MR_Jentelman
23rd May 2011, 04:13 PM
در اين ترديدي نيست که جدانويسي در حد معقول خود به بهسازي خط فارسي در اين چند دهه کمک کرده است. اين را هم بايد به عنوان يک قاعده پذيرفت که در جاهايي که در ميان جدانويسي و يا پيوسته نويسي اجزاي يک کلمه يا ترکيب ترديدي داريم، يعني آن گونه نيست که يکي از دو جانب قضيه ارجحيتي قطعي داشته باشد، جدا نوشتن به احتياط نزديک تر است.
ولي اين گرايش به جدانويسي نبايد يک مزيت مهم پيوسته نويسي را از نظر ما دور بدارد و آن، استفاده از شکل هندسي کلمات براي خواندن متن است. اين را بايد توضيح دهم.
خط فارسي به گونه اي است که بيشتر حروف در آن امکان اتصال دارند، برخلاف خط هاي لاتيني که در آنها حروف کاملا مستقل اند. اين گاهي براي فارسي زبانان مايه دردسر است؛ مثلا آنجا که مي بايد شکلهاي مختلف يک حرف را فراگيرند، مثل «ب» اول و «ب» وسط و «ب» آخر، و نيز در جدانويسي و پيوسته نويسي بعضي کلمات و ترکيبات.
ولي بايد پذيرفت که خط فارسي به سبب همين ويژگي يک مزيت هم دارد و آن ايجاد شکل هاي هندسي متفاوت و متمايز براي کلمات است. يعني خط بدين ترتيب جنبه بصري بيشتري مي يابد و راحت تر خوانده مي شود.مثلا دو کلمه «حافظ» و «حفيظ» در خط فارسي شکل هندسي متفاوتي دارند که همين سبب مي شود چشم خواننده بدون زحمتي اين دو را در جمله تشخيص دهد و نيازي به خواندن تک تک حروف نباشد. ولي همين دو کلمه با خط انگليسي چنين مي شوند: Hafez و Hafiz. اينجا خواننده متن بايد تک تک حروف را بخواند. همين گونه است کلمات «سعيد» و «سعدي» که هر يک ساختار هندسي متفاوتي دارند. حرف «ي» در سعيد، به صورت «يـ» آمده است و در «سعدي» به صورت «ي». کلمه «سعيد» يکپارچه است و «سعدي» دو پارچه. همين دو ساختار هندسي متفاوت به کلمات داده است.
ما بسياري از وقت ها به جاي تمرکز در تک تک حروف، اين ساختارها را با سابقه اي که از حضورشان در ذهن داريم تشخيص مي دهيم.
حالا هرچه به سمت جدانويسي حرکت کنيم، از اين ساختارهاي هندسي دورتر مي شويم. يعني اگر در حد نهايي قضيه، همه حروف را جدا از هم بنويسيم (مثل انگليسي) خواندن خط فارسي بسيار دشوار خواهد شد. شما اين جمله را چه خواهيد خواند؟
اين گرايش به جدانويسي نبايد يک مزيت مهم پيوسته نويسي را از نظر ما دور بدارد و آن، استفاده از شکل هندسي کلمات براي خواندن متن است.
ب ن ي آدم اع ض اي ي ک دي گ رن د
شايد بگوييد «اگر عادت کنيم، همين را هم به سهولت خواهيم خواند». شايد تا حدودي به سهولت بتوان خواند ولي به اين سرعتي که اکنون مي خوانيم. هيچ گاه مثلا کلمه «ادب ي ات» آن ويژگي و تمايز هندسي را نخواهد داشت که «ادبيات» دارد. در «ادبيات» ما ديگر حروف را نمي خوانيم و کلمه را يکجا مي خوانيم.
