از طریق من بود
حتی خدا هم نمی تواند با این هیولا صحبت کند
تنها متکی به لبخند[shaad] برای پنهان حالات
تووت فرنگی
10th January 2015, 11:57 PM
آن که چشم هایش آبی بود
رفت
همان که نام مرا، خوب بیاد داشت
و همراه خانوم صدایم میزد..
همان که گلخندهایش
رایحه نیک به درختان قرض می داد..
آن که چشم هایش آبی بود
مرگش آمد ..
یک اقیانوس عمود بر زمین ایستاد و بعد رفت...
-برایش گریه کردم و او نشنید..
و او خیلی وقت است به خاک تن داده است!
Capitan Totti
11th January 2015, 12:10 AM
آن که چشم هایش آبی بود
رفت
همان که نام مرا، خوب بیاد داشت
و همراه خانوم صدایم میزد..
همان که گلخندهایش
رایحه نیک به درختان قرض می داد..
آن که چشم هایش آبی بود
مرگش آمد ..
یک اقیانوس عمود بر زمین ایستاد و بعد رفت...
-برایش گریه کردم و او نشنید..
و او خیلی وقت است به خاک تن داده است!
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم
نقشی به یاد خطّ تو بر آب می زدم
ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشه محراب می زدم
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طرّه توبه مضراب می زدم
روی نگار در نظرم جلوه می نمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب می زدم
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ
فالی به چشم و گوش درین باب می زدم
نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم
بر کارگاه دیده بی خواب می زدم
ساقی به صوت این غزلم کاسه می گرفت
می گفتم این سرود و می ناب می زدم
خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام
بر نام عمر و دولت احباب می زدم
mogan/k
11th January 2015, 02:00 PM
مرا بسوزانید
و خاکسترم را
بر آبهای رهای دریا بر افشانید،
نه در برکه،
نه در رود:
که خسته شدم از کرانه های سنگواره
و از مرزهای مسدود
تووت فرنگی
11th January 2015, 03:14 PM
نبودن را خوب می دانم ..
و تنهایی را بیشتر..
Capitan Totti
11th January 2015, 08:28 PM
توتیییییییییییییییییییییی ییییییی http://asroma27.com/wp-includes/images/smilies/75.gif http://asroma27.com/wp-includes/images/smilies/totti.gif http://asroma27.com/wp-includes/images/smilies/005kv2.gif
چیکار میکنه این کپتن محبوبم http://asroma27.com/wp-includes/images/smilies/totti.gif http://asroma27.com/wp-includes/images/smilies/75.gif http://asroma27.com/wp-includes/images/smilies/005kv2.gif
امروز یکی از بهترین بازی های عمرم رو دیدم http://asroma27.com/wp-includes/images/smilies/totti.gif http://asroma27.com/wp-includes/images/smilies/popgialros_krzeslem_lacjucha.gif http://asroma27.com/wp-includes/images/smilies/005kv2.gif http://asroma27.com/wp-includes/images/smilies/53.gif http://asroma27.com/wp-includes/images/smilies/67.gif
کپتن http://asroma27.com/wp-includes/images/smilies/totti.gif http://asroma27.com/wp-includes/images/smilies/popgialros_krzeslem_lacjucha.gif http://asroma27.com/wp-includes/images/smilies/53.gif http://asroma27.com/wp-includes/images/smilies/77.gif
setayesh shb
12th January 2015, 08:27 PM
دارم از حرص منفجر میشم من نمیدونم واسه چی داده ۱۹۰۵ [sar dard][asabani][asabani][asabani]
aisan.
12th January 2015, 08:38 PM
امروز خاطره ام از زندگی و لحظات ام این بود
خیلی اشتباه کردم که اول درسای جدید استادم رو مرور نکردم بعد برم سراغ قبل میان ترم و اونا رو مرور کنم
حالا بیو واقعا خراب کردم چرا چون نتونستم دوتا فصل آخر رو خوب مرور کنم
امیدوارم هیچ وقت این خاطرات تکرار نشن
همیشه اشتباه میکنم واقعا که بر خودم.
نهایتا میگم هنوز مونده اشتباهاتم ادامه داره کنکورم مونده و
اونم مثل امروز خراب میکنم
اصلا من استعدادم فقط خودنمایی هست و ظاهر موجه مقبول
آنچه عیان است و با این نحوه درس خوندن و تلاش کردنم واقعا نمیدونم چطور تا الان مشروط نشدم.
"VICTOR"
12th January 2015, 10:32 PM
بخش های جدیدی مثل بانک نرم افزار یا پرسش و پاسخ به سایت افزوده شده، اما همشون یک چیز رو نشون میدن... [tafakor]
یا من ندیده بودم یا جدیدن !؟ [nadanestan]
خاطره هم اینکه:
این مدتی که گذشت، انواع حسادت های زنانه رو بیشتر دیدم... [bihes]
خصلت بسیار ناپسندی هست!
معمار حانیه
13th January 2015, 01:09 AM
امروز روز خوبی نبود.
متنفرم از این روز ها
khalilkarami
13th January 2015, 02:13 AM
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
**آره رفیق ، حواست باشه غیر مجاز نخوانی**
optici
13th January 2015, 01:07 PM
الان امتحان دارم دارم آماده میشم برم واسه امتحان اما اصن آمادگی ذهنی ندارم دیشب که فیلم دیدیم صبح تا حالا هم خواب
با امید به خدا برای پاسی [negaran][negaran][negaran][negaran][negaran]
aisan.
13th January 2015, 11:30 PM
امروز اصلا درس نخوندم
خیر سرم کنکور دارم ولی نمیدونم چیکار کنم ؟ برنامه امروزم رو عمل نکردم
به امید اینکه فردا بهتر باشه
برنامه ریزی هام احساس میکنم غلط هست و نیاز دارم کسی تایید شون کنه که باتجربه هست
کاش فردا کسی رو پیدا کنم برای این که مهر تایید یا باطل به برنامه این 2 هفته مونده برام بزنه
کاش .......
خدا کمکم کنه ممنون میشم چون فقط اون نتیجه تلاش های آدما رو تعیین میکنه
کسی که رتبه بهتر میگیره حتما بیشتر از من تلاش کرده و عادلانه هست که بهتر بشه
ولی میترسم میترسم که من اصلا تلاش نکرده باشم تا امروز هر کاری کردم کم باشه کمتر از توانم بوده باشه زیادی تنبلی کرده باشم و نتیجه اصلا با توجه به علاقه ام نباشه
وای اصلا نمیدونم فردا چیکار کنم هیچ تصمیمی نتونستم بگیرم
به راهنمایی های یکی که تو ترم 3 بهم کرده بود کمی عمل میکنم تا شاید مثل اون موقع بشم و موفق بشم ولی انگار نمیشه راهکاراش خیلی کمکم کردند ازش ممنونم
حداقل های لازم برای رسیدن به آرزوهای رویای ام هست ولی میترسم الان خیلی کم باشه و منم که هرروز حرف اش رو عمل نمیکنم نهایت ببازم.
این خاطره منه یعنی؟؟؟؟
nhh
15th January 2015, 12:11 AM
یاخدااااا
تنها خودت میدونی کمک کنی تنها خوده خودت ت ت ت ت ..[gerye]
دعام کنیددددددددددددددددددد[negaran][negaran][negaran]
reza-1369
15th January 2015, 11:35 AM
امروزز خیلی دلم به حال خودم میسوزه چند ماهی میشد خودم زده بودم به بی خیالی و نفهمی ولی .........
تصمیمی که دو سال پیش گرفته بودم باید عملیش کنم باید تموم کنم دیگه خسته شدم.حالم اصلا خوب نیســــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــت
93/10/25
Spring_Girl
15th January 2015, 12:50 PM
دلم میخواد جاهایی برم که نباید برم وسوسه افتاده به جونم میترسم کارم اشتباه باشه میترسم همه چی بدتر شه!
ولی دیگه خسته شدم از بس همه چیو تو خودم ریختم!
pedram91
16th January 2015, 01:24 AM
یه وقتایی یه چیزایی هست
که فقط خودت میفهمی و خودت درک میکنی
هرچقدرم واسه کسی توضیح بدی نمیفهمه
زندگی من پر از این چیزاس...
http://www.uc-njavan.ir/images/iry2ekux3lim5fo9r7cu.jpg
م.محسن
16th January 2015, 12:31 PM
هفته ای که نکوست از شنبه اش پیداست !!!!
aisan.
16th January 2015, 07:05 PM
امروز خیلی بد بود هرچی میخوندم نمیفهمیدم و دیگه ز ساعت 11 تا الان درس رو گذاشتم کنار هم استرس دارم و حال ظاهریم خرابه و هم از بس تو اتاقم اعصابم ریخته بود به هم
بالاخره دوستم ساعت 4:30 گفت بریم بستنی بگیرم منم از خدا خواسته رفتم تا 5:30 بیرون بودم و الان بهتر شدم
حداقل میتونم یه درس دیگه جز دستگاهی رو بخونم که اذیتم نکنه همش حفظی نباشه تو این 2هفته نمیتونم دیگه به مغزم چیزی اضافه کنم
کاش برای این 2هفته یه برنامه میریختم و با یکی بررسی اش میکردم
همینجوری خیلی به هم ریخته ام نمیدونم برم خونه آیا وضعیت بهتر میشه
کاش میتونستم هر چیزی میخونم بفهمم
واقعا گاهی ذهنم قفل میشه وورود و خروجی نداره
کم کم دارم فک میکنم خیلی بدم کارایی میکنم که همه ازم ناراحت میشن
خاطرات امروز همش خواب و فکره تا الان واقعا وضعیت بدی هست.
solinaz
17th January 2015, 09:26 PM
اخیش...امروز اخرین امتحانمم دادم
چنتا از امتحانای اخریو واقعا خراب کردم....بقیم امتحانام چشام البالو گیلاس دیده....
دوباره عین پارسال شد....احتمالا دوباره بیاد معدلم رو 18
دوباره جنگ و جدالای خانواده با من....
دوباره گریه و....
امسال بدترم هست.....نهایی رو بهونه میکنن و من....sh_dokhtar3نمیدونم دیگه کدوم مدرسه ای دوست داره معدل دیپلمش بیاد پایی؟!
امسال درسای اختصاصیمونو خیلی سخت گرفتن!
دیگه دوست ندارم بیشتر از این زمانم بره جلو....اصلا دوست ندارم به نهایی و پیش نزدیک شم...
تازه فهمیدم تلاش من در مقابل بقیه بچه ها یه سر سوزنم نیست
امروز خیلی صادقانه سر زنگ زیست باهم حرف زدیم....همشون گفتن ما تو دوران امتحانات همش 2 ساعت میخوابیدیم(نمیدونم چجوری زنده موندن)
اونوقت من ....خیلی امسال باز تلاشم رفته بالا...اونم بخاطر اینکه صبح قبل امتحان 4 یا 3 بلند میشدم،وگرنه سالای پیش همینم نمیکردم[sootzadan]بقیه بچه ها واقعا لیاقت معدل 20 و 19 رو دارن...نه من!
تازه میفهمم وقتی مامانم و بابام بهم میگن تو دانشگاه ازادی هستی یعنی چی....
تازه فهمیدم تا قبل این بحثا تمام بچه ها بهم دروغ میگفتن
تازه اعتماد به نفسمو بدست اوردم....[shaad]
و یه چیز دیگه:
من کلی برای اردوی مشهد ذوق کردم اما مدیر کلا تصمیم گرفتن به علت بالا رفتن متقاضی و امتحان نهاآآآیی و...سومارو از دور خارج کنه
الان حال هممون داغونه!خوشبحال بچه هایی که الاآآآن مشهدن...[narahat]http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gif
"مهدی"
17th January 2015, 09:29 PM
چشمامو باز کردم دیدم چیزی جز یه 18 نیست
pedram91
17th January 2015, 09:41 PM
پس فردا صب ساعت 6:30 باید پادگان باشم مرخصی میان دورم تموم شد!!![taajob][nadidan]
خیلی زودتر از اون که فکرشو بکنم وقتم تموم شد[negaran]
1=1+1
17th January 2015, 10:56 PM
شنبههه گذشته عمهههههه شدمممممم .سعادت بزرگیست . خخخ
کلا نوار ریتم زندگیم شده یه پدیده زمین شناسی
ایشالا هرچی خیره بشه
یه دوستمم امشب تصمیم جدیدشو برا زندگیش بهم گفت . خیلی خوشحال شدم .خیلی خیلییی .کاش به هدفش برسه .
ی مدل درس خوندن کشف کروم اینقد باهاش حال میکنم . وقتایی ول و بیکارم . یه مبحث ک خوندم سعی میکنم یادم بیاد .گاه مبحث ک خیلی وقت پیش خوندم . خیلی حس خوبیه .
دیگه خالمم عروس شد. دوتا از چالش های امسالمو با سر افکندگی گذروندم .
دیه تراوشم نمیا .
nhh
17th January 2015, 11:13 PM
خدایا فقط خودت میتونی خدااااااااااااااااااااااا اااااا
م.محسن
18th January 2015, 12:04 PM
عجب هفته شلوغی بشه این هفته
شب نشینی مازندرانی ها در پیشه
یکی از بچه ها رو باید هل بدیم خونه بخت !!!!
برای آخر هفته هم که برنامه کاملا پره و یکی از دوستان از شهرستان میخواد بیاد تا بعد از سالی دیدار تازه کنیم
تووت فرنگی
18th January 2015, 01:45 PM
توت فرنگی هستم
سبز سبز سبز ...
خوب خوب خوب ...
aisan.
18th January 2015, 04:08 PM
امروز خیلی بهتر از دیروز
شاید چون دارم خودمو بی خیال نتیجه میکنم و فقط جلو میرم
و همین طور برای شیطنت کردنای بچگانه پیش مادرو بابام وقت میزارم
ممنونم خدا که الان بهترم
دعا میکنم همه موفق و شاد و خوشبخت باشن بخصوص دوستای خودم
بتونن به آرزوهاشون برسن
1=1+1
18th January 2015, 08:00 PM
عاغا ما یه پسر تو کوچمون بود . بچه بودم باهاش بازی نمیکردم هیچ با اجرم میزدمش خخخخ
بعد الن بعد ساله هاااا دیدمش .قد بلندددد .موها زده بود بالا .تیشرت خفن .اندام و تیپ عالیییی .ماشین خفنننن
ایناش به کنار دکترا دندون پزشکی از دانشگا بهشتی تهران
کاش الن میومد بازی کنیم smilee_new1 (11)sh_omomi37smilee_new1smilee_new2 (18)
من از بچگی لگد به بختم زدم
الن دارم میسوزم . بفهمین هعیییی
aisan.
