PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : كابوس تمام شد؟



touraj atef
3rd May 2011, 10:35 AM
كابوس او به اتمام رسيد . نزديك به يك دهه مردمان جهان با قصه اي به نام بن لادن دست به گريبان بودند مردي كه مي گفتند نام فرقه اش را القاعده گذاشته است اما براي بقا از هيچ قاعده انساني پيروي نمي كرد نمي دانم قدرت واقعي او چقدر بود ؟ آيا براستي مردي چون او قادر بود چنين قدرتي داشته باشد كه فدائيانش بتواند دست به چنين عملياتي در قلب آمريكا و اسپانيا و انگلستان بزنند ؟ آيا كابوس القاعده و بن لادن يك نمايش بود و يا اصولا هنوز قدرتهاي اين جهان مي تواند چنين موجوداتي را با چنين هيبتي بوجود آورد اما روز گذشته خبر رسيد كه او مرده است و ريئس جمهور ايالات متحده آمريكا كه در گرداب مشكلات مالي كشورش و طوفانهاي بهاري سگرمه هاي در هم رفته داشت به يك باره با ذوق و شوقي خبر مرگ او را اعلام مي كند او خبر از مرگ طالبان داد طالباني كه هيچ طلبي جز خون و مرگ نداشتند و درست پس از اظهار نظر رئيس جمهور آمريكا بوديم كه عده اي در جلوي كاخ سفيد فرياد زدند كه ما نجات يافتيم ولي آيا آنها نجات يافته اند ؟ قرنها است بشر امثال بن لادن زياد ديده است روزگاري فراعنه مصر بودند كه خون مي ريختند چنگيز و آتيلا و اسكندر هم در مقاطعي در تاريخ بودند كه خونخواري كردند ژوليوس سزار رومي هم جهاني پر از خودكامگي را درست كرد بشر در قرون وسطي و در روزگار بيزانس چه خونها ريخت و بعد جنگهاي صليبي كه مي گويند اين روزگار هم ادامه آن جنگها است و بعدها باز هم آمدند سوزاندند و كشتند و خون را فرش سرخ زمين كردند نازيهاي در آلمان و فاشيستها در اسپانيا نمونه اي از آنها بودند روزگاري بشر شادمان از مرگ ناپلئون شد و فكر مي كرد ديگر كسي به فكر مرگ و خون ريزي و جاه طلبي تا اين حد نخواهد بود بعد وقتي جنازه هيتلر و اوا برون ديده نشدند شادماني كردند و گفتند آنها سوختند اما فكر نازي ها سوخت ؟روزگاري كه جنازه موسيليني و معشوقه اش را به دروازه شهر آويزان كردند باز چنين شادماني هائي نبود ؟ قصه صدام حسين هم به ياد داريم او كه از چاه دور افتاده بيرون آمد و باز فرياد ما نجات پيدا كرديم را شنيديم امروز شادماني براي مرگ انساني است كه انسانيت را از ياد برد اما مگر بن لادن چنين قدرتي داشت ؟آيا بن لادن محصول يك عامل جدائي از اين جهان بود ؟ طالبان كه دنبال سوزاندن و كشتن و قطع كردن اعضا و سوراخ كردن گوشها و نابودي دختركاني بودند كه نمي خواستند در زير برقع نابود شوند و حاضر بودند از دنياي جهل بيرون آيند حتي اگر آب مدرسه را زهر آلود كنند به مدرسه حمله كنند و آنها را نابود كنند براي هميشه از بين رفتند ؟ بايد بگوئيم از صميم قلب دوست داشتم كه مرگ طالبان نفرت و خشونت و زياده خواهي و تحجر فرا رسد دوست داشتم نجواي شوم نژاد پرستي و كشتن به نام پاك ترين ارزشها از بين رود و فرياد ما نجات يافتيم را در كنار آن جوانان در جلوي كاخ سفيد زنم اما مي دانم قصه طالبان گر از بين رود حكايت طالباني كه خود خواهي و نفرت و تجاوز و ضد بشر بودن را هر دم حداقل در ذهن مجسم مي كنند از بين نمي رود تا روزي كه بشر به دنبال طلب عشق نباشد به پيوند با مهر و معرفت دلدادگي و بي كرانگي دلسپردن به همديگر و طنين نجواي انسان بودن و حيرت ظرفيتهاي بالاي نفس آدمي و تولد انسان ديگر نرسد باز هم بن لادني خواهد بود ياد شعري از دوران دور نوجواني مي افتم كه زير لب بارها نجوا كردم
خدايا دلم از اختر و ماه تو گرفت / آسمان دگري خواهم و ماه دگري
اين حكايت همان نجواي حافظ است كه عالمي از نو مي خواست و از نو آدمي كه بخواهند هستي با مهر سازند هستي كه حق همديگر را بعنوان يك انسان قدر بدانيم عالمي كه به هم تهمت نزنيم همديگر را به دو گروه بد ها و خوبها نفرستيم عالمي كه اميد را در آغوش گيريم و در اين آغوش گرفتن نفحه همدلي را به همديگر دهيم و با هم نجوا زنيم
آمدنت را يادم نيست بي صدا آمدي اما پر غوغايم كردي اما با ذره ذره وجودم تمنايت كنم كه براي هميشه دلم را ماوا بدان
كاش براي هم دلتنگ شويم بهر همديگر دلتنگ شويم و به ياد هم باشيم بيائيم در جشن زندگي دست همديگر را بگيريم بيائيم هر كدام از ما براي خودمان اين حس را تجربه كنيم كه ديگر نه به مرگ آفرينان بها دهيم و نه براي مرگ شادماني كنيم دوست دارم در مرگ طالبان نفرت و خشم و رنگ به ياد زندگي طالبان عشق و هم دلي و يك رنگي بيافتم دوست دارم بوسه را به باور همه رسانم دوست دارم همه ما آغوش گشائيم و بي هيج محدوده و مرز و رنگي نجواي حافظ را فرياد زنيم كه
آدمي در عالم خاكي نمي آيد به دست/ عالمي از نو ببايد و از نو آدمي
بيائيم عالم نو سازيم و قاعده زندگي را عشق و طلب ززيستن را مهر دانيم باشد كه چنين باشد كه فرزندان لادن عشق ونيلوفر سادگي و شقايق مهر و آفتاب گردان معرفت و بنفشه تولدي نو همواره باشند و آن حكايت كه
انگار خودم را بلد نيستم كه از هر طرف كه مي روم به تو مي رسم ...

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد