PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : همه چیر درباره ی بیل گیتس(1)



S.A.H.A.N.D
5th May 2011, 01:59 AM
با سلام [golrooz][golrooz][golrooz]


ویلیام هنری گیتس ، مؤسس و رئیس شرکت مایکروسافت به طور شگفت آوری در بسیاری از زمینه ها موفق بوده است . خلاقیتهای او در زمینه نرم افزارهای مربوط به کامپیوترهای شخصی توانسته تمام زندگی ما را تغییر دهد . ویلیام هنری گیتس ، مؤسس و رئیس شرکت مایکروسافت به طور شگفت آوری در بسیاری از زمینه ها موفق بوده است . خلاقیتهای او در زمینه نرم افزارهای مربوط به کامپیوترهای شخصی توانسته تمام زندگی ما را تغییر دهد . گیتس بر این اعتقاد قدیمی که افکار بزرگ فقط از ذهن فلاسفه ، نویسندگان و استادان دانشگاه تراوش می کند خط بطلان کشید . در حقیقت همانگونه که ریچارد کارلگارد می گوید اکنون آن تفاوتی که در گذشته میان عقاید ، محصولات ، چهره های زودگذر و چهره های ماندگار وجود داشت از بین رفته است . گیتس برای مایکروسافت چیزی بیش از یک عضو اجرایی معمولی به حساب می آید . او خورشید و سلطان مایکروسافت است . شرکتی که او را در سن 31 سالگی یک میلیاردر و قبل از 40 سالگی ثروتمند ترین مرد آمریکا کرد . اکنون گیتس بازمانده و پیروز یک صنعت پیش رونده است که تاریخ اندکی داشته و روش وخصوصیات آن دقیقاً مشخص نیست .

برای فهم آنکه چگونه بعضی از مردم درباره گیتس می اندیشند می توان به اینترنت وصل شد و به برسی سایتهایی پرداخت که سعی کرده اند گیتس را به شکل شیطانی در لباس انسان توصیف نمایند . برای مثال اگر به سایت Bill Gates Joke Page بروید در آنجا این جمله را خواهید دید : «چه کار می کردید اگر با صدام حسین و بیل گیتس تنها بودید در حالیکه تنها دو گلوله در اسلحه شما وجود داشت ؟ دو گلوله را به سوی بیل گیتس شلیک می کردیم .»

حملات علیه بیل گیتس تنها محدود به اینترنت نمی شود . برای مثال "میچ کاپور" مبتکر نرم افزار Lotus 1-2-3 و رئیس قبلی شرکت Lotus گیتس را اینگونه توصیف می کند : «بیل گیتس یک مرد قدرتمند ، موفق ، بی رحم و ضد اصول اخلاقی است . من تصور می کنم هر کسی که با به کارگیری استراتژی های غیر اخلاقی فضای رقابت را برای سایرین از بین می برد یک بی رحم به تمام معناست ، و بیل گیتس از این نظر یک چهره ی موفق بوده است .»

مجله "جهان کامپیوتر" درباره بیل گیتس اینگونه سخن می گوید : «تا چند سال پیش وقتی از بیل گیتس سخن به میان می آمد او را یک تاجر نابسامان می شناختند که با شجاعت اساس کار خود را بر روی پهنه ای از فناوری که توسط سایرین نادیده گرفته شده بود پایه گذاری کرد . اکنون او به یک فرد خبیث و قلدر که می خواهد تمام جهان نرم افزار را در دست خود داشته باشد تبدیل شده است . او یک مرد حریص است که هم در دنیای مصرف کنندگان و هم در دنیای رقیبان ، خود را صاحب اختیار می داند .»

با توجه به تعابیر مختلفی که از بیل گیتس به عمل آمده قضاوت درباره او دشوار می گردد . از آنجایی که او با داشتن 22 درصد از سهام شرکت مایکروسافت ثروتمند ترین مرد آمریکا و جهان است جای تعجب نیست که مورد حسادت ، بد گمانی و یا حتی تملق و چاپلوسی قرار گیرد . توصیف های گوناگونی که از بیل گیتس می شود ارزیابی متعادل و درست درباره او را دشوار می سازد .

اما آقای "ناتان میروند" که از طراحان فن آوری های جدید ماکروسافت است درباره بیل گیتس چنین می گوید : «گیتس را باید با پیشگامان انقلاب صنعتی مقایسه کنیم . والبته ارتباطی که در این مقایسه وجود دارد از این نظر درست است که پیشگامان صنعتی و یا افرادی مانند چون بیل گیتس که پیشگامان فن آوری هستند همه موجب تغییر روش زندگی مردم شده اند . "میروند" توضیح می دهد که در سالهای 1875 تا 1900 اختراعات جدیدی چون ماشین تایپ ، تلفن ، موتور احتراق داخلی و غیره در همه جا فراگیر شدند .»

در یک بازنگری وقتی به نخبگانی چون توماس ادیسون ، الکساندر گراهام بل ، آندریو کارنگی و جان راکفلر نگاه می کنیم می بینیم اینان افراد متفکری بودند که فرصت ها را دیده و بر روی آنها سرمایه گذاری کردند. این سرمایه گذاری نوعی شرط بندی بود که می توانست تمام دارایی آنها را بر باد داده و یا همچون نتایجی که آنها به آن رسیدند موجب سرشناسی و ثروتمند شدن این افراد شوند .


اما فقط ثروت و ابتکار عمل گیتس نیست که دیگران را مات و مبهوت کرده است بلکه تفاوت میان طرز رفتار و موقعیت اجتماعی او باعث گیج شدن سایرین شده است . او بسیار عامیانه سخن می گوید و مدل موها و طرز لباس پوشیدنش اصلاً نشان دهنده ی اعتبار تجاریش نیست . این تفاوت در مورد سن او نیز قابل مشاهده است . وقتی در دهه 70 بیل گیتس کارش را شروع کرد 19 ساله بود اما بعد از سه دهه هنوز او 30 ساله نشان می دهد .

بیل گیتس از نظر ظاهر دارای میمک های ( حرکات تکراری دست وچهره ) بسیاری است که او را به یک شخصیت مناسب برای کارتونها تبدیل می کند . اگرچه دفعات سلمانی رفتن او در چند سال اخیر زیادتر شده اما هنوز همچنان به هم ریخته و نا مرتب می نماید . مجله Vanity Fair گیتس را کودک 13 ساله ای می نامد که هنگام ارائه یک سخنرانی علمی ناچار است تمام انرژی و هیجان خود را پنهان سازد .

شاید تمام حرف و حدیث هایی که درباره گیتس گفته شده به این دلیل است که وقتی او کارش را در جهان تجارت آغاز کرد بسیار جوان بود . او در آن زمان از لحن تند و تا حدی بی ادب برخوردار بود و بسیار از خود راضی به نظر می رسید اما با گذشت زمان او نیز رشد کرد و شخصیتش بهتر شد . در هر صورت با وجود این که اکنون گیتس یک فرد میانسال است هنوز به دشواری می توان او را ارزیابی نمود . وقتی به ارزیابی زندگیش می پردازیم به نظر می رسد در هر مرحله به گونه ای که لازم بود رفتار نموده است . علاقه به عرضه فناوریهای جدید به هیچ وجه نتوانستند مانع ازدواج و یا پدر شدن او شوند . حتی وقتی که قرار شد در مجامع دولتی حضور یابد سعی کرد چهره دوستانه تر و متشخص تری به خود بگیرد .

صرف نظر از شخصیت گیتس ، اکنون تمام تلاش او مبتنی بر این موضوع است که به رشد مایکروسافت کمک کرده و این شرکت را همچون گذشته پر آوازه نگه دارد . در زمینه فن آوری در راس قرار گرفتن و یا حتی دوام آوردن کار دشواری است . شرکتهای قدیمی چون IBM با وجود تمام تجارب و قدمتشان از این نظر در چند سال اخیر با مشکل روبرو بوده اند . افرادی چون راکفلر ، ادیسون ، بل و پیشگامان صنعت که گیتس با آنها مقایسه می شود صنایعی را ایجاد کردند که رونق و تکامل آنها در قرن های بعد صورت گرفت . کار آنها بستری برای رشد اقتصادی شرکتهای دیگر شد . اما از آنجایی که گیتس کارش را زود شروع کرد زمان کافی برای دیدن پیشرفت مایکروسافت را در اختیار داشت .

آنچه که تا کنون گفتیم مقدمه ای بود برای آنچه که از این پس خواهیم گفت . در سری مقالات «بیل گیتس سخن می گوید» که در چهار بخش ارائه خواهد شد ، سعی داریم شما را با بیل گیتس ؛ یکی از شخصیتهای شناخته شده در دنیای فن آوری آشنا سازیم . این مقالات در مورد فن آوری نیستند ، اما سعی دارند تأثیر گیتس بر جهان فن آوری و اقتصاد را مورد برسی قرار دهند . (در بخش آزاد سایت میکرو رایانه مقالاتی نیز در این زمینه وجود دارد) در این مقالات نگاهی به روند ایجاد و رشد مایکروسافت خواهیم داشت و سعی داریم نشان دهیم که این شرکت چگونه پس از 20 سال به یک غول نرم افزاری تبدیل شده است . امیدواریم نکات مثبت زندگی این شخصیت و تلاشهای او برای رسیدن به جایگاهی که امروز دارد بتواند در طرح ریزی و تحقق اهداف بزرگ یاری گر شما باشد .

S.A.H.A.N.D
5th May 2011, 02:19 AM
یک پسر بچه شاداب ، چشم آبی ، با سری پر مو و دوفرقه که بسیار شبیه به مادرش به نظر می رسد چیزهایی هستند که در عکسهای کودکی بیل گیتس دیده می شوند . البته عکس ها این حقیقت را که گیتس یک کودک بسیار پر انرژی و فعال بود به طوری که همواره بر بالای چیزی در حال پریدن بود را پنهان می کنند .او در سن نوجوانی وحتی بعد از آن ناگهان به بالا می پرید تا شاخه درختان ، لبه بالایی در و هر چیزی که چشمانش در بالای سرش متوجه آن می شدند را با دستش لمس کند .

این فوران انرژی خودجوش در گیتس باعث شد که یک کارتون ساز ژاپنی از او الهام گرفته و شخصیت کارتونی YoungJump را بر اساس شخصیت گیتس به وجود آورد .این شخصیت کارتونی مانند بیل گیتس دایماٌ در حال جستجوی مخاطرات مربوط به فن آوری پیشرفته است .