18th January 2015, 09:13 PM
میدونم نباید منتظر پاسخ حرفام باشم باشه چشم
بازم میرم تو لاک دفاعی سکوتم
میدونم میتونم تحمل کنم سکوت خودم و اونی که جوابم رو نمیده
خیلی ممنونم که لطف کرد درروزایی که اصلا انتظارش رو نداشتم به کمک حالم اومد
بخاطر کنکورم کمکم کرد ممنونم
امیدوارم همیشه همه تون شاد و خوش باشید
برای منم دعا کنید هم کنکورم هم صبرم
تووت فرنگی
18th January 2015, 09:35 PM
مهم نیست..
"مهدی"
18th January 2015, 10:55 PM
اسکیزوفرنی .... رسپریدون[shaad]
تووت فرنگی
19th January 2015, 06:08 PM
افسانه ای، که هر چه می دوم نمی رسم!
solinaz
19th January 2015, 09:50 PM
زرنگ ترین کلاس مدرسه(از لحاظ درسی)بـــــــــــــــــــ ـــدترین رفتارای اخلاقیو از خودش نشون میده
اونم کلاس ماست...
اصلا قابل توضیح نیست....ولی اصلا بهمون نمیخوره سوم دبیرستان باشم...عیـــــــــــــــــ ـــن بچه های مهدکودکی باهم همـــــــــــــــــــــش در حال دعوا هستیم....سر جا،سر نیکمت و.....هر روووووز اشک یه نفر تو کلاس در میاد!
هر معلمی میاد سر کلاسمون پا به فرار میزاره.....
این هفته من لای کتابو باز نکردم....اینقدر که میخوابم همش بازم خستم.....یعنی همه تو کلاس خوابیم....امروز سر زنگ امار فقط به دبیر اصرار میکردیم بزاره ما بخوابیم[nishkhand]اونم یکم خدایی حرف زدو و مام خوابیدیم[sootzadan]جبران اردوی نبرده....همه قرار گذاشتیم با کادر اموزشی مدرسه لج کنیم.....من اصلا برای شروع ترم دوم انرژی ندارم[nadidan]
زنگ اخرم بی دبیر بودیم...فیلم گذاشتیم دیدیم که مشاور لعنتی اومد باز....
دیگه بقیش قابل توضیح نیست....چون خودم استرس میگیرم!
فقط میدونم سال 95 قراره منم کنکور داشته باشم ...زود گذشت....[nadidan]
تمام بچه ها از خستگی زیاد قرار گذاشتن برن بیرون پنچشنبه...اول قرار بود با سحر و پریسا و نازنین برم کوه..[afsoorde]
الان تصمیم گرفتم با شیش تایی ها برم امامزاده صالح توبه کنیم....[sootzadan]خیــــــــــــــلی نگرانم....
دعا کنید واسم[narahat]
masoume.a.92
19th January 2015, 11:47 PM
این روزا در کارورزی ایی هستم که میشه گفت فول تایم مفیده
حداکثر یادگیری و بازپسدهی درسی [negaran]
+
حداکثر فعالیت عملی و بالینی!
حتی گاهی بعد از پایان ساعت کاری هم مجبوریم بمونیم! [bihes]
داریم دچار خودآزاری میشیم کم کم... [bitavajohi]
BaAaroOoN
20th January 2015, 01:45 AM
دلم خیلی تنگه
لجبازی پشت لجبازی
همش نصیحت
همش تردید
بعضی وقتا دوست ندارم وقتی دارم شکایت میکنم مقابلم فقط سکوت کنن
بابا یکم اون آرامش خسته کنندتو بذار کنار
بهش میگم، میگم وقتی حرفی نمیزنی حس میکنم اصلا بهم گوش نمیدی هااااااا
اونوقت اونم میگه نمیخام یه وقت حرفی بزنم که برنجونمت پس بجاش سکوت میکنم
اصلا میخام برنجم!!!!یکم خشونت یکم چلنج!!!! نِـــــــــــــــــــــــ ــــــمیـــــــــــــــــ ــــــــــــــخــــــــــ ـــــــــــــــام.میخام مث بچه کوچولوها نق بزنم
از سکوتِ ممتد بیزارم
واسه همینم از زندگی توی یه جزیره مث قشم خوشم نمیاد.دیگه موزیک بلند گوش دادن هم بی فایده س
نکنه کر شدم؟!!!!!!
خیلی خوابم میاد !!!! این روزا دلم میخواد فقط بخوابم
حسود شدم...!!!!خجالت آوره واقعا !!!!فک نمیکنم حسادت به کسایی که سن مامان و بابامو دارن خیلی جالب باشه !!!! آخه فک کنم اصلا قبلا تا حالا حسادت نکردم
دارم چرندِ محض میگم
خوبه که اینجا مجازیه
خیلی خوبه
دلم میخاد دعوام کنه، باهام تند حرف بزنه....این آرامشش منو میـــــــــــــــــــــــ ــــــــــکشه آخــــــــــــــــــــر .....میــــــــــــــــــــ دوووووونــــــــــــــــ ـم[bihes]
aisan.
20th January 2015, 02:21 PM
عضی وقتا دوست ندارم وقتی دارم شکایت میکنم مقابلم فقط سکوت کنن
بابا یکم اون آرامش خسته کنندتو بذار کنار
بهش میگم، میگم وقتی حرفی نمیزنی حس میکنم اصلا بهم گوش نمیدی هااااااا
اونوقت اونم میگه نمیخام یه وقت حرفی بزنم که برنجونمت پس بجاش سکوت میکنم
اصلا میخام برنجم!!!!یکم خشونت یکم چلنج!!!! نِـــــــــــــــــــــــ ــــــمیـــــــــــــــــ ــــــــــــــخــــــــــ ـــــــــــــــام.میخام مث بچه کوچولوها نق بزنم
از سکوتِ ممتد بیزارم
این حرفا واقعا عین حرفای دلم هست.
میدونم میاد سایت و حرفام رو میخونه اما جوابی نمیده
واقعا کاش یه لحظه خودش رو جام میذاشت
معمار حانیه
20th January 2015, 06:56 PM
نمی دانم محبت را
بر چه کاغذی بنویسم که هرگز پاره نشود
بر چه گلی بنویسم که هرگز پرپر نشود
بر چه دیواری بنویسم که هرگز پاک نشود
برچه آبی بنویسم که هرگز گل الود نشود
برچه قلبی بنویسم که هرگز سنگ نشود
امروز رفتم دانشگاه قرار بود استاد بیاد تحویل پروژه باشه .با اینکه دیشب خودش گفت به هیچ عنوان تاریخ عوض نمیکنم
اما رفتم دانشگاه دیدم هیچکدام از بچه ها نیومدن واستاد نیست..
پرسیدم دیدم تاریخش با بجه های دیگه عوض کرده . این بدجنس ها به من نگفتن.
برای همین منم دوستیم با همشون بهم زدم. والا
دلیلی نداره وقتی یکی ذاتش خرابه باهاش رفاقت داشت.
چه بدتر که الان کل رفیقات که شماره ات دارن بدجنس باشن.
aisan.
20th January 2015, 08:47 PM
امروز کارم این بود بخوابم و تست بزنم و غذا بخورم خیلی خسته شدم
یعنی از نظر عقلی خیلی خسته ام
انگار نه انگار قبلا درس خوندم هیچی یادم نیست
تست های کنکور رو که میزنم خیلی وضع ام بده
امروز سال 85 رو از خودم تست گرفتم خیلی بد بود چه خونده هام و په نخونده هام همگی رو بد میزنم
واقعا ناامید شدم از خودم
دیگه آخرا حوصله بررسی تحلیل سوالات رو نداشتم
واقعا از خودم خسته شدم
زیاد میخوابم کمتر فکر کنم حالم بدتر نشه
کاش امیدی داشتم به قبولی تو جایی که الان درس میخوندم
واقعا به خنگ بودنم پی بردم
هیچ درسی رو یاد نمیگیرم فقط مثل داستانه تو سرم فرو نمیرن
از جلوی چشام عبور میکنن و میرن و تموم میشن
تا نبینم هم یادم نمیاد
خیلی برای خودم متاسفم
کاش حداقل معدل ام خوب میشد که بتونم کندیت بشم ولی طول ترم هم تلاش نکردم.
تووت فرنگی
20th January 2015, 10:28 PM
مهم نیست. ..
plarak12
20th January 2015, 11:28 PM
سلامممم
امیدوارم تمام لحظاتِ از این به بعدتون عالی تر از گذشته باشه ... همچین رو ب رشد با شیب ملایم ولی همیشگی و تر تازه [golrooz]
جای همه دوستان و اعضا بخیر
این هفته یکی از بهترین جاهای دنیا بودم ....
برای مدتی فارغ از همه دغدغه ها و ...
واقعا خوش گذشت ...
بعد مدت ها یه ارامش ... [shaad]
موقع برگشت خیلی سخت بود دل کندن از این ارامش ....
بگذریم .. یه خاطره موندگار و بینظیر ...
صبح که از اتوبوس رسیدم از 72تن رفتم حرم ...
بعد کمی گردش و ... تو حرم ... رفتم به شبستان امام خمینی ، که ییهو همچین ییهو دیدم یه قمری (یاکریم) خوشگل داره تو صحن میگرده ... بعد پرید بالای بلندگو و شروع کرد ب خوندن
منم دیوونه تر از خودش خیره خیره نظاره گر بودم ، تا اینکه کمین کردم با گوشیم شکارش کردم ... [nishkhand] (دور برم پر ادم همی خجل ناکم بودیم و عکسه خوب نشد [bamazegi] )
این تازه اول داستان من و قمری بود ...
دم ظهر رفتم پیش یکی از رفقای عزب اقلی [nadidan] [nishkhand]
و عکس رو بهش نشون دادم و ...
غروب رفتیم حرم و برا نماز بازم شبستان امام ...
تو سکوت حین نماز اونم وقتی امام ایت الله زنجانی باشه با اون ارامش صدا و چهرش .. دیدم بازم ییهو ، همچین ییهو ... این قمری شروع کرد ب خوندن [taajob][labkhand] [bamazegi] یعنی وصف نشدنی بود اون لحظات ...
الان که اینارو مینویسم ، دلم میخواست و میخواد طوری میشد همه لحظات پر از اون فضا و حس باشه ...
به یاد همتون بودم ... این عکس قمری رم در اصل به نیت شما گرفتم ... [golrooz]
http://uc-njavan.ir/images/4qr7x1ktnog8dzwr841.jpg
"مهدی"
20th January 2015, 11:51 PM
خواهی نشوی رسوا اصلا هم رنگ بودن نیاز نیست. فقط باید حقیقت رو بپذیری[shaad]
م.محسن
21st January 2015, 12:10 AM
يه هفته عالي
اولش كه تو شمال بودن و بعد همسفري با يه دوست و همشهري عزيز در برگشت
بعدش هم مورد لطف عزيزان انجمن تلارپه قرار گرفتن و تقدير شدن به واسطه فعاليت هايي كه تا كنون در راستاي مازندران انجام دادم گرچه به نظر خودم خيلي كاري انجام ندادم
همين الآن هم از عروسي رفيق شفيقم ميام كه هلش داديم خونه بخت [nishkhand] فقط به اين رفيق عزيزم تو زمان مجرديش هر چي گفتم يه سر بريم شمال نيومد تا به قضاي روزگار بالاخره با يه خانواده مازندراني وصلت كرد[khande] من هم به رسم جوانمردي !!!!!!!!!!!!!! پيش پدرخانمش حسابي زيرابش رو زدم[khande] گرچه ديگه از ما گذشت اما ببينم هنوز هم جرأت مي كنه به پيشنهاد شمال رفتني كه بهش داده ميشه مقاومت كنه؟!!!!![nishkhand]
و ان شاء الله برنامه مقرر روز آدينه هم سر جاي خودش بمونه تا اين هفته به بهترين شكل ممكن تموم بشه ...
م.محسن
21st January 2015, 12:12 AM
دم ظهر رفتم پیش یکی از رفقای عزب اقلی [nadidan] [nishkhand]
همشهري
خوب اين برادر عزب اقلي رو ارشاد كردي يا نه؟![nishkhand]
"مهدی"
21st January 2015, 06:56 PM
واسه شما زندگی واسه من زنده موندنه
دیگه نمیخواد بهش بگین, بلد شد, تجربه معلم خشنه
این دیوونه تو آینه بازه با بنا گوش نیشش
"VICTOR"
21st January 2015, 07:25 PM
سوت و کور و بی روح ... [shaad]
آدم اینجا نباشه بهتره ... یادګیری اینجا خیلی تنزل پیدا کرده ...
الکی نیست خیلی ها چند وقتی هست آنلاین نمیشن یا خیلی کم پیدا هستن ... (چند نفری که بنده میشناسم حدأقل)
مهشاد ولی
21st January 2015, 11:27 PM
کاش.......
کاش..........
کاش............
کاش...............
کاش میتونستم بگم اما.... بگذریم[narahat][narahat][narahat][narahat][narahat][narahat][narahat][narahat][narahat][narahat][narahat][narahat][narahat]
شاید سکوت بهترین خاطره باشه
aisan.
22nd January 2015, 12:58 AM
سکوت میکنم تا دیگر حرفهایم بوی ناشکری ندهند
سکوت میکنم تا بتوانم بر درونم غلبه کنم
بر خودم که به دنبال راهنمایی کسی بودم که برایم بسیار با ارزش بوده و خواهد بود
اما سکوت میکنم تا دیگر از درونم اطلاعی نیابد حتی ذره ای
چنان که چندین ماه تمام سکوت کرده بودم
متشکرم بخاطر همه لطف های دوستان برای راهنمایی ام.
parnian 80
22nd January 2015, 09:02 PM
بچه ها میدونین حوصلم از زندگی سر میره هیچ اتفاقی نمیفته هیچی تغییر نمیکنه حتی با اینکه خیلی چیزای الکی شادم میکنن همونا هم اتفاق نمیفتن روزا عین هم یعنی میدونم خودم باید تغییرشون بدم اما واقعا نمیتونم هیچ جوری....
کاش میشد دوباره روزای خوبمون برگردن که همه خانواده دور هم با عمه ها و عموها و پدربزرگ و مادربزرگ...
