touraj atef
29th April 2011, 12:59 PM
چشم به جعبه شهر فرنگ مدرن است مي گويند نزديك به 2 ميليارد انسان در سراسر دنيا قرار است به اين خيمه شب بازي قرن بيست و يك بنگرند سخن از ازدواج شاهزاده رويائي و عروسش است حكايت اسب سپيدي كه مي آيد سواري بلند بالا بر روي آن نشسته است و دختركي را به سرزمين دور و معبود چند صد ميليون مي برد قصه اين آدينه را گفته اند كه حكايت عاشقانه اي چون سيندرلا و شاهزاده قصه هاي دور همه ملل دارد امروز در شهر لندن ميليونها انسان در حسرت ديدار عروسي پسر عروس ناكامي است كه سالها همين مسير را طي كرد و سر انجام در تونل زير زميني شهر موناكو براي هميشه چشم از جهان فرو بست امروز قرار است نمايشي براي ملت جهان باشد كه عقد اخوت با خاندان سلطنتي بزنند كه ميليونها پوند صرف هزينه ها آنها مي شوند و لي مي خواهند با ازدواج پسرشان با كيت دختر يك شهر وند معمولي انگليسي بگويند كه با مردم هستند !! امروز قرار است انگلستان و ميليونها از مردم دنيا بحران اقتصادي را از ياد ببرند جنگ و خونريزي و نابودي را از ياد ببرند ديويد كامرون نخست وزير منفعل انگلستان روز گذشته از توريستهائي كه براي ديدن اين خيمه شب بازي در خيابانهاي لندن چادر مي زنند رفته و از آنها دلجوئي مي كند و از ياد مي برد همين چند ماه پيش بود كه در اين خيابانها دانشجويان انگليسي چه پذيرائي بخاطر اعتراضهايشان بهر افزايش هزينه هاي تحصيلي كه بخاطر ايجاد چنين جشنهاي پر هزينه اي است از آنها شد قصه خيمه شب بازي امروز و بازيهاي سياسي روزگار برايم چندان مهم نيست آن چيزي كه برايم اهميت دارد اين همه علاقه اي است كه به اين رخداد مي شود علاقه اي كه اگر جنبه هاي تبليغاتي آن را ناديده بگيريم اما براي مردمان سراسر جهان يك واقعيت را هنوز به اثبات مي رساند كه
مي بيني محبوب
هنوز هم مي توان عاشق شد
حالم خوب است
آه كه چقدر حالم خوب است
دوست داشتم به تمامي كساني كه مشتاقانه اين رويداد را مي بينند سخني بگويم كساني كه به پرنس ويليام چون همان شاهزاده روياهايشان مي نگرند كساني كه به كيت همسر او بعنوان خوشبخت ترين بانو جهان مي انديشند كساني كه فكر مي كنند كه چه خوب بود كه آنها هم شاهزاده را داشتند كه براي آنها كالسكه طلائي داشت و كليساي وست مينسر ابي و لباس عروسي تدارك مي داد كه همچنان يك راز است چقدر دوست داشتم به آنها بگويم آنها هم شاهزاده خانم رويائي هستند همان شاهزاده خانم رويائي كه مرد ديوانه عاشق آنها مي گويد
چه فرقي مي كند كجاي قصه تو ايستاده ام
اگر يكي بود تو بودي براي هميشه ام
واگر تو يكي نبود هميشه بود بي كسي هايم
دوست داشتم آرزو كنم كاش اين دوميليارد تماشاچي نگاه به عشق واقعي كنند براي ويليام و كيت آرزوي عشقي كنند نه براي آن كه بخواهند اعتبار بر باد رفته خاندان سلطنتي انگلستان را كه با سه طلاق فرزندان ملكه انگلستان و ازدواج دوم چارلز با كاميليا پاركر ترميم شود نه براي اين كه هر آغازي بايد براي عشق باشد دوست داشتم اين دو ميليارد انسان فرا تر از لباس و جواهر و حسرت و ... عشق را بخواهند باور كنند عشقي كه در كالسكه طلائي نيست عشقي كه تنها در بازو ان يك شاهزاده رسمي نمي تواند باشد عشقي كه مردي مي تواند به بانوئي دهد بي بهانه او را در آغوش گيرد به او بگويد بي او نمي تواند زندگي را باور كند و نجوائي زند كه
از گل دورترين بوته خاك
به تو اي دوست سلام
حالت آيا خوب است
روزگارت آبي است ؟
همه اينجا خوبند
تي لبك مبخندد
قاصدك مي رقصد
همه عاشق شده اند
فكر من هم گر نباشي تو
باز تو تنها فكر من خواهي بود
دوست داشتم همه مائي كه اينقدر بخاطر جشن عروسي غريبه اي چنين شادمانيم نگاهي به خود به يار كنيم و به چشمهاي زيبايش بگوئيم
مثل باران باش رنج جدا شدن از آسمان را در سبز كردن زندگي جبران كن...
بيا امروز از حسرت دور جدا شويم
بيائيم امروز سبز كردن زندگي را امتحان كنيم
شايد با يك نگاه
شايدبا نگاهي به او كه بگوئي برايم شاهزاده اي
شايد با يك بوسه چون آن بوسه اي كه زيباي خفته اي را بيدار كن
شايد با يك نوازش چون كفشهاي زرين سيندرلا
بيائيم باور كن حداقل حسرت نخوريم باور كنيم كه
از تو سخن از دل چه بگویم که ندانی.
از تاب و تب دل چه بگویم که ندانی.
من خود همه شور و همه شوق و همه شیدا.
از آتش این دل چه بگویم که ندانی.
تو ماه منی نور بیفشان به وجودم.
از جلوه ی مهتاب چه گویم که ندانی.
تو غنچه و یاس و سمن و سرو بلندی.
ای باغ و گلستان چه بگویم که ندانی.
اکنون من و این دل به امید نظر دوست .
هر چه تو بگویی چه بگویم که ندانی.
مي بيني محبوب
هنوز هم مي توان عاشق شد
حالم خوب است
آه كه چقدر حالم خوب است
دوست داشتم به تمامي كساني كه مشتاقانه اين رويداد را مي بينند سخني بگويم كساني كه به پرنس ويليام چون همان شاهزاده روياهايشان مي نگرند كساني كه به كيت همسر او بعنوان خوشبخت ترين بانو جهان مي انديشند كساني كه فكر مي كنند كه چه خوب بود كه آنها هم شاهزاده را داشتند كه براي آنها كالسكه طلائي داشت و كليساي وست مينسر ابي و لباس عروسي تدارك مي داد كه همچنان يك راز است چقدر دوست داشتم به آنها بگويم آنها هم شاهزاده خانم رويائي هستند همان شاهزاده خانم رويائي كه مرد ديوانه عاشق آنها مي گويد
چه فرقي مي كند كجاي قصه تو ايستاده ام
اگر يكي بود تو بودي براي هميشه ام
واگر تو يكي نبود هميشه بود بي كسي هايم
دوست داشتم آرزو كنم كاش اين دوميليارد تماشاچي نگاه به عشق واقعي كنند براي ويليام و كيت آرزوي عشقي كنند نه براي آن كه بخواهند اعتبار بر باد رفته خاندان سلطنتي انگلستان را كه با سه طلاق فرزندان ملكه انگلستان و ازدواج دوم چارلز با كاميليا پاركر ترميم شود نه براي اين كه هر آغازي بايد براي عشق باشد دوست داشتم اين دو ميليارد انسان فرا تر از لباس و جواهر و حسرت و ... عشق را بخواهند باور كنند عشقي كه در كالسكه طلائي نيست عشقي كه تنها در بازو ان يك شاهزاده رسمي نمي تواند باشد عشقي كه مردي مي تواند به بانوئي دهد بي بهانه او را در آغوش گيرد به او بگويد بي او نمي تواند زندگي را باور كند و نجوائي زند كه
از گل دورترين بوته خاك
به تو اي دوست سلام
حالت آيا خوب است
روزگارت آبي است ؟
همه اينجا خوبند
تي لبك مبخندد
قاصدك مي رقصد
همه عاشق شده اند
فكر من هم گر نباشي تو
باز تو تنها فكر من خواهي بود
دوست داشتم همه مائي كه اينقدر بخاطر جشن عروسي غريبه اي چنين شادمانيم نگاهي به خود به يار كنيم و به چشمهاي زيبايش بگوئيم
مثل باران باش رنج جدا شدن از آسمان را در سبز كردن زندگي جبران كن...
بيا امروز از حسرت دور جدا شويم
بيائيم امروز سبز كردن زندگي را امتحان كنيم
شايد با يك نگاه
شايدبا نگاهي به او كه بگوئي برايم شاهزاده اي
شايد با يك بوسه چون آن بوسه اي كه زيباي خفته اي را بيدار كن
شايد با يك نوازش چون كفشهاي زرين سيندرلا
بيائيم باور كن حداقل حسرت نخوريم باور كنيم كه
از تو سخن از دل چه بگویم که ندانی.
از تاب و تب دل چه بگویم که ندانی.
من خود همه شور و همه شوق و همه شیدا.
از آتش این دل چه بگویم که ندانی.
تو ماه منی نور بیفشان به وجودم.
از جلوه ی مهتاب چه گویم که ندانی.
تو غنچه و یاس و سمن و سرو بلندی.
ای باغ و گلستان چه بگویم که ندانی.
اکنون من و این دل به امید نظر دوست .
هر چه تو بگویی چه بگویم که ندانی.