گیتس فرزند میانی و تنها پسر خانواده است . او یک خواهر بزرگتر و یک خواهر کوچکتر از خود دارد . وی از نسل اولین افراد مهاجری است که در ایالت واشنگتن مقیم شده اند . او از خانواده ای یکپارچه و از نظر مالی تقریباً مرفه بود . پدر او Sr Bill و مادرش ماری مکسول گیتس وقتی در کالج بودند با هم ازدواج کردند . پدر گیتس عضوی برجسته از یک شرکت حقوقی در سیاتل بود و مادرش که در ابتدا شغل معلمی داشت و از اقوام سرشناسی برخوردار بود یکی از اعضای فعال در امور شهری و اجتماعی سیاتل محسوب می شد .

گیتس در کودکی هر گاه بر روی اسب چوبیش سوار می شد از هر وقت دیگری خوشحال تر بود . اکنون هم گیتس هرگاه می خواهد حواسش را جمع کند و یا از فشار عصبی رها شود به جنبیدن و حرکت کردن می پردازد . او بسیار زود خسته می شود .

وقتی گیتس در کلاس ششم بود هم در مدرسه خرابکاری می کرد و هم با مادرش در جنگ بود . در اصل او با زندگی مبارزه می کرد . والدینش تصمیم گرفتند او را برای مشاوره به نزد یک روانپزشک بفرستند .

آن روانپزشک بعد از یک سال کار کردن با گیتس نهایتاً روزی به مادر او خبر نگران کننده ای داد . دکتر به مادر گیتس گفت که تلاش برای مجبور کردن گیتس به پیروی از رفتارهای قدیمی و شناخته شده و تبدیل گیتس به یک فرد مطیع و فرمانبردار کار بی فایده ای است . او به والدین گیتس چنین گفت : «اگر شما به مبارزه با او ادامه دهید شکست خواهید خورد . بهتر است به رفتار گیتس عادت کنید چون جنگیدن با او هیچ فایده ای ندارد .»

گیتس مدتی مشغول به آموزش ترومبون (نوعی ساز بادی برنجی) شد . سپس با ولع و اشتیاق به خواندن داستانهای تارزان و مارتین پرداخت . همچنین او تصمیم گرفت که تمام دایرةالمعارف را بخواند و قبل از اینکه این سرگرمی را رها کند توانست تا حرف P دایرةالمعارف را حفظ کند . سپس مدتی به مطالعه زندگی نامه ی مردان سرشناس مانند فرانکلین دی روزولت و ناپلئون مشغول شد . گیتس می گوید : «وقتی بچه بودم علوم را جالب تر از سایر موضوعات می دیدم ، چون دیگر فرستادن سفینه فضایی به ماه تازگی خود را از دست داده بود . در عوض من سعی داشتم به یادگیری موضوعاتی چون اکسیژن مایع و یا سرعت گریز بپردازم . در آن زمان برنامه های فضایی دیگر امری عادی شده بودند و نمی توانستند عطش دانش آموزی که به دنبال موضوعات جدید بود را فرو نشانند .»

خانواده گیتس او را به یک مدرسه مذهبی وابسته به کلیسا بردند . در آن زمان کشیش آن مدرسه آقای دیل ترنر بود . هر سال آقای ترنر به دانش آموزانی که در مراسم پذیرش مدرسه شرکت می کردند قول می داد در صورتی که کتاب "موعظه بر روی کوه" را حفظ کنند در رستوران Space Needle به آنها شام دهد . این رستوران در سیاتل و در ارتفاع 184 متری قرار داشت . اگرچه 31 دانش آموز توانستند چند فصل از این کتاب را با سختی و لکنت فرا بگیرند ، اما وقتی بیل گیتس بخش های مربوط به «مسافرت خانواده به ساحل » را یاد گرفت و بدون هیچ عیب و نقصی آنها را ارائه کرد باعث تعجب ترنر شد . ترنر درباره گیتس چنین می گوید : «لازم بود که حتماً به خانه آنها بروم چون به نظر من او یک کودک اسنثنایی بود . من نمی توانستم باور کن که چگونه یک پسربچه 11 ساله می تواند چنین ذهنی داشته باشد .»

البته گیتس دروس دینی را خوب یاد نمی گرفت و ترنر علت آن را علاقه گیتس به علومی می دانست که با چالش و تقلا همراه بودند .

گیتس می گوید : « والدینم مرا به گونه ای بار آوردند که زیاد بخوانم و درباره چیزهایی که میخوانم فکر کنم . والدینم ما را در بحثهای خود شرکت می دادند . این بحث ها موضوعات مختلفی را دربر می گرفت . هر سال تابستان ما به Hood Canal می رفتیم . در آنجا خانواده من و خانواده های دیگری جمع می شدند و تفریحات و مسابقات بسیاری را انجام می دادند . از جمله این مسابقات می توان به دو ، گرفتن پرچم ، پرتاب تخم مرغ و غیره اشاره کرد . در آن مسابقات به ما خیلی خوش می گذشت ، چون احساس می کردیم که می توانیم رقابت کنیم و پیروز شویم .»

گیتس نمی تواند خاطرات دوران کودکی و نوجوانی خود را دقیقاً مو به مو شرح دهد اما همه آنها را خاطرات خوب و نشاط بخشی می داند خصوصاً موضوعاتی که او را به خود جلب کرده و ذهن گیتس را مشغول می نمودند . « من هنوز تمام متن نمایشنامه ای که در دبیرستان اجرا کردیم به خاطر می آورم . البته پس از آن نمایش که یک کمدی تلخ بود به خاطر فراموش کردن چند خط از متنی که باید می گفتم بسیار متأسف شدم ، اما اکنون آن خطوط برای همیشه در ذهنم حک شده اند »

شاید اولین قراردادی که گیتس امضا کرد قردادی باشد که بین او و خواهر بزرگترش منعقد شد . در این قرارداد گیتس با پرداخت 5 دلار می توانست هر وقت که می خواهد ( آن هم به طور غیر انحصاری ) از دستکش های بیسبال خواهرش استفاده کند .

گیتس بزرگ شد و به مرحله پیشاهنگی رسید . در آن زمان او یکی از اعضای دایمی گروه پیشاهنگی Troop 184 محسوب می شد . در یک کوهنوردی ، پوتین های جدید گیتس پای او را به طرز ناجوری زد و موجب شد که پاهایش تاول بزند . به همین دلیل مادرش او را از کمپ به خانه برد . با این وجود گیتس مجدداً به حساب آن گروه پیشاهنگ پول واریز کرد و به عضویت در آنجا ادامه داد ؛ چون معتقد بود پیشاهنگی ، محیط لازم برای فراگیری و ارضاء کنجکاوی او را در اختیارش قرار می دهد .

وقتی او در مدرسه دولتی بود برای آنکه بتواند بر مشکلاتش غلبه کند و خود را با مدرسه سازگار سازد سعی می کرد دایماً در کلاس لودگی و دلقک بازی درآورد . به همین دلیل والدینش تصمیم گرفتند مسیر آموزش او را به گونه ای که بتواند نیازهای آتی او را برآورده سازد تغییر دهند . آنها گیتس را در مدرسه خصوصی LakeSide که یکی از مدارس سخت گیر سیاتل بود ثبت نام کردند .
« وقتی من به آن مدرسه خصوصی رفتم ، به هیچ وجه دیگر نمی توانستم نقش یک لوده را بازی کنم . البته سعی کردم این کار را انجام دهم ولی آنها شوخ طبعی مرا دوست نداشتند و محیط به گونه ای بود که اجازه این کار را به من نمی داد . در آن مدرسه من به مدت 2 سال از نظر خودم هیچ موقعیت مشخصی نداشتم و همچون یک بچه ی عادی و سربه زیر رفتار می کردم . وقتی چنین رفتاری را در پیش گرفتم دیگران می گفتند که ما او را احمق می پنداشتیم اما گویا باید در ارزیابی هایمان تجدید نظر کنیم .»

گیتس در تابستان 1972 در یک ستاد تبلیغاتی حزبی مشغول فعالیت شد . در آن تابستان او یکی از کارهای مخاطره آمیز خود را انجام داد . داستان از این قرار بود که پس از شکست "جورج اس مک گاورن توماس ایگلتن" در مبارزات تبلیغاتی ، گیتس و دوستش 5000 از دکمه ها و آرم های تبلیغاتی او را به قیمت هر یک 5 سنت خریداری کردند ، اما پس از گذشت مدت کوتاهی دکمه ها و آرم های مذکور به اشیاء کلکسیونی و کم نظیر تبدیل شدند . گیتس و دوستش توانستند با فروش هر آرم به قیمت 25 دلار ، پول بسیاری به جیب بزنند .

اِد رابرتز ، مؤسس MITS ( شرکتی که گیتس برای اولین بار کارش را آنجا شروع کرد ) می گوید : « گیتس آنقدر زود به به موفقیت های تجاری رسید که جوان بودنش را فراموش کرد . گویا هیچگاه نمی خواست بزرگ شود .»

با گذشت زمان و بالاتر رفتن سن ، گیتس نیز کمی رفتارش متعادل تر گشت . او درباره رفتار خود چنین می گوید : « اکنون پریدن ناگهانی که قبلاً به آن عادت داشتم کمتر شده است . من حتی وقتی که در شرکت بودم خصوصاً آن سال های اول و یا وقتی جلسه ی مهمی برگزار می شد اگر هوس پریدن به سرم می زد این کار را می کردم . اما اکنون دفعات این عمل کمتر شده است .»

بیل گیتس درست می گوید . او حتی وقتی برای اولین بار با همسرش روبرو شد سعی کرد با پریدن عرض اندام کند . داستان از این قرار بود : در یک مهمانی که از طرف شرکت مایکروسافت برگزار شده بود گیتس هوس کرد که بر روی میز رفته و از یک طرف به طرف دیگر بپرد . این عمل گیتس برای همه عادی بود . جالب آن که گیتس لباس رسمی به تن داشت و کفش هایش از جنس ورنی و بسیار لغزنده بودند . لغزنده بودن کفش ها کار پریدن را دشوار می کرد . او توانست به خوبی بی آنکه بلغزد بپرد . ملیندا فرنچ همسر گیتس نیز در آنجا حضور داشت . او پس از مشاهده این پرش ؛ یک شمع روشن را بر روی میز گذاشت و از گیتس خواست از روی شمع بپرد . وقتی گیتس از روی شمع پرید ، فرنچ شمع دیگری روی میز گذاشت و به همین ترتیب تعداد شمع ها را افزایش داد ، آنقدر که پریدن گیتس بیشتر شبیه به دویدن شده بود . حضار از این کار گیتس خندیدند و در عین حال به خاطر جسارت و مهارتی که گیتس در پریدن از خود نشان داده بود او را تشویق کردند .

