diamonds55
25th December 2008, 02:55 AM
دعاى حضرت نوح
با تدبر دراین آيات، نكاتى جديد را درباره دعا از قرآن الهام مىگيريم،
از بارزترين اين نكات، آن است كه در سوره انبياء مىبينيم، آنجا كه خداوند، داستانحضرت نوح را بر ما فرو مىخواند. حضرت هنگامى كه خداوندش را خواند، خدا دعايش را مستجاب كرد و از آن بلا، آن رنج و اندوه بزرگ نجاتش داد. طوفان همه جهان را فراگرفته و همه مردم، بلكه همه زندگان اعم از پرندگان و حيوانات را، غرقكرده بود.
طوفان همه را مىگيرد و به زندگى پايان مىدهد و از اين ميان فقط يك نفر و مجموعه كوچكى با اوست زنده مىمانند، خداوند دعايشان را مستجاب مىكند و آنان را از گرفتارى بزرگ مىرهاند.
در اين داستان دليلى روشن وجود دارد بر اين مطلب كه امور جهان و هستى امورى نيست كه بر اساس سنتها و قوانينى كه عدول ناپذير باشند وضع شده باشد، هرگز بلكه سنتهاى هستى بر وفق ارادهاى برتر و والاتر -كه اراده خداوند است- دگرگون مىشود.
درست است كه حوادث و تحولاتى كه در هستى رخ مىدهد بر اساسقوانين و نظامهايى ثابت است، اما اين قوانين را خداوند جارى مىكند و اگربخواهد كارى را به قانونی، مربوط كند و يا قانونی را تغيير دهد، اين كار رابر اساس خواست خود انجام مىدهد. در اين مورد فيلسوفان يونان نظريهاى نادرست دارند. مىگويند: اگر آسمان كمانى بود و بلا تيرى، و خدا تيرانداز، به كجا مىشد گريخت؟
اين نظريه در روزگار پيامبر آوازه يافت، پس آيه نازل شد كه:
"به سوى خدا بگريزيد كه من براى شما از او بيم دهندهاى آشكارم."
سوره ذاريات، آيه50
بنابراين آسمان كمانى است و بلا تيرى و دست قدر تيرانداز، ولى با اين همه اميد خلاصى هست، اينجا علي رغم آسمان و تير بلا درى براى رهايى هست و آن بازگشت به سوى خداست.
فرار به سوى خداوند توانا، به سوى آنكه از آسمان عظيم تر و از بلا بزرگتر و از قدر نيرومندتر است.
خدا را قضا و قدرى است و قضا برتر از قدر است، زيرا براىنقض قدر مىآيد، گاه مقدر مىشود كه كسى در حادثهاى معین بميرد، اما با صدقه واستجابت فرمان خدا دعايش مستجاب مىشود و قضاى خدا مىآيد و قدر را از او باز مىدارد.
خداوند در سوره انبياء آيه 76مىفرمايد:
"و نوح را بيادآور كه از پيش ندا در داد پس براى او اجابت كرديم و او و اهلش را از بلاى عظيم نجات داديم."
با تدبر دراین آيات، نكاتى جديد را درباره دعا از قرآن الهام مىگيريم،
از بارزترين اين نكات، آن است كه در سوره انبياء مىبينيم، آنجا كه خداوند، داستانحضرت نوح را بر ما فرو مىخواند. حضرت هنگامى كه خداوندش را خواند، خدا دعايش را مستجاب كرد و از آن بلا، آن رنج و اندوه بزرگ نجاتش داد. طوفان همه جهان را فراگرفته و همه مردم، بلكه همه زندگان اعم از پرندگان و حيوانات را، غرقكرده بود.
طوفان همه را مىگيرد و به زندگى پايان مىدهد و از اين ميان فقط يك نفر و مجموعه كوچكى با اوست زنده مىمانند، خداوند دعايشان را مستجاب مىكند و آنان را از گرفتارى بزرگ مىرهاند.
در اين داستان دليلى روشن وجود دارد بر اين مطلب كه امور جهان و هستى امورى نيست كه بر اساس سنتها و قوانينى كه عدول ناپذير باشند وضع شده باشد، هرگز بلكه سنتهاى هستى بر وفق ارادهاى برتر و والاتر -كه اراده خداوند است- دگرگون مىشود.
درست است كه حوادث و تحولاتى كه در هستى رخ مىدهد بر اساسقوانين و نظامهايى ثابت است، اما اين قوانين را خداوند جارى مىكند و اگربخواهد كارى را به قانونی، مربوط كند و يا قانونی را تغيير دهد، اين كار رابر اساس خواست خود انجام مىدهد. در اين مورد فيلسوفان يونان نظريهاى نادرست دارند. مىگويند: اگر آسمان كمانى بود و بلا تيرى، و خدا تيرانداز، به كجا مىشد گريخت؟
اين نظريه در روزگار پيامبر آوازه يافت، پس آيه نازل شد كه:
"به سوى خدا بگريزيد كه من براى شما از او بيم دهندهاى آشكارم."
سوره ذاريات، آيه50
بنابراين آسمان كمانى است و بلا تيرى و دست قدر تيرانداز، ولى با اين همه اميد خلاصى هست، اينجا علي رغم آسمان و تير بلا درى براى رهايى هست و آن بازگشت به سوى خداست.
فرار به سوى خداوند توانا، به سوى آنكه از آسمان عظيم تر و از بلا بزرگتر و از قدر نيرومندتر است.
خدا را قضا و قدرى است و قضا برتر از قدر است، زيرا براىنقض قدر مىآيد، گاه مقدر مىشود كه كسى در حادثهاى معین بميرد، اما با صدقه واستجابت فرمان خدا دعايش مستجاب مىشود و قضاى خدا مىآيد و قدر را از او باز مىدارد.
خداوند در سوره انبياء آيه 76مىفرمايد:
"و نوح را بيادآور كه از پيش ندا در داد پس براى او اجابت كرديم و او و اهلش را از بلاى عظيم نجات داديم."