عمو هام....میدونم که کلا هیچ فایده ای نداره اما میگم که واقعا دوستون دارم[alaghemand]دلمم براتون خییییییلی تنگ شده اما حیف....[entezar2][bitavajohi]
pedram91
22nd January 2015, 09:25 PM
سلام دوستان احتمالا امروز و فردا آخرین مرخصی دوران آموزشیم باشه و برم اگه خدا بخواد زنده بودم 22 بهمن برگردم راحت میشم میرم سر کار و زندگیم
تووت فرنگی
22nd January 2015, 09:55 PM
مهم نیست ..
plarak12
22nd January 2015, 10:25 PM
همشهري
خوب اين برادر عزب اقلي رو ارشاد كردي يا نه؟![nishkhand]
سلام شما که روی همه مرشدین رو سفید کردی داری رکورد میزنی ... [khanderiz]
من زورم بهشون نرسید [nishkhand]
تووت فرنگی
23rd January 2015, 12:08 AM
مهم نیست ..
Capitan Totti
23rd January 2015, 01:47 PM
ای کاش ما به این عراقیا کمک نمی کردیم
تا الان داعش سر همشونو بریده بود :((((((((
بازم فوتبالمون نشد
لعنت به تو ای داور نامرد:(((((
دقیقا پنجمین جام ملتهاییه که گریم گرفت:((
دیگه خسته شدم
خدا لعنتت کنه داور؛
parnian 80
23rd January 2015, 01:52 PM
گلوم درد میکنه[negaran]از بس جیغ زدم[nadidan]
ایران عراق ایران عراق ایران عراق....
reza-1369
23rd January 2015, 01:56 PM
بلاتکلیفی خیلی سخته
ادم دیوانه میشه اقا اره یا نه دیگه کی حوصله داره این همه منتظر بمونه اخه.بنارو گذاشتم بهترین حالت ممکن نمیتونم فکر بدترین حالت کنم اصلااااااااااااااا.نمیدون ــــــــــــــــم دیــــــــــــــــــــگه.. ....
امیدوارم خبر خوش بتونم بدم به امید خدا.............[golrooz]
93/11/03
تووت فرنگی
23rd January 2015, 02:21 PM
مهم نیست ..
solinaz
23rd January 2015, 08:18 PM
ااااااااااااااااااااااااا اااااااااااا
من با خودم خیال میکردم فیزیک و شیمی افتضااااااااااااااااااااا اح دادم..احساس میکردم فیزیک میام رو 16![nadidan]
اینقدر مامانمو ترسوندم.....زنگ زد به دبیر فیزیکم..من اصلا دوست ندارم مزاحمش بشم....ولی خب چاره ای نیست....مامانم خیلی سمجه!هرکاری کردم زنگ نزنه،نشد!
ولی شنیدم فیزیکمو شدم 18/5 {shnjavan}خوشحالم....من راضیم از همین....چون واقعا حتی یه دورم برگمو چک نکردم و جوابا همهههههههههههههه قلمبه سلمبههههههههههههههههههه.... ..
چهارشنبه هم دبیر ریاضیمون اومد....ازمون خواست نمراتمو حدس بزنیم چند میشیم....همه بالا میگفتن اما پایین تر بودن....منم که احساس میکردم بالای 18 میشم گفتم 17،دبیرمم گفت درسته....شانس اوردم حدسم درست در اومد یه نمره گرفتم....وگرنه....[sootzadan]
در کل من قربــــــــــــــــــــــ ــــــــــــون دبیر فیزیکم بــــــــــــــــــرم[kootak]
فقط نمیدونم چرا سعادت ندارم تو سایت ببنمش....فکر میکردم خیلی وقته نمیاد سایت اما انگاری سال 2015 هم سر زده[narahatish]
تنها ترسانم از شیمی هست فقط...[afsoorde]
MANE1371
23rd January 2015, 10:20 PM
گلوم درد میکنه[negaran]از بس جیغ زدم[nadidan]
ایران عراق ایران عراق ایران عراق....
ناراحت نباشید،امید داشته باشید.
ضمنا ،سپاس بابت امتیاز
یه درخواستم دارم
اینکه یه راه ارتباطی مث پیام خصوصی یا پیغام بازدیدکنندگان رو برای عوام باز بگذارید.
موفق باشید[golrooz]
masoume.a.92
23rd January 2015, 11:40 PM
همین الان بشینید پای شبکه ی دو...
[golrooz]
م.محسن
24th January 2015, 12:29 AM
خدايا شكرت
اين هفته آخرش هم عالي گذشت
همين كه يه عزيز مازني رو پيدا كردم كه تو فعاليت هاي مربوط به مازندران از من هم طالب تره خيلي برام جاي خوشحالي داشت
اينكه ديشب در عرض 5 دقيقه برنامه ريزي شد تا بريم كهريزك و يه روز عالي تو اون فضا سپري شد ...
nedasoltani
24th January 2015, 08:58 AM
فردا انتخاب واحد دارم دوباره شروع ترم دوباره بدبختی دوباره استرس...
خدایا خودت کمکم کن بتونم درس هایی که میخوام رو بردارم.[negaran]
solinaz
24th January 2015, 07:03 PM
من از همین حالا پدرو مادرمو به چالش سکـــــــوت در برابر کارنامه ام دعوت میکنم....[bihes] دوشنبه چه روز باشکوهیه! راستی امروز صبح تهرانم یه برف خعلی کمــــــــــــی اومد....sh_dokhtar15
parnian 80
24th January 2015, 07:55 PM
فقط دوپینگ بازیکن عراق ثابت بشه....[nishkhand][tashvigh][entezar2][shaadi]
Capitan Totti
24th January 2015, 08:06 PM
فقط دوپینگ بازیکن عراق ثابت بشه....[nishkhand][tashvigh][entezar2][shaadi]
مشکلی که هست؛ اعضای کنفدراسیون آسیا؛ بیشترشون عربن !
امیدوارم مالزی و ژاپن! به دادمون برسن![khab][shademani2]
تووت فرنگی
24th January 2015, 08:12 PM
مهم نیست ..
تووت فرنگی
24th January 2015, 08:37 PM
مهم نیست ..
"مهدی"
24th January 2015, 09:12 PM
نسخ فقط ازت میطلبه علف
منم
طلبم ضرر بزنم با طمع طرف
aisan.
24th January 2015, 11:54 PM
گاهی بعضی ها رو خیلی راحت میبخشی
چون دوست داری بازم تو زندگیت باشن
امروز درس خوندم خدا رو شکر
کم و زیاد بهتر از هیچ بود
ممنونم بخاطر راهنمایی
مهشاد ولی
25th January 2015, 01:51 AM
خدایا ارامش رو ازم نگیر...چرا گاهی انقدر یه بندتو امتحان میکنی که بود و نبودش برات یکی بشه...برات مهم نباشه[negaran]نمیگم تنهام بذار....نمیگم به حال خودم منو رها کن اما میگم انقدر تو شرایط حساس استرس بهم وارد نکن............................................ .اووووووووووووووووووووف
نسیم بهآر
25th January 2015, 09:56 AM
آدم وقتی قدردان اتفاقات خوب زندگیش نباشه اونا براش یه چیز عادی میشن..بنظر خودش اتفاق خاصی رخ نداده ..
این چند وقته خیییییییییییییییلی با استرس گذشت اما گذشت ...خدارو شکر که بخیر گذشت ..
دیروز حضور اون همه مهمون بهم نشون داد که اتفاق خوبی رخ داده که من نادیده گرفتمش و دوباره دارم ناشکری میکنم ..
خدایا شکر بخاطر همه ی اتفاقات خوش زندگیم ..
دیروز آسمونم یکم خوشحالی کرد و یه لحظه برف شادی بارید ..
خدایاکمکم کن در ادامه راه به خطا نرم ..
http://www.kamyab.ir/wp-content/uploads/Gallery/Flower/91-12-07/04-Flowers%5BWwW.KamYab.IR%5D.jpg
تووت فرنگی
25th January 2015, 07:12 PM
آن هایی که قدرت دارند همیشه مشت هایشان پُر است ...
aisan.
25th January 2015, 11:38 PM
امروز خیلی زود گذشت ولی نسبت به دیروز خیلی بهتر بود
خیلی خسته شدم
ولی شکر وقتم با حرف زدن تلف نشد
امروز بهم گفتن خودت رو باور کن
کار سختی هست خیلی سخته وقتی استرس داری خودتو باور کنی
فقط میتونم همه چی رو بسپارم به خدا
چون اون قادر ومن ناتوان
کاش قدر روزایی که بود رو میدونستم و خودم باعث این اتفاقاتی که در این بین بود نمیشدم
حداقل دوستی ام ادامه داشت
ولی شاید صلاح بود، نمیدونم خدایا لطفا دوستی ات رو با من بیشتر کن و منو به خودت امیدوارتر
من خیلی آدم خوبی نیستم ولی کنار تو خدایم آرومم
سروه74
26th January 2015, 12:47 AM
فک کردن به اشتباهم ازارم میده امشب بازم یخورده ریختم بهم
به نظرمن مسخره ترین جمله دنیا اینکه بادیگران همونطور رفتارکن که دوس داری باهات رفتارکنن
ازمهربان بودن بدم میاد
بخدا هی میخوام مهربان نباشم اما نمیشه
ادما چرا اینجوری شدن
بغض ته گلوم گیر کرده
بدجور دلم واسه بچگی هام تنگ شده[negaran]
.
.
.
.
.
.
بازم خدایاشکرت عاشقتم
Capitan Totti
26th January 2015, 02:37 PM
(http://forum.iranvij.ir/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fupload.iranvij.ir% 2F)
(http://forum.iranvij.ir/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fupload.iranvij.ir% 2F)دیدم پروفت بسته است آبجی
http://upload.iranvij.ir/farvardin92/94332208973132531555.jpg (http://forum.iranvij.ir/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fupload.iranvij.ir% 2F)
ولادت باسعادتت شاد باد ![sootzadan]
1=1+1
26th January 2015, 04:31 PM
بلاتکلیفی خیلی سخته
ادم دیوانه میشه اقا اره یا نه دیگه کی حوصله داره این همه منتظر بمونه اخه.بنارو گذاشتم بهترین حالت ممکن نمیتونم فکر بدترین حالت کنم اصلااااااااااااااا.نمیدون ــــــــــــــــم دیــــــــــــــــــــگه.. ....
امیدوارم خبر خوش بتونم بدم به امید خدا.............[golrooz]
93/11/03
جواب چی شد اقا دکتر ؟
[labkhand]
reza-1369
26th January 2015, 05:12 PM
جواب چی شد اقا دکتر ؟
[labkhand]
هنوز بلاتکلیفم[khande]
"مهدی"
26th January 2015, 05:54 PM
حتی ساده ترین حقوق اولیه زندگی رو نداریم....
شکر گذاری....هه
تووت فرنگی
26th January 2015, 08:13 PM
حال دختری را دارم که می خواست دست به خودکشی بزند
اما
هیچ کس را نداشت منصرفش کند ...
solinaz
26th January 2015, 09:01 PM
سرم خیلی درد میکنه....
اتفاقات جالبی داره دورو برم میفته.....به قدری عصبیم کرده که دوست دارم تمام اطرافیانمو بکشم...
از امروز صبح شروع میکنم
زنگ اول،فوق برنامه فیزیک داشتیم....و از اونجایی که امروز امتحان فیزیکم داشتیم،کل کلاس درگیر حل مسائل فیزیک بودن...منم هیمن طور...
تا زنگ تفریح اول کتاب کار فیزیکم رو میز بود!زنگ خورد....اومدم تو کلاس دیدم خبری از کتابم نیست....همه جارو زیر رو کردیم با نازنین....مردشو تمام بچه های کلاسمونو ببرن...اینقدر خودخواهن....من و ....کلی حنجرمونو پاره کردیم....حدود 9 بار وسط کلاس داد زدم هیچکس هیچی نگفت....دیگه داشتم به این نتیجه میرسیدم از قصد برداشتن....اینقدر کثافتن بچه هامون که بخاطر درس این کارام امسال میکنن....یه مشت روانی جمع شدن تو این کلاس...دوستام گفتن برو از کلاسای دیگم بپرس شاید اونا.....اونجام رفتم اما نع!
اشکم در اومد....!فقط دلم میخواست برم تمام کیفای بچه هارو بریزم بیرون....تا زنگ سوم حرص خوردم!منو نازنین به یه نفر تو کلاس شکمون برد....اونم از قصد رفت کنارش نشست....طرف روانی و.....ضایع بازی در اورد کتاب کار من تو کیف این .....پیدا شد....بخدا اون لحظه که کتابو اورد بهم بده.....میخواستم یه دعوای جانانه بکنم باهاش....بزنم تو دهنش....ولی خیلیییییییییییییییی به خودم فشار اوردن این اتفاق نیفته...فقط با چنتا تیکه خودمو اروم کردم!اینجا نمونه دولتی........جایی که بچه ها قراره بخاطر درس همو بکشن....[nishkhand]شاید مدارس دیگم باشه...ولی کنترل میشه!رقابتشون عین ما نیست!عادیه....ما پارسالم از این موضوعات زیاد داشتیم!
زنگ دوم....
امار داشتیم....برگه های امتحانای ترم امارو دبیر خواست بده...اینقدر این عقده ای بد صحیح کرده بود که میانگین کلاسمون اومد رو 16 !حتی از ریاضیو و....پایین تر...!همه نگران بودیم خدایی.....ولی هرکسی سعی میکرد خودشو یه جوری اروم کنه...
اما میون ما یه نفر تو این بهبهه برگشت گفت حالت تهوع دارم....
بعد از اون رفت تو کما....یعنی سرشو برگردوند به سمت ما و فقط با تعجب نگاه میکرد و جوابم میداد!منم که ای کیو، فکر کردم عین خودمه که وقتی حالت تهوع دارم نباید کسی بهم دست بزنه...[sootzadan]
تا ما اومدیم که به خودمون بیایم و یه ظرف بیاریم.....تشنج کرد....خیلی بد بود خیلی....تمام بچه ها زدن زیر گریه....از کلاس پریدن بیرون....
چشماش برگشته بود!دستاش خشک.....کف....و دبیرمون با تمام قدرتش محکم دهنشو نگه داشته بود که یه وقت زبونش....
بنده خدا صرع داشت...یعنی برای باره اولش بود!من تا حالا ندیده بودم که از نزدیک.....
شد زنگ سوم....و برگه های امتحان شیمی....
دبیرا کلا لج کردن که دیگه برگه نمیدن تا روز کارنامه ها...
اما باز اصرار بچه ها اجازه نداد
بعد از اتفاق زنگ پیش همه حالمون بد بود.....دونه دونه برگه هامونو میگرفتیم و میشستیم....
که....نوبت فاطمه شد....داشت با برگه اش میومد که اونم تشنج کرد.....من اول فکر کردم پاش گیر کرد به میز....(خیلی خوش بینم)[sootzadan]
در این لحظه دبیر شیمی با چهههههههههههه سرعتی....مقنعه خودشو در اورد و کرد تو دهن فاطمه...ماهام تو شوک بودیم!
مدیر مدرسه و مشاور خلمون وارد کلاس شدن....عوض دل داری.. و ارامش....مدیر برگشت گفت:لعنت به همتون.....این جمله اش وااااقعا به همه ما برخورد![nishkhand]
مشاور خلمونم که در هر حالت تیکه کلامش اینه:خانوم خوشــــــــــــــــــــــ گلاع.....دوستون دارم و...
میاد استرس هی به ما وارد میکنه اخرشم زبون میریزه[nishkhand]
صحنه ای که امبولانس اومد واقعا خنده دار بود!دبیرمون مونده بود بدون مقنعه و هی داد میزد بچه هاااااااااااااااا یه چیزی بدبد بندازم رو سرم...مام عین خیالمون نبود[khande]اخر سر مشاور واسش یه روسری گل گلی اورد[khande]
زنگ چهارمم که امتحان فیزیک پرید و زنگ ارامش بود....یه خورده دبیرمون برامون حرف زد و اروم شدیم....
و اومدم خونه....
هرکدوم تو خونه رفتارای عجیب از خودشون نشون میدن....
خوابیده بودم که یه دفعه ای صدای تلویزیون زیاد شد....خیلیییییییییییییییی ترسیدم....این چهارمین شوکی بود بهم وارد شد!
یه لحظه پریدم از خواب فکر کردم صبح شده خواب موندم...[nishkhand]
با کلی دادو بیداد ارومشون کردم...
دوباره به خواب فرو رفتم...[nishkhand]
این دفعه خواب دیدم منو مامانم تو ماشین هستیم......داریم از یه پل مثل پل هوایی با ماشین میریم...بعد عین سیاه چاله بود!یه جاهایی از پل سوراخ بود و مامانمم جای خالی میداد!هی که جلوتر میرفتیم....زیاد تر میشد.....اونم هی تکرار میکرد: وای نه....منم میگفتم: نه نرو دیگه.....ولی خب چون شیب رو به پایینم داشت میرفت دیگه.....اون لحظه با خودم گفتم اخ جون مردم دیگه...ولی چرا مامانم؟![nadidan][sootzadan]پنچمین شوک امروزم خوردم!
اینجام از خواب پریدم....با تپش قلب شدید....دیگه ترجیح دادم نخوابم....[nishkhand]احساس میکنم میخوام همه رو بکشـــــــــــــــــم.....ا مدم نارنگی بخورم مزه ی خون اومد تو دهنم[nishkhand]اینم یه مدل جدید از چل شدنه!
قصه ی مام به سر رسید....[sootzadan]
من باید برم خداروشکر کنم امروز تشنج نکردم با این همه شوک های رنگارنگ...[sootzadan]
چهارشنبم کارنامه یه مااااه تلاش بیهوده ی مارو میدن....[bihes]
شرمنده دیگه یه خورده توهین و بی ادبیام زیاد شد...نمیشد ....باید یجوری خالیشون میکردم!http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/65.gif
سروه74
26th January 2015, 09:21 PM
کسی خونه نیس خودم تنهام
این جمعه یه ازمون جمع بندی داریم بدجور کلافه م کرده[soal]
امیدوارم حداقل بتونم ازطریق زیست سال دوم وپیش سال سوم وجبران کنم
خب دیگه کنکوره کاریش نمیشه کرد چی میشداگه ماهم شبیه این خارجی ها کنکور نداشتیم[tafakor]
همیشه به مامانم میگم نمیشد توبا بابام عروسی نمیکردی اخه اینجوری شایدمن الان تواسترالیا المان.....
نمیدونم یه جایه عالی بودم [nishkhand]
بعدش میتونستم خواننده ومانکن وارایشگرو کوه نوردودریانوردو .......بشم[nishkhand]
بعدش مامانم میخنده ومیگه خدا......شناخت شاخش نداد بعدش همه میزنیم زیرخنده
خیالات دیگه کاریش نمیشه کردخداعاقبتمون وبخیرکنه
ولی خداییش از زندگی الانمم فوق العاده راضی ام
خدایا بازم شکرت
aisan.
26th January 2015, 11:48 PM
امروز روز جالبی بود
چون بازم درس خوندم و تونستم برنامه ام رو تا حد عملی کنم
خیلی بخاطر راهنمایی ممنونم وگرنه الان خوب درس نمیخوندم و بلاتکلیف بودم
از امروز 10روز مونده به کنکور
آخ جون کنکور میدم و راحت میشم
هرجا قبول بشم که نه چون فقط 4تا دانشگاه رو میخوام بستگی داره به رتبه ام
ولی حداقل بعدش تا عید آرومم
کاش این روزا بتونم کاری کنم که کنکورم رو خوب بدم و غلط هام کمتر بشن
یعنی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
solinaz
27th January 2015, 12:49 PM
سرم خیلی درد میکنه....
اتفاقات جالبی داره دورو برم میفته.....به قدری عصبیم کرده که دوست دارم تمام اطرافیانمو بکشم...
از امروز صبح شروع میکنم
زنگ اول،فوق برنامه فیزیک داشتیم....و از اونجایی که امروز امتحان فیزیکم داشتیم،کل کلاس درگیر حل مسائل فیزیک بودن...منم هیمن طور...
تا زنگ تفریح اول کتاب کار فیزیکم رو میز بود!زنگ خورد....اومدم تو کلاس دیدم خبری از کتابم نیست....همه جارو زیر رو کردیم با نازنین....مردشو تمام بچه های کلاسمونو ببرن...اینقدر خودخواهن....من و ....کلی حنجرمونو پاره کردیم....حدود 9 بار وسط کلاس داد زدم هیچکس هیچی نگفت....دیگه داشتم به این نتیجه میرسیدم از قصد برداشتن....اینقدر کثافتن بچه هامون که بخاطر درس این کارام امسال میکنن....یه مشت روانی جمع شدن تو این کلاس...دوستام گفتن برو از کلاسای دیگم بپرس شاید اونا.....اونجام رفتم اما نع!
اشکم در اومد....!فقط دلم میخواست برم تمام کیفای بچه هارو بریزم بیرون....تا زنگ سوم حرص خوردم!منو نازنین به یه نفر تو کلاس شکمون برد....اونم از قصد رفت کنارش نشست....طرف روانی و.....ضایع بازی در اورد کتاب کار من تو کیف این .....پیدا شد....بخدا اون لحظه که کتابو اورد بهم بده.....میخواستم یه دعوای جانانه بکنم باهاش....بزنم تو دهنش....ولی خیلیییییییییییییییی به خودم فشار اوردن این اتفاق نیفته...فقط با چنتا تیکه خودمو اروم کردم!اینجا نمونه دولتی........جایی که بچه ها قراره بخاطر درس همو بکشن....[nishkhand]شاید مدارس دیگم باشه...ولی کنترل میشه!رقابتشون عین ما نیست!عادیه....ما پارسالم از این موضوعات زیاد داشتیم!
زنگ دوم....
امار داشتیم....برگه های امتحانای ترم امارو دبیر خواست بده...اینقدر این عقده ای بد صحیح کرده بود که میانگین کلاسمون اومد رو 16 !حتی از ریاضیو و....پایین تر...!همه نگران بودیم خدایی.....ولی هرکسی سعی میکرد خودشو یه جوری اروم کنه...
اما میون ما یه نفر تو این بهبهه برگشت گفت حالت تهوع دارم....
بعد از اون رفت تو کما....یعنی سرشو برگردوند به سمت ما و فقط با تعجب نگاه میکرد و جوابم میداد!منم که ای کیو، فکر کردم عین خودمه که وقتی حالت تهوع دارم نباید کسی بهم دست بزنه...[sootzadan]
تا ما اومدیم که به خودمون بیایم و یه ظرف بیاریم.....تشنج کرد....خیلی بد بود خیلی....تمام بچه ها زدن زیر گریه....از کلاس پریدن بیرون....
چشماش برگشته بود!دستاش خشک.....کف....و دبیرمون با تمام قدرتش محکم دهنشو نگه داشته بود که یه وقت زبونش....
بنده خدا صرع داشت...یعنی برای باره اولش بود!من تا حالا ندیده بودم که از نزدیک.....
شد زنگ سوم....و برگه های امتحان شیمی....
دبیرا کلا لج کردن که دیگه برگه نمیدن تا روز کارنامه ها...
اما باز اصرار بچه ها اجازه نداد
بعد از اتفاق زنگ پیش همه حالمون بد بود.....دونه دونه برگه هامونو میگرفتیم و میشستیم....
که....نوبت فاطمه شد....داشت با برگه اش میومد که اونم تشنج کرد.....من اول فکر کردم پاش گیر کرد به میز....(خیلی خوش بینم)[sootzadan]
در این لحظه دبیر شیمی با چهههههههههههه سرعتی....مقنعه خودشو در اورد و کرد تو دهن فاطمه...ماهام تو شوک بودیم!
مدیر مدرسه و مشاور خلمون وارد کلاس شدن....عوض دل داری.. و ارامش....مدیر برگشت گفت:لعنت به همتون.....این جمله اش وااااقعا به همه ما برخورد![nishkhand]
مشاور خلمونم که در هر حالت تیکه کلامش اینه:خانوم خوشــــــــــــــــــــــ گلاع.....دوستون دارم و...
میاد استرس هی به ما وارد میکنه اخرشم زبون میریزه[nishkhand]
صحنه ای که امبولانس اومد واقعا خنده دار بود!دبیرمون مونده بود بدون مقنعه و هی داد میزد بچه هاااااااااااااااا یه چیزی بدبد بندازم رو سرم...مام عین خیالمون نبود[khande]اخر سر مشاور واسش یه روسری گل گلی اورد[khande]
زنگ چهارمم که امتحان فیزیک پرید و زنگ ارامش بود....یه خورده دبیرمون برامون حرف زد و اروم شدیم....
و اومدم خونه....
هرکدوم تو خونه رفتارای عجیب از خودشون نشون میدن....
خوابیده بودم که یه دفعه ای صدای تلویزیون زیاد شد....خیلیییییییییییییییی ترسیدم....این چهارمین شوکی بود بهم وارد شد!
یه لحظه پریدم از خواب فکر کردم صبح شده خواب موندم...[nishkhand]
با کلی دادو بیداد ارومشون کردم...
دوباره به خواب فرو رفتم...[nishkhand]
این دفعه خواب دیدم منو مامانم تو ماشین هستیم......داریم از یه پل مثل پل هوایی با ماشین میریم...بعد عین سیاه چاله بود!یه جاهایی از پل سوراخ بود و مامانمم جای خالی میداد!هی که جلوتر میرفتیم....زیاد تر میشد.....اونم هی تکرار میکرد: وای نه....منم میگفتم: نه نرو دیگه.....ولی خب چون شیب رو به پایینم داشت میرفت دیگه.....اون لحظه با خودم گفتم اخ جون مردم دیگه...ولی چرا مامانم؟![nadidan][sootzadan]پنچمین شوک امروزم خوردم!
اینجام از خواب پریدم....با تپش قلب شدید....دیگه ترجیح دادم نخوابم....[nishkhand]احساس میکنم میخوام همه رو بکشـــــــــــــــــم.....ا مدم نارنگی بخورم مزه ی خون اومد تو دهنم[nishkhand]اینم یه مدل جدید از چل شدنه!
قصه ی مام به سر رسید....[sootzadan]
من باید برم خداروشکر کنم امروز تشنج نکردم با این همه شوک های رنگارنگ...[sootzadan]
چهارشنبم کارنامه یه مااااه تلاش بیهوده ی مارو میدن....[bihes]
شرمنده دیگه یه خورده توهین و بی ادبیام زیاد شد...نمیشد ....باید یجوری خالیشون میکردم![sootzadan]
اخرش امروز مدرسه نرفتم.....موندم تو خونه تا اروم شم......جو مدرسه واقعا دیگه منو عصبی میکنه....حالم از همشون بهم میخوره....
mogan/k
27th January 2015, 06:59 PM
امروز روز خوبی بود وامیدوارم فردا ها هم اینطوری باشند واحساس خوشایندی داشته باشم.
فقط یه چیز رو نفهمیدم کجا کسی رو منتظر گذاشتم که امروزم با انتظار گذشت.
تووت فرنگی
27th January 2015, 08:08 PM
چقدر خوب می شود اگر آدمی که دوستش داری برایت تکرار شود ..
parnian 80
27th January 2015, 09:54 PM
[gerye][negaran]
setayesh shb
27th January 2015, 11:50 PM
به نام آرامش دهنده ی قلب ها
سلام خدمت همه ی دوستانم[esteghbal]
مثل همیشه منو شرمنده ی خودتون کردید من تاریخ تولدمو حذف کردم که دوستان به زحمت نیفتن ولی بچه ها یادشون مونده بود تولدمو[alaghemand]
نمیدونم واقعا چطوری باید این محبت هاتون رو جبران کنم[khejalat]
انشالله که عمری باقی باشه بتونم برای قدر دانی از دوستانم تلاش کنم[golrooz]
http://faridfatemeh.persiangig.com/Birthday/3.jpg
"VICTOR"
28th January 2015, 01:48 AM
من کاملاً یه هویی الان سوار قطار اهواز [taajob2] [nadanestan] [sootzadan][nadidan][nishkhand][taajob2]
بعدا تعریف می کنم، ساعت 12:14 دقیقه به من گفتن، الآن شدم مربی [khanderiz][labkhand]
sonia69azad
28th January 2015, 01:17 PM
با سلام و خسته نباشيد، میخواستم بدونم اشکالی نداره اگه یکی از مطالبتونو اينجا پيدا کنيد http://www.webwe.ir
sonia69azad@gmail.com
بهینه سازی سایت (http://webwe.ir)
Sonia Beheshti
sonia69azad
28th January 2015, 01:25 PM
طراحی سایت (http://webwe.ir) میکنم و از کرده ی خود دلشادم بنده ی بهینه سازی سایت (http://webwe.ir) هستم و از هر دو جهان آزادم. هر سوالی در هر زمینه ای داشتین من در خدمتم webwe.ir
http://www.webwe.ir sonia69azad@gmail.com Sonia Beheshti
optici
28th January 2015, 03:39 PM
یه هفته اس در گیر انتخاب واحد ترم آخرم ام.
فک کنم 3کیلو لاغر شدم از بس حرص خوردم.امروز یه درس ارائه میدادن فردا میگفتن نه واسه شما نیس.طبق آخرین جلسه ی ترم پیش گفتن یا 141 واحد یا 142 واحد میتونید بردارید الان میگن همون 142.در کل حرفشون دقیقه ای عوض میشه[soal]
یکی از درسمام هنو تو انتظاره تا میگین برین 9 ترمه شین واسه این یه درس[narahatishadid]!!!فک کنم کلا گروه به بیماری روانی اذیت کردن دانشجو مبتلا شدن..
انقد خوشالم که اگه بذارن این ترم ترم آخر دیگه نمیخوام ریخت اینا رو ببینم که نگو
solinaz
28th January 2015, 03:46 PM
عههههههههههههههه....
مردشور خودمو خودشو و...برو ببرن...همه همه همههههههههههههه......
http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gif
معدلم شد 18/80
دلم میسوزه بخاطر 0/25 هایی که ندادن و میتونست بیاد رو 19
الان دیگه همه میریزن سرم.....
هرچیم به 19 نزدیک باشه مامان من نمیخواد قبول کنه.....چشماش فقط همون 18 رو میبینه....
دیگه هیچی نمیخوام....دوباره شد عین پارسال ترم اول....من امسال تلاشمو کردم....http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gif
دیگه از امروز به بعد شب و روز من فقط گریه هست،اینقدر بخاطر امتحان نهایی میزنن تو سرم....نمیخوام زنده باشمhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gif
aisan.
28th January 2015, 06:13 PM
امروز انرژِ ام خیلی کمه نمیدونم چرا
خوب درس نمیخونم
حس یه ربات رو دارم که هر روزش تکراری یه برنامه ها رو انجام میده
نمیدونم چرا این ربات ازبین نمیره
قرسوده شده ولی هنوز باید ادامه بده
3ساله ربات وار زندگی کردم
منتظر یه اتفاق ساده ام که این وضع رو تغییر بده
خیلی خسته شدم
کاش تاشب بتونم اون درس رو تموم کنم
خیلی وقت برام نمونده.
reza-1369
28th January 2015, 06:20 PM
سرم داره درد میکنه خیلی خیلیییییییییییییییییی چند روزی میشه
البته احساس میکنم یه چی داخل مغزم داره کم کم سوراخش میکنه[khanderiz]
نمیدونم شاید برا شرایط پیش اومده هست واقعا هم اصلا حوصله ندارم یعنی فکر یه ساعت بعد نمیتونم بکنم اعصابم خورد میشه حالا شب بماند که همش تکراری.هفت هفت و نیم خونه این ور اون ور فیلم بعد کم کم خواب که من اصلا خوابم نمیبرهـــــــــــــــــــ ـــــــــه باز چون حوصله ندارم و این سر درد و..............
کی تموم میشه این روزا اخه[soal]
تازه این برادر کوچیکتر از خودمم اومده یعنی حالت تهوع دارم آآآآآآآآآآآآآآآآآبا مرده عکس انداخته دستش کرده روده هاش کشیده بیرون عکس انداخته اونم با چه لبخندی!!!!یکی نیست بگه با جنازه چی کار داری اخه.میگه کیف داره حالا این به کنار این خانوم آ بدتر از اینا!!http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/13.gifدلی دارن خدایی!!!!!!!!!!!
کی سر یه سفره بشینه باهاش !!!!!!!!!!!!!!!یه عطری هم میزنه که نگووووووووووو
تووت فرنگی
28th January 2015, 08:43 PM
حوصله ام نیست ..
کجا گذاشتمش ؟!
mamadshumakher
28th January 2015, 09:10 PM
عههههههههههههههه....
مردشور خودمو خودشو و...برو ببرن...همه همه همههههههههههههه......
http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gif
معدلم شد 18/80
دلم میسوزه بخاطر 0/25 هایی که ندادن و میتونست بیاد رو 19
الان دیگه همه میریزن سرم.....
هرچیم به 19 نزدیک باشه مامان من نمیخواد قبول کنه.....چشماش فقط همون 18 رو میبینه....
دیگه هیچی نمیخوام....دوباره شد عین پارسال ترم اول....من امسال تلاشمو کردم....http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gif
دیگه از امروز به بعد شب و روز من فقط گریه هست،اینقدر بخاطر امتحان نهایی میزنن تو سرم....نمیخوام زنده باشمhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gif
با این همه تکنولوژی خبر و مقاله و مجله و ... هنوزم پدر مادرها ارزشگذاری های اشتباهی رو برای بچه هاشون میزارن.یعنی چی خب؟چون معدل بچه 19 نشد باید جور دیگه باهاش برخورد کرد؟یکی نیست لیست خاطراتیو که درباره نمره نوشتیو بهشون نشون بده ؟
تو تنها نیستی.بچه های زیادی این مشکلاتو دارن به خاطر طرز فکر اشتباه پدرمادراشون.
من نمیدونم کی میخوان پدر مادرا دست از سر نمره فرزنداشون بکشن و هدفشون فقط تقویت انگیزه و تلاش بچه هاشون باشه و به اندازه تواناییشون ازشون انتظار داشته باشن.
من دوره راهنمایی تو مدرسه نمونه دولتی درس میخوندم.یادمه سر یه مسائلی لج کردم و تاریخ رو نخوندم و اونجا من اولین بار درسی رو افتادم[nishkhand]
جاتون خالی چه حالی داد.دیگه ازون به بعد ژن استرسم قطع شد.نمره برام مهم نبود و نیست و هرچی که میخوام رو میرم یاد میگیرم و میخونم.
تو هم یبار یه درسیو بیوفت تا شوک این افتادن باعث بشه ازت قطع امید کنن[nishkhand] اونوقت با خیال راحت بشین درس بخونی
khalilkarami
28th January 2015, 10:00 PM
http://upload.iranvij.ir/farvardin92/69039863956574849506.jpg
"مهدی"
28th January 2015, 10:17 PM
من واقعا نمیدونم این ات و اشغال هایی که در قالب ماری جوانا و شیشه و کوکائین و.... به خورد جوونای ملت میدن چه سودی داره....بده. نکشید
مصرف قرص هم تر و تمیز تره هم کلاسش بالاتره.....[nishkhand]
BaAaroOoN
29th January 2015, 05:55 PM
خوشبختی ینی مریض که شدی اونی که دلت میخاد زود خبردار شه و زنگ بزنه حالت رو بپرسه....
حتی اگه مسخره ت کنه بابت صدای خش دار و گرفته ت و بگه چقد داغون شدی و هم باعث شه جیغت دربیاد و هم بخندی[shaad][nishkhand]
شوخی هایی که از یادم برد حالم خوب نیس[shaad]
ینی دلم میخاد همیشه مریض بمونم تا همیشه مورد توجه بمونم[nishkhand] ولی خب چون خودخاه نیستم سعی میکنم زودی خوب شم و
باعث ناراحتی خانواده م نباشم[shaad]و همیشه شاد بمونم و کنارشون باشم
خدایا اینا دلخوشی منه
لطفا دلخوشیمو برام حفظش کن...کاری کن ازین به بعد فقط شاد باشم
میشه؟؟؟؟
مرسی[esteghbal][golrooz][golrooz]
تووت فرنگی
29th January 2015, 08:24 PM
مهم نیست...
aisan.
29th January 2015, 11:53 PM
امروز بعدازظهر اصلا درس نخوندم
خیلی درسام مونده
کاش فردا پرانرژی درس بخونم دلم میگیره از خودم
6روز به کنکور مونده ومن کلی درسم مونده علاوه بر اون کتابا و مباحث نخونده استرسم یقه منو گرفته هر روز بیشتر میشه
کاش برام مهم نبود امثال همین جا که هستم قبول بشم یا بهترش
وگرنه یقین دارم جایی قبول میشم بالاخره
میدونی که...........
خواهشا برام دعا کنید.محتاج دعای شمام
میترا پوررحیم
30th January 2015, 12:16 AM
چرا وقتی فکر میکنی همه چی داره خوب پیش میره پیش نمیره؟خدایا نمیدونم شاید باید اتفاق بیفته ولی خدایا این بارم ازت میخوام که کمکم کنی
A S I R
30th January 2015, 12:27 AM
با سلام ...
حدود 7 روز پیش یکی از بستگان بیمارستان بستری بود رفتم پیشش بمونم، وقتی ک رفتم دست و صورتمو بشورم گوشیم افتاد تو سینک دستشور [negaran]اینش بدرک منم دیدم خیس شد زیر آب گرفتم [nadidan]هیچی دیگه قول Z3 رو گرفتم ولی زیرابمو زدن برام نخرن [tafakor]
نامردا [soal]
تووت فرنگی
30th January 2015, 12:55 AM
آشوبم!
میترا پوررحیم
30th January 2015, 07:35 AM
بچه ها خدا رو شکر برطرف شد.خدا به اساتید محترمی که ما دانشجوها رو درک میکنند عمر با عزت بده الهی امین(اساتید محترم میدونند ما دانشجو هستیم وقت نداریم درس بخونیم وگرنه حتما درس میخوندیم.این رو سخن از معلم فیزیک کنکورمه سر کلاس میگفتن میدونم شما کنکور دارید وقت ندارید درس بخونید)بچه ها قول بدید ترم بعد درس بخونیم[nishkhand]
reza-1369
30th January 2015, 10:47 AM
بازم سردرد بازم سردرد
راه که میرم انگاری مغزم تو سرم تکون میخوره!!!! میخوره این ور و اون ور سرم درد میکنه[bamazegi]
تازه خوابمم میاد[khabalood]
تووت فرنگی
30th January 2015, 12:27 PM
کسی پایان من
نقطه ای بگذارد و
تمام!
aisan.
30th January 2015, 11:44 PM
امروز بهتر از دیروز بودم ولی خب میتونستم کمی بیشتر درس بخونم بهتر میشد
ولی بازم راضی ام
بهتر از هیچی هست
فعلا که هیچ
optici
31st January 2015, 01:15 PM
حوصله ام سر رفته
قبلا بازی آنلاین جواب میداد الان دیگه اونم جواب نمیده
[nadanestan]
reza-1369
31st January 2015, 01:50 PM
دیشب قلبم داشت از سینم میزد بیرون انقدر درد دااااااااااااااااااااااشت بیمارستانم رفتم که شلوووووووووووووووغ اخرش به قرص گرفتم خوردم خداروشکر زود اثر کرد خدایی نفسم بالا نمی اومد سر دردمم که دیگه جای خود داشت.
دیشبم تا ده شب کار کردم یعنی کل بدنم درد داره
mamadshumakher
31st January 2015, 03:17 PM
دیشب قلبم داشت از سینم میزد بیرون انقدر درد دااااااااااااااااااااااشت بیمارستانم رفتم که شلوووووووووووووووغ اخرش به قرص گرفتم خوردم خداروشکر زود اثر کرد خدایی نفسم بالا نمی اومد سر دردمم هم که دیگه جای خود داشت.
دیشبم تا ده شب کار کردم یعنی کل بدنم درد داره
داش رضا وقتش نیست امضاتو یه ویرایش بکنی؟[sootzadan][nadanestan]
یکی از دوستان پدرم ماشینشو چند روز پیش فروخت.امروز یه چیزی ازش میخواستیم که خونشوون بود.رفتم محل کارش دنبالش که با هم بریم خونشون و وسیلمو بگیرم.تقریبا 5 جای دیگه رفتیم تا به کاراش رسیدگی کنه :)) طفلک ماشین نداشت که
محمد جان تا فلان جا یه لحظه بریم.محمد جان تا فلان جا یه لحظه بریم.ببخشیدا.محمد جان تا فلان جا یه لحظه بریم.شرمنده ها :)) هیچی دیگه همه کاراشو رسید قشنگ 1ساعت و نیمی شد.[nishkhand]
aisan.
31st January 2015, 09:09 PM
کاش زودتر تموم میشد
حوصله ندارم
الان دلم میخواد آلی تموم کرده بودم ولی نمیشه
کلا هیچی نمیشه
امروز اصلا خوب درس نخوندم
بازم ادامه داره ........
Dr.vet
1st February 2015, 12:24 AM
تنها بهانه بودنم ماندن تو بود !!
تو بودی که امید می دادی به دل نا امیدم !
تو بودی که می ساختی قصر خوشبختی را در شهر متروک قلبم !
تو بودی که لحظات را برایم شیرین می کردی !
تو بودی تمامی بودنم …
حال نیستی !!!
و من مثل پرستوی عاشق هجرت میکنم!
“از قلب یخ بسته عشق تو”
می دانم …
من همان تک برگ زرد و خزان زده ام !
که به التماس ماندن بر روی شاخه ی حضورت
تحمل کردم بادهای سرد
“کینه ها و طنعه ها را”
وحال مانند برگهای دیگر
که افتادند بر زمین نیستی
می افتم بر زیر پای
” عابران جدید زندگیت”
غرورم میشکند و دم بر نمی آورم
تا زندگیت مانند زندگیم
“خزان نشود”
دستان پاییزیت را رها می کنم
تو آزادی
ولی من…
همچنان در بند نگاهت
می مانم با خاطراتت
"مهدی"
1st February 2015, 12:27 AM
به جایی میرسی که از هیچ فعالیتی لذت نمیبری.....واقعا دردناکه
1=1+1
1st February 2015, 03:34 PM
حس عقابی دارم که 40سالشه . یا خودش باید خودشو بشکنه . یا بمیره !!!
دلم پیله میخاد .مث پیله کرم ابریشم
برم توش
یا تو اب جوش ادما بمیرم و بشم لباس ابریشمی براشون !!!
یا پروانه شم ......
نمیدونم تهش چی میشه
فقط الن دلم میخاد . چهارتا دیوار نامریی دور خودم بسازم . فقط همین
1=1+1
1st February 2015, 03:39 PM
حس عقابی دارم که 40سالشه . یا خودش باید خودشو بشکنه . یا بمیره !!!
دلم پیله میخاد .مث پیله کرم ابریشم
برم توش
یا تو اب جوش ادما بمیرم و بشم لباس ابریشمی براشون !!!
یا پروانه شم ......
نمیدونم تهش چی میشه
فقط الن دلم میخاد . چهارتا دیوار نامریی دور خودم بسازم . فقط همین
معمار حانیه
1st February 2015, 07:16 PM
http://static.cloob.com//public/user_data/gen_thumb/n-14-04-18/18/2088209657cd5245fbf3b43cc00294f7-425
ﺳﻼﻡ ﻋﺸﻘﻢ ﺧﻮﺑﯽ؟
ﻣﺮﺳﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭﻣﺪﯼ ﺩﯾﺪﻧﻢ ... ﻋﺸﻘﻢ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺯﻭﺩ ﺑﯿﺎﯼ
ﺩﯾﺪﻧﻢ ﺑﺎﺷﻪ ؟؟
ﻭﺍﯾﺴﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﺮﺍ ﭼﺸﻤﺎﺕ ﺧﯿﺴﻪ . ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟؟
ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮔﺮﯾﺖ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ .. ﻋﺸﻘﻢ ﻧﮑﻨﻪ
ﺩﻟﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﻧﻪ ؟؟ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻣﻨﻢ ﺩﻟﻢ ﻭﺍﺳﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻨﮓ
ﺷﺪﻩ .. ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺑﺲ ﮐﻦ ﺩﯾﮕﻪ .. ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﮐﻢ ﻣﺤﻠﯽ
ﻫﺎﺕ ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﺪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﻫﺎﺕ ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﯽ ﻣﺮﺍﻣﯽ ﻫﺎﺕ ﺩﺍﺭﯼ
ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﻗﺒﻞ ﻣﺮﮔﻢ ﺑﺨﺸﯿﺪﻣﺖ ﻭﻟﯽ ﻫﺮﭼﯽ ﺯﻧﮓ
ﺯﺩﻡ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﺗﻮ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﯼ ﻭ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯼ ..
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮﻡ ﻗﺸﻨﮕﻪ ؟ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﻭ ﺑﮑﺶ ﺭﻭ ﺳﻨﮕﻪ ﻗﺒﺮﻡ ﺗﺎ ﺁﺭﻭﻡ
ﺷﻢ ..
leila.s
1st February 2015, 07:18 PM
ye hafte bad garare beram daneshgah
vvaaayyy dokhtaraye goroh be nazareton chi beposham????[khande][khande][khande][khande]
معمار حانیه
1st February 2015, 07:22 PM
اون مردایـــــــی که با یـــه نــــه گفتنشون میفهمـــــی که دیگــــه نبایــــــد اصـــــرار کنــی اونــــی که قبل از مهمونــــــی بایــــد لباستـــــو نشـــــون بــــــدی تا تاییـــــدش کنــــــه اونـــی که وقتی بهتــــ اخـــــــم میکنه باید شالتــــــــو بکشـــــی جلــــــــو اونـــــی که وقتــــــی میخــــــــوای از پیشش بــــری دست میکشه رو لبتـــــ و میگـــــــــه کمـــــــرنگ کــــــن اون رژتـــــــو اونــــــــــی که وقتــــــــی تــوی یه جمعید از بغلتــــ تکـــــــون نمیخــــوره اونـــــی که تـــــوی سرمــــــــا یـــــــخ میـــــــزنــــــــه ولی وایمیسه ســـــــر کوچــــه تا تـــــو بــــری توی خونـــــــــه اونـــی که اگه بخوای اشتباه کنـــی پیش خـــــودت میگــــــی اگه بفهمـــــــــه میکشتم اونی که خنــــــــده و شیطونیــــــــــاش فقط و فقط مــــــــــال خــــــــــودتــــــــه و اخمش مــــــال بقیــــــــــــه به این میگــــــــن مــــــــــــــــــــــــ ــرد
تووت فرنگی
1st February 2015, 08:12 PM
چشم هایت؛
افسانه ی چشم هایت
را از بَر می کنم این روزها ...
سروه74
1st February 2015, 08:46 PM
ye hafte bad garare beram daneshgah
vvaaayyy dokhtaraye goroh be nazareton chi beposham????[khande][khande][khande][khande]
یه مانتوی کوتاه باشلواردمپاگشاد ویه جفت کفش کتونی ویه کوله اسپرت شیک
اگه رنگ مانتوکفشت مث هم باشه خیلی بهتره
اها یه پلیوراسپرتم بپوش
ساده وشیک
به همین راحتی
سروه74
1st February 2015, 08:56 PM
واقعا نمیدونم ادماچطور تو رابطه ای که گناه هست اسم عشق ومیارن[soal]
یعنی واقعاتواون رابطه عشقی وجود داره[khande][soal]
نه من که باورم نمیشه دونفر که همدیگه رو دوست داشته باشن چطور راضی میشن همدیگه رو بکشن توگناه[sootzadan]
به نظرمن خودشون گول میزنن
عشق خیلی خیلی مقدس تر ازاینجور چیزاست
تووت فرنگی
1st February 2015, 11:16 PM
مهم نیست...
homeyra
2nd February 2015, 06:31 PM
همیشه چندتا بچه کوچیکو تصور میکنم که دارن توی مزرعه بازی میکنن،
هیچ آدم بزرگی هم به جز خودم اون طرفا نیس،
منم لبۀ یه پرتگاه بلند ایستادم.
کارم هم اینه که بچه هایی که میان سمت پرتگاهو بگیرم و نجات بدم،
همه روز کارم همین بود،می شدم مراقب توی مزرعه!!!
ناطوردشت...
"VICTOR"
2nd February 2015, 07:17 PM
سلام
دیشب تازه رسیدم و اومدم به سایت سر بزنم دیدم به عنوان مهمان وارد پروفایل ها نمیشه ، بدین ګونه حس محدودیت به من دست داد و حضور در این سایت عین حبس در زندان انفرادی هست !
نمی دونم به چه علت اینګونه شده اما به هر حال با این روش نمیشه به تعداد کاربران افزود !
!موفق باشید جناب ادمین و همکارانتون! [shaad]
mogan/k
2nd February 2015, 07:27 PM
خیلی احساس بدیه وقتی ادم نمیدونه باید چیکار کنه
و بین دوراهی بمونه ودر انتخاب راه درست شک کنه.
خدایا این همه تردید و نگرانی از کجا میاد؟؟؟!!!
خدایا منتظرم
کمکم کن
تووت فرنگی
2nd February 2015, 08:22 PM
مهم نیست...
سروه74
2nd February 2015, 09:58 PM
امشب مهمون داریم
نمیدونم که چجوریه آدم تاوقتیکه کنکوریه هرآدمی که فکرشو نکنه میادخونشونه
تازه خواهرمم 2روزه خونه نیست رفته
ای خدانمیدونم چرامن اینقدتنبلم ازکارکردن (کارهای خونه)متنفرم
وقتی ام میریم یه جایی کلا کارخاصی انجام نمیدم
دختردایی پسردایی رفتن توحیاط صداشون کله محله رو برداشته
امشب سرشام تلویزیون راهپیمایی های دوران شاه واون سرودهای قشنگ وپخش میکرد یادش بخیر یاد راهپیمایی های مدرسه افتادم خداییش خیلی خوش میگذشت تاوقتی که ابتدایی بوذیم عاشق این بودیم که پرچم بدن بهمون دستمون بگیریم توخیابون
ولی بزرک که شدیم نه دیگه اگه میدادنم دستمون نمیگرفتیم
اخیش یادش بخیر
"مهدی"
2nd February 2015, 10:07 PM
واقعا کاش فرهنگ سازی بشه که روانپزشک هم ی دکتر معمولیه
"مهدی"
2nd February 2015, 10:09 PM
واقعا نمیدونم ادماچطور تو رابطه ای که گناه هست اسم عشق ومیارن[soal]
یعنی واقعاتواون رابطه عشقی وجود داره[khande][soal]
نه من که باورم نمیشه دونفر که همدیگه رو دوست داشته باشن چطور راضی میشن همدیگه رو بکشن توگناه[sootzadan]
به نظرمن خودشون گول میزنن
عشق خیلی خیلی مقدس تر ازاینجور چیزاست
چیزی به نام گناه وجود نداره[shaad]
سروه74
2nd February 2015, 10:33 PM
چیزی به نام گناه وجود نداره[shaad]
میشه بیشتر توضیح بدید
"مهدی"
2nd February 2015, 10:54 PM
میشه بیشتر توضیح بدید
نه[shaad]
Capitan Totti
3rd February 2015, 03:32 AM
الان که ساعت حدود 3 هست... خوابم نبرد ؛ از دست رفیقی که یک رنگ نبود...
تو خودت میدونی از میتینگ گرفته ؛ تا اخیرا پشت سر این حقیر سخن بزبان آوردی
اما امشب بحث دیگه شخصی نبود... فرا شخصی و ملی شد
و تاب آزرده شدن اون شخص رو نداشتم و ازیشان دفاع کردم...
بحث ما؛ بحث دیب؛ بحث امشب ؛ بحث پارسال؛ نیز تا ابد بپایان رسید ؛
همیشه بعنوان یه دوست و برادر هم ایدئولوژیک ؛ به نیکی ازت یاد خواهم کرد...[golrooz]
ولی یادت باشه هیچوت از "حد" ات فراتر نری...
هیچوقت...
تووت فرنگی
3rd February 2015, 03:11 PM
جانم خسته است !
تووت فرنگی
3rd February 2015, 10:20 PM
مهم نیست ..
تووت فرنگی
4th February 2015, 08:29 PM
ای همیشه ِ خوب ..
"مهدی"
5th February 2015, 01:25 AM
واقعا اینا فکر میکنن ما نمیفهمیم کی واقعیه کی داره نقش بازی میکنه؟ جمع کنید این اکانت های فیک رو....
reza-1369
6th February 2015, 11:05 AM
امروز برگرد اگه امروز ندیدی فردا دیدی فردا برگرد یه التماس یه خواهش...........منتظرتم....مثل همیشه............[afsoorde]
pedram91
6th February 2015, 11:23 AM
نبود 4 روز...
http://s5.picofile.com/file/8134753676/%D8%B3%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B2.jpg
معمار حانیه
6th February 2015, 12:49 PM
سلام چندروز پیش رفتم دکتر به علت سردر های شدید بهم گفت میگرن گرفتی. [negaran]
برامم سی تی اسکن نوشت.
به نظرتون برم یا نه؟
میترسم.
تووت فرنگی
6th February 2015, 02:21 PM
ارتفاع را ترجیح است به نبودنت ...
aisan.
6th February 2015, 07:07 PM
امروز تموم استرسم نصف شد
مونده پروژه های این ترم
امروز استراحت کردم بعد مدتی
فقط بی دقتی ام حرص ام رو در اورد
لذت دریا خیلی دلم تنگ شده بود براش بدون استرس صدای امواج رو شنیدم
حالا منتظر جواب تلاشم میمونم.
- - - به روز رسانی شده - - -
امروز تموم استرسم نصف شد
مونده پروژه های این ترم
امروز استراحت کردم بعد مدتی
فقط بی دقتی ام حرص ام رو در اورد
لذت دریا خیلی دلم تنگ شده بود براش بدون استرس صدای امواج رو شنیدم
حالا منتظر جواب تلاشم میمونم.
تووت فرنگی
7th February 2015, 05:53 PM
مهم نیست ..
سروه74
7th February 2015, 06:09 PM
سلام
یه خاطره تعریف کنم ولی نخندیدها
امروزطبق ثبت نامم توسایت روزتولدم بود عصر خواستم واردسایت بشم بگم دوساله ماتو این سایتیم یه جشن تولدبرامون نگرفتن بعدا میگن چرا جوونامعتادمیشن[nishkhand]اما واردکه شدم دیدم خانم الماس پارسی وویکتورجان و روابط عمومی سایت واسم پیام تبریک فرستاده بودن
خداییش دمشون گرم دستشون دردنکنه
بعدش باخودم گفتم نه قسمت نشده معتادبشی ف بشین[nishkhand]
"VICTOR"
7th February 2015, 08:50 PM
یک ساعته یه هویی عطسه م ګرفته پشت سر هم تا 5 دقیقه پیش [taajob2] نمیدونم چی شد یهو اینجوری شد ، هوای اتاق هم خوبه [nadanestan]
الآن بهتر شد یکم ، بلافاصله و تند تند + آبریزش چشم و بینی ...
ګوشامم خارش ګرفته الآن [nadidan]
هر کی میبینه منو میګه چرا ګریه کردی؟! [bihes]
بیا و ثابت کن حالا [nishkhand][radedarkhast]
mogan/k
7th February 2015, 09:33 PM
دنیا دنیاست دیگه........
یه وقت هایی تردید
احساس بد
دلتنگی
تنهایی
ولی انگار یادمون میره
همیشه
خدا
هست
MANE1371
7th February 2015, 09:43 PM
یک ساعته یه هویی عطسه م ګرفته پشت سر هم تا 5 دقیقه پیش [taajob2] نمیدونم چی شد یهو اینجوری شد ، هوای اتاق هم خوبه [nadanestan]
الآن بهتر شد یکم ، بلافاصله و تند تند + آبریزش چشم و بینی ...
ګوشامم خارش ګرفته الآن [nadidan]
هر کی میبینه منو میګه چرا ګریه کردی؟! [bihes]
بیا و ثابت کن حالا [nishkhand][radedarkhast]
حالا طوری نیس،ما که غریبه نیستیم بگو چرا آخه گریه کردی؟؟؟!![taajob][taajob][taajob][taajob]
[nishkhand][nishkhand][khande][khande][khande][khande][khande]
سروه74
7th February 2015, 09:53 PM
سه شنبه24مارچ
کنسرت ابی انتالیا
خوش بحاله هرکی میخوادبره بخدا یجوری چشمامو دوختم به تلویزیون که همه دارن من و نگامیکنن
انشاءا...قسمت مام بشه
aisan.
7th February 2015, 11:15 PM
منتظر روزای خوبم
منتظر اتفافقات جدید
چون دیگه کنکور تموم شده ولی مونده نتیجه و تصمیم گیری نهایی.
امیدوارم خدا کمکم کنه جایی برم که دوست دارم
امروز نتونستم بفهمم
مدیریت تکنولوژی چه نسبتی با علم و دانش داره واقعا تمرین و کوییزای منم شروع شدن
انگار نه انگار گاهی نیاز به استراحت داری
فقط میدونم دیروز دریا رفتن من تنها استراحت کل بین ذو ترمم میشه
به خودم میگم خسته نباشی
تلاش کن تموم میشه یه روزی
*FATIMA*
7th February 2015, 11:31 PM
نميدونم من به زندگى بدهكارم يا زندگى به من [nadanestan][narahatish][narahat]
masoume.a.92
7th February 2015, 11:50 PM
دارم به پایان دوران دانشجویی کم کم نزدیک میشم باید ی برنامه اساسی برای زندگی و تحصیل و اینا بریزم [nishkhand]
حس خوبیه که درس ادم تموم بشه زودتر. [shaad] خداکنه زودتر تموم شه بهار و تابستون.
زمستون رو که اصن حس نکردیم با اون گرماش! [bihes] همون بهتر زودتر تموم شه.
------------------------------------------------
امشب یادآوری یکسری مشکلات دیگه برای یکی از دخترای خوب انجمن ناراحتم کردم
واقعا جای تاسف داره برای مدیران قرمز و نارنجی که اینجور سر و ته همه مشکلات میرسه به بعضی اعضا قدیمی و هیچ کس هیچ کاری ازش برنمیاد!
حتی اونها که ادعاشون میشد!
ما فک میکردیم بهتر از اینها امورش اداره بشه
ولی هیچ امیدی به این سایت نیس!
"مهدی"
8th February 2015, 12:02 AM
غلبه احساسات بر عقل
hiis
8th February 2015, 01:05 PM
غلبه احساسات بر عقل
خیلی بده هعییی
setayesh shb
8th February 2015, 01:27 PM
خخخخخخخخخخخخخخخخخ
یعنی نمیدونستم به یکی بگی چیزی رو تعریف نکن واسه کسی بعد کلی هم بهت اطمینان بده که آره و ....نمیرم بگم و خیالت راحت[nishkhand]بعد الان از یه نفر دیگه دارم میشنوم[khande]خدایا این شادی ها رو از من نگیر[nishkhand]
قضاوت در مورد چیزی که کاملا در جریانش نیستیم اصلا کار درستی نیست.باشد که رستگار شویم[bamazegi]
تووت فرنگی
8th February 2015, 08:38 PM
مهم نیست ..
تووت فرنگی
8th February 2015, 10:12 PM
مهم نیست ..
homeyra
8th February 2015, 10:26 PM
کشیدن همزمان دو تا دندون عقل ،
صورت باد کرده
و حسرت غذاخوردن مثل همه...
solinaz
9th February 2015, 12:15 AM
کشیدن همزمان دو تا دندون عقل ،
صورت باد کرده
و حسرت غذاخوردن مثل همه...
وای حمیرا....میگن مرگو جلو چشمات میبینی[nishkhand]
منم چند ماه پیش اومدم اینجا نوشتم دارم دندون عقل در میارم.....افتضاح....گند....احسا میکنم یکم زود داره میاد![negaran]
ناشکری کردم شد دوتا[nishkhand]الان فک بالام چپ و راستش داره در میاره همزمان[sootzadan] بعد اصلا وضعیت فک داغون....جا نداره!میترســــــــــــــ ــــــــم برم بکشــــــــــــــــــــــ ـــم......گذاشتم تابستون به دور از درس و...[nadidan]
سروه74
9th February 2015, 08:13 AM
حکاست ماآدما حکایت گل بودبه سبزه نیزآراسته شده
بارون که نمیباره
برف که نمیباره
گردوخاک شدیدم بهش اضافه شده
خدایا مارو ببخش
این دیگه چه عذابیهsh_omomi48smilee_new2 (18)smilee_new2 (18)smilee_new2 (18)smilee_new2 (18)smilee_new2 (18)smilee_new2 (18)
pedram91
9th February 2015, 04:43 PM
خدا رو شکر امروز سربازیم (آموزشی) تموم شد...
https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTsXOHGqKlfKGXMm8zZm0rCMksT93h3V Tynowzt9I8BaiYhpmLK
SoOoLmaAaZ
9th February 2015, 06:49 PM
در میان باور همه که کوچه های عشق خالی از تک درخت های عاشق است، من درختی یافته ام که هر روز بر روی پیکره اش مشق عشق با نوک مهر می زنم، در میان باور همه که می گویند اگر از عشق بگویی سکوتی مبهم تو را قورت خواهد داد، ولی من با فریاد عشق در میان این کوچه باغ پر هیاهو فریاد زدم، فریاد زدم که دوستت دارم ای ستاره همیشه مهتابی من، چرا که در این کوچه ها تنها پروانه ها قدم می گذارند که رقص شاپرکها را به وادی عشق تنها به عشق هایی مثل تو تقدیم کنند. و به راستی که عجب رنگارنگ شدن از طبیعت عشق قشنگ است...
"مهدی"
9th February 2015, 08:41 PM
لمس
تووت فرنگی
9th February 2015, 09:02 PM
زیستن را تنها
به بهانه ی
او
دوست دارم ..
سروه74
9th February 2015, 11:34 PM
زیستن را تنها
به بهانه ی
او
دوست دارم ..غا
بی انصافیه من نه میتونم پیغام واس شمابفرستم نه هیچ دیگه ای
تووت فرنگی
10th February 2015, 02:52 PM
مهم نیست ..
masoume.a.92
10th February 2015, 03:15 PM
نادرست تر از قضاوت اونه که نه تنها قضاوت کرده باشی بلکه تو خیال خودت حکم رو هم بریده باشی... و به یکی بگی حرف بزن یا نزن...
نادرست تر اونه که چون با یکی قبلا حرف زدی و به حساب خودت "مثلا" میشناسیش به خودت اجازه بدی جانبداری کنی...
آره عزیزم نادرست اینه که من از تویی که انتظار ندارم اینو بشنوم...
نادرست اینه که فک کنی خیلی متوجهی ولی حواست نیست که هنوز خیلی خامی عزیزدلم... [nadidan]
خدا این فضای مجازی رو بگیره از ما چون نه شادی هاش درست و حسابیه نه توش سوءاستفاده و بی مبالاتی کمه... [cheshmak]
mogan/k
10th February 2015, 05:00 PM
چه احساس بدیه وقتی ادم یادش میره کلاسش کنسله ومیره دانشگاه
باکلی ذوق وشوق
بعد میبینه نه خبری از کلاس هست ونه خبری از دوستان[shaad]
امروز حالم گرفته بود
با این اتفاق بدتر شد.
solinaz
10th February 2015, 05:39 PM
خیـــــــــــــــــــــــ ــلی خوش گذشت امروز
4 تا امتحان داشتیم...فیزیک ،ریاضی،ادبیات و دینی....اینقدر رو بچه هامون فشار اومده بود بزن و برقص راه انداخته بودیم،بیشتر هر روز دیگه ای شااااااد بودیم....کتابارو ولو کردیم وسط کلاس...وای این اولین اتحادمون بود!هیچکس هیچی نخونده بود امروز...ولی اخرش دبیرا کار خودشونو کردن[sootzadan]
دوباره از دیروز هماهنگ کرده بودیم امروز بعد از مدرسه بریم رستوران نزدیک مدرسه....
خب امروزم بارون اومدو.....(الانم میاد)[shaad]هوا کاملا 5 نفره بود...[sootzadan]
ساعت 2:30 که تعطیل شدیم همگی باهم رفتیم.....اول از همه رستوران خالی بود....مام تصمیم گرفتیم بریم طبقه ی دوم رستوران بشینیم شلوغ بازی در میاریم ابرومون نره.....
کم کم شلوغ شد.....یه دوست دختر دوست پسر اومدن نشستن میز بقلمون...[nishkhand]وای خدا نصیب هیچکس نکنه....اینقـــــــــــــــ ـــــــدر اینارو مسخره کردیم.....ایـــــــــــــــ ــــــــنقدر خندیدیم....گاهی اوقاتم ناخوداگاه صدامون میرفت بالا اینام میشنیدن[sootzadan][nishkhand]
خب انتظاریم نداشتن ....با مانتو شلوار مدرسه بودیم 5 نفری.....داد میزد بچه دبیرستانی هستیم...اینام پوز خند میزدن[sootzadan]ما پاکیم عاقا...ما هنوز از اینا چیزا ندیدیم....تجربه نداشتیم.....حق بهمون میدادن[nishkhand]
بعد اونم یه گروه هنری اومدن نشستن....یه اقاهه نشست میز روبه رویی من...از اول تا اخر فقط داشت مارو نگاه میکرد.....معذب شده بودم![nadidan]
بدبخیتی اینجاست...اونام بهمون میخندیدن....[sootzadan]
کلا همه از کارکنان خود رستوران گرفته تا .....مشخص بود دارن درباره ی ما حرف میزنن....[soal][nishkhand]
هیجا به اندازه ی رفتن به کافی شاپ و ...مارو نمیخندونه....از بس سوتی میدیم....[sootzadan]
منو رو اوردن سفارش بدیم....
کل منورو خالی کردیم....انواع و اقسام پیتزا ها رو سفارش دادیم......چند روز پیشا یکی ز کلاسای مدرسه پیتزا سفارش دادن مام برامون شد حسرت![sootzadan]
خلاصه ناهارمونو اوردن.....کلی عکس گرفتیم.....تو خوردن پیتزا ها مونده بودیم....اخرشم موند!یکم باهم گپ زدیم دوباره....
شد ساعت 4 ....همه از خواب داشتیم میمردیم...تصمیم گرفتیم بریم خونه بخوابیم تا فرداااااااااااااااااااا که تعطیلهههههههههههههههه...هو وووووووووووووووووووووووو ووووو......[khabalood][sootzadan]
هوم.....خبری بدی که امروز بهمون دادن نمیتونه جای شادیو پر کنه...اینکه....عید از ساعت 7 صبح تا 7 شب هروز باید بریم مدرسه....برای جمع بندی سال سوم!!!!!
من فکر میکردم امسال عید دارم لااقل سال چهارم نداشته باشم راضیم..ولی امسال.....نمیذارن استراحت کنیم....دارن خستمون میکنن...[nadidan]من دیگه بریدم از ترم اول به بعد....[bihes]
تووت فرنگی
10th February 2015, 11:17 PM
انگار کسی
در سرم جنگلی می کارد ،
به سبز یِ ملایمِ چشمان تو ...
تووت فرنگی
10th February 2015, 11:41 PM
به ویرانه ها خانه ساخته ایم ...
که رویاهایمان بی فرجام ماند .. [shaad]
م.محسن
11th February 2015, 12:42 AM
دوستانم تو جاده سوادکوه ( فیروزکوه ) تو ترافیک قفل شده گیر می کنند و پیاده میرن سمت شمال اون وقت من باید تو ترافیک قفل شده بزرگراه فتح گیر کنم و پیاده برم سمت میدون آزادی!!! آخه انصافه !!![nishkhand] خوش به حالشون[nishkhand]
Capitan Totti
11th February 2015, 12:57 AM
یعنی جور بشه ؛ برم ایتالیا[tamaa]
یعنی شده آ ؛ ولی درس و این مسائل مانعه
یک دیقه دیگه تو این کشور نمی مانم
امیدوارم هرچه زودتر جور بشه
من به مجارستان !! هم راضی ام
فقط ازین کشور برم!
22بهمن 2573
امیدوارم 22بهمن 74 ؛ ایران نباشم[entezar2]
iran hz
11th February 2015, 01:38 AM
دوستانم تو جاده سوادکوه ( فیروزکوه ) تو ترافیک قفل شده گیر می کنند و پیاده میرن سمت شمال اون وقت من باید تو ترافیک قفل شده بزرگراه فتح گیر کنم و پیاده برم سمت میدون آزادی!!! آخه انصافه !!![nishkhand] خوش به حالشون[nishkhand]
[tashvigh]
SoOoLmaAaZ
11th February 2015, 11:22 AM
http://images.khabaronline.ir/Images/news/Larg_Pic/8-2-1392%5CIMAGE635028185037068019.jpg
تووت فرنگی
11th February 2015, 09:03 PM
مهم نیست ..
"مهدی"
11th February 2015, 10:15 PM
دوسش دارم ولی متاسفانه خیلی سرده...
aisan.
12th February 2015, 01:23 PM
اعتماد به نفس به این معناست كه خودتان را باور كنید. غرور و منیت آن است كه بخواهید به دیگران اثبات كنید از آنان بهتر و برترید
(باربارا دی آنجلس)
امروز فهمیدم خیلی مغرورم چون میخوام به خودم و همه ثابت کنم من درنوع خودم بهترینم
متاسفم ببخشید.
setayesh shb
12th February 2015, 01:43 PM
http://uc-njavan.ir/images/uxkfj7jcduxkj487n1cg.jpg
تووت فرنگی
12th February 2015, 07:37 PM
مهم نیست ..
mogan/k
12th February 2015, 09:52 PM
رفتم ،مرا ببخش ومگو او وفا نداشت
راهي بجز گريز برايم نمانده بود.....
.....................
مدیر تالار معماری
12th February 2015, 11:01 PM
امروز سرخاک تموم دست وسر بابا میلرزید. بدجور میلرزید. عمو هام دستش گرفتن.
بردنش خونه یکی از اشنا ها. اب گرم +چایی +همه چیز بهش دادن تا اروم بشه. ولی یک فشار عصبی بود
دعامون کن
mogan/k
13th February 2015, 01:09 PM
...
GAZAL88
13th February 2015, 02:42 PM
[golrooz]دیگر بوی بهار هم سرحالم نمی کند
چیزی شبیه گریه زلالم نمی کند
آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار ؟
وقتی که سنگ هم رحمی به بالم نمی کند[golrooz]
solinaz
13th February 2015, 05:09 PM
دیگه اصلا دلم نمیخواد درس بخونم
نمیخونم....
نمیخونم.....
نمیخونم........
pedram91
13th February 2015, 05:50 PM
http://jokland.ir/upload/2sms/picture/post_picture/jokland-2786099_1192526886.jpg
Dr.vet
13th February 2015, 05:50 PM
خاطرات آدم مثل یه تیغ کند میمونه که رو رگت میکشی!
نمیبره اما تا میتونه زخمیت میکنه
Dr.vet
13th February 2015, 06:10 PM
http://www.axgig.com/images/59290702281915435013.jpg
"مهدی"
13th February 2015, 11:29 PM
خاطرات آدم مثل یه تیغ کند میمونه که رو رگت میکشی!
نمیبره اما تا میتونه زخمیت میکنه
میبره.....
دسته رو برعکس گرفتی....
b_r
14th February 2015, 12:02 AM
تمام قدم های
بی تو را شمرده ام!
باید به اندازه ی همه شان
با من راه بیایی!
"وقتی که این مینیمال را در وبلاگم نوشتم تو هنوز از ماه عبور نکرده بودی اما ورد تمام زبان ها و پیام ها و وبلاگ های بی نام و نشان و .... شد و این را دوستی از قبل به من گفت ..
وقتی نوشته هایت را در وبلاگ میگذاری باید توقع داشته باشی رونوشت شوند بدون هیچ نامی ...
در تمام دنیاها چه واقعی و چه مجازی بدون اجازه از جیب های هم ، ذهن های هم ، هر چه می خواهیم بر می داریم..
و این رسم ماست ...