بسیاری بیل گیتس را دچار اوتیسم می دانند . اوتیسم نوعی رفتار مرموز است که تاکنون بسیار مورد مطالعه قرار گرفته اما شرایطی که آن را به وجود می آورد هنوز به طور کامل شناخته نشده است . البته گفته می شود که کودکان مبتلا به اوتیسم معمولاً دارای پدر و مادر بسیار با هوشی هستند .

باشگاه مادران Lakeside والدینی که حس می کردند فرزندان مستعدی دارند و در ضمن دوست داشتند فرزندشان از تحصیلات بهتری برخوردار شود ، او را به این مرکز می فرستادند . در سال 1967 مادران عضو این مرکز درآمد عاید از فروش اجناس دست دوم را صرف نصب یک سایت کامپیوتری ساده نمودند . این سایت شامل یک دستگاه تایپ از راه دور ASR-33 بود و به یک کامپیوتر General Electric Mark II که در مکان دیگری قرار داشت وصل می شد . به این ترتیب دانش آموزان می توانستند با این وسیله نوظهور آشنا شوند .

پدر بیل گیتس درباره او گفته است « فرزند هفت ساله اش خیلی زود شیفته این وسیله جدید شد به طوری که تمام فکر و ذکرش را کامپیوتر پر کرد .» چندی بعد گیتس و دوستش آلن آن مرکز را ترک کرده و وارد یک مرکز کامپیوتری پیشرفته شدند . در سن 8 سالگی گیتس توانست پولی که صرف ورود به آن مرکز می کرد را از طریق برنامه نویسی به دست آورد . تقریباً اکثر دانش آموزان مرکز آموزشی Lakeside بعدها به افراد برجسته ای در زمینه نرافزارهای کامپیوتری تبدیل شدند . بیل گیتس و پوول آلن ( مؤسسان مایکروسافت ) شناخته شده ترین آنها هستند .

گیتس معمولاً در دروسی که به آنها علاقه نداشت نمرات بدی می گرفت ، اما با این وجود بعضی از درسها را خودش به تنهایی می آموخت . برای مثال او در سن 13 سالگی بدون معلم سعی کرد برنامه نویسی کامپیوتر را به طور کامل فرابگیرد . گیتس در این مورد می گوید : « در آن زمان تصور بر این بود که فقط معلمان می توانند کامپیوتر را آموزش دهند و خود آنها نیز ابتدا باید کامپیوتر را فرا می گرفتند تا می توانستند به دانش آموزان آموزش دهند . اما همیشه واقعیت این طور نبود چون گروهی از دانش آموزان بودند که بیشتر از معلمان می دانستند .»

گیتس درباره امکانات اندکی که در آن زمان در اختیار داشتند چنین می گوید : « وقتی اکنون به آن روزها فکر می کنم تازه می فهمم که آن زمان چقدر شیفته و مشتاق بودم که سختی ها را حس نمی کردم . ما در آن زمان حتی یک خط تلفن مخصوص به خود نداشتیم و ناچار بودیم از تلفن یک شرکت دیگر به طور مشترک استفاده کنیم . برای آنکه به اهدافمان برسیم و کارهایمان را پیش ببریم ناچار بودیم شب ها تا دیر وقت بیدار بمانیم . همواره سرایدار ساختمان به درِ ما می زد و می گفت که می خواهد درب ساختمان را ببندد . در آن زمان کامپیوتر آنقدر گران بود که ما نمی توانستیم به تنهایی یک کامپیوتر داشته باشیم بلکه مجبور بودیم با پولی که می پرداختیم چند ساعت از کامپیوتر یک شرکت استفاده کنیم . در آن زمان کامپیوتر GE که ما به آن وصل می شدیم 4 میلیون دلار قیمت داشت .»

جی لئو پس از دیداری که با گیتس در سیاتل داشت درباره او چنین می گوید : « گیتس استاد فن آوری است، اما اگر خوب وارد زندگیش شوید مشاهده می کنید که با مابقی مردم تفاوت چندانی ندارد. چون همان موقع که در سیاتل بود من برای دیدن او به استراحتگاهش رفتم و مشاهده کردم که نشسته و با خیال راحت فیلم ویدئویی تماشا می کند.» لامونت بنسون همسایه پوول آلن درباره سخت کارکردن آلن و گیتس می گوید : « من همیشه می دیدم که چراغ اتاق آلن تا ساعت 3 بامداد روشن است . من می دانستم که گیتس و آلن تا پایان نیمه شب در آن اتاق مشغول به کار هستند و کار کردن بر روی کامپیوتر نمی گذارد آنها گذشت زمان را متوجه شوند.»

اگرچه گیتس در نگهداری از وسایل شخصی و اتاق خود فرد منظمی نیست ، اما همیشه در برنامه نویسی سعی کرده است برنامه هایش را بسیار مرتب و تمیز بنویسد . او معتقد است : « وقتی برنامه نویسی می خواهد برای اولین بار برنامه اش را اجرا کند بسیار دلهره دارد . او نگران است چون می ترسد برنامه اش اجرا نشود و تمام زحماتش از دست برود.»

وقتی گیتس از مرکز باشگاه مادران Lakeside به مرکز برنامه نویسان Lakeside رفت از آنجا او را به دلیل کم بودن سنش بیرون کردند . چون او از آلن و مابقی بچه ها دست کم دو سال کوچکتر بود . پس از اخراج گیتس، مسئولین آن مرکز جای خالی او را به خوبی حس نمودند . به همین دلیل مجدداً از او دعوت کردند تا به آنجا آمده و در جمع برنامه نویسان قرار گیرد . اما این بار گیتس برای آمدنش شرایط جدیدی را وضع کرد، از جمله این که مسئولیت پروژه هایی که در آن مرکز انجام می شد به او سپرده شود .

معلم ریاضی مرکز Lakeside درباره ی گیتس چنین می گوید : « گیتس هوش وافری در زمینه ی ریاضی داشت و بسیار خوب برنامه می نوشت . گویا بیل همیشه در برنامه نویسی فقط مسیرهای میانبر را می دید.»

گیتس در مورد زمانی که در مرکز باشگاه مادران Lakeside بود می گوید : « در آن مرکز یک کامپیوتر وجود داشت که بسیار قدیمی و تقریباً از دور خارج شده بود . ما زمان زیادی را صرف سروکله زدن با آن کامپیوتر می کردیم تا این که یکی از مادران با یک پیشنهاد عالی از راه رسید . او امکان فعالیت ما را در یک مرکز کامپیوتری پیشرفته فراهم کرده بود . این مرکز Computer Center Corporation نام داشت . ما اوقات فراغت خود را که غالباً از بعدازظهر شروع می شد به آن مرکز می رفتیم . ما سه نفر بودیم یک نفرمان با دوچرخه ، یک نفر با اتوبوس و نفر سوم هم پیاده می آمد . در آن مرکز یک کامپیوتر جدید از نوع Digital Equipment Corporation وجود داشت و ما خطاهای موجود در آن کامپیوتر را جستجو می کردیم . هر روز رأس ساعت 6 بعدازظهر کارکنان مرکز ، محل کار خود را ترک کرده و زمان ورود ما سه نفر فرا می رسید .
آلن درباره فعالیتشان در آن مرکز کامپیوتری چنین می گوید : « ما تا پاسی از شب را در آن مرکز می گذراندیم . چون بسیار به کارکردن با نرم افزار علاقه مند بودیم و گذشت زمان را حس نمی کردیم . نتیجه کار ما سه نفر تهیه یک جزوه 300 صفحه ای در مورد مشکلات کامپیوتر بود که توسط برنامه نویسان حرفه ای Computer Center Corporation) C-Cubed) مورد استفاده قرار گرفت.»
گیتس می گوید در آن زمان چون کامپیوترها با هم شبکه نبودند لذا ویروس کامپیوتری نیز معنا و مفهومی نداشت . اما پس از ظاهر شدن شبکه های کامپیوتری او و دوستانش هرگز سعی نکردند ویروس بنویسند و نمی تواند بفهمد ویروس نویسان از خراب کردن زحمات و کارهای دیگران چه لذتی می برند . او چنین می گوید : « من می دانم که چالش با کامپیوتر و این که آدم خود را زرنگ تر از کامپیوتر نشان دهد لذت بخش است اما این لذت به هیچ وجه نمی تواند نوشتن ویروس را توجیه کند . در گذشته ما نیز سعی می کردیم به خراب کردن سیستم بپردازیم . اما در آن زمان این کار روشی برای یادگیری بهتر کامپیوتر محسوب می شد و دانش آموز می توانست خود را بیشتر محک بزند . از این نظر ما بسیار خوش شانس بودیم چون به ما اجازه داده می شد سیستم را هک کنیم . البته ناگفته نماند که در آن زمان حتی هک کردن های بدون اجازه نیز مشکلات چندانی را برای سیستم به وجود نمی آورد.»

آلن و گیتس به طور مخفیانه فراگیری زبان ماشین را آغاز کردند . گیتس در این مورد می گوید : « پوول و من یادداشت های دورریخته ی برنامه نویسان را از سطل زباله جمع می کردیم و به این ترتیب توانستیم آموختن زبان ماشین را آغاز کنیم . زبان ماشین ، زمینه را برای مطالعه درباره سیستم عامل فراهم کرد.»

گیتس در ابتدا علاقه و عطش بسیاری برای از پیش پا برداشتن محدودیت ها داشت . همین علاقه و عطش فراوانش وقتی که می خواست به طور غیر مجاز وارد یک برنامه محافظت شده شود او را دچار مشکل کرد . داستان از این قرار بود که گیتس در حین وررفتن با کامپیوتر به منطقه حفاظت شده ای که برای آن کلمه عبور در نظر گرفته شده بود رسید . کنجکاوی گیتس او را وا داشت که برای گذشتن از کلمه عبور تلاش کند و نتیجه ی این تلاش ها دسترسی او به اطلاعات مالی رییس شرکت و سایر اطلاعات محرمانه بود . در آن زمان این ماجراجویی کوچک موجب شد سیستمی که در حال هک کردن بود خراب شود . پس از برملا شدن کاری که گیتس کرده بود والدینش او را تنبیه کرده و مانع دسترسی او به کامپیوتر شدند . گیتس درباره این قضیه چنین می گوید : « من حدود یک سال و نیم از دست زدن به کامپیوتر محروم شدم . در آن مدت سعی کردم بسیار طبیعی و نرمال رفتار کنم . در آن مدت من یک گیتس مقبول و پسندیده شده بودم . هیچ گاه دیگر چنین اتفاقی برایم نیفتاد.»