اگر اين معيار بصري را در نظر گيريم، گاهي (و نه هميشه) کلمه يا ترکيبي که سر هم نوشته شده است، بهتر از شکل جدا شده اش خوانده مي شود. وقتي اجزاي کلمه با هم هستند، چشم ما با يک تمرکز روي ساختار کلي کلمه، آن را مي خواند. اما همان کلمه را وقتي بشکنيم، چشم ناچار است که شکل هندسي هر يک از پاره ها را جدا به خاطر بسپارد. مثلا در مورد کلمه «ماهيچه» ذهن در واقع دو واحد «ما» و «هيچه» را در کنار هم ثبت مي کند. ولي وقتي مي نويسيم «ماهي چه» اين ساختار هندسي شکسته شده و به سه قسمت تبديل شده است. اينجا ديگر ثبت آن ذهن سخت تر است، چنان که اگر «م اه ي چ ه» بنويسيم، اين ساختار ديگر کاملا نابود مي شود.
اما حفظ ساختار هندسي کلمات مهم ترين و تنها اصل است؟ مسلماً نه. اين هم اصلي است در کنار چندين اصل ديگر که براي جدانويسي و سرهم نويسي داريم و بايد به مجموعه اينها توجه کرد. بعضي از اين اصول گرايش به جدانويسي را تقويت مي کنند و بعضي در جهت پيوسته نويسي اند. بايد بکوشيم که همه اصول را در کنار هم در نظر گيريم.
http://img.tebyan.net/big/1390/02/31836411111044177214924516823023423119637.jpg
مثلا ما اين اصل را هم داريم که کلمه بهتر است به گونه اي نوشته شود که با کلمه اي ديگر اشتباه نشود. من در کتابي از يک نويسنده نامدار که علاقه اي ويژه به جدانويسي دارد، تا مدتي کلمه «بهروز» را که به صورت «به روز» نوشته شده بود، به معني «به +روز» مي خواندم و حيران مي ماندم که وقتي مي گويد «به روز اين کار را کرد» فاعل اين جمله چه کسي است که اين کار را «هنگام روز» انجام مي دهد. بعد متوجه شدم که «به روز» به واقع يک آدم است و آنگاه يکي دو صفحه از متن را دوباره خواندم.
همين طور ما اصول ديگري هم داريم که در اينجا مجال طرح شان نيست. وقتي مجموعه اينها را در نظر گيريم، به يک نگارش متعادل مي رسيم که در آن، نه «جايي که» به صورت «آنجاييکه» نوشته شود و نه «بهروز»، «پيوسته»، «ماهيچه»، «امروز» و «همراه» به صورت «به روز»، «پي وسته»، «ماهي چه»، «ام روز» و «هم راه».
اولين قضيه اين است که به راستي انتخاب رسم الخط امري فردي است، مثل لباس پوشيدن يا غذاخوردن؟ يا امري جمعي است مثل قوانين راهنمايي و رانندگي؟ به گمان من زبان و رسم الخط مجموعه اي از نشانه هاست ميان گروهي از مردم و اگر هم نگوييم همه در انتخاب آن حق دارند، لااقل مي توان گفت که همه در آن موثرند. من بيش از اين بدين موضوع نمي پردازم، چون تحليل دقيق آن از دايره آگاهي من فراتر است و تخصصي در زبان شناسي و نشانه شناسي به کار دارد.
از جانبي ديگر به نظر من راه عملي و منطقي تصرف در رسم الخط اين است که مؤلف پيشنهادهايش را به صورت مقالاتي علمي و با تأليفاتي دراين حوزه به نهادهاي متولي رسم الخط فارسي مثل «فرهنگستان زبان و ادب فارسي»، «مرکز نشر دانشگاهي» و «دفتر برنامه ريزي و تأليف کتابهاي درسي» و يا لااقل به بعضي مراکز عمده چاپ و نشر ارائه کند و در صورت پذيرش اين پيشنهادها ازسوي اين نهادها، آنها را عام و کاربردي بسازد، همانند حقوقداني که نظرياتش در مورد ناکارآمدي قوانين مملکت را ازمسير قانوني در نظام قضايي مملکت رسوخ دهد.
قضيه ديگر و مهم تر اين است که به همين ميزان که به مرور زمان خواندن کلمه اي مثل «هم راه!» براي مردم سهل خواهد شد و آنان بدان عادت خواهند کرد، دريافتي که از تک تک اجزاي آن به عنوان يک ترکيب دارند هم کاهش مي يابد.
من مي پذيرم که وقتي اجراي ترکيبات را جدا بنويسيم، اين قابليت زبان، خود را بهتر نشان مي دهد. مثلا اگر «همراه» را «هم راه» بنويسيم، خواننده با تمرکز بر اجزاي اين ترکيب، ناخودآگاه حس مي کند که مي شود اين «هم» و «راه» را با کلمات ديگري هم ترکيب کرد. آنگاه ممکن است زمينه ديگر ترکيب هايي از اين دست نيز فراهم شود.
اين تا حدودي درست است، ولي قضيه اين است که به همان ميزان، متن براي خواننده دشوارخوان و نامأنوس مي شود.
محتمل ترين پاسخ در برابر اين سخن من و امثال من، تا حدودي براي مردم عادي خواهدشد، ولي مسلما سرعت خواندن و درک مطلب در آن صورت براي خوانندگان، مثل اول نيست. وضعيت درست مثل کساني است که تک انگشتي تايپ مي کنند و درعين حال از تايپ خود راضي هستند. ولي با تايپ تک انگشتي چطور مي شود ساعتي ده صفحه کتاب را تايپ کرد؟
قضيه ديگر و مهم تر اين است که به همين ميزان که به مرور زمان خواندن کلمه اي مثل «هم راه!» براي مردم سهل خواهد شد و آنان بدان عادت خواهند کرد، دريافتي که از تک تک اجزاي آن به عنوان يک ترکيب دارند هم کاهش مي يابد. يعني نقش ترکيبي کلمه دوباره کمرنگ مي شود. به واقع به تدريج و با عادت کردن مردم به شکل جديد، آن کلمه هر چند جدا نوشته شده است، حکم يک کلمه جامد مي يابد.به عبارت ديگر اگر قرار باشد مردم با خواندن «هم راه» همان قدر مأنوس شوند که با «همراه» مأنوس هستند، به همان ميزان جنبه ترکيبي اين کلمه هم برايشان پنهان خواهند شد. آنگاه چه مي بايد کرد؟ بايد براي يادآوري مجدد جنبه ترکيبي کلمه، آن را به صورت «هم+راه» نوشت؟
منبع: وبلاگ محمدکاظم کاظمي
ولي اين گرايش به جدانويسي نبايد يک مزيت مهم پيوسته نويسي را از نظر ما دور بدارد و آن، استفاده از شکل هندسي کلمات براي خواندن متن است. اين را بايد توضيح دهم.
خط فارسي به گونه اي است که بيشتر حروف در آن امکان اتصال دارند، برخلاف خط هاي لاتيني که در آنها حروف کاملا مستقل اند. اين گاهي براي فارسي زبانان مايه دردسر است؛ مثلا آنجا که مي بايد شکلهاي مختلف يک حرف را فراگيرند، مثل «ب» اول و «ب» وسط و «ب» آخر، و نيز در جدانويسي و پيوسته نويسي بعضي کلمات و ترکيبات.
ولي بايد پذيرفت که خط فارسي به سبب همين ويژگي يک مزيت هم دارد و آن ايجاد شکل هاي هندسي متفاوت و متمايز براي کلمات است. يعني خط بدين ترتيب جنبه بصري بيشتري مي يابد و راحت تر خوانده مي شود.مثلا دو کلمه «حافظ» و «حفيظ» در خط فارسي شکل هندسي متفاوتي دارند که همين سبب مي شود چشم خواننده بدون زحمتي اين دو را در جمله تشخيص دهد و نيازي به خواندن تک تک حروف نباشد. ولي همين دو کلمه با خط انگليسي چنين مي شوند: Hafez و Hafiz. اينجا خواننده متن بايد تک تک حروف را بخواند. همين گونه است کلمات «سعيد» و «سعدي» که هر يک ساختار هندسي متفاوتي دارند. حرف «ي» در سعيد، به صورت «يـ» آمده است و در «سعدي» به صورت «ي». کلمه «سعيد» يکپارچه است و «سعدي» دو پارچه. همين دو ساختار هندسي متفاوت به کلمات داده است.
ما بسياري از وقت ها به جاي تمرکز در تک تک حروف، اين ساختارها را با سابقه اي که از حضورشان در ذهن داريم تشخيص مي دهيم.
حالا هرچه به سمت جدانويسي حرکت کنيم، از اين ساختارهاي هندسي دورتر مي شويم. يعني اگر در حد نهايي قضيه، همه حروف را جدا از هم بنويسيم (مثل انگليسي) خواندن خط فارسي بسيار دشوار خواهد شد. شما اين جمله را چه خواهيد خواند؟
اين گرايش به جدانويسي نبايد يک مزيت مهم پيوسته نويسي را از نظر ما دور بدارد و آن، استفاده از شکل هندسي کلمات براي خواندن متن است.
ب ن ي آدم اع ض اي ي ک دي گ رن د
شايد بگوييد «اگر عادت کنيم، همين را هم به سهولت خواهيم خواند». شايد تا حدودي به سهولت بتوان خواند ولي به اين سرعتي که اکنون مي خوانيم. هيچ گاه مثلا کلمه «ادب ي ات» آن ويژگي و تمايز هندسي را نخواهد داشت که «ادبيات» دارد. در «ادبيات» ما ديگر حروف را نمي خوانيم و کلمه را يکجا مي خوانيم.
اگر اين معيار بصري را در نظر گيريم، گاهي (و نه هميشه) کلمه يا ترکيبي که سر هم نوشته شده است، بهتر از شکل جدا شده اش خوانده مي شود. وقتي اجزاي کلمه با هم هستند، چشم ما با يک تمرکز روي ساختار کلي کلمه، آن را مي خواند. اما همان کلمه را وقتي بشکنيم، چشم ناچار است که شکل هندسي هر يک از پاره ها را جدا به خاطر بسپارد. مثلا در مورد کلمه «ماهيچه» ذهن در واقع دو واحد «ما» و «هيچه» را در کنار هم ثبت مي کند. ولي وقتي مي نويسيم «ماهي چه» اين ساختار هندسي شکسته شده و به سه قسمت تبديل شده است. اينجا ديگر ثبت آن ذهن سخت تر است، چنان که اگر «م اه ي چ ه» بنويسيم، اين ساختار ديگر کاملا نابود مي شود.
اما حفظ ساختار هندسي کلمات مهم ترين و تنها اصل است؟ مسلماً نه. اين هم اصلي است در کنار چندين اصل ديگر که براي جدانويسي و سرهم نويسي داريم و بايد به مجموعه اينها توجه کرد. بعضي از اين اصول گرايش به جدانويسي را تقويت مي کنند و بعضي در جهت پيوسته نويسي اند. بايد بکوشيم که همه اصول را در کنار هم در نظر گيريم.
http://img.tebyan.net/big/1390/02/31836411111044177214924516823023423119637.jpg
مثلا ما اين اصل را هم داريم که کلمه بهتر است به گونه اي نوشته شود که با کلمه اي ديگر اشتباه نشود. من در کتابي از يک نويسنده نامدار که علاقه اي ويژه به جدانويسي دارد، تا مدتي کلمه «بهروز» را که به صورت «به روز» نوشته شده بود، به معني «به +روز» مي خواندم و حيران مي ماندم که وقتي مي گويد «به روز اين کار را کرد» فاعل اين جمله چه کسي است که اين کار را «هنگام روز» انجام مي دهد. بعد متوجه شدم که «به روز» به واقع يک آدم است و آنگاه يکي دو صفحه از متن را دوباره خواندم.
همين طور ما اصول ديگري هم داريم که در اينجا مجال طرح شان نيست. وقتي مجموعه اينها را در نظر گيريم، به يک نگارش متعادل مي رسيم که در آن، نه «جايي که» به صورت «آنجاييکه» نوشته شود و نه «بهروز»، «پيوسته»، «ماهيچه»، «امروز» و «همراه» به صورت «به روز»، «پي وسته»، «ماهي چه»، «ام روز» و «هم راه».