رسم زیبای ما ... !!![shaad]"
اینها نوشته های خودتونه؟
خیلی زیبا هستند[shaad]
Capitan Totti
14th February 2015, 12:22 AM
یارب روا مدار که گدا معتبر شود
گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود
اینها نوشته های خودتونه؟
خیلی زیبا هستندhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/1.gif
درود[sootzadan]
تقریبا 98درصد نوشته های ایشان حاصل تراوشات ذهنی خودشونن[golrooz]
mogan/k
14th February 2015, 08:26 PM
این روزام به ناراحتی گذشت
اما گذشت
تووت فرنگی
14th February 2015, 08:32 PM
اینها نوشته های خودتونه؟
خیلی زیبا هستند[shaad]
سلام خآنوم .
بله [shaad]
قطعاً این لطف شماست .
------
------
ابرهایی از من می گذرد
که گویی از قلبش
مجسم شده است!
بوی تو می دهند ...
آری!
از سرزمین
کسی ست
که نام دیگرش مهربانی ست..
سال پر بارانی در راه است !
بحث
14th February 2015, 08:49 PM
تو لیست دوستام خیلیا هستن البته تو دنیای مجازی اونقدر, سردن شایدم حوصله ندارن که گاهی میخوام دوباره بهشون پیغام دوستی بفرستم [taane]تو واقیتم همینطوره اونقدر طرف سرده که دلت میخواد دوباره بری خودتو بهش معرفی کنی تا شاید یادش بیفته دوست بودیم شاید دوباره همدیگرو بهتر بشناسیم ههههههههههههی خدا [afsoorde][afsoorde][afsoorde]خووووب منم انتظار ندارم هرکسی مشکل خودشو داره خوب این یه دردودل بود نمیدانم کدام بیشتر درد داشت فراموش شدن یا فراموش کردن ولی دیگه دارم فراموش میکنم که فراموش شدم [afsoorde][afsoorde][afsoorde][afsoorde]
تووت فرنگی
14th February 2015, 09:45 PM
مهم نیست ..
homeyra
14th February 2015, 09:52 PM
امروز که رفتم بخیه دندونمو بکشم داشتم به این فکر میکردم که
دندون اگه به موقع دربیاد،شادی رو هم با خودش میاره.بچه کوچیکو همه خوششون میاد که دندون درآورده.دیگه میتونه غذا رو بجوه.
اما اگه بی موقع در بیاد،میشه عذاب،میشه سوهان روح،دیگه نمیشه هیچ غذایی خورد،
چرا؟
مگه همون دندون خوب نبود؟
مشکلش چیه پس؟
خدایا کمک کن که هیچی رو ازت بی موقع و بی وقت نخوایم...
b_r
14th February 2015, 10:39 PM
سلام خآنوم .
بله [shaad]
قطعاً این لطف شماست .
خیلی ازین اتفاق خوشحالم چون حس میکردم همه فقط کپی میکنند
منم شهامتشو پیدا کردم ی مطلب از خودم بزارم اگر چه افکار من خیلی منفیه ولی دوست دارم نظرتونو بدونم ادامه بدم یا نه /
گذشته هامان ب انتظار فردای روشن تلف شد
اکنون هم ک در برزخ دنیا گیر کرده ایم
آینده هم همچنان مجهول و دریغ از شعاعی نور در آن
و من گیج و مات این که...!!
پایان قصه چه خواهد شد ..؟
شاید هم من ب پایان رسیده باشم و بیخبرم...؟!
تووت فرنگی
14th February 2015, 10:44 PM
خیلی ازین اتفاق خوشحالم چون حس میکردم همه فقط کپی میکنند
منم شهامتشو پیدا کردم ی مطلب از خودم بزارم اگر چه افکار من خیلی منفیه ولی دوست دارم نظرتونو بدونم ادامه بدم یا نه /
گذشته هامان ب انتظار فردای روشن تلف شد
اکنون هم ک در برزخ دنیا گیر کرده ایم
آینده هم همچنان مجهول و دریغ از شعاعی نور در آن
و من گیج و مات این که...!!
پایان قصه چه خواهد شد ..؟
شاید هم من ب پایان رسیده باشم و بیخبرم...؟!
به عقیده ام مهم نیست دیگران چه بگویند که منفی است یا نه ... مهم است با نوشتن حس خوبی به تو دست بدهد ...و خوشحال شوی ..
نوشتن خوب است ..
و هر کسی در اندازه خود می تواند بهترین باشد و زیباترین ها را قلم بزند ..
من در حدی نیستم که بخواهم نظری بدهم و تایید کنم زیرا خودم در انتظار این هستم که کارگاه های شعر بروم و ضعف هایم برطرف شود و اگر شما تازه شروع به نوشتن کرده اید خوب است ... و من حس کردم که نهایت حال خود را در این نوشته آورده اید ... و این تنها حس من از نوشته شما است ..
اگر خود متوجه شدید که خیلی مستعد نوشتن هستید ادامه دهید تا به اوج آرامش برسید .. نوشتن از هر چیزی بهتر است به خصوص وقتی از راه یادگیری طی شود .
موفق باشید خانوم.[shaad]
b_r
14th February 2015, 10:52 PM
به عقیده ام مهم نیست دیگران چه بگویند که منفی است یا نه ... مهم است با نوشتن حس خوبی به تو دست بدهد ...و خوشحال شوی ..
نوشتن خوب است ..
و هر کسی در اندازه خود می تواند بهترین باشد و زیباترین ها را قلم بزند ..
من در حدی نیستم که بخواهم نظری بدهم و تایید کنم زیرا خودم در انتظار این هستم که کارگاه های شعر بروم و ضعف هایم برطرف شود و اگر شما تازه شروع به نوشتن کرده اید خوب است ... و من حس کردم که نهایت حال خود را در این نوشته آورده اید ... و این تنها حس من از نوشته شما است ..
اگر خود متوجه شدید که خیلی مستعد نوشتن هستید ادامه دهید تا به اوج آرامش برسید .. نوشتن از هر چیزی بهتر است به خصوص وقتی از راه یادگیری طی شود .
موفق باشید خانوم.[shaad]
بله نوشتن رو دوست دارم
بیشتر یه دلنوشته ست تا شعر
ممنونم ک وقت گذاشتید[golrooz]
optici
14th February 2015, 11:09 PM
همه چیز مرموزه
حس نسبتا خوبی دارم خدا کنه همه چیز خوب پیش بره
Capitan Totti
15th February 2015, 12:29 AM
گربه ی مسکین... اگر پر داشتی
تخم گنجشک از جهان بر داشتی
تووت فرنگی
15th February 2015, 11:17 PM
مهم نیست ..
parnian 80
15th February 2015, 11:58 PM
به نام الله
دیگه نوبت من شد...
بچه ها من لحظات واقعا خوبی رو داشتم اینجا و لحظاتی به همون مقدار سخت...
خب دیگه قسمت بود که من با بدترین حالت برم از اینجا و دوستم ندارم کسی ناراحت بشه
فقط از همه میخوام منو ببخشن
عمرا عمرا عمرا قسم میخورم اینجا نذارم پامو دیگه
اینجا....اینجا پیش داوری زیاده مسائل حاشیه ای زیاده اون جمع صمیمی که من عضوش بودم دیگه وجود نداره
واقعا تحت فشارم و عذر میخوام از همه اما دیگه نمیتونم
همتونو میسپارم دست خدای بزرگ
موفق باشید
تووت فرنگی
16th February 2015, 12:15 AM
دست هایش را
در خواب
دیدم
پرواز از یادم برفت ..
من آغازی بر تنهایی زمین هستم.
mahtisa
16th February 2015, 12:53 AM
قبلا این سایت پویایی بیشتری داشت...
mamadshumakher
16th February 2015, 10:11 AM
قبلا این سایت پویایی بیشتری داشت...
قبلا؟[tafakor]
همیشه همینه.محیط های مجازی ذاتش همینطوره.همه مقطعی فعال هستند.گروهی هستند بعد از مدتی میروند و گروهی دیگر جای انها را میگریدند.
الان سایت در وضعیتی هست که گروهی جدید دارن پرو بال میگیرند.و به نظر من از نظر کیفی خوبه و مطالب بیشتر علمی هست و دیگه اثری از سرگرمی های فصل تابستان نیست.یکم دیگه بگذره این کاربران با هم اشنا میشن و بحث های جذاب کم کم شکل میگیره.بحث هایی که تکمیل کننده نقص اطلاعاتی تک تک ما و انها هست.همونطور که خودم توی این سایت توی بحث ها خیلی چیزا یاد گرفتم و در زندگی واقعیم بکار میگیرم.
م.محسن
16th February 2015, 10:25 AM
و گاهی در چشم بر هم زدنی آن رفتن فرا می رسد
با کوله باری سرشار از خاطراتی خوب و بد
و همسفرانی که رهاورد این گذرگاهند ....
b_r
16th February 2015, 02:10 PM
آدم هایی که میدانند چه میخواهند را دوست دارم!
آدم هایی که مرز دارند،
که نه گفتن بلدند،
که میتوانند بگویند چه چیز را میخواهند و چه چیز را نمیخواهند.
آدم هایی که تو را در "هزارتوی ابهام" و "حدس بزن چه چیزی توی دلم دارم" گرفتار نمیکنند!
آدم هایی که...
آدم هایی که مرزشان مشخص است زندگی را راحت میکنند...
نگاه میکنی و میبینی همپوشانی مرزها بین تو و او چقدر است،
چیزی که میخواهد را میشود به او داد،
چیزی که میخواهی را میتوانی بگیری!
که اگر نشد نه کسی احساس قربانی بودن میکند....
نه حس فریب دارد،
نه بار دِین خویش را بر شانه دیگری می گذارد.....
آدم هایی که مرز دارند غنیمتند !
شفافیتشان شفافیت می آورد...
نه گفتنشان نه گفتن را آسان میکند...
خودشان هستند و میگذارند خودت باشی...
بی قضاوت،
بی دلخوری،
بی رنج....
آدم هایی که می دانند چه میخواهند،
دوستان خوبی میشوند...!!!
masoume.a.92
16th February 2015, 03:50 PM
http://images.persianblog.ir/380265_Po3zzTov.jpg
"مهدی"
16th February 2015, 05:39 PM
میخوام برای اولین بار میکس و مسترینگ وکال روی یک پروژه رو خودم به عهده بگیرم.....ترس و لرز....
solinaz
16th February 2015, 09:34 PM
سحر بیمار روانی....سحر خل...سحر چل....سحر و....
حالاع...نازنین خ....نازنین گ....
اون یکی پریسا ادامه دارد
کل کــــــــــــــــــــــــ ـــلاس...
دوستان تعجب نکنید....حس حسادت الان داره تو من مووووووووووووووووج میزنه......
اعصابم خط خطیه....بهم خبر بدن یکیشون مرده بندری میرم....
عجب رویی دارن بعضیا...بخصوص سحر....یه ذره مهربونی میکنی میان سوار ادم میشن....گاهی اوقات میخوام برم چاقو رو از تو ابدار خونه بردارم بکشمش....رو مخمهههههههههه.....
این همه بهشون سر امتحانا میرسونی طلب کارم هستن....اخ امروز سر امتحان شیمی افتادم رو برگم.....بدون رودربایسی...این نازنین تلاش فراوان میکرد نگاه کنه....خیلییییییییییییییییی ییییی کیف داد....حالش جا اومد!
به این نتیجه رسیدم به کسی نرسونم....خودم یه جا لنگم هیچکس نمیرسونه....عین خرا از اول سال به نازنین رسوندم....چی شد؟
من معدلم شد 18/80 اون شد 18/30....بعله بعله حسادتم داره....[sootzadan]بدون اینکه تکون به خودش بده این شد..اون وقت مننننننننننننن!!!!
اونوقت دوسال دیگه همین خانوم تو کنکور رتبه اش بالاتر میشه حرص میخورم.....
کلا همه...
تازه اینا اینقدر بی معرفت هستن.....من عین اسکلا یه جاهایی معرفت به خرج میدم....ولی دیگه عمرا....خوابشو ببین....از امروز اخلاقمو عین سگ میکنم....اینجوری بهتره...حرصم نمیخورم![shaad]
بچه ها...توروخدا منو نصیحت کنید....
از ترم دوم به بعد نمیتونم درس بخونم....دلم میخواد ولی نمیشه.....خستم....با خواب برطرف نمیشه...یه هیجانی توی زندگی میخوام...همه ی روزام شده تکراری...فقط درس...این درس تمومی نداره....من بریدم!
احساس پوچی میکنم....یه فرد اضافی توی جامعه.....داشتم فکر میکردم یکی مثل ارغوان واقعا درسش عالیه،تو کنکور کولاک میکنه....اون به اینش مینازه...یکی قیافه داره...یکی نقاشیش مثل مهدیه محشره ،فاطمه تو مسابقات ازمایشگاهی فیزیک رتبه اول کشوری شد...الهه نویسندگیش خوبه...یکی و......من چی؟کلا هیچی واسه ی خودم پیدا نکردم!
شانسم ندارم اخه....
ای خدا....فردا معلوم نیست امتحان ریاضی میان ترم دارم یا نه....حوصله ندارم بخونم...اونم مبحث حد...خیلی مزخرفه....
این ترم درس نمیخونم..استرسم دارم!
اصلا درس مهم نیست..به درک....کدوم مدرسه ای دوست داره معدل دپیلمش بیاد پایین؟خب الان اگه نخونمم مستمرارو بالا میدن[sootzadan]
چهارشنبه 3 تا امتحان دارم...اون چهارشنبه تعطیل بود این هفته بیچارمون کردن...
امتحان عربی دارم....امتحان زمین...وای روز به روز داره زمین برام سخت تر میشه....زبانم که امسال برام شده یه غول گنده....
ریدیینگارو باید حفظ کنیم...کلی کلمه.....تو کارنامم پایین تر نمره اختصاص داشت به زبان..چند سال از خدا عمر گرفتم رفتم کلاس زبان که اخرش این بشه...من به چی دلم خوش باشه؟!
سال 95 که کنکور دارم....باید بزنم تو سر خودم....
Engineer Airospace
17th February 2015, 09:21 AM
عشق رو از دخترکی آموختم که زیر بارون با لحنی آروم به خدا می گفت:
خدا گریه نکن همه چیز درست می شه.........
The one
17th February 2015, 01:06 PM
با سلام خدمت همه دوستان و اعضای این انجمن
من خودم به شخصه موافقم که فعالیت باید همیشگی باشه ولی گاهی اوقات مسائلی پیش میاد که کنترل اونا از عهده ما خارجه با این حال خواهش میکنم تا جایی که میتونید به همدیگه کمک کنید
بدون هیچ نظر خاصی با تشکر از همگی.
دوستی و محبت را فقط با قلب و روح میتوان بدست آورد.[golrooz][golrooz][golrooz]
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.