مدتی طول نکشید که به گیتس اجازه ی دسترسی به کامپیوتر داده شد . مرکز کامپیوتری که گیتس اطلاعات محرمانه آن را هک کرده بود مجدداً او را پذیرفت اما به این شرط که او خسارت وارده به آن شرکت را جبران کند . مدتی بعد گیتس و دوستانش نوشتن برنامه و کسب درآمد از این راه را آغاز کردند . اولین برنامه ای که آنها نوشتند Traf-O-Data نام داشت . این برنامه به کامپیوتر اجازه می داد تعداد ماشین هایی که که در خیابان های مشخص شده ای در حال حرکت بودند را شمارش کند . گیتس و دوستانش توانستند در همان ابتدای عرضه ی این برنامه 20 هزار دلار به دست آورند . البته اکنون مدارک مربوط به این برنامه و حتی خود آن از بین رفته است . گیتس و آلن این تجربه را اولین تجربه ی خود در دنیای تجارت می دانند و معتقدند که از آن ، چیزهای بسیاری را آموختند . گیتس می گوید : « در آن زمان من یک تکنسین بسیار سرسخت و متعصب بودم.»

همچون هر نوجوان دیگری گیتس و دوستش آلن شیطنت های مخصوص به خود را داشتند که از جمله آنها می توان به کمک هایی که در مدرسه به معلمان می کردند اشاره کرد در حالی که هدفشان فضولی در امور مدرسه بود . گیتس در این باره می گوید : « ما دوست داشتیم به نحوی از برنامه مدرسه و طرحی که معلمان برای سال بعد ما داشتند سردربیاوریم . به همین دلیل پیشنهاد نرم افزاری را دادیم که کار برنامه ریزی درسی و کلاس بندی دانش آموزان را انجام می داد . به این ترتیب هم از برنامه معلمان برای آینده خودمان مطلع می شدیم و هم دانش آموزانی که قرار بود سال آینده در مدرسه ما درس بخوانند را می شناختیم . همین موضوع برای ما انگیزه ای برای نوشتن یک نرم افزار خوب به حساب می آمد .»

در آن تابستان گیتس و آلن توانستند با نوشتن برنامه ای که به کلاس بندی بچه ها و ایجاد برنامه زمان بندی شده برای آنها می پرداخت 5 هزار دلار به دست آورند .

یک شب وقتی گیتس و آلن در شرکت Computer Center مشغول کار بودند سمساری وارد شرکت شد و تمام وسایل موجود در آنجا حتی صندلی هایی که آن دو بر روی آنها نشسته بودند را با خود برد . مشاهده این صحنه طعم تلخ ورشکستگی را به گیتس و آلن چشاند .

بعد از ورشکست شدن شرکت Computer Center گیتس و دوستش ناچار بودند به دنبال کامپیوتر دیگری بگردند . جستجوی آنها بی نتیجه بود لذا تصمیم گرفتند خودشان کامپیوتر درست کنند . گیتس ، آلن و دوست دیگرشان پوول گیلبرت پولهایشان را جمع کردند و یک تراشه 8800 خریدند . پولی که گیتس برای این کار صرف کرد 360 دلار بود .

وقتی برای اولین بار بسته تراشه را دریافت کردند حتی از دست زدن به پوشش آلمینیومی آن می ترسیدند . تجربه آنها در ساخت کامپیوتر آنان را متقاعد ساخت که بهتر است به نرم افزار بپردازند . گیتس در این باره چنین می گوید : « وقتی نوجوان بودیم پوول سعی می کرد به من سخت افزار کامپیوتر را آموزش دهد و مرا تشویق می کرد که بیشتر به این مقوله بپردازم . زمینه مورد علاقه او ریزپردازنده بود . من در آن زمان خوش شانس بودم که توانستم موضوع مورد علاقه ام را کشف کنم . این حقیقت پس از دست زدن به تجربه ای که در ارتباط با ساخت کامپیوتر داشتیم برملا شد . پس از آنکه فهمیدم به چه چیزی علاقه دارم کارها آسانتر شد و مسیر را سریعتر طی کردم . از طرفی من بسیار خوش شانس بودم که والدینم تشویقم می کردند و به من روحیه می دادند.»

گیتس قبل از آنکه دوستش آلن ؛ کامپیوتر و تراشه های سخت افزاری را به او آموزش دهد تصمیم داشت حقوقدان و یا دانشمند شود : « وقتی هنوز کامپیوتر را نمی شناختم دوست داشتم یا مانند پدرم حقوقدان شوم و یا به علم ودانش پرداخته و دانشمند گردم . البته به نظرم علم جالب تر از حقوق بود . همان اوایل که با کامپیوتر آشنا شدم ، آن را یک موضوع جنبی در زندگی ام می پنداشتم و هیچ گاه فکر هکر شدن و یا برنامه نویس شدن به ذهنم خطور نمی کرد.»
ادامه دارد ....

S.A.H.A.N.D
5th May 2011, 02:21 AM
ور رفتن با کامپیوتر و اجرای بازیهای کامپیوتری چیزی نبود که بتواند عطش وافر گیتس و آلن را فرو نشاند . این دو نوجوان رویای تاسیس یک شرکت نرم افزاری را در سر می پروراندند . گیتس در این خصوص می گوید «ما پس از تماس با شرکتهای بزرگ مانند IBM و Digital بسیار ناامید شدیم ، چون وقتی به آنها می گفتیم که برنامه هایی مانند کامپایلر و یا ویرایشگر نوشته ایم آنها در جواب با پوزخندی به ما می گفتند به برنامه های چند بچه مدرسه ای نیاز ندارند و خودشان برنامه نویس ماهر و مجرب دارند.»

تلاش آنها برای برنامه نویسی وقتی به صورت جدی مطرح شد که مهندسان شبکه برق رسانی شمال غرب آمریکا با مشکل روبرو شدند . آنها در جستجو برای رفع مشکل به وجود آمده به جزوه 300 صفحه ای که گیتس و دوستش تهیه کرده بودند مراجعه نمودند . شرکت TRW مسئول نوشتن برنامه هایی برای تجزیه و تحلیل نیازهای الکتریکی منطقه شمال غرب آمریکا بود . برنامه هایی که مهندسان این شرکت می نوشتند مقدار الکتریسیته تولید شده توسط سد را کنترل می کرد . اما اشکالات ایجاد شده در برنامه کامپیوتری PDP – 10 موجب وقفه در کار این شرکت شده بود . در جزوه مذکور به بسیاری از مشکلاتی که در کامپیوترهای آن زمان ممکن بود به وجود آید اشاره شده بود . در انتهای جزوه ؛ نام دو برنامه نویس به عنوان مولفان آن جزوه به چشم می خورد . این دو برنامه نویس ، گیتس و آلن بودند . شرکت TRW پس از آن که این دو را پیدا کرد از آنها دعوت نمود تا برای مصاحبه به Portland بروند . این شرکت قصد داشت آن دو را استخدام کند .« هیچ یک از کارکنان شرکت TRW نمی توانستند باور کنند که ما دو بچه 9 و 10 ساله هستیم.»

رئیس شرکت TRW فردی به نام جان نورتون بود . (در بخش آزاد سایت میکرو رایانه مقالاتی نیز در این زمینه وجود دارد) گیتس در مورد جان نورتون می گوید : « وقتی دیدم نورتون فهرست 5 هزار صفحه ای سیستم عامل را حفظ است بسیار حیرت کردم . وجود او مرا وادار کرد که برای بهتر کارکردن تلاش کنم . اکنون هم وقتی به نورتون فکر می کنم تصویری که از او در ذهن دارم فردی است که گویا همیشه بیشتر از من می دانست . وجود او ثابت کرد که من آنقدرها هم خارق العاده نیستم . همین حس باعث می شد سعی کنم که لغزش و ضعفی در کارم به وجود نیاید ، چون به محض آنکه مسیری را اشتباه می رفتم او می آمد و به من می گفت : « نگاه کن ، بهتر نبود از این راه می رفتی؟ »

در هر صورت گیتس و آلن در آنجا استخدام شدند . آلن آپارتمانی را در Portland اجاره کرد و آنها بعد از گرفتن مرخصی از مدرسه به آن آپارتمان می رفتند .

آن دو پروژه را با موفقیت پشت سر گذاشتند و پس از اتمام پروژه به خانه بازگشتند . گیتس در سال 1973 از دبیرستان فارغ التحصیل شد در حالی که در آزمون استعداد تحصیلی نمره کامل را از بخش ریاضی این آزمون گرفته بود .

ورنون هارینکتون یکی از مسئولین دبیرستان Lakeside توصیه نامه ای نوشت و گیتس را به دانشگاه هاروارد معرفی کرد . بخشی از این توصیه نامه به قرار زیر است :
« او در سن ده سالگی یکی از نوابغ کامپیوتری مدرسه Lakeside بوده و در محاسبات ریاضی حتی از معلمین خود سریعتر عمل می کرد . گیتس به همراه دوستش پروژه ای را برای یک شرکت واقع در Portland انجام دادند . پروژه آنها با موفقیت به اتمام رسید . همچنین گیتس و دوستش بابت برنامه ای که برای کامپیوتری کردن جدول زمان بندی مدرسه نوشتند 5000 هزار دلار به دست آوردند.»

هارینکتون در توصیه نامه اش به این موضوع که گیتس در دو سال آخر دبیرستان به موضوعاتی چون تاتر و سیاست علاقه مند شده بود و به مطالعات آزاد با موضوعات اجتماعی می پرداخت، نیز اشاره کرده بود.
ادامه دارد ....

S.A.H.A.N.D
5th May 2011, 02:24 AM
بیل گیتس امتیاز ورود به دانشگاههای ییل ، پرینستون و هاروارد را دریافت کرد . او از میان این سه دانشگاه ، هاروارد را انتخاب نمود و در پاییز سال 1973 وارد این دانشگاه شد. وقتی دانشجوی سال اول بود کاملاً معمولی به نظر می رسید چون هاروارد دانشگاه پیشرفته ای بود و رقابت شدیدی در میان دانشجویان این دانشگاه وجود داشت. گیتس از برخی از کلاسها صرف نظر می کرد و به جای آن ، روز خود را در آزمایشگاه کامپیوتر می گذراند. او در آزمایشگاه کامپیوتر بر روی پروژه هایش کار می کرد و وقتی خیلی خسته می شد در همان آزمایشگاه خوابش می برد . بسیاری از همکلاسی هایش درباره ی روزهایی که او در آزمایشگاه می گذراند می گویند که گاهی گیتس 18 تا 36 ساعت بدون وقفه در آزمایشگاه کار می کرد.

