touraj atef
1st April 2011, 08:48 PM
نگاهی به سفره هفت سین می کنم گوئی با من غریبگی می کند می داند چند ساعتی دیگر مهمان میز من نیست و بار دیگر هفت سینی جمع می شود تا اگر عمری برای ناخدا بود و توانی برای او گماشته بودند باز هفت سینی باشد و باز قصه آن لاله قدیمی باشد حکایت سین ها باشد و بعد هم دور هم جمع شدن ها در کنار سفره دل و بساط مهر و با ترنم امید و آرزوئی و اشکهائی در چشم که به باد محبوبمان باشد که آرزوی بهینه ترین ها را برایش بکنیم ديدي چه زود گذشت ؟ انگار همين چند ساعت پيش بود كه در كنار سفره هفت سين نشسته بوديم و از شروع نوروزي ديگر سخن مي گفتيم روزها آمدند و رفتند حرفها و خنده ها و سكوت هاي بي كران و غمها و دلخوري ها و آشتي ها آمدند و رفتند تا سر انجام به روزي رسيديم كه گفته اند نامش ” سيزده به در ” بوده است و بايد نحسي آن را در دل طبيعت به در كرد بعنوان يك متولد سيزدهم هيچگاه به نحسي عدد سيزده اعتقاد نداشتم زيرا تولد را هيچگاه نحس ندانسته و زيباترين هديه يزدان پر مهر دانم من متولد سيزدهم شهريور سال يك هزار سيصد و چهل و پنج هستم كه مجموع سالهاي تولدم هم سيزده است شايد اين اعداد براي كساني كه به نوعي حضورم و تولدم آزارشان داده ام عدد نحسي باشد و معتقد باشند كه آدم نحسي بايد در ميان اين همه عدد 13 به دنيا بيايد اما اگر هم اين عقيده باشد باز هم بايد اعتراف كنم آن نحسي هيچ ربطي به سيزده ندارد بلكه بدشانسي آنها بوده كه با يك آدمي چون من مواجه شده اند كه از بد حادثه متولد روز سيزده سال سيزده مواجه شده اند قرار است در اين آدينه سيزده كه در بين برخي از عقايد خرافي مساوي با آدينه سياه است سيزده بدري را بگيريم آن را تبديل به شيرين و سپيد آدينه نمائيم حكايتهاي سيزده بدر همواره شيرين بوده است جمع شدنها به دور هم و آش رشته مادر بزرگ و مادر و كاهو سكنجه بين عصرانه آن و يا نوشتن مشقهاي عقب افتاده عيد در سر سفره سيزده بدر و يا در پايان يك عالمه بازي كردن و در شامگاه پر از حسرت گذشتن تعطيلات براي دانش آموزان و يا براي دختركان سبزه گره زدن و آرزوي بخت و اقبال بر گزيدن يار بوده است سبزه گره زدني كه گويد بايد سبز دلي باشد كه سبزي زندگي هويدا شود و زيستن سبزي شروع شود دلم مي خواهد در اين آدينه سبز سيزده بدري هر كدام از ما به نوعي گره ها خود را با خود و ديگران باز كنيم بيائيم اين گره اي كه از خشم و بغض و نفرت و غم بر سبزي دلمان نشسته است باز كنيم و به اين انديشيم كه گره بايد حكايت با هم بودن و يكي شدن و هم قسم شدن را داشته باشد و اين عهد را گره زنيم كه
همواره در غم و شادي و روزهاي خوب و بد باهم باشيم
مي توانيم عهد ديگري را با هم گره زنيم كه گذشته را بهر حال سازيم حتي قصه آينده را نيز نگويم آينده همين حال است زيستن در لحظه اكنون است در لحظه هائي كه بايد بي بهانه به هم عشق دهيم و بگريزيم از “چي ” و ” چرا ” و ” چقدر ” و ” چگونه ” براي عشق ورزيدن و عشق دادن و قصه اتحاد و هم دلي را با هم گوئيم به اين انديشيم كه نياكان ما گفته اند كه در سيزدهمين روز پس از نوروز بايد با مادر طبيعت و مام طبيعت گره زنيم و قصه ” ما ” شدن ها را به جاي ” من ” بودن ها را جشن گيريم بايدگره زنيم كه يار را در تمامي لحظه اكنوني كه تا ما هستيم وجود داريم را قدر دانيم برايش ارزش گذاريم و قدرش را دانيم و براي سر بلندي و سر افرازي و سرسبزي آن كوشيم اين يار مي تواند همين اكنون كنارمان باشد و يا كمي دور تر به نظاره او نشينيم مي توانيم اين يار را بزرگتر كنيم خانواده و قوم و خويش و همسايه و هم محله و هم شهري و هم وطني دانيم اين يار را مي توانيم و بايد كه ايراني خوانيم كه بهر مرز پر گوهرش بايد كه عهد بنديم و گره زنيم دست به دست و دل به دل و انديشه به انديشه وز نفس به نفس و براي سبز زيستن آنها حكايتهاي پر عشق زنيم
آري بيائيم عهد زنيم در اين آدينه سپيد كه سيزده مي تواند نشانه هائي را نمايان كند و يكي از آنها مي تواند يار و ميهن و وطن زيباي ما ايران باشد و سه آن بايد كه سه پندمان باشد خوب گفتن ها وخوب كردارها و خصوصا خوب انديشه ها باشد
بيائيم گره زنيم عهد دوستي و عشق و مهرباني را در اين سيزدهي كه نه نحس است و نه هيچگاه خواهد بودسپيد و سپيد و نيك و نيك هست و خواهد بود
آري سيزده بدري با نام يكتا ايران به ازاي “يك”
و سه رنگ
سبز زندگي
سپيد پاكي
قرمز عشق
به ازاي” سه”
باز هم یگانگی ها را یاد آوریم
یگانگی اتحاد
یگانگی عشق
یگانگی این بهار
آري 13 همواره خوش طالع چنين باد
هم وطنم
یارم
محبوبم
و... این حکایت ادامه بادا
www.lonelyseaman.wordpress.com (http://www.lonelyseaman.wordpress.com/)
http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/04/iran.jpg?w=155&h=300 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/04/iran.jpg)
همواره در غم و شادي و روزهاي خوب و بد باهم باشيم
مي توانيم عهد ديگري را با هم گره زنيم كه گذشته را بهر حال سازيم حتي قصه آينده را نيز نگويم آينده همين حال است زيستن در لحظه اكنون است در لحظه هائي كه بايد بي بهانه به هم عشق دهيم و بگريزيم از “چي ” و ” چرا ” و ” چقدر ” و ” چگونه ” براي عشق ورزيدن و عشق دادن و قصه اتحاد و هم دلي را با هم گوئيم به اين انديشيم كه نياكان ما گفته اند كه در سيزدهمين روز پس از نوروز بايد با مادر طبيعت و مام طبيعت گره زنيم و قصه ” ما ” شدن ها را به جاي ” من ” بودن ها را جشن گيريم بايدگره زنيم كه يار را در تمامي لحظه اكنوني كه تا ما هستيم وجود داريم را قدر دانيم برايش ارزش گذاريم و قدرش را دانيم و براي سر بلندي و سر افرازي و سرسبزي آن كوشيم اين يار مي تواند همين اكنون كنارمان باشد و يا كمي دور تر به نظاره او نشينيم مي توانيم اين يار را بزرگتر كنيم خانواده و قوم و خويش و همسايه و هم محله و هم شهري و هم وطني دانيم اين يار را مي توانيم و بايد كه ايراني خوانيم كه بهر مرز پر گوهرش بايد كه عهد بنديم و گره زنيم دست به دست و دل به دل و انديشه به انديشه وز نفس به نفس و براي سبز زيستن آنها حكايتهاي پر عشق زنيم
آري بيائيم عهد زنيم در اين آدينه سپيد كه سيزده مي تواند نشانه هائي را نمايان كند و يكي از آنها مي تواند يار و ميهن و وطن زيباي ما ايران باشد و سه آن بايد كه سه پندمان باشد خوب گفتن ها وخوب كردارها و خصوصا خوب انديشه ها باشد
بيائيم گره زنيم عهد دوستي و عشق و مهرباني را در اين سيزدهي كه نه نحس است و نه هيچگاه خواهد بودسپيد و سپيد و نيك و نيك هست و خواهد بود
آري سيزده بدري با نام يكتا ايران به ازاي “يك”
و سه رنگ
سبز زندگي
سپيد پاكي
قرمز عشق
به ازاي” سه”
باز هم یگانگی ها را یاد آوریم
یگانگی اتحاد
یگانگی عشق
یگانگی این بهار
آري 13 همواره خوش طالع چنين باد
هم وطنم
یارم
محبوبم
و... این حکایت ادامه بادا
www.lonelyseaman.wordpress.com (http://www.lonelyseaman.wordpress.com/)
http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/04/iran.jpg?w=155&h=300 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/04/iran.jpg)