اولين قضيه اين است که به راستي انتخاب رسم الخط امري فردي است، مثل لباس پوشيدن يا غذاخوردن؟ يا امري جمعي است مثل قوانين راهنمايي و رانندگي؟ به گمان من زبان و رسم الخط مجموعه اي از نشانه هاست ميان گروهي از مردم و اگر هم نگوييم همه در انتخاب آن حق دارند، لااقل مي توان گفت که همه در آن موثرند. من بيش از اين بدين موضوع نمي پردازم، چون تحليل دقيق آن از دايره آگاهي من فراتر است و تخصصي در زبان شناسي و نشانه شناسي به کار دارد.
از جانبي ديگر به نظر من راه عملي و منطقي تصرف در رسم الخط اين است که مؤلف پيشنهادهايش را به صورت مقالاتي علمي و با تأليفاتي دراين حوزه به نهادهاي متولي رسم الخط فارسي مثل «فرهنگستان زبان و ادب فارسي»، «مرکز نشر دانشگاهي» و «دفتر برنامه ريزي و تأليف کتابهاي درسي» و يا لااقل به بعضي مراکز عمده چاپ و نشر ارائه کند و در صورت پذيرش اين پيشنهادها ازسوي اين نهادها، آنها را عام و کاربردي بسازد، همانند حقوقداني که نظرياتش در مورد ناکارآمدي قوانين مملکت را ازمسير قانوني در نظام قضايي مملکت رسوخ دهد.
قضيه ديگر و مهم تر اين است که به همين ميزان که به مرور زمان خواندن کلمه اي مثل «هم راه!» براي مردم سهل خواهد شد و آنان بدان عادت خواهند کرد، دريافتي که از تک تک اجزاي آن به عنوان يک ترکيب دارند هم کاهش مي يابد.
من مي پذيرم که وقتي اجراي ترکيبات را جدا بنويسيم، اين قابليت زبان، خود را بهتر نشان مي دهد. مثلا اگر «همراه» را «هم راه» بنويسيم، خواننده با تمرکز بر اجزاي اين ترکيب، ناخودآگاه حس مي کند که مي شود اين «هم» و «راه» را با کلمات ديگري هم ترکيب کرد. آنگاه ممکن است زمينه ديگر ترکيب هايي از اين دست نيز فراهم شود.
اين تا حدودي درست است، ولي قضيه اين است که به همان ميزان، متن براي خواننده دشوارخوان و نامأنوس مي شود.
محتمل ترين پاسخ در برابر اين سخن من و امثال من، تا حدودي براي مردم عادي خواهدشد، ولي مسلما سرعت خواندن و درک مطلب در آن صورت براي خوانندگان، مثل اول نيست. وضعيت درست مثل کساني است که تک انگشتي تايپ مي کنند و درعين حال از تايپ خود راضي هستند. ولي با تايپ تک انگشتي چطور مي شود ساعتي ده صفحه کتاب را تايپ کرد؟
قضيه ديگر و مهم تر اين است که به همين ميزان که به مرور زمان خواندن کلمه اي مثل «هم راه!» براي مردم سهل خواهد شد و آنان بدان عادت خواهند کرد، دريافتي که از تک تک اجزاي آن به عنوان يک ترکيب دارند هم کاهش مي يابد. يعني نقش ترکيبي کلمه دوباره کمرنگ مي شود. به واقع به تدريج و با عادت کردن مردم به شکل جديد، آن کلمه هر چند جدا نوشته شده است، حکم يک کلمه جامد مي يابد.به عبارت ديگر اگر قرار باشد مردم با خواندن «هم راه» همان قدر مأنوس شوند که با «همراه» مأنوس هستند، به همان ميزان جنبه ترکيبي اين کلمه هم برايشان پنهان خواهند شد. آنگاه چه مي بايد کرد؟ بايد براي يادآوري مجدد جنبه ترکيبي کلمه، آن را به صورت «هم+راه» نوشت؟
منبع: وبلاگ محمدکاظم کاظمي