حتی در هاروارد نیز گیتس به رویه ای که قبلاً دنبال می کرد ادامه داد ، یعنی در دروسی که به آنها علاقه داشت نمرات خوب و در دروس دیگر نمرات متوسط می گرفت . او کمتر در فعالیتهای جنبی دانشگاه شرکت می کرد . شاید آشنایی با استیو بالمر پایانی بر این نخوت به حساب آید . استیو بالمر یکی از دانشجویان بسیار مطرح در رشته ریاضی کاربردی بود . او و گیتس دوستان بسیار صمیمی شدند و نتیجه این دوستی پیوستن بالمر به گیتس در شرکت مایکروسافت بود . گیتس درباره بالمر چنین می گوید : « او نقطه مقابل من بود . من به اکثر کلاسها نمی رفتم ، در مسائل و فعالیتهای فرعی دانشگاه درگیر نمی شدم اما در عوض استیو در تمامی فعالیت ها شرکت می کرد و تقریباً همه را می شناخت . او مدیریت تیم فوتبال دانشگاه ، سردبیری مجله Literary و مدیریت بخش آگهی روزنامه Cimons را بر عهده داشت . همچنین او مرا وادار کرد که عضو باشگاه Fox شوم و کمی از فضای خسته کننده دانشگاه فاصله بگیرم .»

شاید مهمترین مشکل گیتس در دانشگاه بلاتکلیفی و ندانستن این که واقعاً چه کاری می خواهد انجام دهد بود: «همه چیز برایم جالب بود اما وقتی ناچار باشید از میان موارد بسیاری که دوست دارید یکی را برگزینید در آن صورت باید به مابقی آن چیزها جواب رد بدهید. برای مثال من هم حقوق را دوست داشتم؛ هم علوم پایه را و هم کامپیوتر را ، اما نمی دانستم با این چیزهایی که دوست دارم چگونه کنار بیایم و تکلیفم در قبال آنها چیست ؟ »

بلاتکلیفی گیتس موجب می شد که او زمان بسیاری را صرف فکر کردن کند . گیتس در این خصوص می گوید : « من بیشتر اوقات در اتاقم می نشستم و در یک تفکر فلسفی فرو می رفتم . سعی می کردم هدف خود را از زندگی و کاری که باید برای آن انجام دهم مشخص کنم . اما این تفکرات عمیق مرا دچار نوعی افسردگی کرده بود.»

اگرچه گیتس در دانشگاه هاروارد از نظر ریاضی یک دانشجوی نابغه به حساب نمی آمد ، اما در این زمینه لیاقت و استعداد خوبی نشان داد به طوری که در پایان سال اول توانست از ریاضی بهترین نمره را کسب کند .

معمای کیک ها

وقتی گیتس در دانشگاه هاروارد بود توانست با حل معمایی که به معمای کیک ها شهرت داشت معروف شود . در آن زمان پروفسور کریستوس پاپادیمتریو استاد بخش کامپیوتر دانشگاه هاروارد بود . او از گیتس خواست تا معمای کیک ها را حل کند . معما از این قرار بود :

«آشپزی به تعداد n کیک را می پزد، اما هیچ کدام از کیک ها هم اندازه نیستند. فرض کنیم که ما کیک ها را از بزرگ به کوچک روی هم چیده ایم. وقتی کیکی را برمی داریم کیک ها می ریزد و ناچاریم مجدداً آنها را مرتب کنیم. با در نظر گرفتن این موضوع که هنگام برداشتن، فقط کیک هایی را که در ردیف اول هستند مرتب نمی کنیم، حداکثر تعداد دفعاتی که این کیک ها باید مرتب شوند را به دست آورید؟»

گیتس برای حل این معما یک برنامه کامپیوتری پیچیده نوشت. اگر چه ظاهر این معما ساده بود ولی در واقع حل آن به تفکر زیادی نیاز داشت. با وجود آن که راه حل گیتس طولانی و پیچیده بود ولی به خوبی توانست این معما را حل کند. پاپادیمتریو پاسخ این معما را در مجله «ریاضیات گسسته» به چاپ رساند. البته پس از چاپ پاسخ معمای مذکور، پروفسور پاپادیمتریو از دانشجویان دیگر نیز خواست تا راه حل های کوتاه تر و ساده تری برای این معما بیابند. او قول داده بود در صورتی که راه حل آنها بهتر از راه حل گیتس باشد آنها را نیز چاپ کند.

ادامه...

گیتس افت و خیزهای متعددی را در هاروارد تجربه کرد. او در این باره می گوید: «بعضی از جوانانی که در اطراف من هستند می گویند که ما نمی خواهیم به دانشگاه برویم چون گیتس تحصیلات دانشگاهی را به پایان نرساند و از دانشگاه فارغ التحصیل نشد ولی فرد موفقی است. این سخنان مرا می آزارد، چون دنیا در حال پیشرفت است و هر سال اختصاصی تر و پیچیده تر می شود. در چنین فضایی داشتن تحصیلات دانشگاهی بسیار ضروری به نظر می رسد. اگرچه من از دانشگاه هیچ مدرکی نگرفتم ولی مدتی که در هاروارد بودم از نظر آموزش تجربه خوبی داشتم و دانش بسیاری را در آنجا کسب کردم. من سالهایی را که در دانشگاه بودم بسیار دوست داشتم و اگر ناچار به ترک دانشگاه شدم فقط به این دلیل بود که در فکر تأسیس اولین شرکت نرم افزاری مبتنی بر ریز کامپیوتر بودم و نمی توانستم زمان را برای این کار از دست بدهم، چون می دانستم اگر منتظر فارغ التحصیل شدن بمانم بسیار دیر خواهد شد.»

برای رهایی از خستگی حاصل از دروس دانشگاه، گیتس سعی کرد به یک کار مرتبط با کامپیوتر در منطقه بوستون مشغول شود. شرکت Digital Equipment اولین مکانی بود که او برای یافتن کار به آنجا رفت. گیتس آنجا را خیلی دوست داشت. یرنامه هایی که گیتس برای شرکت Digital Equipment می نوشت از طریق هلی کوپتر از فرودگاه بوستون به ستاد مرکزی این شرکت برده می شدند.

همچنین او به تشویق پوول آلن پرداخت و از او خواست تا در یک شرکت به عنوان برنامه نویس مشغول به کار شود. این شرکت Honey-Well نام داشت و در بوستن واقع بود. اکنون گیتس و آلن نزدیک یکدیگر بودند و می توانستند با کمک هم به آرزوی دیرینه خود یعنی ایجاد یک شرکت نرم افزاری، جامه ی عمل بپوشانند. آمدن آلن به بوستون از یک تغییر چشمگیر در زندگی گیتس خبر می داد.

ترک هاروارد

در یکی از روزهای سرد دسامبر 1974 پوول آلن برای دیدار گیتس به محوطه ی دانشگاه هاروارد آمد. او جدیدترین نسخه مجله ی «علوم مکانیکی معروف» را در دست داشت. آن نسخه شماره ی ژانویه سال 1975 مجله مذکور بود. بر روی جلد این مجله تصویر کیت مربوط به به ریز کامپیوتر جدید بنام MITS Altair 8080 وجود داشت.

آلن به محض آن که مجله را خریده بود با سرعت به سوی گیتس آمده بود تا با او درباره ی نوشتن یک زبان برای این ماشین کوچک ساده صحبت کنند.


Altair 8080 دارای 256 بایت حافظه بود، اما در آن هیچ نرم افزاری وجود نداشت. وقتی پوول مجله را به گیتس نشان داد به او گفت: «بیل بیا یک شرکت درست کنیم.» گیتس درباره این دیدار می گوید:
«ما می دانستیم این اتفاق بدون ما نیز روی خواهد داد و پس از آنکه مقاله ی مربوط به آن ریز کامپیوتر را خواندیم دیگر تردیدی درباره ی تصمیمی که باید اتخاذ کنیم برایمان باقی نمانده بود.»

سپس گیتس و آلن با اِد رابرتز صاحب شرکت MITS تماس گرفتند و قبل از آن که برنامه ای برای ریز کامپیوتر جدید این شرکت نوشته باشند به او گفتند که برای Altair یک برنامه نوشته اند.

رابرتز در این مورد می گوید: «ما هر روز ده نامه از افراد مختلف دریافت می کردیم که آمادگی خود را برای نوشتن برنامه اعلام کرده بودند، اما ما در پاسخ می گفتیم هر کس که برنامه را نوشته باشد می تواند بیاید و آن را به ما نشان دهد و ما نمی توانیم به برنامه هایی که هنوز نوشته نشده اند دل ببندیم.»

پس از آن که آلن و گیتس به رابرتز گفتند که برنامه ای برای Altair نوشته اند به سراغ کامپیوتر موجود در هاروارد رفته و نوعی برنامه ی مبتنی بر زبان بیسیک را نوشتند.


MITS Altair 8080 اولین ریز کامپیوتر نبود، اما توانسته بود نظر عموم را به خود جلب کند. این ریز کامپیوتر از نظر قیمت نسبت به مدل های قبل از خود ارزان تر بود و صدها شرکت مختلف سفارش ساخت آن را به رابرتز داده بودند.
گوردن مور یکی ازمؤسسین اینتل درباره ی Altair می گوید: «در آن زمان بهتر از Altair هیچ دیگری نمی شد پیدا کرد. فکر کنم بهتر است آن را نوعی PC به حساب آوریم. البته اگر اکنون Altair را در کنار PCهای امروزی قرار دهیم بیشتر به یک اسباب بازی شباهت خواهد داشت تا یک کامپیوتر.»
ادامه دارد ...

S.A.H.A.N.D
5th May 2011, 02:26 AM
پس از آن که گیتس و آلن قول نرم افزار را به آقای رابرتز دادند کارکردن بر روی کامپیوتر بزرگی که در مرکز کامپیوتری Aiken وجود داشت را شروع کردند. این مرکز در دانشگاه هاروارد واقع بود و از کامپیوتر این مرکز برای پروژه های دانشجویی استفاده می شد. البته گیتس و آلن بی آن که هدف تجاری خود را از کارکردن بر روی این کامپیوتر نشان دهند به نام پروژه دانشجویی مشغول به نوشتن برنامه شدند. (در بخش آزاد سایت میکرو رایانه مقالاتی نیز در این زمینه وجود دارد) از آنجایی که کامپیوتر Altair 8080 در این مرکز وجود نداشت، گیتس و آلن ناچار بودند عملکرد این کامپیوتر را در ذهن شان تصور کرده، از مطالبی که در مقاله مربوط به این کامپیوتر چاپ شده بود استفاده نموده و سپس آن کامپیوتر را بر روی کامپیوتری که در هاروارد وجود داشت شبیه سازی کنند.

«ما فقط یک مقاله درباره ی Altair 8080 در دست داشتیم. اگر مطلب را اشتباه فهمیده بودیم و یا اگر خود آن مطلب غلط بود در آن صورت شانس نوشتن برنامه برای Altair را از دست می دادیم.»

این دو برنامه نویس جوان در طول دو ماه فوریه و مارس 1975 بر روی برنامه خود کار کردند و دیوانه وار مشغول نوشتن کد برنامه بودند.

«در آن زمان ما اصلاً به این موضوع فکر نمی کردیم که آیا واقعاً می توانیم برنامه را بنویسیم یا نه، بلکه سوالی که ذهن ما را مشغول کرده بود این بود که آیا می توانیم برنامه ای را که می نویسیم در 4 کیلوبایت فشرده کرده و آن را سریع تر از تمام برنامه هایی که در آن زمان وجود داشت بسازیم.»

حاصل تلاش دو نفره ی گیتس و آلن برنامه ای بود که به نظر می رسید بتواند مطابق میل رابرتز باشد. پس از آن که برنامه کامل شد، آلن آن را نزد رابرتز برد. قبل از آن که رابرتز برنامه راببیند در یک لحظه آلن به خاطر آورد که او و گیتس فراموش کرده اند اعلان شروع را به برنامه اشان بیافزایند. لذا با عجله این بخش را به برنامه اضافه کرد. وقتی رابرتز برنامه را از آلن گرفت، آن را در Altair بارگذاری کرد. این برنامه به خوبی اجرا شد و نشان داد که گیتس و آلن توانسته اند کار خود را با موفقیت به انجام برسانند. سپس آلن به هاروارد برگشت و به همراه گیتس این موفقیت را جشن گرفتند.

گیتس و آلن برنامه ای که به زبان بیسیک نوشته بودند را به قیمت 3000 دلار به شرکت MITS فروختند. سپس آلن به نیومکزیکو رفت و سعی کرد آن برنامه را گسترش دهد، به طوری که از آن در استانداردهای صنعتی نیز استفاده گردد. آلن برای ادامه ناچار شد از رابرتز وام بگیرد. اما چندی نگذشت که آلن مدیر بخش نرم افزاری شرکت MITS شد. در ژوئن سال 1975 گیتس از هاروارد مرخصی گرفت و به آلن ملحق شد. اگرچه او در پاییز مجدداً به هاروارد برگشت، اما علاقه و فکرش در MITS بود. به همین دلیل پس از آن که مدتی را در هاروارد سپری کرد مجدداً مرخصی گرفت و پیش آلن رفت و دیگر به هاروارد برنگشت. «در آن زمان والدین من از شنیدن این موضوع که من یک دانشگاه شناخته شده را ترک کرده و به کار در زمینه ی ریزکامپیوتر مشغول شده ام بسیار تعجب کردند. در آن زمان کمتر کسی نام ریز کامپیوترها را شنیده بود. والدینم با وجود متأثر شدن، مرا در مسیر جدیدی که وارد آن شده بودم بسیار حمایت کردند.»

برنامه ای که گیتس و آلن به زبان بیسیک برای شرکت MITS نوشتند برای همیشه در ذهن گیتس باقی مانده است.

«تصویر کدمنبع برنامه ای که به زبان بیسیک برای اولین ریز کامپیوتر نوشتیم هنوز در مقابل چشمان من است. این کد برنامه نویسی، شروع مایکروسافت بود. پس جای تعجب نیست که تمام جزئیات صفحات مختلف این برنامه را کاملاً به یاد داشته باشم. این برنامه جالب ترین برنامه ای است که در طول عمرخود نوشته ام. شاید این جذابیت به خاطر کوچکی و مناسب بودن آن در زمان خود باشد.»

گیتس معتقد است دانش آموزانی که کار برنامه نویسی را شروع می کنند ابتدا باید با بیسیک آشنا شوند، چون فراگیری این زبان ساده است و کاربردهای زیادی را می توان در آن پیدا کرد. آسانی زبان بیسیک موجب می شود که دانش آموزان از برنامه نویسی نترسند و به آن علاقه مند شوند. این زبان اولین زبان برنامه نویسی است که گیتس و آلن در دهه 1960 وقتی در سیاتل بودند یاد گرفتند.

تاسیس مایکروسافت

بالاخره پس از سالها تلاش گیتس و شریکش آلن به آرزوی خود یعنی تاسیس یک شرکت نرم افزاری نزدیک شدند. قبل از هر چیز آلن و گیتس به دنبال نامی برای شرکت تازه تاسیس خود بودند. از میان اسامی مختلفی که از ذهن آنها می گذشت، مایکروسافت از همه بهتر به نظر می رسید. در ابتدا نام این شرکت به صورت Micro-Soft نوشته می شد، اما بعدها خط فاصله موجود در نام این شرکت برداشته شد و به صورت Microsoft درآمد.

گیتس و شریکش ابتدا شرکت خود را در نیومکزیکو تاسیس کردند و از اعضای قبلی گروه برنامه نویسی Lakeside برای کار در آن دعوت نمودند، اما کمی بعد شرکت آنها به سیاتل تغییر مکان یافت. در آغاز، سهم گیتس و آلن از مایکروسافت با هم مساوی بود یعنی آنها از یک مشارکت 50/50 برخوردار بودند. بعدها گیتس از آلن خواست تا سهم او افزایش یافته و این مشارکت به صورت 60/40 تبدیل شود. گیتس این تقسیم بندی را منصفانه می دانست، چون علاوه بر درآمدهای مشترکی که گیتس و آلن داشتند، آلن یک درآمد معین از شرکت MITS دریافت می کرد. در طول سالهایی که از تاسیس مایکروسافت گذشته است گیتس به تدریج سهام خود را فروخت تا جایی که اکنون فقط 22 درصد از شرکت مایکروسافت به او تعلق دارد.

در روزهای اول شرکت مایکروسافت، مدیریت این شرکت تابع روش مشخص و دقیقی نبود. آلن و گیتس در اداره ی تمام امور دخیل بودند. اما بعدها با گسترش و توسعه مایکروسافت این دو نفر وظایف مدیریتی را بین خود تقسیم نمودند. اداره ی بخش فناوریهای جدید و تولید محصولات به آلن سپرده شد و مدیریت امور تجاری مانند مذاکرات و بستن قرارداد ها را نیز گیتس به عهده گرفت. در طول 18 ماه اولی که از تاسیس مایکروسافت می گذشت، گیتس و آلن توانستند چند صد هزار دلاری از نوشتن برنامه برای شرکت های Apple Computer و Commodore به دست آورند.

شرکت آلن و گیتس یک اتاق رنگ و رو رفته و قدیمی بود که گیتس، آلن و گروه برنامه نویسانی که آنها استخدام کرده بودند شبانه روز در آنجا کار می کردند. اکثر وقت آنها صرف برنامه نویسی، خوردن پیتزا و تماشای فیلم می شد. «در آن زمان بی وقفه کار می کردیم و شاید تنها تفریح ما تماشای فیلم بود. گاهی آنقدر خسته بودیم که در مقابل مشتریان خوابمان می برد.»

چندی نگذشت که شرکت مایکروسافت با اولین دعوا های حقوقی خود مواجه شد. به این ترتیب گیتس و آلن متوجه شدند که دنیای صنعت با داد خواستهای قانونی همراه است. غالب این داد خواستها از سوی شرکت اینتل بود. خصوصاً زمانی که تراشه 386 اینتل در بازار با موفقیت روبرو شد، این شرکت ادعا کرد که شرکت مایکروسافت قصد دارد به تبعیت از الگوی تراشه 386، تراشه ی جدیدی را وارد بازار نماید. البته تمام داد خواستهای شرکت اینتل معمولاً به نفع مایکروسافت به پایان می رسید، ولی در هر صورت می توانست در جریان رشد این شرکت وقفه هایی را به وجود آورد.

شرکت مایکروسافت در راستای ادامه ی فعالیت هایش با شرکت MITS قراردادی را منعقد کرد تا برای فروش نرم افزار Microsoft BASIC با هم همکاری کنند. اما چندی نگذشت که تعداد کپی های غیرمجاز این نرم افزار آنقدر زیاد شد که دو شرکت مذکور دست از فروش آن برداشتند. گیتس از این جریان بسیار عصبانی شد و وقتی با پدرش مشورت کرد او به گیتس اطمینان داد که می تواند به خاطر این قضیه علیه شرکت MITS شکایت کند، چون این عمل نوعی نقض حقوق انحصاری به شمار می آید و در توزیع غیرمجاز برنامه ی BASIC شرکت MITS مقصر بوده است. اما در آن زمان آقای رابرتز شرکت MITS را به شرکت دیگری به نام Pertec فروخته بود، به همین دلیل گیتس پس از گرفتن وکیل علیه شرکت Pertec شکایت کرد. اما دادخواست آنها زمان زیادی تحت برسی قرار گرفت و در این مدت طولانی شرکت Pertec از پرداختن سهم مایکروسافت بابت توزیع BASIC امتناع کرد.

«در آن زمان به نظر می رسید همه چیز علیه ما پیش می رود و گویا قاضی اصلاً نمی خواست حکم نهایی را اعلام کند. در آن موقع دست ما حسابی خالی شده بود به طوری که حتی نمی توانستیم پول وکیل مان را بپردازیم. گویا همکاری دادگاه و شرکت Pertec می خواست ما را به زانو درآورد. اما در نهایت قاضی رای خود را اعلام کرد. این رای به نفع شرکت مایکروسافت بود، چون شرکت Pertec و MITS طبق تعهداتی که در برابر مایکروسافت داشتند عمل نکرده بودند. در هر صورت من این مورد را نقطه اوج دزدی تجارت می دانستم و هنوز هم بر عقیده خود استوار می باشم.»

اد رابرتز موسس شرکت MITS معتقد است که این شرکت برنامه ی BASIC را از مایکروسافت خریداری کرده بود و مالک قانونی آن به شمار می رفت، اما در هر صورت باید به مفاد نامه قرارداد بیشتر دقت می کرد. رابرتز در این مورد می گوید:

«من ساده لوح بودم و شاید بیش از حد به خود اطمینان داشتم و هنگام بستن قرارداد اصلاً به مفاد آن توجه چندانی نکردم. چون فکر می کرد دو جوان 19 و 21 ساله نمی توانند چندان به بستن قرارداد وارد باشند و به همین دلیل قرارداد جای مبهم و یا پوشیده ندارد. در حالی که آنها بسیار زیرک و البته در عین حال شریف بودند.»

اگرچه گیتس می توانست از والدینش پول قرض بگیرد اما او این کار را نکرد، چون می خواست مایکروسافت از همان ابتدا مستقل و متکی به خود باشد. در سال 1979 آقای H.Ross Perot که در آن زمان رئیس شرکت کامپیوتری EDS بود تصمیم گرفت شرکت Apple Computer را خریداری کند. وقتی او موفق به این کار نشد به مایکروسافت رو کرد و سعی کرد که این شرکت را بخرد. او فکر می کرد پیشنهاد گیتس برای مایکروسافت رقمی بین 40 تا 60 میلیون دلار باشد، اما گیتس 6 تا 15 میلیون دلار تقاضا نمود. آلن با این کار مخالفت کرد و مانع فروش مایکروسافت شد. Perot در این باره می گوید: «به خاطر این که برای سر گرفتن این معامله تلاش بیشتری نکردم همیشه خود را سرزنش می کنم.»

بعد از قضیه ای که بین شرکت مایکروسافت و شرکت Pertec به وجود آمد این شرکت تا مدت ها با مشکل چندانی روبرو نشد. هر چه مایکروسافت بیشتر پیشرفت کرد و مطرح تر شد، گیتس نیز به همان نسبت معروف شد. اکنون دیگر همه مایکروسافت را با گیتس می شناسند.

علاوه بر گیتس و آلن از جمله افرادی که در روزهای اول مایکروسافت به همکاری با گیتس و آلن پرداختند می توان به استیو وود، باب والیس، جیم لین، باب اوریر، باب گرین برگ، مارک مکدونالد، گوردن لت وین، آندریا لویس و مارلا وود اشاره کرد.

گسترش دامنه فعالیتهای مایکروسافت

«بسیاری از افراد وقتی می شنوند که در میان اولین مشتریان مايکروسافت نام شرکتی چون IBM دیده می شود تعجب می کنند. چون در آن روزها مایکروسافت بسیار کوچک و IBM بسیار بزرگ بود. اما از آنجایی که آمریکا مهد نرم افزار است، پیشرفت های اصلی فن آوری در این کشور روی داده اند، بزرگترین بازارهای کامپیوتر در این کشور واقعند و فضای موجود در آن اجازه ی پدیدار شدن هرگونه فن آوری جدید را می دهد، لذا بعید به نظر نمی رسد که اجازه ابراز وجود به هر فعالیتی در این زمینه داده شود. به همین دلیل نیز یک جوان 25 ساله که شرکت کوچکی را تاسیس کرده بود می توانست جرات کرده و محصولات خود را برای فروش به شرکت بزرگی که شعبات متعددی داشت عرضه کند.»

در آن زمان ( سال 1980) گیتس 25 ساله بود و شرکت کوچک مایکروسافت فقط 32 کارمند داشت در حالی که IBM سلطان صنعت کامپیوتر بود و بی رقیب به حساب می آمد. یکی از مدیران اجرایی آن زمان IBM درباره بیل گیتس چنین می گوید:

«در آن زمان بیل گیتس بسیار جوان بود و کمتر از سنش نشان می داد، اما با این وجود بسیار با استعداد به نظر می رسید و کاملاً بر تجارتی که پایه گذاری کرده بود تسلط نشان می داد، او هنگام بستن اولین قرارداد هایش با IBM کاملاً به سود آور بودن این رابطه، اطمینان داشت.» وقتی از طرف IBM با گیتس تماس گرفتند و با او قرار ملاقات گذاشتند، او بسیار سریع این قرار را پذیرفت و زمانی را برای دیدار با "فرد کاسار" تعیین کرد. کسی چه می دانست که پیامد این قرار ملاقات، بیل گیتس را در سن 31 سالگی یک میلیاردر خواهد ساخت

از مایکروسافت برای این هیئت بسیار جالب بود. چون این افراد پس از ورود به مایکروسافت از مرد جوانی که سر و وضع نا مرتبی داشت خواستند تا آنها را به سوی دفتر بیل گیتس راهنمایی کند. آن مرد پس از آن که دفتر بیل گیتس را نشان داد، وارد دفتر شد و پشت میز رئیس نشست. آنها از این که رئیس مایکروسافت چنین سر و وضعی دارد بسیار تعجب کردند. بار اول که هیئت برای دیدار با بیل گیتس آمدند لباس های اسپرت پوشیده بود، اما بار دیگر بیل گیتس خودش را برای این ملاقات آماده کرده بود و لباس کاملاً رسمی به تن داشت.

تصمیم خود را برای پایه گذاری کامپیوترهای شخصی گرفته بود و به دنبال شرکت ها و افراد ثالثی بود تا از آنها برای این امر کمک بگیرد. به همین دلیل این شرکت سعی داشت از نظر مایکروسافت درباره ی ارائه یک سیستم عامل جدید برای کامپیوترهای شخصی مطلع شود و در این راستا با این شرکت تماس گرفته و ملاقات هایی بین آنها انجام شد. از آنجایی که در آن زمان مایکروسافت هنوز سیستم عامل مشخصی را برای کامپیوترهای شخصی طراحی نکرده بود، لذا IBM را به شرکت Digital Research ارجاع داد. این شرکت با مایکروسافت همکاری نزدیکی داشت، اما IBM پس از گفتگو با مجدداً به سوی مایکروسافت برگشت. پس از بازگشت مجدد IBM به سوی مایکروسافت، گیتس به یکی از برنامه نویسان شرکت Seattle Computer Products به نام "تیم پاترسون" مبلغ 50 هزار دلار داد تا یک سیستم عامل مقدماتی برای کامپیوترهای شخصی بنویسد. این سیستم عامل Q-DOS نام داشت. Q-DOS مخفف عبارت Quick and Dirty Operation System بود. گیتس سیستم عامل پاترسون را اصلاح کرده، آن را MS-DOS (Microsoft Disc Operating System) نامید و به IBM فروخت. IBM اولین کامپیوتر شخصی را به صورت یک سیستم پایه ای باز عرضه کرد تا به تکثیر و ساخت این نوع کامپیوتر سرعت بخشیده و آسان نماید. این کامپیوتر که IBM PC نام داشت و بر روی آن سیستم عامل MS-DOS اجرا می شد در سال 1981 عرضه شد. چندی نگذشت که حدود 100 شرکت جواز استفاده از MS-DOS را به دست آورده و توانستند سیستم هایی شبیه به سیستم IBM را تولید کنند. به این ترتیب MS-DOS خیلی زود به یک استاندارد صنعتی تبدیل شد. از جمله شرکت هایی که پس از IBM به سوی مایکروسافت آمدند و جواز استفاده از MS-DOS را خریداری کردند می توان به Sony، NEC، Matusushita، اشاره کرد. گیتس برای آن که به شرکت مایکروسافت شکل حرفه ای تر ببخشد در سال 1980 همکلاسی خود در هاروارد یعنی استیو بالمر را به عنوان معاون شخصی خود استخدام کرد. استیو برای آمدن به مایکروسافت مبلغ قابل توجهی را به عنوان حقوق خود تعیین نمود. همچنین در سهام این شرکت نیز شریک شد. سهام بالمر در سال 1997 چیزی بالغ بر 7 میلیارد دلار ارزش داشت.

پس از عرضه MS-DOS دیگر همه مایکروسافت را به عنوان یک شرکت نرم افزاری کامل می شناختند و این شرکت نیز پا به پای تحولات نرم افزاری دیگر، سهم به سزایی در رشد اقتصادی کشور آمریکا داشتند، به طوری که طبق گزارشات شرکت تحقیقاتی Business Software Alliance تولیدات نرم افزاری در سال 1996 حدود 6 میلیارد دلار از بودجه ی کشور آمریکا را تامین می کردند. این رقم پس از تولید موتور وسایل نقلیه، تجهیزات نظامی و وسایل الکترونیکی مقام چهارم را در صنعت آمریکا به خود اختصاص می دهد.
ادامه دارد ...

S.A.H.A.N.D
5th May 2011, 02:28 AM
تلاش مایکروسافت برای شناخته تر شدن

از سال 1981 با وجود این که شرکت مایکروسافت سرمایه ی اضافی نداشت، اما گیتس و آلن 2/6 درصد از این شرکت را به یک شرکت سرمایه گذاری معروف به نام Silicon Valley فروختند. هدف آنها از این کار تبدیل مایکروسافت به یک شرکت شناخته شده از نظر عموم بود.

الگوی مدیریتی مایکروسافت

الگوی مدیریتی مایکروسافت را می توان بر اساس نظریه ی "بقای صلح" داروین توضیح داد. یعنی این شرکت بر اساس نوعی روش ظالمانه با کنار زدن دیگران و حفظ و بقای خود توام است مدیریت می شود. طبق اظهارات G.Pascal Zachary نویسنده ی کتاب "ایجاد ویندوز NT" گیتس از یک روش منحصر به فرد که شاید نمونه اش در هیچ کجای دیگر دیده نشده است استفاده می کند. Zachary این روش را "آتش بس مسلحانه" می نامد.

هم کار، هم تفریح

اگرچه کارکنان مایکروسافت هفته ای 80 ساعت را سخت کار می کنند، اما در کنار این کار سخت تفریحات گوناگونی برای آنها در نظر گرفته شده است. محوطه شرکت مایکروسافت بیشتر به یک استادیوم ورزشی شباهت دارد تا یک شرکت، چون در محوطه این شرکت زمین بسکتبال، دومیدانی، هاکی و ... وجود دارد. درآمد این کارمندان نسبت به کارمندان دیگر بسیار بالا است. گیتس معتقد است که همکاران خارجی مایکروسافت نیز حق دارند در درآمد و ثروت این شرکت سهیم شوند.

توسعه مایکروسافت

در انتهای سال 1997 مایکروسافت 60 مورد سرمایه گذاری مختلف داشت که مجموعاً بالغ بر 5/2 میلیارد دلار می شد. در همان سال این شرکت ده شرکت دیگر را نیز خریداری کرد و به این ترتیب خود را به عنوان رهبر نرم افزار جهان به اثبات رساند. علاوه بر این، مایکروسافت در زمینه های دیگر نیز سرمایه گذاری های کوچکتری را انجام داده که البته در مقایسه با بازار نرم افزار کوچک به نظر می رسند، ولی به تنهایی سرمایه های چشمگیری به حساب می آیند

دزدی نرم افزار

بیل گیتس اولین کسی است که به دزدی نرم افزار اعتراض کرد. این قضیه به روزهای اول کار گیتس یعنی سال 1975 مربوط می شود. (در این مورد مقالاتی در سایت میکرو رایانه وجود دارد) در آن زمان گیتس برنامه BASIC را نوشته بود اما خیلی زود متوجه شد که کاربران به راحتی و به طور رایگان کپی این نرم افزار را تهیه می کنند. در آن زمان گیتس علیه این دزدی نرم افزار به دادگاه شکایت کرد و نامه ی سر گشوده ای به مجله ی Computer Notes نوشت و کپی غیر مجاز نرم افزار را نوع جدیدی از دزدی نامید. با این وجود از آن زمان به بعد این عمل همچنان ادامه داشت و گسترش نیز یافته است. گیتس معتقد است اگر کاربران مزد برنامه نویسانی که برای یک برنامه زحمت کشیده اند را نپردازند صنعت نرم افزار و کامپیوتر رشد مطلوب را نخواهد داشت. البته دزدی نرم افزار در آسیا و آمریکای لاتین امری عادی شده است. در ژانویه سال 1998 شرکت مایکروسافت دادخواست هایی را علیه فروشندگان کامپیوتر در شهرهای نیویورک، سانفرانسیسکو و بوستون به دادگاه فدرال فرستاد و در آنها از نصب کپی های غیر مجاز نرم افزارهای این شرکت شکایت کرد. تخمین زده می شود که حدود 60 درصد از نرم افزارهایی که در برزیل استفاده می گردد غیر مجاز باشند. در سال 1997 شرکت مایکروسافت یک قرارداد 10 میلیون دلاری با دولت برزیل بست تا از نرم افزارهای مایکروسافت در 3000 مدرسه ی دولتی این کشور استفاده گردد.البته دولت برزیل متعهد شد که معلمان را وادار به استفاده از نسخه ی مجاز نرم افزارها بنماید.

مبارزه با رقیبان

صنعت کامپیوتر را شبکه ای از شرکت های کامپیوتری تشکیل می دهند که به شدت با هم در حال رقابت هستند. گاهی این رقابت ها بعضی از شرکت ها را به هم نزدیک و در عین حال آنها را از برخی دیگر دور می کند. گاهی نیز دو شرکت رقیب با یک شرکت دیگر ارتباط دوستانه و تنگاتنگی دارند. برای مثال شرکت Sun Microsystems در حالی که با شرکت های مایکروسافت و (HP (Hewlett – Packard بر سر استفاده نادرست از زبان جاوا نزاع دارد، با شرکت اینتل روابط دوستانه ای دارد. این در حالی است که شرکت مایکروسافت نیز ارتباط تجاری قوی و مستحکمی با اینتل دارد. معمولاً شرکتهای رقیب بر سر مسائلی چون مالکیت، حقوق انحصاری و ... با یکدیگر نزاع می کنند. گیتس و مایکروسافت از آن مواردی هستند که دائماً مورد حمله و انتقاد سایرین قرار می گیرند. گیتس در این باره می گوید : «در صنعت کامپیوتر دائماً باید نگران این موضوع باشید که نکند فردی وارد شود و شما را به جرم زیر پا گذاشتن حقوق یک شرکت دیگر دستگیر کند.» در سال 1988 شرکت Apple Computer بر علیه شرکت مایکروسافت شکایت کرد، چون این شرکت مدعی بود که مایکروسافت رابط گرافیکی این شرکت را دزدیده و از آن در ویندوز خود استفاده کرده است، اما مایکروسافت در آن دادگاه پیروز شد و تا مدت ها این دو شرکت دشمنان خونی به حساب می آمدند.

اشتباهات مایکروسافت

گیتس در خاطرات خود بخشی را به اشتباهات بزرگ مایکروسافت اختصاص داده است. در این خاطرات گیتس این موضوع که به شرکت Novell اجازه داده است بازار محصولات شبکه ای را در دست بگیرد را بزرگترین اشتباه خود و مایکروسافت به حساب می آورد. همچنین گیتس دیر پرداختن به اینترنت و محصولات آن را یکی از اشتباهات بزرگ دیگر مایکروسافت به حساب آورد. شرکت مایکروسافت سه بار تلاش کرد تا وارد بازار کامپیوترهای دستی کوچک شود، اما در هیچکدام از این تلاش ها موفقیت لازم را به دست نیاورد. از سال 1993 شرکت مایکروسافت تلاش کرد تا سرویس الکترونیکی (AOL (American Online را به قیمت 268 میلیون دلار بخرد، اما موفق به انجام این کار نشد. سپس این شرکت تصمیم گرفت تا خود یک چنین سرویسی را به وجود آورد. در آن زمان از طرف سرویس AOL پیغامی به سوی مایکروسافت ارسال گشت. در آن پیغام رئیس اجرایی AOL خاطر نشان کرده بود که مایکروسافت نباید به موفقیت خود در زمینه ی سرویس های اینتر اکتیو امیدوار باشد. مایکروسافت شبکه خود را در سال 1995 راه اندازی کرد. این شبکه در 50 کشور و به 26 زبان قابل دریافت بود، اما با این وجود این سرویس از موفقیت چندانی برخوردار نشد و هم اکنون نیز رقیب های بسیاری دارد که باید از میان بردارد تا بتواند حرف اول را در این زمینه بزند. گیتس درباره ی اشتباهات مایکروسافت می گوید: «هنوز هم مایکروسافت به اشتباه کردن خود ادامه می دهد. بعضی از این اشتباهات از نظر مردم قابل مشاهده هستند و برخی دیگر را فقط ما می فهمیم.»

مایکروسافت و تاخیرات زمانی

مایکروسافت همواره از گذشته پر فراز و نشیبی در ارتباط با موعدهایی که برای عرضه محصولات خود اعلام می کند برخوردار بوده است. اولین بار سیستم عامل ویندوز از سال 1985 به بازار ارائه شد در حالی که مایکروسافت دو سال قبل از آن قول ورود این ویندوز را داده بود و یا مایکروسافت زمان عرضه ویندوز NT را 30 مارس 1991 اعلام کرده بود، در حالی که این ویندوز در 26 ژوئیه ی 1993 وارد بازار شد و یا قرار بود که مایکروسافت در سال 1993 ویندوز جدیدی را تولید کنید، اما این ویندوز در سال 95 عرضه شد و به جای ویندوز 93، ویندوز 95 نام گرفت. اما بر خلاف محصولاتی که مایکروسافت از قبل قول ورود آنها را می دهد و معمولاً با تاخیر وارد بازار می شوند یکسری از محصولات هم وجود دارد که مایکروسافت بدون اعلام زمان قبلی و خیلی زودتر از رقیبان خود عرضه می کند. البته این محصولات چون با سرعت آماده و ارائه می گردند معمولاً دارای مشکلاتی هستند که در همان توزیع های اولیه شکایت کاربران را می انگیزد. گیتس درباره تاخیر های مایکروسافت چنین می گوید: «این تاخیر ها اجتناب ناپذیر هستند. چون طبیعت کارهای نرم افزاری چنین است. نسخه اولیه ی ویندوز 95 دارای 5/8 میلیون خط کد بود که هنگام ارتقاء آن برای سازگاری با Internet Explorer تعداد این خطوط به 14 میلیون رسید. شرکت مایکروسافت از زمان عرضه Dos در سال 1981هر سال حدود نیم میلیون خط را به سیستم عامل خود افزوده است. آزمایش برنامه های نوشته شده ماه ها طول می کشد. این آزمایش هم در داخل شرکت انجام می گیرد و هم به صورت نسخه ی بتا در خارج از شرکت و از طریق مشتریان به عمل می آید.»

طرح مایکروسافت برای به دست گرفتن اینترنت

رشد سریع اینترنت حتی فرد آینده نگری چون بیل گیتس را نیز غافلگیر ساخت. بیل گیتس در این باره می گوید: «ابتدا تصور می کردم که اینترنت را دولت آمریکا برای دانشجویان و دانشمندان به وجود آورده است تا وسیله ای برای تبادل اطلاعات میان آنها باشد، در حالی که در آوریل 1993 با مشاهده ی مشتریان متعددی که اینترنت به سوی خود کشیده بود کاملاً به اشتباه بودن این تصور پی بردم.»

نقش مایکروسافت در تعیین استانداردها همواره در ابتدای ایجاد یک صنعت جدید مسئله ای به نام تعیین استانداردها مطرح می شود. هدف از این کار وادار ساختن دیگران به انجام کارها طبق یک رویه ی مشخص است. بیل گیتس و آلن با نوشتن اولین برنامه ی BASIC این برنامه را به صورت استانداردی برای میکرو کامپیوترها تبدیل کردند. بعد از آن MS-DOS به صورت یک سیستم عامل استاندارد برای کامپیوترهای شخصی درآمد که بعدها نسخه های مختلف ویندوز جای آن را گرفتند. در حقیقت تعیین استانداردها یکی از اولویت های مایکروسافت به حساب می آید.

می دانند، چون او از رابط گرافیکی به کار رفته در سیستم عامل مکینتاش در سیستم عامل ویندوز تقلید کرد، اما گیتس اظهار می کند که در ابتدا می خواست با شرکت اپل در ایجاد یک رابط گرافیکی استاندارد برای سیستم عامل های به کار رفته در کامپیوترهای شخصی همکاری کند، اما اپل همکاری او را نپذیرفت و مایکروسافت فقط از رابط گرافیکی شرکت اپل ایده گرفته و به طراحی رابط گرافیکی ویندوز پرداخت.

زبان برنامه نویسی جاوا ایکس از مواردی است که در صنعت رو به رشد کامپیوتر با مشکل استاندارد مواجه است. این زبان اولین بار در سال 1995 توسط شرکت Sun Microsystems معرفی شد توانست خیلی زود در میان تولید کنند گان نرم افزاری جا باز کند، اما کاربران این زبان، شرکت Sun را به خاطر محدودیت هایی که این شرکت برای برنامه نویسانی که می خواهند جاوا را تغییر دهند قائل می شود مورد سرزنش قرار می دهند. در همین راستا شرکت Sun بر علیه شرکت های HP و مایکروسافت به خاطر تولید گونه های جدید جاوا شکایت کرد. شرکت HP در ارتباط با این شکایت اظهار نمود که این شرکت کاری به جاوای Sun ندارد و خود یک نسخه جدید جاوا را از ابتدا طراحی خواهد کرد، به طوری که پاسخگوی نیاز مشتریان باشد. در هر صورت تولید گونه های مختلف جاوا، تعیین استاندارد برای این زبان را مشکل ساخته است.

شرکت مایکروسافت از Sun خواست تا زبان برنامه نویسی جاوای خود را به یکی از سازمان های تعیین استاندارد صنعتی بسپارد تا از این وضعیت خارج گردد، اما شرکت Sun این پیشنهاد را نپذیرفت.

پایان

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد