PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : قدرت ذهن من (قلعه موفقیت)



ریپورتر
30th March 2011, 12:28 PM
توی این تاپیک سعی میکنم مطالبی در مورد روشهای موفقیت و روشهای مراقبه بزارم[golrooz]

ریپورتر
30th March 2011, 12:33 PM
دوستان میخواهم شما را با دنیایNLP بیشترآشنا کنم

بخش اول

تعريف شماره يك:

ان ال پي فرايندي است جهت از بين بردن الگوها، ذهنيت‌ها، عادت‌ها و رفتارهاي نادرست و جايگزين كردن آنها با الگوهاي، ذهنيت‌ها و رفتارهاي تعالي بخش با استفاده از قابليت‌هاي سيستم عصبي(ذهن خودآگاه و ناخودآگاه)، سيستم‌هاي ارائه و دريافت(حس‌هاي پنجگانه)، قابليت‌هاي كلامي و برنامه‌ريزي مناسب.


تعريف شماره دو:

ان ال پي فرايندي است كه به تشريح اينكه : ما چگونه فكر مي‌كنيم(Neuro )، چگونه به صورت كلامي يا غير كلامي ارتباط برقرار مي‌كنيم(linguistic ) و الگوها رفتاري و احساسي ما چيستند(programms ) مي‌پردازد. آنها را بررسي مي‌نمايد و تغييراتي را در راستاي اهدافي مشخص ايجاد مي‌نمايد.

تشريح


ان ال پي(NLP ) كه به نوعي در فارسي با نام "برنامه‌ريزي عصبي- بياني"، ترجمه شده ولي من ترجيح مي‌دهم همان ان ال پي را به كار ببرم، ان ال پي چارچوب و روشي سيستمي جهت ارتقاء و تكامل فردي مي‌باشد كه در اوايل سال 1970 توسط ريچارد بندلر و جان گريندر- زبانشناس- با همكاري گريگوري بتسن ايجاد شده‌است. NLP همانند جعبه‌ابزاري است كه ابزار آن استراتژي‌ها، بديهيات و عقايد موجود در ارتباطات انساني، تجربه‌هاي ادراكي و ذهني مي‌باشد.
اصل كلي و نكته برجسته NLP اين است كه نوع تفكرات افراد، نحوه ارائه و بيان لغات با مدل ادراكي كه فرد از جهان هستي مي‌سازد در تعاملي دو طرفه است. يك فرد با تغيير ديدگاه شخصي خود مي‌تواند رفتار و كنش‌هاي خود را بهبود بخشد. اينگونه مشاهدات مي‌توانند با بكار بستن تكنيك‌هاي گوناگون تغيير يابند.
NLP ، به شما مي‌آموزد كه چگونه يك فرد مي‌تواند با تقويت رفتارهاي مثبت و مفيد و كاهش موارد منفي، عادات موفقيت‌آميزي را در خويشتن ايجاد نمايد. تغييرات مثبت زماني اتفاق مي‌افتد كه يك فرد، با دقت رفتار و عقايد افراد موفق را مورد بررسي و الگوگيري قرار دهد. (مدلسازي). همچنين NLP ، بيان مي‌كند كه هر انساني كليه منابع لازم جهت دستيابي به موفقيت را در وجود خويش دارد.
بندلر و گريندر سه روش درمان موفقيت‌آميز Fritz Perls (http://en.wikipedia.org/wiki/Fritz_Perls) ، Virginia Satir (http://en.wikipedia.org/wiki/Virginia_Satir) و Milton Erickson (http://en.wikipedia.org/wiki/Milton_Erickson) را سر لوحه مباحث اصلي NLP قرار دادند. آنها روش‌هاي درماني را مدل نمودند و الگوهاي خاصي را براي ارتباطات عمومي، روابط مبتني بر تفاهم و سازگاري و خودسازي ايجاد نمودند. بنيانگزار NLP ، رابرت ديلتز اين سيستم را «مطالعه ساختار تجربه‌هاي دروني » مي‌نامد.
بيش از سي سال NLP بعنوان موضوعي قابل بحث در امور درماني و پزشكي مطرح بوده‌است. همچنين به‌منظور شناسايي و تعديل بدن جهت اعمال نفوذ استانداردها و موارد اخلاقي متعالي مورد نقد و بررسي قرار گرفته‌است.
هر چند كه NLP ، در راستاي اتكاء بنفس، توانايي‌هاي فردي و ارتباطات كسب و كار رويكردهايي ارائه كرده‌است ولي علاوه بعنوان يك راه‌كار فرعي در روش‌هاي درماني توسط پزشكان نيز استفاده مي‌شود.
ديسيپلين‌هاي عمومي
ايده كلي NLP ، در سال 1976 شكل گرفت اين روش از هيپنوتيسم درماني، روان درماني و تغييرات بالقوه انسان متأثر شده‌است. بندلر و گريندر بر مدلسازي ارتباطات، زبان بدن(Body Language ) و افكار موفقيت‌آميز افراد تمركز داشته‌اند.
تعاريف مختلفي از NLP ارائه شده است. بندلر NLP را بعنوان « نگرش و رويكردي كه در وراي گستره‌اي از تكنيك‌هاي بديع و مرتبط به هم قرار دارد» معرفي نموده‌است. درحاليكه گريندر NLP را اينگونه بيان نموده‌است. «معرفي مدل‌هاي متكامل و چگونگي بررسي و الگوبرداري از آنها». Labouchere مي‌گويد كه «NLP ، فلسفه واقعيت‌گرايي دارد و بر آنچه مفيد است، آنچه مؤثر است و چگونگي تكرار آن، تمركز دارد. تا زمانيكه NLP زمينه‌هاي مشتركي با مسير روانشناختي داشته‌باشد، به ايجاد، تهذيب و افزايش مفاهيم اين حوزه با استفاده از مدل‌ها و تكنيك‌ها ادامه خواهد داد.»
تكنيك‌هاي NLP ممكن است در گروه‌هاي آموزش، سمينارها يا مشاوره‌هاي خصوصي بكار گرفته شوند. بعنوان مثال، پزشكان از مباحث شخصي NLP بمنظور تقليل و كنترل عقايد منفي، صحنه هراسي، ترس‌هاي بي‌دليل يا افسردگي استفاده مي‌نمايند. طرفداران NLP ، ممكن است از آن بعنوان مجموعه‌اي از مهارت‌ها در زمينه‌سازي رسيدن به اهداف و يا مشاوره استفاده نمايند. مربيان ممكن است تكنيك‌هاي NLPرا با عناويني چون تكنيك‌هاي انگيزشي، يادگيري بزرگسالان، مديريت، آموزش فروش، روانشناسي خاص و حتي عوام فريبي بكار گيرند.
رباط(Robaat ) بعد از چندين سال تحقيق، پژوهش و بررسيِ الگو‌هاي موفق ان ال پي در جهان و در نظر گرفتن شرايط خاص ايران، چارچوب معماري انسان با نگرش NLP (HAF ) پايه‌گذاري نموده است كه اين چارچوب با روشي ساختارمند مديريت تعالي انسان را با تكيه بر قابليت‌هاي عصبي، توانائي‌هاي كلامي برنامه‌ريزي و هدايت مي‌نمایم.

ریپورتر
30th March 2011, 12:34 PM
چه كسي به ان ال پي نياز دارد؟

در وصف انسان و قابليت‌هايش كتب بي‌شماري به نسخه تحرير درآمده است و در بعد نحوه آموزش و ارتقاء وي نيز مكاتب و روش‌هاي مختلف سربر آورده‌اند و اين مسير را پاياني نيست، چرا كه انسان موجودي است بي‌نهايت و تشريح و شناخت بي‌نهايت را هيچ‌گاه پاياني نيست. با ورود انسان به حوزهاي مخالف تكاملي، الزامات جديدي نيز برايش مطرح گرديد كه چنانچه به تقويت روحي، جسمي و علمي خود نمي‌پرداخت همان امكانات دوره قبل را نيز از دست مي‌داد و بي‌قرارتر مي‌شد. مثلا با ورود انسان از عصر شكار و دوران سنگي به عصر كشاورزي، انسان‌هاي مجبور شدند به مهارت‌هاي كشاورزي آشنا شوند تا ضمن استفاده از مزاياي آن به بلوغ شخصي خود نيز كمك كنند. با ورود انسان به عصر صنعتي الزامات چون سرمايه و مهارت‌هاي صنعتي بر وي لازم آمد و امروز كه عصر فراصنعتي يا عصر شبكه‌ها و دانايي قرار داريم چه الزامات براي انسان‌ها مطرح مي‌باشد؟ هويت انسان حول سرعت شتابنده شبكه‌ها چگونه شكل مي‌گيرد؟ چه فرصت‌ها و تهديد‌هايي براي زندگي شخصي و اجتماعي افراد ايجاد مي‌گردد؟ چگونه مي‌توان از مفهوم ارتباطات در "عصر ارتباطات" استفاده خردمندانه كرد؟ چالش‌هايي كه عصر جديد در فكر و جسم افراد ايجاد مي‌نمايد را چگونه مي‌توان مديريت كرد؟ و در نهايت چگونه يك فرد بر تكيه بر قابليت‌هاي بي‌نهايت خود مي‌تواند به صورت كارا و اثربخش خود را به نحوي مديريت نمايد تا از زندگي لذت ببرند و ديگران از زندگي با او لذت ببرند؟

براي چه كسي
ان ال پي كه بر مبناي مهندسي ذهن، معماري كلان انسان، توانائي‌هاي بي‌شمار عصب‌ها و قدرت معجزه‌آساي برنامه‌ريزي بنا شده است مي‌تواند به شما كمك كند
اگر:
مدير هستيد و به دنبال مديريت موثر خود و سازمانتان هستيد
محصليد و تحصيل ساختارمند دانش را هدف قرار داديد
كارمنديد و قصد تحولي بزرگ در زندگي شخصي و اجتماعي خود داريد
مي‌خواهيد يك مذاكركننده حرفه‌اي باشيد
مي‌خواهيد دوست‌داشتني شويد
مي‌خواهيد يك عادت بد(اعتياد، بداخلاقي و ....) را كنار بگذاريد
مي‌خواهيد بازاريابي حرفه‌اي باشيد
مي‌خواهيد مديريت ذهن ناخوداگاه خود را در دست بگيريد
مي‌خواهيد از گذشته احيانا مشكل‌دار خود رهايي يابد
خواهان تحول در جسم و فكرتان هستيد

ریپورتر
30th March 2011, 12:34 PM
چگونه استفاده از ان ال پي به تعالي من مي‌انجامد


ان ال پي روش‌هايي را در اختيار افراد قرار مي‌دهد تا ضمن سازمان‌دهي به توانائي‌هايشان، رفتار، اهداف، تفكر، احساسات، باورها، معنويت و نظام ارزش‌خود را مورد بازبيني و ترميم قرار داده و جهشي همه‌جانبه را در زندگي شخصي و كاري خود ايجاد نمايد. آنچه ان ال پي را از روش‌هاي ديگر در حصول نتايج باورنكردي متمايز ساخته است، روش منسجم و الگوهايي است كه مورد استفاده قرار مي‌دهد.
ان ال پي مسيري را ترسيم نمايد تا فرد به راحتي بتواند با استفاده از ابزارهاي ان ال پي وضعيت موجود خود را ترسيم نموده و پس از شناخت وضعيت موجود با تاكيد بر سه عنصر ذيل وضعيت مطلوبي را در فرد ايجاد نمايد:


۱- خود فرد ۲- ديگران ۳- انعطاف‌پذيري
تمايز ان ال پی
ان ال پي در توانمندي‌سازي خصوصيات ويژه‌اي دارد كه هر يك مي‌توانند سرمنشا تحولي عظيم در انسان شوند:

ان ال پي يك رويكرد كل‌نگر است
ان ال پي با جزئيات به خوبي تعامل دارد.
در ان ال پي الگوسازي اهميت خاصي دارد
ان ال پي بر نحوه پردازش ذهني تاكيد خاصي دارد
ان ال پي داراي مدل‌هاي زباني خاصي است
ان ال پي هم با ذهن خودآگاه و هم با ذهن ناخودآگاه سروكار دارد
ان ال پي در ايجاد نتيجه موثر بسيار سريع عمل مي‌كند
ان ال پي يك تجويز نيست و چگونگي كاركرد آن به متخصص و استفاده كننده بستگي دارد

ریپورتر
30th March 2011, 12:36 PM
ان ال پي در باره موفقيت چه ميگويد؟
در روش ان ال پي ما با ۳عنصر آشنا ميشويم كه شناخت اين سه عنصر سرعتي اعجاب آور به موفقيت ما ميدهد...اين سه عنصر عبارتند از:
1-نتيجه وهدف:اول بايد بدانيم كه چه ميخواهيم و چه نتيجه اي را انتظار ميكشيم.
اين هدف بايد دقيقا روشن باشدو نقطه مجهولي نداشته باشد.مثلا اين كه من ميخواهم تا 5 سال ديگر 3 ميليارد تومن پول داشته باشم يا من تا 4 سال ديگر بايد مرك مهندسي برق بگيرم من تا 7 سال ديگر منزلي در منطقه خوبي از تهران(دقيقا بايد بدانيد كجا)خواهم داشت و از اين قبيل ..شفاف بودن هدف و خواسته مامسير حركت و رسيدن به موفقيت را سريعتر ميكند ..وقتي آنچه را كه ما ميخواهيم براي خودمان روشن و دقيق باشد تمام نيروهاي خارجي و داخلي به مك ما مي آيند تا به هدف نزديك تر شويم ...
۲- تيز حسي:هوشيار باشيد دريچه هاي حواس خود را باز نگه داريد تا آنچه را كه به دست مي آوريد متوجه شويد..اگر ما علائم و نشانه هاي موفقيت را درك نكنيم شايد موفقيت تا نزديكي ما بيايد و ما از اون بيخبر بمانيم پس بايد حواس خودمونرو واسه استقبال از موفقيت آماده و هوشيار نگه داريم..
۳- انعطاف پذيري:انعطاف پذير باشيد .آنقدر در رفتارتان تجديد نظر كنيد تا به خواسته هايتان برسيد..""اگر هميشه كاري را بكنيد كه هميشه كرده ايد هميشه به نتيجه اي مي رسيد كه هميشه گرفته ايد."".

اگر كاري كه ميكنيد موثر نيست كار ديگري بكنيد

ریپورتر
30th March 2011, 12:37 PM
قضاوت عجولانه (http://success.bloghaa.com/1388/07/11/%d9%82%d8%b6%d8%a7%d9%88%d8%aa-%d8%b9%d8%ac%d9%88%d9%84%d8%a7%d9%86%d9%87/)

مرد جوانی، از دانشکده فارغ التحصیل شد. ماهها بود که ماشین اسپرت زیبایی، پشت شیشه ‏های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود.
مرد جوان، از پدرش خواسته بود که برای هدیه فارغ التحصیلی، آن ماشین را برایش بخرد. او می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد. بلأخره روز فارغ التحصیلی فرارسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فرا خواند و به او گفت: من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر کس دیگری دردنیا دوست دارم. سپس یک جعبه به دست او داد.

پسر، کنجکاو ولی ناامید، جعبه را گشود و در آن یک انجیل زیبا، که روی آن نام او طلاکوب شده بود، یافت. با عصبانیت فریادی بر سر پدر کشید و گفت: با تمام مال و دارایی که داری، یک انجیل به من میدهی؟ کتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترک کرد.
سالها گذشت و مرد جوان در کار و تجارت موفق شد. خانه زیبایی داشت و خانواده ای فوق العاده. یک روز به این فکر افتاد که پدرش، حتماً خیلی پیر شده و باید سری به او بزند. از روز فارغ التحصیلی دیگر او را ندیده بود. اما قبل از اینکه اقدامی بکند، تلگرامی به دستش رسید که خبر فوت پدر در آن بود و حاکی از این بود که پدر، تمام اموال خود را به او بخشیده است. بنابراین لازم بود فوراً خود را به خانه برساند و به امور رسیدگی نماید.

هنگامی که به خانه پدر رسید، در قلبش احساس غم و پشیمانی کرد. اوراق و کاغذهای مهم پدر را گشت و آنها را بررسی نمود و در آنجا، همان انجیل قدیمی را باز یافت. در حالیکه اشک میریخت انجیل را باز کرد و صفحات آن را ورق زد و کلید یک ماشین را پشت جلد آن پیدا کرد.
در کنار آن، یک برچسب با نام همان نمایشگاه که ماشین مورد نظر او را داشت، وجود داشت. روی برچسب تاریخ روز فارغ التحصیلی اش بود و روی آن نوشته شده بود: تمام مبلغ پرداخت شده است.

ریپورتر
30th March 2011, 12:37 PM
هر مانعى یک فرصت (http://success.bloghaa.com/1388/07/14/%d9%87%d8%b1-%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%b9%d9%89-%db%8c%da%a9-%d9%81%d8%b1%d8%b5%d8%aa/)

در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را در یک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشه‌اى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر می‌دارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیارى از آن‌ها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هیچیک از آنان کارى به سنگ نداشتند.
سپس یک مرد روستایى با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. بارش را زمین گذاشت و شانه‌اش را زیر سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ریختن‌هاى زیاد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگیرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کیسه‌اى زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است. کیسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و یادداشتى از جانب شاه که این سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستایى چیزى را می‌دانست که بسیارى از ما نمی‌دانیم!

ریپورتر
30th March 2011, 12:40 PM
دابوت (http://success.bloghaa.com/1388/08/08/%d8%af%d8%a7%d8%a8%d9%88%d8%aa/)

دابوت فنی است که از جدید ترین طرح ها و روش ها و یافته های علمی استفاده کرده است و هدف آن رساندن افراد به بالا ترین مراتب بازدهی و بهره وری می باشد . این فن که به تازگی متولد شده است ، حاصل تلاش بسیار و مطالعات شبانه روزی ، تحقیقات ، تجارب و مطالعات موردی بسیار می باشد که در عمل خود را بخوبی نشان داده است .
در این علم سعی شده است مجموعه تکنیکهایی ارایه شود که توسط آن افراد بتوانند به خلاقیت ، تسلط بر خویشتن ، خود شکوفایی ، نبوغ ، خود شناسی ، خداشناسی و … و نهایتا به پیروزی نهایی و بهروزی دست یابند . دابوت ، دانش ارتباطات ، سایکوسایبرنتیک ، تصاویر ذهنی ، روانشناسی ورزش ، بهره وری ، آموزش و پرورش ، متافیزیک ، هیپنوتیزم و … تشکیل می دهد .
یکی از مشخصه های دابوت که این علم را از دیگر علوم موفقیت تمیز می دهد . نگاه همه جانبه این علم به تمام ابعاد وجودی انسان و تواناییهای بالقوه او می باشد .
دابوت علمی است که به ساختار ذهن افراد کار دارد.موفقیت و بهره وری ، خلاقیت و غنا همگی ساخته فکر و ذهن ماست . دابوت به ما کمک می کند تا در کمترین زمان ممکن به چند و چون و روشای رسیدن به نتایج دلخواه دست یابیم . از دیگر اهداف این فن احوال مطلوب ، روحیه قوی ، رهایی از خاطرات بد ، انجام کارها به نحو درست ، تغییر صدای ملامت گر درونی به صدای دلنشین و دوستانه ، تغییر عادتهای نامطلوب و آشنایی با نیروی کائنات و … است .
دابوت معتقد است که می توان مغز را همانند یک کامپیوتر برنامه ریزی کرد و نتایجی از قبل تعیین شده گرفت . هر انسانی بر این باور است که توانمندیهای بالقوه گسترده ای دارد . با این حال یکی از بزرگترین آرزوهای بشر بطور خود آگاه یا ناخودآگاه کسب توانایی های لازم برای ایجاد تغییر و ساختن دنیایی مطلوب تر می باشد .اگر واقع بینانه به آرزوها بنگریم متوجه می شویم آرزوها چیزی نیستند مگر تمایلات به ایجاد تغییر که این امر می تواند میل به کسب ثروت ، ارتقاء درجه و… می باشد . باید بدانید برای رسیدن به این اهداف مجهز شدن به مهارتها و فنونی ویژه برای ایجاد تغییر در خود الزامی و حیاتی است .
دابوت همچنین معتقد است : تنها به واسطه تغییرات فردی و بالا بردن بهره وری شخصی است که می توان زمینه تحولات اجتماعی و ملی را فراهم کرد . آشنایان به روش دابوت می دانند چیزی به نام شکست وجود ندارد و هرلحظه را باید فرصتی برای یادگیری و افزودن بر تجارب زندگی دانست .
این علم یک ابزار موفقیت است که در هرجایی می تواند کاربرد داشته باشد و تک تک افراد می توانند با این استفاده از این علم یک زندگی زیبا ، دلنشین و سراسر لذت را برای خود طراحی کنند .
این علم بسیار مهیج و در عین حال پیچیده است و فنون آن این امکان را به ما می دهد که میزان بهره وری شخصی را به طرز عجیبی بالا ببریم و در حالیکه بدنبال اهداف خود هستیم از زندگی نهایت لذت را ببریم .
گاردنر می گوید : انسان تا حصار اطراف خود را خراب نکند ، نمی داند که زندانی بوده است …
اندیشه های بزرگ ، مردان و زنان بزرگ را بوجود می آورد ، پس شما هم سعی کنید بزرگ بیندیشید . اگر می بینید که نمی توانید خود را در عالی ترین و شگفت انگیزترین موقعیت های ممکن تصور کنید و یا اندیشه هایی از این دست به سرتان می آید که : من هرگز نمی توانم صاحب آن چیز شوم یا آن رویداد نمی تواند برای من پیش بیاید .
شاید لازم باشد که به تصویریکه از خود در ذهن دارید ، بنگرید . تصویریکه از خود دارید ، یعنی شیوه نگرش و احساسی که به خویشتن دارید . این تصویر معمولا پیچیده و چند جانبه است . برای آگاهی کامل از همه جنبه های آن در ساعات مختلف روز و در اوضاع و شرایط گوناگون ، از خود بپرسید : اکنون چه احساسی نسبت به خود دارم ؟ و به تصاویر یا اندیشه هایی که به ذهنتان خطور می کند توجه کنید .
باید سعی کنیم که آن حالت عطش ،خواستن و آمادگی پذیرش را در خود بوجود آوریم . در این صورت ما قادر خواهیم بود که نیروهای عظیم درونی خود را در راه رسیدن به هدف فعال سازیم .
ادیسون می گوید : اگر انسان از توانایی های خود اطلاع داشت ، جدا شگفت زده می شد .
ما باید بتوانیم حالت پذیرش را در ناخودآگاه خود بوجود آورده و آن را حفظ کنیم تا پایدار بماند . امروز همگان می دانند که انسان دارای دو ضمیر خوداگاه و ناخوداگاه است . ضمیر خوداگاه کارهای روزمره ما را انجام می دهد .ضمیر ناخوداگاه کارهایی را انجام می دهد که احتیاج به تصمیم گیری ما ندارد . این ضمیر بسیار قوی بوده و کارهای مشکل را انجام می دهد . اگر توانایی انسان را به دیواری در تاریکی به طول و عرض ۱۰ متر تشبیه کنیم و سپس با چراغ دستی کوچکی به این دیوار نور بتابانیم ، تنها نقطه ای از آن دیوار قابل رویت خواهد بود . قسمت روشن را می توانیم ضمیر خوداگاه و فضای وسیع و تاریک را ضمیر ناخوداگاه انسان بنامیم .
هدفتان را مشخص کنید تا بدانید به کدام سو باید برویم :
می خواهیم ببینیم چگونه می توانیم نیروهای ضمیر ناخوداگاه را به فعل در آوریم . ضمیر ناخوداگاه افکار ، تصاویر و کلام را نمی تواند از واقعیت تمییز دهد . یعنی شما می توانید با کلام ، تصاویر ذهنی و افکار خود ضمیر ناخوداگاه را فریب دهید . با این روش هم می توانید آن حالت پذیرش و صلاحیت داشتن را در خود ایجاد کنید و هم نیروهای عظیم درونی را فعال سازید .
بهترین و ساده ترین روش استفاده از عبارات تاکیدی است . بسیاری از افراد اوایلی که با این تکنیک آشنا می شوند به دیده تمسخر به آن نگاه می کنند و خیلی آن را جدی نمی گیرند . آقای بهنام بستان ، بنیانگذار روش دابوت عقیده دارند که عبارتهای تاکیدی و تصویر سازی ، رسیدن به نتیجه قبل از عمل است و اول حالت پذیرش موقعیت مطلوب را در شخص بوجود می اورد و بعد نیروهای درونی را فعال می سازد .
امروزه اکثر دانشمندان و روانشناسان معتقدند علت عدم پیشرفت بسیاری از مردم نداشتن خودباوری است . انسانهای ضعیف اصولا تمایل دارند خود را محدود کرده و تواناییهای خویش را مقید سازند .
کسانیکه محدودیتهای فکری و ذهنی خویش را کنار گذاشته اند و بدون محدودیت اندیشیده اند ، توانسته اند به بالا ترین مدارج ترقی راه یابند .
تصویر پردازی ذهنی
ما با حواس پنج گانه خود ، نه تنها با محیط اطراف ارتباط برقرار می کنیم ، بلکه با درون خود نیز توسط همین پنج حس ، ارتباط برقرار می کنیم . به زمانی بیاندیشید که یک خاطره خوب در زندگی شما رخ داده است . سعی کنید در ذهنتان اندازه تصاویر را بزرگ و بزرگتر سازید . چه احساسی دارید ؟ آیا احساس خوشایندی به شما دست می دهد ؟ روی تصویر سازی فکر کنید مشاهده می کنید که اصل فکر کردن ، چیزی جز تصویر پردازی ذهنی نیست .
این تصویر ذهنی گاهی اوقات بطور عمدی توسط خودمان و به اراده ما ساخته و به نمایش در می ایند و برخی اوقات بدون خواست ما و ناخوداگاه بوجود می اید . ما ، آن چیزی هستیم که می اندیشیم . هستی ما با افکارمان بلندی می گیرد و دنیایمان را با اندیشه هایمان می سازیم .
برای اینکه در کار تصویر سازی ذهنی بتوانیم بخوبی تبحر و یا مهارت پیدا کنیم ، از ابتدا باید تمرین های آن را انجام دهیم . همانطور که با تمرین کردن عضلات بدنمان قوی می شود ، برای قوی کردن عضلات فکری و تصویر های ذهنی نیز ، می بایستی تمرین کنیم .
ما نمی توانیم خاطره ای را به یاد بیاوریم و احساسی را پیدا کنیم ، بدون اینکه تصویر داشته باشیم .
نمی توانیم برای آینده خود تصمیم بگیریم و اصولا هر تفکری با تصویر همراه است .
۱- اندازه تصاویر : به موضوعی بیاندیشید که احساسات شما را تحت تاثیر قرار دهد . این می تواند یک خاطره خوب یا ناخوشایند باشد . حال تصویر خود را بزرگ و بزرگتر و سپس تصاویر را کوچک و کوچکتر کنیم ، ببینید احساسات شما چگونه تغییر می کند . هرگاه حس کردید با فکر کردن در مورد مطلبی یا صحنه ای دچار استرس می شوید ، می توانید تصویر خود را آنقدر کوچک کنیم که دیگر دیده نشود .
۲- روشنایی تصاویر
۳- رنگ تصویر
۴- حرکت تصویر
۵- سرعت تصویر
۶- فاصله تصویر
۷- وضوح تصویر : تصاویر را می توان تخریب کرد و از وضوح آنها کاست ، و یا برعکس به تصاویر وضوح و شفافیت بخشید .
تناسب بین تصاویر واقعی و ساختگی : در علم دابوت تکنیکی وجود دارد بنام اردک ، که می گوید : هر وقت از دست کسی به شدت عصبانی شدید و هر بار که آن شخص به یاد شما آمد و حال شما را بد کرد ، می توانید چهره او را بصورت یک اردک ببینید . به پاهای او نگاه کنید که مثل یک اردک به زمین چسبیده است . بدن او مثل مرغابی پر دارد و دو بال کوچک در دو طرف بدن او بالا و پایین می رود . منقار پهن و مضحکی نیز برای او بگذارید . در اکثر اوقات اگر این کار را انجام دهید ، حالت روحی شما خیلی زود تغییر پیدا می کند و این عدم تناسب بین تصویر ساخته شده توسط شما و شکل واقعی آن شخص موجب خندیدن و در نتیجه اعتدال حالت روحی شما می شود.
تصویر سازی صبحگاهی
صبحها پس از بیدار شدن و شبها قبل از خواب ، عباراتی که از قبل آماده کرده و نوشته اید را بصورت جملات تاکیدی در زمان حال قرائت کنید ، تا بدین سان با توجه به تاثیری که کلام بر اعصاب می گذارد ، شما را آماده پذیرش قهرمانی و موفقیت نماید .
اگر تصویر پردازی خلاقی را جایگزین عبارات تاکیدی کنیم ، در اصل میان بر زده ایم . چرا که جملات و عبارات تاکیدی در وهله اول می بایستی تبدیل به بصویر شوند ، تا روی اعصاب و ضمیر ناخوداگاه اثر بگذارند .
باید توجه داشت که تصاویر می بایستی آنقدر تکرار شوند که ضمیر ناخوداگاه باور کند که این تصاویر واقعیت دارند، چرا که مغز قادر نیست تصاویر ذهنی و واقعیت ها را از هم تمیز دهد . البته بعضی از دوستان معترض هستند که حوصله این کار را نداریم ، فراموش می کنیم ، باید به ایشان بگوییم که پس از چند روز که این کارها را در ذهن خود انجام دادید ، این تصاویر جزئی از زندگی شما خواهد شد و شما دیگر لازم نیست هیچ کاری را انجام دهید . چون شبها به محض وارد شدن به رختخواب ، تصاویر ناخوداگاه آغاز و تا پایان ادامه می یابند و صبح ها بعد از بیداری نیز وضع به همین منوال خواهد بود .
ممکن در زندگی برای شما استرس بوجود آید ، اما باید بدانید که این اضطراب ، نتیجه تفکرات منفی یا بعبارت دیگر ، تصویرهای منفی میباشد . زمانیکه تفکر منفی باشد ، روحیه و در نتیجه رفتار نیز منفی می شود . شما نیز می توانید با یک تصویر سازی خلاق ، اضطراب خود را به حالت تعدیل در آورید .
در علم دابوت تکنیکی وجود دارد که موسوم به انفجار است .
انفجار :
۱- تصویر ذهنی را که عامل اضطراب می باشد را تشخیص دهید .
۲- در ذهن خود تصویر را منفجر کنید ، بطوریکه حتی صدای انفجار را بشنوید .
۳- قطعه های پراکنده شده در فضا را در کنار هم جمع نموده و با آن یک تلوزیون بسازید .
۴- در تلوزیون خودتان را ببینید که در بهترین حالت روحی و جسمانی در حال اجرای مهارتها و حرکتهای خود هستید .
۵- سخنرانی و یا هر چیز دیگر را که سبب اضطراب شما شده است را به پایان برسانید و بهترین آن را ارائه داده اید و تشویق شده اید .

ریپورتر
30th March 2011, 12:42 PM
معجزه علم کنترل مغز سايکو

نظير اين جملات را بارها از بسياري از مراجعين دفتر مشاوره راما شنيده ايم :
اگر منظورتان از سايکو تفکر مثبت است قبلا تجربه کرده ام ، روي من اثر ندارد ، فيلم راز را هم که بارها ديده و قانون جذب را هم امتحان کرده ام ، نتيجه اي برايم نداشته است .
روانپزشکم هم سالهاست که با داروهاي مختلف مرا تحت درمان قرار داده اما آنگونه که بايد ، مفيد واقع نشده است .
ما نيز خدمت اين عزيزان مي گوييم : نخير سايکو هيچ يک از اين موارد نيست به شما نيز پيشنهاد مي کنيم قبل از هرگونه قضاوت و پيش داوري متن زير را با دقت مطالعه فرماييد

امروزه در ايالات متحده ، حضور يک متخصص سايکو در مدارس و دانشگاهها و سازمان ها به يک ضرورت مبدل شده است

بيش از 60 سال است که از حقانيت اهميت علم سايکوسيبرنتيک مي گذرد و با اين حال درباره اش مطلب زياد ننوشته اند . البته نه به اين دليل که سايکو موفق نبوده است بلکه بر عکس به اين دليل که به شکل خيره کننده اي کارش را خوب انجام داده است و نان روانپزشکان و روانشناسان را در دنيا آجر نموده است

عجيب است که اين علم حاصل اهتمام فيزيکدانان و رياضي دانان بوده است ، نه روانشناسان . همانطور که پاستور پزشک نبود ، برادران رايت مهندس فضايي نبودند ، دوچرخه تعمير مي کردند ! انشتين هم اگر درستش را بگوييم فيزيکدان نبود ، رياضي دان بود اما نظريه او دنياي فيزيک را در نورديد.
سايکو پاي را از چارچوب تنگ و نادرست نظام بسته روانشناسي بيرون گذاشته و در قلمرو علم جديد سيبرنتيک براي حل مشکلات روحي و موانع موفقيت انسان ها به دنبال پاسخ مي گردد.

امروزه علم روانشناسي نيز به علم سايکو و نقش مهم آن در رفتار انسان ها معترف است اما براي سؤالاتي از قبيل اينکه :
چگونه اين علم اثر مي کند ؟ سايکو چگونه در مدت کوتاهي بدون تجويز دارو از شخصيت منزوي ، شکست خورده و نا اميد ، شخصيتي اجتماعي ، شاد و پيروز مي سازد؟ اين علم چگونه نظام عصبي مغز انسان را تغيير مي دهد ؟ جواب قانع کننده اي نداشته و ندارد.

از جمله اعتقادات هميشگي مان اين بوده که براي يافتن حقيقت به هر جا که لازم باشد بايد رفت . حد و مرزي ندارد . سالها قبل که تصميم گرفتيم در زمينه علم سايکو مطالعه کنيم متخصصين آمريکايي در مقايسه با متخصصين ساير نقاط دنيا بسيار جلوتر بودند ، در نتيجه به سراغ دانش آنها رفتيم .

سايکو علم کنترل مغز و برنامه ريزي ذهن است . ذهن شما مايه شخصيت و رفتار شماست . با برنامه ريزي و کنترل مغز به کمک علم سايکو ، در مدت 21 روز ، شخصيت و رفتار شما نيز تغيير مي کند
برنامه ريزي ذهن و کنترل مغز چيزي است که بايد در تمام مدت عمر ادامه يابد و مسلماٌ نمي توان پيشرفت شما را در 3 هفته خلاصه نمود . اما مي توان پيشرفت را در مدت سه هفته بگونه اي باور نکردني تجربه کرد و گاه پيشرفت کاملاً چشمگير و خارق العاده است

اغلب به مراجعين مي گوييم اگر بتوانيد به ياد بياوريد ، نگران شويد يا دکمه پيراهن و يا مانتوي خود را ببنديد کمترين مشکلي در استفاده از اين روش نخواهيد داشت . کارهايي که انتظار داريم براي کنترل مغز خود انجام دهيد ، ساده است اما نتايج آن حتي روانشناس سابقتان را نيز متحير مي نمايد.

امروزه از تکنيک سايکو ( علم کنترل مغز و برنامه ريزي ذهن ) در ايالات متحده براي برنامه ريزي صحيح دستگاه عصبي افراد در زمينه هاي مختلفي از جمله :

افزايش مهارت سخنراني بدون ترس و استرس در ميان انبوه جمعيت
آماده سازي تيم هاي ورزشي ايالات متحده جهت شرکت در مسابقات جهاني و المپيک
غلبه بر ترس از دندانپزشک
رفع کسالت مزمن افسردگي و تبديل آن به خوشبختي
افزايش معاشرت هاي اجتماعي
افزايش اعتماد بنفس
حل مشکل چاقي و پر خوري و رسيدن به وزن ايده آل
تبديل دانش آموزان و يا دانشجوياني که بارها نمرات مردودي مي گرفتند به شاگرداني ممتاز آنهم در مدت 21 روز.
باز گرداندن روحيه شاداب و با نشاط گذشته و حتي بهتر از آن به افراد
فروش کالاهاي بيشتر توسط فروشندگان و شرکتها
حذف عادات آزار دهنده
مهارت بيشتر در بازي شطرنج
حذف ترس و کنترل استرس
يافتن همسر مناسب
ترک اعتياد به مشروبات الکلي ، مواد مخدر و سيگار
افزايش مهارت هاي موفقيت در تحصيلات
و ...
استفاده مي شود

سايکو چگونه عمل مي کند ؟
همه موجودات و عناصر کره زمين از جمله ما انسانها در وجود خود داراي ريتم هستيم . قلب ما با ضربانهايي ريتميک خون را به سلول هاي بدنمان پمپاژ مي کند .
متخصصين مغز و اعصاب کشف کرده اند که مغز ما امواجي قابل اندازه گيري توليد مي کند که شديدا با بيماري يا تندرستي ما ، خواب يا بيخوابي ، استرس يا آرامش ، شکست يا موفقيت ، تمرکز يا عدم تمرکز ، ترس يا شجاعت و ... در ارتباط است.

در واقع ريتم امواج مغزي ما تحت تأثير هيجانات ، اضطرابات ،انگيزش ها ، استرس ها و آرميدگي ها و کليه حالات روحي و رواني مان قرار دارد و بسادگي قادر است سلامت جسم و روح ما را به خطر بياندازد.
اگر قادر به کنترل اين امواج نباشيم ، مکانيسمي که در هر فرد طبيعي و سالم ، سيستم دفاعي خارجي بدن در برابر نفوذ ميکروبها و ويروسها را تحت کنترل دارد ، دچار اختلال شده و در نتيجه انبوه اين عوامل ويرانگر بيگانه وارد بدن شده و ما را بيمار مي کنند.

در مورد افکار و حالات روحي شکننده نيز همينگونه است . به عنوان مثال در زماني که دچار ترس و استرس مي شويم . چون قادر به کنترل امواج مغز خود و بازگرداندن آن به حد نرمال نيستيم ، انرژي مغزمان افزايش مي يابد و نيروهايي ايجاد مي کند که اين نيروها مي بايد به طريقي آزاد شوند . ذهن نيز چاره اي جز آزاد سازي اين نيروها از طريق انجام فعاليتهاي جسماني شديد ندارد . بدين ترتيب بدن تحت تسلط ذهن دچار آزردگي شديد مي شود و شما اغلب خود را در حال انجام کارهايي مي يابيد که بعدها از انجام آن احساس پشيماني مي کنيد .
به عنوان مثال رفتاري از خود بروز مي دهيم که منجر به بحث و جدل با اطرافيانمان مي شود و يا دست به رانندگي زده و تصادف مي کنيم و يا تصميمات اشتباهي مي گيريم که جبران آنها بسادگي امکان پذير نخواهند بود و هزاران کار ديگر.
و در نهايت هم خود را فردي بد شانس قلمداد نموده و زمين و زمان و حتي خداي متعال را متهم مي کنيم به اينکه او نيز با ما سر جنگ و نزاع دارد و نمي خواهد که ما شاد و خوشبخت و موفق باشيم.
و اينگونه است که بدني که کارکرد طبيعي و آگاهانه خود را از دست داده و در برابر خواسته هاي ذهن سر تعظيم فرود آورده است ، در مقابله با مشکلاتي که گريبانگيرش مي شود از خود ضعف نشان مي دهد
خبر بسيار خوشحال کننده اين است که توانايي تحت کنترل در آوردن اين امواج به کمک علم سايکو بگونه اي شگفت انگيز مي تواند ما را در جهت بهبود بخشيدن به وضعيت زندگي مان ياري نمايد و مانع از انجام آن اشتباهات مکرر شود.
متد علم سايکو بر اين اساس شکل گرفته است که ذهن ما قادر است نيروها و شرايطي را که خارج از وجود ما قرار گرفته اند ،کنترل کند . همانطور که ما دنياي خودمان را خودمان ايجاد مي کنيم ، بنابراين قادر هستيم آنرا دوباره از نو پديد آوريم . در واقع به کمک علم سايکو از ذهن خودمان ، براي تغيير دادن و کنترل کردن دنيايمان بصورتي که دوست داريم ، استفاده مي کنيم.

آيا علم کنترل مغز سايکو در تجارت هم مؤثر واقع مي شود ؟
براي سايکو تفاوتي نمي کند کسب و کار شما چه باشد . دامنه موفقيت آميز بودن سايکو تا اندازه اي است که علم مديريت بازاريابي و فروش را نيز تحت تأثير خود قرار داده است ، به کمک علم سايکو کسب و کارهاي مختلف قادر خواهند بود فروش خود را چندين برابر نمايند .
فروشندگان به فروش هاي باور نکردني دست مي يابند .
سالن هاي زيبايي مشتريان بيشتري را جذب مي نمايند .
بنگاه هاي املاک ، فايلهاي بيشتري فروخته و اجاره مي دهند .
فروشگاهها محصولات بيشتري مي فروشند
کارخانجات سهم بازار بيشتري کسب مي کنند .
بيمارستان ها و مطب هاي پزشکي به بيماران بيشتري خدمات ارائه مي کنند

و هزاران کسب و کار ديگر متحول مي شود.

ریپورتر
30th March 2011, 12:44 PM
بخشی از آموزه های راز قانون جذب (http://www.mediya1.blogfa.com/post-53.aspx)

ما آنچه می شویم که می خواهیم و می توانیم آرزو هایمان را به کاینات مانند یک رستوران سفارش دهیم تا عالم به آن پاسخ بگوید و آن آرزو را برای ما بر آورده کند.در واقع راز ، بیانگر قانون جذب است که این قانون می گوید : " به هر چیزی فکر کنی به طرف تو جذب می شود" اگر چه این قانون به ظاهر شاید چیز عجیبی به نظر برسد اما اگر هر کدام از ما زندگی گذشته مان را نگاه کنیم ، به این که این قانون در زندگی ما بوده و ما بی آن که متوجه شویم از آن اسنفاده می کردیم ، پی خواهیم برد و شگفت زده خواهیم شد.... کوچک ترین مثال آن که بسیار زیاد در زندگی خیلی ها رخ داده این است که برای مثال دوستی را مدت زیادی است ملاقات نکرده ایم...اما چند روزی است که به او فکر می کنیم و در خیالمان تصور می کنیم که با او هستیم ، قدم می زنیم یا صحبت می کنیم..اتفاق جالبی که رخ می دهد این است که خبری از او می شنویم... یا او را به طور اتفاقی ملاقات می کنیم و یا نامه ای از او دریافت می کنیم و ....
مورد دیگر که به طور چشم گیر در زندگی خیلی از ما رخ می دهد این است که به خودمان می گوییم من در آینده می خواهم وارد این کار شوم یا این کار را انجام دهم یا در امتحان نمره ی خوبی را کسب کنم و در عین ناباوری به هر کدام از این آرزو هایی که داشتید رسیده اید ....اما به بعضی ها هم نرسیده اید...آیا اینکه شما به بعضی از خواسته هایتان نرسیده اید ، این قانون یعنی قانون جذب را نقض نمی کند.....در واقع اشتباه از طرف شماست و به این دلیل است که چهار مرحله اساسی قانون جذب یعنی طلب ، یقین به اجابت ، وانمود کردن و احساس اینکه طلب ات را گرفته ای و تشکر و سپاس را درست عمل نکرده ای.


راز = قانون جذب
قانون جذب می گوید : به هر چیزی که فکر می کنید ، آن چیز به سمت شما جذب می شود. شروع کار با فکر است. پس باید به شدت مواظب چیزهایی که روی آنها تمرکز می کنیم و به آنها توجه می کنیم باشیم .در واقع تمام چیزی هایی که در ذهن شما می گذرد را شما به سمت خودتان جذب می کنید. ساده ترین ذهنیتی که می توان از قانون جاذبه داشت ، این است که خودمان را به شکل یک آهن ربا فرض کنیم. و می دانید که می توانید چیز های دیگر را می توان با نیروی خودتان جذب کنید. نقش هر کسی به عنوان یک انسان ، پایبندی به افکارمان در مورد چیز هایی است که می خواهیم و باید در ذهنمان مشخص کنیم که چه چیزی می خواهیم و از این جا ما شروع به احضار یکی از بزرگترین قوانین کاینات می‏ کنیم اون قانون جذب است. ما چیزی را که بیشتر به آن فکر می کنید جذب می کنید .


این اصل را می توان به صورت خلاصه در سه عبارت ساده بیان کرد:
1. افکار
2. تبدیل می شوند به
3. اجسام
چیزی که بیشتر مردم از آن اطلاع ندارند این است که هر فکر فرکانس خاص خودش را دارد. هر فکری یک فرکانس دارد. ما می توانیم یک فکر را اندازه بگیریم. به همین خاطر اگر یک فکر را بار ها و بار ها در ذهنتان بیاورید مثل خریدن ماشین آخرین مدل، تاسیس یک شرکت، پیدا کردن همسر دلخواهتان و غیره آن موقع شما دارید آن فرکانس را به صورت پیوسته منتشر می کنید. بیشتر مردم به این فکر می کنند که چه چیز هایی را نمی خواهند و تعجب میکنند که چرا برایشان بارها و بار ها رخ می دهد.
در واقع قانون جاذبه هیچ اهمیتی نمی دهد که شما چه چیزی را خوب و چه چیزی را بد به ذهنتان می آورید و این که شما آن چیر را می خواهید یا نمی خواهید. جاذبه به افکار شما پاسخ می دهد.

بنابراین اگر شما یک جا نشسته اید و به کوهی از بدهکاری ها نگاه می کنید، و احساس بسیار بدی دارید، این همان سیگنالی است که دارید به کاینات عرضه می دارید. و این چیزی است که بیشر بدست خواهید آورد در موقعی که در ذهنتان چیزی را نمی خواهید و در درونتان فریاد عقب راندن آن چیز را می زنید ، در واقع آن را عقب نمی رانید! بلکه آن را به سمت خود می کشید شما فکر آن چیزی را که نمی خواهید را فعال می کنید و حالا قانون جاذبه چیز هایی از همین قبیل را سر راه شما قرار می دهد.


این فیلم راز نیروی جاذبه رو با ما در میون می‌ذاره. نیروی جاذبه در زندگی مفهومش اینه که هر آنچه رو که بخواهیم به سمت خود جذب می‌کنیم و این خواستن، یک خواستن کلامی نیست بلکه ما با فکر کردن به هر موضوعی اون رو جذب می‌کنیم. در واقع در این فیلم نحوه تبدیل افکار به واقعیت‌های فیزیکی توضیح داده میشه. به طور خلاصه ، افکار مثبت یا منفی نتیجه می‌دهند: احساسات مثبت یا منفی ، که نتیجه می‌دهند: رفتارهای مثبت یا منفی ، و از این نتیجه میشه: واکنش‌های مثبت و منفی محیط در مقابل رفتار ما ، که در واقع همون نتیجه یا اتفاقاتِ مثبت یا منفی هستند.
پس اثبات میشه : افکار مثبت = اتفاقاتِ مُثبت! و همینطور افکار منفی = اتفاقات بد!
تبدیل افکار و خواسته‌ها به اتفاقات، سه مرحله داره:


1. خواستن: خواستن به مفهوم فکر کردن به خواسته‌ایه نه بیانِ اون. ما با فکر کردن به آرزوها یا ترسها اونها رو طلب می‌کنیم.
2. پاسخ: در این مرحله کائنات یا هستی با توجه به جهت فکر ما در صدد پاسخ بر میان و طوری شکل می‌گیرن که ما رو به سمت خواسته هدایت کنن. ما هرگز از چگونگی وقوع این پاسخ باخبر نمی‌شیم.
3. دریافت: مرحله تحقق خواسته است که در یک فاصله زمانی قابل قبول بعد از خواستن رخ میده و اولین شواهد اون ظاهر شدن شور و اشتیاق و عشق و انگیزه در فردیه که خواسته رو با خودش داره و این حس در واقع راهنما و هدایت‌کننده فرد به سمت خواسته‌اشه.


نکته مهم: این یک تفکر امیدوارانه ، تلقین یا دیوانگی خیالی نیست! در واقع باور ، یاور ماست. و علم کوانتوم هم ثابت کرده است که هرگز نمی‌تونیم جهانی رو بدون حضور ذهن و برداشت‌های اون داشته باشیم. این راز رو میشه با الکتریسیته مقایسه کرد که هیچ کس معمولاً از ماهیتِ اون سر در نمیاره اما همه می‌دونن و دیده‌ان که با برق میشه غذا پُخت و بنابراین ازش بهره می‌گیرن. پس ما به ماهیت این راز هم کاری نداریم و تنها از اون برای کامیابی بهره می گیریم.
آلبرت اینشتین: «تخیل همه چیز است. تخیل پیش‌درآمد تمام داشته‌های ما در آینده است.»
توضیح دیگه‌ای که در مورد راز قانون جاذبه باید گفت اینه که ، هرگز از کسی خواسته نشده که به کنترل یا هدایت تمام افکارشون بپردازن چون این کار به دیوانگی افراد منتهی میشه ، بلکه باید از خیل افکار متعددی که در طول زندگی به سُراغ ما میان ، همیشه افکاری رو که می‌پسندیم و مثبت هستن نگهداری کرده و باقی رو دور می‌ریزیم. در واقع ما تجدید نظری در نحوه فکر کردن مداوم و ادامه افکاری که به سراغمون میان خواهیم داشت.
وینستون چرچیل: «شما جهان خود را می‌سازید همانگونه که در آن پیش می‌روید.»
از همین الان به چیزهایی فکر کنین که وجود ندارن ، مثلاً عشقی که می‌خواهین باشه ولی وجود نداره. اطمینان و ایمان داشته باشین که هستی پاسخی درخور با این خواسته خواهد داد. اگر تنها با اون چیزی که در ظاهر وجود داره و هستیم نگاه کنیم ، تنها چیزی هم که نصیبمون میشه همونه در حالی که می‌تونیم به چیزهایی فکر کنیم که در انتظارمون هستن و با این فکر اونها رو به سمت خودمون جذب کرده و در یافتنشون سرعت ایجاد کنیم. همینطور باید توجه داشته باشیم که مهم نیست این خواسته تا چه حد بزرگ و یا عملی باشه.

ریپورتر
30th March 2011, 12:45 PM
قانون جذب به ما مي گويد که در زندگي به همان چيزهايي مي رسيم که بر روي آنها تمرکز مي کنيم و به آن انرژي مي دهيم. چه بخواهيم و چه نخواهيم به هر چيزي که فکر کنيم در زندگي برايمان متجلي خواهد شد.
به عبارت ديگر بر روي هر چيزي که تمرکز کنيم آن را به زندگيمان فرا خوانده ايم.
بيشتر افراد زمانيکه در مورد قانون جذب مطالبي مي شنوند شگفت زده مي شوند. آنها تصور مي کنند که ايجاد حقيقي چيزهايي که در ذهن مجسم مي کنند، کار عجيبي است .
"من مي توانم هر.......

ریپورتر
30th March 2011, 12:48 PM
دوست گلم عزیز دلم :
در این دنیا ارزش تو را تنها عمل تعیین میکند برای چند برابر کردن ارزش خود اعمال خودت رو چندین برابر کن . در جائی گام بنه که مرد ضعیف میترسه قدم بگذاره وقتی مرد ضعیف در پی تفریح و لذته تو تلاش کن کار کن و زحمت بکش در همان مدت که مردان پر ادعا با آرزوهای بزرگ نقشه های بزرگی برای موفقیت میکشد تو به انجام یک کار که میتواند تو را به آرزوهایت نزدیک کند بپرداز ...
اکنون عمل کن اکنون عمل کن اگر عمل نکنی در یک زندگی آلوده به شکست بیچارگی فقر و بی شخصیتی نابود خواهی شد .
دوستون دارم http://blogfa.com/images/smileys/24.gif

ریپورتر
30th March 2011, 12:49 PM
كي گفته خدا هست؟! كي گفته خدا مهربونه؟!كي گفته به فكر بنده هاش هست؟! من اين حرف ها را قبول ندارم. بگو ببينم اگر خدا وجود داشت، آيا اين همه مريض مي شدند؟ بچه بي سرپرست پيدا مي شد؟ اين همه درد و رنج وجود داشت؟ اگر خدا بود اين همه زن بيوه و مطلقه وجود داشت؟ "نه، من نمي توانم خداي مهرباني را تصور كنم كه اجازه مي دهد اين چيزها وجود داشته باشد." مشتري لحظه اي فكر كرد، اما جوابي نداد چون نمي خواست جر و بحث كند. پس از تمام شدن اصلاح سر و صورتش خداحافظي كرد و هنوز چند قدمي دور نشده بود كه دوباره به مغازه آرايشگري برگشت و به آرايشگر گفت: به نظر من آرايشگرها هم وجود ندارند! آرايشگر با تعجب گفت: اين چه حرفي هست؟ من همين الان موهاي تو را كوتاه كردم. مشتري دوباره گفت:"نه، آرايشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند هيچكس مثل مردي كه آن بيرون است با موهاي بلند، كثيف و ريش اصلاح نكرده و ژوليده پيدا نمي شد." آرايشگر با قيافه حق به جانب گفت:"مي داني چيست؟ موضوع اين است كه مردم بايد به ما مراجعه كنند تا اصلاحشان كنيم." مشتري تاييد كرد، "دقيقا نكته همين است. خدا هم وجود دارد، تنها مشكل همين است كه ما به او مراجعه نمي كنيم. اگر به او و دستورات او مراجعه و عمل مي كرديم ديگر اين همه درد و رنج وجود نداشت."

ریپورتر
30th March 2011, 12:50 PM
.
قانون جذب یا قانون یقین چیست؟
مقدمه
به جملات ، ضرب المثل ها و شعرهای زیر دقت کنید و ببینید آیا می توانید پیام پنهان در آنها را دریابید:
دوش بامن گفت پنهان کاردانی تیز هوش وزشما پنهان نشاید کرد سرمی فروش
گفت آسان گیر برخود کارهاکز روی طبع سخت می گیردجهان برمردمان سخت کوش
شعر بالا از حافظ است و بخصوص بیت دوم بیشتر مورد نظر ماست. معنای ظاهری و ساده این بیت می شود:
دنیا و هستی از روی طبیعت و ذات خود برای کسانی که آن را سخت و پیچیده فرض می کنند سختی و پیچیدگی بیشتری فراهم می سازد و برای آنها که امورات را ساده و حل شدنی و قابل عبور فرض می کنند شرایطی ساده و فارغ از هر گونه پیچیدگی و سختی مهیا می سازد.
یعنی هر طوری که با عالم و کاینات برخورد کنی همانطور جواب می گیری!
همینطور به جملات و مثل های زیر دقت کنید:
بخند تا دنیا به رویت بخندد!
مار از پونه بدش می آید ، در لانه اش سبز می شود!
کبوتر با کبوتر ، باز با باز - کند همجنس با همجنس پرواز
درخت از ریشه اش آب می خورد آدمیزاد از باطنش
همینطور از حضرت علی (ع) نقل شده است که:
در امور زندگی خود تفكر كن،آرام باش، توكل كن و سپس آستين ها را بالا بزن؛ خواهي ديد كه خداوند زودتر از تو دست به كار شده است.
و مولانا می گوید:
پس زبان همدلی خود دیگر است همدلی از همزبانی خوش تر است

و از همه زیباتر در قرآن کتاب مقدس مسلمانان آمده است:
و قال ربکم ادعونی استجب لکم
پروردگار شما گفته است : مرا بخوانید تا خواسته هایتان را اجابت کنم و برآورده نمایم .
و در حدیث قدسی آمده است که خداوند می فرماید:
هر کس یک وجب به سوی من آید یک گام به سوی اوخواهم رفت و هرکس گامی به سوی من آید، دو گام به سویش برخواهم داشت و هر کس آهسته به سویم آید، شتابان به جانبش خواهم رفت.
اکنون دوباره جملات بالا را یکبار دیگر بخوانید و ببینید آیا می توانید آن نکته ظریف و طلایی پنهان در لابلای این جملات را پیدا کنید؟
آنچه از این جملات دریافتید همان قانون جذب یا قانون یقین است. قانون جذب می گوید:
وقتی به چیزی فکر می کنی ، چه آن چیز را بخواهی و چه نخواهی ، همین فکر کردن وهمین تمرکزکردن روی آن چیز باعث می شود که بلافاصله در بخشی از کاینات آن چیز واقعی شود!
این یعنی ما انسان ها در درونمان از یک قابلیتی برخورداریم به نام قدرت تبدیل فکر و نیت به اشیا و اتفاقای حقیقی و واقعی و فیزیکی!

قانون جذب از سه قسمت اساسی تشکیل شده است:
قسمت اول: خواستن و طلب کردن است که فقط با یک کلمه بر دل راندن و متوجه موضوعی شدن بدون اینکه حتی آن کلمه برزبانمان جاری شود صورت می گیرد. این قسمت در اختیار ماست.
قسمت دوم : واقعی سازی موضوع طلب شده و به بیانی اجابت فوری دعا توسط هستی و کاینات است که ما اصلا نباید نگران چگونگی تحقق آن و هزینه و زمان و شیوه و روش به واقعیت پیوستن طلب خود باشیم. نظام کاینات به گونه ای طراحی شده است که به محض طلب چیزی از سوی ما آن را واقعی و محقق کند. این قسمت در اختیار ما نیست و همه چیز آن را باید به کاینات واگذار کرد. وظیفه ما فقط این است که بدانیم چنین اتفاقی حتما می افتد که حتی اگر قبول نداشته باشیم هم این اتفاق به خودی خود می افتد چرا که در خلقت ما انسان ها این قابلیت به صورت ذاتی وجود دارد.
قسمت سوم: این قسمت فرق بین آدم های مستجاب الدعوه و آدم های موفق و آدم های شکست خورده را مشخص می کند. در واقع ما آدم ها باید در عملی شدن و واقعی بودن دو قانون قبلی کمترین شک و تردیدی نداشته باشیم. کمترین شک و دودلی باعث می شود که بلافاصله طلب و آرزوی جدیدی به کاینات ارسال شود و طلب و درخواست قبلی را ضعیف یا خنثی سازد و از بین ببرد. هر چه میزان شک و تردید ما نسبت به اجرایی بودن و درست بودن دو قسمت اول و دوم بیشتر باشد زمان دیدن آرزو برای ما کمتر است. اگر بخواهیم مناسب فرهنگ و ادبیات آشنای خودمان این قسمت را توضیح دهیم باید بگوئیم که هر چه یقین و اعتماد قلبی ما به درستی و پایداری و ثبات دو قسمت اول محکم تر و استوارتر باشد فاصله زمانی بین درخواست و اجابت آرزوها و افکار ما کمتر است.
به همین خاطر است که ما ترجیح می دهیم به جای کلمه " قانون جذب" از عبارت آشناتر "قانون یقین" استفاده کنیم. اما چون عبارت " قانون جذب" جای خود را در کلام مردم دنیا باز کرده است ما از عبارت قانون جذب نیز استفاده خواهیم کرد.

رسیدن به مرحله پذیرش قلبی درستی قانون جذب
برای اینکه قانون جذب توسط تمام اجزای وجود ما به طور کامل پذیرفته شود و ما به این علم برسیم که مرغ آمین حتما بالای سرما پرواز می کند و به محض اینکه نیت چیزی را در دل بگردانیم فی الفور و به طور برق آسا آن را برای ما مهیا می سازد. برای اینکه به این مرحله از یقین و اطمینان کامل برسیم و قانون جذب را با تمام پوست و گوشت و استخوان خودمان باور کنیم. باید قبل از آن چند پیش فرض را به طور کامل و بدون هیچ تردیدی بپذیریم.

ریپورتر
30th March 2011, 12:52 PM
پیش فرض های قانون جذب

پیش فرض اول: اولین پیش فرض قبول این نکته است که ما موجودات فقط فیزیکی و مادی نیستیم. بلکه برعکس موجوداتی کاملا متافیزیکی و غیر مادی هستیم که این شکل و شمایل و هیبت فیزیکی ما ادامه و امتداد بخش متافیزیک و ماوراء الطبیعه وجود ماست. یعنی مثل کوه یخی که بخش اعظم آن داخل آب قرار دارد و فقط بخش کوچکی از آن از آب بیرون زده و قابل رویت است ما هم باید با تمام وجود این موضوع را قبول داشته باشیم که مثل کوه یخ بخش اعظم هستی و وجود ما در فضای ماورالطبیعه و متافیزیک است و این بدن و جسم فیزیکی ما در دنیا فقط بخش کوچکی از آن است که در این دنیا و در این فضای زمان و مکان برای مدت محدودی آشکار شده است. نکته مهم این است که بپذیریم ما از بخش متافیزیک خود جدا نشده ایم و به آن کاملا وصل هستیم و همانطوری که درخت از ریشه آب می خورد انسان از باطن و نیتی که دارد باید بپذیریم که ریشه های وجودی ما همین الان در دنیای متافیزیک قرار دارد. اگر می خواهیم قانون جذب را بفهمیم و درک کنیم و به کار ببریم قبول کردن این مورد ضروری است. در غیر اینصورت یعنی اگر وجود بخش متافیزیکی خود را منکر شویم قانون جذب به هیچ وجه دیگر برایمان قابل فهم نخواهد بود ودر نتیجه هرگز نخواهیم توانست از امکانات آن بهره مند شویم.

پیش فرض دوم: دومین پیش فرض برای فهم و درک قانون جذب این است که بپذیریم دنیا هر چه هست موج است و لرزش و ارتعاش. اگر راحت تر باشیم می توانیم به جای کلمه ارتعاش از کلمه نور هم استفاده کنیم. یعنی بگوئیم دنیا هر چه هست نور است. اما چون در تمام مباحث قانون جذب از واژه ها ی ارتعاش و نوسان و لرزش استفاده می شود ما هم از همان واژه های مرسوم استفاده می کنیم و در عین حال همیشه هم این نکته را در نظر داریم که نوردر اکثر اوقات در فرهنگ و زبان ما بهتر از کلمه ارتعاش معنا می دهد.
اگر خوب دقت کنیم می بینیم که قبول ارتعاشی بودن و در نوسان بودن و به زبان ساده تر نظریه موجی بودن کل هستی آنقدرها هم دور از باور نیست. همه آنها که فیزیک دبیرستان را گذرانده اند خوب می دانند که صدایی که می شنویم از جنس ارتعاش و نوسان مادی است و قدرت بینایی ما به واسطه تابش و انعکاس امواج طیف نوری است و حتی در مقیاسی دیگر حس چشایی و بویایی و لامسه ما هم امواج عصبی و الکتریکی هستند که در بدن ما گسترش می یابند و به واسطه مغز امکان تفسیر و معناسازی این امواج را برای ما فراهم می سازند.

پیش فرض سوم: سومین پیش فرض وجود یک عقربه و ارتعاش سنج در درون وجود ما به نام "حس ششم" یا "دل" است. در قانون جذب پا از موجی بودن و ارتعاشی بودن حواس پنجگانه فراتر گذاشته می شود و فرض براین است که کل هستی و کاینات از جنس ارتعاش و حساس به ارتعاش است و ما وقتی چیزی را تجسم می کنیم در واقعی ارتعاشی خاص و ویژه آن چیز را در درون دلمان تولید می کنیم که این ارتعاش برای کاینات قابل فهم و درک است. جالب اینجاست که در قانون جذب به چشم و گوش و بینی و زبان و پوست به عنوان حس گر یا سنسور ارتعاش سنج نگاه می شود و گفته می شود که به غیر از این حواس پنجگانه ما یک حس دیگر هم داریم به نام "شور و هیجان و احساس درونی" که می شود حس ششم ما و به کمک آن می توانیم بفهمیم چقدر با هستی و کاینات هم ارتعاش و همصدا و همنوا و هم آهنگ هستیم.
یعنی همانطوری که وقتی پوست دستمان با یک فلز داغ تماس پیدا می کند و می فهمیم که نباید نزدیک شویم ، به طور مشابه هر وقت با حس ششم خودمان یعنی همان حس درونی فهمیدیم که حالتمان خوب و مثبت نیست مثلا افسرده و ناراحت و خشمگین و ناامید و .... هستیم بلافاصله باید درک کنیم که دروازه انتقال ارتعاش درون دل ما به سمت کاینات بسته شده است. شاید به جای حس گر درونی در فرهنگ خودمان استفاده از کلمه "دل و قلب" بهتر ماموریت این حس گر شماره شش وجود انسان را توضیح دهد.
یعنی اگر می خواهیم ببینیم ارتعاشی که الان در وجودمان حاکم است با ارتعاشات همیشه خیر و مثبت کاینات هم آهنگ و هم فرکانس و هم نواست کافی است به دلمان مراجعه کنیم. اگر دل آشفته و دل نگران و دلسرد و ناامید بودیم باید بدانیم مشکلی وجود دارد. اما اگر دل آرام و دل شاد و دل آسوده بودیم باید بدانیم که تمام دریچه های مابین ما و کاینات باز هستند و جریان حیاتی هستی و لطف و فیض خالق کاینات در درون وجود ما در گردش است و در نتیجه هر چه نیت کنیم فی الفور اجابتش را می توانیم به عینه و با تمام وجود خود نظاره گرباشیم.
الا بذکرالله تطمئن القلوب
همانا با یاد خدا دل ها آرام می شود

حال با پذیرش این سه پیش فرض بیائید قانون جذب را به شکلی جدید تر و قابل فهم تر بیان کنیم.
قانون جذب می گوید:" هر فکری که در ذهن ما تولید می شود یک ارتعاش تولید می کند. این ارتعاش اگر به مدت کافی در ذهن حفظ شود دامنه اش آنقدر زیاد می شود که می تواند از مرز آستانه قابل قبولی عبور کند و توسط کاینات جدی قلمداد شود. کاینات بلافاصله مشابه این ارتعاش را تولید می کند و چون در کاینات هر ارتعاش معادل یک واقعیت است در نتیجه چیزی فیزیکی در هستی برای این ارتعاش بلافاصله ایجاد می شود. در این مرحله فکر ما که ماهیتی ذهنی و غیر مادی دارد به یک واقعیت تبدیل شده است. حال باید این فکر واقعی شده مقابل ما ظاهر شود تا ما بتوانیم واقعی شده آن را به چشم ببینیم و از داشتن و حضور درکنار آن لذت ببریم. اینجاست که باید به کاینات فرصت دهیم آن واقعیت را با یک تاخیر زمانی به ما برساند . در تمام این مدت ما باید ارتعاش یکدست و یکپارچه و خالص خود را به صورت فکر و نیتی ثابت و ماندگار در وجود خود حفظ کنیم و حتی لحظه ای اجازه ندهیم فکری متضاد و مخالف با آن در وجود ما شکل بگیرد. چرا که به محض اینکه یک فکر مخالف وارد ذهن ما شد فورا ارتعاش مربوط به خود را تولید و ارسال می کند و به کاینات دستور جدیدی می دهد که چه بسا با دستور قبلی کاملا متضاد باشد.
در قانون جذب به شدت روی این نکته تکیه می شود که ما چیزی به نام دفع ارتعاش نداریم. یعنی در قانون جذب چیزی به نام "نه" و علامت نفی نداریم. به محض اینکه سمت نگاه دل ما متوجه چیزی شد و آن چیز توانست توجه و دقت ما را به خود جذب کند، حتی اگر آن چیز مورد علاقه و خواست ما هم نباشد ، اما بلافاصله در وجود ما ارتعاش مربوط به آن تولید و به کاینات گسیل می شود.
مثلا وقتی بگوئیم:"من ثروت و راحتی و رفاه می خواهم!" ارتعاش مربوط به فراهم ساختن شرایط ثروتمندی و توانگری برای ما در کاینات شکل می گیرد . اما اگر بگوئیم: "من فقر وبدهی را دوست ندارم! و اصلا نمی خواهم دچار ورشکستگی و کسر پول شوم!" با وجودی که گمان می کنیم مشغول "نه گفتن" هستیم اما در حقیقت با توجه کردن به موضوع فقروبدهی و ورشکستگی و نداری باعث می شویم که این چیزهایی که اصلا مورد علاقه ما نیستند در کانون توجه ما قرار بگیرند و ارتعاش مربوط به خود را از طریق وجود ما به سمت کاینات ارسال دارند. اگر خوب توجه کنیم می بینیم که ما ندانسته با روی گرداندن و نظاره صحنه های منفی و نامناسب ، به واقع مشغول وارد سازی این منفی ها به زندگی خود هستیم و اگر هشیار باشیم و ندای درونی دلمان گوش دهیم و بر قلبمان مهر نخورده باشد ، بلافاصله از حالت درونی نامناسب و مضطرب و پریشانمان باید فوری متوجه شویم که داریم مسیر اشتباه را طی می کنیم و توجه خود را به سمت نامناسب ها چرخانده ایم.
اینکه ملاک و مهم نیت درونی ما و سمت نگاه دل ماست نه چیزی که بر زبان می آوریم و این نکته مهم که ارتعاشات درونی ما به سمت کاینات فقط بر اساس چیزی که توجه و دقت خود را معطوف آن کرده ایم تولید می شوند. نکته بسیار مهم و در عین حال سودمندی است که به کمک آن می توانیم با جابجایی آگاهانه و دانسته و عمدی سمت توجه دل و فکر و ذهن و روحمان به سوی چیزهایی که می خواهیم ، در زندگی خود چیزهایی خلق کنیم و محیطی بسازیم که باب طبع دلمان باشد و باعث لذت و آرامش و شادی باطنی خود و اطرافیانمان شود.

اینکه قانون جذب بر اساس ارتعاش تولیدی در اعماق وجود ما کار می کند و کاری به شکل و شیوه تولید این ارتعاش ندارد برای ما به عنوان "خالق زندگی خودمان" یک خبر فوق العاده خوب است. بر اساس این خاصیت ما می توانیم ارتعاش مورد نظر خودمان را از طریق تجسم و تصویر سازی ذهنی تولید کنیم و به جای اینکه خودمان را در شرایط واقعی قرار دهیم با تجسم شرایط دلخواه خودمان و شناور شدن کامل در آن شرایط تجسمی در درون خودمان امواج مربوط به آن شرایط را ایجاد کنیم و در نتیجه نقشه دقیق و کامل چیزهایی که می خواهیم را از طریق ارتعاشات یکدست و خالص و بدون وجود ناخالصی های تجربیات واقعی به کاینات منتقل کنیم. همچنین با کمک کلمات مناسب و حساب شده و هدایت شده می توانیم جملاتی را در طول شبانه روز بر زبان آوریم که به هیچ وجه باعث نشوند موارد ناخواسته و منفی در کانون توجه ما قرار بگیرند و بدون خواست ما برای خودشان ارتعاش تولید کنند.
همچنین ما می توانیم خودمان را در فعالیت هایی درگیر کنیم که با انجام رفتارهایی خاص بدنمان قبول کند که در حال تجربه شرایط خاص و مورد علاقه خود است و به طور مستقیم با درگیر ساختن تمام وجود فیزیکی خود در بازی ها و فعالیت هایی "خوش ارتعاش و با نوساناتی مطلوب" ، ارتعاشاتی یکدست و یکپارچه و خالص و ماندگار و پایدار را به سمت کاینات ارسال کنیم

ریپورتر
30th March 2011, 12:53 PM
سوء تفاهم ها و اشتباهات رایج در خصوص قانون جذب

بدفهمی اول: قانون جذب به معنای تنبلی و فراغت از تلاش و رهایی کار نیست. قانون جذب یک جور نگرش آرام کننده و اطمینان بخش به کاینات و خالق هستی و مهار و کنترل احساسات درونی انسان هنگام تلاش برای خلق آگاهانه و دانسته جهان مورد نظر و آرمانی فرد است.
خیلی از آنها که در قرن تکنولوژی و انفجار اطلاعات دنبال روش های کپسولی و اعجاز آور هستند گمان می کنند قانون جذب هم یکی از همان دستآوردهای نوین بشری است که امکان دسترسی راحت و بی دردسر به آرزوها بدون انجام کار و تحمل زحمت را فراهم می سازد. در حالی که قانون جذب به عنوان یک پیش فرض اساسی بدن فیزیکی و جهان مادی و کلیه قوانین حاکم بر آن را به طور کامل می پذیرد و تفاوت آن با دیگر نگرش ها در این است که همزمان از یک زاویه بزرگتر بخش نادیدنی و ناپیدای متافیزیک وجود هر انسانی را هم قبول می کند. به عبارتی جسم فیزیکی هنوز هم مانند گذشته به برنامه ریزی و هدف گذاری و تلاش اقدام می کند اما اینبار چون به قانون جذب ایمان و یقین دارد ، با اطمینان خاطر و آرامش کامل فقط در مسیر خواسته و طلب اصلی اش گام برمی دارد و با کنترل حساب شده و لحظه به لحظه مرکز توجه و دقت و تمرکز فرد، امکان ظهورو خودنمایی احساسات و هیجانات منفی و بازدارنده را در وجود شخص از بین می برد.
شخص معتقد به قانون جذب چون یقین دارد که کاینات همراه اوست و خیر او و همه عالم را می خواهد ، دیگر نگران وقوع حوادث شر و بد در زندگی خود نیست. هر چه هست برای این چنین شخصی خیر و برکت و فراوانی و مصلحت است. او اصلا نگران چگونگی انجام آرزوهایش توسط کاینات نیست. اینکه منابع مورد نیاز برای فراهم ساختن آرزوها و درخواست های او از کجا توسط کاینات فراهم می شود به او ربطی ندارد و اصلا به آنها فکر نمی کند. او مطمئن است که در جاده زندگی تنها نمی ماند و نگاه یک حامی قدرتمند در تمام طول جاده زندگی همراه اوست. چنین شخصی چون از همراهی کاینات در مسیر فعالیت هایش خاطرش جمع است و نظام باورهایش هم پذیرفته که توانایی انجام ناممکن ها را دارد به جای اینکه محافظه کار و بیش از حد محتاط باشد ، شجاعانه وارد میدان عمل می شود و در تاریک ترین جاده ها با روشن کردن هر چراغی که دارد قدم می گذارد و مطمئن است خود جاده به او مسیر بعدی را نشان می دهد. برای همین است که اگر در زندگی همه افراد موفق دقت شود متوجه می شویم که همه آنها به شکلی به قانون جذب ایمان دارند و بر اساس آن چارچوب زندگی خود را بنا می کنند.
تصور اینکه قانون جذب به معنای بیکاری و تن پروری است و یک رویای توهمی است که آدم های تنبل برای خود ساخته اند تا از کار و تلاش رهایی یابند ، تصوری باطل و تفسیری غلط توسط همان آدم های تنبل است که هر قانونی را در جهان از دید تنبلانه و تن پرورانه خود تفسیر می کنند.
اتفاقا قانون جذب عینا مانند مفهوم توکل در فرهنگ ما عمل می کند. شخص معتقد به این قانون با توکل و تکیه بر این قانون وارد میدان عمل و اقدام می شود و بدون دخالت دادن افکار و احساسات مزاحم با اعتماد به نفس و اطمینان قلبی کامل و بی نقص کارش را به پیش می برد و هر مرحله ای که عبور می کند را یک پیروزی و مهر تائیدی بر درستی دیدگاه و نگرش قانون جذب می داند.

بدفهمی دوم: خیلی ها گمان می کنند که قانون جذب و کمک و همراهی کاینات برای اجابت خواسته ها و آرزوهای اشخاص فقط منحصر به آدم های خوب این دنیا است و آدم بدها نمی توانند از قانون جذب بهره مند شوند.
اما حقیقت این است که قانون جذب هر چند یک قانون فیزیکی /متافیزیکی است اما مثل تمام قوانین فیزیک برای همه عالم به طور یکسان اجرا می شود و نتیجه یکسان به همراه می آورد. هر آدمی چه خوب و چه بد هر نیت و آرزویی را در اعماق دلش بگرداند باید مطمئن باشد که با اینکارش ارتعاشی را ایجاد می کند که توسط کاینات بلافاصله دریافت و برای واقعی شدن و به حقیقت پیوستن به صورت یک دستور لازم الاجرا در کل هستی پخش می شود. تفاوت اصلی در بخش سوم قانون جذب یعنی یقین داشتن یا شک کردن آشکار می گردد. اگر انسان به کارکرد قانون جذب اعتماد و اعتقاد کامل و قلبی داشته باشد ، حال این انسان یک شخص خوب باشد یا یک شخص ناخوب ، در هر حالت به واسطه این اعتقاد و یقین قلبی ، می تواند هر زمان که اراده کند تحقق آرمان ها و آرزوهای درونی اش را در زندگی واقعی خود نظاره گر باشد. اما اگر انسانی نسبت به ثبات و درستی قانون جذب و همراهی کاینات دائم در شک و دودلی و تردید به سر ببرد و اجازه دهد افکار ناامید کننده و سرد ، گرمی و شور وصالش را دائم از او بگیرد. این شخص حتی اگر یک انسان کاملا خوب و مثبت هم باشد ، باز نمی تواند به آنچه می خواهد برسد.
قانون جذب اوج بخشندگی و بخشش و دست و دلبازی کاینات را نشان می دهد. این قانون خیلی ساده می گوید هر چه می خواهی تقاضا کن و جوابش را بگیر. بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را! این قانون می گوید که کاینات همیشه خیر و صلاح همه انسان ها را خواسته و می خواهد و خواهد خواست و در خیر بودن اتفاقاتی که در عالم و هستی می افتد حتی لحظه ای هم نباید شک کرد. چه بدانیم و چه ندانیم، چه دلمان بخواهد و چه نخواهد ، چه باورداشته باشیم و چه نداشته باشیم، چه قبول کنیم و چه نکنیم ، قانون جذب وجود دارد و کارش را انجام می دهد.
ولی اگر آن را ببینیم و باورش کنیم و آگاهانه و دانسته از آن استفاده کنیم ، طبیعی است که حس خلاقیت و شور و هیجان بسیار بیشتری را در دوره حیات خود تجربه خواهیم کرد. بنابراین اگر می بینید یک انسان به ظاهر بدخلق موفق شده به آنچه می خواهد در حوزه های مختلف مالی و شغلی و اجتماعی برسد و انسان خوش خلق دیگری نتوانسته به جایگاه مناسبی در زندگی اش برسد. شک نکنید که تفاوت آن دو در میزان شک و تردیدی است که در اعماق دلشان نسبت به لیاقت خود برای بهره مندی از امکانات کاینات وجود دارد.

بدفهمی سوم : خیلی ها گمان می کنند کاینات اگر بخواهد آرزوهای آنها را برآورده کند به ناچار باید آرزوی شخص دیگری را برآورده نکند تا بتواند مواد اولیه کافی برای ساختن کاخ آرزوهای نفر اولیه را فراهم سازد. به عبارت دیگر خیلی ها نسبت به بی نهایت بودن بانک کاینات برای پرداخت صورتحساب هزینه آرزوهای انسان ها شک و تردید دارد. برای همین است که وقتی قانون جذب می گوید فقط بخواهید و نپرسید که چگونه و در چه زمان و مکانی این خواسته شما اجابت می شود ، خیلی ها اعتراض می کنند و با ردیف کردن محدودیت ها و نبود امکانات در اطراف خود می گویند که اجابت این آرزو از پایه و اساس غیر ممکن است و نباید یک درصد هم به تحقق آن امید داشت.
اما نکته اینجاست که این اشخاص بخش متافیزیک و ماوراء الطبیعه قضیه را فراموش کرده اند و از یاد برده اند که برای برآورده شدن و اجابت آرزوی هر انسانی و در حالت کلی هر موجودی در عالم ، تمام کاینات بسیج می شوند و از تمام امکانات موجود در عالم برای فراهم ساختن مواد اولیه مورد نیاز جهت تحقق و واقعی سازی آرزوهای هر انسانی کمک گرفته می شود. حتی اگر لازم باشد در خیلی از موارد از دشمنان و بدخواهان فرد نیز برای اجابت آرزوهای او کمک گرفته می شود و این بدخواهان بدون اینکه بخواهند و بدانند بازیچه کاینات قرار می گیرند تا به نفع شخصی که از او خوششان نمی آید عمل کنند.
در قانون جذب گفته می شود که همانطوری که برای سالم شدن یک انسان بیمار، ضرورتی ندارد که بیماری به شخص دیگری داده شود تا توازن برقرار گردد! به همین شکل هم عین حالت سلامتی ، حالت فراوانی و ثروت یک شخص فقیر نیازمند فقیر شدن یک انسان در جای دیگری نیست. کاینات خودش از ناکجاآبادی که خیلی مواقع اصلا حدس و گمان ما به آنجا نمی رود منابع هزینه های پروژه تبدیل افکار ما به واقعیات را فراهم می کند و اصلا هم در این میان حق خوری و حق کشی و فریب و نیرنگ و کلاهبرداری ضرورتی ندارد.
اگر شخصی مثل بیل گیتس بنیان گذار شرکت نرم افزاری مایکروسافت توانست چندین سال به عنوان توانگرترین شخص عالم درآید ، دلیلش این نبود که او حق کسی را بالا کشید و یا سهم انسانی را در این جهان برای خود برداشت. او به جای اینکه به معدن طلای دیگران دست درازی کند ، خودش از دل هستی و کاینات یک معدن طلای جدید به نام نرم افزار نویسی و تولید برنامه های کاربردی کامپیوتری را درخواست کرد و کاینات هم این معدن طلایی و پرسود را به او و بقیه افراد بعد از او هدیه کرد. خوب دقت کنید این منبع غنی ثروت سازی ناگهان از جایی پیدا شد و برای درخواست کننده و همه انسانهای آرزومند بعد از او شروع به ثروت سازی کرد. و جالب اینجاست که صدسال پیش این معدن اصلا دیده نمی شد و کسی باور نمی کرد که از این منبع هم بتوان به ثروت دست یافت.
کاینات همیشه به همین شکل عمل می کند. برای همین نیز در قانون جذب همیشه گفته می شود که زیاد نباید نگران اجرایی شدن و محدودیت های عملیاتی شدن آرزوهایمان باشیم. بلکه باید جرات آرزو کردن و بیشتر خواستن را همیشه در دل خود زنده نگه داریم و مطمئن باشیم و یقین داشته باشیم که کاینات خودش اسباب اینکار را فراهم خواهد ساخت.

بدفهمی چهارم: خیلی ها گمان می کنند وقتی به گذشته فکر می کنند یا در رویاهای آینده فرو می روند یا صحنه ای نامناسب در زمان حال را مشاهده می کنند ، قانون جذب کار نمی کند. حال آنکه وقتی کسی خاطره ای از گذشته را به اکنون ذهن خود می آورد و یا تجسمی رویایی از آینده را در الان ذهن خود ایجاد می کند در حقیقت مشغول آفرینش فکری است که در زمان حال خلق می شود و به طور اتوماتیک این فکر ارتعاشی ایجاد می کند که اگر بیش از هفده ثانیه روی آن تمرکز صورت گیرد این ارتعاش دامنه و قدرت لازم برای عبور از آستانه قابل اعتنای کاینات و ایجاد نوسان مشابه در کاینات را باعث می شود. در حقیقت باید بدانیم که اگر در گذشته خاطره بدی را از سر گذرانیده ام و با نگریستن به آلبوم ها و عکس ها و یا صحبت با آشنایان در مورد خاطرات ناخوشایند گذشته گمان کنیم که فقط مشغول بازی با خاطرات هستیم باید بدانیم که سخت در غفلتیم و همین بیرون کشیدن جنازه خاطرات قدیمی از زیر خاک حافظه و نگاه کردن در آن به معنای جان بخشیدن دوباره به امواتی است که هرگز نمی خواهیم آنها را دوباره ببینیم. به طور مشابه اگر مشغول تماشای فیلم یا صحنه نامناسبی هستیم یا چنین صحنه ناخوشایندی را در ذهن خود مجسم می کنیم ، حتی اگر این صحنه ها مجازی و غیر واقعی و توهمی و تجسمی باشند باید بدانیم که ما با توجه و نگریستن به آنها در حقیقت به چیزی که جان ندارد اهمیت می بخشیم و آنها را به اندازه کافی جاندار می سازیم که وارد زندگی ما شوند. قانون جذب با کسی شوخی ندارد. اسلحه مرگباری است که خالق کاینات در درون تک تک انسان ها به ودیعه گذاشته است و این سلاح قدرتمند ضمن آنکه می تواند از ما یک خالق آگاه و بی نظیر بسازد می تواند باعث شود تا ما با خلق موجودات و شرایطی ناخوشایند زندگی خود را به تباهی بکشانیم. قانون جذب مثل کودکی است که به طور شبانه روز باید مواظبش باشیم. به خاطر قدرت و سادگی و توانمندی خارق العاده قانون جذب و اینکه هرچه فکر کنیم می تواند در آینده ای نزدیک به واقعیتی در زندگی ما تبدیل شود باید بسیار زیاد مواظب افکار خودمان ، حرف هایی که برزبان می آوریم ، چیزهایی که می بینیم ، آرزوهایی که می کنیم و خلاصه گفتار و پندار و کردار لحظه به لحظه خودمان باشیم. این مواظبت دم به دم و هشیاری مستمر و پیوسته است که می تواند ما را به یک خالق آگاه آرزوهایمان تبدیل کند.

بدفهمی پنجم: بسیاری از کسانی که قانون جذب را در زندگی خود به کار می برند و جواب نمی گیرند و با آن مخالفت می کنند می گویند که این قانون نتوانست آنها را از اینجا که هستند به آنجا که دلشان می خواسته و آرزو می کرده ببرد. در واقع آنها بعد از اینکه مدت ها قانون جذب را به طور کامل اجرا کرده اند باز هم نتوانستند از "اینجای نامطلوب " به "آنجای آرمانی و مطلوب" بروند.
دلیل این جواب نگرفتن هم بسیار ساده است! آنها می خواستند آنجا باشند در عین حال به طور همزمان اینجا هم باشند . و این یعنی ارسال دو ارتعاش متضاد همزمان به سوی کاینات که طبیعی است وقتی دو ارتعاش قوی و غالب مخالف هم به کاینات ارسال شود ، نتیجه ای جز هیچ چیز نصیب شخص نمی گردد. به همین خاطر در قانون جذب می گویند اگر می خواهی از "اینجای بد و ناخوشایند" به "آنجای دوست داشتنی و آرمانی ات " بروی ، به محض اینکه چنین آرزویی کردی فورا اینجا را برای همیشه ترک کن و در آنجا ساکن شو!
و این یعنی به محض آرزو کردن و درخواست مهاجرت به نقطه جدید ، درذهن خود باور کن و بپذیر که "آنجا" هستی و "آنجایی" رفتار کن. یعنی اگر می خواهی در کنکور ورودی یک دانشگاه قبول شوی و هنوز ماه ها به برگزاری آزمون باقی است. از همین الان یعنی از اکنون که هیچ آزمونی برگزار نشده خود را قبول شده ببین و مانند شخصی که وارد دانشگاه شده و روی صندلی مخصوص خود نشسته با خودت برخورد کن. یعنی خودت را موجودی ببین که حق و لیاقت و شایستگی اش آنجا بودن است و حال به دلایلی که کاینات باید آنها را برطرف کند مدتی مجبور بودی در "اینجا" ساکن باشی و "اینجا بودن" هرگز باعث نمی شود که تو خود را مقیم دائمی "اینجا" تصور کنی و "اینجا" را وطن خودت بیانگاری.
اینکه انسان دارای این توانایی شود که به محض نخواستن یک شرایط به طور ذهنی قادر به جمع کردن اسباب و وسیله و نقل مکان به نقطه آرمانی خودش باشد و بعد فقط منتظر باشد تا کاینات بقیه لوازم و مقدمات را فراهم کن. همین توانایی خیره کننده باعث می شود تا انسان دارای قدرتی خیره کننده در تحمل و فراموش کردن شرایط بسیار سخت و طاقت فرسا پیدا کند و در بدترین و سخت ترین شرایط زندگی بتواند گلیم خود را با موفقیت از آب بیرون بکشد. جالب است بدانید تنها با نظریه "قانون جذب" است که آدمی می تواند به این توانایی فوق العاده در کوچ کردن ذهنی و روانی از نقطه نامطلوب به نقطه مطلوب و دوست داشتنی زندگی اش دست یابد و فکر خودکشی و توسل به مواد مخدر و تسلیم و ناامیدی را از سر بیرون کند. در ادبیات ما هم فراوانند شعرهایی از این دست که :

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

یا شعری مانند

از قیمت یوسف نشود یک سر مو کم
هر چند خریدار به بازار نباشد

حکایت از آن دارد که شخص سراینده این اشعار با تکیه بر قانونی شبیه قانون جذب هرگز خود را سزاوار شرایط خوار کننده و ذلیل ساز فعلی نمی داند و اصولا خود را از سیاره و دنیا و فضایی بسیار متفاوت می داند که به غلط اینجا گرفتار شده و دیر یا زود به خاطر نامه ای که به کاینات فرستاده باید به جایی که لیاقتش را دارد برود.
بنابراین در پاسخ این بدفهمی متداول در خصوص ناکارآمدی قانون جذب باید از مدعیان پرسید که آیا وقتی برای خواندن دعای باران در معبد جمع شدند با خودشان چتر هم آوردند! یعنی خودشان قبل از رسیدن به معبود و محبوب آرمانی خود ، تصور وصل و وصال را در ذهن خود تجسم کردند؟ اگر جواب منفی است و آنها همزمان خدا و خرما را با هم می خواستند و نمی توانستند در ذهن خود تصور چشم پوشی و جدایی از اینجا و اقامت در آنجای آرمانی را تجسم کنند ، پس چگونه انتظار داشتند که کاینات بر خلاف ارتعاش آنها چیزی را به ایشان ارزانی دارد که هرگز آرزو نکردند.
معتقدان به قانون جذب می گویند وقتی عمر انسان به پایان می رسد و زمان چشم پوشی از بخش فیزیکی و یکپارچه وارد دنیای متا فیزیک شدن فرا می رسد. از انسان می پرسند چرا از قدرت بی نظیر و فوق العاده آرزو کن و جواب بگیر و قانون جذب در زندگی عادی خود استفاده نکرده اند و فقط از شرایط موجود خود نالیده اند و چشم به انتظار مرگ مانده اند؟

ریپورتر
30th March 2011, 12:54 PM
چگونه قانون جذب را در زندگی خودمان عملیاتی و اجرایی کنیم؟
برای اینکه قانون جذب را با تمام پوست و گوشت و استخوانمان بفهمیم باید به سراغ سنجش گر و حسگر قانون جذب در وجود انسان یعنی دل یا همان حس ششم احساسی برویم. هر چه دل ناخوش تر باشد این نشان دهنده وجود اختلاف و تفاوت بین ارتعاش خیر کیهانی و کاینات با ارتعاش فعال در وجود ماست. هر چه دل شاد تر و خوش تر و با نشاط تر باشد این نشانگر همنوایی و هم سازی و هم آهنگی ارتعاش دل ما با ارتعاش کاینات است. ما وقتی بتوانیم به دلی آرام و مطمئن دست یابیم آنگاه همه مقدمات و لوازم مورد نیاز برای اجرای صحیح قانون جذب در وجودمان مهیا شده است. یعنی فقط وقتی دریای دل آرام است می تواند انعکاس عکس زیبا و جذاب ملکوت آسمان ها و کاینات را در خود منعکس سازد.
تمام روش هایی که در این جا گفته می شود مجموعه کارهایی است که ما باید انجام دهیم تا اولا موانع موجود در فکر و ذهن و اعماق باورهای خود را از سرراه اجرای صحیح قانون جذب برداریم و ثانیا بتوانیم به دلی دائما آرام و با ثبات دست یابیم که بتوانیم ارتعاشی مستمر و دائمی را هم نوسان و هم آوا با آهنگ جمعی کاینات در وجود خودمان تجربه کنیم. بیائید با هم روش های عملیاتی کردن قانون جذب در وجودمان را مرور کنیم:
روش اول : شکرگذاری و سپاس دائم هر آنچه داریم و مقابلمان ظاهر می شود.
این روش یعنی قدردانی از آنچه در هر لحظه داریم را می توانیم همیشه و همه جا اجرا کنیم. مثلا فرض کنید در اداره پست معطل ایستاده اید. به جای نق زدن و شکوه و گلایه از معطلی با خود بگوئید:
ـ چه ساختمان زیبا و قشنگی را برای این اداره در نظر گرفته اند.
ـ چقدر خوب و دوست داشتنی است وقتی آدم می بیند اداره به این بزرگی اینقدر تمیز است.
ـ چقدر این کارمند پست صمیمی و مهربان و قابل تحسین است.
ـ آن مادری که در صف ایستاده چقدر قشنگ با بچه اش رفتار می کند.
ـ چه ژاکت زیبایی تن آن مرد پیر است.
ـ حتما روز خوبی خواهم داشت.
یا وقتی در خیابان رانندگی می کنید با خود بگوئید:
ـ من ماشینم را خیلی دوست دارم.
ـ این اتوبان جدید فوق العاده درست شده است.
ـ هر چند باران می بارد اما همین ریزش باران رانندگی را رویایی و خاطره انگیز می سازد.
ـ چقدر خوشحالم که همه چیز ماشینم درست کار می کند.
توجه داشته باشید که هدف از این شیوه نگاه کردن مثبت و انرژی بخش عالم ، ایجاد روحیه رضایت و فروتنی باطنی و در نتیجه شادمان ساختن دل یا همان حس ششم درونی وجودتان است. دلیلی هم ندارد که حتما در خصوص محیط و شرایطی که در آن قرار دارید به قدردانی و سپاس بپردازید. مثلا می توانید روی هر شی دیگری که در مقابل شما قرار دارد متمرکز شوید و آن را تحسین کنید. مثلا بگوئید:
ـ این ساختمان روبرویی را چقدر با سلیقه و زیبا درست کرده اند.
ـ با ایجاد این پارکینگ عمومی در آنسوی خیابان چقدر کار مراجعین به ادارات اطراف راحت شده است.
ـ چقدر باجه تلفن در دو طرف خیابان وجود دارد و با اینکار تا چه حد مردم در برقراری تماس با هم راحت تر شده اند.
ـ صندلی های انتظار موجود در این اداره چقدر زیاد است و در نتیجه مراجعین موقع انتظار زیاد سرپا نمی ایستند و این چقدر خوب است.
ـ این پنجره های بزرگ چقدر خوب روشنایی و نور کافی را به داخل ساختمان و اتاق ها هدایت می کنند.
ـ از اینجا که نشسته یا ایستاده ام چه نمای خوبی مقابل چشمان من قرار دارد.
این روش یعنی شکرگذاری و تحسین و سپاس مستمر و دائم نسبت به محیطی که در آن قرار داریم و چیزهایی که در اختیارمان است ، باعث می شود روحیه ای شاد و باطنی آزاد و راحت پیدا کنیم و مضاف بر این افکار منفی گله مندی و نارضایتی فرصت جلوه گری و اظهار وجود مقابلمان پیدا نکنند.
در واقع هر وقت شما از یک چیز خوب تعریف می کنید. یک اتفاق میمون و مبارک را سپاس می گوئید. یک کار ارزشمند را مورد قدردانی قرار می دهید. در واقع به کاینات می گوئید:" لطفا از این چیز بیشتر به من بده!" و کاینات هم بلافاصله با محقق سازی آن در هستی به شما پاسخ می دهد:" بلی سرورمن! امر شما اجرا شد. " و شما در ادامه زندگی خود می بینید که تعداد این چیزهای زیبا و خوشایند و مطلوب در زندگی شما بیشتر از روز قبل می شوند و هر روز صحنه ها و اتفاقات و آدم های خوب و مثبت بیشتری سرراه زندگی شما سبز می شوند. این خاصیت قانون جذب است که به هر چه بیشتر توجه کنی و با هر موضوعی که بیشتر افکارت را متوجه آن سازی ، آن چیز و آن موضوع در زندگی تو بیشتر محقق خواهد شد. بزرگی نقل می کند که انسان ها در آن دنیا با همان چیزهایی همدم و همنشین خواهند شد که در این دنیا می پسندند و تحسین می کنند. و قانون جذب می گوید ما همین الآن موجوداتی آن دنیایی و این دنیایی به طور همزمان هستیم.
روش اول عملیاتی ساختن قانون جذب می گوید به هر چه بگویی متشکرم مهماندار سفینه کاینات بیشتر از آن به تو هدیه می دهد. پس تا می توانی نسبت به خوبی های اطراف ات و آنچه به تو ارزانی داشته شده است سپاسگذار و قدردان باش

ریپورتر
30th March 2011, 12:55 PM
چگونه قانون جذب را در زندگی خودمان عملیاتی و اجرایی کنیم؟

روش دوم: برای خودتان یک جعبه جادویی آرزوها درست کنید.
یک جعبه یا چمدان کوچک یا صندوقچه شیک و باارزش درست کنید و روی آن بنویسید جعبه جادویی آرزوهای من. بعد این جعبه را از هر چه عکس و نوشته و یادگاری جالبی که در بریده روزنامه ها و مجلات پیدا می کنید پر کنید. مثلا فرض کنید آرزو دارید صاحب یک خانه بزرگ با حیاطی وسیع و چشم اندازی جالب شوید. تصویری از این خانه رویایی و آرمانی خود تهیه کنید و آن را چاپ کنید و داخل این جعبه آرزوها قرار دهید. می توانید زیر این تصویر بنویسید :"خانه رویایی من که حتما به آن خواهم رسید." تصویری از اتومبیلی که دوست دارید. لباس هایی که می پسندید. جاهایی که می خواهید ببینید. حتی تصویری از حساب بانکی رویایی تان با هر مقدار پولی که می خواهید در آن موجود باشد. می توانید گامی فراتر بروید و یک دفترچه حساب بانکی برای خودتان درست کنید و مبلغ مورد نظرتان را در آن بنویسید و داخل جعبه جادویی قرار دهید. همیشه با خود تکرار کنید که کاینات همیشه به این جعبه سرک می کشد و حتی اگر درآن بسته هم باشد تمام محتویات آن را به طور دائم و مستمر مد نظر قرار می دهد و برایتان در گوشه ای از جهان به واقعیت تبدیل می کند. شک نکنید که این جعبه جادویی ارتباط شما با کاینات است. هر چه بخواهید و آرزو کنید را کافی است در این جعبه قرار دهید. می توانید سفارشات درخواستی خود را روی کاغذی بنویسید و داخل جعبه بگذارید. حتی می توانید با این جعبه برای دیگران هم چیزهایی سفارش دهید. کاینات بدون هیچ شرط و قید و بندی تمام سفارشات موجود در جعبه را محقق خواهد ساخت.
حتی در زندگی روزمره خود ، زمانی که به جعبه هم دسترسی ندارید ، مثلا وقتی داخل اتوبوس نشسته اید و یا در صف ترافیک منتظر مانده اید ، می توانید چشمانتان را ببندید و آرزویی را در دل بگردانید و آن را به طور ذهنی و تجسمی داخل این جعبه قرار دهید. خواهید دید که صرف داشتن چنین جعبه ای به شما انرژی و قدرتی شگرف و شگفت انگیز می بخشد. اگر این روش را به کار بگیرید خواهید دید که وجود فیزیکی یک جعبه جادویی باعث می شود که مقاومت نامریی ذهن وفکر شما در مقابل امکان پذیری قانون جذب به شدت کاهش می یابد و هر گاه که یکی از آرزوهای سفارشی موجود در جعبه به واقعیت می نشیند ، جادویی بودن این جعبه اسرار آمیز برای ذهن و فکر شما بیشتر آشکار می گردد. جعبه سحرآمیز آرزوهای شما می تواند همه چیز را در بر بگیرد. بنابراین در سفارش دادن و آرزو کردن اصلا محافظه کار نباشید و با دلی باز و جرات تمام اینکار را انجام دهید. انجام هیچ کاری برای کاینات غیر ممکن نیست. کاری نکنید که بعد از مدتی وقتی به سراغ جعبه آمدید و متوجه شدید که تمام سفارشات و آرزوهای ارسالی به جعبه تمام و کمال محقق شده اند ، حسرت بخورید که چرا سفارشات بیشتری را به این جعبه نفرستادید!!؟

روش سوم : مستند سازی و مکتوب نمودن آرزوهایتان به همراه دلیل آرزو.
چهار دفتر چهل برگ زیبا و جذاب برای خود تهیه کنید. روی یک دفتر بنویسید "شغل من" روی دفتر دوم بنویسید :"بدن من " و روی دفترهای سوم و چهارم هم بنویسید:"روابط من" و " خانه من".
شما باید در هر کدام از این دفترچه ها آرزوهای مربوط به آن دفترچه را همراه با دلیل آرزو و اینکه چرا چنین آرزویی را به دل خود راه داده اید. مثلا در دفترچه "بدن من" می توانید بنویسید:
من می خواهم وزن خودم را کم کنم و به وزن ایده آلم برسم.......
ـ زیرا می خواهم احساس بهتری داشته باشم.
ـ زیرا می خواهم خوش تیپ تر به نظر برسم و در نتیجه جذابیت بیشتری داشته باشم.
ـ زیرا می خواهم بتوانم بعضی از لباس های مورد علاقه ام را که الان اندازه ام نیست با کم کردن وزن و لاغر شدن بپوشم.
ـ زیرا می خواهم دچار بیماری های ناشی از چاقی مثل سکته مغزی و ایست قلبی یا بیماری های شایع دیگر در انسان های چاق نشوم.

یا می توانید بنویسید که من می خواهم یک آرایشگر خوب و ماهر پیدا کنم ....
ـ زیرا می خواهم همیشه موهای سرم در بهترین حالت باشد.
ـ زیرا با داشتن یک آرایشگر خوب و ماهر دیگر کمتر نگران خراب شدن موهایم هستم.

یا در مورد لباس می توانید بنویسید که من می خواهم چند تا لباس عالی داشته باشم ....
ـ زیرا که با لباس های متنوع و عالی برای هر مناسبتی می توانی بهترین لباس را داشته باشی.
ـ زیرا می خواهم خوش تیپ تر و جذاب تر به نظر برسم.
ـ زیرا می خواهم مردم وقتی با من در لباس های عالی برخورد می کنند رفتار مثبت تری داشته باشند.
ـ زیرا وقتی لباس خوب به تن داری مردم بیشتر به تو احترام می گذارند.

یا می توانید در مورد دندان های خود بنویسید که شما می خواهید هزینه زیادی را برای نگهداری و ترمیم و بازسازی و حفظ دندان هایتان در سال کناربگذارید....
ـ زیرا وقتی دندان های سالم داشته باشی می توانی عمر بیشتری کنی و بدنی سالم تر داشته باشی.
ـ زیرا دندان سفید و سالم به زیبایی انسان جلوه بسیار بیشتری می بخشد.
ـ زیرا وقتی دندان های سفید و سالم داشته باشم راحت تر و بیشتر می توانم در جمع بخندم.
ـ زیرا مجبور نیستم هرازچندگاهی درد شدید دندان و عفونت لثه و دهان را تحمل کنم.

توجه داشته باشید که وقتی شما روی مسائل مهم زندگی خود متمرکز می شوید و آنها را با ذکر دلیل ثبت می کنید ، در واقع ضمن اینکه مساله مربوطه را از گوشه تاریک ذهن خود بیرون می آورید و مقابل روشنایی ذهنتان قرار می دهید. با ذکر دلیل ، منطقی بودن و ضروری بودن آن را مشخص می سازید و از همه مهم تر با از ابهام خارج ساختن مساله ، تمرکز بهتر و بیشتری روی آن موضوع فراهم می سازد. هر چه تمرکز فکر روی چیزی بیشتر شود ، ارتعاشات مربوط به آن طلب و خواسته بیشتر و قوی تر و مستمر می شود و هر چه ارتعاش قوی تر و دائمی تر باشد ، سرعت تحقق و واقعی شدن آن هم افزایش می یابد. این خاصیت یعنی شفاف سازی مسائل و افزایش تمرکز روی خواسته ها در روش مستند سازی آرزوها مهم ترین و برجسته ترین ویژگی این روش می باشد.
به همین شکل می توانید دفترچه "خانه من" و دفترچه های دیگر یعنی "شغل من " و "روابط من" را پر کنید.
مثلا در دفترچه "خانه من" می توانید بنویسید:
من می خواهم عالی ترین مبلمان و اثاثیه را برای خانه خودم پیدا کنم.
و یا من می خواهم خانه ام را مرتب و منظم تر کنم.
یا می خواهم قفسه های پلاستیکی چند طبقه در گوشه های خانه بگذارم.
یا در و دیوار و کف حمام و دستشویی را با یک کاشی زیبا و عالی فرش کنم.
و اکنون دلیل خواستن این چیزها را هم در همان دفترچه در کنار هر آرزو بنویسید.
مثلا بنویسید می خواهم عالی ترین مبلمان و اثاثیه را برای خانه خودم پیدا کنم و بخرم ....
ـ زیرا تغییر دکوراسیون منزل باعث عوض شدن کامل حال و هوای خانه می شود و روحیه همه ساکنین خانه را متحول می سازد.
ـ زیرا اهل مهمانی دادن و دعوت دوستان به منزلم هستم و با تغییر و زیبا سازی دکوراسیون احساس خوبی به من دست می دهد.
یا در مقابل آرزوی مربوطه به مرتب سازی منزل بنویسید:
من می خواهم خانه ام را مرتب تر و منظم تر سازم ....
ـ زیرا وقتی همه چیز نظم و ترتیب داشته باشد آرام تر و آسوده تر هستم.
ـ زیرا دیگران در مقابل این نظم و ترتیب فراوان حالت احترام می گیرند و تحسینم می کنند.
ـ زیرا وقتی همه چیز سرجای خود باشد و نظم کامل در مورد تمام وسایل حاکم باشد ، انجام کارها سریع تر انجام می شود و چیزهای مورد نیاز زودتر پیدا می شوند.
ـ زیرا با مرتب سازی وسایل ضروری از وسایل غیر ضروری راحت تر تشخیص داده می شود و امکان خلوت کردن محیط بدون لطمه خوردن به کارها بیشتر فراهم می شود.
ـ زیرا با نظم و ترتیب بیشتر فکر آدم دیگر لازم نیست به مسائل جزیی مثل یافتن گمشده ها صرف شود و انسان می تواند کارآیی بیشتری داشته باشد.
و همینطوردر مورد کاشی های حمام می توانید بنویسید:
من می خواهم کف و درو دیوار حمام و دستشویی را با بهترین کاشی ها فرش کنم....
ـ زیرا جلوه و زیبایی بهتری به این دو محیط اصلی و خصوصی انسان می بخشد.
ـ زیرا تمیز کردن و نظافت و بهداشت این دو محیط راحت تر و بهتر صورت می گیرد.
ـ زیرا با اینکار قیمت خانه و منزل من بیشتر می شود.
ـ زیرا با اینکار احساس بهتری نسبت به محل سکونت خودم پیدا می کنم.
و به همین ترتیب می توانید دفترچه های دیگر را پر کنید.
نکته مهم در روش مستند سازی آرزوها به همراه ذکر دلیل خواستن و طلب آنها ، این است که نباید به چگونگی انجام آنها و سخت و آسان بودن تحقق آنها و یا زمان برآورده شدن این آرزوها کاری داشته باشیم و تمام این مسائل را به کاینات واگذار کنیم. در واقع بر اساس قانون جذب ما فقط می خواهیم و طلب می کنیم و اتفاقا اینجا چون می نویسیم و با دلیل طلب می کنیم به افکار مزاحم موجود در ذهن خود پیغام می دهیم که در طلب این آرزوها جدی هستیم و در نتیجه انتظار مقاومت کمتری از سوی آنها را داریم.
اگر به جای نوشتن دلیل آرزو ، وقت و انرژی خود را روی چگونگی و نحوه رسیدن به این آرزو صرف کنیم ، فکرفورا خودش را مطرح می کند و شروع به عرض اندام نموده و با ذکر هزاران دلیل و اشکال در مقابل امکان تحقق این آرزوها سنگ اندازی می کند. همینطور اگر به زمان و هزینه برآورده شدن آرزوها فکر کنیم بازهم با مقاومت فکر و ذهن روبرو می شویم. وقتی هم مقاومت در میان باشد سیگنال منفی است که به سوی کاینات گسیل می شود و در نتیجه در نهایت کار ، "ارتعاش آرزوی طلب شده" نمی تواند دامنه و شدت کافی برای هم ارتعاشی با کاینات را پیدا کند. به همین خاطر در قانون جذب مکررا گفته می شود که اصلا نگران منبع تامین و چگونگی اتفاق افتادن وقایع نباشید و به اینکه کی و کجا قرار است آرزوها تحقق یابند و چه کسانی در آن دخیل اند و شکل تحقق اش چطوری است کاری نداشته باشید. بر طبق قانون جذب اگر مطمئن اید که تردید و دودلی در فکر و ذهنتان وجود ندارد و یقین و توکل دل شما را آرام و مطمئن ساخته است ، فقط کافی است بخواهید ، کاینات مانند معاونی بسیار قدرتمند در کمترین زمان همه چیز را برایتان مدیریت و هماهنگ می سازد و نتیجه را دودستی تقدیم شما می سازد.

ریپورتر
30th March 2011, 12:59 PM
روش چهارم: استفاده از قدرت تجسم و زنده نمایی ذهنی موسوم به واقعیت مجازی.
در این روش شما مثل یک کارگردان فیلم آرزوهای خود را به طور دقیق با در نظر گرفتن همه ریزه کاری های صحنه و البته با حضور خود به همراه تمام احساسات ( یعنی همه حواس پنج گانه بینایی و شنوایی و لامسه و بویایی و چشایی و همینطور حس ششم یعنی همان دل و قلب خودتان) در ذهن خود مجسم کنید و در آن زندگی کنید!
بله درست فهمیدید! باید در فیلم زنده و جانداری که از رسیدن به آرزویتان در ذهن کارگردانی می کنید زندگی کنید. آن را با تمام وجود حس کنید و این امکان را برای جسم و روح خود فراهم کنید که انگار به آرزوی خود رسیده اید و در حال تجربه و استفاده از آن هستید.
یک کارگردان وقتی فیلمی می سازد چه می کند؟ جواب کاملا مشخص است. همه چیز را مد نظر خود قرار می دهد. اینکه صحنه در محیط باز باشد یا در فضای بسته. اینکه نور چگونه باشد. چه لباس هایی تن هنرپیشه ها باشد. چگونه با هم صحبت کنند و به هم نگاه کنند و با یکدیگر رفتار کنند. جزئیات دکوراسیون چگونه باشد. در روش زنده نمایی تجسمی شما به عنوان کارگردان فیلم مجازی ذهنی خود حتی باید پا را از این محدوده فراتر بگذارید و خودتان هم به عنوان کارگردان و هم به عنوان هنرپیشه نقش اول به ایفای نقش بپردازید. یعنی باید در فیلمی که می سازید کاملا غرق شوید و آن را با تمام وجود تجربه کنید. در این حالت نه تنها نور و صدا و دکوراسیون و محیط را باید بازسازی کنید. بلکه باید روی چیزی که می چشید و می بوئید و لمس می کنید و حتی احساسات لحظه به لحظه درونی خود هنگام پخش فیلم نیز تمرکز داشته باشید. اگر اینقدر واقعی و جدی در فیلم ذهنی خود غرق شوید خواهید دید که دریچه های ارتباط دل شما با کاینات همگی باز می شوند و ذهن و فکر شما به هیچ وجه نمی تواند به عنوان یک مانع مقاوم بین ارتعاشات درونی آرزوهای شما و ارتعاشات کاینات ظاهر گردد.
احساس باشکوه و عالی که هنگام تجسم ذهنی برآورده شدن آرزوها در ذهن خود ایجاد می کنید ، آنچنان حالت خوش و دل گشایی و نشاط عالی را در وجود شما زنده می کند که ارتعاشی فوق العاده قدرتمند را در خصوص آن آرزو به کاینات گسیل می دارد. شما می توانید از این روش در تمام مواقع استفاده کنید. هروقت احساس ناخوشی و دلتنگی و دلشوره و دل افسردگی و دل مردگی به شما دست داد ، فورا می توانید چشمانتان را ببندید و آرزویی را نیت کنید که باعث دلخوشی و دلشادی و دل آرامی شما شود.چیزی که در ذهن شما می گذرد را فقط شما می بینید. بنابراین در صحنه پردازی فیلم ذهنی و تجسمی خود می توانید بالهای خیال خود را باز کنید و هر چه می خواهید را در صحنه قرار دهید. هرچه شوق و شور و هیجان بیشتری در فیلم ذهنی شما ایجاد شود کاینات آن صحنه از فیلم را زودتر واقعی می سازد. این رسم قانون جذب است.
در روش تجسم نمایی آرزو در ذهن ما از این اصل استفاده می کنیم که :" اگر یک فکر احساس بدی در ما زنده کرد آن فکر بد است!" به زبان دیگر احساس درونی که ما در اعماق دل خود حس می کنیم می تواند به عنوان راهنمایی برای اینکه بفهمیم آیا فکری که الان مشغولش هستیم خوب یا بد است به کار گرفته شود. استفاده از دل به عنوان وسیله ای برای هدایت افکار در قانون جذب ابزاری مهم و کلیدی است. ما به عنوان یک موجود خالق و آفریننده در این دنیا قدرتی جادویی داریم به نام "تقاضا می کنیم و فوری کاینات اجابت می کند!" اما این قدرت جادویی توسط فکر مهار می شود و تضعیف شده و حتی بسیاری مواقع مسدود و ناتوان می گردد. اگر بتوانیم مقاومت فکر را از سرراه برداریم می توانیم دوباره به قدرتی که از ابتدای تولد همراه ما بوده دست یابیم. از آنجا که فکر احساس قدرتنمایی فراوانی می کند و هر چه با او درافتد را محکوم می کند نمی توان با خود فکر به جنگ فکر رفت و لااقل اگر بتوان این کار را کرد بسیار مشکل است. اما راه دیگر احساسی است که هر فکری در دل ما ایجاد می کند. فکر و احساس فکر ارتباط مستقیم و تنگاتنگی با هم دارند. ما برای اینکه بفهمیم یک فکر بازدارنده و ضد ارتعاش کایناتی است یا آرام ساز و مقوی ارتعاش کافی است به احساسی که از هر فکر در دل ما ایجاد می شود دقت کنیم. اگر احساس خوب بود آن فکر خوب است و اگر احساس ناخوشایند بود آن فکر ناخوب است.
با روش تجسم ذهنی یا واقعیت مجازی ما در واقع روی احساس خود اثر می گذاریم و به صورت غیر مستقیم فکرهای خوب و مثبت و انرژی بخش و امیدآفرین را در ذهن خود جایگزین می کنیم. ما با کنترل و هدایت احساس درونی خودمان امکان باز شدن دریچه ارتباط خود با کاینات را فراهم می کنیم. این روش فوق العاده قدرتمند است.

روش پنجم: پولدار نمایی یا تقویت احساس توانگری!
در این روش شما یک حساب بانکی مجازی در ذهن خود ایجاد می کنید. به عبارت دیگر با وجودی که ممکن است در هیچ بانکی پول نداشته باشید اما فرض می کنید که یک حساب بانکی پر از موجودی دارید که به کمک آن تمام هزینه های خود را پرداخت می کنید و با آن هر چه بخواهید را می خرید. درست انگار چنین حسابی وجود دارد و شما دیگر هیچ نگرانی از بابت کم پولی و نداری دیگر به ذهن خود راه نمی دهید. می توانید برای زنده نمایی و واقعی سازی این احساس از دسته چک های بلااستفاده یا دفترچه های بانکی باطل شده استفاده کنید. همینطور می توانید از برنامه های حسابداری کامپیوتری هم کمک بگیرید. حتی می توانید یک دفتر بخرید بنام دفتر حسابرسی روزانه و درآن میزان پول های واریزی به حساب خود و برداشت ها از حساب را یادداشت کنید. ممکن است بگوئید که این کارها تخیلی و توهمی است و بدرد نمی خورد اما نکته کلیدی اینجاست که ما هدفمان تاثیر گذاری مستقیم روی احساس تنگدستی و فقر موجود در اعماق دلمان و دست کاری و تغییر این احساس به حس باشکوه توانگری و دارا بودن است.
نکته کلیدی این روش آن سات که تا حدامکان آن را واقعی و باور کردنی کنیم. ابتدا باید در دفتر موجودی مجازی خودتان فرض کنید که یک میلیون تومان موجودی دارید. اینکه این مبلغ از کجا آمده را به کاینات واگذار کنید و فرض کنید که به یک روش درست و سالم این مبلغ به حساب شما واریز شده است. و شما باید آن را خرج کنید. یعنی در ستون بستانکاری یا دریافتی ها این یک میلیون تومان را بنویسید و بعد شروع کنید به خرج کردن آن به هر شکلی که دوست دارید. می توانید هم این پول را یکجا خرج کنید و یا می توانید با دقت و حساب و کتاب از آن برای خرید چند جنس استفاده کنید. نکته این روش در احساس خوش و خوبی است که از خرید کردن و پول خرج کردن باید در وجود شما زنده شود. در بخش هزینه ها یا مخارج با ظرافت و وسواس کامل بنویسید که تومان به تومان این پول را چه جوری خرج کرده اید. برای هر خرجی که می کنید شرح و توصیف کاملی ثبت کنید. مثلا بنویسید سه هزارتومان برای خرید یک مداد زیبا و شیک خرج کردم یا بنویسید که یک جفت کفش ورزشی گران قیمت آدیداس با ظاهری فوق العاده و بی نظیر برای خودم خریدم و یا برای خرید بهترین گوشی موبایل اینقدر هزینه کردم. همه این یک میلیون تومان را می توانید همین امروز خرج کنید یا بخشی از آن را برای فردا نگه دارید. اما ما پیشنهاد می کنیم که تا می توانید همین امروز حساب را به صفر برسانید. فردا که از خواب برمی خیزید در بخش واریزی حساب خود بنویسید دو میلیون تومان و تا غروب فردا برای این دومیلیون تومان هزینه سازی کنید. روز بعد این رقم را سه میلیون و روز چهارم به چهار میلیون برسانید. روز پنجم مجبورید برای پنجاه میلیون تومان هزینه سازی کنید و روز سیصدم شما سیصد میلیون تومان پول دارید که باید برای خرج کردن آن فکری بیاندیشید. اگر این بازی را برای یکسال هر روز انجام دهید خواهید دید که بیش از شصت و شش میلیارد تومان پول خرج کرده اید.
مهم ترین تاثیری که این بازی ذهنی دارد تقویت احساس تجسم شماست. بعد از چند هفته از شروع این تمرین خواهید دید که چند هفته ای که گذشت شما تمرکزتان بیشتر از آنکه روی پول باشد روی خرج کردن درست و حسابی آن مبلغ است و با این قابلیت شما متوجه خواهید شد که توانایی شما در تجسم توانگری خود تا حد بی نظیری افزایش یافته است. جالب است بدانید اکثر افراد تجسم های خود را واقعا زیاد جدی نمی گیرند و تمرین نمی کنند. خیلی از مردم ارتعاشات درونی خود را به آنچه مشاهده می کنند سنجاق می کنند نه به آنچه تجسم می کنند. به عبارتی رویا دیدن و تجسم کردن در بین انسان های امروزی جدی قلمداد نمی شود. اما با انجام این تمرین تجسمی توانگری شما خواهید دید که هر چه بیشتر در تجسم های خود این بازی را تمرین می کنید درزندگی واقعی به همان نسبت آرزوهای بیشتری از شما برآورده می شود و انتظارات و درخواست های قلبی شما زودتر تحقق می یابند.به عبارت دیگر شما با تمرین روی این روش ، یعنی توانگر نمایی و تجسم پولدار بودن، مرکز توجه خود را جابجا می کنید و ارتعاشات جدیدی را در زندگی خود به کاینات گسیل می دارید که کاینات هم با برآورده کردن آرزوی مربوطه به این ارتعاشات بیشتر جواب می دهد.
اگر قرار باشد که شما همیشه توجه و دقت خود را معطوف به وضعیت فعلی خود نمائید ، بدیهی است که آینده شما مثل همین الانتان خواهد بود. اما اگر توجه خود را به سمت ایده های در حال گسترش عالی معطوف کنید ، یعنی همان چیزی که در روش توانگر نمایی ارائه می شود در نتیجه کاینات به ارتعاشات این افکار جدید پاسخ خواهد داد و آینده شما بسیار بهتر از الآنتان خواهد شد. برای کاینات فرقی نمی کند که منبع ارتعاش ساطع و فرستاده شده از سمت شما کدام فکر بوده است. اینکه ارتعاش حاصل در اعماق وجود شما مربوط به شرایط فعلی زندگی تان است و یا به خاطر فضای تجسمی این ارتعاش ایجاد شده ، برای کاینات تفاوتی ندارد. بنابراین به محض اینکه شما با درگیر شدن در بازی تجسمی توانگر نمایی ارتعاشات جدیدی به کاینات می فرستید کاینات می فهمد که به دلیلی سمت توجه شما به سوی دیگری متوجه شده است و در نتیجه ارتعاش مربوط به سمت جدید را در دستور کار خود قرار می دهد.یعنی ارتعاش مربوط به توانگر شدن و بهبود شرایط مالی شما را دریافت نموده و اجابت می کند. شما می توانید این بازی را دریک زمان کوتاه انجام دهید و یا اینکه آن را به مدت یکسال و حتی بیشتر ادامه دهید.
اوایل کار ممکن است این بازی مسخره و بی معنا جلوه کند. اما هر چه بیشتر بازی کنید قدرت تجسم و تصور شما وسیع تر می شود. و با گسترش قدرت تجسم شما بیشتر روی جنبه شادی بخش و خوشایند این بازی متمرکز می شوید و سعی می کنید آن را بامزه تر سازید و به همین میزان هم مرکز توجه غالب ذهن شما جابجا می شود.
در واقع وقتی دارید در تجسم خود چک می کشید و برای هر هزینه ای که خرج می کنید یادداشتی می نویسید ، جهت ذهن خود را روی نوشتن متمرکز می کنید و در نتیجه هیچ احساس مقاومتی در وجود خود هنگام نوشتن چک ها احساس نمی کنید چرا که ترسی از بابت کم شدن پول و یا از دست دادن چیزی ندارید.شما در این حالت بی مقاومتی ذهن ، به واقع شروع می کنید به نوشتن آرزوهای خود و به تعبیری دیگر به صورت رودرو با کاینات بدون هیچ واسطه ای به نقل آرزوهای خود می پردازید. ذهن شما هم خودش را عقب کشیده چرا که گمان می کند قضیه بازی است و دلیلی برای سنگ اندازی و دخالت وجود ندارد. غافل از اینکه شما در طول این بازی فرصت پیدا کرده اید که به کاینات بگوئید دقیقا چه آرزوهایی دارید و چقدر از رسیدن به این آرزوها خوشنود خواهید شد. در این غفلت و بی خبری ذهن و فکر هم کاینات به سرعت ارتعاشات آرزوهای ما را گرفته و به سراغ کار خود یعنی برآورده کردن آنها و تغییر شرایط زندگی فعلی ما برمی خیزد و دیری نمی گذرد که ناگهان فکر و ذهن خودش را درشرایطی واقعی و تغییر کرده و متفاوت با قبل می بیند و ناباورانه آن را باور می کند و می پذیرد و در حقیقت بدون هیچ مقاومتی تسلیم می شود.
با مرور زمان متوجه خواهید شد که به یمن این بازی هیجان انگیز و شادی آفرین ، نه تنها وضع مالی شما به شدت بهبود یافته است بلکه همه چیزهایی که در طول این بازی هنگام بدست آوردنشان و خریدنشان احساس خوبی در شما زنده کردند هم به زندگی شما وارد می شوند.
می توانید بازی را همین الان شروع کنید و چند ساعت بعد تمام کنید. و بعد زمانی دیگر هر وقت خواستید به سراغ این بازی بیائید یا می توانید آن را به طور دائم و مستمر ادامه دهید. این بازی هیچ قاعده و قانونی ندارد. باید و نبایدی در کار نیست. هرچه هست قدرت تجسم و خیال پردازی شماست. باید بال های خیال خود را باز کنید و روی خرج کردن پول هایی که هر روز بدست می آورید تا می توانید خیال پردازی کنید. با ادامه این بازی می بینید که هر روز ایده های جدیدی به ذهن شما خواهد رسید و آرزوها و انتظارات شما از زندگی بیشتر خواهند شد. انتظارات جدید ارتعاش های جدیدی را باعث خواهند شد و در نتیجه می توان گفت که بازی توانگر نمایی مهم ترین کاری که انجام می دهد جابجایی مرکز ارتعاش توجه و تمرکز شما با حداقل مقاومت و دخالت فکر بهانه جو و مانع تراش است. بر طبق قانون جذب با جابجا شدن و تغییر ارتعاش ، کاینات شرایط زندگی جدیدی مقابل شما ظاهر خواهد ساخت و در نتیجه آینده شما به طور کلی متحول خواهد شد.

ریپورتر
30th March 2011, 01:00 PM
چگونه قانون جذب را در زندگی خودمان عملیاتی و اجرایی کنیم؟
روش ششم : مدیتیشن یا تن آرامی.
در این روش شما با کمک شیوه های مرسوم مراقبه و مدیتیشن سعی می کنید ذهن و جسم خود را آرام و بی خیال و آسوده سازید. برای مدیتیشن می توانید در یک فضا با تهویه مناسب دراز بکشید و نفس های عمیق بکشید و تمام بدن خود را برای یک ربع شل و بی حرکت نمائید یا می توانید با تمرکز روی نفس های خود کاری کنید که فکر و ذهن شما برای چند دقیقه ای از حرکت بازایستد و همه تمرکز شما روی نفس هایتان متمرکز شود. یا اینکه می توانید در یک محیط ساکت و آرام به موزیکی ملایم گوش دهید یا به پیاده روی در فضای سبز و باز بپردازید و یا حتی بدوید و ورزش کنید.حتی می توانید به عبادت و راز نیاز با خالق کاینات مشغول شوید و از او برای آرام شدن و راحت شدن کمک بگیرید. منظور این است که با آرام سازی بدن خود ذهن خود را آرام کنید. و چند دقیقه ای موتور تولید فکر خود را متوقف کنید تا فرصت یابید و آرزوهای خود را بدون حضور مانعی به اسم فکر به کاینات ابلاغ نمائید. ورزش هایی مثل یوگا ، تای چی و حتی شنا و کوهنوردی و پیاده روی در آرام سازی تن وروان و ذهن و جسم شما بسیار کارساز و موثر هستند. باید یاد بگیرید که هر وقت دچار تنش و دل شورگی و دل مردگی شدیم ، سریعا با یکی از تکنیک های مدیتیشن حال وهوای دل خود را به وضعیت پرنشاط و شاد و آرام و طبیعی اش برگردانیم. مدیتیشن باید بخشی دائمی از زندگی ما شود.

روش هفتم: رهگیری خواب ها و رویاها
همه مادر طول شبانه روز وقتی می خوابیم در خواب رویا می بینم. این رویا می تواند بسیار شیرین و جذاب باشد و یا به صورت کابوسی دلهره آور و تکاندهنده در خوابمان ظاهر شود.رویاها انعکاس افکار ما هستند. بنابراین ما با رهگیری و شکار رویاهای خودمان می توانیم بفهمیم که آیا افکارمان با کاینات مشکلی دارند یا خیر. برای اینکار به محض اینکه از خواب بیدار می شویم باید دقت کنیم که احساس و مزه خوابی که داشتیم می دیدیم چگونه بود. اگر احساس خوبی بود نشان می دهد که افکار ما حتی در عمیق ترین لایه های خود نیز در مقابل ارتعاشات کاینات مقاومتی از خود نشان نمی دهد و به بیان راحت تر با قانون جذب در هماهنگی کامل است. اما اگر موقع بیدار شدن احساس ناخوشایندی در وجودمان موج می زد ، باید بلافاصله متوجه شویم که افکاری که الان بر ذهنمان غالب شده اند به صورت مانعی جدی در مقابل درخواست هایی که از کاینات داریم مقاومت می کنند و در نتیجه با ناآرام سازی دل ما سعی می کنند سمت توجه ما را از آرزوها و درخواست هایمان به سمتی ناخوشایند هم ارتعاش با خودشان برگردانند. در این موارد باید با دقت و استفاده از روش های دیگر سعی کنیم براین افکار مزاحم فایق آئیم و آنها را از خود دور کنیم. احساسی که رویاها ایجاد می کنند شاخص هایی هستند که با آنها می توانیم هماهنگی و انطباق افکارمان را با کاینات به طور دائم رصد کنیم و از این بابت بسیار حائز اهمیت هستند.

روش هشتم: ماشین تایپ جادویی یا دفتر سحر آمیز شما!
یک دفتر زیبا و گرانقیمت بخرید و روی آن بنویسید دفتر سحرآمیز زندگی خودتان. بعد در طول روز هر چه بخواهید را می توانید در این دفتر بنویسید و آن را در جای پاکیزه و مقدسی از خانه یا محل کار خود نگه دارید. تجسم کنید که این دفتر یک خاصیت سحرآمیز دارد. به این شکل که هر چه در آن بنویسید توسط کاینات مستقیما خوانده می شود و به صورت آرزوی رسمی و ابلاغ شده پذیرفته و کاینات بلافاصله و بدون اینکه منتظر دستورات اضافی از مراجع دیگر مثل فکر و ذهن شما شود آن دستورات را اجرا می کند. مثلا فرض کنید امروز می خواهید بدون هیچ دردسری به بازار بروید و ضمن اینکه در شلوغ ترین قسمت خیابان جای پارک مناسبی پیدا کنید هر چه می خواهید هم بدون دردسر با قیمتی بسیار مناسب مقابل چشمانتان ظاهر شود. این را در دفترچه سحرآمیز بنویسید و بعد مطمئن و با یقین آن را درجای مربوطه قرار دهید و به سراغ کار خود بروید. خواهید دید که به شیوه ای سحرگونه و اعجاب آور بخش اعظم آرزوهای نوشته شده در دفترچه سحرآمیز در طول روز برایتان محقق می شود. انگار واقعا کاینات در غیاب شما و چه بسا درست هنگام نوشتن درخواست ها به سراغ دفترچه آمده و تک تک نوشته های شما را یادداشت کرده و سریعا برای واقعی سازی اقدام نموده است. اینکه بعضی از درخواست ها نیمه کاره اجابت شده اند و یا بعضی دیگر جواب نداده اند اصلا نباید باعث نگرانی شما شود. آماده کردن یک صبحانه ساده چند دقیقه بیشتر وقت نمی گیرد اما آماده سازی یک ناهار مفصل ممکن است چندین ساعت وقت بخواهد. به کاینات اعتماد کنید و یقین داشته باشید که در زندگی شما هر چه رخ می دهد به خیر و مصلحت شماست.
به جای دفتر سحرآمیز اگر اهل کامپیوتر و تایپ هستید می توانید یک فایل کامپیوتری برای خود باز کنید و درخواست های خود را در آن بنویسید. اسم این فایل را هم می توانید پوشه سحرآمیز خودتان نامگذاری کنید. خواهید دید که این روش به طرز حیرت آوری جواب می دهد و آرامش و اعتماد به نفس و اطمینان قلبی عجیبی را در وجود شما جاری می سازد.

روش نهم : کاینات را معاون خود کنید و به او هم کار بدهید!
فرض کنید صاحب یک کارخانه بسیار بزرگ به بزرگی کل دنیا هستید. بعد فرض کنید که معاونی دارید به اسم کاینات که بسیار خوب تمام گوشه و کنار این کارخانه را می شناسد و از تمام ریزه کاری های آن سردر می آورد. حتی این معاون زیرک و کارکشته سابقه تک تک افراد موجود در این کارخانه را در ذهن خود نگه می دارد و می داند که هر کسی در چه کاری ماهر است و از عهده چه کاری بهتر برمی آید. این معاون کارکشته حتی می داند که هر کارمندی چه موقع بیکار است و می تواند به کار گرفته شود.
بعد شما به عنوان صاحب این کارخانه غول پیکر صبح که از خواب بیدار می شوید می خواهید یک سری کار انجام دهید. کارهایی مربوط به شغل و حرفه خود ، کارهایی در ارتباط با مسائل مالی زندگی خود ، کارهایی مرتبط با خانواده و روابطه زناشویی خود ، کارهایی در رابطه با تحصیلات خود ، کارهایی مربوط به سلامتی جسمی و روانی خود و حتی کارهایی که باید برای دیگران انجام دهید. کارهایی که برای پدرومادر و اقوام و نزدیکان و دوستان وآشنایان و همکاران و خلاصه صدها کار مختلف دیگر. طبیعی است که به تنهایی از پس همه این کارها برنمی آئید. چرا که ساعات مفید و آزاد و کارآیی شما محدود است و نمی توانید تمام زندگی خود را وقف کار و تلاش کنید و ساعاتی در روز را برای استراحت وتفریح خود نیاز دارید. خوب پس باید چه کنید. اگر به همه کارها نرسید چه بسا ضرر کنید و آسیبی جدی به زندگی شما بخورد و اگر سعی کنید همه کارها را شخصا انجام دهید بدون شک از پا در خواهید افتاد.
اما شما یک معاون بسیار کارکشته و آماده به خدمت هم دارید که حقوق می گیرد تا به شما خدمت کند و آن کسی نیست جز کاینات. خوب به این معاون هم کار بدهید. برای اینکار لیستی از کارهایی که باید انجام شوند را روی کاغذ بنویسید. بعد آنهایی که دوست دارید خودتان انجام دهید و از انجام آنها لذت می برید را برای خودتان بردارید و آنهایی که عملا انجامشان از عهده شما خارج است را به کاینات واگذار کنید. کافی است روی کاغذ دو قسمت آماده کنید. در یکی کارهای خوشایند خودتان را بنویسید و در قسمت دیگر کارهایی که به معاون خود واگذار کرده اید. بعد قسمت مربوط به معاون را پاره کنید و روی تاقچه یا میز کار یا کشو یا هرجایی که دوست دارید بگذارید و به معاون اطمینان کنید که خودش برای آنها راه چاره ای پیدا کند. نگران اینکه چه بلایی سر این کارها می آید و نتیجه اش چه می شود نباشید. به توانایی ها و قدرت و قابلیت بیکران کاینات ایمان و یقین داشته باشید و با فراغ بال و آسودگی خاطر به چندتا کاری که برای خودتان برداشته اید برسید. خواهید دید که آخر وقت یعنی زمانی که به خانه برمی گردید و مشغول استراحت شده اید معاون کارکشته هم بیکار نبوده و بسیاری ازامور محوله به خودش را به نحو عالی به انجام رسانیده است. جالب است وقتی متوجه می شوید که جناب معاون برای انجام بعضی از امور از مخالفین و حتی بدخواهان شما هم کمک گرفته و آنها را بدون اینکه متوجه باشند وادار ساخته به نفع شما کار کنند. انگار معاون شما علم غیب دارد و می داند که چه کسی چه زمانی در کجا قرار دارد و بسیاری از کارها به طور تصادفی و شانسی انجام شده اند. وقتی آخر وقت نتایج کارها را مرور می کنید از داشتن چنین معاونی به خود خواهید بالید.

ریپورتر
30th March 2011, 01:04 PM
(طبق قانون جذب) ما چه کسانی را جذب می‏کنیم؟



بر اساس قانون جذب ما چه کسانی را جذب می‏کنیم و یا چه کسانی جذب ما می‏شوند؟
هر فردی در زندگی یک سری دوستان خاصی دارد که تقریبا همه آن دوستان، از خصوصیاتی نسبتا شبیه به هم برخوردارند و با به عبارتی دیگرمعمولا طیف دوستان و همنشینان هر شخص، افراد خاصی هستند که خصوصیات اخلاقی نسبتا شبیه هم دارند.
قانون جذب فقط منحصر به اشیا و خواسته‏های مادی و معنوی نیست بلکه در مورد افراد نیز صادق است. یعنی ما تا اندازه‏ای می‏توانیم تعیین کنیم که چه کسی را جذب خواهیم نمود.

[/URL]
طبق یافته‏های دانشمندان، هر کسی دربردارندۀ هاله‏ای از انرژی در اطراف خود است که این هالۀ انرژی به تفکرات فرد بستگی دارد؛ تفکرات مثبت هاله‏های انرژی مثبت و تفکرات منفی هاله‏های انرژی منفی را تولید می‏کنند. پس با توجه به اینکه هاله‏های انرژی در اطراف هر شخصی وجود دارد، مجاورت با افراد مثبت‏اندیش یا منفی‏نگر باعث تاثیر در رفتار ما می‏شود. برای مثال با خود تصور کنید که چرا یک کودک در بغل مادر خود احساسی بسیار خوب دارد؟ یقینا به این دلیل است که مادر با عشق خالص و ناب خود به کودک، انرژی خود را به او منتقل نموده و با بغل کردن کودک، وی را در فضای انرژی مثبت خود قرار می‏دهد. همینطور در مورد هاله‏های انرژی افراد خوب، مثبت نگر و … . و نیز هاله‏های انرژی افراد منفی نیز همینطور است. حتما تابحال همنشینی با افرادی که تفکرات منفی دارند همنشین شده‏اید. قطعا تا چند دقیقه یا ساعت دچار نوعی کاهش انرژی شده و حالت شادابی خود را از دست داده‏اید.

قانون جذب می‏گوید :
هر انرژی تمایل به جذب انرژی همانند خود را (در شکل کاملتر) دارد.
به همین دلیل است که قانون جذب به ما می‏گوید شما بخواهید (به خواستۀ خود فکر کنید) سپس ما با تصور کردن و تلقین به نفس و در واقع با تابش انرژی به هستی، آن چیزی که به آن فکر می‏کرده‏ایم را به شکل پرتراکم خود (یعنی جسم و تجسم یافته) به دست می‏آوریم. این اساس قانون جذب است. همچنین یک قانون در علوم پایه وجود دارد که می‏گوید :

همیشه شکل کم تراکم هر انرژی تمایل به جذب شکل پرتراکم و انبوه خود دارد.
http://www.pourali.net/PIX/line.jpg
در مورد جذب انسانها و اینکه ما چه کسانی را جذب می‏کنیم، نمی‏توان افرادی را که حضورشان در زندگی ما به دست خودمان نبوده و ناچارا در زندگی ما وارد شده‏اند را به حساب آورد، مانند پدر، مادر، برادر، معلم، همسایه و … . اما جذب دوستان و همسر مسئله‏ای است که تا اندازه‏ای می‏توان در آن به صورت اختیاری عمل نمود.
(http://www.pourali.net/PIX/people-attract-each-other.jpg)
ما همیشه افرادی را جذب می‏کنیم که مانند ما اندیشیده و نیز رفتاری مانند خودمان دارند اما نه تنها دقیقا شبیه خودمان، بلکه بسیار بیشتر و شدیدتر از خودمان در آن رفتار و تفکرات زندگی خود را سپری می‏کنند. برای مثال اگر ما روزی ۵ بار غیبت کرده و دروغ می‏گوییم، فردی را جذب خواهیم کرد که روزی ۵۰ بار دروغ گفته و غیبت می‏کند. همچنین مثلا اگر ما تا اندازۀ ۲۰ نمره امیدوار به رحمت خدا هستیم، فردی را جذب می‏کنیم که به اندازۀ ۲۰۰ نمره به رحمت خدا اطمینان و یقین دارد.
پس در واقع افرادی را که ما ناخودآگاه جذب می‏کنیم، دقیقا همان بازگشت رفتار خودمان است که به صورت یک انسان در حضورمان ظاهر شده است. همان طور که بزرگان و مشاهیر جهان از قدیم گفته‏اند، انسانها و دوستان در واقع آینۀ رفتار ما هستند و دوستان می‏آیند تا ما خود را بشناسیم و جملاتی از این قبیل.
از طرفی طبق ضرب المثل “موش داخل کاسۀ آدم وسواسی میرود”، همیشه حساسیت بیش از حد به یک مسئله یا امری مهم و یا حتی غیرمهم باعث کشاندن و جذب کردن آن مسئله به سمت خودمان است (به دلیل ترس از به وجود آمدن مسئله). برای مثال ما از مریضی می‏ترسیم و همیشه اولین کسی که مریضی خاصی را می‏گیرد، خودمان هستیم و در مورد جذب انسانها، مثلا ما از افراد دروغگو خیلی بدمان می‏آید و همیشه به خود می‏گوییم “من از آدمهای دروغگو حالم بهم می‏خورد” و بالاخره دوستی می‏یابیم که الهۀ دروغگویی است و یا همیشه با خود می‏گوییم “من از انسانهای خسیس بدمان می‏آید” و در واقع این بد آمدن ناشی از ترسِ گرفتار شدن در دام آنهاست و نتیجتا یک انسان که اصلا شلوارش جیب ندارد (!) نصیب ما می‏شود. پس در قدم اول ما با تفکر منفی و ترس از گرفتارِ انسانهایی با اخلاق ناپسند شدن، در واقع به آنها فکر کرده و با قراردادن آن تفکرات در هالۀ انرژی خودمان، آنها را جذب می‏نماییم.
همچنین یکی دیگر از عواملی که بعضی افراد بد (یا به اصطلاح مریض روحی) جذب ما می‏شوند، سرزنش‏های قبلی است که به دیگران کرده‏ایم [U](طبق قانون کارما (http://www.pourali.net/1387/09/19/)). برای مثال دوست ما همسری دارد که بسیار بداخلاق و خشن است. او را سرزنش کرده و مثلا به او می‏گوییم “توباید در انتخاب همسر بیشتر دقت می‏کردی، این چه همسری است که انتخاب کرده‏ای” و با این کار بومرنگ خود را به سمتی پرتاب می‏کنیم که باعث ناراحتی و دلخوری فرد می‏شود و باید منتظر بازگشت بومرنگ خود باشیم (زندگی بازی بومرنگهاست). چه بسا افرادی که در امر انتخاب دوست و یا همسر بسیار بیشتر از ما دقت کرده‏اند اما باز هم گرفتار نوع مشکل‏دار آن شده‏اند (در راستای امتحان الهی).
البته هیچ کس گناهکار و مسئله‏دار به دنیا نیامده است و آن دوستان و اطرافیان ناجور بوده‏اند که وی را به راه خطا کشانده‏اند، پس طبق گفتۀ لوییزهی، بهتر است فرد گناهکار را مریض بنامیم و بدانیم که یک مریض نیازمند درمان جسمی و روحی است.
چه کنیم تا آدمهای خوبتر را جذب کنیم؟

خیلی راحت است؛ خودمان خوب باشیم، همه را دوست داشته باشیم، به بدیهای افراد فکر نکنیم و اصلا از این نترسیم که نکند فردی با این اخلاق ناپسند نصیب ما شود و یا نکند دوستی با این مشخصات در زندگی ما قدم بگذارد. (همیشه بدانیم که ما آنقدر خوب هستیم که افرادی که شاید مریض باشند از همنشینی با ما درمان شوند. پس اصلا به همنشینی با افراد مریض فکر هم نکنیم) البته ناگفته نماند که خالق طبیعت به وسیله‏های گوناگون گاهی افراد را امتحان می‏کند که این از دست ما خارج است.

منبع : سخنان استاد حورایی،

ریپورتر
30th March 2011, 01:06 PM
جذابیت شخصیتی و نفوذ در دیگران
همه میدانیم که جذابیت شخصیتی با جذابیت زیبا بودن فرق دارد. جذابیت و گیرایی شخصیتی کاملا اکتسابی است و آگاهانه و یا ناآگاهانه کسب میشود. در این پست در مورد راههای کسب جذابیت شخصیتی می نویسم:


۱ – وضع ظاهری آراسته و مرتبی داشته باشیم
مرتب و تمیز باشیم، هماهنگی و پاکیزگی ناخودآگاه باعث جذب مردم می شود. البته باید دقت شود که لباس های عجیب و غریب باعث جذب نمی شود. تمیزی و اطوی لباس، موهای مرتب، دهان خوشبو باعث جذب است. اما آراستگی ظاهری فقط پوشش داخل و خارج خلاصه نمی شود بلکه حرفهای زیبا، جملات مثبت، اعمال درست نیز باعث جذب است.
۲ – سکوت را تمرین کنیم
بعضی افراد می پندارند که هر چه شلوغتر و پر صداتر باشند بیشتر جذب می شوند ولی اینطور نیست. سکوت تاثیری ذهنی در افراد می گذارد. هنگام سکوت، در اطارف خود ایجاد خلاء می نماییم و این باعث جذب است.
ضمن اینکه سکوت انسان را عاقلتر و با تجربه تر نشان می دهد، زمینه ای مناسب برای صمیمیت است. البته سکوت ناشی از ترس و عدم اعتماد بنفس، باعث کاهش جذابیت است.
۳ – نرم و ملایم صحبت کنیم
این هم، مانند مورد قبلی باعث ایجاد خلاء پیرامون می شود و باعث جذب شدن است. جیغ، داد و هوار، بلند صحبت کردن و خشن و عصبی بودن باعث قطع اعتماد مردم می شود.
۴ – فرد محترمی باشیم
به خود و دیگران احترام بگذاریم. بی ادبی در کلام و گفتار و رفتار از جذابیت بسیار می کاهد.باید در ظاهر آراسته و در باطن وارسته بود. شخص مودب و متین و محترم بی تردید جذاب تر از بی ادبان است. هتاکی و ناسزا گفتن حتی به افراد بدصفت و بی شخصیت و همچنین تحقیر و تمسخر و غیبت و بدگویی مخالف با احترام است.
۵ – از شوخی زیاد بپرهیزیم، اما خنده رو باشیم
شوخی فراوان انرژی ذهنی را کاسته و جذابیت را از بین می برد. چراکه شوخی بتدریج پرده های حرمت را پاره کرده و کم کم موجب بی احترامی می شود. با این حال تبسم به چهره جذابیتی عمیق می بخشد. در تبسم سنگینی و متانت موج می زند ولی در خنده زیادی و شوخی سبکی و کاهش جذابیت نهفته است.
۶ – قاطعیت = جذابیت
سست عنصر نبودن و پای تصمیمات و تعهدات ماندن موجب جذابیت است. افرادی که شخصیتی قاطع دارند هدفهای مشخص و ارزشهای معینی و برنامه های مدونی دارند و بلااستثنا جذابند. قدرت “نه” گفتن به درخواست های بی ارزش دیگران موجب رویش جذابیت است. بعضی افراد خود را فدای این و آن می کنند و هرکار مثبت یا منفی را قبول میکنند و اینطور می خواهد در دل دیگران رخنه کنند که نمی شود. جذابیت یعنی مصمم بودن و قاطعیت در رفتار و گفتار.
۷ – مراقب امیال و غرایز شخصی خود باشیم
افراد دارای شخصیت مسلط و چیره بر غرایز و امیال، دارای تسلط بیشتری هستند. کسانی که بر میل جنسی، میل غذا خوردن، عواطف و هیجانات خود مسلط هستند، جذابیت معنوی دارند. تاثیر روانی گذاشته و انرژی مثبت از وجودشان فوران می کند.
کسانی که غریزی و هوی هوسی هستند و مدام در پاسخ به امیال خود به سر می برند و نمی توانند خود را کنترل نمایند و خصوصا به زبان و نگاه خود مسلط نیستند، هیچ جذابیتی ندارند

ریپورتر
2nd April 2011, 04:51 PM
ذهن ناهشیار و کارکرد شگفت آن (http://ghodratezehneman.blogfa.com/post-64.aspx)
http://www.mobin-group.com/image/reg/images/8321hafezeh.jpgذهن ناهوشیار و کارکرد شگفت آن را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:
1 - واقعیت برای ذهن ناهوشیار همان است که ذهن هوشیار می گوید.
2 - ذهن ناهوشیار بد و خوب، درست و غلط، مفید و غیرمفید را نمی تواند تشخیص دهد در یک کلام ناهوشیار شعور ندارد.
3- ذهن ناهوشیار تمامی فرمان های هوشیار را بدون چون و چرا اجرا می کند.
4- ناهوشیار بر تمام احساسات، رفتارها و ارتباطات و فعالیت های داخلی بدن تسلط دارد.
5 - ذهن ناهوشیار بی مکان و بی زمان است و به همه ی زمان ها و مکان ها دسترسی دارد.
6- ناهوشیار تصویرهای ثبت شده را واقعی می کند و از پدیده ها و واقعیت ها هر آن چه که مربوط به نقشه و تصویر ثبت شده باشد، جذب و بخش های نامربوط را رها می کند.
7- ذهن ناهوشیار با انرژی کیهانی در ارتباط است و منبع سرشار و بی انتهای انرژی است.
8- ناهوشیار هر فرد با ناهوشیار افراد دیگر ارتباط اینترنتی دارد.
9- ذهن ناهوشیار به خواسته ها و اهداف ما بی اندازه حساس است و چون ماموری معذور، مسوول برآورده شدن این خواسته هاست، از تمام امکانات موجود در جهان بهره می برد تا ما به خواسته های خود برسیم.
10- جهان با تمامی امکاناتش در خدمت خواسته هایی است که به صورت تصویر به ناهوشیار مخابره شده است.
11- پس هر کسی همان است که بدان می اندیشد و هر کسی می تواند آینده ی خود را به صورتی که می خواهد هم اکنون در ذهن بسازد و شاهد واقعی شدن آن باشد و این یعنی خلاقیت.

ریپورتر
2nd April 2011, 04:52 PM
خود را باور کنید!

اعتماد به نفس، عبارت است از احساس اطمینان نسبت به خود. به عبارت دیگر، اعتماد به نفس یک فرد به نحوه احساس او درباره <‌من> خویش بستگی دارد. شما در مورد خودتان چگونه فکر می‌کنید؟

اعتماد به نفس، عبارت است از احساس اطمینان نسبت به خود. به عبارت دیگر، اعتماد به نفس یک فرد به نحوه احساس او درباره <‌من> خویش بستگی دارد.شما در مورد خودتان چگونه فکر می‌کنید؟ آیا نظر مساعدی نسبت به خودتان دارید و به خودتان احترام می‌گذارید؟ اگرپاسخ شما به سؤالات اخیر مثبت باشد، در این صورت می‌توان گفت که شما از یک من قوی و ایده‌آل، برخوردار هستید، اما اگر شما نظر مساعدی نسبت به خودتان نداشته باشید و برای خودتان احترام قایل نشوید، می‌توان گفت که دارای <من> ضعیفی هستید.
مع‌الوصف، باید گفت که نظر فرد نسبت به خودش در موقعیت‌های مختلف زندگی یکسان نیست و ممکن است که او در یک موقعیت خودش را خوب و قوی بپندارد، ولی در موقعیت دیگری خودپنداری ضعیفی داشته باشد.‌

اما، نکته تأسف‌آور این است‌که اغلب ما، معمولاً بیشتر به جنبه‌های ضعیف خودمان اهمیت می‌دهیم و تمام توجه‌‌مان را بر روی نقطه ضعف‌هایمان متمرکز می‌کنیم، نه بر وی امتیازاتمان. پس، چاره کار چیست؟ نخستین قدم شما برای تقویت و بالا بردن اعتماد به نفستان، باید درک و فهم این حقیقت باشد که ‌اعتماد به نفس، در واقع همان نظر و عقیده‌ای است که شما راجع به خودتان دارید. آگاهی از این امر منجر به این خواهد شد که در تقویت اعتماد به نفستان در مسیر صحیحی گام بردارید. در مرحله بعدی، باید از خودتان بپرسید که چرا در برخی از جنبه‌های زندگی دارای اعتماد به نفس کافی نیستید؟ یک دلیل آن، شاید مورد مقایسه قرار دادن خودتان با افراد دیگر باشد.‌

به این ترتیب، اگر در این مقایسه شما خودتان را کمتر از دیگران بدانید، مسلماً خود پنداریتان رو به نقصان خواهد نهاد. به طور کلی، هنگامی که شما خودتان را با فرد دیگری مقایسه می‌کنید، این فرد، چه یک هنرمند باشد، و چه ورزشکار، وکیل، پزشک، تاجر، و دانشجو، اگر آن فرد را در برخی خصوصیت‌ها بهتر از خودتان بدانید، خودپنداری شما تضعیف خواهد شد.
اما، جهت مقابله با این وضعیت و جهت این که خودپنداری صحیح و مناسبی از خود داشته باشید، بهترین شیوه نگریستن به سایر افراد، داشتن یک نگرش کلی است - نگرشی که در آن، همه انسان‌ها با هم برابر در نظر گرفته می‌شوند. به عبارت بهتر، به هنگام مقایسه خود با دیگران باید به این نکته توجه داشته باشید که هر انسانی دارای منابع مختلفی است. هیچ کس یک مرد یا یک زن نیست. بلکه پیش از هر چیز دیگری همه یک انسان هستند.‌

اگر همه مردم را به چشم یک انسان بنگریم، در آن صورت، دیگر همه کس با هم برابر خواهند بود. بلند و کوتاه، ثروتمند و فقیر، دانا و نادان، چاق و لاغر و ... همگی بی‌معنا هستند.‌

ما به عنوان یک انسان، همگی یکی هستیم و تفاوت و رقابتی بین ما وجود ندارد . بنابراین، از آن جا که رقابت بین انسان‌ها بی‌معناست، ما نه می‌توانیم موقعیت خودمان را به عنوان یک انسان بالاتر ببریم و نه می‌توانیم آن را پایین‌تر آوریم. ما همیشه یک انسان بوده‌ایم، هستیم و خواهیم بود و این یک واقعیت انکار‌ناپذیر است.
اگر ما دیگران را به عنوان یک انسان بنگریم، متوجه خواهیم شد که هر انسانی در روی زمین، توانایی انجام کارهایی را دارد که ما نداریم. از طرف دیگر، ما هم می‌توانیم کارهایی انجام دهیم که دیگران نمی‌توانند، اما این امتیازات، ما را از دیگران کوچکتر یا بزرگتر نمی‌سازد، بلکه فقط باعث تفاوت‌هایی بین ما و دیگران در برخی از زمینه‌های خاص زندگی می‌شود. بنابراین، اگر کسی خصلتی داشته باشد که ما نداشته باشیم، این مسأله ممکن است از نظر آن کس نوعی برتری به حساب آید، ولی از نظر ما، آن خصلت، تنها تفاوت ساده‌ای بین ما و او خواهد بود.‌

بر دو درخت نظری اندازید. یکی از این درختان، درخت تنومندی با عمری بیش از هزار سال است، آن دیگری، درخت کاج کوچکی است که در بیشه زارها روئیده است. آیا از نظر شما، درخت تنومند از درخت کوچک کاج برتر است؟ مسلماً این طور نیست. از نظر شما، آنها هردو فقط یک درخت هستند، یکی کوچک و یکی بزرگ.
به این ترتیب، زمانی هم که بر دو نفر انسان می‌نگرید، چه یکی از آنها استعداد بیشتری نسبت به دیگران داشته باشد، چه نه، آنچه که شما خواهید دید، فقط دو نفر آدم خواهد بود، نه بیشتر و نه کمتر. اگر شما موفق شوید که عملاً مردم دیگر را در شکل واقعی خودشان، بدون اصرار در برتر دانستن یکی بر دیگری و رقابت بین آنها، ببینید، در آن صورت می‌توان گفت که شما به درجه بالایی از اعتماد به نفس دست یافته‌اید و خودتان را آنچه که هستید یعنی یک انسان می‌بینید.‌

هرکس دارای امتیازی نسبت به دیگران است، شما دارای چه توانائی هستید که دیگران ندارند؟ مسلماً شما می‌‌توانید کارهایی انجام دهید که افراد دور و برتان قادر به انجام آن کارها نیستند. آیا داشتن این توانایی‌ها، شما را برتر از دیگران می‌سازد؟
یا این که فقط به این معناست که شما می‌توانید کاری را بهتر از برخی از افراد دیگر، انجام دهید؟ اگر در زندگی شما، شخصی وجود داشته باشد که که شما با نگاهی از پایین به بالا، او را برتر از خودتان می‌دانید، در این صورت لازم است که برروی اعتماد به نفستان اندکی کار کنید.‌

از طرف دیگر، اگر در زندگی شما کس دیگری وجود داشته باشد که شما با نگاهی از بالا به پایین، او را کمتر از خودتان می‌پندارید، باز هم لازم است به تقویت اعتماد به نفستان مشغول شوید. اما اگر شما همه انسان‌ها را چه آنهایی را که قبلاً برترین برترین‌ها و چه آنهایی را که کم‌ترین کمترین‌ها هستند با خودتان برابر بدانید، در این صورت می‌توان گفت که سطح اعتماد به نفس شما خوب و طبیعی است.

شما، در صورتی از اعتماد به نفس بالایی برخوردار خواهید شد که در رقابت دائم با تنها چیزی که احساس رقابت را در شما تحریک می‌کند - یعنی خودتان - قرار داشته باشید. در این صورت، زندگی از نظر شما به شکل چیزی همانند یک بازی جلوه‌گر خواهد شد یعنی، موقعیت‌های دشوار زندگی را در حکم قوانین یک بازی در نظر خواهید گرفت-. ماجرای مارتین نمونه خوبی از قضیه <رقابت با خود> است.
مارتین که در یک مغازه موکت بری مشغول به کار بود. مشکل او این بود که دائماً سعی ‌می‌کرد در کار خود سریع‌تر و بهتر از دیگران باشد، اما هرگز موفق به این کار نشده بود.‌

بعد از مدتی، مارتین تصمیم گرفت که فقط با خودش به رقابت بپردازد. به همین منظور، او برای اولین بار در طول زندگی‌اش یک زمان‌سنج و دفترچه یادداشتی را با خودش به یک مجتمع ساختمانی برد که قرار بود اتاق‌های آپارتمان‌های آنجا را موکت کند.
با شروع کار، مارتین با استفاده از زمان‌سنج، مدت زمانی را که صرف موکت کردن اتاق‌ها می‌کرد، اندازه گرفت و در دفترچه یادداشت کرد. در روز اول، موکت کردن اتاق خواب یک ساعت، هال دو ساعت، اتاق پذیرایی یک ساعت و ده دقیقه، و راه پله ها دو ساعت و نیم، طول کشید.
روز بعد که مارتین برای موکت کردن خانه دیگری از خانه‌های همان مجتمع مراجعه کرد، بیش از هر زمان دیگری برای شروع کارش اشتیاق داشت.‌

به همین دلیل، او دفترچه و زمان سنج را از جیبش بیرون آورد و خیلی زود، آماده کار شد. هدف او این بود که کارش را خیلی سریع‌تر از روز قبل انجام دهد. پس از شروع به کار، بدون آن که مارتین متوجه باشد، زمان به سرعت سپری شد و او موفق شد که در مجموع، نیم ساعت زودتر از دفعه قبل کارش را به پایان ببرد.

بعد از آن روز، مارتین برای دست‌یابی به رکوردی بهتر، هر روز بر سرعت کارش افزود و با این رویه‌ای که در پیش گرفت، طولی نکشید که او در مغازه‌ای که مشغول به کار بود، به سریع‌ترین موکت‌بر تبدیل شد. در مرحله بعد، مارتین کیفیت کارش را تا آن جا که ممکن بود، بالا برد. به صورتی که در کار او و فاصله و خط بین موکت‌ها از نگاه بیننده اصلاً به نظر نمی‌آمد و موکت‌ها تمام حاشیه دیوارها را کاملاً می‌پوشاندند و زیبایی کار را بیشتر می‌کردند.

بعد از این مرحله، مارتین که دیگر معروفترین موکت بر منطقه شده بود، لازم دید که به عنوان یک هدف مهم، مغازه مستقلی برای خودش باز کند، بنابراین، شروع به پس انداز درآمدهایش کرد. مارتین مصمم بود که به بازی رقابت با خودش ادامه دهد، لذا، هر زمانی که پولی گیرش می‌آمد، با خودش عهد می‌کرد که هفته بعد، دو برابر آن را کسب کند. این گونه بود که مارتین در عرض دو سال توانست بزرگترین مغازه موکت بری شهرشان را بخرد و لازم به گفتن نیست که همراه با موفقیت او در کارش، اعتماد به نفس او نیز دو چندان شد.‌

و این ممکن نبود مگر در نتیجه رقابت با خود. هر زمان که کسی هدفی برای خودش تعیین می‌کند، با دست یافتن به آن هدف، خود پنداری او تقویت می‌شود، این امر چه در مورد اهداف بلند مدت، چه میان مدت و چه کوتاه مدت، صادق است. اهدافی که توا‡م با <رقابت با خود> هستند، بسیار سهل الوصولند، چرا که به هنگام رقابت با خود، تمام کوشش ما صرف این می‌شود که کاری را بهتر یا سریع‌تر از دفعات قبل انجام دهیم، به این ترتیب، رسیدن به هدف و تکمیل کار، باعث احساس رضایت و تقویت <من> ما می‌شود.

شما هم می‌توانید همانند مارتین ، تمام کارهایتان را با استفاده از یک زمان‌سنج با سرعت بیشتری نسبت به دفعات قبل به انجام برسانید. همچنین، می‌توانید معیارهایی از قبیل افزایش میزان سطح ریلاکس بدنتان، افزایش تعداد کارهای خیر‌خواهانه‌ای که هر هفته انجام می‌دهید، و افزایش تعداد اهدافی که در زمان معینی به آنها دست می‌یابید را به عنوان انگیزه‌هایی برای <رقابت با خودتان> در نظر بگیرید.

ریپورتر
2nd April 2011, 04:53 PM
قدرت ذهن ناخودآگاه برای فهم بهتر (http://ghodratezehneman.blogfa.com/post-66.aspx)
http://www.mardoman.net/files/articles//239.jpg یکی از بهترین راههای تقویت توانایی یادگیری و بالا بردن نمراتتان این است که راه و روش کار کردن با قدرت ذهن ناخودآگاهتان را یاد بگیرید.
فرایند فکر کردن ناخودآگاه است و ما آگاهانه از نتایج آن باخبر می شویم. همه تغییرات در ناخودآگاه ما صورت می گیرد. زمانیکه آمادگیش را داشته باشیم، با آگاهی از نآآن تغییر باخبر میشویم.
اما این یعنی چه؟
اگر علاقه مندید بدانید این چه مفهومی دارد، مقاله را با ما دنبال کنید...
تقریباً دو میلیون بیت ( واحد اطلاعات ) در هر ثانیه وارد سیستم عصبی انسان می شود. تقریباً می توان گفت که ما با بمبارانی از اطلاعات روبه رو هستیم. برای حفظ سلامت عقل، ذهن هوشیار ما اکثر محرک ها را فیلتر می کند و میلر (1956) کشف کرده است که ما فقط می توانیم مثبت هفت یا منفی دو بیت اطلاعات در یک زمان استفاده کنیم.
این ذهن ناخودآگاه است که با سایر اطلاعات بالای هفت بیت (مثبت و منفی دو) سروکار دارد که در یک زمان خاص به آن توجه نمی کنید. به محض اینکه توجهمان را به چیزی می دهیم، آنوقت است که ذهنمان آگاه می شود. بعضی از قسمت های فیزیولوژی شما همیشه ناخودآگاه می ماند. این اصلاً نباید مایه تعجب باشد. ذهن ناخودآگاه ما همیشه مراقب ماست. ما که قلب، ریه ها، کلیه ها و سیستم ایمنی بدنمان را آگاهانه اداره نمی کنیم، می کنیم؟
می خواهیم به شما نشان دهیم که چطور برای دست یافتن به قدرت ذهن ناخودآگاهتان از ذهن آگاهتان بگذرید. ذهن ناخودآگاه تقریباً 90% از کل قدرت ذهن شما را گرفته است، درمقابل 10% از ذهنتان که برای فعالیت های روزمره از آن استفاده می کنید. ذهن ناخودآگاه گنجینه ای بسیار گرانبهاست، گنجینه ای از مهارت ها، حافظه، و تجربه.
قدرت تفکر مثبت را می توان با استفاده از تاییدات و تصدیق ها تقویت کرد. تصدیق یک عبارت کوتاه در زمان حال است که مداوماً برای تاثیرگذاشتن روی ذهن ناخودآگاه تکرار می شود. ایدآلترین آن باید کوتاه و کاملاً واضح باشد. این اهمیت زیادی دارد چون ذهن ناخودآگاه نمی تواند به سادگی عبارات و جملات طولانی و پیچیده را تحلیل کنذ. ذهن ناخودآگاه معمولاً با جملات کوتاه و مناسب بیشتر تاثیر می گیرد.
اما اکثریت مردم عادت به منفی اندیشی دارند. این یعنی بیشتر روی نقاط مشکل دار زندگی خود متمرکز می شوند و مداوماً اتفاقی را که دوست ندارند بیفتد، بر زبان می آورند. این مسئله معمولاً باعث می شود که مشکلات اصلی بیشتر و بیشتر شده و وضعیت حتی بدتر هم بشود. مثلاً یک دانش آموز ممکن است مداوم با خود بگوید:
"من هیچوقت در این امتحان موفق نمی شوم".
یا "همیشه وقتی می خواهم درس بخوانم حواسم پرت می شود".
یا "من نمی توانم روی درسم تمرکز کنم".
دانش آموزی که مداوم این تاییدات منفی را با خود تکرار می کند، چه آگاهانه و چه ناآگاهانه، معمولاً به احتمال کمتری در امتحانات خود موفق می شود و هیچوقت نخواهد توانست روی درس خود تمرکز کند.
پشت هر احساس منفی یک فکر یا باور است و در اکثر موارد اینها افکار و عقایدی ناسالم هستند. از ناسالم منظور این است که نمی توانند به شما برای رسیدن به آنچه در زندگی می خواهید کمک کنند. یعنی هیچ خدمتی به شما نمی کنند.
باور (معمولاً ناخودآگاه) مثل ماشه اسلحه می ماند و باعث می شود که در برخی موقعیت های خاص زندگی شکست بخورید.
این را یادتان باشد: اگر مثبت فکر نکنید و فکرتان را با افکار و باورهای مثبت پر نکنید، آنوقت افکار منفی برای خالی کردن شکاف ها می آیند.
لطفاً هیچوقت توانایی های خودتان را دست کم نگیرید. هیچوقت نباید فکر کنید که توانایی انجام کاری را دارید یا نه. سوال اصلی این است که آیا می خواهید فلان کار را بکنید یا نه!
در مثالهای بالا، آن دانش آموز تاییدات منفی را وارد مغزش می کرد. درحالیکه باید آنرا با تاییدات مشابه اما مثبت آن جایگزین می کرد.
"من می دانم که در امتحاناتم موفق می شوم".
یا "وقتی برای درس خواندن می نشینم، اصلاً حواسم پرت نمی شود".
یا "قدرت تمرکزم رو به پیشرفت است".
شاید انجام اینکار به نظر سخت بیاید، مخصوصاً در انجام کاری که به نظرتان خیلی دشوار است. اما باور کنید، این هم مثل خیلی چیزهای دیگر، فقط تمرین می خواهد.
هرچه این تاییدات را بیشتر و بیشتر با خود تکرار کنید، آگاهانه یا ناآگاهانه، سریعتر به واقعیت تبدیل خواهد شد. اما باید مراقب باشید چون این روش هم برای افکار منفی و هم مثبت به این خوبی عمل می کند. یک زمان عالی برای تکرار تاییدات مثبت قبل از خواب یا بعد از بیدار شدن در صبح است. در این اوقات، ذهن ناخودآگاه شما بیشترین ارتباط را با شما خواهد داشت. اگر بتوانید آن عبارات را در طول روز با خود تکرار کنید یا حتی بنویسید و کپی هایی ازآن را همه جای خانه بگذارید، خیلی بهتر خواهد بود.
یک جایگزین خیلی خوب این تاییدات "پیام های نیمه خودآگاه" است .
قدرت پیام های نیمه خودآگاه در طول سالها به اثبات رسیده است و برای برنامه ریزی ذهن ناخودآگاه از طریق روش های سمعی و بصری استفاده می شود. درواقع، پیام های نیمه خودآگاه در عملکرد خود در ذهن ناخودآگاه آنقدر قدرت دارند که در سال 1974، دولت امریکا همه انواع تبلیغات رادیو و تلویزیون با روش پیام نیمه خودآگاه را ممنوع کرد.
پیام های نیمه خودآگاه با کار کردن در سطحی که توسط ذهن خودآگاه قابل تشخیص نیست، به ذهن ناخودآگاه می رسند. درنتیجه ذهن خودآگاه هیچوقت فرصتی برای رد کردن آن پیدا نمی کند و ذهن ناخودآگاه می تواند آن را پذیرفته و برحسب آن عمل کند.
استفاده از پیامهای نیمه خودآگاه دو روش دارد: سمعی و بصری
پیامهای نیمه خودآگاه بصری تاییداتی هستند که با سرعت بالایی پیش روی چشم فلاش زده که ذهن خودآگاه قادر به تشخیص آن نیست. درنتیجه این تاییدات مستقیماً وارد ذهن ناخودآگاه می شوند که بلافاصله هم آنرا درک کرده و نسبت به آن عمل می کند.
پیام های نیمه خودآگاه سمعی هم به همان روش عمل می کنند بااین تفاوت که دراین روش، صدایی با فرکانسی که بالاتر از آستانه نرمال شنوایی انسان است، اجرا می شود. در این حالت هم مثل نوع بصری، بااینکه ذهن خودآگاه قادر به تشخیص آن نیست، ذهن ناخودآگاه آن را دریافت کرده و بلافاصله به آن واکنش می دهد.
هر دو نوع آن در رسیدن به قدرت شگرف ذهن ناخودآگاه بسیار نیرومند هستند.
وقتی قدرت ذهن ناخودآگاه خود را درک کردید و شروع به تحت کنترل درآوردن آن کردید، قادر خواهید بود نمراتتان را با سرعت زیادی بالا برده و فرایند یادگیری خود را شدیداً تقویت کنید. آنوقت است که درس خواندن برایتان لذت بخش خواهد بود نه یک فعالیت اجباری.
منبع مطلب : http://avm2.blogfa.com/post-64.aspx (http://avm2.blogfa.com/post-64.aspx)

ریپورتر
2nd April 2011, 04:53 PM
قاون جذب و تجسم خلاق (http://ghodratezehneman.blogfa.com/post-67.aspx)
http://i6.tinypic.com/1zco4sk.jpgیکی از بزرگترین رازها و قوانین کائنات قانون جذب است که با به کارگیری آن می توان به تمام هدف ها و آرزوهایمان دست یابیم . قانون جذب می گوید که به هر چیزی که فکر کنیم آن را به سمت خود جذب می کنیم . در واقع افکار ما دارای فرکانسی از انرژی هستند که بر پدیده های اطراف ما تأثیر گذاشته و همانند آنچه در ذهن داریم به سمت ما جذب می کنند و این بسیار جالب است یعنی اینکه ما با تجسم خلاق ذهن خود می توانیم آرزوها و هدف های خود را به واقعیت تبدیل کنیم .

شاید بپرسید این پدیده چگونه اتفاق می افتد ؟
واقعیت این است که اندیشه های ما دو چیز را تحت تأثیر خود قرار می دهند :
* اولی ضمیر ناخودآگاه و درون ماست
*دومی محیط پیرامون ماست
گفتیم که هر چیزی در این جهان هستی از جنس انرژی است و نیز گفتیم که افکار و اندیشه های ما موادی از جنس انرژی هستند که با فرکانس بسیار بالا در حالا ارتعاش هستند و به خاطر بالا بودن ارتعاش آنها در دامنه حواس پنجگانه ما نیستند ولی وجود دارند و ضمیر ناخودآگاه ما و شرایطی محیطی ما این انرژی ها را درک می کنند .
به عنوان مثال زمانی که ما بر یک پدیده ای مثل کسب ثروت می اندیشیم:
اول : انرژی این اندیشه باعث تغییرات در ضمیر ناخودآگاه ما و در نتیجه شکوفا شدن ایده ها و خلاقیت و استعدادهای درونی ما برای کسب آن ثروت می شود .
دوم : اینکه این انرژی به کل کائنات منتشر شده است و تمام شرایط محیطی ما شروع به آماده شدن برای کسب آن ثروت می شود و کل کائنات برای رسیدن ما به آن ثروت بسیج می شوند .
پس افکار ما هم بر خود و هم بر محیط ما تأثیر گذاشته و با هماهنگی بین این دو آن پدیده خلق می شود . واقعاً که راز شگفت انگیزی است . انسان اشرف مخلوقات است و جانشین خداوند بر روی زمین است و اگر به قدرتهای الهی درون خویش پی ببرد خواهد دانست که هیچ چیز در این جهان هستی برای قدرت اعجاب انگیز اندیشه انسان غیرممکن نیست .
همه چیز برای ما امکان پذیر است اگر به قدرت تجسم خلاق و قانون جذب پی ببریم . بکارگیری این قانون که : « افکار و اندیشه های ما پدیده های زندگی ما را خلق می کنند » به قدری ساده است که اکثر افراد در ابتدای کار قدرت آن را باور ندارند و به این قانون شک می کنند و متأسفانه طبق این قانون شک و تردید به ما خیانت می کند و همان چیزی در زندگی ما خلق می شود که آن را باور داریم ، چه تردیدها باشد و چه ایمان و یقین ، فرق نمی کند در هر صورت همان چیزی را خواهیم دید که باور داریم . در مورد نحوه استفاده از قانون جذب و تجسم خلاق بایست گفت که آیا با اندیشه تنها انرژی لازم برای خلق آن را تولید کرده و آن پدیده را خلق می کنیم ؟ در جواب باید گفت که اندیشه ما محصول ذهن ماست و برای اینکه این اندیشه دارای ارتعاش خلاق در جهان هستی شود لازم است که ما این اندیشه را با تمام وجود احساس کرده و آن را به کائنات مخابره کنیم . احساسات محصول دل ما می باشد و اندیشه ما محصول ذهن ماست ، در اینجا باید هماهنگی بین احساسات و افکار ما برقرار شود یعنی آنچه در ذهن می اندیشیم آن را در دل نیز احساس کنیم و در این لحظه اوج انرژی خلق آن اندیشه پدید می آید و کائنات بلافاصله آن پدیده را به ما هدیه می دهد .

مثلاً اگر در ذهن فکر ثروتمند شدن را داریم باید با جان و دل خویش نیز ثروتمند بودن را احساس کنیم و کافی است به احساس ثروتمند بودن خود تداوم بدهیم تا آن ثروت در زندگی مان پدیدار شود . این قانون در عین سادگی ، شاید دور از ذهن و انجام آن نیز سخت باشد ! چگونه من بدون اینکه پولی داشته باشم احساس ثروتمند بودن را داشته باشم ! شاید هم این کار به نظر خیلی ها احمقانه و مسخره باشد و شاید حتی با منطق و عقل ما نیز جور در نیاید . اما همیشه رازها و راه حل های زندگی گاهی دور از ذهن و پیش پا افتاده است . به شما دوستان توصیه می کنم در این مورد شما هرگز فریب منطق ذهن خود را نخورید چون ذهنیت ما همیشه خلق یک پدیده بزرگ را بعد از رنج فراوان جسم مان منطقی می داند . جالب است بدانید که دو نوع قدرت وجود دارد :
1- قدرت جسم و 2- قدرت ذهن .

قدرت جسم محدود و در حد پایین است اما قدرت اندیشه ها بسیار بالا و نامحدود است .

قانون جذب و خلق پدیده های مختلف و اهداف بزرگ توسط آن با قدرت تفکر صورت می گیرد و قدرت جسم مانند خدمتکاری برای قدرت اندیشه ها کار می کند و متأسفانه این جزو تعاریف و افکار محدود کننده ذهن ماست که فکر می کنیم پول زیاد در برابر کار بسیار سخت بدست می آید و یا اینکه آرزوهایی که تصور می کنیم ، محال است و ما در حد آنها نیستیم . اینها همه تفکرات اشتباه ذهن ماست . به یاد داشته باشید هر چیزی را که بتوان آرزو کرد قابل دست یافتن است زیرا خود آرزو یعنی رسیدن و آرزو متعلق به انسانهاست و جانداران دیگر قدرت آرزو کردن را ندارند . انسان هر آرزو و هدفی که داشته باشد و با افکار و احساسات خود آن را باور داشته باشد در کسری از زمان به آن دست خواهد یافت . از قدرت های ویژه انسان تجسم خلاق او می باشد که توسط آن می تواند هر آنچه در ذهن تجسم کند در محیط بیرونی خلق شود . ما باید از این ویژگی برتر در جهت دستیابی به تمام اهداف و آرزوهای خود بهره گیری کنیم . خداوند جهان هستی را برای انسان مسخر کرده است و کل کائنات منتظر فرمانبرداری از افکار و احساسات انسانها هستند ولی متأسفانه اکثر انسانها از این راز بزرگ غافلند و همیشه به چیزهایی که دوست ندارند و نمی خواهند مثل بیماری و فقر و مشکلات می اندیشند و دائماً آنها را به زندگی خود جذب می کنند و بدتر از همه اینکه آنها را به حساب خداوند می گذارند در صورتی که خواست خداوند بهترین های این جهان هستی برای عشق خود ، یعنی انسان است خداوند هیچگاه چیز بدی را برای بندگانش نمی خواهد .

امام علی (ع) می فرماید : « بخشش خداوند به هر کس به اندازه نیت اوست . »
خداوند قوانین این جهان هستی را وضع کرده ( مثل قانون جذب ) و انسان باید این قوانین را کشف کند و از آنها در زندگی خود بهره بگیرید . شاید رسالت ما انسانها کشف این قوانین و استفاده صحیح از آنهاست . اگر دقت کنیم خواهیم دید که اکثر مردم به آنچه که نمی خواهند و نیز چیزهایی که در زندگی شان وجود دارد می اندیشند و بیشتر و بیشتر موارد تکراری و آنچه که نمی خواهند را در پیرامونشان تشدید می کنند و کافی است بدانند که اگر از فقر و بیماری بیزارند نباید در مورد آنها فکر کرده و سخن بگویند بلکه از ثروت و سلامتی سخن گفته و آنها را احساس کنند که سلامتی و ثروت در زندگی شان به واقعیت تبدیل شود .
منبع مطلب : http://www.raze4fasl.com/4Fasl/DetailView/?o_id=9 (http://www.raze4fasl.com/4Fasl/DetailView/?o_id=9)

ریپورتر
2nd April 2011, 04:54 PM
بخشي از ديالوگ‌هاي فيلم راز، فيلمي كه در جهان سروصداي زيادي كرد.

سراسر اين فيلم نظرات نويسنده‌هاي بزرگ، فيلسوفان، روان‌شناسان و درمانگراني است كه همه به وجود قانون جذب و اثرات آن اعتقاد دارند و بيننده را هم تشويق مي‌كنند تا آن را در زندگي جدي گرفته و به تأثيرات شگرف آن ايمان بياورند.



جيمز آرتوري (فيلسوف): هر آن‌چه كه تا به امروز داريم و يا هستيم، نتيجه افكار و احساسات گذشته ما بوده كه الان نتيجه‌اش را مي‌بينيم. پس اگر بخواهيم آينده‌اي درخشان (بنا به خواسته خود) داشته باشيم، بايد از هم اكنون تمام افكار و احساسات خود را به‌صورت مثبت به آن سمت هدايت كنيم.

دكتر جان ويتال (فيزيكدان كوانتوم): شكرگزاري؛ كليد فراواني و بركت الهي است. وقتي فكري كرده و تشكر مي‌كنيم بيشتر جذب مي‌كنيم. هر روز صبح به خاطر آن‌چه كه داريد و آن‌چه كه هستيد شكرگزاري كنيد.

مايك دولي (نويسنده): وقتي آرزوي خود را تجسم كرده و با چشماني بسته و با تمام وجود آن را حس مي‌كنيد قطعاً به آن آرزو خواهيد رسيد. چون ذهن انسان قدرت تشخيص واقعيت از خيال را ندارد. وقتي شما تصور مي‌كنيد كه مثلاً در يك مسابقه برنده شده‌ايد. و با تمام وجود جزييات آن را احساس مي‌كنيد و از برنده شدن لذت مي‌بريد، ذهن آن را به كاينات ارسال مي‌كند و آن خيال به واقعيت مي‌انجامد.

ميكائيل بكويت (روان‌شناس): احساسي كه همراه با شور و اشتياق فراوان باشد تبديل به قدرت دروني مي‌شود. در نتيجه قدرت كاينات را افزايش مي‌دهد.

وظيفه ما چگونگي رسيدن به خواسته نيست، وظيفه ما فقط خواستن از ته دل است، كاينات خودش چگونگي آن را براي‌مان فراهم مي‌سازد. فقط ايمان داشته باشيد كه رسيدن به آن‌ها براي شما امكان‌پذير است و شما لياقتش را داريد.
علاوه بر تجسم آن را احساس كنيد و از آن لذت ببريد و شكر گزارش باشيد.

جك كانفيلد (نويسنده): هر آن‌چه كه ذهن انسان قادر باشد آن را درك كند، مي‌تواند واقعيت پيدا كند.
هر روز دقايقي با چشماني بسته و در حالت آرامش خواسته خود را مجسم كنيد و با تمام وجود آن را احساس كرده و از آن لذت ببريد. به افكار الهام شده خود اعتماد كرده و به آن عمل كنيد.

مثلاً وقتي به بدهكاري خود مي‌انديشيد احساس منفي و بدي پيدا مي‌كنيد، در نتيجه فركانسي كه به كاينات مي‌فرستيد، منفي است و شما اين موضوع را قوت مي‌بخشيد و در نتيجه بدهكاري شما بيشتر مي‌شود (يعني بدهكاري را جذب مي‌كنيد).


جيمز آرتوري (فيلسوف): فكرتان را عوض كنيد. ثروت يك قرارداد ذهني است و هر كس قادر به تغيير اين باور است، به شرط خواستن شما، پول، بخشي از ثروت است. زندگي بايد در همه وجوه غني و عالي باشد. بايد ابتدا به آرامش و شادي دروني دست يافت، وقتي آن را به دست آوريد، بقيه خواسته‌ها پديدار خواهند شد.
همه ما خالقان جهان خود هستيم، پس دريابيد كه چه افكار و احساساتي داريد. چرا كه نتيجه آن تعيين كننده نوع زندگي شماست.
خودتان را غني كنيد. از درون عشق و شادي را حس كرده و لذت ببريد زيرا اين احساس به بيرون منعكس مي‌شود و جهان همان احساسات را چند برابر قوي‌تر به شما بر مي‌گرداند.


باب پراكتور (فيلسوف): عاشق خودتان باشيد. وقتي عميقاً خود را دوست بداريد، مي‌توانيد ديگران را نيز همان‌طور كه هستند، دوست بداريد.


استرهيگز (درمانگر): احساس خوب را فقط مي‌توانيد از درون خودتان بيابيد. هيچ‌كس ديگري قادر نيست اين احساس را به شما بدهد، مگر اين كه خودتان آن را داشته باشيد و ديگران آن را به شما منعكس كنند.
دست از كنترل ديگران برداريد و فقط روي افكار و احساس خود متمركز شويد.

جان‌گري (نويسنده): افكار و احساسات ما عملكرد جسم ما را هدايت و كنترل مي‌كنند. توجه داشته باشيد كه تنها يك داروخانه خوشبختي وجود دارد و آن ذهن انسان است كه بزرگ‌ترين عامل شفا بخشي است.

دكتر جان دمارتيني (فيلسوف): بيماري و ناراحتي، نتيجه تنش و افكار منفي است. افكار و احساسات منفي، نشانه و علامت به وجود آمدن بيماري‌ها هستند. تفاوت بين ترس و اميدواري، بيماري و سلامتي است.

دكتر مبين جانسون (پزشك): ما قادريم كه از درون، خود را شفا دهيم. هر روزه سلول‌هاي بسياري در بدن مي‌ميرند و از نو ساخته مي‌شوند، پس اگر بخواهيم مي‌توانيم تنش فيزيولوژيكي را برداريم. بعد خود به خود، بدن، خودش را ترميم مي‌كند.


جان‌‌‌گري (نويسنده): مهم اين نیست كه ديگران در مور دشما چه فكر مي‌كنند و چه نظري دارند، مهم آن است كه ما در مورد خودمان چگونه فكر مي‌كنيم و چگونه ذهن‌مان را تحت كنترل خود در مي‌آوريم. اگر قادر باشيم چنين كنيم. همه چيز را مي‌توانيم به حالت اوليه و سالم بر گردانيم.


جك كانفليد (نويسنده): انسان همان چيزي مي‌شود كه به آن مي‌انديشد. با ناخواسته‌هاي خود نجنگيد، چرا كه قوي‌تر و بزرگ‌تر مي‌شوند. با اين كار تمام تمركز خود را بر روي چيزهايي كه نمي‌خواهيم، مي‌گذاريم و ناخواسته‌ها را به سوي خود جذب مي‌كنيم.
اگر ضد جنگ هستيد در گروه ضد جنگ فعال نباشيد، بلكه به گروه صلح بپيونديد.


ميكائيل بكويت (روانشناس): به ياد داشته باشيد كه در عالم به اندازه همه افراد نعمت و فراواني وجود دارد و اين دروغي بزرگ و يك كابوس است كه به اندازه همه نعمت نيست و كمبود وجود دارد. واقعيت اين است كه بيشتر از نياز همه ما در جهان نيرو، عشق، انرژي و نعمت وجود دارد.

هرگز در مورد چيزهايي كه نمي‌خواهيد، نه چيزي بخوانيد و نه حرفي بزنيد. تمام توجه خود را فقط به روي خواسته‌هاي‌تان متمركز سازيد.

دكتر بين جانسون (پزشك): در بدن ما بعد از مولكول‌ها، به اتم و بعد از اتم به جريان انرژي مي‌رسيم كه در سر تا سر وجودمان با سرعت در حركت هستند.
به خوبي مي‌دانيم كه انرژي را هرگز نمي‌توان به وجود آورد و يا از بين برد، انرژي ابدي و هميشگي است فقط مي‌توانمد از شكلي به شكل ديگر درآيد.

به ياد داشته باشيد هر آنچه كه امروز هستيد نتيجه افكار، احساسات و رفتار گذشته شما بوده پس اكنون بخواهيد زندگي‌تان متحول شود به خوبي قادريد زندگی خود را تغيير دهيد. چرا كه شما هرگز يك قرباني نيستند.افكارتان را هدفمند انتخاب كنيد، زيرا شما مدير افكار خود هستيد.قانون جاذبه، انسان را از عادات ارثي و ناتواني‌ها آزاد مي‌سازد.


جك كانفليد (نويسنده): شما در مورد خود هر فكري داشته باشيد همان درست است نتيجه همان خواهد بود اگر بگوييد ناتوانم، ناتوان مي‌شويد و اگر بگوييد قدرتمندم، قدرتمند خواهيد شد.

نيل دونالد والش (نويسنده):در دنيا هيچ تخته سياهي وجود ندارد كه سرنوشت شما را نوشته باشد. در حقيقت اين خود ما هستيم كه سرنوشت‌مان را مي‌سازيم. مأموريت ما توسط خود ما انتخاب مي‌شود.

احساس و تجربه لذت است. هدف آن است كه در زندگي احساس عشق و آرامش و لذت كنيم. پس هر آن‌چه را كه به شما احساس عشق و لذت مي‌بخشد دنبال كنيد. رسالت واقعي شما قطعاً همان كار خواهد بود. كاري در جهان وجود ندارد كه شما نتوانيد انجام دهيد؛ اين خواسته خداوند است.


ميكائيل بكويت (روانشناس): شما فوق‌العاده‌ايد نيرويي در درون شماست كه از خودتان هم عظيم‌تر است كه شما را هدايت و راهنمايي مي‌كند. نيرويي بسيار قوي و عظيم كه وقتي به آن اجازه رشد و شكوفايي مي‌دهيم و به آن اعتماد مي‌كنيم ما را به مقصد نهايي كه همان عشق و آرامش و شادي است.

جان آساراف: در واقع راز بر اساس قانوني به اسم قانون جاذبه قرار دارد و به زبان علمي بايد گفت كه هر چيز فركانس خودش را دارد. همه چيز در حال ارتعاش است.

راز مي‌خواهد درست فكر كردن را به شما بياموزد تا بدن شما و افكارتان ارتعاش درست داشته باشند تا آن‌چه را مي‌خواهيد به زندگي خود جذب كنيد

ریپورتر
2nd April 2011, 04:55 PM
ميدونين داشتم فكر ميكردم به اين نتيجه راسيدم كه آيا مهمترين فاكتور رسيدن به خواسته ها موفقيت چيه من كه به اين نتيجه رسيدم اگه قانون جذب عمل كنه اگه مثبت انديش باشيم اگه هدف گذاري كنيم اگه تصويرسازي و تاكيدكاري كنيم و هر چيز ديگه براي رسيدن به خوشبختني و موفقيت و رسيدن به خواسته ها اگه پشتكار نداشته باشيم و اگه تلاش حتي حداقل يه تلاش و پشتكار فكري نداشته باشيم به هيچي نمي رسيم . http://www.hamshahrionline.ir/images/upload/news/pose/8604/fat2-zr.jpg
پس فكر ميكنم كه براي موفق شدن بايد ايستادگي كرد بايد تلاش و كوشش كرد چه فكري چه جسمي اگر موتب و مداوم به سوي پيشرفت و رسيد بهخ خواسته ها يورش ببريم و سرد و نا اميد و دلسرد نشيم موفق ميشم و حتما هم موفق ميشيم .
چرا تلاش كنيم ؟
چون هيچ چيزي توي اين دنيا يه روزه و يه شبه و آني اتفاق نمي افته .

هيچ بچه اي يه روزه به دنيا نمياد
هيچ روزي يه دفعه شب نميشه و هيچ شبي سريع به صبح نميرسه
هيچ بذر و دونه اي يه روزه سبزه نميشه
هيچ سبزه اي يه روزه نهال نميشه
هيچ نهالي زود درخت نميشه
هيچ درختي زود ميوه نميده
هيچ نهال بي ميوه اي چند روزه و چند وقته تنومند و قوي و پر ميوه نميشه كه حتي سختترين بادها نتونن تكونش بدن
آره هيچ دكتري يه شبه دكتر نشده
هيچ مهندسي يه شبه مهندس نشده
هيچ استادي يه روزه ...
حتي هيچ كتابي يه دفعه كتاب نشده اول لغت لغت توي يه برگهع و برگه ها يكي يكي كنار هم فصل و فصل رو ساختن و بعد شده يه كتاب زيبا
حتي يه قصر هم اجر به آجر تبديل به قصر شده
و حتي خيلي چيزاي ديگه پس بيايم ببينيم چي ميخوايم و حتي هر چقدر بزرگ هم بود نا اميد نشيم و ذره ذره سعي كنيم بهش برسيم .
از اين پس تلاش هر روزت رو تنها يك ضربه از تبر خود بر بدن عظيم بلوطي كهنسال به شمار بيار . ضربه اول ممكنه نه لرزه اي و نه خراشي عميق بر درخت وارد كنه و نه حتي ضربه دوم و نه حتي ضربه سوم . هر ضربه شايد در حد و قدرت خودش ناچيز باشه و نتيجه درخور توجهي نده با اين همه همين ضربه هاي ظاهرا كودكانه اندك اندك درخت عظيم بلوط كهنسال رو بر زمين خواهد انداخت و اينچنينه تلاش امروز من و تو .
بياين ذره ذره موفق شيم
بيائين ذره ذره جمع كنيم و به عظمت برسيم و قطره قطره جمع كنيم و دريا بسازيم و كلمه كلمه حفظ كنيم و برگي بشه و برگ برگها كتاب و طومار بزرگ بشه در حافظه امون .
بيا امروز من و تو تصميم بگيريم ذره ذره به همه خواسته هامون برسيم و عجله و يك شبه پولدار شدن و يه شبه به همه چيز و همه جا رسيدن و دور بريزيم و تلاش كنيم مثل يه موريانه اي كه يه درخت عظيم روذره ذره فرو مي پاشه مثل يه باروني كه قطره قطره سيلي رو جاري ميكنه مثل كسي كه آجر به آجر و جز به جز سر انجام برج و قصري رو بنا ميكنه من و تو هم امروز با هم تصميم بگيريم واقعا ذره ذره به همه خواسته ها مون برسيم و در اين راه تلاش و پشتكار داشته باشيم .
تلاشهاي كوچك اگر مرتب تكرار شوند دسترسي به هر هدفي را ممكن خواهد ساخت .
" آب قطره قطره مي چكد و با پايداري و سماجت، سنگ بزرگ را سوراخ مي كند؛ موش با پشتكار و استقامت موفق به پاره كردن رشته محكمي از سيم مي شود و ضربه هاي پي در پي تبري كوچك، درخت كهن را از پاي در مي آورد.


همتون رو دوست دارم و آرزوي شادي دل همتون رو دارم

ریپورتر
2nd April 2011, 04:56 PM
تو هماني كه مي انديشي

" ذهن قدرت برتري است كه شكل مي بخشد و ميسازد و آدمي ذهن است ."
دوست گلي كه اومدي و چشماي قشنگت رو وقت ارزشمندت رو براي خوندن لين سطر و نوشته ها گذاشتي ميستايمت . نميدونم چرا ولي شايد اينا رو مي نويسم كه خودم بيشتر هوشيارتر بشم . ميدوني هر آدمي آنجوريه كه در دل خودش فكر مي كنه و اين فكر نه تنها همه هستي منو تو رو در بر ميگيره بلكه چنان قدرتمنده كه بيرون از ما و زندگيمون ميره و بر همه اوضاع و شرايط زندگي و اطرافمون اثر مي گذاره .
به راستي انسان همان است كه مي انديشيد و وضع زندگي او حاصل جمع تمامي انديشه هاي اوست.
ميدوني من و تو به حكم قانون وجود و كائنات و به حكم انديشه هايي كه با اونها منش و شخصيت خودمون رو ساختيم در جائي هستيم كه بايد باشيم .در ترتيب زندگي منو تو شايد تصادف بي اثر باشه همه حاصل قاوني است كه خطا نمي ورزه .
من و تو تا وقتيكه خودمون رو مخلوق اوضاع و شرايط بدونيم ضربه ميخوريم كوچيك ميمونيم توي واقعيت بزرگ نميشيم ولي وقتي فهميديم كه ميتونيم و باور كرديم و زيبا انديشيديم و احساس كرديم و در تمام لحظه ها تلاش كرديم ميرسيم به چيزهايي كه واقعا ميخواهيم و لياقت داريم .
جان و قلب و دل و احساس من و تو همان را به سمت خود جذب ميكنه كه در نهان دلمون به اون مي انديشيم و ايمان داريم و اوضاع و شرايط هميشه هميشه وسايل و چيزهايي رو ميستانند كه همجنس فكر خود باشند . فكر كنيم خوب بخواهيم براي خودمون براي همسايمون براي اون غريبه اون ور خيابون و وشك نكنيم كه هيچ احساس زيبايي در حق هر كسي بي جواب نمي مونه چه زيباتر كه اين احساس هامون رو رنگ خدايي بهش بديم چه زيباتر كه خدايي فكر كنيم و زيباترينها رو از خدا طلب كنيم .

ریپورتر
2nd April 2011, 04:56 PM
داستان باور پير و پاتالهاي هاروارد (http://ghodratezehneman.blogfa.com/post-75.aspx)
یک آزمایشی را در « هاروارد یونیورسیتی » انجام دادند :
80 پیرمرد و 80 پیرزن را انتخاب کردند . یک شهرک را به دور از هیاهو برابر با 40 سال پیش ساختند . غذاهای 40 سال پیش در این شهرک پخته میشد . خط روی شیشه های مغازه ها ، فرم مبلمان ، آهنگها ، فیلم های قدیمی ، اخباری که از رادیو و تلویزیون پخش میشد ، را مطابق با 40 سال قبل ساختند . بعد این 160 نفر را از هر نظر آزمایش کردند :
تعداد موی سر ، رنگ موی سر ، نوع استخوان ، خمیدگی بدن ، لرزش دستها ، لرزش صدا ، میزان فشار خون ... بعد این 160 نفر را به داخل این شهرک بردند ، بعد از گذشت 5 الی 6 ماه کم کم پشتشان صاف شد ، راست می ایستادند ، لرزش دستها بطور ناخودآگاه از بین رفت ، لرزش صدا خوب شد ، ضربان قلب مثل افراد جوان ، رنگ موهای سر شروع به مشکی شدن کرد ، چین و چروکهای دست و صورت از بین رفت ...
علت چه بود ؟
خیلی ساده است . آنها چون مطابق با 40 سال پیش زندگی کردند ، باور کرده بودند 40 سال جوانتر شده اند .
انسانها همان گونه که باور داشته باشند می توانند بیندیشند . باورهای آدمی است که در هر لحظه به او القا میکند که چگونه بیندیشد . اصولاً فرق بین انسانها ، فرق میان باورهای آنان است . انسانهای موفق با باورهای عالی ، موفقیت را برای خود خلق میکنند. انسانهای ثروتمند ، باورهای عالی و ثروت آفرین دارند که با اعتماد به نفس عالی خود و بدون توجه به تمام مسائل به دنبال کسب ثروت میروند و به لحاظ باورهای مثبتشان به ثروت مطلوب خود میرسند .
قانون زندگی قانون باورهاست . باورهای عالی سرچشمه همه موفقیتهای بزرگ است .
توانمندی یک انسان را باورهای او تعیین می کند .
انسانها هر آنچه را که باور دارند خلق میکنند . دستاوردهای شما را در زندگی باورهای شما میسازند . زیرا باورها تعیین کننده کیفیت اندیشه هاست و اندیشه ها عامل اولیه اقدامها و اقدامها عامل اصلی دستاوردهاست.

ریپورتر
2nd April 2011, 04:57 PM
قدرت نامحدود تو
تو قدرت نامحدودی داری.می دونستی که ذهنت اونقدر قدرت داره که بتونی ۳۰ برابر سریعتر از حالا یک نوشته یا کتاب رو بخونی؟می دونستی می تونی هر بیماری رو که داری شفا بدی؟(توجه کن هر بیماری رو)می دونستی هر چی رو که تو ذهنت تصور و باور کنی می تونی به اون برسی؟ بله تو قدرت نامحدودی داری.
همه چی به فکر تو خلاصه می شه. هر چی رو که بهش فکر کنی تو زندگیت نمایان می شه.مثلا اگه خدای نکرده به فقر و محدودیت فکر کنی همین سرت می یاد و نتیجش فقره. بر عکس اگه معتقد باشی که می خوای ثروتمند باشی و به ثروت فکر کنی مطمئنا ثروتمند می شی. کمی فکر کن و از همین حالا مسئولیت زندگیت رو صد در صد به عهده بگیر.
در واقع راجع به هر چی که فکر کنی ذهنت رو با اون برنامه ریزی می کنی. بدون که ذهن تو همیشه بر اساس برنامه ریزی ای که شده عمل می کنه.بنابر این اگه ذهنت رو با زیبایی و شادی و ثروت و خوبی برنامه ریزی کرده باشی ذهنت دنبال اینا می ره و تو هر لحظه و هر کجا متوجه اینا می شی بنابر این تو خودت رو زیبا و شاد و ثروتمند و خوب می کنی.
کائنات پر از فراوانیه.تو با ذهنت تو هر لحظه می تونی میلیاردها تصمیم جور وا جور بگیری و به میلیاردها چیز مختلف توجه کنی.ولی این برنامه ریزی ذهنت هست که مشخص می کنه به چی توجه کنی و چه تصمیمی بگیری.
به عنوان مثال برنامه ریزی یک فرد موفق اینه که هر وقتی با یک مشکل روبرو می شه اونو یه فرصت تلقی می کنه و می دونه که با قدرت نامحدودش به اون غلبه می کنه و از اون درس زیادی می گیره و نتیجتا قوی تر می شه .اون ذهنش رو این جوری برنامه ریزی می کنه و تو عمل هم این جوری می شه.
ولی برنامه ریزی یک فرد شکست خورده که همه چی رو سد می بینه. خودش رو یک شکست خورده افسرده تلقی می کنه که جذاب نیست ودیگرون دوستش ندارن.نتیجتا در مواجهه با کوچکترین مشکلی از کوره در می ره و عصبی می شه و فشار زیادی به خودش و اطرافیانش وارد می کنه.همه اینا فقط به این دلیله که ذهنش رو این جوری برنامه ریزی کرده بود.
پیام:من از امروز متحول شدم .
با جایگزینی ذهنیت مثبت به جای ذهنیت منفی٬
روز به روز به شادی و موفقیت خودم اضافه می کنم.
من روز بروز بهتر و بهتر می شم.
من همین حالا شاد و موفقم چون خودم رو متحول کردم.
می فهمی که قدرت نامحدودی داری.بنابر این حالا که فهمیدی قدرت نامحدودی داری هر چی رو که بهش علاقه داری به عنوان هدف انتخاب کن و اونقدر به اون فکر کن تا میلت برای رسیدن به هدف به اشتیاقی سوزان تبدیل بشه. پس از این آنچنان تحولی در تو رخ می ده که برای خودت و اطرافیانت غیر قابل باوره. بدین ترتیب گام اول و اساسی رو برای رسیدن به موفقیت نامحدود برداشتی.

ریپورتر
2nd April 2011, 05:00 PM
ذهنیت مثبت و ادامه دار + هدف عالی + تلاش پیگیر = موفقیت نامحدود
اولین قدم در راه موفقیت و تحول این است که مسئولیت تمام و کمال زندگی خود را به عهده بگیری.این یعنی اینکه تو مسئول صد در صد زندگی خودت هستی.یعنی اگر شادی اینو خودت ایجاد کرده ای و اگر احساس غم می کنی این رو هم خودت ایجاد کردی.اینو برای اینکه دقیق درک کنی و بفهمی تصمیم دارم که امروز در خصوص چیستی و چگونگی خودت با تو صحبت کنم.من در جلساتم که با دوستان مشورت می کنم مجال این حرفها را ندارم ولی می خواهم که تو اینها را بخونی و خوب روشون فکر کنی تا بتونی با قدرت غیر قابل تصوری خودت رو متحول کنی.انسان چیزی نیست جز فکری که دارد.همه انسانها با توجه به معلوماتی که دارند عمل می کنند.معلومات؟؟؟معلومات چیه؟از چه جنسیه؟از جنس کلمه است؟!کمی فکر کن...
معلومات هر انسانی چیزی جز یک سری تصاویر ذهنی نیست.
معلومات = تصاویر ذهنی
یعنی شما در هر لحظه هر عملی که انجام می دهید بر اساس یک سری تصاویر ذهنی است.برای روشن شدن مطلب فرض کنید تصمیم دارید که برید پای کامپیوتر و میلتان را چک کنید.قبل از اینکار به صورت ناآگاهانه تصویری از کامپیوتر و محل آن و نحوه رفتن و ... در ذهنت شکل می گیرد و بعد تو عمل می کنی و می روی پای کامپیوتر می نشینی.کمی فکر کن.چند تا مثال دیگه برای خودت بزن.فرض کن قبل از اینکه غذا بپزی چه تصویری تو ذهنت شکل می گیره (که میری غذا می پزی)؟برای اینکه کتاب را بخونی چه تصویری تو ذهنت تشکیل می شه(چه تصویری تو ذهنت شکل می دی که میری کتاب رو می خونی)؟

تصاویر ذهنی = بصری + سمعی + لمسی + بویایی + چشایی
هر تصویر ذهنی بر اساس این پنج حس تشکیل شده است. یکی از لحظات شاد و موفقی را که در گذشته داشتی به یاد بیار. فرض کن که در همانجا هستی و از دریچه چشم خودت به دور و برت نگاه کن.چه می بینی.به آدما و اشیاء و صداها و بوها خوب فکر کن.تصویر رو چطور می بینی ؟واضح و روشنه یا اینکه تاریکه؟؟؟پس ازیادآوری این تصویر چه حسی پیدا کردی؟آیا احساس نمی کنی که شادتر و پر انرژی تر شدی.
در واقع همه چیز انسان خلاصه می شه به این تصاویر ذهنی که خودش ایجاد کرده.حالا اگر این تصویر ذهنی واضح باشه روشن باشه و کامل باشه منشا انرژی و ذهنیت مثبت خواهد بود .همین.
بر عکس تصاویر تیره و غیر واضح و تاریک همان ذهنیت منفی و به اصطلاح تفکر منفی است.
این تصاویر هیچ اقتداری ندارند و تمام اقتدار و قدرت در اختیار توست.تویی که دنبال این تصاویر می ری و مثلا به هدفهات فکر می کنی و تلاش می کنی و ... یا می شینی یه گوشه ای و تلویزیون نگاه می کنی (از روی بیکاری) و غیبت می کنی و حسادت می کنی و...همه اینها رو بر اساس تصاویر ذهنی انجام می دی.پس تویی که دنبال این تصاویر میری .پس نرو .به همین سادگی.
خلاصه مطلب اینکه این تویی که مسئول زندگیت هستی و بر اساس تصاویر ذهنی که برای خودت ایجاد می کنی و بعضی از این تصاویر رو که احساس می کنی خوب نیستند ضعیف می کنی و از بین می بری و برخی دیگه رو که فکر میکنی خوبن تقویت می کنی زندگی خودت را شکل می دی و موفق و شاد می شی و یا احیانا ...ولی حالا که فهمیدی که جریان از چه قراره دیگه متحول شدی.چرا که آماده ای که تحول عمده ای تو تصاویر ذهنی ات ایجاد کنی و با ایجاد و تقویت تصاویر ذهنی مثبت در خودت تحول ایجاد کنی.
دیگه نبایستی بگی فلان کس اعصابم رو خرد کرد!چون تویی که بر اساس یک تصویر ذهنی خاص اعصابت رو خرد می کنی.پس کافیه که این تصویر رو پیدا کنی و اونو از بین ببری.
دیگه نبایستی بگی که من ریاضیاتم ضعیفه بلکه این تویی که خودت رو ضعیف می کنی و این رو بر اساس یک تصویر ذهنی خاصی انجام می دی. پس اگر این تصویر رو شناسایی بکنی همه چیز حله.کافیه فکر کنی که وقتی فکر ریاضیات و خوندن اون می افتی چه تصویری تو ذهنت شکل می گیره .اگر دقت کنی می بینی که این تصویر که تصویر منفی و بدون انرژی است تاریکه و واضح نیست.حالا می تونی با یک استراتژی قابل توجه در عرض چند دقیقه آنچنان علاقه ای به ریاضیات پیدا کنی که حتی تصورش هم حالا واست غیر ممکنه.نحوه عمل رو در جلسه بعد توضیح می دم.فقط تو بایستی تا اونجایی که می تونی روی این مطلب بشینی و فکر کنی و در مورد خودت این مطلب رو بررسی کنی.و بفهمی که تو مسئول صد در صدی و بر اساس تصاویر ذهنی عمل می کنی.
تو قدرت کاملی داری که می توانی هر تصویر ذهنی نادرست را از بین ببری و به جای آن تصویر ذهنی خوب را جایگزین کنی.

ذهنیت مثبت و ادامه دار چیزی نیست جز یک سری از تصاویرذهنی روشن و واضح.
ذهنیت مثبت و ادامه دار + هدف عالی + تلاش پیگیر = موفقیت نامحدود

ریپورتر
2nd April 2011, 05:01 PM
جادوي فكر
راجع به هر چی فکر کنی اون واست نمایون می شه.مثلا اگه راجع به چیزهای مثبت فکر کنی اونا تو ذهنت رشد می کنند و کم کم تبدیل به یک فرد شاد و مثبت اندیش و موفق می شی.برعکس اگه خدای نکرده به چیزهای منفی فکر کنی ....همه چی به خود تو بستگی داره.اگه ذهنتو کنترل کنی و اینکه تو تصمیم بگیری که روی چی فکر کنی و چه چیزی ارزش فکر کردن داره اون موقع است که تو عصر اطلاعات که پر از افکار مثبت و منفیه٬ تو فقط اندیشه های مثبت رو اختیار می کنی و با کنترل ذهنت و نپرداختن به اندیشه های منفی روز به روز تبدیل به انسانی بسیار شاد و موفق و سالم می شی.اندیشه ها و افکار منفی ٬ راجع به چیزهایی هستند که تو نمی خوای اونا تو زندگیت اتفاق بیفتند و فکر می کنی اگه چنان اتفاقی تو زندگیت بیفته احساس یاس و ناامیدی و غم تو رو می گیره.حتما تجربه کردی که حتی کوچکترین اندیشه منفی چه انرژی بزرگی رو ازت می گیره!!!دلیل افسردگی اشخاص هم ٬همین اندیشه های منفیه.
روانشناسان برای کم کردن اثر اندیشه های منفی به موشکافی مسئله مورد نظر پرداخته و سعی می کنند با استدلال ریشه های منفی نگری رو ضعیف کنن و یا اینکه از بین ببرن.ولی در اکثریت مواقع این اتفاق در تعداد جلسات زیاد و با صرف انرژی و وقت زیاد صورت می گیره.در نهایت هم در اغلب موارد در اثر واکنشهای محیطی فرد مورد نظر دنبال اون اندیشه منفی می ره ولی بلافاصله با استدلالهای مورد نظری که یاد گرفته اون رو دفع می کنه٬ و با استفاده از استدلال به خودش اجازه فکر بیشتر تو اون مورد رو نمی ده.
ولی یه روش دیگه هست که فراروانشناسان اونو پیش پا گذاشتن و اونم اینه که:ذهنت رو کنترل کن و به این طریق در مدت کوتاهی ذهنت رو از همه افکار منفی گذشته پاک کن و وجودت رو به دنیایی پر از شادی و موفقیت و زیبایی و نیکی و اعتماد به نفس قوی و ... تبدیل کن.
برای رسیدن به این مقصود بایستی بدونی که راجع به هر چی که فکر کنی اون چیز رو تقویت می کنی. یعنی حتی اگه در خصوص یک عادت ناپسند و یا یک فکر منفی استدلال می خوای بیاری تا ردش کنی چون روی اون مطلب تمرکز کردی و فکر کردی موجب شدی که رشد کنه و قوی تر بشه.یعنی راجع به هر چیزی هر جوری که فکر کنی اونو تقویت کردی.بنابر این در مورد هر عادت ناپسندی که داری ویا در مورد هر مسئله و مشکل منفی که در وجود خودت حس میکنی و خیلی تلاش می کنی که ریشه های این مسئله رو پیدا کرده و از بین ببری قبل از این کار من یه توصیه ای بهت دارم.هر وقت خواستی راجه به اون خصیصه منفی فکر کنی و یا بهش توجه کنی و یا بخوای به وسیله استدلال اونو از بین ببری در اولین لحظه اونو رهاش کن.واینو بدون که رها کردن راه حل بسیار قوی برای از بین بردن سریع وقوی وعمیق هر عادت منفی است.با رها کردن هر اندیشه ویا عادت ویا مشکل منفی که حس می کنی تو وجودت هست موجب می شی که رفته رفته با گذشت زمان اون مسئله کم رنگ تر و کوچکتر و ضعیف تر بشه و اگه فرایند رهاسازی رو به خوبی انجام بدی در مدت زمان بسیار بسیار کوتاهی می تونی یه مسئله منفی بزرگ رو که مدت زمان طولانی تو رو گرفتار کرده بود و وقت وانرژی زیادی رو ازت گرفته بود از بین ببری.من ازت خواهش می کنم که به مدت یک هفته فرایند رهاسازی رو در خصوص کلیه خصلتهای منفی که در وجود خودت تشخیص دادی و می خوای از بین ببری امتحان کنی و اگه در پایان دیدی که با وجود به کار گرفتن درست فرایند رهاسازی نتونستی نتیجه بگیری می تونی به روشهای پیشین خودت که همون استدلال و ... بود برگردی.
همیشه اینو بدون که تو نقطه اقتداری.هیچ اندیشه ای قدرت نداره.این تویی که به هر اندیشه ای که می خوای قدرت می دی.این که برخی از روانشناسان سطحی نگر می گن که "اگه فلان اندیشه منفی بهت حمله کرد..."حرفه مفته.هیچ اندیشه ای نمی تونه حمله کنه.چون قدرتی نداره.این تویی که دنبال اندیشه مورد نظر می ری.در خصوص اندیشه منفی هم تو به دنبالش می ری و اگه زیاد این کار رو انجام بدی اونو بزرگ می کنی و تقویتش می کنی.حالا که فهمیدی جریان از چه قراره کافیه رهاش کنی.هر وقت که خواستی راجع به اون به هر نحوی فکر کنی سریع رهاش می کنی چون می دونی که راجع به هر چیزی که فکر کنی اونو بزرگ می کنی.حالا اگه یه خصلت منفی هم تو وجودت هست نبایستی انتظار داشته باشی که فورا از بین بره چون در گذشته راجع به اون خیلی فکر کردی اونو بزرگش کردی و بنابر این با استفاده از فرایند رهاسازی که از این به بعد در پیش گرفتی در عرض یه مدت زمانی رفته رفته اونو ضعیف تر می کنی تا کاملا از بین بره.بنابر این با اتخاذ این تصمیم و کنترل ذهن به این نحو خواهی دید که روز به روز شخصیت تو مثبت تر شده و احساس سلامتی و شادی و موفقیت و انرژی بیشتری می کنی.هر روز که صبح از خواب بیدار می شی حس می کنی که روز جدیدی رو شروع کردی و قراره که امروز با حرکت در سمت اهدافت شادتر و موفق تر و سالم تر و پر انرژی تر بشی.اینم بدون که این قاعده در خصوص اندیشه های مثبت هم صادقه.یعنی هر چقدر در خصوص اندیشه های مثبت بیشتر فکر کنی اونا رو بزرگ تر و قوی تر می کنی و شخصیت تو مثبت تر خواهد شد.

ریپورتر
2nd April 2011, 05:01 PM
می گويند شخصی سر کلاس رياضی خوابش برد. وقتی که زنگ را زدند بيدار شد وباعجله دو مسأله راکه روی تخته سياه نوشته بود ياداشت کرد و بخيال اينکه استاد آنها را بعنوان تکليف منزل داده است به منزل برد و تمام آن روز وآن شب برای حل آنها فکر کرد. هيچيک را نتوانست حل کند، اما تمام آن هفته دست از کوشش بر نداشت . سرانجام يکی را حل کرد وبه کلاس آورد. استاد بکلی مبهوت شد ، زيرا آنها را بعنوان دونمونه از مسائل غير قابل حل رياضی داده بود. اگر اين دانشجو اين موضوع رای دانست احتمالاً آنرا حل نمی کرد، ولی چون به خود تلقين نکرده بود که مسأله غير قابل حل است ، بلکه برعکس فکر می کرد بايد حتماً آن مسأله را حل کند سرانجام راهی برای حل مسأله يافت.

برای آنکس که ایمان دارد ناممکن وجود ندارد
چند نمونه فراموش نشدني باعث تغيير نگرش پزشكان و روانشناسان شد.
يك زنداني كه قصد فرار داشت بطور مخفيانه خود را در يكي از اتاقكهاي قطار جا داده بود و بعد از حركت فهميده بود كه در يخچال قطار قرار دارد. زنداني مطمئن بود كه در طي چندين ساعتي كه در يخچال قرار دارد منجمد خواهد شد و دقيقاً اينطور هم شد. اما بعد از رسيدن به مقصد مشاهده كردند كه زنداني يخ زده در حالي كه يخچال قطار خاموش بوده است و اين نشان ميدهد كه شخص زنداني به خود تلقين كرده كه منجمد خواهد شد و اين تلقين براي او حكم يك تصوير ذهني مطابق با افكار او داشته و همين باعث شده كه سلولهاي بدن وي واقعاً سرما را حس كرده و كم كم منجمد شود.
نمونه ديگر آزمايشي بود كه به پيشنهاد يكي از روانشناسان بر روي دو تن از مجرمين محكوم به اعدام انجام شد. آزمايش به اين صورت بود كه مجرم اول را با چشماني بسته در حضور مجرم دوم با بريدن شاهرگ دستش او را به مجازات رساندند. در اين هنگام نفر دوم با چشمان خود شاهد مرگ او بر اثر خونريزي شديد بود. سپس چشمان نفر دوم را نيز بستند و اين بار شاهرگ دست وي را فقط با تيغه اي خط كشيدند و در اين حين كيسه آب گرم نيز بالاي دست وي شروع به ريختن مي كرد اين در حالي بود كه دست او به هيچ وجه زخمي نشده بود. اما شاهدان يعني پزشكان و روانشناسان با كمال ناباوري ديدند كه مجرم دوم نيز پس از چند دقيقه جان خود را از دست داد چراكه او مطمئن بود كه شاهرگ دستش به مانند نفر اول بريده شده و خونريزي مي كند. ريخته شدن خون را نيز بر روي دست خود حس مي كرده است. در واقع تصوير ذهني او چنين بوده كه تا چند لحظه ديگر به مانند نفر اول هلاك مي شود و همين طور هم شد.
اين نشان مي دهد كه دستگاه عصبي شما با توجه به آنچه فكر مي كنيد يا خيال مي كنيد كه حقيقت دارد واكنش نشان مي دهد. دستگاه عصبي شما تجربه خيالي را از تجربه واقعي تميز نمي دهد. در هر دو مورد با توجه به اطلاعاتي كه از ناحيه مغز در اختيار او قرار مي گيرد واكنش نشان مي دهد. اين يكي از قوانين اوليه و اصولي ذهن است. در واقع اينطوري ساخته شده ايم. وقتي اين قانون را در افراد هيپنوتيزم شده مشاهده مي كنيم شك مي كنيم كه حتما نيرويي مرموز يا فوق طبيعي در كار است. در واقع آنچه را كه مي بينيم فرايند طبيعي عمل مغز و دستگاه عصبي انسان است و نه چيز ديگر.در پديده هيپنوتيزم اگر بيمار بدرستي گفته هاي شخص هيپنوتيزم كننده معتقد باشد كارهاي حيرت آور انجام مي دهد و بيمار رفتاري متفاوت از خود نشان ميدهد زيرا طرز فكر و باورش تغيير كرده است.
هيپنوتيزم يا خواب مصنويي هميشه به نظر اسرار آميز بوده است زيرا هميشه فهم اينكه چگونه باور كردن مي تواند منجر به رفتار غير عادي انسان شود دشوار بوده است. با خواب مصنويي چنان برخورد شده كه انگار نيرو يا قدرت ناشناخته اي در كار است. اما حقيقت اين است كه وقتي شخصي را متقاعد مي كنيد كه قدرت شنوايي اش را از دست داده رفتار ناشنوايان را پيدا ميكند. وقتي او را متقاعد مي كنيد كه نسبت به درد حساسيت ندارد، مي تواند بدون بيهوشي تحت عمل جراحي قرار گيرد و در اين ميان نيروي مرموزي هم در كار نيست.

ازتون میخوام که لحظه به لحظه مواظب گفته ها و فکرا و حرفای دلتون باشین مواظب باشین که بخودتو چبی میگین هیچ وقت نگین که چرا زندگی من اینجوری چون همش دست خودتونو این شمائین که زندگی خودتون رو به ویرونه و کلبه ای خرابه تبدیل میکنین یا به قصری باشکوه و شاهکاری بی نظیر

ریپورتر
2nd April 2011, 05:02 PM
خلاصه كتاب حكايت دولت و فرزانگي . نويسنده : مارك فيشر

فصل 1: حكايت مشاوره مرد جوان با خويشاوندي دولتمند
روزگاري جواني هوشمند مي‌زيست كه مي خواست دولتمند شود. او به ستارة بخت خود اعتقاد نداشت. آكنده از نوميدهاي ديگر دست و دلش به كار نمي‌رفت.
در اين فكر و رؤيا بود كه به كار جديدي دست بزند و تنگناهاي مالي‌اش را يكباره و براي هميشه از بين ببرد.
او مي‌خواست نويسنده شود تا داستانهايش او را دولتمند و پر آوازه كند، اما جرأت نداشت به كسي بگويد كه چه رؤيايي در سر دارد.
بارها تصميم گرفته بود از كارش استعفا دهد اما نمي توانست، گويي شهامتي كه درگذشته او را براي رسيدن به خواسته‌هايش ياري مي‌داد از دست داده بود. روزي كه به شدت احساس ناكامي مي‌كرد ناگهان به كفر ديدار عمويي افتاد كه بسيار دولتمند بو. شايد مي‌توانست اندرزي دهد يا بهتر از ان پولي! عمويش او را بي درنگ پذيرفت اما قبول نكرد كه به او وام دهد زيرا بر اين باور بود بود كه با يان كار به او كمكي نمي‌كند. پس از گوش سپردن به حكايت ناله و فغان جوا ناز او پرسيد آيا فكر مي كني كسي كه ده برابر تو در مي‌آورد، هفته‌اي ده برابر تو كار مي‌كند؟ خير، بلكه بايد در كارش رازي باشد كه تو يكسر از آن بي خبري.
عمويش تصميم گرفت براي كمك او را نزد مردي بفرستد كه به او دولتمند آني مي‌گويند. او اين نام را برگزيد زيرا مدعي است كه پس از كشف راز حقيقي تحول، يك شبه دولتمند شده است.

فصل 2 : حكايت ديدار جوان با باغباني سالمند
جوان به سوي شهر دولتمند آني رهسپار شد با هزاران فكر و سؤال در ذهن پس از وارد شدن به امارات مستخدم به او گفت كه دولتمند آني در اين لحظه نمي‌تواند او را ببيند و بايد در باغ منتظر بماند. در حال قدم زدن در باغ به باغبان پيري برخورد كه به نظر با حيثيت بود.
باغبان از او پرسيد: اينجا چه مي‌كني؟ جوان پاسخ داد: مي خواهم دولتمند آني را ببينيم، جوياي اندرزش هستم. باغبان گفت: 10 دلار داري؟ جوان گفت: اين تمام پول همراه من است. باغبان گفت: عاليست فقط به هين مقدار احتياج دارم. بالاخره با تمام شكو ترديد تمام دارايي همراهش را به باغبان داد، در صورتي كه بعد از چند دقيقه فهميد كه باغبان 000/25 دلار به عنوان پول توجيبي به همراه دارد،‌اول خشمگين ولي بعد متوجه شد كه او همان دولتمند آني است.
اولين قدم اين بود كه جوان بخواهد دولتمند شود و با صداي بلند فكر كند آنها براي صرف شام روبروي هم نشستند دولتمند جام شرابش را بلند كرد و گفت بيا به سلامتي نخستين ميليون دلار تو بنوشيم.
در طول صرف شام جوان فهميد كه بايد از كارش لذت ببرد و از اسرار دولتمند شدن آگاه شود و با شور و اشتياق طالب آن باشد.

فصل 3 : حكايت آموزش جوان، براي غنيمت شمردن فرصت و خطر
دولتمند از جوان مي‌پرسد: اگر پول داشتي حاضر بودي چقدر براي اسرار دولتمندي بپردازي اولين رقمي كه به ذهنت مي رسد بگو.
جوان مي‌گويد: صد دلار.
پير مرد مي خندد مي گويد پس واقعاً معتقد به وجود اين اسرار نيستي. فرصت ديگري به جوان داد، اينبار پاسخ مي‌دهد: فراموش مكنيد كه ورشكسته‌ام. دولتمند ندا داد: از ازل دولتمندان از پول ديگران سود جسته اند تا بر دارايي شان افزوده اند.
دسته چكت همراهت هست؟ جوان دسته چكش را در حالي كه شكس داشت به پير مرد داد، موجودي آن چهار دلار و نيم بود.
دولتمند قلمي به جوان داد و گفت رقم موردنظرت را بنويس، جوان گفت نمي دانم چه بنويسم! دولتمند گفت خوب بنويس.
25000دلار يا اگر كم است 000/50 دلار.
جوان گفت ولي اين چك هرگز پاس نمي شود و برگشت مي خورد.
دولتمند جواب داد. من بزرگترين معامله‌ام را همين گونه انجام دادم. چكي به مبلغ 000/25 دلار امضا كردم و به دست و پا افتادم آن را تهيه كنم.
اشخاصي كه صبر مي‌كنند تا اوضاع و شرايط عالي از راه برسد، هرگز كاري را به انجام نمي رسانند»
اگر مي خواهي در زندگي موفق شوي، بايد مطمئن باشي كه حق انتخاب نداري» پس اكنون پشت خود را به ديوار بچسبان و آن چك را به من بده.
جوان هنوز ترديد داشت كه چك را امضاء كند، دولتمند گفت بيا با يانت سكه شير يا خط بياوريم، اگر تو بردي 000/25 دلار جيبم را به تو ميدم، اگر من بردم توچك را امضاء كن.
جوان در صورتي كه تاريخ چك براي يكسال ديگر باشد حاضر به شرط بندي شد. شرط را باخت و با دستي لرزان امضاء كرد. سپس پير مرد نامه‌اي به او داد و گفت تا زماني كه در اتاقت تنها نشدي نامه را باز نكن.
جوان قول داد و كنجكاوانه به اتاقش رفت.


فصل 4 : حكايت به حبس افتادن جوان
بالاخره جوان در اتاقش تنها ماند،‌ اتاقي بسيار مجلل با يك پنجره كه از سطح زمين بسيار فاصله داشت.
نامه را گشود، در كمال تعجب صفحه را خالي و سفيد يافت.
احساس كرد چقدر ابله است كه در مقابل يك نامه سفيد مبلغ گزافي پرداخت كرده، او اغفال شده بود. تصميم گرفت فرار كند. شايد زندگيش در خطر باشد، اما در از بيرون قفل شده بود و هرچه زنگ زد مستخدم نيامد، زنداني شده بود. روي تخت دراز كشيد و پس از كلي پريشاني خواب او را ربود.

فصل 5 : حكايت آموزش ايمان
صبح بعد جوان تنها انديشه اش اين بود كه پي رمرد را بيابد؛ اسرارش را ب او بدهد و چكش را پس بگيرد. به سمت در رفت ديگر قفل نبود. پير مرد را سر ميز صبحانه يافت كه داشت سبكه را به هوا مي‌انداخت. جوان را ديد و گفت فقط 15 بار بلدم به صورتي يندازم كه مي‌خواهم باز 11 ببازم. جوان دريافت كه ديروز كلك خورده، پير مرد گفت من فقط مهارتم را به كار گرفتم بعضي‌ها شرافت را با مهارت اشتباه مي گيرند و اين دو با هم متفاوتند جوان گفت شما به من كلك زديد. دولتمند جواب داد: ان راز دولت است. پير مرد گفت شما بصرت نداريد اين كاملاً طبيعي است، ذهنتان هنوز نابالغ است، هر بار به شك افتادي به ياد بياور كه نبوغ در سادگي است. ابتدا قبول اين موضوع مشكل است، ولي بعد از زماني فهم و ادراكش آغاز مي‌شود.
دقيقاً با تمام وجودم همين اميد را داشتم فهم ـ و ادراك»
پس از شما مي خوهم اندكي ايمان داشته باشي، اگر رازي وجود داشته باشد به خاطر ايمان صاحب مي‌شوي و اگر نه چيزي را از دست نمي‌دهد.

فصل 6 : حكايت آموزش تمركز بر هدف
دولتمند گفت زمان با من بودن محدود است. هر سؤالي داري بپرس اگر مي‌خواهي براستي دولتمند شوي رقمي كه مي خواهي به دست آوري و زماني را كه براي بدست آوردن آن به خود مي‌دهيد روي همان برگه بنويس. تمام كساني كه دولتمند شده‌اند با نوشتن رقم و زمان آن، به آنچه خواستند رسيدند. «اگر نداني به كجا مي‌روي، احتمالاً به هيچ كجا نخواهي رسيد» اكثر مردم از اين اصل بي‌خبرند كه زندگي دقيقاً به همان چيزي را مي دهد كه مي خوهيم، پس به من بگو سال آينده چقدر مي‌خواهي بدست آوري. جوان با اين كه مجاب شده بود، حرف پير مرد درست است، با تأسف گفت نمي دانم، دولتمند گفت: خوب رقمي را بنويس كه دوست داري تا سال آينده داشته باشي. به تو فرصت مي دهم، سپس ساعت شني روي ميز را برگرداند و وقتي‌اخرين دانة شن پايين افتاد هنوز رقم معيني انتخاب نكرده بود. دولتمند پرسيدك خوب! جوان بزرگترين رقمي را كه به ذهنش مي‌رسد اهسته برروي كاغذ نوشت. فقط 000/50 دلار. انتظار داشتم براي بار اول بنويسي 000/500 دار. پس از الآن كاري شروع مي كنيم به نام كاركردن با خويشتن.
از جوان خواست ذهنش را گسترش دهد و رقمي ديگر بنويسد. 000/75 دلار نوشته شد. پيرمرد گفت: درون هر انسان نعي رم است اين شهر هم دقيقاً همان صورتي است كه تصويرش مي كني. با افزايش رقمي كه نوشتي حد و مرز شهر خود را گستردي. بزرگترين محدوديتها، حدودي است كه انسان به خويشتن تحمل مي كند. از اين رو بزرگترين مانع كاميابي، مانعي ذهني است.
پير مرد از جوا خواست اين بار رقمي بسيار جسورانه تر بنويسد. جوان نوشت 000/100 دلار و اعتراف كرد اين حداكثر رقمي است كه مي ـواند تصور كند.
راز هر هدف اين است كه هم جاه طلبانه باشد و هم قابل دسترس اكنون به اتاقت برو و تارخي روز، ماه ، سال زماني را بنويس كه دولتمند شده‌اي و مي‌خواهي همانطور باقي بماني. مادامي كه به آرمان دولمند شدن خو نگرفته‌اي و اين آرمان بخشي از زندگي و دروني‌ترين انيدشه‌هايت نشد. هيچ چيز نمي‌تواند به تو كمك كند تا دولتمند شوي.

فصل 8 : حكايت كشف نفوذ كلام
پير مرد پرسيد: تمرين چطور بود به خير گذشت؟ جوان گفت: بله اما سوالهاي زيادي دارم. اول اينكه چگونه باور كنم كه ظرف مدت كوتاهي دولتمند مي‌شوم در صورتي كه هنوز خيلي جوانم و حتي نمي دانم در چه رشته‌اي مي خواهم مشغول به كار شوم.
پير مرد جواب داد: جواني مانع نيست. افراد بي شماري از توجوانتر دولتمند شده اند مانع عمده بي‌خبري از راز است. يا دانستن و به كار نبستن آن.
جوان گفت: من آماده به كارگيري آن هستم ولي نمي توانم صادقانه خود را مجاب كنم كه دولتمند مي‌شوم. پير مر گفت: طبيعتاً چندي زماني خواهد برد تا آنچه در طول اين سالها بافته‌اي بشكافي.
هرچه منش انسان نيرومند‌تر باشد، انديشه‌هايش قدرتمند تر خواه بود و سريعتر متجلي خواهد شد» هراكلس فيلسوف وباستاني يوناني بر اين باور بود كه: منش يعني تقدير.
خواستن بهترين مايه بقاي انديشه‌هايت است. هرچه خواستن شديدتر باشد خواستة‌هايت با شتابي افزونتر در زندگي متجلي مي‌شود. راه دولتمند شدن خواستن شديد آن است، در هر زمينه زندگي، صميميت و شدت،‌لازمة كاميابي است. آرزوي سوزان لازم است اما كافي نيست آنچه فاقد آني ايمان است و راه كسب ايمان از طريق تكرار كلام است. جوان گفت: فكر مي‌كنم مبالغه مي‌كنيد چطور مي‌توان از طريق جادوي كلام دولتمند شد. پير مرد نامه‌اي به جوان داد تا در تنهايي بخواهند در نامه فقط يك كلمه نوشته شده بود خدا نگهدار امضاء دولتمند ني. همان موقع صداي عجيب از پشت سرش شنيد. كامپيوتري كه تا به حال متوجه آن نشده بود روي صفحه آن اين جمله تكرا شده بود:
فقط يكساعت از زندگي باقي مانده
فقط يكساعت از زندگي باقي مانده
جوان ترسيد. آيا اين يك تهديد بود. آخر مگر من چه آزاري به او رسانده‌ام چرا بايد تهديد به مرگ شوم. همه چيز عجيب بود تصميم گرفت فرار كند اما در اتاق ديگر بار قفل شده بود هرچه فرياد كشيد صدايش به جايي نرسيد. از پنجره متوجه مردي شد كه به ساختمان نزديك مي‌شود. رداي گشاد سياه بر تن و كلاه لبه پهن سايهي بر سر داشت قلب جوان از كار ايستاد به جز قاتلي استخدام شده براي كشتن او چه كسي مي توانست باشد. گويي به دام افتاده بود. چندي بعد در باز و مرد سياه پوش وارد شد. در كمال تعجب دولتمند اني را ديد. با آرامش به مرد جوان نگريست و گفت: حالا جادوي كلام را درك كردي.
وقتي تخيل و منطق با هم در تضادند، همواره تخيل پيروز مي‌شود

فصل 9 : حكايت نخستين اشنايي با دل گل رخ
دولتمند به جوان گفت: كلام بر زندگيمان عميقاً تأثير مي گذارد. انديشه ـ حتي دروغ ـ اگر معتقد باشيم ه راست است مي‌تواند بر ما اثر نهد. نبايد بگذاري مشكلات آنقدر برايت مهم شود كه به تو ضربه بزند.
سفر شايد دراز و دشوار باشد. اما هرگز از آن دست نكش. به تو قول مي هم ارزشش را خواهد داشت.
جهان چيزي جز بازتاب ضمير دروت نيست.
اوضاع و شرايط زندگيت آيينه‌اي است كه تصوير زندگي درونت را باز مي‌نمايد.

فصل 10:‌حكايت تسلط بر ضمير ناهشيار
دولتمند ادامه داد: اگر ايمان داشته باشي كه كاري را به انجام برساني، حتماً انجام مي‌شود.
جوان گفت: نمي‌توانم باور كنم كه پس از 6 سال دولتمند مي‌وشم.
دولتمند: هرچه آن را دروني تر كني، قدرتمند‌تر مي‌شوي، تخيل همان چيزي است كه بعضي مي‌گويند ذهن ناهشيار. بخش نهفته ذهنت است و بسيار قدرتمند تر از بخش هشار، ذهن نيمه هوشيار در برابر نفوذ كلام تأثيرپذير است.
عزم و اراده نيز مي‌تواند بر ذهن نيمه هشيارت اثر بگذارد.
بهترين راه حل تكرار است. اين فن «تلقين به خود» است.
جوان گفت:
خب، فكر مي‌كنم مجابم كرديد كه آن را بيازمايم، اگرچه بايد اين حقيقت را به شما بگويم كه هنوز ظنينم.

فصل 11: حكايت بحث درباره ارقام و قواعد
دولتمند پشت ميز تحرير نشست و كاغذي به جوان داد كه بر رويش نوشته بود:
«تا پايان اين سال داراييهايي به ارزش 31250 دلار خوهم داشت. هر سال به مدت 5 سال اين دارايي را 2 برابر خواهم كرد، تا .... ميليونر شوم».
و سپس گفت: تو نيز قاعده‌ات مي‌تواند چنين باشد.
بايد هدف‌هاي كوتاه مدت براي بزرگترين هدفت تعيين كني.
مهمترين چيز اين است كه هدف‌هايت را برروي كاغذ بنويسي.
مراقبت فرصتها باش و همين كه فرصتي پيش آمد، بي درنگ آن را بقاپ.
با دست روي دست گذاشتن اضافه حقوقي نمي‌گيري.
پس نبايد دربرداشتن گامهاي لازمي كه تو را به هدفت مي‌رساند ترديد كني.
وقتي برنامه‌ريزي‌ات درست باشد، ذهن ناهوشيارت برايت شگفتيها خواهد آفريد. وقتي به ان دستور بدهي كه 000/10 دلار بر درآمدت بيفزايد، قطعاً ان را اجرا خوهد كرد.
«زندگي دقيقاض به ما همان چيزي را مي دهد كه از ان انتظار داريم نه كمتر نه بيشتر»

فصل 12 : حكايت يادگيري نيكبختي و زدگي
دولتمند گفت: بيشتر مردم مي خوهند خوشبخت باشند، اما نمي دانند جوياي چيستند. پس ناگزير بي آنكه هيچگاه آن را يافته باشند مي‌ميرند. حتي اگر آن را بيابند، چگونه آن را تشخيص بدهند؟ آنها دقيقاً‌مانند جويندگان دولتمند. به راستي مي‌خواهند دولتمند شوند. اما اگر بي درنگ از آنها بپرسي چقدر مي‌خواهند در سال بدست آورند، بيشتر شان قادر به پاسخ گفتن نيستند. اگر نداني به كجا مي‌روي، معمولاً‌ به جايي نمي‌رسي».
اين از نظر جوان كاملاً مفهوم بود. به طرزي خلع سلاح كننده ساده، به فكر افتاد چرا هرگز پيش از اين به آن نينديشيده بود.
جوان پرسيد: «آيا شما هميشه خوشبخت بوده‌ايد؟»
دولتمند: «ابداً، زماني بود كه يكسر نكبت با ر بودم . انديشه خودكشي نيز به سرم زد اما آنگاه من نيز دولتمند پيري را ملاقات كردم كه تقريباً ‌همن چيزهايي را به من آموخت كه امروز به تو مي‌آموزم. نخست بسيار شكاك بودم، نمي‌توانستم باور كنم كه اين نظريه در مورد من كارگر افتد. اما چون همه چيز را ازموده بومد و هنوز ناموفق بودم و چون چيزي را از دست نمي‌دادم، مشتاق بوم كه بيازمايمش. سي ساله بودم و احساس مي‌كردم عمرم را به هدر مي دهم گويي همه موهبتها از دستم مي‌گريختند.
چندي نگذشت كه ان گونه تفكر را آغاز كردم به عبارت ديگر انقلابي در ذهنم پديد آمد. تقريباً چندي پس از اينكه با خود تكرار كردم. «هر روز از هر جهت، بهتر و بهتر مي‌شوم.»

فصل 13 : حكايت يادگيري بيان خواسته‌ها در زندگي
دولتمند كاغذي به جوان داد و گفت:
هرچه را كه از زندگي مي‌خواهي بنويس. بايد دقيق باشند»
رؤيايت چيست؟ از چه چيز راضي خواهي شد؟ اين بسيار مهم است كه همه جزئيات نوشته شوند. هرچه تصويرت دقيق‌تر باشد، مجالهاي تجلي آنها بيشتر خواهد بود. جزئيات بسيار مهمند، انديشه هايت كه به طوري اسرار آميز و غير منظره و به طور منظم تقويت مي‌شوند، وقعيتهايي را پديد مي‌اورند كه به آنها اجازه مي‌دهدبه واقعيت تبديل شود.
به خاطر داشته باشد «ايمان مي تواند كوهها را جابجا كند» و سپس اهداف ساليان گذشته پيش خود را بر كاغذي كهنه به جوان نشان داد، كه امروز به بهتر شان رسيده بود. و بعد براي قدم زدن به باغ گل سرخ رفتند.

فصل 14: حكايت كشف اسرار باغ گل سرخ
دولتمند گل سرخي چيد و به جوان داد: «بايد هزاران بار اين گل سرخ را بوئيده باشم با اين حال هر بار تجربه‌اي تازه بدست آورده دادم. چون آموخته‌ام اكنون و اينجا زندگي مي‌كنم نه درگذشته و نه در آينده!
مسئله تمركز است. اين تمركز، كليد كاميابي در همة زمينه‌هاي زندگيست.
بايد همه چيز را همانگونه كه هست ببيني. بيشتر مردم گويي در خوابند، گويي نمي‌بينند ذهنشان از خطاها و شكستهايشان و از ترسهاي آينده آكنده است.
گل سرخ مظهر زندگي است، خارهايش نمايانگر راه ترجبه‌اند، ما بايد براي فهم زيبايي هستي تاب آوريم» هرچه ذهنت نيرومندتر باشد، مشكلاتت ناچيزتر خواهد نمود اين منشأ آرامش درون است. پس تمركز كن. كه يكي از بزرگترين كليدهاي كاميابيست» و سپس به سوي خانه گام برداشتند.
دولتمند و جوان سرميز شام نشتند.
جوان گفت: «دوست دارم كسب كار را شروع كنم، اما براي آغاز چگونه پول پيدا كنم؟ آه در بساطم نيست، بانكي را نمي‌شناسم كه وام بگيرم، وثيقه هم ندارم. صاحب هيچ چيز نيستم. جز يك اتومبيل بي ارزش!»
دولتمند گفت كه اين را تكرار نكن، مردم اكثراً بيش از انكه بيازمايند، دست مي كشند! در اوضاع وشرايط كنوني، براي رسيدن به هدفت، اگر واقعاً بخواهي براي گرفتن وامت چه مي كني؟»
جوان گفت: نظري ندارم.
دولتمند: «حتي اصلاً به خاطرت نمي‌رسد از دولتمندي كه تو را تشويق مي‌كند پول بگيري؟
جوان بي درنگ گفت: آيا شما 25000 دلار پول به من قرض مي دهيد؟
دولتمند پول را به جوان داد او از شادماني لبريز شد.
دولتمند گفتك من اين پول را به تو قرض نمي‌دهم بلكه مي‌بخشم. روزي تو نيز بايد آن را به كس ديگري بدهي،‌سالها پس از اكنون، كسي را خواهيد ديد كه در وضعيت امروز توست. از روي شهود او را خواهي شناخت. بايد معادل ارزشي را كه امروز از اين پول دارد به او بدهي.
پير مرد بيرون رفت. جوان خود را تنها يافت. سرش آكنده از انديشه‌ها و دستش سرشار از پولي كه دولتمند به او داده بود.

فصل 15: حكايت لحظه‌اي كه هريك به راه خود مي رود
جوان براي مدتي دراز تنها نماند. مستخدم پايكتي در دست، از راه رسيد: پاكت را به دست جوان داد و گفت: «سرورم اين پاركت را به منمحول كردند تا به شما بدهم. گفتند بايد آن را در خلوت اتاقتان بخوانيد. مي توانيد روزي ديگر را در اينجا بگذرانيد. آنگاه بايد برويد. اين خواسته سرور من است. جوان از او تشكر كرد و بي درنگ به اتاقش رفت. به هر جهت، اين بار احتياطاً در را اندكي باز گذاشت...
پاكت با مومي قرمز به شكل گل رخ مهر شده بود. جوان لبه تخت نشست و به دقت مهر و موم را گشود. از آن رايحه لطيف گل سرخ مي‌تراويد. وصيت نامة دولتمند آني را بيرون كشيد. وصيت نامه خارق‌العاده كه با دست و باحروف درشت شاهوار نوشته شده بود، گويي نفس مي كشيد و سرشار از حيات خود بود. نامه دست نوشته زيباي ديگري با جوهر سياه نيز همراهش بود.
چنين خواند: «اينها آخرين درخواستهاي منند. همه كتابهاي كتابخانه‌ام را براي تو مي‌گذارم. بعضياً معتقدند كه كتابها يكسر بي ارزشند. بر اين اعتقادند كه خود شان جهان را باز مي‌سازند. و چون از دانشي كه در كتابها يافت مي‌شود بهره‌يي نبرده اند، بدبختانه خطاهاي نايكان خود را تكرار مي كنند. به اين طريق، وقت و ثروت هنگفتي را به هدر مي‌دهند.
«از سوي ديگر، به تله اعتماد به هر آنچه كتابها مي گويند نيفت. نگذار آنان كه پي شاز تو آمده اند به جاي تو بينديشند. فقط چيزي را نگاه دار كه فراسوي گذر زمان است.»
«از نخستين ديدارمان كوشيده‌ام مرواريدهاي فرزانگي را كه توانسته‌ام در طول عمر درازم برچينم به تو برسانم. در اين مدركف چند انديشه را كه نمايانگر ميراث معنوي من است خواهي يافت. مي خوهم آنها ره بدست افرادي هرچه افزونتر برساني. به مردم درباره رويارويي ما و اسراري كه آموخته اي بگو. اگرچه پيش از اين كار، خودت بايد آنها را بيازمايي. شيوه يي كه آزموده نشده و به اثبات نرسيده كاملاً فاقد ارزش است.»
«در طول شش سال دولتمند خواهي شد. در آن هنگام اين آزادي را خواهي داشت كه براي تسهيم اين ميراث با مردم، گامهاي لازم را برداري.»
«اكنون بايد بروم گل سرخهانم منتظرند.»
بغض گلوي جوان را فشرد، و لحظه يي در سكوت نشست.
به سوي باغ دويد و ديد كه دولتمند در نيمه راهي كنار بته گل سرخي دراز كشيده است. دستهاي پير مرد روي سينه اش بود و يك شاخه گل سرخ بدست داشت. چهره اش كاملاً آرام بود.

ریپورتر
2nd April 2011, 05:02 PM
تصمیم به تغییر بگیر
" در پشت همه موفقيتهاي فعلي من قدرتي است كه از درون من سرچشمه ميگيرد . نيرويي است كه در همه ما هست . من گمان دارم كه در درون ما بخش كوچكي از خداوند هست كه بايد كشف شود ."

سخناني از يك موفق بزرگ
دوستاي گلم ميدونين ما انسانها از دير باز تحت تاثير كارها و حرفاي تاثير گذار و جادويي ديگران قرار مي گرفته ايم .مطالعه عقيده ها و رفتارهاي بزرگاني كه به موفقيتهاي مادي و معنوي در تمام جنبه هاي زندگيشون رسيده اند به ما كمك ميكنه كه بتونيم موفقيتهاي آنها رو در زندگي خودمون نيز تكرار كنيم و اگر ماهم مانند آنان رو به جلو حركت كنيم ثمره تلاش خودمون رو خواهيم چشيد .
معمولا اولين قدم براي ايجاد تغيرهاي خوب و عالي كسب دانش و آگاهي و باز شدن فكر و ذهن ماست و اگر توجه ما بطور كامل به چيزي معطوف بشه در زندگي خود نيز همان را ظاهر ميكنيم . آگاهي نتيجه قصد و توجه ماست پس اگر توجه خودمون رو به افكاري معطوف كنيم كه زمان رو نميشناسه تغييري در آگاهي مون حاصل ميشه و با تغيير اين آگاهي همه چيز امكان پذير ميشه . اينو مطمئن باش عزيزم .
به ياد داشته باشيد كه اگر خودمون تصميم نگيريم كسان ديگري تصميم ميگرند و ما ميشم اجرا كننده تصميمهاي ديگران آيا ما آنقدر كوچكيم كه ديگران براي ما تصميم بگيرند . آيا حاصل دانه پاشي شما چه خواهد بود ؟ يه مزرعه كوچولو يا يه جنگل پر از درختان تنومند و باشكوه ؟ انتخاب باشماست

ریپورتر
2nd April 2011, 05:03 PM
قدرت ذهن در خدمت ايمان
دوستاي گلم چند روزي نبودم ببخشيد تو نت مي گشتم يه مقاله جالب ديدم شايد اين مقاله ما رو به اين باور برسونه كه حتي ميتونيم با استفاده از قدرتهاي وجود و ذهنمون قدرتهاي خارق العاده و بي نهايتي كه خدا در وجودمون نهاده خودمون رو به اون نزديك و نزديكتر كنيم . و با ستفاده از قدرت ذهنمون و جستجو در تك تك نعمات خدا از جمله قرآن و با فكر و تجزيه و تحليل هر كدوم از اونها حتي ايمانموم رو به خداي مهربونمون بيشتر كنيم .

مقاله قرآن و كامپیوتر نوشته « دكتر رشاد خلیفه» دانشمند مسلمان مصری دارای درجه پی اچ دی در رشته مهندسی سیستمها و استاد دانشگاه آریزونای آمریكاست كه مدتی معاون سازمان توسعه صنعتی ملل متحد بوده است . وی با كمك عده ای از مسلمین متخصص و صرف وقت بسیار تحقیقات گسترده ای را در نظم ریاضی كاربرد حروف و كلمات در قرآن شروع نموده و با الهام از آیات 11 تا 31 سوره مدثر كه عدد 19 را كلید رمز اعجاز آمیز قرآن و آسمانی بودن آن معرفی میكنند به كمك عدد 19 توانست رمز نظم ریاضی حیرت انگیز و اعجاز آمیز حاكم بر حروف قرآنی را كشف نماید. دكتر رشاد خلیفه ، نخستین بار ترجمه قرآن مجید از عربی به انگلیسی را در 12 جلد نگاشت . این ترجمه ها توسط مؤسسه « روح حق» واقع در شهرستان توسان ایالت آریزونای آمریكا بچاپ رسید. مقاله قرآن و كامپیوتر در پایان جلد اول كتاب ترجمه قرآن درج شده است.
اینك متن مقاله :

در چهارده قرن اخیر نوشته های بیشمار ادبی شامل كتاب ، مقاله . گزارشات پژوهشی درباره كیفیت معجزه آسای قرآن برشته تحریر در آمده است . دراین نوشته ها فصاحت بیان ، فضیلت ادبی، معجزات علمی، سبك و حتی جاذبه آهنگ تلاوت قرآن تشریح شده است. با وجود این، تحقیق در اعجاز قرآن بعلت احساسات بشری، بیطرفانه صورت نگرفته و بسته به عقیده نویسنده برعلیه آن قلم فرسایی شده است . چون مطالعات وپژوهش های قبلی به بوسیله بشر انجام شده خواهی نخواهی تمایلات ونظرات ضد ونقیض نویسندگان در آنها به چشم میخورد ، این نوشته ها نتوانسته اند افراد غیرمسلمان را قانع كنند كه قرآن كتاب آسمانی است و دلایل نویسندگان درایشان مؤثر نبوده است. معجزه ای كه در این رساله پژوهشی ارائه می شود برمبنای اصولی بی چون و چرا و خالی از شك و شبیه و غیرقابل تغییر استوار است بدین ترتیب كه فن كامپیوتر با كشف سیستم اعدادی اعجاز آمیز قرآن مدلل می دارد كه قرآن مجید بدون شك ساخته فكر بشر نمی تواند باشد. خواست خدای توانا بوده است كه این نظم پیچ در پیچ عددی قرآن مخفی نماند تا تایپ شود كه سرچشمه غیبی قرآن از جانب خداوند متعال است و نیز در عرض گذشت قرون بوسیله ذات او محافظت میشده و از گزند تغییر ، افزایش یا كاهش در امان مانده است. رمزهای اعجاز آمیز قرآن منحصراً از این قرارند :

1- اولین آیه قرآن « بسم الله الرحمن الرحیم » دارای 19 حرف عربی است.

2- قرآن مجید از 114 سوره تشكیل شده است و این عدد به 19 قسمت است. (6× 19).

3- اولین سوره ای كه نازل شده است سوره علق (شماره96) نوزدهمین سوره از آخر قرآن است.

4- سوره علق 19 آیه دارد.

5- سوره علق 285 حرف (15× 19) دارد.

6- اولین باركه جبرئیل امین با قرآن فرود آمد 5 آیه اولی سوره علق را آورد كه شامل 19 كلمه است.

7- این 19 كلمه ، 76 حرف (4× 19) دارد كه به تعداد حروف بسم الله الرحمن الرحیم است.

8- دومین باری كه جبرئیل امین فرود آمد 9 آیه اولی سوره قلم (شماره 68) را آورده كه شامل 38 كلمه است. (2 × 19).

9- سومین باركه جبرئیل امین فرود آمد 10 آیه اولی سوره مزمل (شماره 73) را آورد كه شامل 57 كلمه است. (3× 19).

10- چهارمین باركه جبرئیل فرود آمد 30 آیه اولی سوره مدثر (شماره 74) را آورد كه آخرین آیه آن « بر آن دوزخ 19 فرشته موكلند» می باشد. (آیه 30).

11- پنجمین بار كه جبرئیل فرود آمد اولین سوره كامل « فاتحه الكتاب» را آورد كه با اولین بیانیه قرآن بسم الله الرحمن الرحیم (19 حرف) اغاز می شود . این بیانیه 19 حرفی بالفاصله بعد از نزول آیه «برآن دوزخ 19 فرشته موكلند» نازل شد . این مراتب گواهی ارتباط آری از شبهه آیه 30 سوره مدثر(عدد 19) و اولین بیانیه قرآن «بسم الله الرحمن الرحیم» (عدد 19) با سیستم اعدای اعجاز آمیز است كه بر عدد 19 بنا نهاده شده است.

12- آفریننده ذوالجلال و عظیم الشأن با آیه 31 سوره مدثر به ما یاد می دهد كه چرا عدد 19 را انتخاب كرده است. پنج دلیل زیر را بیان می فرماید :
الف) بی ایمانان را آشفته سازد.
ب) به خوبان یهود و نصارا اطمینان دهد كه قرآن آسمانی است.
ج) ایمان مومنان تقویت نماید.
د) تا هر گونه اثر شك و تردید را از دل مسلمانان و خوبان یهویت و مسیحیت بزداید.
ه) تا منافقین و كفار را كه سیستم اعدادی قرآن را قبول ندارند رسوا سازد.

13- آفریننده بمامی آموزدكه این نظم اعدادی قرآن تذكری به تمام جهانیان است (آیه 31 سوره مدثر)ویكی از معجزات عظیم قران است. (آیه 35).

14- هركلمه از جمله آغازیه قرآن بسم الله الرحمن الرحیم در تمام قرآن بنحوی تكرار شده كه به عدد 19 قابل تقسیم است ،بدین ترتیب كه كلمه‍‎‎‎‎‏" اسم " 19 باركلمه " الله " 2698بار(42*19)، كلمه " الرحمن " 57 بار (3*19) وكلمه " الرحیم " 114بار (6*19)دیده می شود.
15- قرآن 114سوره دارد كه هر كدام از سوره ها با آیه افتتاحیه " بسم الله الرحمن الرحیم " آغاز میشود بجز سوره توبه (شماره 9) كه بدون آیه معموله افتتاحیه است،لذا آیه " بسم الله الرحمن الرحیم" در ابتدای سوره ها 113 بار تكرار شده است.
چون این رقم به 19 قابل قسمت نیست وسیستم اعدادی قرآن آسمانی ساخته پروردگار باید كامل باشد یكصد وچهاردهمین آیه بسم الله را در سوره النمل كه دوبسم الله دارد(آیه 27) (آیه افتتاحیه وآیه 30 )بنابراین قرآن مجید 114 بسم الله دارد.

16- همانطور كه در بالا اشاره شد سوره توبه فاقد آیه افتتاحیه بسم الله است. هر گاه از سوره توبه شروع كرده آنرا سوره شماره یك وسوره یونس را سوره شماره دو فرض نموده وبه همین ترتیب جلو برویم ، ملاحظه می شود كه سوره النمل نوزدهمین سوره است (سوره 27) كه بسم الله تكمیلی را دارد. از این نظم نتیجه می گیریم كه قرآنی كه اكنون در دست ماست با قرآن زمان پیامبر از لحاظ ترتیب سوره ها یكی است.

17- تعداد كلمات موجود بین دو آیه بسم الله سوره النمل 342(18*19) میباشد.

18- قرآن مجید شامل اعداد بیشماری است .مثلاً : ما موسی را برای جهل شب احضار كردیم ،ما هفت آسمان را آفریدیم .شمار این اعداد در تمام قرآن 285(15*19) میباشد.

19- اگر اعداد 285 فوق را با هم جمع كنیم ، حاصل جمع 174591 (9189*19)خواهد بود.

20- حتی اگر اعداد تكراری را از عدد فوق حذف نماییم حاصل جمع 162146 (8534*19) خواهد بود.

21- یك كیفیت مخصوص به قرآن مجید اینست كه29 سوره با حروف رمزی شروع میشود كه معنی ظاهری ندارند ، این علامات در هیچ كتاب دیگری و در هیچ جایی دیده نمی شوند .این حروف در ابتدای سوره های قرآن بخش مهمی از طرح اعدادی اعجاز آمیز می باشد كه بر عدد 19 بنا شده است.اولین نشانه این ارتباط اینست كه29 سوره از قرآن با این علامات شروع میشود.تعداد حروف الفبا دراین رموز14وتعداد خود رمزها نیز14میباشد.هرگاه تعدادسوره ها(29) وحروف الفبا(14)راباتعدادرمزها(14)جم ع كنیم ، حاصل جمع 57(3*19) خواهد بود.

22- خداوند توانا بما یاد میدهدكه در هشت سوره وسوره های شماره( 10،12،13،15،26،27،28 ،31)دو آیه اول كه با این رموز آغاز میشوند حاوی وحامل معجزه قرآن هستند،باید توجه داشت كه قرآن كلمه " آیه " را بمعنی معجزه بكار برده است . باید كلمه آیه دارای معانی متعددی باشد كه یكی از آنها معجزه است ونیز باید دانست كه خود كلمه معجزه در هیچ جای قرآن بكار برده نشده است.
بدین جهت قرآن مناسب تفسیر نسلهای گوناگون بشریت است مثلاً نسلهای قبلی (پیش ازكشف اهمیت حروف رمزی قرآن )كلمه آیه رادر این هشت سوره ،آیه نیم بیتی می پنداشتند ،ولی نسلهای بعدی كه از اهمیت این رموزبا خبر شدند آیه را به معنی معجزه تفسیر كرده اند.
بكار بردن كلمات چند معنایی و مناسب برای همه نسلهای بشر در زمانهای گوناگون خود یكی از معجزات قران است.

23- سوره قاف كه با حرف ق شروع می شود (شماره 50 ) شامل 57(3*19) حروف ق است.

24- سوره دیگری در قرآن" حروف ق را در علامت رمزی خود دارد (سوره شورا شماره 42) كه اگر حروف ق را در این سوره شمارش نمائید، ملاحظه خواهید كرد كه حرف ق 57 (3 * 19) بار تكرار شده است.

25- بدین ترتیب در مییابید كه دو سوره قرآنی فوق الذكر (شماره 50 و 42 ) به اندازه همدیگر (57،57) شامل حرف ق هستند كه مجموع آن دو با تعداد سوره های قرآن(114) برابر است. چون سوره ق بدین نحو آغاز می شود : "ق و القرآن المجید" تصور حرف ق به معنی قرآن مجید می نماید و 114 ق مذكور گواه 114 سوره های قرآن است. این احتساب اعداد آشكار و گویا ، مدلل می دارد كه 114 سوره قرآن ، تمام قرآن را تشكیل می دهند و چیزی جز قرآن نیستند.

26- آمار كامپیوتر نشان میدهد كه فقط این دو سوره كه با حرف ق آغاز می شود ، دارای تعداد معینی ق (57 مورد ) هستند ، گوئی خداوند توانا می خواهد با اشاره و كنایه بفرماید كه خودش تنها از تعداد حروف الفبا در سوره های قرآن با خبر است.

27- یك نمونه در آیه 13 از سوره ق مدلل می دارد كه هر كلمه و در حقیقت هر حروف در قرآن مجید به دستور الهی و طبق یك سیستم اعدادی بخصوصی كه بیرون از قدرت بشر است گنجانیده شده است این آیه می فرماید "عاد ، فرعون و اخوان لوط " در تمام قرآن مردمی كه لوط را نپذیرفتند ، قوم نامیده می شوند. خواننده بلافاصله متوجه می شود كه اگر بجای « اخوان » در سوره ق كلمه « قوم » بكار بدره می شد چه اتفاقی می افتاد . در این صورت ذكر كلمه قوم بجای اخوان، حرف « ق» در این سوره 58 بار تكرار می شد و عدد 58 به 19 قابل قسمت نیست و لذا با تعداد 57 «ق» كه در سوره شورا مطابقت نمی كرد و جمع آن دو با تعداد سوره های قرآن برابرنمی شد ، بدین معنی كه با جایگزین كردن یك كلمه بجای دیگری نظم قرآن از بین میرود.

28- تنها سوره ای كه با حرف « ن » آغاز میشود ، سوره قلم است ( شماره 6 ) این سوره 133 « ن » دارد كه به 19 قابل قسمت است ( 7×19).

29- سه سوره اعراف (شماره 7 ) مریم ( شماره 19 ) و ص ( شماره 38) كه با حروف « ص» شروع میشوند، جمعاً 152 حرف « ص » دارند ( 8×19).

30- در سوره طه (شماره 20 ) جمع تعداد حروف « ط » و « هـ» 342 میباشد ( 18 × 19).

31- در سوره « یس » تعداد حروف « ی » و « س» 285 میباشد ( 15×19).

32- در هفت سوره 40 تا 46 كه با رمز « حم » شروع میشوند تكرار حروف 2166 میباشد (14*19) بنابراین تمام حروف اختصاری كه در ابتدای سوره های قرآن قرار دارند . بدون استثناء در روش اعددی اعجاز آمیز قرآن شركت دارند. باید توجه داشت كه این روش اعدادی قرآن ، در مواردی ساده و در خور فهم اشخاص معمولی است ، اما در موارد دیگر ، بسیار مشكل و پیچیده بوده و برای درك آنها اشخاص تحصیل كرده باید از ماشینهای الكترونیكی كمك بگیرند.

33- در سوره های شماره 2و3و7و13و19و30و31و32 كه با رمز « الم » شروع میشوند تعداد حروف الف ، لام ، میم جمعاً 26676 مورد و قابل قسمت به 19 میباشند ( 1404*19).

34- در سوره های 20و26و27و28و36و42 كه با رمز « طس » یا یكی از دو حرف مزبور (ط ، س) آغاز میشوند تعداد دو حرف « ط » و «س» 494 مورد میباشد ( 26*19).

35- در سوره های 10و11و12و14و15 كه با رمز « الر» آغاز می شوند تعدا الف ، لام ، راء به اضافه تعداد ( راء ) تنها در سوره سیزدهم ،9،97 مورد است كه این عدد قابل قسمت بر عدد 19 می باشد (511*19).

36- در سوره هایی كه با رمز یكی از حروف "ط" "س" و "م" آغاز می شوند ، تعداد حروف طاء و سین و میم 9177 مورد می باشد (438*19).

37- در سوره رعد ( شماره 13 ) كه با حرف رمزی "المرا" آغاز می شود ، تعداد حروف (الف ، لام ، میم، را ) 1501 مورد می باشد (79*19).

38- در سوره اعراف (شماره 7) كه با حروف رمزی "المص" شروع می گردد تعداد وقوع "الف" 2572 مورد ، حرف "لام" 1523 مورد ، حرف "میم" 165 و حرف "ص" 98 مورد كه جمعاً عدد 5358 بدست می آید(282*19).

39- در سوره مریم (شماره 19) كه با حروف "كهیعص" شروع می شود ، تعداد حروف (كاف ، ها ، یا ، عین ، صاد) 798 مورد می باشد (42*19).

40- در سوره شورا (شماره 42) كه با حروف "حم عسق " شروع می شود ، تعداد حروف (حا ، میم ، عین، سین ، قاف ) 570 مورد می باشد(30*19).

41- در سیزده سوره ای كه حرف "الف" در لغت رمزی آنهاست (سوره های شماره 2 ، 3 ، 7 ، 10 ، 11 ، 12 ، 13 ، 14 ، 29 ، 30 ، 31 ، 32و15 ) جمع الف های موجود 17499 مورد می باشد(921*19).

42- در سیزده سوره فوق الذكر جمع حروف "لام" 1870 مورد می باشد(620*19).

43- در هفده سوره ای كه حروف "میم" در لغت رمزی آنها ست (سوره های شماره 2 ، 3 ، 7 ، 13 ، 32 ، 26 ، 28 ، 29 ، 31 ، 30 ، 40 ، 41 ، 42 ، 43 ، 44 ، 45 ، 46 ) جمع حروف "میم" 8683 مورد می باشد (457*19).

درتاریخ ، كتابی سراغ نداریم كه مانند قرآن طبق یك سیستم عددی تنظیم شده باشد بر این حقیقت علاوه بر 43 بند پیشین ، موارد زیر نیز گواه صادقی است:

الف: كلمه "الله" 2698 مرتبه در قرآن تكرار شده كه مضربی از عدد 19 است (142 * 19) و تعداد حروف "بسم الله الرحمن الرحیم" نیز 19 مورد می باشد. مسئله جالب اینكه در سوره اخلاص بعد از "قل هو الله احد " جمله " الله الصمد" آمده در صورتی كه اگر "هو الصمد" می آمد ، جمله صحیح بود. از نظر دسترو زبانی باید "هو " می آمد اما با این حال "الله" آمده است ، اگر بجای "الله" "هو" می آمد ، سیستم ریاضی قران بهم می ریخت و این مسئله شباهت زیادی دارد به همان "اخوان" و "قوم" در سوره "ق".

ب: مورد جالب دیگر در سوره مریم حروف مقطعه كهیعص می باشد كه بصورت حروف آغازین آمده است ، این حروف در سوره مریم ، بصورت جداگانه ، با این تعداد بكار رفته اند: حرف "ك" 137 مرتبه، حرف "ه" 168 مرتبه ، حرف "ی" 345 مرتبه ، حرف "ع" 122 مرتبه، حرف ص" 26 مرتبه. جمع این ارقام به این صورت است:
345 168 137 122 26= 897 كه مضروب عدد 19 می باشد (42*19) یعنی مجموع تكرار حروف پنجگانه (ك، ه ، ی ، ع ، ص،) سوره مریم (سوره شماره 19) علاوه بر آنكه برعدد 19 (تعداد حروف بسم الله الرحمن الرحیم ) قابل تقسیم است، بر عدد 14 (كه تعداد حروف مقطعه است) نیز قابل تقسیم می باشد(798=57*14).

پ: در قرآن بعضی از كلمات با كلمه های دیگر كه از نظر معنی با همدیگر تناسب دارند یكسان به كار رفته اند. مثلاً :
1- كلمه "حیوه" 145 بار با مشتقات آن در قرآن بكار رفته است و به همان تعداد (145 بار ) كلمه "موت یا مرگ" با مشتقاتش بكار رفته است.
2- كلمه "دنیا " 115 بار و كلمه "آخرت" هم 115 بار بكار رفته است.
3- كلمه "ملائكه" 88 بار در قرآن آمده است و كلمه "شیاطین" نیز به همان تعداد 88 بار بكار برده شده اند.
4-"حر" یعنی گرما 40 بار و كلمه " برد" یعنی سرما نیز 40 بار بكار برده شده اند.
5- كلمه "مصائب" 75 بار و كلمه "شكر" نیز 75 بار
6- كلمه زكات 32 بار و كلمه "بركات" نیز 32 بار .
7- كلمه "عقل" ومشتقات آن 49 بار و كلمه "نور" نیز با مشتقاتش 49 بار .
8- كلمه "یوم " به معنی روز و "شهر" به معنی ماه در قرآن به ترتیب 365 بار و 12 بار بكار رفته اند.
9- كلمه "رجل" به معنی مرد 24 بار و كلمه "امرأه " به معنی زن نیز 24 بار در قرآن بكار رفته اند.
10- كلمه "امام" بصورت مفرد و جمع 12 بار در قرآن آمده است.
آیا اینها تصادفی است؟

ت: تفاوتهایی د رحدود یك ده هزارم. ضمن بررسی سوره مریم و زمر دیدم كه نسبت "درصد" مجموع حروف ( ك، ه ، ی ، ع، ص) در هردو سوره مساوی است با اینكه باید در سوره مریم بیش از هر سوره دیگر باشد زیرا این حروف مقطعه فقط در آغاز سوره مریم قرار دارد. اما هنگامیكه محاسبات مربوط به نسبت گیری حروف دو سوره را از رقم سوم اعشار بالاتر بردم روشن شد كه نسبت مجموع این حروف در سوره مریم یك ده هزارم (0001/0 ) بیش از سوره زمر است . این تفاوتهای جزئی راستی عجیب و حیرت آوراست.

نتیجه:
1- یك مؤلف هر قدر هم كه توانا باشد هر گز نمی تواند د رذهن خود حروف و اعدادی به اندازه معین بگیرد سپس از آنها مقالات و یا كتابی بنویسد كه همچون قرآن حتی شماره ها و حروف و كلمات آن نیز به اندازه و شمرده شده در آید مثلاً حروف مقطعه "الم" به ترتیب "الف" بعد " لام" و سپس "میم" از دیگر حروف در سوره های مربوطه بیشتر باشد. از طرف دیگر تعداد حروف مقطعه 14 حرف باشد یعنی درست نصف تعداد حروف الفبای عربی. اگر مشاهده كردیم انسانی در مدت 23 سال با آن همه گرفتاری ؛ سخنانی آورد كه نه تنها مضامین آنها حساب شده و از نظر لفظ و معنی و محتوا در عالیترین صورت ممكن بود ؛ بلكه از نسبت ریاضی و عددی حروف چنان دقیق و حساب شده بود كه نسبت هر یك از حروف الفبا در هریك از سخنان او یك نسبت دقیق ریاضی دارد.
آیا نمی فهمیم كه كلام او از علم بی پایان پروردگار سرچشمه گرفته است؟

2- رسم الخط اصلی قرآن را حفظ كنید. تمام محاسبات فوق در صورتی صحیح خواهد بود كه به رسم الخط اصلی و قدیمی قرآن دست نزنیم مثلاً اسحق و زكوه و صلواه را به همین صورت بنویسیم نه بصورت اسحاق و زكات و صلاه . در غیر اینصورت محاسبات ما بهم خواهد ریخت.

3- عدم تحریف قرآن. در قران مجید حتی كلمه و حرفی كم و زیاد نشده و الا بطور مسلم محاسبات كنونی روی قرآن فعلی صحیح از آب در نمی آمد و كلمات و حروف حساب شده نظام كنونی حروف قرآن را بكلی به هم می ریخت. پس این نشانه دیگری بر عدم كوچكترین تحریف در قرآن مجید است.
حال فرموده پیامبر اسلام را یاد آوری می كنم كه فرمود:
«عجائب و شگفتیهای قرآن پایان ناپذیر است و قرآن ظاهرش خوشایند و باطنش عمیق است. عجائبش را نمی توان شمرد و غرائبش هرگز كهنه نشود مؤمن هرگاه قرآن بخواند بوی عطر مانندی از دهانش خارج شود.»

در پناه قرآن و صاحب قرآن و آفريننده مهربان و قدرتمندش باشين

ریپورتر
2nd April 2011, 05:03 PM
فقط خدا
خدا جون سلام ميخوام يه خورده باهات درد و دل كنم چرا روزگارمون عوض شده چرا انقدر زميني شديم چرا يادمون رفته خدا داريم چرا فكر ميكنيم همه چيز خودمونيم چرا روزگارمون جوري شده كه داريم يواش يواش فراموشت ميكنيم و تو زندگيمون كمرنگ تر ميشي چرا ؟
چرا دنيامون شده قانون جذب قانون فكر تلقين تصوير باور و هزار تا چيز روانشناسي ديگه چرا همه چيز و همه كس ميخوان بهمون بگن كه موفقيت يعني من يعني فكر من يعني ذهن من پس تو كجاي قصه اي ؟
يعني ديگه تو جايي نداري تو موفقيتم يعني بايد ولت كنم خودم تنهايي با ذهن و فكرو اين قانون مانوناي جديد به خواسته هام برسم ؟ نه نميخوام نميخوام همه چيز و تو خودم ببينم نميخوام تنهايي به خواسته هام برسم نميخوام تنهايي به موفقيت برسم
مگه تو نگفتي كه هيچ برگي بي اذن تو روي زمين نمي افته
مگه تو نگفتي به هركسي كه بخواي ثروت و نعمت و بي نيازي ميدي
مگه تو نگفتي و ترزق من تشائ بغير حساب
مگه تو نگفتي رزق و روزي رو بر هر كسي بخواي وسيع و بر هر كسي بخواي تنگ ميكني و بر هر كاري توانائي
مگه تو نگفتي و انه هو اضحك و ابكي " كه هركي رو بخواي شاد و هر كي رو بخواي غمگين ميكني ؟"
خدا جونم مگه نه اينه لاحول و لا قوه الا بالله رو رو زبون مياريم
خدايا قضيه چيه چرا اينجوري شديم چرا همه جا و هر جا كه ميبيني ميگن خودت فكرت ذهنت حرفات جذبت كه چيزهايي رو كه ميخواي به سمتت ميكشونه و ميسازه
خدايا ميدونم ازوقتي كه با اين كتابا آشنا شدم از وقتي كه هي شنيدم و خوندم و بهم گفتن كه فكر كن تصور كن تلقين كن زندگيم عوض شد خدا جون اعتراف مي كنم كه بهتر نشد اعتراف ميكنم كه هر روز ازت دورتر شدم
اعتراف ميكنم كه رنگ و بوت تو زندگيم كمتر شد
يادمه وقتي بچه بودم يه چيزي رو كه ميخواستم اين چيزا رو بلد نبودم فقط تو دلم بلند يا آروم ميگفتم خداجون اينو بهم بده اونو بهم بده يادمه ازم دريغ نميكردي و راحت بهم ميدادي بزرگتر شدم
بزرگتر شدم و ياد گرفتم نماز بخونم و دعا كنم ياد گرفتم قرآن بخونم توسل كننم يادمه اون موقع آرزوهام برام ميشد حاجت ميشد خواسته اون موقع ها بعد نماز بعد قرآن خوندن بعد دعاي توسل و زيارت عاشوراها بعد نذر و نيازه بعد زيارت ائمه ها خيلي راحت ميگرفتم خيلي قشنگ ميدادي دعاهام رو مستجاب ميكردي واقعا صدامو حس ميكردم ميشنيدي
خدايا ازوقتي خوندم و شنيدم و ديدم كه قدرت فكري هست قدرت ذهن و تصويرسازي و تلقيني هست خواستم از اين راه زودتر به خواسته هام برسم ولي دورتر شدم
اره اعتراف ميكنم دورتر شدم رنگ دعاهام كمتر شد رنگ نمازام كمتر شد توسلا رفت يواش يواش
خيلي وقته فكر ميكنم چرا به چيزايي كه ميخوام نميرسم بعضي وقتا به هر دليلي ميرسيدم يه بار فكر ميكردم شايد تو قانون جذبم مشكل داره شايد با كائنات هماهنگ نيستم شايد تصوير سازيم ضعيفه شايد چون نقشه گنج ندارم نميشه بعضي وقتا فكر ميكردم تلقين به نفسم كمه يه مدت به اعتماد بنفسم ور رفتم يه بار حرفاي اين روانشناس يه بار دليلاي اون دكتر و يه بار فكر بيشتر و هزار تا چيز ديگه
ولي انگار امشب فهميدم چرا
آره تا تو چيزي رو نخواي نميشه
تا توي حكمتت قسمتم نباشه زمين و زمان و بهم بدوزن نميشه
تا تو نخواي برگي رو زمين نمي افته
اره تا توي مسبب الاسباب نخواي سببي جلوي زندگيم نمياد تا سبب ساز راحتي زندگيم و رسيدن به خواسته هام بشه
خدايا منو ببخش چون يادم رفته بود لا حول و ولا قوه الا بالله العلي العظيم يعني چي آره انگار چند وقته فكر ميكردم هيچ قدرت و توانائي بجر قدرت فكر و ذهن و توانائي هاي من نيست منو ببخش
منو درياب
بزار دوباره بيام سمتت بزار دوباره از تو بخوام
بزار دوباره دعا كنم ميدونم دعا كردنم يادم رفته ميدونم عبارات تاكيدي جاي دعا رو توي زندگيم گرفته
خدايا منو ببخش ميخوام با تو به همه چي برسم
ميخوام به جايي برسم كه تو بخواي برام ميخوام چيزي بشم كه تو بهم بدي چون من خوب و بد خودم رو نميدونم
كمكم كن
منو ببخش
هدايتم كن يا ارحم الراحمين
همه ما رو هدايت كن
.... خيلي باهات حرف دارم
گلاي مهربونم همتون منو ببخشين شايد ديگه هيچ وقت از اين قانوناي انساني و مادي ننويسم
منو ببخشين همتون رو دوست دارم شادي و آرامش همتون رو از خدا ميخوام ...

+ نوشته شده در ساعت توسط مجتبی شهلا.. | آرشیو نظرات
داستان
در زمان ها ي گذشته ، پادشاهي تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و براي اين كه عكس العمل

مردم را ببيند خودش را در جايي مخفي كرد. بعضي از بازرگانان و نديمان ثروتمند پادشاه بي تفاوت از

كنار تخته سنگ مي گذشتند. بسياري هم غرولند مي كردندكه اين چه شهري است كه نظم ندارد

. حاكم اين شهر عجب مرد بي عرضه اي است و ... با وجود اين هيچ كس تخته سنگ را از وسط بر

نمي داشت . نزديك غروب، يك روستايي كه پشتش بار ميوه و سبزيجات بود ، نزديك سنگ شد.


بارهايش را زمين گذاشت و با هر زحمتي بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را كناري قرار

داد. ناگهان كيسه اي را ديد كه زير تخته سنگ قرار داده شده بود ، كيسه را باز كرد و داخل آن

سكه هاي طلا و يك يادداشت پيدا كرد. پادشاه در ان يادداشت نوشته بود :
" هر سد و مانعي مي تواند يك شانس براي تغيير زندگي انسان باشد

ریپورتر
2nd April 2011, 05:04 PM
خدایا دیگه تو رو میخونم
وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ (غافر۶۰)
"و خدای شما فرمود که مرا بخوانید تا دعای شما را مستجاب کنم و آنان که از دعا و عبادت من اعراض کنند بزودی با ذلت و خواری داخل به دوزخ شوند."


خدا جونم ببخش گفتی میدونستم ولی یادم رفت
گفته بودی منو بخوانید و از من بخواین تا بهتون بدم
اشتباه کردم وقتی چیزایی رو یاد گرفتم که بد ازشون برداشت کردم وقتی از قدرت فکری که بهم دادی و ضمیر ناخودآگاه و قدرت کلام و قدرت تصوری که تو توی وجودم قرار دادی مطلع شدم و با این همه هیاهویی که از قدرت فکر و تکنولوژی فکر و قانون جذب و بیندیشید و به هر چی میخوایید برسید زیاد فکر و ذهن و تمام وجودم رو پر کرد راه رو غلط رفتم نفهمیدم همه اینا یه جور وسیله ان .
آره از تو دور شدم همه چیز رو تو خودم دیدم و یادم رفت که قدرت برتر تویی اول و آخر تویی ظاهر و باطن تویی خدایا ببخش یادم رفت که تو رو بخونم یادم رفت از تو مدد بخوام یادم رفت تو رو اول و آخر صدا کنم تا با این وسیله ها راحتتر و سریعتر به چیزایی که میخوام برسم تو این مدت فقط خودم رو خوندم فقط از خودم خواستم فقط به قدرت فکر و ذهن و ضمیر و قانون جذب وجود خودم متکی شدم منو ببخش .
همیشه یادمه وقتی تو رو خوندم وقتی به تو متوسل شدم وقتی دعا کردم بهم دادی حتی چیزایی رو که برای بقیه میخواستم میدادی حالا میفهمم چرا انقدر سخت داره زندگیم میگذره چون دعاهام شده تلقین اونم با هزار و یه جور شرط و شروط کم باشه به زبان حال باشه پر قدرت باشه با تکرار باشه اونقدر که ذهنم باور کنه ولی دعا کردن از تو خواستن تو رو صدا کردن و خواسته ها رو با تو درمیون گذاشتن خیلی راحتتره عمیقتره زیباتره و...
می خوام از این به بعد دوباره یاد بگیرم فقط تو رو بخونم تا با کارهای خودم دنیا و آخرت خودم رو به دوزخی برای حال و آینده ام بدل نکنم

ریپورتر
2nd April 2011, 05:04 PM
می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود.

همان دلهای بزرگی که جای من در آن است آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم.

دلتنگی هایت را از خودت بپرس.و نگران هیچ چیز نباش!

هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است!

اما من نمی خواهم تو همان باشی!

تو باید در هر زمان بهترین باشی.

نگران شکستن دلت نباش!

میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.
و جنسش عوض نمی شود ...

و میدانی که من شکست ناپذیر هستم ...

و تو مرا داری ...

برای همیشه!

چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد ...

چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای ...

چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،
صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!

درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!

دلم نمی خواهد غمت را ببینم ...

می خواهم شاد باشی ...

این را من می خواهم ...

تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.

من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم)

و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود ...

نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.

شبها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟

اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!

فقط کافیست خوب گوش بسپاری!

و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!

ریپورتر
2nd April 2011, 05:05 PM
خصوصیات افراد با اعتماد به نفس بالا:
*برخوردار از مركز كنترل درونی: غم و شادی آنان وابسته به عوامل خارجی نیست.

* قادر به بیان جمله "من اشتباه كردم" میباشند.
* توانایی بخشش اشتباهات خود و دیگران را دارند.
* میدانند که افراد مختلف با هم تفاوت دارند.
* از نقاط ضعف و قوت خود آگاهی دارند.
* همواره در حال پیشرفت و ترقی بوده و از ریسكهای مثبت در زندگی بیم ندارند.
* دارای اعتماد بنفس و خود باوری بوده و به خود ارج میدهند.
* خود خواه و خودبین و پر غرور و تکبر نیستند .
* از آنكه مورد انتقاد قرار گیرند نمی هراسند.
* در برابر موانع و مشكلات به آسانی تسلیم نمیگردند.
* نیازی به تحقیر و تمسخر دیگران ندارند.
* از آنكه در كاری شكست بخورند ویا در حضور دیگران نادان بنظر برسند ابایی ندارند.
* هیچگاه خود را مورد انتقاد و سرزنش مخرب و شدید قرار نمیدهد.
* توانایی خندیدن به خود و زیاد جدی نگرفتن خود را دارند.
* به خویشتن و توانایی خودشان ایمان و اعتماد دارند.
* به تصمیم گیری هایشان اعتماد دارند.
* باور دارند كه فردی با ارزش، با قابلیت، دوست داشتنی، پذیرفتنی و مهم میباشند.
* هیچگاه خودشان را با دیگران مقایسه نمیكنند.
* از آنكه دیگران چگونه نسبت به آنان می اندیشند واهمه و نگرانی ندارند.
* نیازی به اثبات و توجیه افكار و عقاید خود به دیگران ندارند.

دوستای گلم امیدوارم باور کنین که تکین منحصر بفردین امیدوارم خودتون رو باور کنین باور کنین که شما هم میتونین اعتماد بنفس بالایی داشته باشین فقط باید بخواهین . باور کنین این چند تا اصول میتونین اعتماد بنفسی رو به شما بدهد که قدرت عظیم ذهن و وجود خودتون رو رها کنین و بتونین سریعتر زندگی و رویاهاتون رو بیافرینید

ریپورتر
2nd April 2011, 05:05 PM
داستان دانه کوچک
دانه‌ كوچك‌ بود و كسی‌ او را نمی‌دید. سال‌های‌ سال‌ گذشته‌ بود و او هنوز همان‌ دانه‌ كوچك‌ بود.دانه‌ دلش‌ می‌خواست‌ به‌ چشم‌ بیاید اما نمی‌دانست‌ چگونه. گاهی‌ سوار باد می‌شد و از جلوی‌ چشم‌ها می‌گذشت...
گاهی‌ خودش‌ را روی‌ زمینه روشن‌ برگ‌ها می‌انداخت‌ و گاهی‌ فریاد می‌زد و می‌گفت: من‌ هستم، من‌ اینجا هستم، تماشایم‌ كنید.
اما هیچ‌كس‌ به‌ او توجه‌ نمی‌كرد.
دانه‌ خسته‌ بود از این‌ زندگی، از این‌ همه‌ گم‌ بودن‌ و كوچكی‌ خسته‌ بود، یك‌ روز رو به‌ خدا كرد و گفت: نه، این‌ رسمش‌ نیست. من‌ به‌ چشم‌ هیچ‌ كس‌ نمی‌آیم. كاشكی‌ كمی‌ بزرگتر، كمی‌ بزرگتر مرا می‌آفریدی.
خدا گفت: اما عزیز كوچكم! تو بزرگی، بزرگتر از آنچه‌ فكر می‌كنی. حیف‌ كه‌ هیچ‌ وقت‌ به‌ خودت‌ فرصت‌ بزرگ‌ شدن‌ ندادی. رشد، ماجرایی‌ است‌ كه‌ تو از خودت‌ دریغ‌ كرده‌ای. راستی‌ یادت‌ باشد تا وقتی‌ كه‌ می‌خواهی‌ به‌ چشم‌ بیایی، دیده‌ نمی‌شوی. خودت‌ را از چشم‌ها پنهان‌ كن‌ تا دیده‌ شوی.
دانه‌ كوچك‌ معنی‌ حرف‌های‌ خدا را خوب‌ نفهمید اما رفت‌ زیر خاك‌ و خودش‌ را پنهان‌ كرد. رفت‌ تا به‌ حرف‌های‌ خدا بیشتر فكر كند.
سال‌ها بعد دانه‌ كوچك‌ سپیداری‌ بلند و باشكوه‌ بود كه‌ هیچ‌ كس‌ نمی‌توانست‌ ندیده‌اش‌ بگیرد؛ سپیداری‌ كه‌ به‌ چشم‌ همه‌ می‌آمد

ریپورتر
2nd April 2011, 05:06 PM
قانون دانـــــــه


نگاهي به درخت ســـيب بيندازيد. شايد پانـــصد ســـيب به درخت باشد که هر کدام حاوي ده دانه است. خيلي دانه دارد نه؟ ممکن است بپرسيم «چرا اين همه دانه لازم است تا فقط چند درخت ديگر اضافه شود؟»

اينجا طبيعت به ما چيزي ياد مي دهد. به ما مي گويد:

«اکثر دانه ها هرگز رشد نمي کنند. پس اگر واقعاً مي خواهيد چيزي اتفاق بيفتد، بهتر است بيش ازيکبار تلاش کنيد.»

از اين مطلب مي توان اين نتايج را بدست آورد:

- بايد در بيست مصاحبه شرکت کني تا يک شغل بدست بياوري.

- بايد با چهل نفر مصاحبه کني تا يک فرد مناسب استخدام کني.

- بايد با پنجاه نفر صحبت کني تا يک ماشين، خانه، جاروبرقي، بيمه و يا حتي ايده ات را بفروشي.

- بايد با صد نفر آشنا شوي تا يک رفيق شفيق پيدا کني.

وقتي که «قانون دانه» را درک کنيم ديگر نااميد نمي شويم و به راحتي احساس شکست نمي کنيم.
http://fekreshghzibaie.blogfa.com/post-303.aspx

ریپورتر
2nd April 2011, 05:06 PM
انسان عظيم تر از آنست كه مى انديشد

داستاني در مورد اولين ديدار «امت فاکس»، نويسنده و فيلسوف معاصر، از رستوران سلف سرويس؛ هنگامي که براي نخستين بار به آمريکا رفت. وي که تا آن زمان هرگز به چنين رستوراني نرفته بود در گوشه اي به انتظار نشست با اين نيت که از او پذيرايي شود اما هرچه لحظات بيشتري سپري مي شد
ناشکيبايي او از اينکه مي ديد پيشخدمتها کوچکترين توجهي به او ندارند شدت گرفت. از همه بدتر اينکه مشاهده مي کرد کساني پس از او وارد شده بودند و در مقابل بشقاب هاي پر از غذا نشسته و مشغول خوردن بودند.

وي با ناراحتي به مردي که بر سر ميز مجاور نشسته بود نزديک شد و گفت: «من حدود بيست دقيقه است که در اينجا نشسته ام بدون آنکه کسي کوچکترين توجهي به من نشان دهد. حالا مي بينم شما که پنج دقيقه پيش وارد شديد با بشقابي پر از غذا در مقابلتان اينجا نشسته ايد! موضوع چيست؟ مردم اين کشور چگونه پذيرايي مي شوند؟» مرد با تعجب گفت: « ولي اينجا سلف سرويس است.» سپس به قسمت انتهايي رستوران جايي که غذاها به مقدار فراوان چيده شده بود، اشاره کرد و ادامه داد:« به آنجا برويد، يک سيني برداريد و هر چه مي خواهيد انتخاب کنيد، پول آن را بپردازيد، بعد اينجا بنشينيد و آن را ميل کنيد».

امت فاکس، که قدري احساس حماقت مي کرد، دستورات مرد را پي گرفت. اما وقتي غذا را روي ميز گذاشت ناگهان به ذهنش رسيد که زندگي هم در حکم سلف سرويس است. همه نوع رخدادها،فرصت ها،موقعيتها، شاديها،سرورها و غم ها در برابر ما قرار دارد.. در حالي که اغلب ما بي حرکت به صندلي خود چسبيده ايم و آنچنان محو اين هستيم که ديگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتي شده ايم که چرا او سهم بيشتري دارد؟ که هرگز به ذهنمان نمي رسد خيلي ساده از جاي خود برخيزيم و ببينيم چه چيزهايي فراهم است،سپس آنچه ميخواهيم،برگزينيم.

از کتاب: شما عظيم تر از آني هستيد که مي انديشيد

ریپورتر
2nd April 2011, 05:07 PM
آدم موفق چه کسی است؟
تعریف موفقیت:

بیشتر دانشمندان ونویسندگان سعی کرده‌اند تعریف جامع و کاملی از موفقیت ارائه دهند تا مورداستفاده همگان قرار گیرد، اما شمار فراوان این تعاریف خود موجب گردیده استکه تا به حال توصیف دقیق و مشخصی از این کلمه در دست نباشد و در واقعندانیم که اصولاً موفقیت چیست و ما دستیابی به چه چیزهایی را موفقیتمی‌نامیم.

یکی از دلایل عمده ی تعدد تعاریف موفقیت، برداشت‌هایگوناگونی بوده که از این مفهوم شده است. بسا افرادی که به دلیل دستیابی بهخواسته‌هایشان، خود را موفق و کامیاب می‌پندارند، امّا این موفقیت‌ از نظردیگران چندان ارزش و اعتباری ندارد. و یا افرادی هستند که احساس می‌کنند،موفق شده‌اند ولی وقتی واقعاً در آن تفکر می‌کنند، می‌بینند پدیده ی فوقواقعاً، آن موفقیتی که فکر می‌کردند نیست. بنابراین موفقیت امری نسبی بودهو هرگز تعریف واحدی به خود نمی‌پذیرد.

«آرامش و اطمینان، بهترین موفقیت است»
آلفرد اوستن

درنظر اکثریت مردم فرد موفق کسی است که به آرزوهای خود رسیده و دردرون،احساس رضایت خاطر دارد، که این خود حاصل تلاش و کوشش مداوم در زندگیمی‌باشد. البته این را هم باید دانست که هیچکس واقعاً موفق نیست، مگر آنکهخوشبخت باشد و خوشبخت کسی است که کاری مفید و با ارزش انجام دهد.

می‌توانگفت موفقیت به مفهوم برخورداری از بسیاری مواهب است، از جمله: رفاه نسبیدر زندگی، کسب احترام، بزرگی و عزّت در محیط کار و در عرصه ی اجتماع،رهایی از نگرانی، سرخوردگی و شکست. موفقیت یا کامیابی هدف زندگی است، هرانسانی خواهان موفقیت بوده و طالب بهترین چیزهایی می‌باشد که از روزگارمی‌تواند بدست آورد. نخستین و بهترین ایستگاه آن است که از هم اکنون خودرا در شمار افراد منتخبی قرار دهید که می‌خواهند از روزگار کام ستانند.

موفقیت، جریان مداومی است که ضمن آن مشتاق و آرزومند توفیق‌های بیشتری هستیم. و در واقع راه موفقیت همیشه در دست ساختن است.

موفقیت پیش رفتن در مسیر است، نه به نقطه ی پایان رسیدن.

موفقیت واقعی چیست؟

کوشیدن، جستن، یافتن و هرگز تسلیم نشدن راز موفقیت واقعی است؛ که اگر به آن دست یابیم با تمام وجود احساس رضایت خواهیم کرد.

http://3noqte.com/main/images/stories/ali/movaffaqiiat.jpg
به هفت اقدام اشاره می کنیم که با انجام آنها به موفقیت واقعی می‌توان دست یافت:

در این مقاله به بحث نیروهای درونی می پردازیم.

۱- نیروهای درونی خود را آزاد کنید:

امام علی (ع) می‌فرماید: "آیا می‌پنداری که جسم کوچکی هستی، در حالی که در درون تو جهان بزرگی نهفته است."

لحظاتی با خود خلوت کنید، در چشمه صاف و فراوان اندیشه‌ها، غرق شوید و نیروهای عظیم و حیات‌بخش خود را در نظر آورید!

کاوش‌هاو پژوهش‌های عصر حاضر در مورد انسان حاکی از آن است که برخلاف آنچه تصورمی‌کنند، انسان‌ها، کم یا بیش دارای منابع و ذخایر بالقوه و خداداد مشابهیهستند و از این لحاظ تفاوت فاحشی بین آنها وجود ندارد.

عده‌ای ایناستعداد و ذخایر را در وجود خویش کشف می‌کنند و با بکار بستن آن به نتایجعظیم و شگرفی دست می‌یابند و عد‌ه‌ای دیگر از توانایی‌های بالقوه ی خوداستفاده نکرده و آنرا با خود به گور می‌برند. تفاوت انسان‌های موفق جهانبا سایر افراد در همین است.

نیروهای آشکار و پنهانی که در درونانسان وجود دارد و متناسب با شرایط محیطی خاص، از طریق نظام عصبی واکنشنشان می‌دهند عبارتند از: شعور و آگاهی، قدرت جسمانی، عشق و علاقه، نبوغ وخلاقیّت، ایمان، پشتکار، خشم، شهوت، کینه، اعتماد به نفس، اراده، شادی ونشاط، غم و اندوه، ضعف و کسالت، اضطراب و نگرانی، حساسیت، کنجکاوی، مهر ومحبت و ...

هر یک از این نیروها همانند یک بردار، دارای شدت و جهتمعینی هستند که اندازه و جهت آن در افراد مختلف و در حالت‌های گوناگون بایکدیگر تفاوت دارد. این نیروها نیز فعال نیستند و تأثیر چندانی در رفتارهاندارند. فرآیند مجموع این نیروهاست که روحیه و عملکرد انسان را شکل می‌دهدو او را وادار به بازتاب در مقابل عوامل محیطی می‌کند. اگر این نیروها تحتتأثیر محرک‌ها با شرایط ویژه‌ای آزاد و همسو شوند، نیروی عظیمی پدیدمی‌آید که دارای انرژی خارق‌العاده‌ای است و انسان را بسیار نیرومندمی‌کند به طوری که قادر خواهد بود حتی بعضی از کارهای غیرممکن را، ممکنکند. اگر همسو شدن نیروها در جهت مثبت باشد، انرژی بیکران آزاد خواهد شد وانسان را در جهت مثبت به منظور سازندگی حرکت می‌دهد و اگر این نیروها بههر دلیل و تحت هر شرایطی در جهت منفی و مخالف، همسو شوند، آنگاه همیننیروی عظیم در جهت تخریب و نابودی انسان عمل می‌کند. سستی و تنبلی،افسردگی و کسالت روحی، خشم و خشونت، کشتار دسته‌جمعی، قتل عام و بسیاری ازرویدادهای دیگر، از همین قبیل است.

«موفقیت همیشه با ذهنیت‌های مثبت ایجاد می‌گردد و زاییده آن است.»
شاه آبادی

«وین دایر» در تشریح تصویر یک شخصیت سالم می‌نویسد:

«داشتنانرژی سرشار و قابل ملاحظه، از ویژگی‌های شخصیت سالم است. شور زندگی دروجودش موج می‌زند. عشق و اشتیاق، انرژی پر قلیانی را در او متمرکز می‌کندو او را به چنین تکاپو وا می‌دارد. ساعات کمی را به خواب اختصاص می‌دهد ومفهوم بی‌حوصلگی و کسالت را نمی‌فهمد. مجموعه رویدادهای زندگی‌اش، حاصلاحساسات، اندیشه‌ها، تلاش‌ها و فرصت‌هاست، حتی اگر در زندان باشد، فکر خودرا بطور بدیهی بکار می‌اندازد تا با استفاده از اوقات، از فلج شدن شور وشوقش نسبت به زندگی جلوگیری کند.»

پس نتیجه می‌گیریم که اگر این نیروها به طور سازنده و مثبت با یکدیگر جمع شوند، چگونه به خدمت انسان در می‌آیند.

حالوقت آن است که ابتدا این نیروها را آزاد کرده، سپس در جهت مثبت بکارگیریم. با این کار، نیروی درونی ما بسیار قدرتمند می‌شود و قادر خواهیمبود اختیار زندگی و سرنوشت خویش را در قلمرو ممکن‌ها بدست گیریم.

امام علی (ع) می‌فرماید:
"درد تو از توست، ولی تو بدان بصیرت نداری و درمان تو نیز در درون توست، لیکن تو بدان آگاهی نداری."

دردیدگاه حضرت علی (ع) انسان تمامی هستی را در درون خویش دارد ولی بدان آگاهی و شعور ندارد. انسان بالقوه قادر است بر اسرار عالم امکان، آگاهی یافته و نسبت به آنها علم حضوری پیدا کند.

منبع: کتاب تکنولوژی و مهندسی فکر - نویسنده: دکتر محمد علی حقیقی

ریپورتر
2nd April 2011, 05:07 PM
زبان بدن </SPAN>رنگ رخساره خبر می دهد از سر ضمیر</SPAN>

موثرترین مطالعات درین زمینه توسط چارلز داروین بوده که در سال 1872 منتشر شده. یکی از پژو هشگران به نام آلبرت مهرابیان هم به این نتیجه رسیده که تاثیر کلی یک پیام، 7 درصد کلامی( فقط به صورت کلام) و 38 درصد صوتی( شامل تن صدا، نوسان صدا ودیگرعوامل صوتی) و 55 درصد غیر کلامی است.پروفسوری دیگر به نام بردویستل براورد مشابهی از میزان ارتباطات غیر کلامی که ما بین انسان ها صورت می گیرد به عمل اورده است او هم معتقد است که که بخش کلامی، حداکثر 35 درصد یک پیام را تشکیل می دهد و بیش از 65 درصد آن غیر کلامی می باشد.
بخش عمده اي از پيام هايي كه شما به ديگران منتقل مي كنيد برخاسته از سرنخ هاي غير كلامي است، يعني جنبه هايي از حالات بدني و ژست هاي شما، رفتار ظاهر و نگرش هايتان كه حتي شايد از وجود آنها بي خبريد.
اين رابطه هاي غير كلامي عبارتند از:

زبان بدن</SPAN>
نحوة نشستن، ايستادن و راه رفتن
نحوة استفاده از دستانتان
ظاهر
نحوة پوشش
نحوة آرايش مو و صورت و غيره
نگرش
اطمينان به خود
احساسات
پژوهشي در دانشگاه استانفورد نشان مي دهد، به هنگام صحبت با شخص يا گروهي پيام ما نه از طريق آنچه مي گوئيم، بلكه بيشتر از طريق چگونگي گفتن ما منتقل مي شود. همين مطالعه حاكي است كه ادراك شنونده از موارد زير تاثير مي پذيرد:
7% توسط واژه هاي شما
38%توسط آهنگ صداي شما
55%توسط زبان بدن شما

زبان بدن ( Body Language ) به بررسی این 55% درصد حرکات بدن می پردازد...

حال اين بدين معني نيست كه واژه ها بي‌اهميت‌اند بلكه تنها به اين موضوع اشاره دارد كه هر چه به ارتباطات غيركلامي خود در حين صحبت بيشتر دقت كنيد، در انتقال مطلب مورد نظرتان موفق تر هستيد. اگر امرار معاش شما مستلزم تعاملات انساني است، (هر چند در عصر سيبرنتيك نمي توانيم از تماس هاي چهره به چهره با همنوعان خود اجتناب ورزيم)، در صورتي كه از تاثير خود بر مردم آگاه باشيد؛ با موفقيت بيشتري به هدف هايتان دست مي يابيد.

به عنوان مثال حرکات بدن انسانی که در حال بیان حقیقت است چگونه است؟! :
دست ها با فاصله از بدن قرار دارند و به اصطلاح، شخص دارای گاردی باز است. کف دست ها رو به بالاست! ( اگر دقت کرده باشید، زمانی که می خواهیم روراست بودن خود را به مخاطب متذکر شویم، کف یک دست خود را به او نشان می دهیم! ). همچنین، شخصی که در حال بیان حقیقت است، مستقیم در چشمان شما نگاه می کند و چشمانش را از مخاطب نمی دزدد!
بالعکس، شخصی که در حال مخفی کردن حقیقت است، و یا دروغ می گوید:
مستقیم در چشمان شما نگاه نمی کند و چشمانش را از شما می دزدد!
بیشتر به سمت پایین نگاه می کند و چشمانش را به زمین می دوزد!
دست یا پای خود را بی دلیل تکان می دهد! ( این کار بخاطر تخلیه اضطراب صورت می گیرد، چرا که هر دروغگویی مضطرب است، تا مبادا دستش رو شود و حرفش را باور نکنیم! )
مویی نامرئی را از کیف یا لباس خود برمی دارد و یا غباری نامرئی را از روی لباس خود می تکاند( اگر این حرکت از شنونده ای سر بزند، معنی اش آن است که او به حرف شما شک دارد و در عین حال به دلیلی نمی خواهد و یا نمی تواند مخالفتش را ابراز کند! )
در اداره های پلیس، برای تشخیص دروغگو های حرفه ای به تعداد پلک زدن های آنان در یک بازه زمانی مشخص توجه می کنند. چراکه وقتی شخصی درحال دروغ گفتن است سرعت پلک زدن های او بیشتر از حالت عادی است!

زبان بدن در بین فرهنگ ها و کشورهای مختلف به جز اختلافات مختصری که در ادامه مطلب آمده است! معنای مشترک و یکسانی دارد!
یکی از تفاوت ها در زبان بدن، در نشانه هاست!
مثلا علامت شصت دست! در کشور های انگلیسی زبان به معنای OK است.در بعضی کشورها اگر شصت خیلی بالا بیاید معنای خوبی نمی دهد! و معنایی مانند برو پی کارت! را خواهد داشت. در کشور آمریکا زمانی که بخواهند مجانی سوار ماشین شوند، کنار جاده می ایستند و دست خود را بلند کرده و شصت خود را در امتداد جاده حرکت می دهند. حال اگر همین حرکت را در کشوری آسیایی انجام دهید، بعید نیست حتی با ماشین زیرتان هم بکنند! چرا که در این کشورها این علامت معنای خوبی نمی دهد!
یک علامت دیگر، دایره ای است که به کمک شصت دست و انگشت اشاره ساخته می شود، این علامت در کشورهای انگلیسی زبان تداعی کننده حرف O از کلمه OK است! همین علامت بدون هیچ تغییری در کشور فرانسه به معنای صفر، هیچ یا پوچ است! در کشور ژاپن به معنای پول، و در کشورهای حوالی دریای مدیترانه سوراخی را نشان می دهد و نشانه هم جنس بازی است!!!
تفاوت ها را مشاهده می کنید؟! لطفا در کشورهای مختلف در استفاده از نشانه ها دقت لازم را به عمل آورید!

زبان بدن در حال دست دادن:</SPAN>
انسان های سلطه جو زمان دست دادن دست طرف مقابل را به زیر دست خود می آورند، طوری که دست شخص سلطه جو بالا قرار گرفته و کف دست اش رو به زمین است و کف دست شخص مقابل رو به بالاست( مثل دست گداها! )
بهترین حالت دست دادن حالتی است که دست هر دو طرف عمود باشد و کمی هم دستان هم را فشار دهند ( اما نه خیلی زیاد ).
بالا و پایین بردن دست ها زمانی که به هم دست می دهیم، از دو بار تا پنج بار عادی است.

دست به کمر ایستادن:</SPAN>
دست به کمر زدن، نشانه احساس برتری و احساس محق بودن فرد است. دو مدل دست به کمر ایستادن داریم:
یکی حالتی که کف دست ها رو به زمین است، این حالت شدید دست به کمر ایستادن است.
دیگری حالتی که دست روی باسن قرار می گیرد و کف دست کمی به سمت بالاست! این حالت خفیف دست به کمر ایستادن است!

دست به سینه شدن:</SPAN>
کسی که دست به سینه می شود وارد گارد دفاعی شده! در کودکی زمانی که از موقعیتی خوشمان نمی آمد، یا در شرایط نگران کننده ای قرار می گرفتیم، پشت پدر یا مادر خود مخفی می شدیم، اکنون در بزرگسالی همان حرکت را بصورت مخفیانه ( با دست به سینه شدن ) انجام می دهیم.
شخص با دست به سینه شدن و همچنین با پا روی پا انداختن بین خود و شرایط مقابل رویش حفاظی می سازد تا در پشت سر آن احساس امنیت و آرامش بیشتری کند.
اگر در حین تبلیغ یک کالا شنونده دست به سینه شد، حتما دلیل مخالفت اش را بیابید و بعد به ادامه تبلیغ خود بپردازید، زیرا همانطور که افکار ما به طور ناخودآگاه حرکات بدن ما را ایجاد می کنند، اگر مدت زمان طولانی ای در یک حالت بدنی بمانیم، طرز فکر ما را تحت تاثیر قرار می گیرد.
در یک آزمایش تعداد شصت دانشجو با شرایط هوشی نزدیک به هم را به دو گروه سی نفری تقسیم کردند، به هر دو گروه یک استاد، یک درس یکسان را در شرایط آموزشی یکسان تدریس می کرد با این تفاوت که، به گروه اول گفته بودند که در تمام مدت کلاس دست به سینه بنشینند و از گروه دوم خواستند تا راحت و با گاردی باز سر کلاس حاضر شوند!
نتیجه آزمایش بسیار جالب توجه است!
گروهی که با گارد بسته و دست به سینه سر کلاس حاضر شده بودند 38 درصد کمتر از گروه دیگر بحث را متوجه شده بودند! در حالی که تنها تفاوت این دو گروه در دست به سینه نشستن شان بود!
بار دیگر تکرار می کنم، در زمان گفتگو اگر مشاهده کردید طرف مقابل تان وارد گارد دفاعی شده، با سوالی درباره موضوع نظر او را جویا شوید و پس از رفع کردن آن به ادامه بحث بپردازید!
برای این کار کافی است،مثلا به او بگویید: "می بینم که درباره اش فکر می کنید! نظرتان تا اینجای کار چیست؟! " و سپس به عقب تکیه داده و دستان خود را از هم باز نگه دارید طوری که کف دست ها رو به بالا باشند و بیانگر اینکه شما گوش می کنید...

پا روی پا انداختن</SPAN>
پا روی پا انداختن نوع خفیف تر گارد دفاعی است! و هم در حالت نشسته صورت می گیرد و هم در حالت ایستاده!

لمس لب</SPAN>
در لب های انسان ها حس گر های عصبی بسیاری وجود دارد، و با لمس لب احساس آرامش بسیاری بالایی می کنیم.
زمانی که هیجان زده می شویم لب های خود را روی هم می فشاریم، با این کار به یاد مکیدن سینه مادر در دوران کودکی، آرام می شویم!
گاهی به جای لمس کوتاه لب ها، انگشت اشاره، انگشت های دیگر ویا دست خود را روی لب هایمان می گذاریم. در این حالت شخص یا در حال تفکر است و یا سعی می کند جلوی خود را بگیرد و حرفی را به زبان نیاورد. ( مثلا مخالفتش را ابراز نکند! )
نکته ای که در تحلیل حرکات بدن باید حتما مدنظر قرار بگیرد، این است که هرگز نباید زود قضاوت کنیم!
مبادا یک حرکت را به تنهایی و مجزا تحلیل کنیم! بلکه باید به برایند حرکات بدن شخص مقابل توجه کرد و تا آنجا که می توانیم قضاوت خود را به تعویق بیندازیم! باید یک حرکت را در کنار حرکات دیگر شخص تحلیل کرد تا مبادا دچار اشتباه شویم!
مثلا ممکن است کسی که دست کمر ایستاده کلیه هایش درد می کند! یا کسی که دست به سینه ایستاده سردش است!! و یا ده ها احتمال دیگر...

لمس کردن چانه: </SPAN>
لمس چانه هم نشان از تفکر است. در اینجا لازم می دانم نگاه از بالا و پایین را هم توضیح دهم، زمانی که شنونده لب یا چانه خود را لمس می کند، اگر سرش به سمت پایین متمایل باشد و از پایین به بالا نگاه کند در حال ارزیابی و تفکر است.
و اگر سر به سمت بالا متمایل باشد و چشم ها از بالا به پایین نگاه کنند، بیانگر تردید شنونده است!

لمس کردن چشم:</SPAN>
یک کودک زمانی که نمی خواهد صحنه ای را ببیند، با دست جلوی چشمانش را می گیرد، در بزرگسالی همان حرکت را با زیرکی و بصورت مخفیانه انجام می دهیم. بدین صورت که با دست خود چشم هایمان را می مالیم.
مردها با پشت دست و خیلی محکم این کار را انجام می دهند اما خانم ها معمولا بدلیل آرایشی که دارند خیلی ظریف تر این حرکت را انجام می دهند و گاها به لمس کردن زیر چشم با نوک انگشت اشاره اکتفا می کنند.

لمس کردن گوش:</SPAN>
خاراندن پشت گوش بوسیله شنونده، نشانه عدم تمایل به شنیدن بدگویی است! اگر با حرکت سر به یک سمت مثلا چپ یا راست همراه باشد، طوری که شخص از گوشه چشم به حرف های گوینده گوش کند، نشان از تردید شنونده است.
اگر شخصی در زمان سخن گفتن پشت گوش خود را بخاراند، نشانه خوبی نیست و اثر منفی روی شنونده خواهد گذاشت! مانند اینکه خود گوینده نسبت به سخنان خود اطمینان کافی را ندارد!
اکثرا مردها زمانی که به کسی علاقه دارند سرشان را به یک سمت متمایل می کنند و با لاله گوششان بازی می کنند!

تکیه دادن به چیزی:</SPAN>
تکیه دادن به اشیا نشانه احساس مالکیت نسبت به آنهاست! مثلا مجری برنامه بیشتر از میهمانان آن برنامه به میز تکیه می دهد!

دایره ساختن با دست، در فضا:</SPAN>
ساختن دایره ای فرضی در فضا به کمک یک دست و یا حتی دو دست، بیانگر تسلط فرد به موضوع مورد بحث است!

تکینیک حرکات آینه ای:</SPAN>
تکنیک حرکات آینه ای، یکی از راه های نفوذ در دلهاست!
به کمک این روش شما می توانید با سرعتی غیر قابل باور در دل دیگران نفوذ کنید، دیگران را با خود همراه کنید تا جایی که حتی با اولین ملاقات به شما اطمینان کنند!
تکنیک بسیار ساده است: تنها کافی است حرکات بدن شخص مورد نظر خود را تقلید کنید! طرز نشستن، حرکات دست، جهت قرار گرفتن سر و ...
مراقب باشید مبادا رفتار شما آنقدر افراطی یا سریع باشد که شخص احساس کند مورد تمسخر شما قرار گرفته است.
این تکنیک به این دلیل بسیار موثر است که شخص بصورت کاملا ناخودآگاه احساس صمیمیت بسیار زیادی نسبت به شما پیدا می کند. چرا که انسان های همفکر و هم حس، حالات بدنشان به هم بسیار شبیه است.
در تله پاتی هم، کسانی که حالات بدن شبیه به هم دارند، سرعت تله پاتی بین آنان بیشتر می شود.

مکان نشستن:</SPAN>
در برخورد با مردها و زن ها، مکان نشستن با هم متفاوت است:
مردها وقتی با شخصی احساس صمیمیت می کنند، روبروی او می نشینند! و نسبت به تازه واردی که روبروی آنها بنشیند، حس و نظر خوبی نخواهند داشت.
زنان زمانی که با شخصی احساس صمیمیت می کنند، کنار او می نشینند! و نسبت به تازه واردی که کنار آنان بنشیند، حس و نظر خوبی نخواهند داشت.
در نخستین برخورد، پیشنهاد می شود برای موفقیت در ارتباط، اگر طرف مقابل شما مرد است ابتدا مکان ایستادن و یا صندلی خود را کنار او قرار دهید و سپس آرام آرام موقعیت خود را به روبروی او، تغییر دهید.
و برای اولین برخورد با یک خانم، بالعکس عمل کنید، ابتدا روبروی او و سپس آرام آرام در کنارش قرار بگیرید.

امتداد جهت پاها: </SPAN>
انسان ها همواره به سمت کسی، چیزی و یا موقعیتی می ایستند که نسبت به آن تمایل بیشتری دارند. در گفتگو های سه نفره، زمانی که به صورت مثلثی می ایستیم، همواره رو به روی کسی می ایستیم که به او تمایل بیشتری داریم.
گاهی پیش می آید که مجبوریم به سمت شخص و موقعیت دیگری توجه کنیم ( ولی کماکان تمایل مان به سمت شخص قبلی است ) در این مواقع، روی خود را به سمتی که مجبور شده ایم برمی گردانیم، اما هنوز هم امتداد پاهای ما رو به سمت شخص قبلی است!!
اشخاصی که در اتاق، امتداد پاهایشان رو به سمت درب خروجی است، به ادامه گفتگو تمایلی ندارند (خسته شده اند یا بیرون از اتاق کاری دارند) و می خواهند هرچه سریع تر از اتاق خارج شوند!

دست زیر چانه:</SPAN>
یک شنونده در چند حالت دستش را زیر چانه اش قرار می دهد:
یکی در زمانی که مشتاقانه به حرف سخنران گوش می دهد و مجذوب آن بحث شده است. در این حالت شنونده معمولا کمی به سمت جلو متمایل می شود. انگشت شصت خود را زیر چانه قرار می دهد و یکی از انگشتان دیگرش (مثلا انگشت اشاره) را روی لب قرار می دهد.
توجه داشته باشید اگر همین حالت شصت و انگشت اشاره (که روی لب قرار گرفته است) با تکیه دادن شنونده به صندلی و احیانا با پا روی پا انداختن او همراه باشد، نشان از شنیدن منتقدانه و متفکرانه است! در این شرایط نباید زیاد تعجب کنید اگر شنونده منتقد، با دست دیگرش آرنج دستی که زیر سر قرار داده است را نگه دارد! چرا که این حرکت، یکی از حالات ظریف دست به سینه شدن( گارد دفاعی ) است.
یکی دیگر از شرایطی که شنونده دستش را زیر چانه می زند، حالتی است که او از بحث خسته شده!! این حالت را به راحتی می توان از حالت قبلی تمیز داد، چرا که شنونده ای که خسته شده باشد، از دست خود به عنوان یک تکیه گاه برای سر استفاده می کند و اگر دستش را از زیر سر بردارد، سرش خواهد افتاد! و یک سوال؟! اگر این شنونده انگشتانش را هم روی لبش قرار داده باشد چه معنایی را می دهد؟!
آفرین! او هم خسته شده و هم مخالفتش را از شما پنهان می کند.


تکان دادن سر </SPAN>
تکان دادن سر در جهت بالا و پایین، معنای تایید و بله را می دهد! یک شنونده باهوش از همین حرکت سر برای نفوذ در دل سخنران استفاده می کند. یک بار این حرکت را سر یک کلاس امتحان کنید! وقتی استاد در حین توضیح دادن درس به دانشجو ها نگاه می کند، شما سرتان را آرام و پیاپی به سمت بالا و پایین (طوری که معنای بله بدهد!) تکان دهید، خواهید دید که در مدت بسیار کمی، توجه استاد در میان تمامی شاگردان به شما جلب خواهد شد! و احیانا آخر ترم مورد لطف استاد هم قرار خواهید گرفت!!
این حرکت را در گفتگو های دو نفره هم انجام دهید! این حرکت کوچک سر، معجزه می کند! این حرکت پیام های ناخودآگاهی را به شنونده ارسال می کند مثل: من به تو توجه می کنم! هوش و حواسم به توست عزیزم! گوش می کنم گلم! درکت می کنم! و ....
حرکت دیگری که با سر انجام می دهیم، حرکت سر به سمت چپ و راست است. این حرکت معنای نفی می دهد.
بهترینها رو براتون آرزو میکنم

ریپورتر
2nd April 2011, 05:08 PM
18 ن</span>کته برای ارتقاء زبان جسمانی</span>

ارتقاء زبان بدن تغییر چشمگیری در مهارت های اجتماعی، جذابیت و حال و هوای کلی شما ایجاد خواهد کرد.
توصیه خاص و مشخصی درمورد طریقه استفاده از زبان بدن وجود ندارد. احتمالاً شما در برخورد با افراد مختلف و در موقعیت های مختلف، از زبان بدن خود به طور متفاوتی استفاده می کنید. (مطمئناً زبان بدن شما در برخورد با رئیستان نسبت به برخورد با دوستانتان کاملاً متفاوت است) آنچه در این مقاله مطرح می شود به شما کمک خواهد کرد که چطور به طرز کارآمدتر و بهتری از زبان بدن خود استفاده کنید.

اول اینکه، برای تغییر زبان بدن، باید از زبان بدن خود آگاه باشید. از نحوه نشستن، ایستادن، استفاده از دست ها و پاها، و طرز صحبت با دیگران آگاه باشید.

می توانید در جلو آینه تمرین کنید. ممکن است اینکار به نظرتان کمی مسخره و احمقانه بیاید، اما مطمئن باشید که کسی نگاهتان نمی کند. درعوض باعث می شود قبل از رفتن در جلسات و مجامع عمومی و برخورد با افراد، کمی پیش خودتان تمرین کرده و آماده شوید.

نکته دیگر این است که چشمانتان را ببندید و طریقه نشستن و ایستادنتان را در ذهن خود مجسم کنید تا اطمینان بیشتری به خود و آرامش پیدا کنید. آنطور که دوست دارید خودتان را در ذهنتان مجسم کنید و بعد سعی کنید آن را به مرحله عمل درآورید.

می توانید زبان بدن دوستان، مانکن ها، ستاره های سینما یا سایر افراد را هم که فکر می خوب هستند را نگاه کنید. ببینید آنها چه می کنند که شما نمی کنید. تکه های رفتاری مختلف را که دوست دارید از افراد مختلف بردارید و در برخورد با دیگران امتحان کنید.

ممکن است بعضی از این نکات به نظر شما مصنوعی بیاید. اما ایرادی ندارد، فقط تا زمانیکه این حرکات و منش ها جزء وجود شما نشده باشد، ممکن است مصنوعی به نظر برسد. و با تمرین بیشتر می توانید این رفتارهای جدید را یاد بگیرید. و یادتان باشد، رفتار شما مستقیماً بر احساس شما تاثیر می گذارد. اگر کمی بیشتر لبخند بزنید، احساس شادمانی بیشتری خواهید داشت. اگر صاف و صوف تر بنشینید، احساس انرژی و اعتماد بیشتری پیدا خواهید کرد. اگر حرکاتتان را کندتر کنید، احساس آرامش بیشتری می کنید، و...

ممکن است در ابتدای کار حرکات و رفتارهای جدیدتان کمی اغراق آمیز به نظر برسد. اما ایرادی ندارد. مطمئن باشید که مردم آنقدرها هم که شما فکر می کنید به حرکات و رفتارهای شما توجه ندارند، آنها درگیر مشکلات خودشان هستند. برای رسیدن به تعادل بیشتر کمی بیشتر تمرین کنید و رفتار و حرکات خودتان را خوب کنترل کرده و زیر نظر داشته باشید.

1. دست ها یا پاهایتان را ضربدری قرار ندهید – مطمئناً تا به حال شنیده اید که این قرار دادن دستهایتان به صورت ضربدری (همان دست به سینه) باعث می شود دیگران تصور کنند حالت دفاعی به خود گرفته اید. حال باید بدانید که قرار دادن پاها نیز در همین وضعیت چنین فکری را ایجاد می کند. پس سعی کنید همیشه دست ها و پاهایتان را باز قرار دهید.

2. ارتباط چشمی برقرار کنید، اما به دیگران زُل نزنید – اگر با افراد مختلفی در حال صحبت هستید، برای ایجاد ارتباطی بهتر با همه ی آنها به یک میزان ارتباط چشمی برقرار کنید و ببینید به حرفهایتان گوش می دهند یا نه. اما برقرار کردن ارتباط چشمی بیش از انداره به طرف مقابل احساس خوبی منتقل نمی کند. نداشتن ارتباط چشمی هم باعث می شود خودتان احساس ناامنی کنید. اگر تابه حال عادت نداشته اید که موقع حرف زدن با طرف مقابلتان ارتباط چشمی برقرار کنید ممکن است در اول کار کمی برایتان دشوار باشد، اما با تمرین بیشتر به آن عادت می کنید.

3. مکان بیشتری را اشغال کنید – مثلاً اگر موقع نشستن یا ایستادن پاهایتان را کمی فاصله بدهید و از هم باز نگاه دارید، نشان می دهد که اعتماد به نفس زیادی دارید و از خودتان کاملاً مطمئنید.

4. شانه هایتان را رها کنید – وقتی احساس فشار می کنید، این احساس بیش از همه جا در شانه های شما جمع می شود. ممکن است کمی بالاتر از حد معمول قرار بگیرند. سعی کنید شانه هایتان را شل و آزاد کنید. آنها را کمی تکان داده و کمی عقب ببرید.

5. وقتی طرف مقابلتان صحبت می کند شما با تکان هاي سر او را تصدیق کنید – انجام هرازگاه این کار باعث می شود طرف مقابلتان حس کند که به حرفهایش گوش می دهید. اما اغراق نکنید.

6. دولا و خمیده ننشینید، صاف بنشینید – اما در حالت ریلکس و آرمیده نه در فشار.

7. خم شوید، اما نه خیلی زیاد – اگر می خواهید به طرف مقابلتان نشان دهید که به صحبت هایش علاقه مندید، کمی به سمت آن فرد خم شوید. اگر می خواهید به دیگران نشان دهید که اعتماد به نفس دارید و از خودتان مطمئن هستید، کمی به عقب خم شوید. اما در این خم شدن ها اغراق نکنید. خم شدن بیش از اندازه به جلو شما را محتاج و نیازمند به طرف مقابل نشان می دهد و خم شدن بیش از اندازه به عقب باعث می شود فردی خودخواه و متکبر به نظر برسید.

8. لبخند بزنید و بخندید – یادتان باشد، خیلی خودتان را جدی نگیرید. راحت بنشینید و وقتی کسی حرف خنده داری می زند لبخند بزنید و بخندید. اگر فرد مثبتی باشید، دیگران تمایل بیشتری برای حرف زدن و مراوده با شما خواهند داشت. اما اولین نفری نباشید که به لطیفه های خودش می خندد، چون باعث می شود فردی عصبی و نیازمند توجه به نظر برسید. وقتی به کسی معرفی می شوید لبخند بزنید اما این لبخند را خیلی ادمه ندهید چون دورو به نظر خواهید رسید.

9. به صورتتان دست نزنید – اینکار باعث می شود عصبی جلوه کنید و حواس شنونده ها و مخاطبینتان را نیز منحرف می کند.

10. سرتان را بالا نگاه دارید – چشمانتان را به زمین ندوزید، با اینکار خجالتی و نامطمئن به نظر خواهید رسید. سرتان را مستقیم و بالا نگاه دارید و چشم هایتان را به افق روبرویتان بیندازید.

11. کمی حرکاتتان را کندتر کنید – اینکار دلایل مختلفی دارد. اگر آرام تر راه بروید، مطمئن تر و با اعتماد به نفس تر به نظر می رسید. اگر کسی شما را خطاب می کند، به سرعت سرتان را به جهت او برنگردانید، کمی آرامتر به سمت صدا برگردید.

12. بی قرار نباشید – از حرکات تیک دار و عصبی مثل تکان دادن پا یا زدن روی میز با انگشت ها اجتناب کنید. این حرکات موقع صحبت کردن حواس طرف مقابلتان را پرت می کند و شما را فردی بی قرار و ناآرام نشان می دهد. روی حرکاتتان تمرکز داشته باشید.

13. از دستهایتان با اطمینان بیشتری استفاده کنید – به جای ضرب گرفتن با دستانتان یا دست کشیدن روی صورتتان، سعی کنید از آنها برای کمک به رساندن مطلبی که در موردش صحبت می کنید استفاده کنید. از دست ها برای توصیف چیزهای مختلف یا تاکید در حرفی که می زنید می توانید استفاده کنید. اما زیاد از آنها استفاده نکنید چون باعث پرت کردن حواس شنونده می شود. کنترل دست هایتان باید در دستتان باشد!

14. گیلاس نوشیدنیتان را کمی پایینتر بگیرید – گیلاس نوشیدنیتان را جلو سینه تان نگیرید. نه تنها گیلاس نوشیدنی بلکه هر چیز دیگر را در جلوی سینه نگیرید چون شما را در حالت دفاعی قرار می دهد. در عوض آن را کمی پایینتر آورده و در اطراف پاهایتان قرار دهید.

15. ستون فقراتتان تا پشت سرتان ادامه دارد – بعضی از افراد عادت دارد صاف و مستقیم و در حالتی بسیار خوب بنشینند اما گردنشان را رها می کنند و باعث میشود سرشان کمی از بدنشان جلوتر بیاید. این افراد باید بدانند که ستون فقراتشان تا ابتدای گردنشان نیست بلکه تا پشت سرشان ادامه دارد. از اینرو برای داشتن حالتی بهتر، خوب است که تا انتهای ستون فقرات خود را صاف و مستقیم نگاه دارید.

16. خیلی نزدیک نایستید – همه ی آدم ها اگر مخاطبشان خیلی نزدیکشان باشد، زود خسته می شوند. اجازه بدهید مخاطبتان حریم شخصی خود را حفظ کند و به آن تجاوز نکنید.

17. آینه – معمولاً وقتی دو نفر رابطه ی نزدیکی با هم داشته باشند و خوب با هم ارتباط برقرار کنند، بعد از مدتی ناخودآگاه زبان بدن همدیگر را کپی می کنند. مثلاً اگر طرف مقابل به جلو خم شود، شما هم به جلو خم می شوید. اگر دستش را روی پایش بگذارد شما هم همین کار را می کنید. اما حواستان باشد که این واکنش ها را لافاصله انجام ندهید و همه ی این رفتارها را کپی نکنید.

18. رفتاری خوب ومناسب داشته باشید – رفتاری مثبت، آرام، و باز داشته باشید. احساس و زبان بدن شما تاثیری متقابل بر هم دارند. فکر کنید تا حرکاتی مثبت داشته باشید!

شما می توانید زبان بدن خود را تغییر دهید، اما این هم مثل یاد گرفتن هر چیز جدید دیگر زمان می برد. مخصوصاً چیزهایی مثل بالا نگاه داشتن سر وقتی چندین و چند سال عادت کرده اید که سرتان را پایین بیندازید و کفش هایتان را نگاه کنید. و اگر بخواهید چندین حرکت را توامان تغییر دهید، مطمئناً گیج و سردرگم می شوید.

سعی کنید چند نمونه از این حرکات را اتخاذ کرده و سه الی چهار هفته آنها را تمرین کنید. پس از عادت کردن کامل به این چند حرکت، چند رفتار دیگر را برداشته و تمرینات خود را به همین شیوه ادامه دهید. در آخر خواهید دید آنچه که فکر نمی کردید بتوانید یاد بگیرید را طی مدت زمان کمی یاد گرفته اید .

ریپورتر
2nd April 2011, 05:08 PM
مهارت نه گفتن </SPAN>

جرأت‌ورزی یکی از مهم‌‌‌ترین مهارت‌های زندگی است که به افزایش اعتماد به نفس خودمان و جلب احترام دیگران منجر می‌شود. خیلی از آدم‌ها در رويارويي با مشکلات زندگي ناتوان‌اند و در مقابل، عدة ديگري مي‌توانند از اين مشکلات به آسانی عبور کنند و به کساني تبديل شوند که ما به آن‌ها مي‌گوييم آدم‌هاي موفق.
روان‌شناسان با بررسي زندگی همين آدم‌ها به فرايندهاي مشابهی دست پيدا کردند تحت عنوان «راهبردهاي مقابله‌اي» و مشاهده کردند که اين راهبردها يک ويژگي مهم دارند:
مي‌شود آن‌ها را آموزش داد. پس از این کشف، روان‌شناسان در کارگاه‌هاي عمومي، مراکز مشاوره و روان درماني، مدارس و حتی ادارات دولتي آموزش‌هايي را رواج دادند که نام‌هاي متفاوتي داشت: مهارت‌هاي مقابله‌اي، مهارت‌هاي انطباقي و يا مهارت‌هاي مقابله با تغييرات زندگي؛ که اين آخري توي ايران خلاصه شده و تبديل شده است به «مهارت‌هاي زندگي».

يکي از جذاب‌ترين و کاراترين مهارت‌هاي مقابله‌اي، جرأت‌ورزي است. جرأت‌ورزي ترجمة کلمة انگليسي Assertiveness است. متأسفانه اين کلمه در زبان فارسي و در کتاب‌هاي مختلف، به شکل‌هاي مختلفی آمده است: جرأت‌ورزي، جرأت‌مندي، ابراز وجود، قاطعيت و... بعضي‌ها هم خودشان را راحت کرده‌اند و گفته‌اند: «مهارت نه گفتن». به نظر مي‌رسد جرأت‌ورزي، بهتر ابعاد اين مهارت را منتقل می‌کند.

جرأت‌ورزي توانايي ابراز خود و احقاق حقوق خود بدون تجاوز به حقوق ديگران است. عمل به شيوة جرأت‌ورزانه به شما اجازه مي‌دهد تا اعتماد به نفس را در خود حس كنيد و موجب برانگيختن حس احترام دوستان و آشنايان شوید.
جرأت‌مندي امكان دستيابي به روابط صادقانه را افزايش مي‌دهد و به شما كمك مي‌كند تا دربارة خودتان احساس بهتري داشته باشيد و بر موقعيت‌هاي روزمره، تسلط بيشتري پیدا کنید. جرأت‌ورزي رابطة تنگاتنگي دارد با حقوقي که ما به‌عنوان يک فرد براي خودمان در نظر مي‌گيريم. فرد جرأت‌ورز دربارة خودش به حقوق زير باور دارد:

من حق دارم زندگي خودم را خودم هدايت کنم، هدف‌ها و آرزوهایم را خودم مشخص و آن‌ها را اولويت‌بندي کنم.
من حق دارم كه ارزش‌ها، باورها و عواطف خاص خودم را داشته باشم و حق دارم به خاطر اين ارزش‌ها، باورها و عواطف به خودم احترام بگذارم.

من حق دارم به ديگران بگويم دوست دارم با من چگونه رفتار شود.
من حق دارم بگويم «نه»، «من نمي‌دانم»، «من نمي‌فهمم» يا حتي «من اهميت نمي‌دهم» و البته حق دارم قبل از ابراز آن‌ها زماني براي فکر کردن در موردشان داشته باشم.
من حق دارم از ديگران درخواست اطلاعات يا كمك کنم بدون اين كه به خاطر نيازهاي خود دستخوش احساسات منفي شوم.
من حق دارم افکارم را تغيير دهم، اشتباه کنم و گاه غيرمنطقي عمل کنم و البته پيامدهاي آن عمل را كاملا مي‌پذيرم.
من حق دارم خودم را دوست بدارم، هر چند مي‌دانم كامل نيستم و گاهي كارها را پايين‌تر از حد توانايي كامل خود انجام مي‌دهم.
من حق دارم روابط مثبت و رضايت‌بخش برقرار کنم. روابطي كه در آن احساس آرامش کنم و آزادم صادقانه احساسم را بيان کنم و حق دارم روابط خود را اگر نيازهايم را برآورده نسازد، تغيير يا خاتمه دهم.
من حق دارم زندگي خود را به هر شيو‌ه‌اي كه خودم مي‌خواهم تغيير و تحول دهم.
من حق دارم مسؤول مشکلات ديگران نباشم.
من حق دارم انتخاب‌هاي خاص خودم را داشته باشم و دليلي براي توجيه همة آن‌ها به ديگران وجود ندارد.

ریپورتر
2nd April 2011, 05:08 PM
مي خواهم قلوب ديگران را تسخير کنم !! </span>

زندگي اجتماعي و زيستن در كنار مردم، في‌نفسه، هنري والاست؛ چرا كه اجتماع، متشكل از تعداد بي‌شماري انسان‌هاي مختلف با ويژ‌گي‌هاي روحي و شخصيتي متفاوت است و اين كه انساني نحوه‌ي برقراري

ارتباط مؤثر و صحيح با اجتماع را بداند و در اين ارتباط همواره موفق باشد، به وافع بايد او را ‹هنرمند› ناميد.

هر كدام از ما، بارها و بارها در جامعه افرادي را ديده‌ايم كه هم‌واره از محبوبيت خاصي در ميان مردم برخوردارند و مي‌توانند به شايستگي هر چه تمام‌تر با ديگران ارتباط برقرار كنند. موفقيت‌ اين افراد، علاوه

بر شايسته‌گي‌هاي فردي‌، محصول ارتباط خوب آنان با ديگران، جلب آن‌ها به سوي خود و به تبع آن، استفاده از تجارب، موقعيت‌ها و امكانات ديگران است.

هيچ انساني، حتي نيرومندترين انسان‌ها، هرگز نخواهد توانست بي‌مدد و ياري ديگران به شكوفايي و كاميابي دست يابد: از اين رو بديهي‌ست كه همه‌ي ما براي موفق شدن به ياري ديگران نيازمنديم و براي

برخوردار شدن از اين مدد و ياري بايد بتوانيم به شايستگي از عهده‌ي برقراري يك ارتباط موفق و مؤثر برآييم و به بياني عام‌تر، قلب‌هاي ديگران را از آن خود كنيم.

ارتباط اجتماعي، از ظرافت‌هاي خاص و پيچيده‌يي برخوردار است و انسان‌هاي موفق در اين ارتباط، كساني هستند كه اين ظرافت‌ها را به دقت در نظر مي‌گيرند. براي نفوذ در ميان مردم، بايد داراي ويژگي‌هايي

بود كه اين ويژ‌گي‌ها را مي‌توان به دو دسته‌ي بزرگ ‹اعتبار› و ‹جذابيت› تقسيم كرد.

الف: اعتبار</span>

برخورداري از برخي قابليت‌ها و خصوصيات فردي و اجتماعي، موجب بالا رفتن اعتبار اجتماعي، مي‌شود. اين قابليت‌ها عبارت‌اند از:

تخصص:</span>

هنگامي كه فرد، در يك يا چند رشته، كارشناس و متخصصي ورزيده، خلاق و توان‌مند باشد، به راحتي مورد توجه قرار گرفته و انگشت تقاضاي عده‌ي كثيري از افراد نيازمند، به سوي او نشانه مي‌رود. هر چه

كميت و كيفيت تخصص‌هاي فرد بالاتر باشد، به همان ميزان، كم‌تر كسي هوس طرد كردن او را به ذهن خود راه مي‌دهد.

مهم بودن:</span>

هر چه فرد به لحاظ اجتماعي از جاي‌گاه بالاتري برخوردار باشد، محبوبيت بيش‌تري خواهد داشت.

مرجع قدرت بودن:</span>

مردم هم‌واره به سمت افرادي مي‌روند كه مرجع قدرت هستند و در يك كلام مي‌توانند مفيد فايده واقع شوند. از جمله خصوصيات مراجع قدرت مي‌توان به نفوذ، كارايي، لياقت، قدرت‌ و توانايي‌ اشاره كرد.

شهرت:</span>

برخوردار بودن از شهرت نيك، از جمله خصوصياتي‌ست كه در راه موفقيت بايد همواره آن را مدنظر قرار داد. همه‌ي انسان‌ها از صميم قلب مايلند با افراد مشهور آشنا شوند تا از طريق اين آشنايي‌ها، در غرورو افتخار آنان سهمي داشته باشند و به اعتبار اجتماعي خود بي‌افزايند.

بي‌غرض صحبت كردن و آشنا بودن به ظرايف برقراري ارتباط با ديگران

دوري از تن‌آسايي:</span>

در دنياي امروز كه دنياي علم، تكنولوژي و سرعت است، ديگر جايي براي تن‌آسايي نمي‌ماند. براي عقب نماندن از قافله‌ي دنياي امروز، بايد بي‌وقفه دويد تا بتوان بر سر جاي خويش باقي ماند! مديريت زمان،

برنامه‌ريزي و تلاش در جهت ارتقاء مهارت‌ها و كارايي‌ها، لازمه‌ي زندگي امروز است. فراموش نكنيد، كاميابي اكتسابي است. بايد آينده‌نگر بود و از دانش، تجربه‌اندوزي و بالابردن مهارت‌ها، لحظه‌يي دست

نكشيد.

فرافكني خيالي:</span>

به معناي آن است كه فرد همواره به عنوان يك ناظر بي‌طرف، اعمال خود را ارزيابي كند، توانايي‌هاي خود را بسنجد و مورد قضاوت قرار دهد. او بايد خود، شرايط و توانايي‌هاي خود را از دريچه‌ي چشم يك ناظر

بيروني ببيند و براي رسيدن به موفقيت در برقراري ارتباط با ديگران، در برابر كردار، گفتار و انديشه‌ي خود مسئول و سخت‌گير باشد.


ب: جذابيت: با استفاده از عنصر جذابيت، مي‌توان قلوب ديگران را تسخير كرد. اين امر، هميشه در ناخودآگاه افراد صورت مي‌گيرد و اتفاقي كه در ناخودآگاه رخ دهد، هم‌واره مهمتر، مؤثرتر و پايدارتر خواهد

بود. جذابيت، به دو دسته‌ي ‌ظاهري و ‌باطني تقسيم مي‌شود:

جذابيت‌هاي ظاهري: </span>

عبارتند از زيبايي ظاهر، زيبايي در سخنان، جذابيت و ظرافت در حركات و سكنات و توانايي برقراري ارتباط با استفاده از راه‌هاي غيركلامي، كه برقراري ارتباط از طريق چشم‌، مهمترين شيوه‌ي برقراري ارتباط

غيركلامي و زبان بدن محسوب مي‌گردد.

برخوردار بودن از جذابيت‌هاي ظاهري در برقراري ارتباط موفقيت‌آميز با ديگران، مؤلفه‌يي بسيار مهم و تعيين‌كننده است؛ چرا كه، در نخستين برخورد، هيچ كس از باطن، ذهن‌، هوش و توانايي‌هاي ديگري خبر

ندارد و در بدو امر، اين ظاهر فرد است كه مورد توجه، داوري و حتي پيش‌داوري قرار مي‌گيرد.

اگر كالاي باارزشي در دست داشته باشيم كه به زيبايي بسته بندي نشده باشد، صرف‌نظر از قابليت‌هاي ويژه‌ي ‌آن، هرگز فروش خوبي نخواهد داشت. اهميت ندادن به آراستگي و زيبايي ظاهر، بدين معناست كه ما

براي سليقه و نظر ديگران كوچكترين اهميتي قايل نمي‌شويم و اين بدترين پيامي است كه هر فرد مي‌تواند در نخستين برخورد، به ناخودآگاه ديگران ارسال كند.

حسن سليقه در انتخاب و پوشيدن لباس مناسب، استفاده از رنگ‌ها متناسب با زمان و مكان، گشاده‌رويي، بانشاط بودن و حفظ نظافت و بهداشت فردي، در كنار موارد ياد شده، از جمله گزينه‌هايي‌ هستند كه

رعايت آن‌ها در بالا رفتن جذابيت‌هاي ظاهري، نقش مؤثر و انكارناپذيري ايفا مي‌كنند.



جذابيت‌هاي باطني:</span>

يا جذابيت دروني و برخوردار بودن از سيرت زيبا، عبارت است از زيبايي انديشه، آراسته بودن به فضايل انساني و اخلاقي، هوش‌مندي و ذكاوت، ابراز حسن نيت و نيز همكاري و هم‌انديشي صادقانه و صميمانه.

برخوردار بودن از جذابيت‌هاي باطني، از جمله مؤلفه‌هاي مهم در برقراري ارتباط مؤثر با ديگران است: چرا كه، براي برقراري انس و الفت بيروني بايد ابتدا صميميت دروني خلق شود تا با خلق اين صميميت،

بتوان بازتاب‌هاي بيروني آن را شاهد بود.

براي رسيدن به جذابيت‌هاي باطني، نخستين، كارآمدترين و مهم‌ترين اقدام، برقراري ارتباط مؤثر و مداوم با معنويات و خداوند بزرگ و مدد جستن از اوست كه او يگانه منشأ و منبع قدرت بي‌كران انسان است.

ديگر آن كه هيچ‌گاه از هيچ كمك معقولي به ديگران، سر باز نزنيم و يقين داشته باشيم كه اين كمك و ياري، علاوه بر ايجاد انس و الفت و محبت، روزي به سوي ما بازخواهد گشت.

آخرين توصيه‌ي براي ايجاد و حفظ جذابيت باطني آن است كه هم‌واره بكوشيد درباره‌ي ديگران زيبا بي‌انديشيد، براي آن‌ها طلب خير كنيد و شعله‌ي عشق را در دل خود فروزان نگه‌داريد تا از گرماي دل‌پذير و

مطبوع آن، انسان‌هاي ديگر نيز كه سخت نيازمند اين موهبت الهي هستند، از آن نسيبي داشته باشند.هرگز فراموش نكنيد! نيرومندترين انسان‌ها نيز هيچ‌گاه نخواهند توانست به تنهايي به اوج و شكوفايي دست یابند.

ریپورتر
2nd April 2011, 05:09 PM
برای خوشبختی خود چگونه تلاش کنیم؟
یکبار 500کیلویی را هیچ کس نمی تواند بغل کرده و آن را جابه جا نماید، ولیاگر همین بار را به 100بار 5کیلویی تقسیم کنیم همه براحتی می توانند آن راجابه جا می کنند. نگرانی ها و فشارهای ذهنی و عینی، مسائل و مشکلات زندگی،همانند یک بار سنگین، انسان را از فعالیت و تلاش مداوم و لازم، باز میدارند، در واقع فلج روحی و جسمی پیش می آورند در حالی که اگر فشارها ونگرانی و مشکلات به قسمت های کوچک تر و قابل تقسیم حل شوند برطرف ساختن وتحمل آن ها امکان پذیر است.

ویلیام جیمز روانشناس معروف توصیه میکند با پیروی از یک برنامه که حاوی افکار مثبت و سازنده و سودمند باشد بهجنگ نگرانی ها، فشارها، ترس ها، شکست ها و..... بروید،تا مسائل و فشارها وترس های جاریروزانه را به حداقل برسانید.

هر روز صبح جملات ده گانه زیر را سه بار بخوانید.

فقط برای امروز خوشحال خواهم بود.

فقط امروز کارهای خود را با شور و شوق صادقانه انجام خواهم داد.

فقط برای امروز، در فکر پرورش روانم خواهم بود.

فقط برای امروز، در فکر تندرستی و انجام ورزش مناسب خواهم بود.

فقط امروز، از هیچ کس انتقاد نکرده و به نظریات دیگران هم احترام خواهم گذاشت.

فقط امروز، سعی خواهم کرد که برای امروز زندگی کنم و نگران فردا و آینده نخواهم بود.

فقط امروز، برنامه کار روزانه را دقیقاَ تنظیم و به اجرا در خواهم آورد.

فقط امروز، نیم ساعت از وقت خود را برای خودم صرف می کنم، با خود خلوت کرده و به راز و نیاز با خدای خود می پردازم.

فقط امروز،نگران هیچ چیز و هیچ کس نخواهم بود.

فقط برای امروز، برای امروز سپاسگذار از برکات و امکانات خود خواهم بود

ریپورتر
2nd April 2011, 05:10 PM
آموزش مراقبه (1)
http://image.wetpaint.com/image/1/ig4iTAgF6fzZBAMyAePO3g43118
جلسهء اول تمرین تنفس

در این تمرین از انگشت شصت و نشانه استفاده می شود و ۳ انگشت دیگر به طرف کف دست جمع می گردد.

۱.انگشت شصت را روی پرهء سمت راست بینی قرار داده و با کمی فشار راه تنفس رامستود می کنیم . سپس با پرهء سمت چپ بینی یک دم عمیــــــــــق ( تنفسعمیــــــــــق ) و درهنگام باز دم انگشت نشانه را روی پرهء سمت چپ بینیقرارداده و انگشت شصت را از روی پره ء سمت راست برداشته و عمل باز دم راانجام می دهیم .

۲. سپس همین تمرین را بطور برعکس انجام می دهیم .

۳. بهتر است این تمرین چندین بار ( حدود ۵ دقیقه تا ۱۰ دقیقه) تکرار شود.

توجه: این تمرین را همیشه قبل از انجام سایر تمرینات انجام دهید .

خاصیت تمرین : کمک به فعال تر شدن دو نیمکرهء مغز و بوجود آمدن هماهنگی و تعادل میان آنها .

ریپورتر
2nd April 2011, 05:11 PM
آموزش مراقبه (2)
جلسهء دوم:
تمرین کاسهء آب .

http://www.premiumiv.com/images/st-barts-yoga-meditation.jpg


۱. شب هنگام، مقداری آب جوشیده را در کاسه ای بگذارید خنک شود.
۲. صبح، قبل از طلوع آفتاب پس از انجام تمرین تنفس، کاسهء آب را جلوی بینی گرفته و توسط یکی از پره های بینی آب استنشاق کنید؛ تا زمانیکه احساس سوزش بین چشمان و ابروان صورت گیرد. ( با انگشت شصت یا نشانه یکی از پره های بینی را گرفته کمی فشار می دهیم و با پرهء دوم آب را بالا می کشیم تا زمانیکه سوزشی در فاصلهء ما بین چشمان و ابروان احساس شود. )
۳. سپس نوبت پرهء دوم بینی می رسد و همین عمل تکرار می گردد. ( برای هر پرهء بینی فقط یکبار)
خواص تمرین :
۱. جلو گیری از سرما خوردگی و پاک شدن سینوسها
۲. آمادگی برای فکر خوانی
۳. تمرکز حواس و آمادگئ مغز برای فرمانهای دلخواه
۴. کمک به باز شدن چشم سوم ...

شرایط: در فضای باز و قبل از طلوع آفتاب
مدت تمرین: ۴۰ روز
توجه: لطفاً فقط از آب جوشیده و کاملاً سرد شده استفاده شود. ( البته نه خیلی سرد، در یخچال نگهداری نشود، و لطفاً یکجا واسه چند روز آب جوش نکنید ... )
درضمن: این چهل روز باید چهل روز متوالی باشد نه اینکه مثلاً چهل روز توی ۶ ماه

ریپورتر
2nd April 2011, 05:12 PM
کیمیای مراقبه
باز بودن و بسته بودن چشم ها،تنها تفاوت ميان انسان هاي آگاه و نا آگاه است.نخستين گام براي رسيدن به آگاهي توجه كافي به كردار ، گفتار و پندار است. زماني كه تا به اين حد از احوال جسم، ذهن و زندگي خود با خبر شديم، آن گاه معجزات رخ مي دهند. در نگاه مولانا و عارفاني نظير او زندگي ، تلاش ها و روياهاي انسان سراسر طنز است! چرا كه انسان نا آگاهانه همواره به جست و جوي چيزي است كه پيشاپيش در وجودش نهفته است! اما اين نكته را درست زماني مي فهمد كه به حقيقت مي رسد! نه پيش از آن!




مشهور است كه "بودا" درست در نخستين شب ازدواجش، در حالي كه هنوز آفتاب اولين صبح زندگي مشتركش طلوع نكرده بود، قصر پدر را در جست و جوي حقيقت ترك مي كند. اين سفر ساليان سال به درازا مي كشد و زماني كه به خانه باز مي گردد فرزندش سيزده ساله بوده است! هنگامي كه همسرش بعد از اين همه انتظار چشم در چشمان "بودا" مي دوزد، آشكارا حس مي كند كه او به حقيقتي بزرگ دست يافته است. حقيقتي عميق و متعالي. بودا كه از اين انتظار طولاني همسرش شگفت زده شده بود از او مپرسد: چرا به دنبال زندگي خود نرفته اي؟!

همسرش مي گويد: من نيز در طي اين سال ها همانند تو سوالي در ذهن داشتم و به دنبال پاسخش مي گشتم! مي دانستم كه تو بالاخره باز مي گردي و البته با دستاني پر! دوست داشتم جواب سوالم را از زبان تو بشنوم، از زبان كسي كه حقيقت را با تمام وجودش لمس كرده باشد. مي خواستم بپرسم آيا آن چه را كه دنبالش بودي در همين جا و در كنار خانواده ات يافت نمي شد؟!

و بودا مي گويد: "حق با توست! اما من پس از سيزده سال تلاش و تكاپو اين نكته را فهميدم كه جز بي كران درون انسان نه جايي براي رفتن هست و نه چيزي براي جستن!"

حقيقت بي هيچ پوششي كاملا عريان و آشكار در كنار ماست آن قدر نزديك كه حتي كلمه نزديك هم نمي تواند واژه درستي باشد! چرا كه حتي در نزديكي هم نوعي فاصله وجود دارد! ما براي ديدن حقيقت تنها به قلبي حساس و چشماني تيزبين نياز داريم.

تمامي كوشش مولانا در حكايت هاي رنگارنگ مثنوي اعطاي چنين چشم و چنين قلبي به ماست او مي گويد:

معجزات همواره در كنار شما هستند و در هر لحظه از زندگي تان رخ مي دهند فقط كافي است نگاه شان كنيد او گويد:

به چيزي اضافه تر از ديدن نيازي نيست! لازم نيست تا به جايي برويد! براي عارف شدن و براي دست يابي به حقيقت نيازي نيست كاري بكنيد! بلكه در هر نقطه از زمين، و هر جايي كه هستيدبه همين اندازه كه با چشماني كاملا باز شاهد زندگي و بازي هاي رنگارنگ آن باشيد، كافي است! اين موضوع در ارتباط با گوش دادن هم صدق ميكند! تمامي راز مراقبه در همين دو نكته خلاصه شده است "شاهد بودن و گوش دادن" اگر بتوانيم چگونه ديدن و چگونه شنيدن را بياموزيم عميق ترين راز مراقبه را فرا گرفته ايم!

ریپورتر
2nd April 2011, 05:12 PM
قدرت ارتباط چشمی (http://ghodratezehneman.blogfa.com/post-124.aspx)
http://h-paradise-h.persiangig.com/4768.jpgارتباط چشمی شما چگونه است؟ پرخاشگر؟ ملایم و مهربان؟ جذاب؟ آیا با چشمهایتان می توانید کسی را دوست داشته باشید؟ ارتباط چشمی هنری است که نیاز به مهارت بسیار زیاد دارد اما برای موثر بودن روابط، حیاتی است. چطور می توانیم ارتباط چشمی بهتری داشته باشیم؟
ارتباط چشمی، ارتباط اجتماعی لازم را برای فردی که به او گوش می دهید یا با او حرف می زنید فراهم میکند. ارتباط چشمی زیاد باعث می شود دیگران تصور کنند فردی متجاوز هستید؛ ارتباط چشمی کم هم باعث می شود دیگران تصور کنند علاقه ای به صحبت های آنان ندارید. از اینرو ارتباط چشمی در برقراری ارتباط با دیکران مهارت بسیار زیادی را طلب می کند. فروشنده ها، سیاست مداران، و سخنگویان معمولاً بالاترین مهارت را در این زمینه دار هستند.
اهمیت ارتباط چشمی وقتی بر من آشکار شد که مجبور بودم برای مشاوره چشم در چشم افراد نگاه کنم. تجربه به من نشان داد که وقتی نگاهم را از آنها می گرفتم، فرد صحبت خود را قطع می کرد. و وقتی ارتباط چشمیم را با او حفظ می کردم، فرد با تصور اینکه صحبت هایش مورد علاقه و توجه من است، به حرف زدن ادامه می داد.
علائم روحی ارتباط چشمی
دست فروش ها معمولاً از اهمیت ارتباط چشمی به خوبی آگاهی دارند چون برای فروش محصولات خود باید مشتریان احتمالی را علاقه مند نگه دارند. وقتی شما به چیزی علاقه مندید یا چیزی توجه شما را جلب می کند، مردمک چشمانتان گشاد میشود و این می تواند علامت خوبی برای فروشنده باشد.
همچنین وقتی همسرتان از نظر جنسی توجه شما را جلب می کند، باز هم مردمک چشمانتان گشاد می شود و معمولاً بیشتر از حد نرمال به وی خیره می شوید. من وقتی مجرد بودم همیشه از چشمهای دیگران می فهمیدم که به من علاقه دارند یا نه.
ارتباطات روزانه و ارتباط چشمی
همه ما در زندگی روزمره خود از ارتباطات چشمی استفاده می کنیم، از اینرو بهتر است بهترین راه و روش برای استفاده از چشمانمان را یاد بگیریم.
برخی موقعیت های خاص، استفاده متفاوتی از چشمان را طلب می کند. برای مثال، وقتی مشغول مشاجره و دعوا هستید، بهتر است که بتوانید نگاه خیره تان را طولانی تر نگه دارید. وقتی می خواهید به کسی احترام بگذارید بهتر است نگاهتان را پایین بیندازید. وقتی کسی را دوست دارید بهتر است به عمق چشمان طرف مقابل خیره شوید.
روشهایی برای تقویت و ارتقاء مهارت های ارتباط چشمی
صحبت کردن با یک گروه: وقتی با گروهی از مردم صحبت می کنید، خیلی خوب است که بتوانید ارتباط جشمی مستقیم با شنونده های خود برقرار کنید. اما اگر در صحبت ارتباط چشمی را فقط با یکی از اعضاء گروه حفظ کنید، باعث می شود بقیه شنونده ها دیگر به حرف هایتان گوش نکنند. از اینرو با هر جمله جدید باید روی یکی از شنوده ها متمرکز شوید. با این روش با همه افراد گروه صحبت خواهید کرد و همه آنها را به گوش کردن علاقه مند می کنید.
صحبت کردن با فرد: برقراری ارتیاظ چشمی موقع حرف زدن با کسی بسیار عالی است اما اگر بخواهید عمیقاً به طرف مقابل خیره شوید، موجب ناراحتی فرد خواهد شد. برای مقابله با چنین مشکلی، هر 5 ثانیه یکبار ازتباط خود را قطع کنید. اما حواستان باشد موقع قطع کردن ارتباط چشمی خود نگاهتان را پایین نیندازید چون باعث می شود فرد مقابل تصور کند حرفتان تمام شده است. درعوض به بالا یا به اطراف نگاه کنید، طوری که انگار می خواهید چیزی را به یاد بیاورید.
گوش کردن به فرد: موقع گوش کردن به صحبت های کسی اگر بخواهید خیلی خیره به آنها نگاه کنید، ممکن است صحبت کردن برایشان دشوار شود. تکنیکی که من موقع مشاوره با بیمارانم به کار می گیریم، تکنیکی است که آنرا مثلث می نامم. در این تکنیک من 5 ثانیه به یک چشم، 5 ثانیه به چشم دیگر، و 5 ثانیه بعد به دهان فرد نگاه می کنم و چرخه را همینطور دنبال می کنم. این تکنیک به همراه مهارت ها و تکنیک های گوش کردن دیگر مثل تکان های سر یا کلام های کوتاه تایید بهترین راه برای نشان دادن علاقه خود به شنیدن حرف طرف مقابل است.
مشاجرات: مشاجره و دعوا با کسی هم خود مهارت های خاص خود را می طلبد. در چنین موقعیتی اگر بتوانید نگاه خیره خود را به طرف مقابل نگه دارید، نشاندهنده قدرت شما خواهد بود. اما اگر موقع مشاجره به اطراف نگاه کنید مطمئن باشید که در بحث شکست خواهید خورد. البته این مسئله به اینکه به چه کسی دعوا می کنید هم بستگی دارد اما به طور کلی در مشاجرات و دعواها موقع حرف زدن یا گوش دادن بهتر است که به فرد خیره بمانید. با این روش احتمالاً طرف مقابل هم سعی خواهد کرد که به شما خیره شود. اما میدان را از دست ندهید و از نگاه های خیره او در نروید.
مجذوب کردن فرد: وقتی سعی می کنید کسی را مجذوب خود کنید و علاقه خود را نیز به آنها نشان دهید، می توانید با چشمانتان حرف بزنید و گوش دهید. وقتی کسی که دوستش دارید صحبت می کند، از کل صورت بعنوان نقطه کانونی استفاده کنید. به چشمانشان نگاه کنید، به آنچه می گویند گوش دهید، در مواقع مناسب لبخند بزنید، در مواقع مناسب ابروهایتان را بالا ببرید، و...اگر احساس کردید که به آنها خیره شده اید، نگاهتان را به سمت نقاط دیگر صورتشان مثل لب ها، گونه ها، بینی معطوف کرده و دوباره به سمت چشمها برگردانید. لبخند زدن موقع گوش دادن به کسی راهی بسیار عالی برای نشان دادن علاقه تان به صحبت های آنان است. البته مراقب باشید وقتی حرف های غمگین به شما می زنند به آنها لبخند جواب ندهید. باید هم با چشمانتان و هم با گوش هایتان به حرف های طرف مقابل گوش دهید.
دوست داشتن فرد: من و همسرم معمولاً نگاه های خیره طولانی به همدیگر می اندازیم و گاهی اوقات نگاه کردن بدون بر زبان آوردن حرفی بسیار تاثیرگذار خواهد بود. اینکار ارتباطی عمیق بین ما ایجاد می کند. در چنین موقعیت هایی برای عمق دادن به نگاه خود می توانید تصور کنید که به درون بدن فرد مقابل رفته اید و روحتان به همدیگر عشق می ورزد. حس کنید که می خواهید روح آنها را لمس کنید. اینکار باعث ترشح آدرنالین در بدن شده و مردمک هایتان را گشادتر می کند.

ریپورتر
7th April 2011, 10:59 AM
روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاض و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:
امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!
وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.

ریپورتر
7th April 2011, 11:00 AM
چگونه در قلب دیگران نفوذ کنیم؟
دیدن، شنیدن و گفتن 3 وسیله مهم برای برقراری ارتباط با اطرافیان است. در نگاه اول همه چیز بسیار ساده و پیش پا افتاده به نظر می‌رسد، اما شاید تعجب كنید اگر بدانید ده‌ها و احیانا صدها كتاب در زمینه ی چگونگی به‌كارگیری این حواس برای ایجاد ارتباطی موثر نوشته شده است.
در این مقاله ده پیشنهاد برای بهتر وراحت تر ارتباط برقرار کردن را مطالعه می کنید :

مدیریت احساسات خود را به دست گیرید
«اگر می‌خواهید شاد باشید، شادمانه رفتار كنید».
احساسات هر فرد قبل از هر چیز روی خود او تاثیر خواهد گذاشت. شما می‌توانید از این خاصیت به نفع خود بهره ببرید. اگر احساسات منفی شما را اذیت می‌كنند، با مدیریت و كنترل آنها می‌توانید از شر آنها رهایی پیدا كنید. وضعیت بدن خود را تغییر دهید (اگر حركت می‌كنید، بنشینید و بلند شوید)‌ و مطابق با احساسی كه دوست دارید رفتار كنید. اگر با اطرافیان خود با روحیه‌ای شاد و مثبت برخورد كنید، تاثیر بهتری روی آنها خواهید داشت.

كمی از منطق فاصله بگیرید
«در برخورد با مردم به خاطر داشته باشید آنها بیش از آن كه منطقی باشند، احساساتی‌اند».
این یك نكته كلیدی است. منطق بسیار خوب است، اما در برخوردها و در زندگی روزمره، ما موجوداتی احساساتی هستیم. ما احساسات خود را به اطرافیان خود انتقال می‌دهیم و متقابلا احساسات آنها را دریافت می‌كنیم. این یكی از دلایلی است كه گفته می‌شود در ارتباط با مردم زبان بدن (حالت‌های چهره و وضعیت بدن) و تن صدا بیش از 93 درصد كار را انجام می‌دهد.
معانی عمیقی در زیر كلماتی كه به كار می‌بریم نهفته‌اند ،اما زبان، بدن و تن صدا، احساسات و افكار واقعی ما را آشكار می‌سازند. به این دلیل است كه توانایی تغییر و كنترل احساسات و داشتن روحیه‌ای مثبت در حین برقراری ارتباط اهمیت پیدا می‌كند. روحیه و احساسات شما تاثیر بسزایی بر نحوه گفتار و حالت‌های چهره و در نهایت بر روابط شما با اطرافیان دارد.

بهتر است از سه چیز اجتناب كنید
«هر نادانی می‌تواند انتقاد، محكوم و عیبجویی كند، اما صبور و بخشنده بودن نشانه شخصیت و خویشتنداری شماست».
ممكن است نتوان براحتی از هر سه این موارد اجتناب كرد. اغلب برخوردها یا حتی ارتباطات ما از طریق این سه مورد منفی ایجاد شده و ادامه می‌یابد. انتقاد، عیبجویی و محكوم كردن نوعی لذت غیرعادی ایجاد می‌كند. با این كارها ممكن است احساس كنید اهمیت بیشتری دارید، اما در نهایت این سه مورد ،رفتاری منفی هستند كه روابط شما را محدود می‌سازند.

یادآوری نكات منفی و اغراق در آن روحیه، انگیزه و سلامت روانی شما را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد، و این می‌تواند شما را در دام یك چرخه ی منفی از عیبجویی و انتقاد مداوم گرفتار سازد و در نتیجه همیشه به دنبال یافتن یك مقصر باشید. با چنین روحیه‌ای اشاعه‌دهنده و دریافت‌كننده ی احساسات منفی نیز خواهید بود، اما مردم به طور كلی به دنبال احساسات خوب هستند، بنابراین چنین رفتاری می‌تواند موانعی جدی در روابط شما با اطرافیان ایجاد كند.

چه چیز اهمیت دارد؟
«راه اصلی برای تسخیر قلب انسان این است كه با او درباره چیزهایی كه بیشترین اهمیت را برایش دارند، صحبت كنید».
یك پند بسیار مفید و عالی: زیاد درباره خود و زندگیتان صحبت نكنید. به جای این كار ، به صحبت‌های بقیه گوش دهید، اما اگر آنها حرف‌های نامربوط می‌زنند، اگر متقابلا به حرف‌های شما گوش نمی‌دهند و علاقه‌ای به داستان زندگی شما ندارند، می‌توانید محیط را ترك كنید. چیزهایی كه مردم اغلب به آنها اهمیت می‌دهند، عبارتند از عقاید، كودكان، یك سرگرمی مخصوص، شغل و...

به اطرافیان خود بیشتر توجه كنید
«اگر مردم را دوست داشته باشید، در مدت 2ماه خیلی بیشتر از آن دوست پیدا خواهید كرد، تا این كه 2 سال سعی كنید دیگران را نسبت به خود علاقه‌مند سازید».
بسیاری از مردم روش دوم را به كار می‌گیرند ، یعنی تلاش می‌كنند دیگران آنها را دوست داشته باشند، اما این راه چندان موثر نیست. این روش به این دلیل جذاب است كه باعث رضایت دائمی از من، من و من می‌شود، اما دوست داشتن دیگران، شاید به این دلیل كه قانون رابطه ی متقابل در مردم قوی است، تاثیر بیشتری دارد. مردم همان گونه با شما رفتار می‌كنند كه شما با آنها رفتار می‌كنید. آنها را دوست داشته باشید ، آنها شما را دوست خواهند داشت.
مایلم در اینجا این نكته را نیز اضافه كنم كه موضوع مهم در این زمینه این است كه صمیمانه و صادقانه به سایرین عشق بورزید. علاقه خالصانه شما از طریق زبان بدن و تن صدای شما انتقال می‌یابد.

سكان زندگی را به دست گیرید
«كسانی كه به دنبال تشویق بیرونی هستند، شادی خود را در دست دیگران جستجو می‌كنند».
یكی از مهم‌ترین روش‌ها برای بدبخت كردن خود این است كه بیش از اندازه به ارزیابی‌های اطرافیان خود اهمیت دهید. ارزیابی بیرونی به معنای ارزشی است كه دیگران به رفتار و گفتار شما می‌دهند، این كه مثلا بگویند شما زیبا، باهوش و موفق هستید. این وضعیت شما را تحت كنترل سایرین قرار می‌دهد و قضاوت آنها را به یك اهرم فشار روانی تبدیل خواهدكرد. یك روز احساس شادی و موفقیت می‌كنید، روز دیگر حالتان آنقدر بد است كه باید در رختخواب بمانید.
اما اگر تنها به قضاوت خود متكی باشید، سكان زندگی را به دست می‌گیرید و احساسات خود را كنترل می‌كنید، نه به آن معنا كه از انتقادهای اطرافیان خود استفاده نمی‌كنید. بلكه منظور این است كه عیبجویی‌های دیگران زندگی شما را بیش از حد تحت تاثیر قرار نخواهد داد.

آنها باعث پسرفت شما نخواهند شد
«به جای این كه نگران باشید مردم درباره شما چه می‌گویند، چرا سعی نمی‌كنید كاری انجام دهید كه تحسین آنها را برانگیزد.»
اهمیت دادن بیش از اندازه به آنچه مردم می‌گویند، یك غول خیالی از آنها در ذهن شما می‌سازد. برای مثال ممكن است فكر كنید هر كاری را انجام دهید مردم شما را محكوم خواهند كرد. ممكن است این طور باشد، اما مردم اغلب درگیر گرفتاری‌های زندگی خود هستند و چندان به كارهای شما اهمیت نمی‌دهند. اگرچه ممكن است این وضعیت ناامیدكننده باشد، اما از طرف دیگر باعث راحتی خیال خواهد شد و به شما كمك خواهد كرد موانع داخلی را كه شما را از انجام كارهایتان باز می‌دارد كنار بزنید.
همان طور كه كم‌كم یا در یك حركت ناگهانی این موانع را كنار می‌گذارید، بیشتر به خود اهمیت خواهید داد، اعتماد به نفس بیشتری پیدا خواهید كرد و شانس بیشتری برای موفقیت خواهید داشت، در نتیجه احساسات مثبت بیشتری در وجود شما ایجاد شده و احساسات منفی برطرف خواهدشد. در این صورت در ایجاد رابطه با اطرافیان موفق‌تر عمل می‌كنید و مهارت‌های اجتماعی شما ارتقا پیدا خواهد كرد.

چه نفعی به حال من دارد؟
«تنها یك راه وجود دارد كه هر چیزی را می‌خواهیم به دست آوریم و آن این كه سایرین را به آنچه می‌خواهیم علاقه‌مند سازیم.»
اگر می‌خواهید كسی كاری برای شما انجام دهد، ببینید آیا او به انگیزه شما برای انجام آن كار اهمیت می‌دهد؟ شاید او اصلا علاقه‌ای به آنچه كه شما می‌خواهید نداشته باشد. او می‌خواهد بداند این كار چه نفعی برایش دارد. پس برای این كه به خواسته خود برسید، مزایای انجام آن كار را توضیح دهید.
سعی كنید این كار را صادقانه و با نگرشی مثبت انجام دهید. اگر دلیل شما برای این كار موجه نباشد یا به صورتی قاطعانه و با اعتماد به نفس بیان نشود، ممكن است طرف شما را متقاعد نسازد و بنابراین هر دوی شما از مزایای انجام آن كار محروم شوید.

چگونه در یك بحث پیروز شویم‌
«بهترین راه برای پیروز شدن در یك بحث و جدل این است كه از آن اجتناب كنید.»
درگیر شدن 2 نفر در یك بحث و این كه هردو بخواهند از مواضع خود جداگانه دفاع كنند، رابطه آنها را دچار مشكل خواهد كرد. تنها نتیجه‌ای كه از یك مشاجره عاید خواهد شد، این است كه تا مدت‌ها پس از آن هر دوی شما احساسی منفی نسبت به یكدیگر خواهید داشت و هر دوی شما در این دید منفی نسبت به یكدیگر غرق خواهید شد. خودداری از بحث‌ها و مشاجرات غیر ضروری مهمترین پیروزی خواهد بود.

سخنان شما بیش از آنچه فكر كنید، اهمیت دارند
«تنها و تنها 4 راه برای برقراری ارتباط با دنیا وجود دارد. ما از طریق این 4‌وسیله ارتباطی ارزیابی و طبقه‌بندی می‌شویم: چه‌كار می‌كنیم، چگونه نگاه می‌كنیم، چه می‌گوییم و چگونه می‌گوییم.»
با وجود اهمیتی كه هر كدام از این 4 مورد دارند، اما بیشتر روی سومین آنها یعنی این كه چه می‌گوییم - تاكید می‌شود.
اغلب مردم در اولین ملاقات خود با سایرین به شكلی ناخودآگاه آنها را ارزیابی می‌كنند. ذهن به این ترتیب مردم و چهره‌ها را سازماندهی می‌كند. بنابراین درباره نحوه نگاه خود و این كه اولین احساسی كه ایجاد می‌كنید چگونه خواهد بود فكر كنید. درباره زبان بدن و این كه جملات را چگونه بیان می‌كنید بیندیشید.
درباره این كه چه احساسی دارید فكر كنید ، به این دلیل كه احساس شما بر دنیای اطرافتان تاثیر می‌گذارد و دنیا نیز تاثیر متقابلی بر شما دارد

ریپورتر
7th April 2011, 11:00 AM
تلاشت را بی نتیجه ندان
یك تكه یخ را كه تا دمای ۵۰ - درجه سانتی گراد سرد شده بردارید و به آن گرما بدهید ، ابتدا هیچ اتفاقی رخ نمی دهد . این همه انرژی گرمایی صرف می شود ولی هیچ نتیجه ی قابل رویتی مشاهده نمی شود . ناگهان ، در دمای صفر درجه ، یخ ذوب و به آب تبدیل می شود . كار را ادامه بدهید . باز هم انرژی فراوانی صرف می شود بدون آنكه تغییری مشاهده گردد . تا اینكه وقتی به حدود ۱۰۰ درجه سانی گراد می رسیم ، حباب و بخار ایجاد می شود !
و نتیجه ؟

این احتمال وجود دارد كه ما انرژی زیادی را صرف كاری كنیم ، مثلا صرف یك پروژه ، یك شغل وحتی یك قالب یخ و با این وجود به نظرمان برسد كه هیچ نتیجه ای نگرفته ایم . اما در حقیقت انرژی ما دور از چشممان در حال ایجاد دگرگونی بوده است . كار خود را ادامه دهید و مطمئن باشید كه دگرگونی از راه خواهد رسید .
این اصل را به خاطر بسپارید ، بی جهت دچار هراس نشوید و یاس را نیز به خود راه ندهید و بدانید كه : هیچ تلاشی ، بی نتیجه نمی ماند

ریپورتر
7th April 2011, 11:02 AM
راز شمع در مراسم
چرا در اکثر مراسم روحانی، دینی، عرفانی و جادوگری از شمع استفاده هستی از چهار عنصر تشکیل شده است باد – خاک – آب - آتش
وقتی چیزی را از هستی درخواست میکنیم باید به شکلی این خواسته را به گوش شعور نهفته در آن برسانیم .دعا کردن لفظی پیام ما را از طریق هوا به شعور هستی انتقال میدهد و حرز و نبشته از طریق خاک هر چه طرق رساندن پیام متعدد تر باشد اجابت آن محتملتر است، مثلا اگر خواسته را به صورت دست نوشته به آب بسپاریم از دو عنصر خاک و آب استفاده کرده ایم ...
<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<
راز قدرت شمع در این است که چهار عنصر اصلی هستی را یکجا در خود جمع کرده است ...
در موم شمع عنصر خاک و زمین نهفته است
در شعله شمع آتش
دود شمع عنصر هواست
و موم ذوب شده آن نشانگر عنصر آب...
بنابراین شمع با ظاهری ساده و اندازه ای کوچک قدرتی غیر قابل تصور برای ارتباط با شعور باطنی هستی دارد
شمع با سوختنش، با ذوب شدن مومش و با برخاستن دودش در خواست شما را تا عرش بالا میبرد و تمام نیروهای الهی و ملکوتی را برای تحقق بخشیدن تجسم ذهنی شما بسیج میکند شمع نشان دهنده نور حقیقت و خرد است. هر کس حداقل یک بار از نیروی جادویی شمع استفاده کرده است، در حالی که از قدرت آن بی خبر بوده و آن فوت کردن شمع کیک تولد است و آرزویی که در آن لحظه تصور کرده است
رنگ بندی شمعها بستگی با توجه به درخواستی که از آن میشود متفاوت است
زمان استفاده از شمع جادویی نیز بسیار مهم است و باید چرخه قمری ماه در نوع درخواست لحاظ شود
1- ماه نو (هلال جدید ماه ) : شروع کردن طرحی جدید، رشد و ترقی و شفا بخشی
2-ماه در حال رشد ( رو به بدر ) : برای درخواستهایی که چیزی به زندگی تان می آورند و یا موجب جذب نیرویی به زندگی شما میشوند
3- ماه کامل ( نیرومندترین مرحله ) : برای باروری و بهره برداری از نعمتهای طبیعت و تکمیل و تحقق بخشیدن به آرزوها
4- ماه رو به زوال : دور کردن عادتهای بد و انرژیهای منفی از زندگی و جبران خسارت و صدمه های وارد شده و دفع بیماریها
5- ماه تاریک ( شبهای بدون ماه ) : برای دفع بدشگونی هایی که از طرف دیگران وارد گشته است
زمان اجرای مراسم شب میباشد
<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<
هرگز یک شمع را برای درخواست های متفاوت به کار نبرید. با هر شمع فقط یک مراسم درخواست انجام دهید و بگذارید تا شمع خود به خود بسوزد و تمام شود
_______________________
هرگز شمعی را بدون نیت خاصی روشن نکنید، چون انرژی آن بدون هدف خاصی هدر میرود. اگر شما نیاز شخصی ندارید آن را برای دوستتان و یا برای کمک به هستی، صلح جهانی، تطهیر محیط یا گنجشک های کوچک روشن کنید
________________________
هرگز شمع را با فندک روشن نکنید و برای اینکار از کبریت استفاده کنید
________________________
قبل از هر مراسم درخواست شمعتان را با انرژی درخواست مورد نظر شارژ نمایید
شارژ کردن شمع :
شارژ کردن یعنی اینکه شمع را با قدرت شخصی تان آماده کنید
شمع را محکم بین دستهایتان بگیرید. موم را بین انگشتانتان بگیریدو چشمانتان را ببندیدو احتیاجتان را با صدای بلند تکرار کنید. مثلا من شمع را به نیت سلامتی شارژ میکنم تا برای من سلامتی بیاورد
این مورد را 10 بار تکرار کنید و انرژی را از دستها به شمع منتقل کنید .سپس برای 5 دقیقه آرام بنشینید و احتیاجتان را مجسم کنید . اکنون شمع جادویی شما برای انجام مراسم درخواست آماده شده است شمع سفید برای انجام هر درخواستی به کار برده میشود،
مدیتیشن قبل از هر مراسم میتواند بسیار موثر باشد.میتوانید مراسم درخواست را به مراسمی آئینی تبدیل کنید. محلی برای خود درست کنید و تمام اشیا و عکسهایی

ریپورتر
7th April 2011, 11:03 AM
انرژی مثبت با شمع
شمع از آن دسته کالاهایی است که همانند گل، هم در مراسم شادی و هم عزاداری به کار میرود و این در حالی است که تاریخ بسیار کهنی در زندگی بشر دارد.
در واقع پیش از اختراع برق این شمعها بودند که تاریکی شب را برای انسانها روشن میکردند. بسیاری از ما، شمع را تنها به عنوان یکی از عناصر تزیینی خانه به حساب میآوریم.
اما باید گفت که شمعها جدا از کارایی خود که ایجاد روشنایی است، منبع انرژی مثبت هستند و محیط خانه را گرم و دلپذیر میکنند.
برای آنکه شمعهای شما مدت زمان طولانیتری بسوزند و همچنین اشک کمتری در اثر سوختن آنها حاصل شود، آنها را چند ساعت قبل از روشن کردن، در فریزر یا جایخی یخچال قرار دهید؛
این کار به لحاظ اقتصادی نیز برای شما بسیار بهصرفه خواهد بود. اگرچه این روزها شمعهای بدون اشکی به بازار آمدهاند که به دلیل ایجاد تغییرات در مواد سازنده اشک نمیریزند، ولی بعضیها عقیده دارند شمعهای معمولی را نیز میتوان به شمعهای کماشک یا حتی بدون اشک تبدیل کرد.
برای این منظور، شمع را برای چندساعت در محلول آب نمک خیس کنید. حتما شما هم می دانید که می توان از تکه شمعهای باقیمانده پس از سوختن یک شمع استفاده و آن را به یک شمع جدید تبدیل کرد.
به این منظور خردههای شمع را جمعآوری کنید و در یک ظرف فلزی حرارت دهید تا آب شود. سپس مایع را داخل قالب شمع ریخته و داخل آن یک فتیله بگذارید.
همچنین برای اینکه شمعها در هوای آزاد و در معرض باد خاموش نشوند، میتوان از لیوان یا بطریهای پلاستیکی استفاده کرد و شمع را درون آن قرار داد. برای تمیزکردن شمعها بهترین روش به کار بردن الکل صنعتی است.
با توجه به اینکه شمعها چرب هستند به سرعت گرد و خاک را به خود جذب کرده و تیره میشوند.
اگر شمع شما خیلی کثیف شده است، ابتدا آن را با آب و صابون شسته و خشک کنید و سپس یک پنبه آغشته به الکل صنعتی روی آن بکشید.

ریپورتر
7th April 2011, 11:05 AM
تست حس ششم
آیا حس ششم وجود دارد؟
آیا این یک خرافات قدیی نیست ؟
آیا بعضی از انسانها دارای توانایی های فوق بشری هستند؟
آیا بعضی از انسانها میتوانند چیزهایی را درک کنند که همه در حالت عادی از آن غافلند؟
این سوالات و سوالات نظیر اینها مقدمه ای بود برای آنکه دکتر جی بی راین روانشناس1951 تحقیقات خود را بر روی این بخش از روان انسان آغاز کند و بتواند تکلیف مردم را با گزاشاتی که گاه از گوشه و کنار دنیا درباره انسانی با توانایی فوق بشری به گوش میرسد روشن کند در ابتداب تحقیقات به سراغ انسانهای رفت که این تواناییها را از خود بروز داده بودند با تحقیقات وآزمایشات کاملا علمی در آزمایشگاه بر روی این افراد در شرایط صحیح آزمایشگاهی متوجه شد نیروهایی در بعضی از انسانها وجود دارد که کاملا غیر متعارف بوده و به هیچ عنوان نمیتوان منکر آنها شد
بطور نمونه خانم نی نل کولاگیتا (Ninel Kulagina) در روسیه بارها در مقابل چشم های افراد و محققان توانسته است به کمک امواج و انرژی دستهای خود ، از فاصله جعبه های کبریت را جابجا کند و اشیا را به حرکت در آورد
و یا آزمایشات بسیاری به روی کامنسکی و نیکلایف در روسیه انجام شده است این افراد دارای قدرت فوق روانی ، توانسته اند با انرژی و امواج خود لامپی را روشن و خموش کنند و یا فرد مقابل را دچار گیجی و سردرد نمایند و صدها مورددیگر
دکتر راین با پایه گذاری شاخه جدیدی در روانشناسی به نام فراروانشناسی (para psychology) محملی برای مطالعه وشناخت نیروهای فوق بشری و همچنین تقویت وآموزش این شاخه ازعلم ایجاد نمود.
این توانایی ها را میتوان در چند زیرشاخه مختلف جای داد
1- (telepaty) یا خواندن افکار دیگران و(telepsyshi) انتقال فکری به مغز دیگران
2- (clairvoyance)غیبگویی یا روشن بینی که شخصی میتواند از جایی از دور دست یا گذشته آگاهی بیابد
3- (precognition)پیشگویی که شخصی میتواند از اتفاقات آینده خبردار شود .
4- (psychokinesis) که شخص میتواند برروی اجسام وموجودت از راه فکر تاثیر بگذارد
بررسی ها و مطالعات علمی وجود چنین نیروئی را در انسان تائید کرده است لیکن چه تعددی واقعا می توانند از این دقت برخوردار باشند ، یا بعبارتی چه افرادی قادر می شوند اشیاء را از فاصله با قدرت روانی و انرژی خود به حرکت در آورند ، یافته ها بسیار محدود است و بنظر می رسد این کار نیاز به استعداد و پتانسیل خاصی است که در افراد بسیار نادری وجود دارد . البته می توان با تمریناتی نظیر هیپنوتیزم ،یوگا،مدیتیشن و تمرکز روی نیروهای درون این توانایی را تقویت نمود اما اینکه چند نفر موفق به این کار شوند،امکانش محدود است
یکی از مشکلات تحقیقاتی در این زمینه وقوع تعداد کم قدرت فوق روانی است. آنچه در سال های اخیر در این زمینه رخ داده است، مسیر جدیدی است که متا – آنالیز (Meta – Analysis) نامیده می شود. این راه جدید نتایج بسیار متفاوت حاصل از مطالعات فرا روان شناختی را جمع آوری نموده و از نظر آماری نتایج قابل توجهی ، از آن استخراج نموده است
هنگامی که این نتایج جمع آوری شد بطور شگفت آوری میزان وقوع برخی از توانایی های فوق طبیعی و ESP نشان داده شد
برخی از این نتایج ( آزمون های متا – آنالیز ) نتیجه تحقیقات در دانشگاه مهندسی پرینستون ( PEAR) (Princeton Engineeriny Anomalies) روی جنبه های فوق طبیعی است. این آزمایشات میکروسایکوکنیزیز (Micro-PK) توسط رابرت جان وراجر نلسون انجام شده است اما قابل ذکر اینکه وقوع حرکت روانی اجسام در افراد نادراست ولی امکان پذیر می باشد.
تجربیات فراحسی از موضوعات مورد توجه بسیاری از شما دوستان عزیز هم بود که پس از ارسال ایمیلهایی که درمورد کلاس آموزش خودهیپنوتیزم دراین مدت کوتاه نوشتم ودوست عزیزم آقای علی اخوان برای شما ارسال کردند سوالات بسیاری هم در این خصوص از شما عزیزان دریافت کردم که بیشتر پرسیده میشد که آیا با شرکت دراین کلاسها میتوان به این ادراکات دست پیدا کرد و یا ادراکات فراحسی خود را با این کلاسها تقویت نمود در پاسخ به این سوالات باید بدانید دست یافتن به چنین توانایی هایی به تلاش و پشت کار فراوان نیاز دارد اما برخلاف تحقیقات فراروانشناسی مطالعه زند گی عارفان نشان داده است این توانایی ها را همه میتوانند داشته باشند اما با تهذیب نفس و کوشش فراوان. حالا اگر احساس میکنید پتانسیل این استعدادها در شما وجود دارد و میتوانید زودتر از دیگران این استعدادهای خودرا شکوفا نمائید بد نیست حس ششم خودتان را محک بزنید. تست ESP که در زیر آمده میتواند محک مناسبی برای شناخت این حس در شما باشدو برای تقویت این نیروها در کلاس هیپنوتیزم نیز شرکت کنید.
پرسشنامه ESP )سنجش مقدماتی نیروی خارق العاده شما(
در این پرسشنامه 12 سوال ساده از حس ششم وجود دارد . وقتی با دقت به آنها پاسخ می دهید می توانید تا حدودی حدس بزنید از چه میزان نیروی خارق العاده و فوق روانی برخوردارید؟
سوال 1: وقتی تلفن زنگ می زند؛
الف- گاهی می دانم یا حس می کنم پشت تلفن چه کسی است.
ب- اغلب حدس می زنم پشت تلفن چه کسی است.
ج- هرگز حدس نمی زنم ممکن است چه کسی باشد.
سوال 2: وقتی در سر کار عصبانی یا پریشان می شوم ؛
الف- کارم را به احتی انجام می دهم و مسئله یا مشکلی پیش نمی آید.
ب- غالبا متوجه می شوم که دستگاهی عیب و نقصی پیدا کرده است.
ج- همیشه می فهم دقیقا کدام دستگاه خراب است یاکجای کار میلنگد.
سوال 3 : وقتی در هنگام رانندگی در یک شهر یا مسیر نا آشنا و غریب راه را گم می کنم ؛
الف- فورا ماشین را نگه می دارم و به نقشه شهر رجوع می کنم
ب- مسیری را که حدس می زنم برای حرکت انتخاب می کنم .
ج- بطور غریزی و نا خود آگاه مسیری را که احساس می کنم در پیش می گیرم و مستقیما به هدف می رسم
سوال 4: من شخصی هستم که ؛
الف- در یک مهمانی بسیار پرشور و نشاط و گل وسط مسهمانی هستم.
ب- دوست دارم ابراز عقیده کنم اما نه چندان افراطی .
ج- ترجیح می دهم به مشورت و نظر دیگران عمل کنم
سوال 5: زمانیکه هیچ چیز بر وفق مراد من نیست ؛
الف- عقب نشینی می کنم و افسرده و غمگین می شوم.
ب- نگران و ناراحت می شوم اما امید دارم
ج- سعی می کنم از مشکلات دوری جویم و به همه چیز خوش بین باقی بمانم.
سوال 6: موقع بازی تخته نرد ( یا منچ) که در آن شانس حرف اول را می زند ؛
الف- ضمن آنکه دقت می کنم اما بی خیال هستم.
ب- خود را کاملا خوش شانس احساس می کنم.
ج- دست به خطر می زنم ، اهل ریسکم و متوجه می شوم که تاس ، بنا به میل خودم تحت تاثیر قرار گرفته است.
سوال 7: زمانیکه من برای اولین بار کسی را ملاقات می کنم ؛
الف- فوری شخصیت اورا ارزیابی می کنم
ب- حدس می زنم که چگونه فردی باشد.
ج- قضاوت و داوری را به بعد موکول می کنم .
سوال 8: آنطور که من هستم ؛
الف- فکرم منطقی و نظام مند است.
ب- ایده های تازه و جدید دارم .
ج- بینهایت خلاق و هنرمند هستم.
سوال 9: در ارتباط با تولد بچه جدید و نوزاد ؛
الف- مراقبت از بچه رابه فرد دیگری واگذار می کنم
ب- درست زمانی بیدار می شوم که نوزاد نیاز به خوردن دارد.
ج- می دانم چه زمانی کودک سرگشته و ناراحت است و جلوتر می فهمم و عکس ا لعمل نشان میدهم .
سوال 10 : زمانیکه می خوابم ؛
الف- خواب های رنگی ( متنوع) می بینم .
ب- هرگز خواب نمی بینم .
ج-اغلب خواب من، واقع ؛ اتفاق می افتد و به حقیقت می پیوندد.
سوال 11: در ارتباط با نیروی خارق العاده (ESP) ؛
الف- در ارتباط با وجود نیرو های خارق العاده (ESP) ، دید بازی دارم.
ب- چنین نیرو هائی را بعنوان حقیقت محض می پذیرم
ج- فکر می کنم چنین چیزهائی بی معنی است.
سوال 12 : وقتیکه به توده ای از ابرها در آسمان خیره می شوم؛
الف- ابرها را به شکل صورت هایی می بینم
ب- تصاویر متغییر و عوض شده می بینم .
ج- فقط ابر می بینم .

پاسخنامه و نتایج ESP تست 12 سوالی Craig Hamilton – parker
برای جواب اول 3امتیاز ، جواب دوم 2 امتیاز ، جواب سوم 1 امتیاز
نمره 12 تا 20 : ضعیف :شما را طولانی در پیش دارید و ذهن تان به اندازه یک شالی برنج از نیروی ESP برخوردار است .
نمره 20تا 28 : متوسط: بد نیست . شما احتما لا دارای نیروی ESP هستید.

ریپورتر
7th April 2011, 11:06 AM
موفقیت تصادفی نیست
موفقیت هیچوقت تصادفی اتفاق نمی افتد. البته ممکن است که در طول مسیر کمی شانس با شما همراه شود و در یک موقعیت خوب قرارتان دهد اما بادوام نیست. موفقیت از آن کسانی می شود که روی شانسشان سرمایه گذاری می کنند و احتمال شکست خود را پایین می آورند.
اگر به بعضی از موفق ترین افراد دنیا نگاه کنید می فهمید که اکثر آنها از هیچ به آنجا رسیده اند. خیلی از آنها بچه یتیم هایی بوده اند که حتی نمی توانستند سالی یک حمام درست و حسابی بگیرند. اما چطور ممکن است کسی که چنین شانس بدی در زندگی خود داشته است، به چنان موفقیتی دست پیدا کند؟
ساده است، چون موفقیت هیچوقت تصادفی اتفاق نمی افتد. خیلی از این افراد با تلاش بی وقفه به موفقیت دست پیدا کرده اند چون انتخاب دیگری نداشته اند. این سخت کوشی برایشان به شکل عادت در آمده و هیچوقت حتی وقتی زندگی مرفهی برای خود تهیه کردند هم دست از تلاش برنداشته اند. کار سخت، هوشمندانه و داشتن دوستان زیاد آنها را به این پله رسانیده است.
اینها عناصر موفقیتند که در اختیار همه است، حتی اگر خیلی افراد نخواهند که این اصول را بپذیرند. از این گذشته همه ما در انتخابمان آزادیم. می توانیم تصمیم بگیریم که موفق شویم یا شکسته بخوریم، انتخاب با ماست.
موفقیت تصادفی نیست. هیچکس نیست که بدون تلاش و ذکاوت توانسته باشد به موفقیت دست پیدا کند. این خودتان هستید که می توانید تصمیم بگیرید که در زندگیتان موفق باشید یا ناموفق. انتخاب با شماست.

ریپورتر
7th April 2011, 11:07 AM
سه طرز تفکر انسانهای موفق
همه چیز از فکرتان شروع می شود. این سیستم اعتقادی شما و طرز تفکرتان است که زندگی امروزتان را شکل می دهد. اگر زندگی متوسط الحالی را می گذرانید به خاطر تصمیمات بدی است که اتخاذ کرده اید. و تصمیمی که گرفتید هم از طرز تفکر و باورهایتان سرچشمه می گیرد.
درنتیجه، اگر می خواهید به موفقیت دست پیدا کنید، باید اول از فکرتان شروع کنید. طرز تفکر افراد موفق را الگوی خود قرار دهید و مطمئن باشید که شما هم مثل آنها نتیجه عالی به دست خواهید آورد:
طرزفکر ۱: همه انسانهای موفق مسئولیت پذیر هستند. مهم نیست چه اتفاقی بیفتد، افراد موفق مسئولیت آنرا به گردن می گیرند. هیچوقت اقتصاد یا کس دیگری را در کسادی کارشان مقصر نمی کنند. درعوض، با قبول اشتباه خود مسئولیت آن را پذیرفته و به فکر بهبود وضعیت می افتند. افراد موفق می دانند که اگر دیگران را مقصر بدانید یا مسئولیت را گردن این و آن بیندازید، قدرت کنترل موقعیت را از دست خواهید داد.
طرزفکر ۲: همه انسانهای موفق به کار خود متعهدند. موفقیت اتوماتیک وار به دست نمی آید؛ از آسمان به زمین نمی افتد. باید برای به دست آوردن چیزهایی که در زندگی می خواهید، ۱۰۰% به کارتان تعهد داشته باشید. خیلی ها فقط رویای موفق شدن را در سر می پرورانند، امیدوارند که موفق شوند، آروزیشان موفقیت است اما هیچوقت به کارشان متعهد نمی شوند. لحظه ای که تصمیم می گیرید و ۱۰۰% به کاری متعهد می شوید، دیگر هر کاری که لازم باشد برای رسیدن به آن انجام می دهید.
طرزفکر ۳: همه انسانهای موفق جرات تصمیم گیری برای موفقیت در زندگی را دارند. می دانید، موفق شدن جرات و جسارت می خواهد. اگر فرصتی پیش رویتان است، برای استفاده از آن نیاز به جرات و شهامت دارید. این مسئله مخصوصاً در موفقیت های مالی بسیار مهم است. قبل از اینکه کار و بیزنسی را شروع کنید، باید جرات بله گفتن به آن و شروع آنرا داشته باشید.
با دنبال کردن این سه طرزفکر افراد موفق، امیدواریم که بتوانید به هرچه در زندگی می خواهید برسید.

ریپورتر
7th April 2011, 11:08 AM
یوگا چیست ؟؟

یوگا واژه ای است سانسکریت به معنای وصل کردن .وصل کردن ذهن به جسم، احساسات به منطق و وصل کردن توجه به عمل. یوگا ورزشی جسمی و روانی(فکری) می‌باشد که در شبه قارهٔ هند و توسط هندوها بوجود آمده‌است. ریشه یابی دقیق این ورزش که توسط چه شخصی و دقیقآ چگونه بوجود آمده کمابیش ناممکن است چرا که تاریخ شکل گیری یوگا به سالهای بسیار دور برمی گردد.
یوگا به معنای واقعی خودش یک ورزش است. ورزش یعنی ورز آوردن، آماده کردن. یوگا ورزش کاملی است برای جسم و ذهن. تکنیک هایی در یوگا وجود دارد که هم بدن را ورزش می دهد و هم ذهن را به تکاپو و ورز آمدن وادار می کند.
واژه Yoga در اصل از واژهٔ «یوج»(Yuj) در زبان سانسکریت که به معنی یکپارچه سازی و یگانگی آمده‌است. واژهٔ «یوج» با واژگان «یک» و «یگانه» در فارسی خویشاوند است. برخی نیز باور دارند که Yoga از واژهٔ پارسی «یوغ» گرفته شده‌است.
یوگا از دو بعد جسمی و ذهنی تشکیل شده و هیچ وقت تمرین های بدنی از تمرین های ذهنی جدا نیست. برای انجام تمرین های بدنی ( آسانا ) از تمام کفایت های ذهنی مثل توجه، دقت و تمرکز استفاده می شود، همین طور برای انجام تمرین های ذهنی مثل مراقبه کردن، درست به همان اندازه که از ذهن استفاده می کنیم بدن را هم به کار می گیریم، چون وضعیت بدن و حالت نشستن در ایجاد تمرکز فکر و جایگاه “حضور” نقش مهمی دارد.
در هر تمرین یوگا این تاکید به وصل کردن وجود دارد.
شناسه و تعریف

یوگا از طرفی به معنای «کنترل کردن» آمده‌است و در آن صورت یوگا را می‌توان علم کنترل امواج فکر و علم مهار قوای تن و ذهن به منظور تسلطی همه جانبه بر توان بالقوة خود دانست. در این صورت به «روش» این دانش که همانا کنترل قوای تن و فکر است تأکید می‌شود. با توجه به چنین درکی، یوگا، در کتاب شاندیلیوپانیشاد (Shandilyopanishad)، این گونه تعریف شده‌است: «یوگا عبارت از کنترل امواج ذهنی است.» از طرف دیگر می‌توان یوگا را به معنای نظاره کردن و دیدن، در نظر گرفت که در نتیجه یوگا علم نظارة خود و خودشناسی است. بدین ترتیب غایت این دانش آشکار می‌شود. یعنی واقع شدن در طبیعت اصیل خویش و شکافتن تمامی حجابهای نفسانی. بر همین اساس در باگاواد گیتا (Bhagavad gita) اوج یوگا، رویت ذات درونی از طریق ذهن پاک و خالص شده توصیف شده‌است، و سرانجام یوگا را به معنی «وصل و یکی شدن» نیز ترجمه کرده‌اند که در آن صورت غرض از انجام تمرینات یوگا آشکار و هویدا می‌شود. به این معنا، یوگا عبارت است از عملکرد هماهنگ قوای فردی و اتحاد قوای ذهنی (Chitta shakti) با قوای حیاتی تن و حواس (Prana shakti) که منجر به تلخیص انرژی، توسعة آگاهی و در نهایت اتحاد با آگاهی متعال خواهد شد. بنابر این تصور، در رودرایا مالاتانترا (Rudrayamatantra) گفته شده : «یک یوگی، فقط در اتحاد با آگاهی متعال، به تجربة یوگا نایل می‌گردد.» بدین ترتیب هر کدام از معانی واژة یوگا، قسمتی از این معرفت عمیق باطنی را آشکار می‌سازد و اختلاف ذاتی در میان آنها دیده نمی‌شود.
چیستی

یوگا دارای ابعاد فلسفی و در عین حال کاربردی می‌باشد. به گفته کارشناسان این ورزش، فلسفه یوگا با روح درونی انسان، گیتی و چگونگی ارتباط و پیوستگی این دو سروکار دارد. تمرینات یوگا می‌تواند روح انسان را تقویت کند و آن را به آفریننده جهان هستی نزدیکتر کند، تا بدین صورت انسان از لحاظ روحی، درک بیشتری به خود و خدای خود داشته باشد.
یوگا شناختی مستقیم و بی واسطه از ژرفای هستی خویش و هماهنگی با قوانین طبیعت است. این معرفت شهودی در پی سلوکی پی گیر و عشقی صادقانه حاصل می‌شود. در پی این سلوک، فرد تسلطی همه جانبه بر قوای تن، احساسات و افکار خود پیدا می‌کند. و در نهایت می‌تواند خود را از حیطة تغیرات احساسی و نگرانیهای فکری فراتر برده، در عمق قلب خود قرار یابد، جایی که تلاطمات فکری و محیط خارجی قادر نیست تاثیری بر آن داشته باشد. در مورد واژة «یوگاً اختلافاتی دیده می‌شود، و آن را به معانی :»اتحاد و وصال«، »رؤیت و نظاره«و»کنترل و به زیر یوغ آوردن” به کار برده‌اند. نه تنها در مورد ریشة واژة یوگا اختلافاتی دیده می‌شود، بلکه در تعاریف و توضیحات مشروحی که دربارة یوگا در متون گوناگون آمده نیز تفاوتهایی وجود دارد. این در حالی است که متون کهن و مختلف یوگا، تعاریف متنوع یکدیگر را تأیید کرده‌اند. ولی در واقع هیچ تعریف مشترکی پیرامون این تجربة عمیق ارائه نشده‌است. ظاهراً در اکثر موارد، زاویة دید اساتیدی که یوگا را تعریف کرده‌اند با یکدیگر متفاوت بوده‌است.
یوگا تعریفی از یک گروه محدودی از تمرینات یا حالت معینی نیست، بلکه بیشتر اشاره به مجموعه‌ای از فنون، از ساده تا بسیار پیشرفته، و احوال باطنی مختلف و در واقع یک سیر و سلوک کامل دارد.
روشن بینان و دانایان بسیاری، بویژه در هند، در پس سالها تزکیه نفس و مراقبه‌های ژرف، حالاتی متفاوت از آگاهی را کشف و تجربه کردند. مجموعة این حالات و فنون و تعالیمی که برای درک و وصول به این احوال توسط آن مردان خردمند طراحی و دریافت شد “یوگاً خوانده می‌شود.
هر کدام از این خردمندان، جنبه‌هایی خاص از این معرفت گسترده را مورد توجه قرار داده، براساس آن تعریفی ارائة کرده‌اند. البته این تعاریف از هم بیگانه نیستند. آنها تماماً در حول خودشناسی و بالا بردن توان فردی و توسعة آگاهی متمرکز می‌باشند. ولی برخی روش این علم و بعضی غرض از اجرای این فنون و گروهی نیز غایت این تعالیم را توصیف و تشریح کرده‌اند. بنابر این برای درک بهتر از این معرفت گسترده و نه چندان روشن، مطلوبتر آن است که این تعابیر مختلف را در کنار هم گذاشته و از همة آنها بهره بریم.
یوگا و قدمت آن

کلمه یوگا از ریشه یوگ یا یوج آمده که واژه ای سانسکریت است. معادل انگلیسی آن to yoke ( جفت کردن یا جفت شدن ) است. یوگا یعنی ملحق شدن یا یکی شدن.
یوگی کسی است که تمرینات یوگا را انجام می دهد.
قدمت یوگا بیش از سه هزار سال است. اولین کسی که یوگا را بصورت دستاوردی علمی و عملی جمع آوری کرد و آن را به صورت فعلی و قابل اجرا برای همه معرفی کرد، فیزیکدان و فیلسوف هندی به نام پاتانجلی ( Patanjeli ) بود که حدودا دو تا پنج قرن قبل از میلاد می زیست. او در کتاب خود موسوم به سوتراهای یوگا ( Yoga sutras ) یوگا را به هشت مرحله تقسیم کرده که به آشتانگا یوگا ( Ashtanga yoga ) موسوم است و مردم مغرب زمین آن را به عنوان یوگای انضباط جسم و فکر می شناسند.

پیشینه

به لحاظ تاریخی می‌توان سیر تحولات یوگا را در پنج مرحله بررسی کرد:
۱. عصر ودایی (Vedic Yoga)
2. دوران پیش از کلاسیک (Preclassical Yoga)
3. دوران کلاسیک (Classical Yoga)
4. دوران بعد از کلاسیک (Post Classical Yoga)
5. دوران مدرن (Modern Yoga)
دوران ودایی (۴۰۰۰ تا ۲۰۰۰ پ.م.)
هر چند در این دوران مستقیماً از واژة یوگا نشانی نمی‌یابیم، ولی پنداره‌های قابل استنادی در متون ودایی یافت می‌شود. منظور از متون ودایی چهار جنگ کهن به نام‌های زیر است:
۱. ریگ‌ودا Rig veda
2. ساما ودا Sama V.
3. یاجور ودا Vajur V.
4. آتاروا ودا Atharva V.
در واقع کهن ترین متون مکتوب و ادبیات بشری همین کتاب‌ها هستند. طی تحقیقات باستان شناختی در دو دهة اخیر سرآغاز تمدن در هند از هفت هزار سال پیش از میلاد از ناحیه‌ای نزدیک به دهکدة مهرگر (Mehrgarh) آغاز شده‌است و در هزارة سوم پیش از میلاد منجر به ساخته شدن شهرهای بزرگ و مهمی مثل موهنجو دارو(Mohenjo daro) هاراپا (Harappa) و دلاویرا(Dholavira) شد. این تمدن از شرق گنگ به طرف افغانستان و از ایران به سوی بمبئی توسعه یافت. این تمدن کهن را عموماً به نام تمدن ساراسواتی (Sarasvati) می‌شناسند. طبق نگرشهای ودایی شعور ناب و وجود متعال که خالق هستی از روی عشق و مهر بوده‌است «وداها» را به نوع بشر آموخت تا چگونگی زیستن در همسویی با قوانین «دارماً حفظ شود. به این معنا»وداها«در قلب خود مفهوم»یوگاً را در بر دارند هر چند که تنها از طریق واژگانی چون “تاپاً (Tapah) در این دوران به یوگای اصطلاحی نزدیک می‌شویم.
برای درک بهتر و کامل «وداها» «ریشی‌هاً، ودانگا (Vedanga) را بمنظور فهم و استفاده از وداها ارائه کردند.»آنگاً(Anga) به معنای شاخه و بخش است پس ودانگا یعنی اجزاء و شاخه‌های ودا که شامل موارد زیر می‌شود.
* Kalpa
* Shiksha
* Vyakarana
* Nirukta
* Jyotisha
* Chandas
از طرفی زمینة دیگری از آموزشهای ودایی به نام اوپاودا (Upaveda) نیز به منظور استفادة کاربردی از وداها شکل گرفت که شامل موارد زیر بود.
* Ayurveda (طب ودایی)
* Dhanur Veda (ورزش رزمی ودایی)
* Sthapatya Veda (معماری ودایی)
* Gandharva Veda (موسیقی ودایی)
دوران پیش از کلاسیک (۲۰۰۰ تا ۳۰۰ پ.م.)
متون اوپانیشاد (Upanishad) و نهایتاً باگاواد گیتا (Bhagavad Gita) از دستاوردهای والای این دوران است. در این دوران به صراحت واژة یوگا و ابعاد عملی یوگا قابل بررسی است. مهمترین پیام این دوران شناسایی آتما (Atma) و برهما (Brahma) و طریق همسویی بین آن دو از طریق سلوک و معرفت است. از دیگر دستاوردهای مهم این دوران طبقه بندی سه گانة آگاهی بشری و امکان استقرار و یگانگی در آگاهی(Chatur Avasthanam) یکپارچه‌است.
دوران کلاسیک (۳۰۰ پ.م. تا ۱۰۰۰ میلادی)
در این دوران خلاصه و زبدة تمام آموزه‌های یوگایی تا آن زمان در متنی به نام یوگا سوترا Yoga) Sutra) توسط حکیم و یوگی نامدار هند، پاتانجلی، گردآوری و تدوین شد. به همین دلیل این دوران را به نام دورة پاتانجلی یا دورة یوگای هشت مرحله‌ای نیز می‌شناسند. یکی از مهمترین دستاوردهای این دوران طبقه بندی راه عملی یوگا به هشت مرحله‌است:
۱. یاما (Yama)
۲. نیاما (Nyama)
۳. آسانا (Asana )
۴. پرانایاما (Pranayama)
۵. پراتیاهارا (Pratyahara)
۶. دارانا (Dharana)
۷. دیانا (Dhyana)
۸. سامادی (Samadhi)
دوران بعد از کلاسیک (۱۰۰۰ تا ۱۷۵۰ میلادی)
در این دوران یوگی‌ها سعی در ارتباط بیشتر با مردم دارند و در نتیجه آموزه‌های خود را نیز قابل فهم‌تر ارائه کرده‌اند. از مهم ترین متون در این دوران می‌توان به هاتا یوگا پرادی پیکا(Hatha Yoga Pradipika)، گراند سامهیتا(Ghrand Samhita)، شیوا سامهیتا(Shiva Samhita) اشاره کرد. در این عصر تعالیم عملی تر و قابل فهم تر یوگا مثل «هاتا یوگا» گسترش یافت و به موازات آن گروه‌ها و سنتهای گوناگون آموزش این روشها مانند سنت نات (Nath) نیز مورد توجه قرار گرفتند.
دوران جدید (از ۱۷۵۰ میلادی تا کنون)
در اینجا اشاره به دورة حکومت بریتانیای کبیر بر شبه قاره هند ضروری به نظر می‌رسد. چرا که انگلیسی‌ها بویژه کمپانی هند شرقی مایل به توسعهٔ آموزشهای سنتی معلمین و گوروهای هندی نبود. ولی سرانجام در سال ۱۸۹۳ با سخنرانی سوامی ویوکاناندا (Sw. Vive Kananda) و متعاقب آن ورود سوامی یوگاناندا (Sw. Yogananda) در سال ۱۹۲۰ به آمریکا، یوگا وارد مرحلهٔ امروزین خود شد، یعنی گسترش بیش از حد به کمک وسایل ارتباط جمعی، یافتن مبانی علمی برای تمرینات یوگا، استفادة قاعده‌مند از فنون یوگا براساس نگرشهای علمی و سرانجام عوام زدگی و فراموش کردن پیام و اهداف اصلی دانش یوگا.
[ویرایش] فواید و ویژگی‌ها
یوگا فواید و ویژگی‌های گسترده‌ای دارد. توجه کنید که اگر این ورزش به طور مرتب و از سنین پایین (کودکی) شروع و پی گیری شود، فواید آن چند برابر خواهد شد. از فواید یوگا می‌توان به نکات زیر اشاره کرد:
* تقویت در دقت و تمرکز
* تقویت تفکر و روشن بینی و امیدواری
* تقویت قدرت تخیل و خلاقیت
* تقویت اعتماد به نفس و مثبت گرایی
* تقویت قالبیت هماهنگی ذهنی با فیزیکی بدن (کنترل بهتر بدنی)
* تقویت اعتقاد (اعتقاد به خالق هستی با برانگیختن قدرت اندیشه و آرامش)
حرکات و حالت‌ها

تمرینات اصلی (وضعیت‌های) یوگا که به آنها آسانا نیز گفته می‌شود، تمرینات کششی بی خطری هستند که به غیر از انعطاف پذیری و تمرکز فکری، خسته گی را از بدن شما دور می‌کنند.
وضیعت کماندار
این تمرین که به آن تمرین تیرانداز هم گفته می‌شود، باعث به حرکت در آمدن تقریبا تمامی مفاصل دست و پا می‌گردد، که این عمل سبب انعطاف پذیری بیشتر این مفاصل می‌شود. تمرین کماندار به بهبود تعادل فیزیکی و هماهنگی حرکات بدنی کمک فراوان می‌کند.
برای انجام این وضعیت، برروی زمین بنشینید و پاهایتان را به صورت کشیده به جلو دراز کنید. سپس دستهایتان را آرام آرام دراز کرده و شصت پاها را بگیرید. در حین اینکار، تنفس آرام را نیز فراموش نکنید. هنگامیکه شست پای چپ خود را گرفته‌اید و آنرا محکم روی زمین نگه داشته‌اید، زانوی راست خود را خم کنید و انگشتان پای راست را به آرامی به سمت گوش راست خود نزدیک کنید. فرض کنید که یک کماندار هستید و پای چپتان یک کمان است، که آنرا ثابت نگه داشتید و با دست راست می‌خواهید شلیک کنید. در همین حالت بمانید (تا زمانی که خسته شدید) و سعی کنید تمرکز و تنفس آرام را حفظ کنید.
سپس آرام آرام به وضیعت اول باز گردید و چند لحظه‌ای استراحت کنید. بعد اینکار را دومرتبه، اما با پای دیگر تکرار کنید.
وضعیت کمان
این وضعیت به شما کمک می‌کند تا عضلات پشت بدن خود را تقویت کنید. همچنین این تمرین باعث می‌شود تا ستون مهره‌های شما انعطاف پذیر شوند. از مزایای دیگر تمرین کمان می‌توان به باز شدن قفسه سینه و کمک به تنفس بهتر اشاره کرد.
برای تمرین این وضعیت، ابتدا برروی زمین (روی شکم) دراز بکشید. پاها را کمی از هم باز کنید و دستهایتان را دو طرف بدن قرار دهید. تنفس آرام را حفظ کنید. زانوها را خم کنید تا کف پاهایتان به پشت نزدیک شوند. بعد دست هایتان را آرام به عقب ببرید و پاهایتان را از مچ بگیرید.
سپس با دستها، پاهایتان را به عقب بکشید و آرام تنفس کنید. در این حین سعی کنید تمرکز کنید و اصلا عجله نکنید. تا جایی که احساس خستگی نکرده‌اید در این وضعیت بمانید. بعد چند لحظه استراحت کنید و دوباره به تمرین این وضعیت ادامه دهید.
یوگا و رشته های آن

یوگا به چند رشته اصلی تقسیم می شود که عبارتند از:

# باکتی یوگا :
رسیدن به حقیقت و وصل شدن از طریق تجربه عشق و محبت به تمامی موجودات و مخلوقات عالم.

# کارما یوگا:
رسیدن به حقیقت و وصل شدن از طریق کار و خدمت بدون چشمداشت.

# گیانا یوگا:
رسیدن به حقیقت و وصل شدن از طریق کسب دانش و آگاهی.

# آشتانگا یوگا:
رسیدن به حقیقت و وصل شدن از طریق به کنترل درآوردن و پرورش جسم و فکر و در نهایت متحد و هماهنگ کردن آن دو. این رشته از یوگا خود به دو شعبه تقسیم می شود: هاتها یوگا و راجا یوگا

# هاتها یوگا :
در این رشته از یوگا تمریناتی وجود دارد که انجام دادن مرتب آنها تاثیرات زیر را دربردارد:
الف) بدن از سموم و ناخالصی ها پاک می شود.
ب) در این طریق روش هایی وجود دارد که سبب تقویت دستگاه تنفس، گردش خون، گوارش و سیستم عصبی
می شود و شخص با انجام دادن آنها بر مقاوت طبیعی خود افزوده و سلامتی را در حیطه جسم و ذهن تجربه خواهد کرد.
ج) شخص را قادر می سازد بر واکنش های غیر ارادی ( Impulse ) خود کنترل و تسلط داشته باشد.
# راجا یوگا :
در این رشته راه هایی وجود دارد که شخص با انجام دادن آن ها به کنترل و انضباط ذهن دست می یابد. با انجام دادن تمرین های این بخش از یوگا، مهارت های ذهنی افزایش پیدا می کند و میزان دقت، تمرکز، اراده، حافظه و سایر توانایی های ذهنی فرد تقویت می شوند. در راجا یوگا مراحلی وجود دارد که شخص با پیمودن آنها، ذهن بی قرار خود را در آرامش و صلح درونی مستقر می کند. این مراحل عبارتند از :
۱. Pratyahara ، کناره گیری حواس از محرکات
۲. Dharana ، تمرکز فکر
۳. Dhyana ، مراقبه
۴. Samadhi ، یکی شدن
یوگایی که اکنون در بیشتر کشورهای جهان به آن عمل می شود و به عنوان کلیدی برای رسیدن به سلامت جسم و آرامش روان آن را به کار می برند، هاتها یوگا و بخشی از راجایوگا ست. زیرا با توجه به زندگی شتاب زده صنعتی و ماشینی که کم و بیش هر شهروندی با آن در تماس است و احتیاج انسان به تندرستی و آرامش فکری، تمرین های بدنی، تنفسی و ذهنی که در این قسمت از یوگا وجود دارد، جوابگوی نیازهای او است.
در مورد این بخش از یوگا، سالها ست که متخصصان ورزش و تربیت بدنی، پزشکان، روان پزشکان و سایر پژوهشگران مراکز تحقیق علوم انسانی و دانشگاه های بزرگ جهان، بررسی و تحقیق می کنند. نتایج علمی و کاربردی این تحقیقات هم اکنون در درمانگاه های سلامتی جسم و ذهن، در دانشگاه ها ( بعنوان واحد درسی )، مراکز ورزشی، آسایشگاه های معلولین و معتادان و … به عنوان شیوه های افزایش مهارت های جسمی و ذهنی به کاربرده می شود.
جدول معرفی چهاررشته اصلی یوگا و زیر رشته های آشتانگا یوگا در ایران در سال ۱۳۷۳، به منظور معرفی ابعاد کاربردی هاتها یوگا، به همت مسعود مهدوی پور برای کارشناسان سازمان تربیت بدنی طراحی و معرفی شد.

ممنوعیت در کشورهای اسلامی

در سال ۲۰۰۸ شورای فتوای مالزی یوگا را برای مسلمانان این کشور ممنوع کرد واعلام کرد که این ورزش جسمانی هندی همراه با آموزه‌هایی از هندوئیسم است که می‌تواند برای اسلام خطرناک باشد ویوگا، تنها شامل تمرین‌های بدنی نبوده و عناصر مذهبی روحانی هندو نیز همراه با ذکر و عبادت از اجزای آن به شمار می‌روند.رئیس این شورا همچنین اعلام کرد که بسیاری از مسلمانان که این ورزش را می‌کنند، نمی‌دانند که هدف نهایی آن، یکی شدن با خدای یک مذهب دیگر است. ولی احمد بدوای نخست وزیر وقت مالزی پس از صدور چنین فتوایی اعلام کرد که شورای فتوا تنها بخش مذهبی و روحانی یوگا را ممنوع کرده‌است ومسلمانانی که به این فعالیت بدنی مشغول بوده اما به بخش مذهبی و روحانی یوگا عمل نمی‌کنند، می‌توانند همچنان به کار خود ادامه دهند. پیش از مالزی یوگا در مصر و سنگاپور نیز برای مسلمانان ممنوع شده بود

ریپورتر
7th April 2011, 11:09 AM
دوست گلم عزیز دلم :http://blogfa.com/images/smileys/01.gif

در این دنیا ارزش تو را تنها عمل تعیین میکند برای چند برابر کردن ارزش خود اعمال خودت رو چندین برابر کن . در جائی گام بنه که مرد ضعیف میترسه قدم بگذاره وقتی مرد ضعیف در پی تفریح و لذته تو تلاش کن کار کن و زحمت بکش در همان مدت که مردان پر ادعا با آرزوهای بزرگ نقشه های بزرگی برای موفقیت میکشد تو به انجام یک کار که میتواند تو را به آرزوهایت نزدیک کند بپرداز ...
اکنون عمل کن اکنون عمل کن اگر عمل نکنی در یک زندگی آلوده به شکست بیچارگی فقر و بی شخصیتی نابود خواهی شد

ریپورتر
7th April 2011, 11:11 AM
قدرت نظام باورها و قدرت فکر بزرگ و ضمیر ناخودآگاه
بشر در آستانه این قرن به این باور رسیده است که با استفاده از تکنولوژی فکر می تواند تمام به ناکامی های گذشته خود پایان داده و از نو تحولی بزرگ در خود ایجاد نموده و با یک حرکت نرم افزاری در وجود خود , تمام سیستم تفکر و باورهایش را عوض کرده و به شخصیت جدیدی و در نهایت به دنیایی از اعتماد به نفس , سلامتی , نشاط و آرامش رسیده و زندگی نوینی را پایه گذاری کند. هر آنچه را که بخواهد , بیندیشد و خلق کند . عالی ترین ارتباطات را با انسانها برقرار کرده و در همه عرصه های زندگی خود طوفانی از موفقیت به پا کند .
اساس این تکنولوژی استفاده درست از قدرت بیکران ضمیر ناخودآگاه است . ضمیر ناخودآگاه یک کامپیوتر بسیار عظیم , قدرتمند و با سرعت پردازش بی نظیر است که می تواند تحولی عظیم را در انسان به وجود آورد .
در دنیای انسان همه چیز از فکر آغاز می شود و فکر اولین قدم برای رسیدن به هر دستاوردی برای بشر است به این علت در دین مبین اسلام به پدیده فکر این گونه بها داده شده است , که (( یک ساعت درست و زیبا اندیشیدن را معادل ۷۰ سال عبادت می داند )) اینجاست که فکر عامل اولیه تحول و دستاوردهای آدمی است . و اصولا در قرآن کریم آنجایی که خدای رحمان به پاره ای از آیات تفکر آمیز خود اشاره می کند در پایان می فرماید : (( اینها آیات و نشانه هایی است برای انسانهایی که تفکر می کنند )).
تکنولوژی فکر این مقوله را در انسان بطور سیستماتیک و اصولی سامان می دهد و او را به گونه ای برنامه ریزی می کند که بطور اتوماتیک درست , زیبا و خلاق بیندیشد . اگر انسانها بتوانند با اشتیاق فراوان به علم , ثروت , سلامت , آرامش و معنویت فکر کنند قطعا عالم , ثروتمند, سلامت , آرام و با دنیایی از معنویت زندگی خواهند کرد و در دنیا و آخرت سعادتمند خواهند شد. این موفقیت نصیب کسانی خواهد شد که اینگونه بیندیشند.
به امید روزی که همه ما اینگونه بیندیشیم

ریپورتر
7th April 2011, 11:16 AM
دعا نیرومندترین قدرت کائنات (http://ghodratezehneman.blogfa.com/post-219.aspx)
آیا شما تا به حال این جمله راشنیده اید که (( دعا نیرومند ترین قدرت کائنات است )) و آیا داستان معجزاتی را شنیده اید که پس از دعا کردن به وقوع پیوسته است ؟ به نظر شما آیا براستی دعا اینچنین قدرتی دارد؟
می گویند دعا تلاش آدمی برای شناخت خداست . کاملا برخلاف آنچه بعضی از مردم می پندارند ,دعا برای انسان امری کاملا طبیعی است ,نه کاری غریبه و ناماءنوس و رازگونه . انسان همواره دعا کرده است و همواره دعا خواهد کرد. آدمی با ادراک بدوی خود ,آب و آتش ,آفتاب و ستارگان ,جانوران و گیاهان و تصاویر و اساطیر را نیایش می کرده. اما آنچه قطعی و مسلم است این است که انسان بدوی نیایش می کرد .
کاترین پاندر در کتاب قانون توانگری درباره قدرت دعا چنین می گوید:((به راستی نمی توان قدرت دعا را در ایجاد توانگری مدام و رضایت بخش نادیده انگاشت .انسانی که هر روز و به طور منظم دعا می کند می تواند یقین بدارد که کامیاب خواهد شد . زیرا خود را با غنی ترین و کامیاب ترین نیروی کائنات همنوا کند . عیسی مسیح وعده داده است :(و هر آنچه با ایمان به دعا طلب کنید,خواهید یافت ) )) .
خود خدا در قرآن می فرماید((بخوانید مرا تا استجابتتان کنم )) و امام صادق (ع) می فرماید (( نیازهای خود را از خدا بخواهید و این طور باور داشته باشید که نیازهایتان هم اکنون پشت در است )) اما بسیاری از افراد اینگونه تصور می کنند که در این زمانه که گناه در بین مردم زیاد شده است دیگر دعا مستجاب نمی شود . اما آیا واقعا اینگونه است ؟ استاد ژولیده نیشابوری در شعری پاسخ شایسته ای به این سوال داده است که خدا خطاب به بندگانش می گوید :
اگر گم کرده ای ای دل کلید استجابت را بیا یک لحظه با ما باش پیدا کردنش با من

ریپورتر
7th April 2011, 11:17 AM
قدرت انرژی در دنیا و بدن ما (http://ghodratezehneman.blogfa.com/post-221.aspx)
شاید شما جز كسانی باشید كه بدن مادی را تنها واقعیت میدانید. توجه كنید وقتی بدن می میرد چه اتفاقی برای انرژی می افتد، نیروی حیاتی كه به بدن فیزیكی تان حیات می بخشد و به حواس معنا می دهد.
قانونی در فیزیك حاكم است مبنی بر این كه در جهان انرژی هرگز از بین نمی رود،صرفآ تبدیل می شود. نیروی كار موجود در پس بدن مادی با تمام عملكردهایش شامل مجموعه ای از انرژی است كه بدون آن بدن فیزیكی نمی تواند موجودیت داشته باشد. این سیستم شامل سه بخش است:

بدن های لطیف یا بدن های انرژی

چاكراها یا مراكز انرژی

نادی ها ویا كانال های انرژی

نادی ها (Nadi-eye)
در این سیستم نادی ها به منزله شبكه ظریفی از شریان ها هستند. اصلاح نادی در سانسكریت به معنای نی، رگ یا سیاهرگ است. نادی به عنوان كانال های انرژی، انرژی حیاتی یا پرانا را در تمام سیستم انرژی لطیف انسان حمل می كند. مهم ترین كانال های انرژی سوشومنا، آیدا و پینگالا نامیده می شوند. در بعضی متن های قدیمی هندی و تبتی به 72000 نادی اشاره شده است.
این كانال ها به موازات ستون مهره (آیدا و پینگالا) و یا در ستون مهره(سوشومنا) از لگن تا سر امتداد دارند و تمام چاكراهای اصلی و بسیاری از چاكراهای فرعی را مستقیمآ و همچنین تمام بخش های دیگر سیستم انرژی را به صورت غیر مستقیم به هم وصل می كنند.
این اتصال به خصوص برای چاكراهای ریشه و چشم سوم اهمیت دارد. زیرا انرژی ها بر حسب نیاز چاكرای چشم سوم، مستقیمآ از منطقه لگن به حركت در می آیند.
سوشومنا كانالی است كه نیروی به اصطلاح كندالینی در آن به سمت بالا جریان دارد.
نیروی كندالینی در انتهای ستون مهره ها در پایین ترین نقطه مانندِ "مار چنبرزده" خوابیده است و از راه مركز انرژی ریشه وارد سیستم می شود و شكل بسیار نیرومندی از انرژی قطبی حیات و نشان دهنده ی انرژی كیهانی خلاق است.
در اغلب افراد ، جریان نیروی كند الینی در سوشومونا در حد قطره قطره است. در اثر رشد آگاهی كندالینی بیدار شده و مانند رودی متلاطم از سوشومنا بالا می آید و چاكرها را فعال می كند و بسط می دهد. به عبارت دیگر كندالینی برای چاكراها امواجی را كه انسان در طول دوره تكامل نیاز دارد تا به انرژی های مختلف و توانایی های مادی و تلفیق این دو دست یابد، تامین می كند.
پینگالا حامل انرژی خورشیدی و سرشار از گرما و شوق است. از سمت راست چاكرای ریشه شروع و در بالا ترین نقطه سوراخ سمت راست بینی پایان می یابد. آیدا حامل انرژی ماه، سرد و آرام است و از سمت چپ ریشه شروع و در سوراخ سمت چپ بینی خاتمه می یابد. این دو نادی در طول مسیر از چاكرای ریشه به طرف بینی به دور سوشومنا می پیچند. آیدا و پینگالا قادرند مستقیمآ پرانا را از هوا و از راه تنفس بگیرند و مواد سمی را همراه با بیرون دادن نفس به خارج تخلیه كنند.

بدن اتری
بدن اتری از نظر شكل و ابعاد، مثل بدن فیزیكی است و عهده دار نیروهایی مثل شكل دادن به بدن فیزیكی، انرژی حیاتی و خلاق و تمام حس های فیزیكی است. انرژی حیاتی را از راه چاكرای شبكه خورشیدی از خورشید و از راه چاكرای ریشه از خاك می گیرد، نگهداری و تقویت می كند و از چاكرها و نادی ها به طرف بدن فیزیكی جریان می دهد. این دو فرم انرژی زندگی متعادلی را برای سلول های بدن تضمین می كند. وقتی اندام های بدن انرژی كافی دریافت كردند، بدن اتری انرژی اضافی را از راه چاكراها و منافذ پوست به بیرون می فرستند. انرژی كه از پوست خارج می شود برای كسانی كه مهارت در دیدن هاله ها دارند، اولین لایه ایست كه می بینند. این تشعشعات، بدن فیزیكی را مثل لایه ای محافظ در بر می گیرد و از ورود میكروب های بیماری زا و مواد زیان آور به بدن جلوگیری می كنند و همزمان جریان پایداری از انرژی حیاتی را به اطراف ساطع می كنند.
انسان موانعی را در زندگی خود خلق می كند از قبیل: افكار و احساسات منفی(خشم، حسادت، ترس و...) ، عدم هماهنگی شیوه ی زندگی با آنچه بدن به طور طبیعی نیاز دارد (استرس، رژیم غذایی ناسالم، الكل و مخدر و...) كه این موانع جریان انرژی زندگی را در چاكراها و نادی ها قطع می كنند و این گسیختگی بر جریان انرژی هاله ای حول بدن تاثیر می گذارد. انرژی هاله ای همچون حفاظی است كه در برابر بیماری ها كشیده شده است. وقتی كه انرژی هاله ای تخلیه و تهی می شود ، بیماری ها شروع به آشكار شدن در قالب فیزیكی می كنند.
به دلیل ارتباط نزدیك بین شرایط فیزیكی و تشعشعات انرژی بدن اتری، بدن اتری اغلب به عنوان هاله سلامت خوانده می شود. بنابراین بیماری قبل از این كه در بدن فیزیكی عارض شود، در هاله اتری خود را نشان می دهد.
از دیگر عملكرد های مهم بدن اتری نقش آن به عنوان رابط بین بدن های انرژی بالاتر و بدن فیزیكی است. اگر بدن اتری ضعیف شود این ارسال دچار مشكل می شود و فرد ممكن است از نظر احساسی و ذهنی بی تفاوت شود.

شارژ بدن اتری
گیاهان مخصوصآ گل ها و درختان از نظر انرژی شبیه به انرژی بدن اتری انسان هستند و می توانید با این تشعشعات هاله خود را دوباره سرشار از انرژی كنید. می توانید وارد حوزه انرژی گیاهان شوید ، به این منظور زیر هر درختی دوست دارید بنشینید ، پشت به درخت یا به صورتی كه تمام بدنتان با آن تماس داشته باشد، حالا نیروی درونتان را كاملآ با انرژی درخت هماهنگ كنید.
دراز كشیدن روی چمن یا زیر شكوفه های عطر آگین و حتی بودن در كنار شاخه های چیده شده گل ها ، به شما انرژی حیات بخش و هماهنگ كننده خواهد بخشید. گیاهان نسبت به عشق شما واكنش نشان می دهند و با ساطع كردن انرژی از خودشان، از شما قدر دانی می كنند چون یكی از عملكردهای آنان كمك به انسان است كه به این صورت انجام می گیرد.

معنی بیماری
بیماری از بزرگترین نیروهای منفی در جهان شمرده می شود. اما آگاهی ما درباره معنی درونی بیماری ، رنج و درد بسیار محدود است. بیماری در ظاهر گرچه ظالم به نظر می آید اما در ذات خودش برای ما سودمند است. بیماری جسمی همیشه به نحوی نشان دهنده یك موضع گیری اشتباه در امور روانی و معنوی است. بدن های ما در كل همه زندگی ما ، انعكاس احوالات و نمود آگاهی درونی ما هستند.
بدن و روح ما برای سلامت و تكامل به طور طبیعی نیاز به چیزهایی دارد كه راه ما را به سوی كمال مشخص می كند. علائمی كه همراه با بیماری آشكار می شود ، نقطه ای را نشان می دهد كه راه وحدت را ترك كردیم.
یك علامت ، نوعی واسطه اطلاعاتی است و به ما كمك می كند تا جنبه هایی از هستی خود را كه از آن بی خبریم یا آن را سركوب كرده ایم را بشناسیم و انسجام بخشیم. این عدم آگاهی است كه ما را بیمار می كند.
چگونه می توانیم به علائم بیماری پی ببریم و كمبود آگاهی خود را جبران كنیم؟
مهم ترین چیز آن است كه بیماری را رد یا سركوب نكنیم و از آن جهت كه ما را از وجود مشكلی آگاه كرده است، از بیماری شكر كنیم.
اگر در مرحله وحدت با هستی نباشیم ، یقینآ بخش های اصلی وجود خود را دائم سركوب و نفی كرده و نادیده می گیریم و با سركوب همواره تنش و فشاری ایجاد می شود كه جریان آزاد زندگی را در ما متوقف می سازد و بدتر از آن، فشار همواره ضد فشار ایجاد میكند. برای مثال در اتاقی هستید و دیوارها را فشار می دهید زیرا می خواهید آزاد شوید ،هرچه بیشتر دیوار را فشار دهید ضد فشار افزایش می یابد و انرژی شما را میگیرد. اگر فشار دادن را رها و نگاهی به اطراف بیاندازید متوجه در اتاق شده و انرژی تان را به جای تلف كردن در جنگی بیهوده ، به شیوه ای منطقی و سازنده استفاده می كنید.
بنابراین مهم ترین كار این است كه سركوب عواطف و بخش های اصلی وجود خود را متوقف كنید و فقط شاهد آنچه درونتان می گذرد باشید. به رنج ها ، خشم و ترستان توجهی مهر آمیز كنید؛ یقینآ نفوذی كه بر شما دارند ناپدید خواهد شد.
به یاری ریكی می توان احساس تمدد اعصاب نمود و این مساله كمك می كند كه هیجان ها، احساس تدافعی و جدایی را از خود برانید. غالبآ در حین درمان عواطف و مسایل سركوب شده به آگاهی باز می گردند، باید به آن ها خوشامد بگوییم.
دكتر باخ می گوید: بیماری ها هیچ گاه با شیوه های مادی كنونی شفا نیافته و از میان نرود، زیرا بیماری اصلآ مادی نیست و آنچه كه ما بیماری می نامیم حاصل نهایی نیروهایی است كه عمیقآ و در دراز مدت عمل كرده اند.

معنی علائم بیماری از دیدگاه ماوراالطبیعه:

سردردها:
سردردها مبین فشار مفرط هستند. شاید این سردرد ها، حاصل بلند پروازی های افراطی و تلاش برای كمال باشند. از دیگر دلایل شایع این است كه شما باری اضافه بر اندیشه ، فكر و قوای عقلانی خود می گذارید و به حد افراط درگیر افکار خود هستید.آگاهانه و با دنبال کردن احساسات درونی تان تعادل خود را باز می یابید. برای مدتی، وقتتان را صرف خود كنید و فقط اجازه بدهید كه همه چیز به شیوه خود پیش رود. بدون قضاوت كردن، هر آنچه را كه رخ می دهد بپذیرید. این مساله فشارها را رها و فضایی برای صلح ، عشق و شادی ایجاد می كند.
خود را دوست بدارید و تایید كنید و بدانید كه ایمن هستید.

مو:
مو نماد آزادی، نیرو و قدرت است. اگر مشكلی در موها وجود دارد از خود بپرسید آنچه را كه واقعآ می خواهید انجام دهید چیست ؛ البته بدون توجه به توقعات دیگران از شما.
فشار و ترس و عدم اعتماد به جریان زندگی، از دلایل ریزش مو هستند. فشار نشانه ضعف است. آرام و ملایم و متمركز بودن، نشانه قدرت و امنیت است.
خود را دوست بدارید و به زندگی اعتماد كنید.

چشم و گوش:
گوش ها نمایانگر گنجایش شنیدن هستند و مشكل از این ناشی می شود كه چیزی در جریان است كه نمی خواهیم بشنویم. گوش درد در كودكان متداول است چون در خانواده مجبورند به آنچه می گذرد علی رغم میلشان گوش دهند.
چشم ها نمایانگر گنجایش دیدن هستند و مشكل آنها بدین معناست كه نمی خواهیم چیزی را درباره خود یا درباره زندگی، و یا گذشته و حال یا آینده، ببینیم.
به درون خود نظری افكنید و به صدای درونی خود گوش فرا دهید.

گلو:
نمایانگر قابلیت ما برای این است كه بتوانیم آنچه را می خواهیم بگوییم و... هرگاه در ناحیه گلو ناراحتی داشته باشیم معمولآ به این معناست كه احساس می كنیم حق نداریم حرف خود را بزنیم یا توان آن را نداریم كه حق خود را بگیریم. هنگامی كه خلاقیت ما سركوب شود و ناكام بماند و ما كاری را که دوست داریم ، انجام ندهیم و سراسر عمر را برای دیگران زندگی كنیم اغلب ناراحتی های گلو پیدا می كنیم.
باید یاد بگیریم رنجش و خشم خود را (در مقابل دیگران) به روش دیگری بیان كنیم. احساسات خود را بپذیریم و خود را مجبور به قبول شرایط و مسئولیتی كه برایمان دشوار است نكنیم.

قلب:
قلب نمایانگر محبت است و خون نمایانگر شادی. قلب ما با محبت، شادی را به سراسر تن ما تلمبه می زند. هرگاه خود را از شادی و محبت محروم كنیم قلب ما چروك، خشك و سرد میشود ؛ در نتیجه جریان خون كند و آهسته شده و ما به سوی حمله قلبی، كم خونی و... پیش می رویم.
به خود فرصت دهیم تا از شادی های زندگی بهره مند شویم و كارها را با علاقه انجام دهیم.

معده:
همه عقاید وتجربه های تازه ما را هضم می كند. ناراحتی های معده نشانه آن است كه نمی دانیم چگونه تجربه تازه را هضم كنیم ؛ می ترسیم ، زخم معده هیچ چیز جز ترس نیست ، ترس مفرط از به اندازه كافی خوب نبودن و اضطراب برای جلب رضایت دیگران.
باید خود را به روی آنچه زندگی برایتان به همراه می آورد بگشایید و باز و پذیرا باشید.كسانی كه خود را دوست دارند و تایید می كنند هرگز زخم معده نمی گیرند.

كلیه ها:
اگر كلیه های شما مشكل دارند ، احتمالآ مشكل ها و كمبود هایتان را به دوشِ همراه و شریك خود و یا دیگران می اندازید. در نتیجه غالبآ خیلی حساس، نا امید ، پریشان و در حال انتقاد از دیگران هستید. اگر به جای حل مشكلات خود آن را به دوش دیگران بیاندازید خود را مسموم كرده اید.
مشكلات قدیمی را رها كنید. آنها را به گردن دیگران نیندازید. ببینید مشكلات می كوشند چه محدودیت هایی را به شما نشان بدهند، هر آنچه را كه یافتید بپذیرید.

دست ها:
نمایانگر توانایی و گنجایش در آغوش كشیدن تجربه زندگی است. بازوان با گنجایش و ساعدها با توانایی ما ارتباط می یابند. آرنج ها نشانه انعطاف پذیری ما در تغییر جهت هستند. ترس از تغییر و چسبیدن به موقعیت ، ترس از كمبود و از دست دادن ، مشكلات دست را به وجود می آورند.
بپذیرید آن چه از شماست نمی تواند از شما پس گرفته شود. همه تجربه هایتان را با محبت و مسئولیت اداره كنید.

پاها:
پاها ما را در زندگی پیش می رانند. ناراحتی های پا اغلب نشان دهنده آن است كه از پیشروی در مسیری خاص می ترسیم. وقتی نمی خواهیم كاری را انجام دهیم، ناراحتی های جزیی تر پا را می آفرینیم. واریس نمایانگر ماندن در شغل یا مكانی است كه از آن نفرت داریم.
مشكلات پا نماد ترس قطعی از آینده است كه حاصل عدم درك قوانین زندگی است.
خود را تایید كنید و به خود اجازه پیشروی بدهید و در صورت ضرورت استراحت كنید

ریپورتر
7th April 2011, 11:19 AM
" در پشت همه موفقيتهاي فعلي من قدرتي است كه از درون من سرچشمه ميگيرد . نيرويي است كه در همه ما هست . من گمان دارم كه در درون ما بخش كوچكي از خداوند هست كه بايد كشف شود ."

سخناني از يك موفق بزرگ


دوستاي گلم ميدونين ما انسانها از دير باز تحت تاثير كارها و حرفاي تاثير گذار و جادويي ديگران قرار مي گرفته ايم .مطالعه عقيده ها و رفتارهاي بزرگاني كه به موفقيتهاي مادي و معنوي در تمام جنبه هاي زندگيشون رسيده اند به ما كمك ميكنه كه بتونيم موفقيتهاي آنها رو در زندگي خودمون نيز تكرار كنيم و اگر ماهم مانند آنان رو به جلو حركت كنيم ثمره تلاش خودمون رو خواهيم چشيد .
معمولا اولين قدم براي ايجاد تغيرهاي خوب و عالي كسب دانش و آگاهي و باز شدن فكر و ذهن ماست و اگر توجه ما بطور كامل به چيزي معطوف بشه در زندگي خود نيز همان را ظاهر ميكنيم . آگاهي نتيجه قصد و توجه ماست پس اگر توجه خودمون رو به افكاري معطوف كنيم كه زمان رو نميشناسه تغييري در آگاهي مون حاصل ميشه و با تغيير اين آگاهي همه چيز امكان پذير ميشه . اينو مطمئن باش عزيزم .
به ياد داشته باشيد كه اگر خودمون تصميم نگيريم كسان ديگري تصميم ميگرند و ما ميشم اجرا كننده تصميمهاي ديگران آيا ما آنقدر كوچكيم كه ديگران براي ما تصميم بگيرند . آيا حاصل دانه پاشي شما چه خواهد بود ؟ يه مزرعه كوچولو يا يه جنگل پر از درختان تنومند و باشكوه ؟ انتخاب باشماست .

ریپورتر
7th April 2011, 11:20 AM
اصلا به بی پولی فکر نکنید؟؟!!

http://img.tebyan.net/icon/False2.gif تا به حال فكر كرده اید كه تعداد شن های ساحل دریا چقدر است ؟
بگویید دیگر، چند تا ؟ چند ستاره در آسمان هست؟ برای این كه بدانید، تنها راهش اینست كه بشمریدشان! حالا یك سوال دیگر، مگر نه اینست كه تمامی انسان ها و همه موجودات روی زمین نفس می كشند، پس چرا اكسیژن زمین هرگز تمام نمی شود؟!
واقعیت اینست كه ما در دنیایی بسیار گسترده (http://funsara.com/)زندگی می كنیم. جهان اطراف ما گسترده تر از آنیست كه حتی به فكر ما خطور كند. هیچ روزی پیش نیامده كه ما فكر كنیم كه ممكن است، دیگر هوایی برای تنفس نداشته باشیم یا این كه وقتی از خواب بیدار می شویم و شیردستشویی را باز می كنیم، آبی بیرون نیاید. هیچ چیز در این كائنات پایان پذیر نیست. فكر كرده اید كه چند تا دانه شن (http://funsara.com/)در ماسه های ساحل هست؟ چند تا ستاره در آسمان وجود دارند یا این كه تعداد خرچنگ های اقیانوس ها (http://funsara.com/)چقدر است؟ بهتر است فكر نكنید! چون قطعا سرسام خواهید گرفت!
دنیا بیكران و بی پایان است، اما اكثریت ما در زندگی احساس كمبود می كنیم. چیزی را كم نداریم یا اصلا نداریم كه شاید مهم ترین عنصر زندگی ما باشد و آن پول و هزینه های اقتصادی است. احساس كمبود ما به این علت نیست كه پول به قدر كافی وجود ندارد. نه این طور نیست. پول هم مانند هر چیز دیگری در این دنیا نامحدود و بی اندازه است. مثل آب، هوا، شن های ساحل و هر چیز دیگر. آنقدر زیاد هست كه هر زن، مرد یا بچه بتواند به خوبی و خوشی و در رفاه زندگی كند. پس با این اوصاف چرا ما همیشه و هرروز بیش از پیش سعی (http://funsara.com/)می كنیم پول دربیاوریم و باز هم پول كم می آوریم؟! بعضی ها اعتراض می كنند و می گویند كه پول (http://funsara.com/)با بقیه چیزها متفاوت است. پول كه مثل آب و هوا و شن ساحل نیست؛ پول ساخته دست بشر است.
به واقع اینست كه این مفهوم چیزی نیست جز یك ابزار مبادله. ابزاری برای تبادل انرژی، زمان و ایده و طرح فكری با پول. پول تنها یك ابزار و واسطه (http://funsara.com/)است. پاسخ ما به مشكلات مالیمان به نحوه نگاه ما به این مسئله و مقوله پول وابسته است و این كه چگونه فكرمان را به كار بیندازیم. طرز فكر ماست كه مشخص می كند كمبود مالی داریم یا از این حیث هیچ كم و كسری نداریم.
اگر مدام فكر كنیم كه چقدر بی پولیم، زیر بار قرض (http://funsara.com/)داریم له می شویم و كرایه خانه مان عقب افتاده است، این حس نداری و كمبود مدام قوت می گیرد. اگر به وجوه مثبت همان پولی كه داریم، فكر كنیم، آسوده تر خواهیم بود. اگر آن لذات و خوشی هایی كه این ثروت كوچك می تواند برایمان خلق كند را پیش چشم بیاوریم، مبلغ آن چندان برایمان مهم نخواهد بود. علاوه بر این با طرز فكری اینچنین، توانایی كار كردن و خلق پول بیشتر را نیز خواهیم داشت.
اگر كه می خواهید بیشتر و بیشتر پول در بیاورید، سعی کنید به جای اینکه به بی پولی خود فكر كنید، به ثروت تان و اندوخته ی فعلی تان بیندیشید و این كه چقدر امروز در دست و بالتان پول هست. اگر فكر می كنید كه این میلیونرهای شهیر دنیا با غصه خوردن و حرص خوردن پولدار شده اند، اشتباه می كنید. اصلا اینچنین نیست. پولدارهایی كه از فقر (http://funsara.com/)به ثروت رسیده اند، این طور نبوده اند. شما هم نباید باشید، البته اگر می خواهید این حس کم پولی در شما باقی نمان و همیشه هشتتان گروی نهتان نباشد!
گرچه در نگاهی گذرا اینطور بنظر می رسد که تقسیم ثروت در زندگی همگان چندان عادلانه نبوده و دارای تناقضاتی نیز هست، با این حال زیباست. یادتان باشد، برکتهای زندگی آنقدر هست که استرس و نگرانی را بدان راهی نباشد و امیدواری به طلوع (http://funsara.com/)آینده ای بهتر نیز جزئی از زندگیست ...

تاری
7th April 2011, 12:26 PM
یارب
با سلام و تشکر فراوان از زحمتتون ، واقعا مطالب جامع و مفیدی هستش ، پیشنهاد می کنم سایر دوستان هم یه سری به مطالب این تاپیک بزنن ، ضرر نمی کنن.
وقتی درک جملات بر فردی چون بنده ، لذتی چند برابر داره که در اتفاقات مسیر زندگی برام ملموس بوده با بهای گران و سخت ( البته شاید سختیهای بعد این سخت گفتنم را رد کنه ، الله اعلم ) .
در اینکه فکر قدرت عجیبی دارد ، یقین دارم ، که می تواند انسان را به راحتی محصور کرده و تابع خود کند . ولی همیشه به آخرین سوالم تا این لحظه که ایجاد شده ، نتونستم پاسخی جز سکوت از درونم پیدا کنم . اینکه : قدرت درونم را خودم تعیین می کنم یا تابع قانونی هستم که قبلا برام نوشته شده است ؟ اینکه بنده به موضوعی فکر می کنم و بعد از مدتی بر اساس کوچکی و بزرگی آن ، با بازه ی زمانی اندازه ی آن آرزو یا هدف ، می رسم ؛ بنده اونو در باورم آرزو می کنم (؟) یا در سرنوشتم بوده که به مرور زمان در مسیر زندگیم نمودار می شه و در فکر بنده جاری می شه و بنده اونو هدفم قرار می دم ؟
حیفم اومد بی تشکر رد بشم .
یاعلی

ریپورتر
7th April 2011, 01:16 PM
یارب
با سلام و تشکر فراوان از زحمتتون ، واقعا مطالب جامع و مفیدی هستش ، پیشنهاد می کنم سایر دوستان هم یه سری به مطالب این تاپیک بزنن ، ضرر نمی کنن.
وقتی درک جملات بر فردی چون بنده ، لذتی چند برابر داره که در اتفاقات مسیر زندگی برام ملموس بوده با بهای گران و سخت ( البته شاید سختیهای بعد این سخت گفتنم را رد کنه ، الله اعلم ) .
در اینکه فکر قدرت عجیبی دارد ، یقین دارم ، که می تواند انسان را به راحتی محصور کرده و تابع خود کند . ولی همیشه به آخرین سوالم تا این لحظه که ایجاد شده ، نتونستم پاسخی جز سکوت از درونم پیدا کنم . اینکه : قدرت درونم را خودم تعیین می کنم یا تابع قانونی هستم که قبلا برام نوشته شده است ؟ اینکه بنده به موضوعی فکر می کنم و بعد از مدتی بر اساس کوچکی و بزرگی آن ، با بازه ی زمانی اندازه ی آن آرزو یا هدف ، می رسم ؛ بنده اونو در باورم آرزو می کنم (؟) یا در سرنوشتم بوده که به مرور زمان در مسیر زندگیم نمودار می شه و در فکر بنده جاری می شه و بنده اونو هدفم قرار می دم ؟
حیفم اومد بی تشکر رد بشم .
یاعلی


سلام تاري خانم
نظر لطف شماست خوشحالم خوشتون اومده
در زمينه اين چيزي كه گفتين ارگ به موضوعي فكر كنيد بعد از مدتي نمودار ميشه و بهش ميرسين بايد بگم خلقت جهان مملو از نيروهاي خارق العاده خدادادي هست كه همش هم بستگي به طرز تفكر ما داره اگر ما يك موضوعي رو تو ذهن خودمون پرورش بديم و خوب بهش فكر كنيم چنان نيروي پيدا ميشه توي وجود ما كه حتما به خواسته اي كه بهش فكر كرديم ميرسيم اين قدرت ذهن ما هست و تنهاترين عامل تفاوت انسان با بقيه موجودات.

ریپورتر
23rd April 2011, 09:37 AM
چهار كليد براي گوش دادن موثر :
هر مقاله ٬ كتاب يا دوره اي در اين موضوع در نهايت به اين نتيجه ختم مي شود كه چهار كليد براي گوش كردن موثر وجود دارد كه اگر شما در آنها مهارت پيدا كنيد ضريب شيفته گري شما با سرعت بالا خواهد رفت :
۱ - با توجه گوش كنيد : حرف گوينده را قطع نكنيد . با سكوت كامل طوري به حرفهاي گوينده گوش كنيد كه انگار در اين لحظه در دنيا هيچ چيز براي شما مهمتر از آنچه گفته مي شود وجود ندارد . اگر كسي مي خواهد با شما حرف بزند مخصوصا در منزل بلافاصله هر كاري را در دست داريد زمين بگذاريد و تمام توجهتان را متوجه آن شخص كنيد .
تلويزيون را خاموش كنيد . كتاب يا روزنامه اتان را ببنديد و تمام بر آنچه شخص ديگر به شما مي گويد متمركز شويد . اينرفتار به طور واظح به چشم مي آيد و مورد قبول قرار مي گيرد و به شما يك نيروي احساسي عظيم در اين گفتگو مي دهد . به گونه اي گوش دهيد كه گويي از شنيدن آنچه ديگران مي گويند ميخكوب شده ايد . فرض كنيد چشمان شما همانند خورشيدي است كه صورت شخص مقابل را برنزه مي كند هنگاميكه حرفهاي يك نفر عميقا توسط يك نفر شنيده مي شود از لحاظ بيو شيميايي تحت تاثير قرار مي گيرد و مغزش آندروفين كه داروي شادي آور طبيعي است را ترشح مي كند كه باعث مي شود احساس خوبي نسبت به خودش پيدا كند . ارزش شخصيتش افزايش مي يابد و خودش را بيشتر دوست خواهد داشت . و همه اينها سبب مي شود تا او شما را به خاطر گوش كردن با دقت ٬ بيشتر دوست بدارد و به شما اطمينان كند . مسلما مزاياي اين اتفاق غير قابل باور است .
۲ - قبل از جواب دادن کمی مکث کنید : به جای اینکه بلافاصله پس از قطع شدن صحبت های طرف مقابل شروع به حرف زدن کنید سه تا پنج ثانیه منتظر بمانید و آرام باشید و اجازه دهید سکوت برقرار شود . هنگامیکه مکث می کنید سه اتفاق می افتد که همگی به نفع شماست .


اول انکه شما حرف شخصی را که برای جمع کردن افکارش قبل از ادامه دادن کمی مکث کرده قطع نکرده اید .
دوم اینکه شما با مکث خود به او می فهمانید که آنچه که او گفته چقدر مهم بوده و شما با دقت به ان توجه کرده اید . این کار باعث می شود تا ارزش گوینده بالا رفته و به شما به عنوان یک شخص با جذابیت و با هموش نگاه کند .
سوم اینکه شما دقیقا آنچه او می گوید را می شنوید و نه تنها به کلمات او بلکه به منظور او نیز در طح عمیقتری توجه می کنید . یک بار این را امتحان کنید و نتیجه انرا ببینید .

۳ - برای روشن شدن مطلب سوال کنید : هیچ وقت مطمئن نباشید که منظور اصلی گوینده را از حرفهایی که گفته است می دانید . در عوض با سوالاتی مثل منظور دقیق شما چه بوده یا چطور این حرف را می زنید ٬ به او اجازه دهید تا انچه را که در ذهن دارد کاملا برای شما بیان کند و در اینجا یکی از مهمترین قوانین برقراری ارتباط وجود دارد : کسی که سوال می کند کنترل گفتگو را در اختیار دارد .
کسی که به سوالات جواب می دهد توسط پرسشگر کنترل می شود زیرا هنگامی که در مورد جواب یک سوال صحبت می کند صددرصد حواسش بر روی آنچه می گوید متمرکز می شود و نمی تواند به چیز دیگری فکر کند در نتیجه کاملا در کنترل پرسشگر قرار می گیرد .
نکته شیفته کردن دیگران با این روش در سوالات اندیشمندانه ی شماست و این کاری است که انسانهای موفق در ارتباطشان به طور منظم از آن استفاده می کنند .
۴ - نتیجه را نشان دهید : حتی اگر با استفاده از کلمات خودتان باشد . این کار نمایشگر میزان گوش کردن موثر است و موید این نکته است که شما به جای گوش دادن تلفنی ( بدون توجه ) که امروزه بسیار متداول است عمیقا گوش کرده و توجه می کنید . هنگامیکه حرفهای طرف مقابل تموم شد بعد از چند ثانیه مکث با عبارتی مثل این حرفتان را شروع کنید : " پس شما دقیقا این کار را انجام دادید و این اتفاق افتاد و شما تصمیم گرفتید که آن کار را انجام دهید ٬ درست است ؟ "
هنگامیکه گوینده آنچه را که گفته بود تایید کرد شما می توانید با سوالی دیگر یا با توضیح مطلب دیگری از او حرفتان را ادامه دهید

ریپورتر
23rd April 2011, 09:38 AM
راهکارهای ساده برای جاری شدن کلام(فن بیان)
اگر به نکات زیر دقت کنید هنر فن بیان و محاوره بسیار آسان می شود و در موقعیت های اجتماعی با اعتماد به نفس کامل می توانید ارتباط برقرار کنید.
بیشتر افراد در موقعیت های اجتماعی در ابتدا احساس آشفتگی ، خجالت و غریبی می کنند.
در وضعیتی که شما احساس می کنید راجع به موضوع مورد بحث چیزی نمی دانید باید با حرفی سکوت و سردی بین خود و نفر مقابل را بشکنید و بحث را شروع کنید. در این حالت چه می کنید ؟!

اولین قانون برای شروع گفتگو :


۱- بخواهید که درباره ی موضوع اصلی صحبت کنید نه حاشیه :

۱-۱ در محیط کاری :
اگر شما با یک بازاریاب حرفه ای طرف هستید ، او هر طور شده رشته کلام را به دست می گیرد تا به هر صورت محصول خود را ارائه دهد ، به یاد داشته باشید او هیچ وقت شما را در موقعیتی قرار نمی دهد که کلمه بله یا خیر را در مورد تایید یا عدم تایید جنس مورد نظر بگویید .
به طور مثال شما هرگز از دهان آنها این حرف را نمی شنوید که : آیا می خواهید این بیمه را بخرید ؟!حتی اگر با خرید مخالفت کنید باز هم پافشاری او بیش ترشده و با با عباراتی مثل : شما اصلا” در مورد این بیمه چیزی می دانید ؟!! و در این وقت است که او قاطعانه پاسخ شما را خودش می دهد ” نه هیچی نمی دانید ” و یک سری چیزهایی بیان می کنند که شاید در نهایت هیچ ربطی به موضوع اصلی نداشته باشد ، در این حالت فروشنده راحت می تواند به هدف اصلی خود برسد و بحث را ببندد. این بازاریاب ها سوالاتی می کنند تا شما را به اهداف و پیش بینی های ذهن خود نزدیک کرده و چون شما در موقعیت یک فروشنده نیستید ، بالاخره راضی به خرید می شوید ! بنابراین موضوع اصلی بحث را فراموش نکنید.
۲-۱- این حالت در موقعیت های روزمزه اجتماعی چگونه می شود ؟
فرض کنید سر میز شام هستید با دوستانتان ، شما نباید فقط بگویید ” این مرغ چقدر خوشمزه است !” بلکه با اضافه کردن کلماتی به سوال خود منتظر پاسخی می مانید !
بطور مثال ” این مرغ چقدر خوش مزه است بصورت دلمه در یک شب دیگر بسیار لذید می شود ! بگویید کی و کجا آن را درست کنیم و بخوریم ؟!
خوب ! سکوتی بین شما و آنها ایجاد می شود که در حین اینکه آنها از درون از دست شما عصبی هستند ولی تنها شما آنها را مجبور کردید که با خوشحال نشان دادن خود سعی کنند تنها نظر شما را بپذیرند و موضوع گفتگو شروع می شود!
مثال دیگر :
شما می خواهید در مورد لباس یک خانم نظر دهید و آن را کامل تر کنید :
شما نباید بگویید :” چه لباس قشنگی ” خوب ، مطمئنا” او تنها پاسخ می دهد ” متشکرم! ”
بنابراین این طور می پرسید :” چه لباس قشنگی ! از کجا خریده ای ؟ ” ، در این حالت پاسخ او کامل تر است و حداقل می دانید از کدام فروشگاه خرید کرده است ، پس این طور ادامه می دهید و می پرسید : ” آن فروشگاه کجاست ؟” و در ادامه می گویید” همسر من ( یا کس دیگر را مثال بزنید ) از جای دیگر خرید می کند، من واقعا” لباسهای سبک اصیل و رسمی را دوست دارم تقریبا” شبیه مدلهایی که درتلویزیون است ، شما دیده اید ؟! ” و به این ترتیب گفتگو ادامه می یابد …
۲- آرام و خونسرد باشید :
یک فرد خونسرد باعث آرامش فردمقابل هم می شود ، همیشه باادب باشید و با روی خوش ، دیگران همیشه با چنین کسی دوستانه برخورد می کنند.
۳- می توانید دقیقا” از جایی که هستید شروع کنید :
به طور مثال اگر مورد اصلی بحث محیطی است که در آن هستید این طور می گویید :
” چه دکور جالبی !” ” نظر شما درباره ی رنگ آمیزی آن چیست ؟!”
نباید دائم به آن چیزی که خودتان علاقه دارید اشاره کنید ، نظر دیگران را بخواهید تا پاسخی هم از آنهاداشته باشید واین چنین است که ناخودآگاه گفتگو شروع می شود.
اگر در موقعیتی قرار بگیرید که به عنوان نقد کننده خبری هستید بازهم نظر دیگران را بپرسید و آنها را در بحث سهیم کنید.
در باره ی موضوعی که ممکن است کسی ناراحت شود بحث نکنید چرا که خیلی موضوعات عادی و عمومی هستند که افراد می توانند بدون ایجاد دلخوری در مورد آنها گفتگو کنند.
در واقع مهم این است که به طریقی آنها را درگیر بحث کنید و محاوره به خودی خود ادامه می یابد.
به یاد داشته باشید اگر بین افراد ، سکوتی حاکم شود آنها چون هنر شروع کردن بحث را ندارند ، خیلی خوشحال می شوند که کسی مثل شما بتواند گفتگو را آغاز کند

ریپورتر
23rd April 2011, 09:39 AM
چاکراها (http://www.aftab.ir/blog/?p=2295)

یک کتاب کوچک با جلد کنفی ,خط نوشته قرمز و کاغذهای کاهی , در قفسه های انتهایی شهر کتاب , باعث نوشتن این پست شد. در ضمن این پست نتیجه یک تجربه شخصی است که با خوندن یک کتاب آغاز شد.
آیا تا به حال به دنبال راهی برای درمان دردهایتان که اغلب منشا روحی و روانی دارند و در زندگی سرتاسراسترس و پرمشغله ما انسانها جا خوش کرده اند , بوده اید؟ شاید ندانید که درمان این دردها همگی درون بدن خودمان وجود دارند و ما از آنها بی خبریم و به قرصها و داروهای شیمیایی پناه می بریم. درون بدن انسان انرژی هایی وجود دارند که تنها کافی است آنها را بشناسیم و به آزاد شدن این انرژی ها کمک کنیم .
چقدر راجع به چاکراها (http://www.aftab.ir/articles/applied_sciences/psychbiology/c12c1199092390p1.php) می دانید؟

http://www.aftab.ir/blog/wp-content/uploads/2010/08/chakra-man.jpg (http://www.aftab.ir/blog/wp-content/uploads/2010/08/chakra-man.jpg)

چاکرا کلمه ای است سانسکریت به معنی چرخ، چاکراها در واقع مبدلهای انرﮋی لطیف اند وروی یک خط در امتداد ستون فقرات قرار دارند. از نظر علم فیزیولوژیک درنقاطی ازبدن که عصب سمپاتیک و پاراسمپاتیک و غدد درون ریز به هم می رسند محل یک چاکرا است.
چاکرا ها انرﮋی حیاتی کیهانی را که همیشه اطراف ما هستند را می گیرند و آن را به فرکانسهای گوناگونی که سیستم انرﮋی برای حفظ سلامت ما نیاز دارد تبدیل می کنند. این مراکز را با اشعه ایکس و یا MRI نمیتوان دید اما هزاران سال است که شرقی ها از اهمیت آنها که باعث می شوند انرﮋی زندگی ازمیانشان جریان یابد، مطلع هستند. چاکراهای متعادل، جریانهای دورانی انرﮋی هستند که در جهت عقربه های ساعت با بسامد خاصی حرکت می کنند (گردش به سمت راست انرﮋی را وارد و گردش به سمت چپ انرﮋی مصرف شده را خارج میسازد).
مسائلی همچون بیماری، جراحت و استرس تعادل چاکراها را به هم می زند که در این صورت چرخش چاکراها احتمالا خلاف حرکت عقربه های ساعت و یا افقی و عمودی میشود. که اگراین نقص ﭙایدار بماند موجب بروز بیماری های مزمن و الگوهای فکری ، عادتی ، احساسی و رفتاری می شود.
چاکراها از طریق غدد درون ریز و سیستم عصبی بر جسم اثر متقابل دارند.
همانطور که کالبد فیزیکی از اعضای حیاتی کم اهمیت تر هم تشکیل شده است ، کالبد انرژی نیز دارای چاکراهای اصلی و فرعی است. برای هر فرد ۷ چاکرای اصلی و ۲۱ چاکرای فرعی و حدود ۱۳۰ ـ ۹۰۰ ریزچاکرا قائل هستند. اکثر علوم انرژی بر هفت چاکرای اصلی توافق دارند که این هفت چاکرای اصلی با یکی از هفت غده درون ریز بدن و همچنین با گروهی از اعصاب که شبکه نامیده میشوند مرتبط هستند.
اما هفت چاکرای اصلی عبارتند از: ریشه، خاجی، شبکه خورشیدی ، قلب ، گلو، چشم سوم ، تاج ، که به رنگهای رنگین کمان هستند.
جالب است بدانید , چاکراها در کتب باستان به شکل گل‌های نیلوفر (لوتوس) با تعداد گلبرگ‌های مختلف نشان داده شده‌اند. لوتوس به معنی نیلوفر بوده و نیلوفر در شرق به عنوان سمبل مقدس می‌باشد.
چاکراها نیز زیر شاخه ای ازریکی (http://www.aftab.ir/articles/applied_sciences/psychbiology/c12c1193240072_reiki_p1.php) هستند, اما در مورد تمرینات ریکی عموما توصیه می شود فرد زیر نظر پزشک یا فرد متخصص به تمرینات بپردازد اما هدف از این پست, تنها آشنایی جزیی با چاکراها است و همانطور که می دانید این بحث مفصل تر از آن است که بتوان در یک صفحه به آن پرداخت. طی هفته های آینده قصد دارم به معرفی تک تک چاکراها و همچنین تمرین هایی برای فعال (http://www.aftab.ir/articles/applied_sciences/psychbiology/c12c1212039154_chakra_p1.php) کردن این مراکز انرژی (http://www.aftab.ir/articles/applied_sciences/psychbiology/c12c1196865393p1.php)در بدن بپردازم, با ما همراه باشی

ریپورتر
23rd April 2011, 09:39 AM
مراکز انرژی بدن انسان (چاکرا)




در بدن مراکزی وجود دارد که به آنها مراکز انرژی یا چاکرا گفته می شود. چاکرا کلمه ای سانسکریت به معنای چرخ است. چاکراها یا مراکز انرژی در حال چرخش هستند و بخش های بسیار مهمی از کالبد انرژی محسوب می شوند...













http://www.aftab.ir/articles/applied_sciences/psychbiology/images/e2e9eada3f1f43123f64635a078c7ed5.jpg












در بدن مراکزی وجود دارد که به آنها مراکز انرژی یا چاکرا گفته می شود. چاکرا کلمه ای سانسکریت به معنای چرخ است. چاکراها یا مراکز انرژی در حال چرخش هستند و بخش های بسیار مهمی از کالبد انرژی محسوب می شوند.
همانند کالبد فیزیکی که از اعضای حیاتی و کم اهمیت تر تشکیل شده است، کالبد انرژی نیز دارای چاکراهای اصلی و فرعی و چاکراهای بسیار کوچک است. چاکراهای اصلی، مراکز انرژی در حال چرخش هستند که به طور معمول ۳ تا ۴ اینچ قطر دارند و اعضای اصلی و حیاتی کالبد فیزیکی را کنترل می کنند و به آنها انرژی می دهند. چاکراهای اصلی درست مانند نیروگاه هایی هستند که انرژی حیاتی را برای اعضای حیاتی و اصلی تامین می کنند.
اگر این نیروگاهها به خوبی کار نکنند اعضای حیاتی ضعیف یا بیمار می شوند، زیرا برای درست کارکردن، انرژی حیاتی کافی ندارند. قطر چاکراهای فرعی یک تا دو اینچ است و چاکراهای بسیار کوچک بخش های کم اهمیت تر کالبد جسمانی را کنترل کرده و به آنها انرژی می دهند. چاکراها در داخل کالبد فیزیکی نفوذ می کنند و در ورای آن نیز امتداد می یابند.چاکراها از دو طریق "غدد درون ریز و سیستم عصبی" بر جسم اثر متقابل دارند. در مجموع بدن انسان هفت چاکرا دارد و هر یک از این هفت چاکرا با یکی از هفت غده بدن و همچنین با گروهی از اعصاب که شبکه نامیده می شوند مرتبط می باشد. هر یک از این چاکراها به یکی از قسمتهای بدن و وظایف مخصوص درون بدن پیوسته هستند که بوسیله شبکه عصبی یا غددی که به آن چاکرا مربوط می باشند کنترل می شوند.
همه احساسات ، ادراک ، آگاهیها و هر چیزی که ممکن است برای شما اتفاق بیفتد را می توان به هفت دسته تقسیم کرد و هر کدام از این دسته ها به یکی از چاکراها پیوسته است . پس چاکراها نه تنها نماینده اعضای بدن شما هستند بلکه نماینده قسمتهای مخصوصی از حواس و ادراک شما نیزمحسوب میشوند. وقتی شما احساس تنش می کنید ، این تنش را در چاکرای مرتبط با آن قسمت نیز احساس می کنید و این چاکرا و عضو مرتبط با آن دچار استرس می شوند. تنش در چاکرا بوسیله شبکه عصبی که به این چاکرا پیوسته است مشخص می شود و به اندامی که توسط این شبکه کنترل می شوند انتقال می یابد.هنگامی که این تنشها برای مدت زمان طولانی و یا با شدت زیادی در شخص بماند علائم بیماری نمایان می شود. بیماری ها در اثر بسته شدن این مراکز انرژی پدید می آیند.
چاکراها چند وظیفه مهم برعهده دارند:
۱) جذب، گوارش و توزیع پرانا ( انرژی حیاتی )در بخش های مختلف بدن بر عهده آنهاست.
۲) کنترل، تقویت و مسئولیت درست کارکردن کالبد جسمانی و اعضای مختلف آن را برعهده دارند. غدد درون ریز به وسیله بعضی از چاکراهای اصلی تنظیم می شوند و انرژی می گیرند. با کنترل و دستکاری چاکراهای اصلی می توان غدد درون ریز را تحریک یا مهار کرد. تعداد زیادی از ناخوشی ها، تا حدودی ناشی از خوب کار نکردن چاکراها هستند.
۳) بعضی از چاکراها مراکز استعدادهای روانی هستند. فعال سازی چاکراهای خاص ممکن است باعث توسعه یافتن استعدادهای روانی خاص شود. برای مثال چاکراهای کف دست برای فعال کردن، آسانترین و امن ترین چاکراها هستند. با فعال کردن چاکراهایی که در مرکز کف دستها قرار دارند فرد می تواند توانایی خود را در احساس کردن انرژی های لطیف، هاله درونی، هاله تندرستی و هاله بیرونی توسعه دهد. این کار با تمرکز کردن به سادگی انجام می شود.
تمرینات و تکنیک هائی که می تواند این مراکز را فعال سازند متعدد و ویژه هستند و نیاز به کسب مهارت طی چند ماه تا چند سال است. توانائی و قدرت های حاصل از فعال شدن انرژی چاکراها ، کرامت یا سیدهی(sidhi) نامیده می شود و به معنای قدرت های روحی است . پس شناخت چاکراها به شما کمک می کند تا خود و اطرافتان را بهتر بشناسید.
● انواع چاکراهای رایج (popular chakra model )
۱) چاکرای اول : چاکرای ریشه یا پایه ستون فقرات "مولادهارا "
( Base chakra= Muladhara= root chakra)
چاکرای تکیه گاه ، محل ورود «پرانا» یا انرژی حیاتی است.طیف رنگی مربوط به این چاکرا قرمز است که نشانه زندگی، قدرت، نیروی جسمانی و حیات است. این رنگ روی کم خونی و فقر غذایی اثرخوبی دارد و ارتعاشات تقویت کننده و درمان کننده دارد.
▪ منطقه چاکرا : بین معقد و دستگاه تناسلی (نشیمنگاه)
▪ غدد مرتبط : فوق کلیوی که آدرنالین تولید می کند.
▪ رنگ : قرمز تند
▪ عطر: درخت سدر – درخت میخک
▪ عضو وابسته: استخوان ها ،دندان ها، ناخن ، پا ،روده،مقعد، پروستات
▪ شکل : نیلوفر چهار پر
▪ تاثیرات: امنیت ، بقا ، ایمان ، ارتباط ، پول ، خانه . توانایی بنا کردن و حاضر بودن در زمان و مکان . همچنین این چاکرا ارتباط مادر با شخص را منعکس می کند و با احساس شخص در رابطه با بودنش بر روی زمین و همچنین با جسم در ارتباط است . تنشهایی که در جسم بوسیله این چاکرا کنترل می شود در قسمتهایی که به این چاکرا ارتباط دارد نشان داده می شود.
۲) چاکرای دوم :چاکرای خاجی یا مرکز کلیه "سواد هیستانا"
(Sacral chakra= Swadhisthana)
این چاکرا در قسمت پایین شکم قرار گرفته است . طیف رنگی مربوط به این چاکرا نارنجی می باشد. نارنجی علامت انرژی است. این رنگ قدرت ارتباطی، دفع خشم و کنترل بر خویشتن را متعادل می کند و مسائل مربوط به هضم غذا و گردش خون را منظم می سازد.
▪ منطقه : انتهای ستون فقرات ۱ تا ۱۲ اینچ زیر استخوان خاجی
▪ رنگ: نارنجی
▪ وظیفه : تولید مثل جنسی
▪ غدد مرتبط : پروستات ،گنادها
▪ عضو وابسته : کلیه ها ،مثانه ها ، اسپرم ها ،مایعات بدن ، اعضای تکثیر شونده
▪ شکل : نیلوفر شش پر
▪ تاثیرات : این چاکرا به قسمتی از آگاهی که مربوط به غذا و روابط جنسی است مربوط است. ارتباط این چاکرا با درون است و اینکه جسم به چه چیزی نیاز دارد و چه چیزی او را خشنود می سازد. توانایی شخص برای داشتن بچه نیز در ارتباط با این چاکرا است. همچنین این چاکرا با احساسات و خواستهای احساسی شخص پیوسته است.
۳) چاکرای سوم :چاکرای شبکه خورشیدی یا چاکرای شبکه عصبی زیر معده " مانی پورا"
(Solar plexus chakra= Manipura/Nabhi)
طیف رنگی مربوط به این چاکرا زرد و زرد طلایی است که نشانه عقل، هوش و ذهنیت است. این چاکرا بالاتر از ناف قرار گرفته است. رنگ زرد تأثیر مثبتی روی کبد، طحال، کیسه صفرا و اعصاب دارد و قدرت درمانی برای بیماری مرض قند و یبوست دارد و کنترل کننده چاقی است.
▪ منطقه : در پشت و امتداد ستون فقرات مقابل ناف ، پشت شکم
▪ رنگ: زرد – طلائی
▪ وظیفه : ساختار وجودی
▪ غدد مرتبط : پانکراس
▪ عضو وابسته : شکم، معده ، کبد ، طحال ، دستگاه گوارش ، صفرا ، سیستم عصبی خودکار
▪ شکل : نیلوفر ده پر
▪ تائیرات : قسمتی از آگاهی که وابسطه به این چاکرا می باشد شامل احساس قدرت ، کنترل کردن و آزادی وجود است. فعالیتهای ذهنی و ذهن نیز به این چاکرا پیوسته می باشند. چاکرای شبکه خورشیدی نیز با قسمتی از وجود که به آن شخصیت یا خود( ضمیر شخصی) می گویند مرتبط است.
۴) چاکرای چهارم : چاکرای قلب یا عشق الهی " آنات هاتا "
(Heart chakra= Anahata)
در وسط جناق سینه و بالای قلب قرار دارد. طیف رنگی مربوط به این چاکرا سبز است.
▪ منطقه : در پشت و بین دو کتف و بالاتر از قلب
▪ رنگ : سبز ، صورتی
▪ وظیفه : عشق خالص
▪ غدد مرتبط : تیموس
▪ عضو وابسته : قلب ،قفسه سینه ، پوست ، گردش خون ، حفره شکم
▪ شکل : نیلوفر دوازده پر
▪ تاثیرات : احساس عشق و ارتباط با مردم در نزدیکی قلب (بعنوان مثال: مادر ، پدر ، خواهر و برادر ، همسر و فرزندان).مشکل تنفس یا ششها تنش را در چاکرای قلب نشان می دهد.
۵) چاکرای پنجم: چاکرای گلو یا حلق "ویهودها "
(Throat chakra= Vishuddha= Vishuddhi)
این چاکرا روی حلق قرار گرفته است. طیف رنگی مربوط به این چاکرا آبی است که علامت جاودانگی، اخلاص و الهام است. این رنگ روی بیماریهای گرفتگی گلو و ناراحتی های عصبی تأثیرگذار است.
▪ منطقه : پائین و پشت مهره گردن ، بین گودی گلو و حنجره
▪ رنگ : آبی کمرنگ
▪ وظیفه : بیان ، بودن
▪ غدد مرتبط : تیروئید
▪ عضو وابسته : گردن ، گلو ، فک و بازوها را کنترل می کند و به عصبهای بازویی یا گردنی مرتبط است.
▪ شکل : نیلوفر شانزده پر
▪ تأثیرات: نشان دهنده بیان کردن و دریافت کردن است . در اینجا بیان کردن می تواند از طریق ارتباط برقرار کردن با چیزی که می خواهید و یا چیزی که احساس می کنید باشد و همچنین می تواند بصورت هنری مانند نقاشی هنرمند، موسیقی یک موسیقیدان و استفاده از اشکال برای بیان درون خود باشد.
۶) چاکرای ششم : چاکرای پیشانی یا چشم سوم" آجنا "
(Brow chakra= Ajna= third eye= Bindu)
در سمت پیشانی و کمی بالاتر از بین دو چشم قرار دارد. طیف رنگی مربوط به این چاکرا آبی نیلی است. این رنگ باعث باز شدن چشم سوم - دید بیرونی و درونی - است. این رنگ برای آرامش و درمان بیماریهای ذهنی مفید است. رنگ نیلی آگاهی را بالا می برد و برای زنده کردن خاطرات فراموش شده مفید است.
▪ منطقه : بین دو ابروان ، به پهنای یک بند انگشت بالای پل بینی و جلوی سر
▪ رنگ: نیلی،بنفش
▪ وظیفه:دانش هستی
▪ غدد مرتبط:هیپوفیز صنوبری
▪ عضو وابسته:صورت، چشم، گوش، بینی
▪ شکل:نیلوفر دو پر(۹۶ پر)
▪ تاثیرات:این چاکرا با درونی ترین قسمت وجودی انسان ( به عقیده غربیهای باستان مربوط به ناخودآگاه می باشد) که روح نام دارد و همچنین معنویت مرتبط است. این مکانی است که محرک ما و میزانی از آگاهی که فعالیتها و در واقع زندگی ما را هدایت می کند در آن قرار دارد.
۷) چاکرای هفتم : چاکرای بالای جمجمه یا تاج سر" ساهاس رارا "
(Crown chakra= Sahasrara)
چاکرای فرق سر در قسمت میانی بالای سر قرار دارد. طیف رنگی مربوط به این چاکرا سفید است. این رنگ برای بیماری های ذهنی مناسب است و خواب را تنظیم می کند.
▪ منطقه : در وسط سرومغز تاج سرقرار دارد
▪ رنگ : سفید
▪ احساس: سرخوردگی ، عدم غلبه برترس و اضطراب
▪ وظیفه : وجود مطلق
▪ غدد مرتبط : صنوبری (کاجی شکل ) و مخاطی
▪ عضو وابسته : مغز ،مخچه
▪ شکل : نیلوفر هزار پر
▪ تاثیرات : این چاکرا به احساس یگانگی و جدایی مربوط است و ارتباط ما را با زمین و همچنین با پدرمان نشان می دهد. چاکرای هفتم نمایانگر ارتباط با پدر است که ارتباط ما با قدرت و همچنین در نهایت ارتباط ما را با خدا را نشان می دهد. وقتی کسی احساس جدایی از پدرش را تجربه کرده باشد این چاکرا را می بندد و احساس تنهایی و انزوا را تجربه می کند . مثل اینکه در پوسته ای قرار گرفته باشد و نتواند با اطراف خود ارتباط برقرار کند.

ریپورتر
23rd April 2011, 09:40 AM
به نظر تو بهترین دوست کیه؟
بهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است که اگر یک گل به او تقدیم کنید دسته گلی تقدیم تان می کند و خوب تر از آن است که اگر دسته گلی به آب دادیم، دسته گل هایش را پس بگیرد.
* اگر پیام خدا رو خوب دریافت نکردید، به «فرستنده ها» دست نزنید، «گیرنده ها» را تنظیم کنید.
* خداوند، گوش ها و چشم ها را در سر قرار داده است تا تنها سخنان و صحنه های بالا و والا را جست و جو کنیم.
* خود را ارزان نفروشیم، در فروشگاه بزرگ هستی روی قلب انسان نوشته اند: قیمت=خدا!
* این همه خود را تحقیر نکنید، خداوند پس از ساختن شما به خود تبریک گفت.
* وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است.
* یادمان باشد که خدا هیچ وقت ما را از یاد نبرده است.
* کسی که با خدا حرف نمی زند، صحبت کردن نمی داند.
* آنکه خدا را باور نکرده است، خود را انکار کرده است.
* کسی که با خدا قهر است، هرگز با خودش آشنی نمی کند.
* خدا بی گناه است در پروندۀ نگاه تان تجدید نظر کنید.
* ما خلیفۀ خداییم، مثل خدا باشیم، قابل دسترس در همه جا و همه گاه.
* آنکه خدا را از زندگیش سانسور کند همیشه دچار خود سانسوری خواهد بود.
* خدا از آن کس که روزهایش بیهوده می گذرد، نمی گذرد.
* بیهوده گفته اند تنها «صداست» که می ماند، تنها «خداست» که می ماند.
* روزی که خدا همه چیز را قسمت کرد، خود را به خوبان بخشید.
* برای اثبات کوری کافیست که انسان چشم های نگران خدا را نبیند.
* شکسته های دلت را به بازار خدا ببر، خدا، خود بهای شکسته دلان است.
* به چشم های خود دروغ نگوییم، خدا دیدنی است.
* چشم هایی که خدا را نبینند، دو گودال مخوفند که بر صورت انسان دهن باز کرده اند.
* امروز از دیروز به مرگ نزدیک تریم به خدا چطور؟
*اگر از خدا بپرسید کیستی؟ در جواب «ما» را معرفی خواهد کرد! ما بهترین معرف خداییم، آیا اگر از ما بپرسند کیستی؟ خدا را معرفی خواهیم کرد؟
* وقتی خدا هست هیچ دلیلی برای ناامیدی نیست.
* آسمان، چشم آبی خداست، نگران همیشۀ من و تو.
* خداوند سند آسمان را به نام کسانی که در زمین خانه ندارند امضا کرده است

ریپورتر
23rd April 2011, 09:41 AM
قسمت هایی از دعای عرفه امام حسین (ع) به قلم دکتر علی شریعتی


حمد و سپاس خدایی را سزاست که تیر حتمی قضایش را هیچ سپری نمی شکند و لطف و محبت و هدایتش را هیچ مانعی باز نمی دارد و هیچ آفریده ای به پای شباهت مخلوقات او نمی رسد.
حهل و نادانی من و عصیان و گستاخی من تو را باز نداشت از اینکه راهنمایی ام کنی به سوی صراط قربتت و موفقم گردانی به آنچه رضا و خوشنودی توست. پس
هر گاه که تو را خواندم پاسخم گفتی .
هر چه از تو خواستم عنایتم فرمودی.
هرگاه اطاعتت کردم قدردانی و تشکر کردی.
و هر زمان که شکرت را بر جا آوردم بر نعمت هایم افزودی.
و اینها همه چیست؟
جز نعمت تمام و کمال و احسان بی پایان تو؟!
من کدام یک از نعمت های تو را می توانم بشمارم یا حتی به یاد آورم و به خاطر سپارم؟
خدایا!الطاف خفیه ات و مهربانی های پنهانی ات بیشتر و پیشتر از نعمتها ی آشکار توست.
خدایا!من را آزرمناک خویش قرار ده آن سان که انگار میبینمت.
من را آنگونه حیامند کن که گویی حضور عزیزت را احساس می کنم.
خدایا!
من را با تقوای خودت سعادتمند گردان.
و با مرکب نافرمانی ات به وادی شقاوت و بد بختی ام مکشان.
در قضایت خیرم را بخواه.
و قدرت برکاتت را بر من فرو ریز تا آنجا که تاخیر را در تعجیل های تو و تعجیل را در تاخیر های تو نپسندم.
آنچه را که پیش می اندازی دلم هوای تاخیرش را نکند.
و آنچه را که بازپس می نهی من را به شکوه و گلایه نکشاند.
پروردگار من!
من را از هول و هراس های دنیا و غم واندوه های آخرت رهایی ببخش.
و من را از شر آنان که در زمین ستم می کنند در امان بدار.
خدایا!
به که واگذارم می کنی؟
به سوی که می فرستی ام؟
به سوی آشنایان و نزدیکان؟تا از من ببرند و روی برگردانند.
یا به سوی غریبان و غریبه گان تا گره در ابرو بیافکنند و مرا از خویش برانند؟
یا به سوی آنان که ضعف مرا می خواهند و خواری ام را طلب می کنند؟
من به سوی دیگران دست دراز کنم؟در حالی که خدای من تویی و تویی کارساز و زمامدار من.
ای توشه و توان سختی هایم!
ای همدم تنهایی هایم!
ای فریاد رس غم وغصه هایم!
ای ولی نعمت هایم!
ای پشت و پناهم در هجوم بی رحم مشکلات!
ای مونس و مامن و یاورم در کنج عزلت و تنهایی و بی کسی!
ای تنها امید و پناهگاهم در محاصره ی اندوه و غربت و خستگی!
ای کسی که هر چه دارم از توست و از کرامت بی انتهای تو!
تو پناهگاه منی!
تو کهف منی!
تو مامن منی!
وقتی که راه ها و مذهب ها با همه ی فراخی شان مرا به عجز می کشانند و زمین با همه ی وسعتش بر من تنگی می کند و ...........
اگرنبود رحمت تو بی تردید من از هلاک شدگان بودم.
و اگر نبود محبت تو بی شک سقوط و نا بودی تنها پیشروی من میشد.
ای زنده!
ای معنای حیات! زمانی که هیچ زنده ای در وجود نبوده است.
ای آنکه :
با خوبی و احسانش خود را به من نشان داد.
و من با بدی ها و عصیانم در مقابلش ظاهر شدم.
ای آنکه:
در بیماری خواندمش و شفایم داد.
در جهل خواندمش و شناختم عنایت کرد.
در تنهایی صدایش کردم و جمعیتم بخشید.
در غربت طلبیدمش و به وطن بازم گرداند.
در فقر خواستمش و غنایم بخشید.
من آنم که بدی کردم ... من آنم که گناه کردم.
من آنم که به بدی همت گماشتم.
من آنم که در جهالت غوطه ور شدم.
من آنم که غفلت کردم.
من آنم که پیمان بستم و شکستم.
من آنم که بد عهدی کردم .....
و ... اکنون باز گشته ام.
باز آمده ام با کوله باری از گناه و اقرار به گناه.
پس تو در گذر ای خدای من!
ببخش ای آنکه گناه بندگان به او زیان نمی رساند.
ای آنکه از طاعت خلایق بی نیاز است و با یاری و پشتیبانی و رحمتش مردمان را به انجام کارها ی خوب توفیق می دهد.
معبود من!
اینک من پیش روی توام و در میان دست های تو.
آقای من!
بال گسترده و پر شکسته و خوار و دلتنگ و حقیر.
نه عذری دارم که بیاورم نه توانی که یاری بطلبم.
نه ریسمانی که بدان بیاویزم.
و نه دلیل و برهانی که بدان متوسل شوم.
چه می توانم بکنم؟ وقتی که این کوله بار زشتی و گناه با من است ؟!
انکار؟!
چگونه و از کجا ممکن است و چه نفعی دارد وقتی که همه ی اعضا و جوارحم به آنچه کرده ام گواهی می دهند؟
خدای من!
خواندمت پاسخم گفتی.
از تو خواستم عطایم کردی.
به سوی تو آمدم آغوش رحمت گشودی.
به تو تکیه کردم نجاتم دادی.
به تو پناه آوردم کفایتم کردی.
خدایا!
از خیمه گاه رحمتت بیرونمان مکن.
از آستان مهرت نومیدمان مساز.
آرزوها و انتظارهایمان را به حرمان مکشان.
از درگاه خویشت ما را مران.
ای خدای مهربان!
بر من روزی حلالت را وسعت ببخش.
و جسم و دینم را سلامت بدار.
و خوف و وحشتم را به آرامش و امنیت مبدل کن.
و از آتش جهنم رهایم ساز.
خدای من!
اگر آنچه از تو خواسته ام عنایتم فرمایی , محرومیت از غیر از آن زیان ندارد.
و اگر عطا نکنی هر چه عطا جز آن منفعت ندارد.
یا رب! یا رب! یا رب!
خدای من!
این منم و پستی و فرو مایگی ام.
و این تویی با بزرگی و کرامتت.
از من این می سزد و از تو آن
" چگونه ممکن است به ورطه ی نومیدی بیافتم در حالی که تو مهربان و صمیمی جویای حال منی."
خدای من!
تو چقدر با من مهربانی با این جهالت عظیمی که من بدان مبتلایم!
تو چقدر درگذرنده و بخشنده ای با این همه کار بد که من می کنم و این همه زشتی کردار که من دارم.
خدای من!
تو چقدر به من نزدیکی با این همه فاصله ای که من از تو گرفته ام.
تو که اینقدر دلسوز منی!
خدایا تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟
تو کی غایب بوده ای که حضورت نشانه بخواهد؟
تو کی پنهان بوده ای که ظهورت محتاج آیه باشد؟
کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند.
کور باد نگاهی که دیده بانی نگاه تو را درنیابد.
بسته باد پنجره ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.
و زیانکار باد سودای بنده ای که از عشق تو نصیب ندارد.
خدای من!
مرا از سیطره ی ذلت بار نفس نجات ده و پیش ازآنکه خاک گور بر اندامم بنشیند از شک وشرک رهایی ام بخش.
خدای من!
چگونه نا امید باشم در حالی که تو امید منی!
چگونه سستی بگیرم ,چگونه خواری پذیرم که تو تکیه گاه منی!
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش چنان تجلی کرده ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده.

ریپورتر
23rd April 2011, 09:41 AM
قانون علت و معلول ( دانه و میوه )
علت هر چه باشد، معلولش نیز همانگونه خواهد شد. دانه هر چه باشد میوه اش همان خواهد شد و عمل هر چه باشد نتیجه ای مشابه خواهد داشت.
کشاورزی در یک زمین واحد دو دانه کاشت: یکی دانه ی نیشکر، و دیگری دانه ی نیم (neem) که درختی گرم سیری و بسیار تلخ است.
دو دانه در یک زمین واحد، آبی یکسان، نوری یکسان، و هوایی یکسان دریافت داشتند; طبیعت هر دو را یکسان پرورش میداد. طبیعت هر دو را یکسان پرورش میداد. دو نهال سر براوردند و شروع به رشد کردند. برای درخت نیم چه اتفاقی افتاد؟
این درخت تمامی الیافش را از تلخی انباشت، در حالی که نیشکر همه رشته های الیافش را با شیرینی انباشت.
چرا طبیعت ویا اگر ترجیح میدهی خدا، نسبت به یکی چنین مهربان است و نسبت به دیگری چنین ستمکار؟!
نه نه. طبیعت نه مهربان است و نه ستمکار. طبیعت بر اساس قوانینی ثابت کار میکند. طبیعت فقط کمک میکند که خصوصیت دانه آشکار شود. تمامی این پروردن صرفا دانه را یاری میکند تا خصوصیت نهفته در خود را آشکار کند. دانه نیشکر خصوصیت شیرینی را داراست. پس گیاه آن چیزی ندارد بجر شیرینی. دانه درخت نیم خصوصیت تلخی را داراست: پس درخت آن نیز چیزی ندارد جز تلخی. دانه هر چه باشد میوه اش آن گونه است.
آن کشاورز به کنار درخت نیم رفت، سه بار تعظیم کرد، 108 بار طواف کرد و بعد گل ، عود، شمع، میوه و شیرینی به آن تقدیم کرد و سپس شروع به دعا کرد: " ای خدای درخت نیم خواهش میکنم به من انبه ی شیرین عطا کن، من انبه ی شیرین میخواهم"! بیچاره خدای درخت نیم! او نمیتواند انبه بدهد، قدرت چنین کاری را ندارد. اگر کسی انبه ی شیرین میخواهد مجبور است دانه ی درخت انبه بکارد.
آنوقت مجبور نیست گریه کند و از هر کس کمک بخواهد. میوه ای که بدست میاورد چیزی جز انبه ی شیرین نیست!
دانه هر چه باشد، میوه ی خود را خواهد داشت.
مشکل و جهل ما آن است که موقع کاشت دانه، به نوع آن بی توجهیم. دائما دانه های درخت نیم میکاریم، اما وقتی زمان برداشت میوه میرسد یکباره آگاه میشویم و انبه ی شیرین میخواهیم! پس مشغول گریه و دعا و امید داشتتن برای انبه میشویم، اما این کارها ثمری ندارد.

ریپورتر
23rd April 2011, 09:42 AM
وای از دست این محبت
در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آن ها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد.
امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور می یافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده تحصیلى سال هاى قبل او نگاهى بیاندازد تا شاید به علّت درس نخواندن او پی ببرد و بتواند کمکش کند.

معلّم کلاس اول تدى در پرونده اش نوشته بود: «تدى دانش آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. تکالیفش را خیلى خوب انجام می دهد و رفتار خوبى دارد. رضایت کامل».

معلّم کلاس دوم او در پرونده اش نوشته بود: «تدى دانش آموز فوق العاده اى است. همکلاسیهایش دوستش دارند ولى او به خاطر بیمارى درمان ناپذیر مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است.»

معلّم کلاس سوم او در پرونده اش نوشته بود: «مرگ مادر براى تدى بسیار گران تمام شده است. او تمام تلاشش را براى درس خواندن می کند ولى پدرش به درس و مشق او علاقه اى ندارد. اگر شرایط محیطى او در خانه تغییر نکند او به زودى با مشکل روبرو خواهد شد.»

معلّم کلاس چهارم تدى در پرونده اش نوشته بود: «تدى درس خواندن را رها کرده و علاقه اى به مدرسه نشان نمی دهد. دوستان زیادى ندارد و گاهى در کلاس خوابش می برد.»

خانم تامپسون با مطالعه پرونده هاى تدى به مشکل او پى برد و از این که دیر به فکر افتاده بود خود را نکوهش کرد. تصادفاً فرداى آن روز، روز معلّم بود و همه دانش آموزان هدایایى براى او آوردند. هدایاى بچه ها همه در کاغذ کادوهاى زیبا و نوارهاى رنگارنگ پیچیده شده بود، بجز هدیه تدى که داخل یک کاغذ معمولى و به شکل نامناسبى بسته بندى شده بود. خانم تامپسون هدیه ها را سرکلاس باز کرد. وقتى بسته تدى را باز کرد یک دستبند کهنه که چند نگینش افتاده بود و یک شیشه عطر که سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود. این امر باعث خنده بچه هاى کلاس شد امّا خانم تامپسون فوراً خنده بچه ها را قطع کرد و شروع به تعریف از زیبایى دستبند کرد. سپس آن را همانجا به دست کرد و مقدارى از آن عطر را نیز به خود زد. تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت مدرسه مدتى بیرون مدرسه صبر کرد تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد. سپس نزد او رفت و به او گفت: «خانم تامپسون، شما امروز بوى مادرم را می دادید.»

خانم تامپسون، بعد از خداحافظى از تدى، داخل ماشینش رفت و براى دقایقى طولانى گریه کرد. از آن روز به بعد، او آدم دیگرى شد و در کنار تدریس خواندن، نوشتن، ریاضیات و علوم، به آموزش «زندگی» و «عشق به همنوع» به بچه ها پرداخت و البته توجه ویژه اى نیز به تدى می کرد.

پس از مدتى، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم تامپسون او را بیشتر تشویق می کرد او هم سریعتر پاسخ می داد. به سرعت او یکى از با هوش ترین بچه هاى کلاس شد و خانم تامپسون با وجودى که به دروغ گفته بود که همه را به یک اندازه دوست دارد، امّا حالا تدى دانش آموز محبوبش شده بود.

یکسال بعد، خانم تامپسون یادداشتى از تدى دریافت کرد که در آن نوشته بود شما بهترین معلّمى هستید که من در عمرم داشته ام.

شش سال بعد، یادداشت دیگرى از تدى به خانم تامپسون رسید. او نوشته بود که دبیرستان را تمام کرده و شاگرد سوم شده است. و باز هم افزوده بود که شما همچنان بهترین معلمى هستید که در تمام عمرم داشته ام.

چهار سال بعد از آن، خانم تامپسون نامه دیگرى دریافت کرد که در آن تدى نوشته بود با وجودى که روزگار سختى داشته است امّا دانشکده را رها نکرده و به زودى از دانشگاه با رتبه عالى فارغ التحصیل می شود. باز هم تأکید کرده بود که خانم تامپسون بهترین معلم دوران زندگیش بوده است.

چهار سال دیگر هم گذشت و باز نامه اى دیگر رسید. این بار تدى توضیح داده بود که پس از دریافت لیسانس تصمیم گرفته به تحصیل ادامه دهد و این کار را کرده است. باز هم خانم تامپسون را محبوبترین و بهترین معلم دوران عمرش خطاب کرده بود. امّا این بار، نام تدى در پایان نامه کمى طولانی تر شده بود: دکتر تئودور استودارد.

ماجرا هنوز تمام نشده است. بهار آن سال نامه دیگرى رسید. تدى در این نامه گفته بود که با دخترى آشنا شده و می خواهند با هم ازدواج کنند. او توضیح داده بود که پدرش چند سال پیش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش کرده بود اگر موافقت کند در مراسم عروسى در کلیسا، در محلى که معمولاً براى نشستن مادر داماد در نظر گرفته می شود بنشیند. خانم تامپسون بدون معطلى پذیرفت و حدس بزنید چکار کرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى نگین ها به دست کرد و علاوه بر آن، یک شیشه از همان عطرى که تدى برایش آورده بود خرید و روز عروسى به خودش زد.

تدى وقتى در کلیسا خانم تامپسون را دید او را به گرمى هر چه تمامتر در آغوش فشرد و در گوشش گفت: «خانم تامپسون از این که به من اعتماد کردید از شما متشکرم. به خاطر این که باعث شدید من احساس کنم که آدم مهمى هستم از شما متشکرم. و از همه بالاتر به خاطر این که به من نشان دادید که می توانم تغییر کنم از شما متشکرم.»

خانم تامپسون که اشک در چشم داشت در گوش او پاسخ داد: «تدى، تو اشتباه می کنى. این تو بودى که به من آموختى که می توانم تغییر کنم. من قبل از آن روزى که تو بیرون مدرسه با من صحبت کردى، بلد نبودم چگونه تدریس کنم.»

بد نیست بدانید که تدى استودارد هم اکنون در دانشگاه آیوا استاد برجسته پزشکى است و بخش سرطان دانشکده پزشکى دانشگاه نیز به نام او نامگذارى شده است. همین امروز گرمابخش قلب یکنفر شوید ... وجود فرشته ها را باور داشته باشید، و مطمئن باشید که محبت شما به خودتان باز خواهد گشت

ریپورتر
23rd April 2011, 09:42 AM
حکایت خورشید و باد (قصه عشق)
روزی خورشید و باد با هم در حال گفتگو بودند و هر كدام نسبت به دیگری ابراز برتری میكرد، باد به خورشید می گفت كه من از تو قویتر هستم، خورشید هم ادعا میكرد كه او قدرتمندتر است. گفتند بیاییم امتحان كنیم، خب حالا چه طوری؟
دیدند مردی در حال عبور بود كه كتی به تن داشت. باد گفت كه من میتوانم كت آن مرد را از تنش در بیاورم، خورشید گفت پس شروع كن. باد وزید و وزید، با تمام قدرتی كه داشت به زیر كت این مرد می كوبید، در این هنگام مرد كه دید نزدیك است كتش را از دست بدهد، دكمه های آنرا بست و با دو دستش هم آنرا محكم چسبید. باد هر چه كرد نتوانست كت مرد را از تنش بیرون بیاورد و با خستگی تمام رو به خورشید كرد و گفت: عجب آدم سرسختی بود، هر چه تلاش كردم موفق نشدم، مطمئن هستم كه تو هم نمی توانی.
خورشید گفت تلاشم را می كنم و شروع كرد به تابیدن، پرتوهای پر مهرش را بر سر مرد بارید و او را گرم كرد. مرد كه تا چند لحظه قبل با تمام قدرت سعی در حفظ كت خود داشت دید كه ناگهان هوا تغییر كرده و با تعجب به خورشید نگریست، دید از آن باد خبری نیست، احساس آرامش و امنیت كرد. با تابش مدام و پر مهر خورشید او نیز گرم شد و دید كه دیگر نیازی به اینكه كت را به تن داشته باشد نیست بلكه به تن داشتن آن باعث آزار و اذیت او می شود. به آرامی كت را از تن بدر آورد و به روی دستانش قرار داد.
باد سر به زیر انداخت و فهمید كه خورشید پر عشق و محبت كه بی منت به دیگران پرتوهای خویش را می بخشد بسیار از او كه می خواست به زور كاری را به انجام برساند قویتر است.
باز هم عشق (بی منت) برتر است.

ریپورتر
23rd April 2011, 09:42 AM
دلایل اتفاقات را درک کنید
هر چیزی به دلیلی رخ می دهد
گاهی اوقات افرادی وارد زندگی تان می شوند و شما بلافاصله متوجه می شوید که آن ها به دلیلی آن جا بوده اند.
برای این که به نوعی منظوری را برسانند ، درسی را به ما بدهند یا کمک کنند تا بفهمید و بدانید که هستید و چه کسی میخواهید بشوید.
شما هرگز نمیدانید این افراد چه کسانی می توانند باشند ، اما همین که چشمتان به آن ها می افتد ، همان لحظه متوجه می شوید که آن ها در زندگی تان به صورتی اساسی تأثیر خواهند گذارد.
گاهی اوقات وقایعی باریتان اتفاق می افتد که در آن لحظه به نظرتان وحشتناک ، دردناک و غیر منصفانه می رسد اما با نامل و تفکر تشخیص می دهید که بدون غلبه کردن بر آن موانع شما هرگز نمیتوانستید به نیروی بالقوه ، قدرت ، اراده و یا شجاعت خود پی ببرید.
هر چیزی به دلیلی اتفاق می افتد. هیچ اتفاقی شانسی یا تصادفی نیست. بیماری ، عشق ، لحظاتی که حقیقت فراموش می شود ، حماقت های محض و ... همه برای آزمایش محدوده روح ما اتفاق می افتند.
بدون این امتحان های کوچک ، زندگی شبیه جاده هموار یکنواخت ، مستقیم و صافی می شد که علی رغم امن و راحت بودن ، کسل کننده و کاملا بی معنی می بود.
افرادی که شما ملاقات می کنید بر زندگی تان اثر میگذارند. موفقیت ها و شکست هایی که تجربه می کنید میتوانند شخصیت شما را بسازند. از تجربیاتبد میتوان درس هایی آموخت. در حقیقت این مهم ترین نجارب هستند. اگر کسی به شما صدمه بزند ، به شما خیانت کند یا قلبتان را بشکند ، آن ها را ببخشید چرا که به شما کمک کرده اند که درباره اعتماد بیاموزید و در مورد اینکه دریچه قلبتان را به روی چگونه افرادی میگشایید ، محتاط عمل نمایید.
اگر کسی شما را دوست داشته باشد ، آن ها را بدون قید و شرط دوست داشته باشید نه تنها برای آنکه شما را دوست دارند ، بلکه به خاطر آن که به شما یاد میدهند دوست داشته باشید و چشم ها و قلبتان را به روی چیز های کوچک بگشایید.
هر روزتان را به حساب آورید. قدر هر چیزی را بدانید چرا که ممکن است دیگر هرگز نتوانید دوباره آن را تجربه کنید. با مردمی که هرگز قبلا با آن ها صحبت نکرده اید سخن بگویید و در عمل شنونده باشید.
رها و ازاد باشید. انتظارات تان را بالا ببرید. سرتان را بالا نگه دارید چرا که این حق و شایستگی را دارید . به خود بگویید که شخص بزرگی هستید و به خود ایمان داشته باشید ، چرا که اگر به خود ایمان نداشته باشید ، هیچ کس دیگری هم به شما اعتقادی نخواهد داشت. زندگیتان را خودتان بسازید

ریپورتر
23rd April 2011, 09:43 AM
متد سیلوا شیوه ای است برای ریلاکس و آرمیده ساختن ذهن و بدن و سپس استفاده از فرکانسهای کم بسامد مغز و توانهای نهایی نیمکرة راست برای ایجاد نتایج و موقعیتهای مثبت و مطلوب. در متد سیلوا، نیمکرة راست مغز کلید اصلی است چرا که نیمکرة راست در تماس با شعور حاکم بر عالم(منبع خلق و پدید آورندگی) قرار دارد و بنابراین خلاق و پدیدآورنده است. هرجا که مشکلی وجود داشته باشد، نیمکرة راست راه حل خلق میکند.
هرجا عیب و نقصی وجود داشته باشد، نیمکرة راست سلامتی و بی عیبی ایجاد مینماید. هرجا که تضاد و ناهماهنگی وجود داشته باشد، نیمکرة راست هماهنگی و توازن پدید می آورد. اگر متد سیلوا منحصر به ریلاکس ساختن بدن و آرام سازی ذهن بود ما می توانستیم آنرا همان مراقبه بنامیم، اما متد سیلوا چیزی فراتر از مراقبة معمولی، و فعال و پویاست نه نافعال و ایستا. آنچه که در متد سیلوا پس از کشیدن سه نفس عمیق اتفاق می افتد همان حالت بی ذهنی که معمولاً در مراقبة معمولی روی میدهد نیست بلکه بیشتر، حالت ذهن سرشار میباشد.
به عبارت بهتر میتوان گفت زمانی که افراد متد سیلوا را مورد استفاده قرار میدهند هر کسی ذهن خودش ر اجهت برانگیختن انرژیهای خلاق خود والایش تحت کنترل قرار میدهد. بنابر آنچه که گفته شد میتوان چنین نتیجه گیری کرد که بین متد سیلوا و مراقبة نافعال و پاسیو معمولی که غالباً در شرق رایج است تفاوتهای اساسی وجود دارد. شاید اصلاح« مراقبة فعال و اکتیو » واژة مناسبی برای متد سیلوا باشد.
از آن بهتر، اصطلاح « مراقبة پویا و دینامیک » است چرا که واژة پویا انرژی بیشتری دربر دارد و خلاقیت بیشتری در معنای آن نهفته است. با وجود این، از آنجا که از واژة مراقبه در نظر عموم سابقه ای طولانی از حالت ذهنی ساکن و نافعال وجود دارد، این واژه ممکن است کمی گول زننده باشد- حتی اگر در جلوی آن واژة « پویا و دینامیک » قرار گیرد. شما به تدریج پی خواهید برد که متد سیلوا بر ذهن فعال و خلاق تکیه دارد نه بر حالت « بی ذهنی ». در واقع، زمانی که ما متد سیلوا را بکار میگیریم ذهنمان را تحت کنترل قرار میدهیم و« کنترل ذهن » اصطلاح مناسبی است برای توصیف آنچه که ما در متد سیلوا انجام میدهیم. متد کنترل ذهن سیلوا چیزی فراتر از مراقبة معمولی است. این متد شیوه ای است برای استفاده از ذهن به منظور دسترسی به نهایت شعور و آگاهی.
●کاربرد عمده متد سیلوا
در اینجا روشی را میخواهم به شما ارائه دهم که شما, در هر مرحله از تمرینات صبحگاهی قرار داشته باشید, میتوانید این روش را جهت استفادة بهینه از متد سیلوا به کار ببرید. این روش عبارت است از استفاده از فرمول اساسی نه در جهت شفابخشی, بلکه در جهت افزایش توانایی شفابخش. برای این کار:
۱) با شمارش معکوس به سطح آلفا بروید.
۲) با استفاده از کلماتی که در ذهنتان می آید, تاکید کنید که شما قصد دارید آنچنان ذهن خود را در اختیار بگیرید که از آن, در جهت سالم بودن و سالم ماندن خودتان و دیگران بهره بجویید. دوباره تاکید کنید که با آموختن رفتن به سطح آلفا و آموختن تکنیکهای متد سیلوا, شما مسلماً قادر به انجام این کار خواهید بود.
۳) سرانجام با تصویرسازی ذهنی, در خیالتان خودتان را در حال انجام دادن تمرینات صبحگاهی شمارش معکوس و نیز در حال ارتعاش دادن دستها و پاس دادن ببینید و مشاهده کنید که تندرست تر از پیش شده اید و دیگران به خاطر اینکه شما در سلامتی آنها اقدامات موثری انجام داده اید, لبخند میزنند.
●آموزش سفر خیالی به درون بدن
جهت ارتباط با اعضای بدنتان، شما احتیاجی به دانستن آناتومی این اعضا ندارید.بلکه هر گونه برداشت ذهنی شما از اعضایی همچون قلب، کبد وکلیه به منزله صحه گذاشتن بر عملکرد این اعضا به شمار خواهد رفت. اگر شما در طی سفر خیالی به درون بدنتان، در این سفر غرق شوید و به آنچه که بعدها اتفاق می افتد، اصلاً فکر نکنید، این سفر برای شما بسیار شگفت انگیز و پرثمر خواهد بود. به این منظور شما می توانید از شخص دیگری خواهش کنید که مطالب آموزشی مربوطه برای شما بخواند، یا اینکه میتوانید پس از ضبط این مطالب بر روی نوار پس از قرار گرفتن در حالت ریلاکس به آن گوش داده و عمل کنید.
روند آموزش این تمرین به قرار زیر است.
۱) بر روی صندلی راحتی بنشینید، چشمانتان را ببندید و آن را به آرامی به سمت پرده نمایش ذهنی حرکت دهید، سپس شروع به شمارش معکوس کنید.
۲) وقتی به شماره ۱ رسیدید، نوار را روشن کنید و یا از کسی بخواهید که مطالب آموزشی را برای شما بخواند.
۳) پس از پایان سفر خیالی، طبق معمول با شمارش از ۱ تا ۵ چشمانتان را باز کنید.
عضلات بدنتان را ریلاکس کنید و چند نفس عمیق بکشید. به هنگام بازدم، سعی کنید بدنتان را عمیقتر ریلاکس کنید.آگاهیتان را بر فرق سرتان متمرکز کرده و خیال کنید که موهایتان در حال نفوذ به داخل فرق سرتان میباشند. آگاهیتان را توسط رشته ای از موهایتان، به سمت پایین و درون بدنتان نفوذ دهید. در آنجا، با جنگلی از ریشه های مو روبرو خواهید شد. از موهایتان به خاطر اینکه مانند تاجی به شما شکوه و جلال بخشیده اند، تشکر کنید. همچنین این سپاسگزاری را از فرق سرتان به خاطر حمایتی که از موهایتان میکند، به عمل آورید. فرق سرتان را در حالتی به تصور در آورید که گویی کلمات تشکرآمیزی را به تمام سلولهای پوست سرتان، به خاطر خدماتی که نسبت به بدنتان انجام میدهند، ابراز می دارد.
آگاهیتان را کمی پایینتر بر روی جمجمه تان متمرکز کنید. از جمجمه تان به خاطر اعمال قهرمانانه اش تشکر کنید. جمجمه تان را در حالتی تصور کنید که از تمام سلولهای استخوانی، به خاطر فراهم آوردن ساختاری محکم و قوی، تشکر میکند.
باز هم پایینتر بروید و بر روی مغزتان تمرکز کنید. با ابراز قدردرانی از مغزتان تشکر کنید-عضو باشکوه و هوشمندی که همانند کامپیوتر بر کار بدن نظارت میکند و ظهور هوش و استعداد را تدارک میبیند. با نفوذ عمیقتر، از چشمانتان به خاطر قوه بینایی، از بینی تان بخاطر حس بویایی و نقش تنفس آن و از زبان و دهانتان بخاطر نقش آنها در گفتار، قوه چشایی و هضم غذا تشکر کنید. همانطور که از طریق گلو به سمت معده پیش میروید، از هر دو عضو به دلیل نقش قابل توجه شان در بدن سپاسگزاری کنید. در اطراف معده، لوزالمعده، کبد، کیسه صفرا و طحال قرار دارند. از تمام این اعضا به خاطر ایفای موثر نقششان در زمینة هضم غذا و سایر عملکردهایشان تشکر نمایید. در قسمت خروجی معده، وارد رودة کوچک میشوید. از این قسمت تا ابتدای رودة بزرگ، سفر پر پیچ و خمی در پیش دارید. از رودة کوچکتان به خاطر نقش آن در تکمیل فرآیند هضم غذا، و نیز نقش آن در جذب مواد غذایی و انتقال آن به سلولهای بدن تشکر کنید. وقتی که وارد رودة بزرگ میشوید، در ابتدای آن با راست روده (کولون) و در انتهای آن با آپاندیس روبه رو میگردید. از رودة بزرگ به خاطر نقشی که در انتقال مواد زاید بدن به خارج دارد کمال تشکر را به عمل آورید.
هنگامی که هنوز در داخل شکمتان قرار دارید، از کلیه هایتان به خاطر تصفیة خون از مواد آلاینده تشکر کنید. از عضلات شکمتان تشکر کنید و از آن بخواهید که این تشکر و قدردانی را به سایر عضلات و بافتها اتنقال دهد. اکنون وارد سرخرگها و سیاهرگها بشوید و سوار بر امواج جریان خون به گردشتان ادامه دهید. از سرخرگها و سیاهرگها به خاطر تمیز بودن مجاری آنها و نقشی که در انتقال خون به تمام اعضای بدن به عهده دارند، سپاسگزاری کنید. از خود مایع خون و نیز مواد شناور در خون همچون گویچه های قرمز و مخصوصاً گویچه های سفید که نقش سربازان مدافع بدن را ایفا میکنند، قدردانی نمایید. همچنین، از آنها بخاطر نقشی که در ایمن ساختن بدن در برابر بیماریها به گردن دارند، تشکر کنید.
موقتاً از جریان خونتان با ورود به ریه ها، خارج شوید. از ریه هایتان به خاطر تامین اکسیژن جریان خون که نهایتاً آن را به اعضای بدن انتقال میدهند، سپاسگزاری کنید. همچنین از نقشی که ریه ها در تبدیل دی اکسیدکربن بدن به اکسیژن دارند، تشکر کنید. دوباره وارد جریان خون بشوید و به سمت قلب حرکت کنید. از قلبتان به خاطر پمپاژ بیست وچهارساعتة خون به اعضای بدن، کمال سپاسگزاری را به عمل آورید. با ورود به جریان خون، به سمت بالا حرکت کنید تا به فرق سرتان برسید. با توسل به یک رشته از موهایتان از بدنتان خارج شوید. مانند گذشته با شمارش از ۱ تا ۵ چشمانتان را باز کنید و با احساس از هشیاری کامل از خیالات بیرون آیید.
●استفاده از تکنیک سه انگشتی برای پیشگیری از استرس
هر موقعیت استرس آوری حامل یک برنامه ریزی منفی است. ما میتوانیم با گذراندن پانزده دقیقه در سطح آلفا در هر روز چتر حمایت خوب و مناسبی در برابر این برنامه ریزی منفی بگسترانیم، اما این چتر میتواند با یک خشم و عتاب رئیسمان، یک جر و بحث خانوادگی، و یا با یک مجادله با همسایگان به راحتی پاره گردد. بنابراین، ما به چیزی احتیاج داریم که بتواند در تمام لحظات ما را از شر استرس دور نگاه دارد. متاسفانه، در چنین مواقعی شما نمیتوانید به طرف مقابل بگویید: « ببخشید، من کمی کار دارم»، و سپس راحت بنشینید و با بستن چشمهایتان شروع به شمارش معکوس نمایید. اما شما میتوانید با بر روی هم قراردادن نوک انگشتان شست و دو انگشت اول دیگر هر دو دستتان، به حل مشکل پیش آمده اقدام کنید. عمل سادة بر روی هم قرار دادن سه انگشت اول هر دو دست که به تکنیک سه انگشتی موسوم است، روشی است برای تحریک ذهن تا با آرامش و خونسردی کامل، متفکرانه و خلاقانه در جهت حل مشکلات قدم بردارید.
ما اکنون نیازمندیم که برای استفاده از تکنیک سه انگشتی برنامه ریزی کنیم. پس بنابراین:
۱) روی یک صندلی راحت بنشینید و مطابق معمول به سطح آلفا بروید.
۲) عمق ریلاکستان را با استفاده از شمارش معکوس از رقمی بزرگتر، یا با تجسم یک محل خوشایند و آرامش بخش و یا با استفاده از هر دوی آنها بیشتر سازید.
۳) نوک انگشتان شست و دو انگشت اول هر دو دستتان را بر روی هم قرار دهید و در ذهنتان سه بار تکرار کنید : « هر زمان که من سه انگشت اول دستهایم را بر روی هم جمع میکنم، ذهمن در لایه های عمیق تری از هوشیاری به عمل میپردازد و من آرام، خونسرد، و تحت کنترل باقی میمانم».
۴) مطابق معمول جلسه را به پایان ببرید.
بدیهی است که شما برای اجرای این برنامه ریزی منتظر وقوع یک واقعة استرس آور نخواهید شد بلکه همین الان با اجرای ان خودتان را برای چنین موقعیتهایی از پیش آماده خواهید ساخت. بنابراین همین الان با اجرای این برنامه ریزی خودتان را به یک سلاح موثر ضد استرس مجهز سازید.
یادتان باشد که از تکنیک سه انگشتی هر زمان که لازم بود میتوانید استفاده کنید، اما بهتر است هرگز پانزده دقیقه صرف رفتن به سطح آلفا کردن در هر روز را از یاد مبرید.
●منبع رجوع قرار دادن نیمکره ی راست مغز
ما میتوانیم نیمکرة راست مغزمان ر افعالتر سازیم؛ اما تا زمانی که یک مشکل عمده را در این زمینه برطرف نسازیم، نیمکرة راست مغز ما قادر نخواهد بود همچون نیمکرة چپ، عملکرد موثری از خود نشان دهد. نیمکرة چپ مغز ما، بر اساس نوع تجارب و آموزشی که ما در این دنیای مادی از آن برخوردار بوده ایم، بارها منبع رجوع ما قرار گرفته است؛ اما به همان نسبت، نیمکرة راست مغز کمتر موردمراجعة ما قرار گرفته است زیرا که آن هیچ تابلو و علامت، خیابان، و عناصر مادی دیگری در دسترس نداشته است تا بتواند از طریق آنها خود را بیابد و ظرفیتهایش را در اختیار ما قرار دهد.
بیش از ده ساعت از دوره های آموزشی متد سیلوا به آموزش چگونگی رفع این مشکل اختصاص دارد. در این ده ساعت، مربیان کوشش میکنند که با ارائه چندین تمرین تصویرسازی، دانشجویان را به منبع رجوع قراردادن نیمکرة راست شرطی سازند. تمام این تمرینات از تجارب معمولی ما در روزمری نشات میگیرد و فقط چند عنصر جدید به آنها اضافه شده است. به عنوان نمونه، در یکی از این تمرینات از دانشجویان خواسته میشود که شعور و آگاهی خود را به داخل دیوارهای خانه شان هدایت کنند و شروع به تصور شرایط حاکم بر درون دیوار بنمایند: داخل دیوار چقدر روشن یا تاریک است؟ حرارت آنجا در مقایسه با حرارت بیرون چقدر است؟ چه بوهایی در داخل دیوار احساس میشود؟ مواد موجود در داخل دیوار تا چه اندازه محکم هستند؟
به منظور پی بردن به اندازة سختی و محکم بودن مواد داخل دیوار، دانشجویان تشویق میگردند که دستشان را مشت کنند و در تصورشان ضرباتی را با دستشان بر این مواد وارد سازند تا ببینند انعکاس صدای این ضربات چگونه است. هدف از استفاده از مشت در این تمرینات شرطی سازی این است که از این طریق نیمکرة راست مغز، به ترتیبی که برای استفادة آتی در ذهن دانشجویان ذخیره گردد، به آنها ارائه میشود که همراه با آنها صدها بار نیمکرة چپ مغز نیز منبع رجوع قرار میگیرد. به عنوان نمونه، از چهار فلز سرب، فولاد، مس و برنج مطابق با همان روشی که در مورد دیوار انجام گرفت، برای منبع رجوع قرار دادن نیمکرة راست مغز استفاده میگردد. ما از نظر منطقی میدانیم که فلزات ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند و عناصری از هر کدام در دیگری وجود دارد. بنابراین زمانی که در تمرینات تصویرسازی خود، آن چهار فلز را به تصویر درمی آوریم، نیمکرة راست مغز ما منبع رجوع تمام فلزاتی قرار میگیرد که ما از طریق نیمکرة چپ با آنها آشنایی حاصل کرده ایم. به همین ترتیب، دانشجویان از نردبان تکاملی مواد- از اشیای بی جان(فلزات) تا به گیاهان، حیوانات و سرانجام انسان- بالا میروند و در نتیجه نیمکرة راست مغز آنان با برخوردار شدن از تمام امتیازاتی که قبلاً فقط در اختیار نیمکرة چپ بود، به اندازه ای رشد و پرورش می یابد که عملکرد آن کاملاً قابلیت اطمینان پیدا میکند

ریپورتر
23rd April 2011, 09:43 AM
شانس چیست ؟

واقعا شانس چیست؟ ایا واقعیت دارد؟انرژی مثبت چیست؟انرژی منفی چیست؟این مقاله به این میپردازد كه ایا این چیزها واقعیت دارد؟ یا خرافه ای بیش نیست.در این مقاله سعی شده است كه با دیدگاه علمی و غیر متعصبانه با آن پرداخته شود. از انجا كه این مسئله سوال بسیاری از مردم است لذا آنرا برای همه دوستان خوبم در گروه میفرستم . شما نیز میتوانید به انان كه دوستشان دارید ارسال كنید.



اگر حوصله خواندن تمام این مقاله را نداریدمیتوانید حداقل قسمتهای رنگی انرا بخوانید و آنها را بهم ربط دهید.
ابتدا باید در مورد انرژی و ماهیت آن صحبت كنیم . خیلی از آدمها حتی نمی دانند كه این دنیایی كه در آن زندگی می كنیم از چه چیزی ساخته شده است پس ابتدا باهم طبق نظریه های علمی راه خود را پیش می بریم و به این می پردازیم كه دنیا از چه چیز ساخته شده است : خواندن این مقدمه اگر چه خسته كننده است ولی برای روشن شدن مطلب لازم است و تا حد امكان خلاصه شده است.
دنیای اطراف از ماده و انرژی ساخته شده است : ماهیت انرژی هنوز به طور كامل كشف نشده است اما می دانیم كه انرژی با فركانس نیز سنجیده می شود . هرچه فركانس یك انرژی بالاتر باشد قوی تر است .
ماده از چه ساخته شده است ؟ از ملكول

ملكول از چه ساخته شده است ؟ از اتم

اتم از چه ؟ از پروتون و الكترون و نوترون . الكترون كه جرم ندارد و در حقیقت فقط انرژی است . پروتون تمام جرم اتم را در بر دارد . و اما پروتون از چه ساخته شده است ؟ در كتاب استفان هاوكینگ آمده است : " تقریبا بیست سال پیش چنین فكر می شد كه پروتونها و نوترونها ذراتی بنیادین هستند ولی آزمایشهای كه در آنها پروتونها با سرعتهای زیادی به پروتونها یا الكترونهای دیگر برخورد می كردند نشان دادند كه آنها در واقع از ذرات كوچكتری تشكیل یافته اند و آنها كوارك هستند . "

و اما آخرین سوال كوارك ها از چه ساخته شده اند ؟ جواب سوال را خود استفان هاوكینگ به ما داده است می دانیم كه استفان هاوكینگ بزرگترین دانشمند زنده قرن است . او می گوید كوارك ها از انرژی ساخته شده اند . پس می توانیم بگوییم همه چیز در این دنیا از انرژی ساخته شده است . چون طبق نظریه نیوتون جهان از ماده + انرژی ساخته شده است كه دیدیم كه اخیرا كشف شده است كه ماده نیز از انرژی ساخته شده است . تنوع نوع ماده در دنیا به فركانس و طول موج انرژی مربوط می شود اگر همه چیز در دنیا دارای یك فركانس و ارتعاش بود همه چیز یكی می شد . هرچه فركانس بالاتر باشد پس جنس لطیف تر می شود . لطیف ترین جنسی كه قابل دیدن و لمس كردن است آتش است . و سخت ترین سنگ و فلز هستند كه ارتعاش پایینی دارند . و اما ما می خواهیم بپردازیم به جنسهای لطیف و در آنها كنكاش كنیم . افكار ما و خاطرات و ذهن ما ماده ای هستند با انرژی و فركانس بسیار بالا بخاطر همین غیر قابل دیدن هستند . اما می بینیم كه قابل درك هستند . برای همین است كه وقتی فكر می كنیم یا درس می خوانیم گرسنه می شویم چون از توان موجود در خود برای تولید انرژی فكر استفاده كرده ایم و حال باید انرژی از دست رفته را بر گردانیم . طی آزمایش بسیار دقیقی كه در یكی از دانشگاههای آمریكا در سال 1965 انجام گرفت دانشجویی را بر روی ترازویی با حساسیت بسیار بالا قرار دادند و از او خواستند كه كه یك ضرب 5 رقمی را در 5 رقمی انجام دهد و هنگام محاسبه مشخص شد كه وزن دانشجو در حد بسیار كم افزایش یافته است . بنابر این انرژی نیز وزن هم دارد . پس افكار منفی و مثبت هر كدام دارای وزن و ارتعاش خاص خود هستند .و حتی می توانند بر روی محیط اطراف و انسانهای دیگر تاثیر بگذارند . به خاطر همین است كه وقتی موسیقی ملایم گوش می دهیم آرام می شویم اما وقتی به موسیقی تند و خشن گوش می كنیم مشوش می شویم این تنها به خاطر تفاوت فركانسهای دو موسیقی می باشد .

رمز و راز دنیایی كه در آن زندگی می كنیم در انرژی و ماهیت آن نهفته است . به خاطر همین است كه انیشتین بزرگترین دانشمند مهمترین فرمول را e = mc^2 می داند و حاصل سالها تفكر و تحقیق در همین فرمول گنجانده شده است . فرمولی كه به برسی وضعیت و رابطه میان ماده و انرژی می پردازد . البته توضیح این فرمول از حوصله این بحث خارج است . وقتی با دید انرژی به هستی نگاه كنیم می توانیم خیلی از ناشناخته ها را كشف و برای تمام عجایب دلیل بیاوریم . البته این نكته بسیار ضروری است كه بدانیم : ما هیچگاه نمی توانیم بگوییم طرز فكر خاصی عین واقعیت است و طبیعت دقیقا از همین قانون پیروی می كند زیرا انیشتین می گوید : " جهان هستی مانند ساعتی است كه بر روی دیوار نصب شده است ما هیچگاه نمی توانیم به درون ساعت نگاه كنیم ما از شواهد و قرائنی كه وجود دارد ( مثل عقربه ها و اعداد روی صفحه ) و از رفتاری كه جهان دارد مثل حركت عقربه ها قانون درونی آنرا حدس میزنیم اما هیچ گاه نمی توانیم بگوییم كه دقیقا داخل ساعت همانطور كه ما حدس زده ایم كار می كند . ما فقط باید دستگاهی را بوجود آوریم كه جهان هستی آن را تایید كند . این دستگاه یكتا نیست ، بلكه می توان بیشمار دستگاه ایجاد كرد كه طبیعت هم با همه آنها سازگار باشد و ما تنها می توانیم نسبت به دستگاه خاصی بگوییم كه فلان چیز صحیح و فلان چیز غلط است . " و این همان نظریه نسبیت انیشتین است كه در بسیار ساده شده است . بنابر این ما همیشه بدنبال آن هستیم كه دستگاهی را بوجود آوریم كه جواب خیلی از سوالهای ما را داشته باشد و تا به امروز انرژی اكثر آنچه كه در سالهای پیش عجایب خوانده شده است را پاسخ داده است مثل كارهای عجیبی كه مرتاض های هندی انجام می دهند . تنها كاری كه مرتاض ها انجام می دهند بالا بردن ارتعاشات بدن و ذهن است . به خاطر همین می توانند حتی از دیوار رد شوند اجسام مختلفی را بدون درد و خونریزی وارد بدن كنند زیرا ارتعاشات خود را بالا برده اند و بدن تبدیل به یك ماده با انرژی بسیار بالا شده است و بنابراین عكس العمل ها و رفتار متفاوتی را از خود نشان می دهد . اما چطور می شود ارتعاش را بالا برد .این مسئله بحث بسیاری دارد كه در این جا در یك یا دو صفحه نمی توان گفت فقط می توان به این نكته اشاره كرد كه یكی از راهها تمركز كردن است .

حال می پردازیم به تیتر مطلب . خیلی وقتها وقتی به چیزی كه معتقد هستیم به سرمان می آید مثلا معتقدیم كه بعد از هر خنده گریه هست . این باعث می شود كه ناخودآگاه ما انرژی هایی از خود ساتع كند كه در جهان هستی تاثیر گذار باشد . ناخودآگاه دوست دارد ما را به سمتی ببرد كه ما معتقد به ان هستیم بنابر این ما را به سمت گریه كردن می كشاند . و ما در تمام لحظات بدون اینكه خودمان بدانیم به سمت گریه كردن سوق پیدا می كنیم كه در نهایت علت آنرا پیدا می كنیم (نا خودآگاه آنرا پیدا می كند ) و گریه می كنیم . انرژی افكار ما در محیط پخش می شود و روی همه چیز تاثیر می گذارد . احتمالا حتما برای شما پیش آمده كه از محل و یا مكانی متنفر باشید و دوست نداشته باشید كه به آنجا بروید این مسئله دقیقا به خاطر وجود انرژی های منفی موجود در آنجا است كه روی شما تاثیر گذاشته و شما به صورت ناخودآگاه از آنجا فراری می شوید . و هزاران پدیده دیگر كه علت همه آنها انرژی است . در مورد شانس هم همینطور است :
وقتی ما احساس كنیم خوش شانس هستیم بر روی محیط و جهان هستی تاثیر می گذاریم . فكر ما احساس ما و باور های ما باعث می شود انرژی هایی در دنیا پخش شود كه ما را به سمت خوش شانسی هدایت كند . و همین طور هم بدشانسی هر انسانی كه معتقد است بسیار بد شانس است همیشه بدشانسی می آورد . بین افرادی كه می شناسیم خیلی ها را می بینیم كه به بدشانسی خود معتقد هستند و همچنان بد شانسی می آورند . بهتر است از این به بعد فكر كنیم خوش شانسیم . بهر حال اگر هم هیچ تاثیری نداشته باشد این فایده را دارد كه روحیه بهتری برای زندگی داریم و در خلی از موقعیتها از اعتماد به نفس بهتری برخوردار خواهیم بود . :

"ما انسانها همانی هستیم كه در كودكی آینده خود را تصور می كردیم "

شما در كودكی چه طور خود بزرگی خود را تصور می كردید آیا هم اكنون همان نیستید

ریپورتر
23rd April 2011, 09:44 AM
روشهای موثر برای رسیدن به خود باوری
مراحل
۱. یک شعار برای خود انتخاب کنید و هر روز آنرا برای خودتان تکرار کنید.

2. یاد بگیرید که نظر شما تنها نظری است که اهمیت دارد. افکار و نظرات بی اهمیت دیگران را کنار بگذارید. فقط خودتان هستید که باید واقعیت زندگی را برای خود آشکار کنید.

3. در محل کار، مدرسه یا خانه نظرات خود را بیان کنید. وقتی در ارتباطات خود با دیگران مطیع و سلطه پذیر نباشید آنوقت به خود و نظراتتان اعتماد و اطمینان پیدا می کنید.

4. همه چیز را امتحان کنید حتی اگر ندایی در ذهنتان بگوید که ممکن نیست. حتی کوچکترین پیروزی ها می تواند به شما اعتبار ببخشد و باعث شود دفعه بعدی که با یک مشکل یا هدف روبه رو شدید بیشتر به خودتان اعتماد کنید.

5. رفتارهای دفاعی را کنار بگذارید. وقتی به خودتان می گویید که نمی توانید به یک هدف خاص در زندگیتان برسید، قبل ازاینکه حتی تلاشی کرده باشید اجازه می دهید که شکست بخورید. پس این رفتارها را کنار بگذارید و همیشه متضاد این را به خودتان دیکته کنید.

6. دور و برتان را با افرادی پر کنید که تحسینشان می کنید. وقتی با کسانی هستید که افراد موفقی هستند بیشتر می توانید خودتان را باور کنید. از این افراد کمک بخواهید تا به شما نشان دهند که چطور برای رسیدن به اهدافشان تلاش کرده اند.

7. برای خودتان هدف تعیین کنید. وقتی هدف داشته باشید کنترل در دستان شماست.

8. باید تشخیص دهید که چه موقع به هدفتان می رسید تا به بالا بردن اعتماد به نفستان کمک کند.

9. دلیل شکستتان را پیدا کنید. برای هر کسی پیش می آید که نتواند به هدفی دست پیدا کند اما اگر از شکست هایتان درس بگیرید احتمال موفقیتتان بیشتر می شود.

10. برای قضاوت درمورد موفقیتتان انتظارات واقع بینانه داشته باشید. قبل از اینکه برای دویدن آمادگی جسمانی لازم را پیدا نکرده باشید نباید از خودتان توقع داشته باشید که بتوانید 4 کیلومتر را بدوید.

11. به انتقادات گوش دهید اما اجازه ندهید متقاعدتان کند که کمتر از آن چیزی هستید که واقعا هستید. بعضی منتقدان برای بزرگ تر جلوه دادن خودشان دوست دارند شما را خرد کنند اما خیلی های دیگر هم هستند که توصیه های انتقادی بسیار خوب در اختیارتان می گذارند که به کمک آن می تواند خودتان را ارتقاء دهید.

12. وقت و انرژیتان را به دیگران اختصاص دهید. وقتی اینکار را می کنید، فیدبک مثبت از طرف مقابل دریافت می کنید و احترام آنها را به دست می آورید. با این روش خودتان هم کم کم احترام بیشتری برای خودتان قائل خواهید شد.

13. خودتان را باور کنید تا بهترین باشید.

نکات

· اجازه ندهید دیگران اعتماد به نفستان را پایین بیاورند.

· اگر کسی به شما گفت که فلان کار را نمی توانید بکنید، حرفش را باور نکنید.

· نقاط منفیتان را مثل هدف تیراندازی بدانید و تا می توانید به سمت آنها تیر شلیک کنید. این باعث می شود اعتماد به نفستان بالا رود.

هشدارها

· قبل از اینکه خودتان را باور کنید باید خودتان را بشناسید. باید بدانید که چه چیز برای شما بهتر عمل میکند.
· اگر می خواهید به خودتان ایمان پیدا کنید باید خوب با زیر و بم شخصیتتان آشنا شوید

ریپورتر
23rd April 2011, 09:46 AM
امروز فصل جديد زندگيم را رقم ميزنم .
امروز تصميمي گرفته ام . تصميم گرفته ام تا فصل جديدي در زندگيم رقم بزنم امروز ميخواهم زندگي جديدي را آغاز كنم كه با تمام زندگي گذشته ام زمين تا آسمان متفاوت باشد .
ديروز زندگيم روزها و شبهايي سرشار از روزمرگي بي تفاوتي تنبلي و باري به هر جهت بودن كه جز سفيدي روز و تاريكي شب هيچ اتفاقي ديگر در آن رخ نميداد گذشته است دیروزی که هيچ تازگي در هيچ يك از روز و ماه و هفته و سالش برايم اتفاق نمي افتاد جز گذشتن از دست رفتن جواني و غريبه تر شدن در دنيايي كه هر روزش با روز قبلش متفاوت تر و بهتر بود. روز و شبهايي كه هر لحظه اش رتبه ديگران از من بهتر و درجه و ارزش من و زندگيم از ديگران كمتر و كمتر ميشد .
امروز من از نو متولد مي شوم . و ديگر مثل گذشته نه فكر خواهم كرد و نه احساس و نه زندگي . امروز فقط فقط و فقط به اوج قله موفقيت و پيشرفت و زندگي رويايي كه دوست دارم مي انديشم و براي رسيدن به ان از تمام وجود و قلب و دل و دست و افكار و لحظه لحظه زندگيم مايه مي گذارم .
ديگر پاداش تلاش و كوشش من شكست نخواهد بود . از اين پس هر بامداد قبل از طلوع خورشيد همگام با طلوع سپيده صبح زندگي و اميد با نيرويي كه تاكنون نميشناختم بيدار مي شوم . قدرت من افزايش مي يابد . جديت من آشكار مي شود تا هر لحظه و هر دقيقه زندگيم را همچون طلاي پر ارزشي در دستانم بگيرم و آنرا در مكاني نهم تا در آينده مرا ثروتمندترين و موفقترین مرد دنيا كند و ان اينگونه است كه اگر امروز را صرف كارهاي تكراري و بهوده و بي ارزش و خواب و تنبلي كنم يعني آخرين فرصت زندگيم را براي بينظير بودن نابود كرده ام و دوباره هزاران هزار درجه و رتبه بايد از گذشته ام در مكاني پستتر و پائينتر قرار بگيرم .


بنابراين هر ساعت و دقيقه و لحظه امروز را گرامي خواهم داشت زيرا هرگز تكرار نخواهند شد چه كسي ميتواند باد را در تور اندازد ؟ هر دقيقه اين روز را با هر دو دست خواهم گرفت و به آن از عشق خود خواهم دميد زيرا بهاي آن وراي قيمت گذاري است . فقط احمقها بين جواهرات نفيس و سنگ ريزه هاي بيابان تفاوتي نمي بينند و ساعات عمر را صرف كارهاي بيهوده و تكراري مي كنند . من اين ساعات را نفيستر خواهم كرد . امروز آرزوي من براي رويارويي با سختيها تنبليها نا اميديها خستگيها و نتوانستنها آنچنان رويايي است در وجودم ُ که هم اكنون و هر لحظه چنان قدرت و انرژي و شور و اشتياقي در من فوران مي كند كه تمام نااميديها و كسلي ها و خستگيها را در هم مي كوبم و با تلاشي خستگي ناپذير و پشتكاري آهنين دقايقم را براي رسيدن به آرزوها و خواسته هام طلايي و افسانه اي مي كنم .
آرزوي من براي رويارويي با جهان بر هر ترسي كه با طلوع خورشيد پيدا شده بود غلبه كرده و من از آن آنچه مي انديشيدم زودتر به خواسته هايم خواهم رسيد .
امروز زندگي جديد و پر از بزرگي را رقم مي زنم . وبا خود سوگند ياد مي كنم كه هيچ چيز زندگي جديد مرا به تعويق نيندازد . من حتي يك لحظه از زندگيم را هم تلف نخواهم كرد چون نه دوباره بدست مي آيد و نه دوباره ميتوانم لحظه اي را جايگزين آن كنم اگر مي خواهم برترين باشم و مطمئنم هستم كه ميتوانم نمي گذارم هيچ چيز بي ارزشي لحظه اي مرا از رسيدن به روياهايم باز دارد . نميگويم عيب نداره فوقش يك روز ديرتر هيچ وقت هيچ موقع و هيچ لحظه .
بزودي من با گامهاي بلند و استوار در ميان انسانها قدم بر مي دارم و آنها مرا نخواهند شناخت زيرا امروز من انسان خارق العاده اي هستم با توانائيها و استععدادهايي بي نظير و بزرگ و عظيم .

ریپورتر
23rd April 2011, 09:47 AM
فلسفه مورچه
تسلیم نشو،آینده را ببین،مثبت بمان و همه تلاشت را بکن.سال هاست که من به کودکان مفهومی ساده اما قدرت مند می آموزم : "فلسفه مورچه".
به نظر من هر کسی باید درباره مورچه مطالعه کند. آنها یک فلسفه چهار بخشی شگفت انگیز دارند
اولین بخش آن این است:مورچه ها هرگز تسلیم نمی شوند : " فلسفه خوبی است" اگر آنها به سمتی پیش بروند و شما سعی کنیدمتوقف شان کنید به دنبال راه دیگری می گردند . بالا می روند، پایین می روند، دور می زنند.
آنها به جستجوی خود برای یافتن راه دیگر ادامه می دهند.
چه فلسفه کارآمدی ؛ هرگز از جست و جوی راهی که تو را به مقصد مورد نظر می رساند دست نکش.
بخش دوم این است که مورچه ها کل تابستان را زمستانی می اندیشند : این نگرش مهمی است.نمی توان اینقدر ساده لوح بود که گمان کرد تابستان برای همیشه ماندگار است . پس مورچه ها وسط تابستان در حال جمع آوری غذای زمستانشان هستند .
یک حکایت قدیمی می گوید : "خانه ات را در تابستان بر روی شن نساز."
آینده نگری اصل مهمی است و باید در تابستان فکر طوفان را هم کرد . باید همچنان که از آفتاب و شن لذت می برید به فکر سنگ و صخره هم باشید.

سومین بخش از فلسفه مورچه این است مورچه ها کل زمستان رامثبت می اندیشند : این هم مهم است . در طول زمستان مورچه ها به خود یادآور می شوند که " این دوران زیاد طول نمی کشد ؛ به زودی از اینجا بیرون خواهیم رفت ." و در اولین روز گرم ، مورچه هابیرون می آیند . اگر دوباره سرد شد آنها برمی گردند زیر ، ولی باز در اولین روز گرم بیرون می آیند . آنها برای بیرون آمدن نمی توانند زیاد منتظر بمانند.
و اما......
آخرین بخش از فلسفه مورچه یک مورچه در تابستان چه قدر برای زمستان خود جمع می کند؟ : هر چه قدر که در توانش باشد . چه فلسفه باور نکردنی ای ، فلسفه : "هر چه قدر در توانایی ات است."

فلسفه فوق العاده ای ست که هرگز تسلیم نشوی ،آینده را ببینی ، مثبت بمانی و همه تلاشت را بکنی.

ریپورتر
23rd April 2011, 09:47 AM
موفق شو تو لایقش هستی
براي اينكه به موفقيتي برسيم قبل از هر چيز بايد بدانيد و باور داشته باشيد كه ميتوانيد موفق بشي . باورهاي تو زندگي تو رو درست ميكنه و اصلا هم مهم نيست قبلا چه باورهايي داشتي ميتوني اون رو تغيير بدي و همراه با اون زندگيت رو تغيير بدي و كارهاي شگفت انگيزي توي زندگيت به نمايش ديدگان ديگران بگذاري .

http://image.shutterstock.com/display_pic_with_logo/180544/180544,1269031055,2/stock-photo-jumping-happy-young-man-49065151.jpg
بدون داشتن باور رسيدن به موفقيت غير ممكنه قرار نيست چيزي الكي اتفاق بيفته بايد علتي باشه تا معلولي رخ بده پس بايد اول باور كني كه ميتوني موفق باشي و به خواسته هات برسي و هيچ غير ممكني وجود نداره تا همه چيز دست به دست هم بدن تا در واقعيت هم بتوني . اگر باور نداشته باشي كه ميتوني ثروتمند باشي و بهترين ماشين رو داشته باشي و توي بهترين خونه زندگي كني و بهترين شغل رو داشته باشي رسيدن به موفقيت غير ممكن ميشه .پس باور كن كه تو هم پر استعدادي و لايق موفق بودن و از هيچ كسي چيزي كم نداري چون تو هم مخلوق خاص خدايي .
باور كن موفقيت فقط مخصوص بعضيها نيست . موفقيت يه باشگاه متعلق به خواص نيست عزيز دلم .علتش رو بايد در باورهاي خودمون جستجو كنيم كه گمان ميكنيم راه ورود ما رو به اون سد كرده اند . هر فرد موفق به هر صورت يه روزي به ذهنش خطور كرده كه ميتونه موفق باشه . براي اينكه به موفقيت برسي لازمه ذهنيت خودت رو تغيير بدي لازمه كه باور كني كه ميتوني موفق بشي .

ریپورتر
23rd April 2011, 09:48 AM
با تمام وجودت بخواه
خودت رو باور کن ....
خودت رو باور کن آخه تا کی میخوای با خودت هی کلنجار بری تا کی میخوای همش با خودت درگیر باشی که آخه راز موفقیت چیه رمز موفقیت چیه چطوری موفق بشم . همه راز موفقیت تو وجود خودته همه راز اینه بخواه از ته دلت بخواه و تصمیم بگیر به هر قیمتی که شده به اون چیزی که دوست داری برسی راز موفقیت همه اش تو فکر و وجود خودت نهفته است همه رمز و راز تو وجود خودته تو وجود خودت که بخوای و باور کنی که میتونی باور کنی که میتونی به هر چیزی که بخوای برسی پس همین الان تصمیم بگیر با تمام وجودت و از ته قلبت خواسته ات رو جلوی چشمات بیار و با خود عهد ببند که برای رسیدن به خواسته ات هیچ چیز جلوی پیشرفت تو رو نگیره تصمیم بگیر به خواسته ات برسی و از هیچ تلاش و زحمت و پشتکاری دریغ نکنی .
تصمیم بگیر هر جوری شده به خواسته ات برسی تصمیم بگیر و خودت رو باور کن و مطمئن باش که موتونی فقط باید بخواهی بخواهی بخواهی از ته دل و قلبت بخوای اون موقع خواهی دید که همه چیز دست بدست هم میدن تا تو رو به خواسته ات برسونن . اگه فقط آرزو داشته باشی و بخوای کمه باید از ته دل و با تمام وجودت بخوای تا به هدفت برسی باید زحمت بکشی تلاش کنی بی خوابی بکشی و خیلی از مشکلات رو به زانو در بیاری .
پس با تمام وجودت تصمیم بگیر و مطمئن باش تمام قدرتها رو تو توی وجود الهی زیبات داری.

ریپورتر
23rd April 2011, 09:49 AM
غروب دلم گرفته بود . نمی دانم این ناشناس از کجا پیدایش شد
برایم نوشت :
" آنچه خدا برای تو بخواهد از دست نخواهی داد
حتی اگر بر بال نسیم باشد !
اکنون با خیال راحت بخواب
که خدا بیدار است . . . "
پیغامش عجیب بر دلم نشست !

ریپورتر
23rd April 2011, 09:49 AM
او خود توهستي
در خانواده اي فقير به دنيا آمد . پس از گرفتن ديپلم متوسطه به كارهاي گوناگوني روي آورد اما توفيق چنداني نيافت . در سن ۲۲ سالگي در آپارتمان ۴۰ متري محقري زندگي مجردي فقيرانه اي داشت . گذشته از بي پولي و بي كاري و گرفتاريهاي مالي به علت چاقي زيادي دچار تنبلي و بي حالي و خواب آلودگي دائمي بود . اما در عين فقر و فلاكت و نداري روياها و آرزوهاي جاه طلبانه اي داشت و در عالم خيال خود را در قصر بسيار زيبايي در ساحل دريا و نزديك جنگل سرسبزي مجسم ميساخت و براي خود همسري شايسته اتومبيلي شيك و گران قيمت و امكاناتي رويايي در نظر ميگرفت .
سرانجام تصميم گرفت اراده كرد و با تمام وجود مصمم شد كه با چاقي خود مبارزه كنه و براي رسيدن به اين هدف شايد دست نيافتني و بزرگ به مطالعه چندين كتاب و يادگيري پرداخت با توجه به يادگيري راههايي و داشتن پشتكار و تلاش در ظرف كمتر از دو ماه نزديك به ۱۵ كيلو وزن خودش را كم كرد و تغييراتي در فكر و زندگي خود پديد آورد .او دريافت كه بايد افكار اعتقادات و تصورات و رفتارهاي فردي خودش را بهتر و كنترل كند و به موفقيت بينديشد ..
پس از آن معتقد شد كه ساختمان مغز و اعصاب افراد بشر كم و بيش به هم شبيه است پس اگر كسي در نقطه اي از دنيا توانسته است كاري بزرگ كند از فقر به ثروت برسد و از گمنامي و فلاگت به شهرت و بزرگي و نعمت و احترام برسد من هم كه داراي مغز و اعصاب مشابه او هستم ميتوانم عسنا همان كار را انجام دهم و به همان نتيجه برسم و دريافت كه ما آدما فرقي باهم نداريم فقط بايد بخواهيم و ببينيم كه ميتونيم . كم كم با يادگيري هاي بيشتر پله هاي بعدي موفقيت را به سرعت طي كرد و به زودي به همه آرزوهاي خودش رسيد در كمتر از ۲ سال با همسر دلخواه خود ازدواج كرد قصري بسيار زيبا در همين مدت كمتر از دو سال با اون نداري و فقر در بهترين جايي كه دوست داشت خريد و اتومبيل و وسايل دلخواه و رويائي اش را خريد مطابق آنچه كه چند سال قبل در روياهايش دوست داشت به انها برسد شركتي را تاسيس كرد و پي در پي شركتهاي ديگري را بنان نهاد .
او ميگويد : " از شما ميخواهم كه زندگي خود را به صورت شاهكاري بي همتا در آوريد. به آن گروه از افراد بپيونديد كه به آنچه ميگويند عمل ميكنند . افرادي كه سرمشق هاي بزرگي هستند كه بقيه افراد جهان را به شگفتي وا ميدارند و از امكانات و استعدادهاي هر چند كم خود با پشتكار و تصميمي قدرتمند نتايجي طلائي مي سازند .
فكر ميكني او كيست ؟

http://www.aftab.ir/articles/applied_sciences/management/images/749290f89e6a6c5da1845d3403c549ec.jpg
شايد او آنتوني رابينز باشد ولي چرا فكر نميكني اين داستان زندگي خود تو بود توئي كه هم اكنون اين مطالب رو خوندي توئي كه شايد زندگي گذشته او را داري اما من و تو هم ميتوانيم از زندگي خود شاهكاري بي همتا بي نظير و خارق العاده بسازيم .
فقط به شرطي كه بخواهيم تصميم بگيريم و با تمام وجود اراده كنيم كه هيچ چيز پيشرفت زندگي جديدمون رو كند نكنه و به هر قيمتي كه شده با توكل بر خدا به خواسته هامون برسيم .

ریپورتر
23rd April 2011, 09:50 AM
باور كن كه ميتوني موفق شي.
براي اينكه به موفقيتي برسيم قبل از هر چيز بايد بدانيد و باور داشته باشيد كه ميتوانيد موفق بشي . باورهاي تو زندگي تو رو درست ميكنه و اصلا هم مهم نيست قبلا چه باورهايي داشتي ميتوني اون رو تغيير بدي و همراه با اون زندگيت رو تغيير بدي و كارهاي شگفت انگيزي توي زندگيت به نمايش ديدگان ديگران بگذاري .

http://image.shutterstock.com/display_pic_with_logo/180544/180544,1269031055,2/stock-photo-jumping-happy-young-man-49065151.jpg
بدون داشتن باور رسيدن به موفقيت غير ممكنه قرار نيست چيزي الكي اتفاق بيفته بايد علتي باشه تا معلولي رخ بده پس بايد اول باور كني كه ميتوني موفق باشي و به خواسته هات برسي و هيچ غير ممكني وجود نداره تا همه چيز دست به دست هم بدن تا در واقعيت هم بتوني . اگر باور نداشته باشي كه ميتوني ثروتمند باشي و بهترين ماشين رو داشته باشي و توي بهترين خونه زندگي كني و بهترين شغل رو داشته باشي رسيدن به موفقيت غير ممكن ميشه .پس باور كن كه تو هم پر استعدادي و لايق موفق بودن و از هيچ كسي چيزي كم نداري چون تو هم مخلوق خاص خدايي .
باور كن موفقيت فقط مخصوص بعضيها نيست . موفقيت يه باشگاه متعلق به خواص نيست عزيز دلم .علتش رو بايد در باورهاي خودمون جستجو كنيم كه گمان ميكنيم راه ورود ما رو به اون سد كرده اند . هر فرد موفق به هر صورت يه روزي به ذهنش خطور كرده كه ميتونه موفق باشه . براي اينكه به موفقيت برسي لازمه ذهنيت خودت رو تغيير بدي لازمه كه باور كني كه ميتوني موفق بشي .

ریپورتر
23rd April 2011, 09:50 AM
تصمیم به موفقیت بگیر

شیفتگان پرواز را میل خزیدن نیست.
سلام گلم خوبی ؟ آفرین بهت تبریک میگم چون اومدی که بخوای موفق بشی پس دستت رو میفشارم و برات آرزوی بهترین رو میکنم . اول اینکه بدانید که موفق شدن بسیار دشوار و یا غیر ممکن نیست باید بدانید که تمام کسانیکه در زندگی موفق شده اند کسی هستند مثل خود شما دوران کودکی خودساخته ترین میلیونرها هنرمندان و موفقترین افراد در تمامی زمینه ها مانند دوران کودکی سایرین و حتی خود شما بوده است .بسیاری از آنها در دوران کودکی زندگی فقیرانه ای داشته اند و حتی در مدرسه شاید زیادی خنگ و کند ذهن بوده اند .

http://favelafabric.com/communitize/media/The-power-of-good-decision-making.jpg
اما!!!........
آما هر کدام در یک لحظه خاص و تعیین کننده از زندگیشان تصمیم گرفته اند که سرنوشتشان را به دست گیرند و موفق شوند تحت تاثیر یک کتاب یک کلمه یک سخنرانی یک مشکل و یا حرف دوستی یا حتی تحت تاثیر کسی که او را الگو قرار داده اند و یا به یمن شم و شهود در مسیر موفقیت گام برداشته اند .
ممکن است شما هم به آن نقطه سرنوشت ساز که زندگیتان را متحول میسازد رسیده باشید . مهم نیست که چند ساله هستی مهم نیست در چه شرایطی قرار داری تنها کاری که باید بکنی این است که هشیار و گوش به زنگ باشی تنها چیزی که به آن نیاز داری باور داشتن است .
بدون که میشه از صفر شروع کرد کاری که بسیاری از موفق های زمانه کرده اند و به موفقیت رسیده اند . تنها موضوع اینه که باید خودت رو باور کنی اینکه بدونی کی هستی و بدونی مکه میتونی تصمیم بگیری و تغییر کنی و یه زندگی خارق العاده شاهکار بسازی زندگی که همه رو انگشت به دهان ببینی .
پس بخواه همین الان تصمیم بگیر تغییر کن و موفق شو . نترس از هیچ چیز حتی ازشکست نترس .

ریپورتر
23rd April 2011, 09:51 AM
اینطوری خودت رو باور کن
سلام نازنینم خوش اومدی چرا خودت رو باور نداری چرا فکر میکنی کوچیکی کمی یا چیز با ارزشی تو وجودت نیست چرا فکر میکنی اطرافیانت با تو فرق دارند اونا نابغن و تو ضعیف الان از ته دلت بپرس آیا واقعا ضعیفی ؟ میبینی حتی ته دلت میگه نه چون ذات تو از قدرت خدای مهربون که از قدرتش نشات گرفته پس باور کن که اگه به خودت اعتماد نداشته باشی و باور نکنی خودت رو توی اولین پله موفقیت موندی عزیز دلم.
http://www.mardoman.net/files/articles//84159914.jpg
شاید چند تا کار زیر کمکت کنه بتونی بهتر خودت رو باور کنی.
چه جوری میخوای خودت رو باور کنی اینجوری با این روشها و کارها:
۱. باور کن که باید خودت رو باورکنی.
۲. بدون که تنها نظر و فکر و احساس خودت در زندگیت مهمه نه احساس و فکر و نگاه و رفتارهای دیگران تو مهمی خودت .
۳. در هر جائی با اطمینان نظر بده و از نظراتت دفاع کن .
۴. چیزهای جدید و کارهای جدید رو با غلبه بر ترس تجربه کن .
۵. ایمان داشته باش که میتونی در هر کاری نامبر وان باشی . چون تو مخلوق خاص خدایی.
۶. دور برت با افراد موفق بگرد و باور کن که تو هم لایقی و هم شایسته که تو جمع موفقترینها باشی چون چیزی از اونها کم نداری و اونها هم یکی هستند مثل تو.
۷. یه هدف دوست داشتنی بزرگ برا خودت بزار که مجبور شی قدرتهات رو به رخ بکشی.
۸. از شکست نترس و از تغییر خجالت نکش.
۹. به قضاوت دیگران در مورد خودت اهمیت نده . سعی کن بهترین باشی حتی اگه دیگران در موردت بد قضاوت کنن.
۱۰. از انتقاد نترس باور کن هرچی موفقتر بشی منتقدهات بیشتر میشن.
خلاصه اینکه:
· نزار کسی بهت بگه کوچیکی ثابت کن که بزرگی.
· نشون بده که نشدهای بزرگی رو میتونی ممکن کنی.

ریپورتر
23rd April 2011, 09:51 AM
تصمیم به تغییر بگیر
" در پشت همه موفقيتهاي فعلي من قدرتي است كه از درون من سرچشمه ميگيرد . نيرويي است كه در همه ما هست . من گمان دارم كه در درون ما بخش كوچكي از خداوند هست كه بايد كشف شود ."

سخناني از يك موفق بزرگ
دوستاي گلم ميدونين ما انسانها از دير باز تحت تاثير كارها و حرفاي تاثير گذار و جادويي ديگران قرار مي گرفته ايم .مطالعه عقيده ها و رفتارهاي بزرگاني كه به موفقيتهاي مادي و معنوي در تمام جنبه هاي زندگيشون رسيده اند به ما كمك ميكنه كه بتونيم موفقيتهاي آنها رو در زندگي خودمون نيز تكرار كنيم و اگر ماهم مانند آنان رو به جلو حركت كنيم ثمره تلاش خودمون رو خواهيم چشيد .
معمولا اولين قدم براي ايجاد تغيرهاي خوب و عالي كسب دانش و آگاهي و باز شدن فكر و ذهن ماست و اگر توجه ما بطور كامل به چيزي معطوف بشه در زندگي خود نيز همان را ظاهر ميكنيم . آگاهي نتيجه قصد و توجه ماست پس اگر توجه خودمون رو به افكاري معطوف كنيم كه زمان رو نميشناسه تغييري در آگاهي مون حاصل ميشه و با تغيير اين آگاهي همه چيز امكان پذير ميشه . اينو مطمئن باش عزيزم .
به ياد داشته باشيد كه اگر خودمون تصميم نگيريم كسان ديگري تصميم ميگرند و ما ميشم اجرا كننده تصميمهاي ديگران آيا ما آنقدر كوچكيم كه ديگران براي ما تصميم بگيرند . آيا حاصل دانه پاشي شما چه خواهد بود ؟ يه مزرعه كوچولو يا يه جنگل پر از درختان تنومند و باشكوه ؟ انتخاب باشماست .

ریپورتر
23rd April 2011, 09:52 AM
قدرت نامحدود تو
تو قدرت نامحدودی داری.می دونستی که ذهنت اونقدر قدرت داره که بتونی ۳۰ برابر سریعتر از حالا یک نوشته یا کتاب رو بخونی؟می دونستی می تونی هر بیماری رو که داری شفا بدی؟(توجه کن هر بیماری رو)می دونستی هر چی رو که تو ذهنت تصور و باور کنی می تونی به اون برسی؟ بله تو قدرت نامحدودی داری.
همه چی به فکر تو خلاصه می شه. هر چی رو که بهش فکر کنی تو زندگیت نمایان می شه.مثلا اگه خدای نکرده به فقر و محدودیت فکر کنی همین سرت می یاد و نتیجش فقره. بر عکس اگه معتقد باشی که می خوای ثروتمند باشی و به ثروت فکر کنی مطمئنا ثروتمند می شی. کمی فکر کن و از همین حالا مسئولیت زندگیت رو صد در صد به عهده بگیر.
در واقع راجع به هر چی که فکر کنی ذهنت رو با اون برنامه ریزی می کنی. بدون که ذهن تو همیشه بر اساس برنامه ریزی ای که شده عمل می کنه.بنابر این اگه ذهنت رو با زیبایی و شادی و ثروت و خوبی برنامه ریزی کرده باشی ذهنت دنبال اینا می ره و تو هر لحظه و هر کجا متوجه اینا می شی بنابر این تو خودت رو زیبا و شاد و ثروتمند و خوب می کنی.
کائنات پر از فراوانیه.تو با ذهنت تو هر لحظه می تونی میلیاردها تصمیم جور وا جور بگیری و به میلیاردها چیز مختلف توجه کنی.ولی این برنامه ریزی ذهنت هست که مشخص می کنه به چی توجه کنی و چه تصمیمی بگیری.
به عنوان مثال برنامه ریزی یک فرد موفق اینه که هر وقتی با یک مشکل روبرو می شه اونو یه فرصت تلقی می کنه و می دونه که با قدرت نامحدودش به اون غلبه می کنه و از اون درس زیادی می گیره و نتیجتا قوی تر می شه .اون ذهنش رو این جوری برنامه ریزی می کنه و تو عمل هم این جوری می شه.
ولی برنامه ریزی یک فرد شکست خورده که همه چی رو سد می بینه. خودش رو یک شکست خورده افسرده تلقی می کنه که جذاب نیست ودیگرون دوستش ندارن.نتیجتا در مواجهه با کوچکترین مشکلی از کوره در می ره و عصبی می شه و فشار زیادی به خودش و اطرافیانش وارد می کنه.همه اینا فقط به این دلیله که ذهنش رو این جوری برنامه ریزی کرده بود.
پیام:من از امروز متحول شدم .
با جایگزینی ذهنیت مثبت به جای ذهنیت منفی٬
روز به روز به شادی و موفقیت خودم اضافه می کنم.
من روز بروز بهتر و بهتر می شم.
من همین حالا شاد و موفقم چون خودم رو متحول کردم.
می فهمی که قدرت نامحدودی داری.بنابر این حالا که فهمیدی قدرت نامحدودی داری هر چی رو که بهش علاقه داری به عنوان هدف انتخاب کن و اونقدر به اون فکر کن تا میلت برای رسیدن به هدف به اشتیاقی سوزان تبدیل بشه. پس از این آنچنان تحولی در تو رخ می ده که برای خودت و اطرافیانت غیر قابل باوره. بدین ترتیب گام اول و اساسی رو برای رسیدن به موفقیت نامحدود برداشتی

ریپورتر
23rd April 2011, 09:52 AM
آجر به آجر قصر بسازیم
.
اميدوارم كه همتون خوب خوب باشيد و به همه چيزهايي كه دوست دارين برسين . ميدونين داشتم فكر ميكردم به اين نتيجه راسيدم كه آيا مهمترين فاكتور رسيدن به خواسته ها موفقيت چيه من كه به اين نتيجه رسيدم اگه قانون جذب عمل كنه اگه مثبت انديش باشيم اگه هدف گذاري كنيم اگه تصويرسازي و تاكيدكاري كنيم و هر چيز ديگه براي رسيدن به خوشبختني و موفقيت و رسيدن به خواسته ها اگه پشتكار نداشته باشيم و اگه تلاش حتي حداقل يه تلاش و پشتكار فكري نداشته باشيم به هيچي نمي رسيم . http://www.hamshahrionline.ir/images/upload/news/pose/8604/fat2-zr.jpg
پس فكر ميكنم كه براي موفق شدن بايد ايستادگي كرد بايد تلاش و كوشش كرد چه فكري چه جسمي اگر موتب و مداوم به سوي پيشرفت و رسيد بهخ خواسته ها يورش ببريم و سرد و نا اميد و دلسرد نشيم موفق ميشم و حتما هم موفق ميشيم .
چرا تلاش كنيم ؟
چون هيچ چيزي توي اين دنيا يه روزه و يه شبه و آني اتفاق نمي افته .


هيچ بچه اي يه روزه به دنيا نمياد
هيچ روزي يه دفعه شب نميشه و هيچ شبي سريع به صبح نميرسه
هيچ بذر و دونه اي يه روزه سبزه نميشه
هيچ سبزه اي يه روزه نهال نميشه
هيچ نهالي زود درخت نميشه
هيچ درختي زود ميوه نميده
هيچ نهال بي ميوه اي چند روزه و چند وقته تنومند و قوي و پر ميوه نميشه كه حتي سختترين بادها نتونن تكونش بدن
آره هيچ دكتري يه شبه دكتر نشده
هيچ مهندسي يه شبه مهندس نشده
هيچ استادي يه روزه ...
حتي هيچ كتابي يه دفعه كتاب نشده اول لغت لغت توي يه برگهع و برگه ها يكي يكي كنار هم فصل و فصل رو ساختن و بعد شده يه كتاب زيبا
حتي يه قصر هم اجر به آجر تبديل به قصر شده

و حتي خيلي چيزاي ديگه پس بيايم ببينيم چي ميخوايم و حتي هر چقدر بزرگ هم بود نا اميد نشيم و ذره ذره سعي كنيم بهش برسيم .
از اين پس تلاش هر روزت رو تنها يك ضربه از تبر خود بر بدن عظيم بلوطي كهنسال به شمار بيار . ضربه اول ممكنه نه لرزه اي و نه خراشي عميق بر درخت وارد كنه و نه حتي ضربه دوم و نه حتي ضربه سوم . هر ضربه شايد در حد و قدرت خودش ناچيز باشه و نتيجه درخور توجهي نده با اين همه همين ضربه هاي ظاهرا كودكانه اندك اندك درخت عظيم بلوط كهنسال رو بر زمين خواهد انداخت و اينچنينه تلاش امروز من و تو .
بياين ذره ذره موفق شيم
بيائين ذره ذره جمع كنيم و به عظمت برسيم و قطره قطره جمع كنيم و دريا بسازيم و كلمه كلمه حفظ كنيم و برگي بشه و برگ برگها كتاب و طومار بزرگ بشه در حافظه امون .
بيا امروز من و تو تصميم بگيريم ذره ذره به همه خواسته هامون برسيم و عجله و يك شبه پولدار شدن و يه شبه به همه چيز و همه جا رسيدن و دور بريزيم و تلاش كنيم مثل يه موريانه اي كه يه درخت عظيم روذره ذره فرو مي پاشه مثل يه باروني كه قطره قطره سيلي رو جاري ميكنه مثل كسي كه آجر به آجر و جز به جز سر انجام برج و قصري رو بنا ميكنه من و تو هم امروز با هم تصميم بگيريم واقعا ذره ذره به همه خواسته ها مون برسيم و در اين راه تلاش و پشتكار داشته باشيم .
تلاشهاي كوچك اگر مرتب تكرار شوند دسترسي به هر هدفي را ممكن خواهد ساخت .
" آب قطره قطره مي چكد و با پايداري و سماجت، سنگ بزرگ را سوراخ مي كند؛ موش با پشتكار و استقامت موفق به پاره كردن رشته محكمي از سيم مي شود و ضربه هاي پي در پي تبري كوچك، درخت كهن را از پاي در مي آورد.


همتون رو دوست دارم و آرزوي شادي دل همتون رو دارم .

ریپورتر
23rd April 2011, 09:53 AM
خود را باور کنید! اعتماد به نفس، عبارت است از احساس اطمینان نسبت به خود. به عبارت دیگر، اعتماد به نفس یک فرد به نحوه احساس او درباره <‌من> خویش بستگی دارد. شما در مورد خودتان چگونه فکر می‌کنید؟

اعتماد به نفس، عبارت است از احساس اطمینان نسبت به خود. به عبارت دیگر، اعتماد به نفس یک فرد به نحوه احساس او درباره <‌من> خویش بستگی دارد.شما در مورد خودتان چگونه فکر می‌کنید؟ آیا نظر مساعدی نسبت به خودتان دارید و به خودتان احترام می‌گذارید؟ اگرپاسخ شما به سؤالات اخیر مثبت باشد، در این صورت می‌توان گفت که شما از یک من قوی و ایده‌آل، برخوردار هستید، اما اگر شما نظر مساعدی نسبت به خودتان نداشته باشید و برای خودتان احترام قایل نشوید، می‌توان گفت که دارای <من> ضعیفی هستید.
مع‌الوصف، باید گفت که نظر فرد نسبت به خودش در موقعیت‌های مختلف زندگی یکسان نیست و ممکن است که او در یک موقعیت خودش را خوب و قوی بپندارد، ولی در موقعیت دیگری خودپنداری ضعیفی داشته باشد.‌

اما، نکته تأسف‌آور این است‌که اغلب ما، معمولاً بیشتر به جنبه‌های ضعیف خودمان اهمیت می‌دهیم و تمام توجه‌‌مان را بر روی نقطه ضعف‌هایمان متمرکز می‌کنیم، نه بر وی امتیازاتمان. پس، چاره کار چیست؟ نخستین قدم شما برای تقویت و بالا بردن اعتماد به نفستان، باید درک و فهم این حقیقت باشد که ‌اعتماد به نفس، در واقع همان نظر و عقیده‌ای است که شما راجع به خودتان دارید. آگاهی از این امر منجر به این خواهد شد که در تقویت اعتماد به نفستان در مسیر صحیحی گام بردارید. در مرحله بعدی، باید از خودتان بپرسید که چرا در برخی از جنبه‌های زندگی دارای اعتماد به نفس کافی نیستید؟ یک دلیل آن، شاید مورد مقایسه قرار دادن خودتان با افراد دیگر باشد.‌

به این ترتیب، اگر در این مقایسه شما خودتان را کمتر از دیگران بدانید، مسلماً خود پنداریتان رو به نقصان خواهد نهاد. به طور کلی، هنگامی که شما خودتان را با فرد دیگری مقایسه می‌کنید، این فرد، چه یک هنرمند باشد، و چه ورزشکار، وکیل، پزشک، تاجر، و دانشجو، اگر آن فرد را در برخی خصوصیت‌ها بهتر از خودتان بدانید، خودپنداری شما تضعیف خواهد شد.
اما، جهت مقابله با این وضعیت و جهت این که خودپنداری صحیح و مناسبی از خود داشته باشید، بهترین شیوه نگریستن به سایر افراد، داشتن یک نگرش کلی است - نگرشی که در آن، همه انسان‌ها با هم برابر در نظر گرفته می‌شوند. به عبارت بهتر، به هنگام مقایسه خود با دیگران باید به این نکته توجه داشته باشید که هر انسانی دارای منابع مختلفی است. هیچ کس یک مرد یا یک زن نیست. بلکه پیش از هر چیز دیگری همه یک انسان هستند.‌

اگر همه مردم را به چشم یک انسان بنگریم، در آن صورت، دیگر همه کس با هم برابر خواهند بود. بلند و کوتاه، ثروتمند و فقیر، دانا و نادان، چاق و لاغر و ... همگی بی‌معنا هستند.‌

ما به عنوان یک انسان، همگی یکی هستیم و تفاوت و رقابتی بین ما وجود ندارد . بنابراین، از آن جا که رقابت بین انسان‌ها بی‌معناست، ما نه می‌توانیم موقعیت خودمان را به عنوان یک انسان بالاتر ببریم و نه می‌توانیم آن را پایین‌تر آوریم. ما همیشه یک انسان بوده‌ایم، هستیم و خواهیم بود و این یک واقعیت انکار‌ناپذیر است.
اگر ما دیگران را به عنوان یک انسان بنگریم، متوجه خواهیم شد که هر انسانی در روی زمین، توانایی انجام کارهایی را دارد که ما نداریم. از طرف دیگر، ما هم می‌توانیم کارهایی انجام دهیم که دیگران نمی‌توانند، اما این امتیازات، ما را از دیگران کوچکتر یا بزرگتر نمی‌سازد، بلکه فقط باعث تفاوت‌هایی بین ما و دیگران در برخی از زمینه‌های خاص زندگی می‌شود. بنابراین، اگر کسی خصلتی داشته باشد که ما نداشته باشیم، این مسأله ممکن است از نظر آن کس نوعی برتری به حساب آید، ولی از نظر ما، آن خصلت، تنها تفاوت ساده‌ای بین ما و او خواهد بود.‌

بر دو درخت نظری اندازید. یکی از این درختان، درخت تنومندی با عمری بیش از هزار سال است، آن دیگری، درخت کاج کوچکی است که در بیشه زارها روئیده است. آیا از نظر شما، درخت تنومند از درخت کوچک کاج برتر است؟ مسلماً این طور نیست. از نظر شما، آنها هردو فقط یک درخت هستند، یکی کوچک و یکی بزرگ.
به این ترتیب، زمانی هم که بر دو نفر انسان می‌نگرید، چه یکی از آنها استعداد بیشتری نسبت به دیگران داشته باشد، چه نه، آنچه که شما خواهید دید، فقط دو نفر آدم خواهد بود، نه بیشتر و نه کمتر. اگر شما موفق شوید که عملاً مردم دیگر را در شکل واقعی خودشان، بدون اصرار در برتر دانستن یکی بر دیگری و رقابت بین آنها، ببینید، در آن صورت می‌توان گفت که شما به درجه بالایی از اعتماد به نفس دست یافته‌اید و خودتان را آنچه که هستید یعنی یک انسان می‌بینید.‌

هرکس دارای امتیازی نسبت به دیگران است، شما دارای چه توانائی هستید که دیگران ندارند؟ مسلماً شما می‌‌توانید کارهایی انجام دهید که افراد دور و برتان قادر به انجام آن کارها نیستند. آیا داشتن این توانایی‌ها، شما را برتر از دیگران می‌سازد؟
یا این که فقط به این معناست که شما می‌توانید کاری را بهتر از برخی از افراد دیگر، انجام دهید؟ اگر در زندگی شما، شخصی وجود داشته باشد که که شما با نگاهی از پایین به بالا، او را برتر از خودتان می‌دانید، در این صورت لازم است که برروی اعتماد به نفستان اندکی کار کنید.‌

از طرف دیگر، اگر در زندگی شما کس دیگری وجود داشته باشد که شما با نگاهی از بالا به پایین، او را کمتر از خودتان می‌پندارید، باز هم لازم است به تقویت اعتماد به نفستان مشغول شوید. اما اگر شما همه انسان‌ها را چه آنهایی را که قبلاً برترین برترین‌ها و چه آنهایی را که کم‌ترین کمترین‌ها هستند با خودتان برابر بدانید، در این صورت می‌توان گفت که سطح اعتماد به نفس شما خوب و طبیعی است.

شما، در صورتی از اعتماد به نفس بالایی برخوردار خواهید شد که در رقابت دائم با تنها چیزی که احساس رقابت را در شما تحریک می‌کند - یعنی خودتان - قرار داشته باشید. در این صورت، زندگی از نظر شما به شکل چیزی همانند یک بازی جلوه‌گر خواهد شد یعنی، موقعیت‌های دشوار زندگی را در حکم قوانین یک بازی در نظر خواهید گرفت-. ماجرای مارتین نمونه خوبی از قضیه <رقابت با خود> است.
مارتین که در یک مغازه موکت بری مشغول به کار بود. مشکل او این بود که دائماً سعی ‌می‌کرد در کار خود سریع‌تر و بهتر از دیگران باشد، اما هرگز موفق به این کار نشده بود.‌

بعد از مدتی، مارتین تصمیم گرفت که فقط با خودش به رقابت بپردازد. به همین منظور، او برای اولین بار در طول زندگی‌اش یک زمان‌سنج و دفترچه یادداشتی را با خودش به یک مجتمع ساختمانی برد که قرار بود اتاق‌های آپارتمان‌های آنجا را موکت کند.
با شروع کار، مارتین با استفاده از زمان‌سنج، مدت زمانی را که صرف موکت کردن اتاق‌ها می‌کرد، اندازه گرفت و در دفترچه یادداشت کرد. در روز اول، موکت کردن اتاق خواب یک ساعت، هال دو ساعت، اتاق پذیرایی یک ساعت و ده دقیقه، و راه پله ها دو ساعت و نیم، طول کشید.
روز بعد که مارتین برای موکت کردن خانه دیگری از خانه‌های همان مجتمع مراجعه کرد، بیش از هر زمان دیگری برای شروع کارش اشتیاق داشت.‌

به همین دلیل، او دفترچه و زمان سنج را از جیبش بیرون آورد و خیلی زود، آماده کار شد. هدف او این بود که کارش را خیلی سریع‌تر از روز قبل انجام دهد. پس از شروع به کار، بدون آن که مارتین متوجه باشد، زمان به سرعت سپری شد و او موفق شد که در مجموع، نیم ساعت زودتر از دفعه قبل کارش را به پایان ببرد.

بعد از آن روز، مارتین برای دست‌یابی به رکوردی بهتر، هر روز بر سرعت کارش افزود و با این رویه‌ای که در پیش گرفت، طولی نکشید که او در مغازه‌ای که مشغول به کار بود، به سریع‌ترین موکت‌بر تبدیل شد. در مرحله بعد، مارتین کیفیت کارش را تا آن جا که ممکن بود، بالا برد. به صورتی که در کار او و فاصله و خط بین موکت‌ها از نگاه بیننده اصلاً به نظر نمی‌آمد و موکت‌ها تمام حاشیه دیوارها را کاملاً می‌پوشاندند و زیبایی کار را بیشتر می‌کردند.

بعد از این مرحله، مارتین که دیگر معروفترین موکت بر منطقه شده بود، لازم دید که به عنوان یک هدف مهم، مغازه مستقلی برای خودش باز کند، بنابراین، شروع به پس انداز درآمدهایش کرد. مارتین مصمم بود که به بازی رقابت با خودش ادامه دهد، لذا، هر زمانی که پولی گیرش می‌آمد، با خودش عهد می‌کرد که هفته بعد، دو برابر آن را کسب کند. این گونه بود که مارتین در عرض دو سال توانست بزرگترین مغازه موکت بری شهرشان را بخرد و لازم به گفتن نیست که همراه با موفقیت او در کارش، اعتماد به نفس او نیز دو چندان شد.‌

و این ممکن نبود مگر در نتیجه رقابت با خود. هر زمان که کسی هدفی برای خودش تعیین می‌کند، با دست یافتن به آن هدف، خود پنداری او تقویت می‌شود، این امر چه در مورد اهداف بلند مدت، چه میان مدت و چه کوتاه مدت، صادق است. اهدافی که توا‡م با <رقابت با خود> هستند، بسیار سهل الوصولند، چرا که به هنگام رقابت با خود، تمام کوشش ما صرف این می‌شود که کاری را بهتر یا سریع‌تر از دفعات قبل انجام دهیم، به این ترتیب، رسیدن به هدف و تکمیل کار، باعث احساس رضایت و تقویت <من> ما می‌شود.

شما هم می‌توانید همانند مارتین ، تمام کارهایتان را با استفاده از یک زمان‌سنج با سرعت بیشتری نسبت به دفعات قبل به انجام برسانید. همچنین، می‌توانید معیارهایی از قبیل افزایش میزان سطح ریلاکس بدنتان، افزایش تعداد کارهای خیر‌خواهانه‌ای که هر هفته انجام می‌دهید، و افزایش تعداد اهدافی که در زمان معینی به آنها دست می‌یابید را به عنوان انگیزه‌هایی برای <رقابت با خودتان> در نظر بگیرید.

ریپورتر
23rd April 2011, 09:54 AM
دوست گلم : در این دنیا ارزش تو را تنها عمل تعیین میکند برای چند برابر کردن ارزش خود اعمال خودت رو چندین برابر کن . در جائی گام بنه که مرد ضعیف میترسه قدم بگذاره وقتی مرد ضعیف در پی تفریح و لذته تو تلاش کن کار کن و زحمت بکش در همان مدت که مردان پر ادعا با آرزوهای بزرگ نقشه های بزرگی برای موفقیت میکشد تو به انجام یک کار که میتواند تو را به آرزوهایت نزدیک کند بپرداز ...
اکنون عمل کن اکنون عمل کن اگر عمل نکنی در یک زندگی آلوده به شکست بیچارگی فقر و بی شخصیتی نابود خواهی شد .
دوستون دارم http://blogfa.com/images/smileys/24.gif

ریپورتر
23rd April 2011, 09:54 AM
باورها و تاثیر فوق العاده عجیب آنها

آزمايشي را در « هاروارد يونيورسيتي » انجام دادند :80 پيرمرد و 80 پيرزن را انتخاب كردند . يك شهرك را به دور از هياهو مانند با 40 سال پيش ساختند . غذاهاي 40 سال پيش در اين شهرك پخته ميشد . خط روي شيشه هاي مغازه ها ، فرم مبلمان ، آهنگها ، فيلم هايقديمي ، اخباري كه از راديو و تلويزيون پخش ميشد ، را مطابق با 40 سال قبل ساختند . بعد اين 160 نفر را از هر نظر آزمايش كردند.تعداد موي سر ، رنگ موي سر ، نوع استخوان ،خميدگي بدن ، لرزش دستهالرزش صدا ، ميزان فشار خون ... بعد اين 160 نفر را به داخل اين شهرك بردند ،
بعد از گذشت 5 الي 6 ماه كم كم پشتشان صاف شد ، راست مي ايستادند، لرزش دستها بطور ناخودآگاه از بين رفت ، لرزش صدا خوب شد ، ضربان قلب مثل افراد جوان، رنگ موهاي سر شروع به مشكي شدن كرد ، چين و چروكهاي دست و صورت از بين رفت ...علت چه بود ؟خيلي ساده است .
آنها چون مطابق با 40 سال پيش زندگي كردند ، باور كرده بودند 40 سال جوانتر شده اند .


انسانها همان گونه كه باور داشته باشند مي توانند بينديشند .

باورهاي آدمي است كه در هر لحظه به او القا ميكند كه چگونه بينديشد .

اصولا فرق بين انسانها ، فرق ميان باورهاي آنان است .

انسانهاي موفق با باورهاي عالي ، موفقيت را براي خود خلق ميكنند.

انسانهاي ثروتمند ، باورهاي عالي وثروت آفرين دارند كه با اعتماد به نفس عالي خود و بدون توجه به تمام مسائل به دنبال كسب ثروت ميروند و به لحاظ باورهاي مثبتشان به ثروت مطلوب خود ميرسند .



قانون زندگي قانون باورهاست .

باورهاي عالي سرچشمه همه موفقيتهاي بزرگ است .

توانمندي يك انسان را باورهاي او تعيين مي كند .

انسانها هر آنچه را كه باور دارند خلق ميكنند .

دستاوردهاي شما را در زندگي باورهاي شما ميسازند .زيرا باورها تعيين كننده كيفيت انديشه هاست

ریپورتر
23rd April 2011, 09:55 AM
چهار درس زندگی که باید از میمون، موش، قورباغه و سگ ها فرا بگیرید این مطلب ترجمه فارسی مطلب What Animals Can Teach Us About Reaching Our Goals (http://www.pickthebrain.com/blog/what-animals-can-teach-us-about-reaching-our-goals/) سایت Pick The Brain است. این سایت از جمله سایت های انگلیسی زبان پرطرفدار است که مطالب بسیار خوبی در زمینه بهبود زندگی، روانشناسی و… منتشر می کند.


میمون هایی که «ترسیدن» را یاد گرفتند: میمون هایی که از مار نمی ترسیدند را در کنار مار ها قرار دادند در همین حین صداهای بلند و وحشتناکی هم از بلندگو ها پخش کردند. با این کار میمون هایی که از مار ها نمی ترسیدند «یاد گرفتند» که از مار بترسند. نتیجه عجیب تر این آزمایش این بود که حتی میمون های دیگری که هم که از مار ها نمی ترسیدند با دیدن ترس سایر میمون ها آنها هم از مار ها ترسیدند.
نتیجه: ما از بعضی از چیزها می ترسیم چون آنها را با چیز های دیگری در ذهن مان به یکدیگر مرتبط می کنیم. مثلآ یک کودک بعد از شنیدن صدای ترسناک محکم بسته شدن درب در تاریکی از تاریکی خواهد ترسید.
قورباغه هایی که زنده زنده آب پز شدند: چند قورباغه را در ظرفی پر از آب جوش انداختند، آنها خیلی سریع از آب جوش به بیرون پریدند و خودشان را نجات دادند. وقتی همین قورباغه ها را در ظرف آب سرد قرار دادند و آرام آرام آب را به جوش رساندند همه آنها در آب جوش کشته شدند چون نتوانستند عکس العملی به همان سرعت نشان دهند.
نتیجه: ما می توانیم تغییرات ناگهانی را بفهمیم و متقابلآ عکس العمل نشان دهیم اما وقتی این تغییرات در دراز مدت انجام می شوند وقتی متوجه می شویم که دیگر خیلی دیر است. یادمان باشد، نه عادت های بد یک شبه وجود کسی را فرا می گیرد و نه کسی یک شبه فرد دیگری می شود، همه چیز پله پله انجام می شود. مهم این است که گرم شدن آب را احساس کنید.
موش های شناگری که غرق شدند: این بار تعدادی موش های صحرایی که بعضی آنها می توانند 80 ساعت مداوم شنا کنند آماده شدند. محققان قبل از اینکه آنها را در آب بیاندازند با کلک این باور غلط را در موش ها به وجود آوردند که آنها گیر افتاده اند. خیلی از موش ها تنها پس از چند دقیقه بعد از شنا کردن غرق شدند. نه چون نمی توانستند شنا کنند، بلکه چون فکر می کردند گیر کرده اند ناامید شده و دست از شنا کردن برداشتند و غرق شدند.
نتیجه: وقتی همه چیز به آن طور که می خواهیم پیش می رود ما هم با حداکثر توان مان تلاش می کنیم. اما بعد از اینکه سر و کله مشکلات بزرگ و کوچک پیدا می شود ناامید شده و دست از تلاش کردن بر می داریم، با وجود اینکه توان انجام آن را داریم.
سگ هایی که یاد گرفتند تلاش نکنند: تعدادی سگ در اتاقی قرار گرفتند که زمین آن می توانست شوک الکتریکی خفیفی به سگ ها وارد کند. دکمه ای روی دیوار اتاق بود که با فشرده شدن جریان را قطع می کرد. وقتی شوک وارد شد سگ ها بالا و پایین پریدند تا بالاخره یکی از سگ ها دکمه را زد و جریان قطع شد. سگ ها یاد گرفتند با زدن آن دکمه آن شوک ناخوشایند قطع می شود.
روی نصف گروه اول سگ ها همین آزمایش دوباره تکرار شد اما این بار دراتاق دیگری که دکمه ای الکی داشت و با زدن آن هیچ اتفاقی نمی افتاد و جریان همچنان ادامه داشت. بعد از این مراحل سگ هایی که در اتاق دوم بودند به اتاق اول (با کلید سالم) بازگردانده شدند و آزمایش تکرار شد. این بار هیچ کدام شان حتی سعی نکردند که دکمه را فشار دهند.
نتیجه: هیچ کس با نامیدی به دنیا نمی آید، بلکه ما بعد از اینکه چند بار شکست می خوریم «شکست خوردن» را یاد می گیریم و حتی به خودمان زحمت تلاش کردن نمی دهیم. اگر به مشکلی برخورده اید، مهم نیست دفعه چندم است که زمین خورده اید، باز هم بلند شوید و برای حل آن تلاش کنید. ممکن است کلید سالم باشد، فقط فشارش دهید!

ریپورتر
2nd May 2011, 01:48 PM
مراحل اموزش آفرینش فرآوانی و ثروت
علم بی انتها در وسعت بیکران آگاهی من آشکار و ناپدید می شود ٬ همچون ذرات خاک که در پرتو نور می رقصند . " یک گفته ودایی " فصل اول - منبع فرآوانی
فرآوانی تجربه ای است که در آن احتیاجات ما به آسانی رفع شده آرزوهایمان بی درنگ برآورده میشوند تا در تمام لحظات زندگی احساس شادی ٬ سلامتی ٬ خوشبختی و نشاط کنیم . فرآوانی یک واقعیت است و هدف اصلی این بخش و این سری نوشته ها در ادامه آن است که بینشی درباره ماهیت این واقعیت فراهم آورد .
وقتی با ماهیت واقعیت آشنا میشویم و در ضمن می دانیم که این واقعیت طبیعت خود ماست ٬ در می یابیم که می توانیم همه چیز را بیا فرینیم . زیرا خلق مادیات مبدائ واحد دارد . طبیعت برای خلق کهکشانها و ستارگان ٬ جنگل و یا جسم انسان به همانگونه رفتار می کند که برای خلق یک اندیشه .
خلق همه اجسام مادی ٬ هر آنچه میتوانیم ببینیم . لمس کنیم بشنویم بچشیم یا بو کنیم ٬ از یک ماده تشکیل می شود و از منبع واحدی نشات می گیرد . آگاهی تجربی این واقعیت و وحقیقت به ما توانیی می دهد تا هر آرزویی را که داریم برآورده سازیم ٬ هر جسم مادی را که می خواهیم به دست آوریم ٬ و موفقیت و شادی را به هر اندازه که مشتاق هستیم تجربه کنیم .

ریپورتر
2nd May 2011, 01:48 PM
فصل اول - منبع فرآوانی 2


اصول مطرح شده در این بخش از سری نوشته ها ٬ اختصاصا به ایجاد ثروت بی انتهای مادی می شود . اما این اصول برای برآورده شدن هر آرزویی کاربرد دارند ٬ زیرا اینها همان اصولی هستند که طبیعت برای خلق واقعیت مادی از یک جوهر غیر مادی از آنها استفاده می کند .
پیش از بررسی این اصول مایل هستم که کمی درباره جزئیات علم فیزیک ٬ در زمینه طبیعت عالم هستی که در آن زندگی می کنیم ٬ طبیعت اجسام انسانی ٬ طبیعت ذهن و رابطه همه آنها با یکدیگر بحث کنم .
به استناد نظریه پردازان حوزه کوآنتوم همه اشیای مادی - از اتومبیل گرفته یا بدن انسان یا اسکناس - از اتم ساخته شده اند . این اتمها از ذرات اتمی کوچکتری تشکیل یافته اند که به سهم خود تغییرات و نوساناتی از انرژی و اطلاعات در خلائ عظیم انرژی و اطلاعات هستند .
من جایی دیگر در کتابها و نوارهایم به تفصیل درباره طبیعت واقعیت کوانتوم بحث کرده ام . بدون وارد شدن به جزئیات ٬ نتیجه گیری اولیه نظریه پردازان حوزه کوانتوم این است که مواد خام دنیا غیر مادی و مواد اصلی و ضروری عالم هستی نیز غیر مادی است . همه تکنولوژی ما بر اساس این حقیقت است و این اوج سرنگونی خرافات مادی گرایی روزگار ماست .
دستگاههای نمابر (فاکس) ٬ رایانه ها ٬ رادیو وتلویزیون همه این تکنولوژیها از آنرو صورت خارجی گرفته اند زیرا دانشمندان دیگر معتقد نیستند که اتم ٬ که واحد اصلی ماده است ٬ عنصری جامد می باشد . اتم به هیچ وجه یک عنصر جامد نیست ٬ بلکه سلسله مراتتبی از اطلاعات و انرژی در یک حالت خلائ از اطلاعات و انرژی است .
تفاوت میان یک ماده و ماده دیگر - برای مثال تفاوت میان یک اتم سرب و یک اتم طلا - در زمینه ماده نیست . ذرات زیر اتمی مانند پرتون ها ٬ الکترونها ٬ کوارک ها ٬ و بوزون هایی که یک اتم سرب یا طلا را بوجود می آورند ٬ کاملا یکسان هستند ٬ از آن گذشته ٬ گرچه ما آنها را ذره می خوانیم اما آنها ماده نیستند ٬ بلکه تکانشهایی از انرژی و اطلاعات هستند . آنچه طلا را از سرب متمایز می سازد نظم و کمیت این تکانشهای انرژی و اطلاعات است .
خواهش میکنم در مورد جمله بالا کمی فکر کنیدبه چیزهای بسیار زیادی می رسین که شاید بتونه زندگی الان و آینده تون رو کن فیکون کنه .

ریپورتر
2nd May 2011, 01:49 PM
بخش یک - فصل اول - منبع فرآوانی 3 - تاثير تكانشهاي انرژي بر زندگي و رسيدن به خواسته ها
تاثير تكانشهاي انرژي بر زندگي و رسيدن به خواسته ها
همه مواد از اطلاعات و انرژي ساخته مي شوند . همه حوادث كوآنتوم در اصل نوسانات انرژي و اطلاعات هستند . واين تكانشهاي انرژي و اطلاعات غير ماده هايي هستند كه آنچه را ما ماده مي ناميم تشكيل مي دهند .
بنابراين معلوم مي شود كه نه تنها ماده اصلي عالم هستي غير ماده بلكه غير ماده اي هوشمند است . پس فكر جز يك تكانش انرژي و اطلاعات چه مي تواند باشد .
ما افكار را به عنوان آنچه در سرمان مي گذرد مي شناسيم ، اما علتش اينست كه ما آنها را به لحاظ زبان شناختي انديشه ساختار بندي شده اي مي دانيم كه به لحاظ كلامي گلچين شده است و ما به زبان خود آن را بيان مي كنيم – و در مورد خود نويسنده اين بخشها " دكتر چوپرا" ، زبان انگليسي به لهجه هندي صحبت مي كند . اما همه تكانشهاي انرژي و اطلاعاتي كه ما به عنوان انديشه تجربي مي كنيم – همه تكانشها – مواد اوليه عالم هستي هستند .
تنها تفاوت انديشه هاي جاري در ذهن من و انديشه هايي كه بيرون از ذهن من هستند اين است كه من انديشه هاي ذهنم را به شكل زبانشناختي ساختار بندي شده تجربه مي كنم . اما پيش از اينكه حالت كلامي به خود بگيرد و به عنوان زبان تجربه شود ، صرفا يك نيت است . و به زبان ديگر تكانشي از انرژي و اطلاعات به شمار مي آيد.
به عبارت ديگر ، در سطحي پيش از كلامي همه عالم هستي به يك زبان سخن مي گويد . همه ما پيكرهاي انديشمند يك عالم هستي فكور هستيم و همانطور كه انديشه خود را به عنوان مولكولهاي جسم ما فرافكن مي كند ، تكانشهاي انرژي و اطلاعات نيز خود را به عنوان حوادث فضا –زمان در محيط ما فرافكن مي سازند .
در پس بافت مرئي عالم هستي ، در فراسوي سراب مولكولها يعني مايا – يا توهم فيزيكي – نظام ذاتا نامرئي يك پارچه اي قرار دارد كه از هيچ تشكيل شده است . اين هيچ ناپيدا به سكوت طبيعت را هماهنگ مي كند ، آنرا آموزش مي دهد ، هدايت مي كند و مجبور مي سازد تا خود را با خلاقيت بيكران ، تنعم بيكران و كمال بي شبهه به شكل طرحها ، انگاره ها و اشكال گوناگون ابراز دارد .
تجارب زندگي پيوستاري در اين نظام يكپارچه از هيچ ، در اين پيوستار جسم و محيط است . آنها تجارب ما از شادي و غم از موفقيت و شكست ، و از ثروت و فقر هستند . همه اين حوادث ظاهرا براي ما اتفاق مي افتند ، اما در هر سطح بسيار ابتدايي اين ما هستيم كه به آنها صورت واقعا مي دهيم .
تكانشهاي انرژي و اطلاعات كه تجارب زندگي ما را مي سازند در نگرشهاي ما در قبال زندگي منعكس مي شوند . و نگرشهاي ما نتيجه و ابراز تكانشهاي خود ساخته انرژي و اطلاعات هستند .

ریپورتر
2nd May 2011, 01:50 PM
بخش یک - فصل دوم - مراحل مختلف آفرينش فرآواني و ثروت
در اين صورت كيفيات آگاهي ، انرژي و اطلاعاتي كه به تجربه ثروت در زندگي ما مي انجامد ، كدامند ؟ براي سهولت بيشتر ، مراحل آفرينش فرآواني را در قالب يك برنامه بيست و شش گانه فهرست بندي كرده ام .
http://cdn.uproxx.com/wp-content/uploads/2010/09/Money.jpgتا جايي كه مي دانم لازم نيست نگرشهايي را كه مي خواهم براي ايجاد ثروت توضيح دهم آگاهانه به مرحله اجرا بگذاريد .
تلاش براي تمرين آگاهانه يك نگرش يا ايجاد يك روحيه ضرورت ندارد ، زيرا مي تواند به ايجاد فشار يا استرس بينجامد . مهم دانستن نگرشهاي بيست و شش گانه است . مهم اين است كه ما اين مراحل را بشناسيم و نسبت به انها آگاهي داشته باشيم .
هر اندازه به اين مراحل آگاه تر باشيم ، اين دانش در هشياري و آگاهي ما بيشتر سازمان مي گيرد . آنگاه احتمال اينكه نگرش و رفتارمان خود به خود و بدون هيچ تلاشي از جانب ما تغيير كند ، بيشتر مي شود .
دانش از يك قدرت سازمان دهنده ذاتي برخوردار است كافي است كه اين را بدانيم و از اصول آگاهي داشته باشيم تا دانش توسط پيكره هاي ما پردازش و دگرگون شده ، نتايج فوري به دست دهد . نتايج يك شبه حاصل نمي شوند ، بلكه به تدريج و با گذشت زمان آشكار مي گردند .
اگر شما روزي يكبار به اين فهرست كه در پست هاي بعدي ذكر خواهد شد نگاه كنيد و آنرا بخوانيد يا هر روز به كمك نوار به آن گوش كنيد ، متوجه تغييراتي مي شويد كه خود به خود در زندگيتان اتفاق مي افتند و ميبينيد كه ثروت و فرآواني چگونه آسان و بدون تلاش در زندگي شما پديدار مي شود .

ریپورتر
2nd May 2011, 01:50 PM
مراحل مختلف آفرينش فرآواني و ثروت - 1
بر اساس همه امكانات ، مطلق ، قدرت ، تنعم و فرآواني . ماهيت راستين كره زمين و عالم هستي اين است كه حوزه اي از همه امكانات هستيم .
از اين سطح مي توان همه چيز را خلق كرد . اين حوزه طبيعت ذاتي خود ماست . خويش درون ما .
مطلق است و قدرت غايي دارد . ذاتا متنعم است زيرا به گونه گوني بيكران و به فراواني عالم هستي منجر مي گردد .

ریپورتر
2nd May 2011, 01:50 PM
دومين مرحله آفرينش ثروت - (اصل بهتر و بهترين)
در دومین مرحله از رسیدن به رسیدن به ثروت و پول و خواسته های مادی باید این نکته رو بدونین و اون رو وباورش رو توی زندگیتون قدرت ببخشین و اون اینه :
بهتر و بهترین . تکامل یعنی با گذشت زمان در هر زمینه ای بهتر و بهتر شدن تا اینکه در نهایت برای خود بهترینها را فراهم آوریم.
کسانیکه به ثروت بها می دهند ، تنها به فكر بهترينها هستند به اين اصل بهترين بهترينها نيز مي گويند . پس مترصد بهترينها باشيد تا دنيا بهترينها را به شما بدهد .

ریپورتر
2nd May 2011, 01:51 PM
سومين مرحله آفربنش ثروت - ( بي خيالي و خيرخواهي)
فارغ البالي و خيرخواهي . داشتن يك ميليون دلار در بانك بدون تجربه فارغ البالي و خيرخواهي خود نوعي فقر است . آگاهي ثروت يك ذهنيت است . اگر بدون توجه به موجودي حساب خود دائما به نياز پولي خود بينديشيد ، واقعا فقير هستيد.
فارغ البالي خود به خود به خيرخواهي و سهيم شدن با ديگران منجر مي شود . زيرا منبعي كه همه اين ثروتها از آن مي آيد بيكران ، بي انتها و پايان ناپذير است .

ریپورتر
2nd May 2011, 01:51 PM
چهارمين مرحله آفرينش ثروت - (اصل قانون تقاضا و عرضه)
قانون تقاضا و عرضه . براي هر خدمتي كه ارائه ميدهيم تقاضايي وجود دارد . از خودتان بپرسيد :" من چگونه مي توانم خدمت كنم ؟" و " چگونه مي توانم كمك كنم؟" پاسخها در درون شما هستند . وقتي پاسخها را پيدا كنيد ، مي بينيد تقاضا براي خدمت شما وجود دارد .
از طرف ديگر هر يك از ما يك دارما ، يا هدفي در زندگي داريم . در اين شرايط از كار خود لذت مي بريم و آن را دوست داريم .

ریپورتر
2nd May 2011, 01:51 PM
پنجمين مرحله آفرينش ثروت - (اصل شادماني كردن در موفقيت ديگران)
شادماني كردن در موفقيت ديگران ، به خصوص رقبا و كسانيكه شما را دشمن خود مي دانند . اگر شما از موفقيت رقبا و دشمنان خود شاد شويد ، آنها حاميان شما خواهند بود .
اصل ديگري كه بايد در اينجا مورد توجه قرار گيرد اينست كه انتظار تعيين كننده نتيجه است . بنابراين هميشه انتظار بهترين را داشته باشيد . خواهيد ديد كه نتيجه خود به خود در انتظار نهفته است

ریپورتر
2nd May 2011, 01:52 PM
اخرین مرحله:


ششمین مرحله آفرينش ثروت - (اصل : هر شکست در خود بذر موفقیت دارد)
هر شکستی در خود بذر موفقیت دارد . در پیدایش ماده از غیر ماده و پیدایش مرئی از نامرئی یک نیرو برد اساسی نهفته است و آن اصل بازخورد است .
شکستهای ما جا پاهایی در علم مکانیک آفرینش هستند که ما را به هدفهایمان نزدیکتر می کنند . در واقع ، چيزي به عنوان شكست وجود ندارد . انچه ما شكست مي خوانيم فقط نظامي است كه از طريق آن مي توان راه درست انجام دادن كارها را ياد گرفت و غيره...

ریپورتر
2nd May 2011, 01:53 PM
قدرت اندیشه




پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود .
تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود .
پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم .
من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد.
من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی .
دوستدار تو پدر
پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد :
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام .
4 صبح فردا 12 نفر از مأموران fbi و افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند .
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم .
نتیجه اخلاقی :
هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد . اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید می توانید آن را انجام بدهید .
مانع ذهن است . نه اینکه شما یا یک فرد، کجا هستید

ریپورتر
2nd May 2011, 01:53 PM
داستان تغيير استراتژيك مرد كور
روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید .
روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد

تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:
امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!

وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.
حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است ....

ریپورتر
2nd May 2011, 01:54 PM
هر مانعى یک فرصت

در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را در یک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشه‌اى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر می‌دارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیارى از آن‌ها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هیچیک از آنان کارى به سنگ نداشتند.
سپس یک مرد روستایى با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. بارش را زمین گذاشت و شانه‌اش را زیر سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ریختن‌هاى زیاد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگیرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کیسه‌اى زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است. کیسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و یادداشتى از جانب شاه که این سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستایى چیزى را می‌دانست که بسیارى از ما نمی‌دانیم!

منبع مطلب : http://success.bloghaa.com/2009/10/page/۴/

ریپورتر
2nd May 2011, 01:54 PM
قضاوت عجولانه

مرد جوانی، از دانشکده فارغ التحصیل شد. ماهها بود که ماشین اسپرت زیبایی، پشت شیشه ‏های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود.
مرد جوان، از پدرش خواسته بود که برای هدیه فارغ التحصیلی، آن ماشین را برایش بخرد. او می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد. بلأخره روز فارغ التحصیلی فرارسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فرا خواند و به او گفت: من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر کس دیگری دردنیا دوست دارم. سپس یک جعبه به دست او داد.
پسر، کنجکاو ولی ناامید، جعبه را گشود و در آن یک انجیل زیبا، که روی آن نام او طلاکوب شده بود، یافت. با عصبانیت فریادی بر سر پدر کشید و گفت: با تمام مال و دارایی که داری، یک انجیل به من میدهی؟ کتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترک کرد.
سالها گذشت و مرد جوان در کار و تجارت موفق شد. خانه زیبایی داشت و خانواده ای فوق العاده. یک روز به این فکر افتاد که پدرش، حتماً خیلی پیر شده و باید سری به او بزند. از روز فارغ التحصیلی دیگر او را ندیده بود. اما قبل از اینکه اقدامی بکند، تلگرامی به دستش رسید که خبر فوت پدر در آن بود و حاکی از این بود که پدر، تمام اموال خود را به او بخشیده است. بنابراین لازم بود فوراً خود را به خانه برساند و به امور رسیدگی نماید.
هنگامی که به خانه پدر رسید، در قلبش احساس غم و پشیمانی کرد. اوراق و کاغذهای مهم پدر را گشت و آنها را بررسی نمود و در آنجا، همان انجیل قدیمی را باز یافت. در حالیکه اشک میریخت انجیل را باز کرد و صفحات آن را ورق زد و کلید یک ماشین را پشت جلد آن پیدا کرد.
در کنار آن، یک برچسب با نام همان نمایشگاه که ماشین مورد نظر او را داشت، وجود داشت. روی برچسب تاریخ روز فارغ التحصیلی اش بود و روی آن نوشته شده بود: تمام مبلغ پرداخت شده است.

ریپورتر
2nd May 2011, 01:54 PM
كي گفته خدا هست؟
كي گفته خدا هست؟! كي گفته خدا مهربونه؟!كي گفته به فكر بنده هاش هست؟! من اين حرف ها را قبول ندارم. بگو ببينم اگر خدا وجود داشت، آيا اين همه مريض مي شدند؟ بچه بي سرپرست پيدا مي شد؟ اين همه درد و رنج وجود داشت؟ اگر خدا بود اين همه زن بيوه و مطلقه وجود داشت؟ "نه، من نمي توانم خداي مهرباني را تصور كنم كه اجازه مي دهد اين چيزها وجود داشته باشد." مشتري لحظه اي فكر كرد، اما جوابي نداد چون نمي خواست جر و بحث كند. پس از تمام شدن اصلاح سر و صورتش خداحافظي كرد و هنوز چند قدمي دور نشده بود كه دوباره به مغازه آرايشگري برگشت و به آرايشگر گفت: به نظر من آرايشگرها هم وجود ندارند! آرايشگر با تعجب گفت: اين چه حرفي هست؟ من همين الان موهاي تو را كوتاه كردم. مشتري دوباره گفت:"نه، آرايشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند هيچكس مثل مردي كه آن بيرون است با موهاي بلند، كثيف و ريش اصلاح نكرده و ژوليده پيدا نمي شد." آرايشگر با قيافه حق به جانب گفت:"مي داني چيست؟ موضوع اين است كه مردم بايد به ما مراجعه كنند تا اصلاحشان كنيم." مشتري تاييد كرد، "دقيقا نكته همين است. خدا هم وجود دارد، تنها مشكل همين است كه ما به او مراجعه نمي كنيم. اگر به او و دستورات او مراجعه و عمل مي كرديم ديگر اين همه درد و رنج وجود نداشت."

ریپورتر
2nd May 2011, 01:55 PM
دو تا الهه خوشکل
http://www.mamarocks.com/AngelWell.jpg
دوستاي گلم سلام . همه نازنيناي دوست داشتني كه نميدونم از كجايي دختري يا پسر مرد يا زن و يا پير و جوون نديده دوستتون دارم و از قلب و دلم از اينكه وقتتون رو توي خوندن و ديدن مطالب گذاشتين سپاسگذارم و اميدوارم كه بتونم باعث جاري شدن ذره اي انرژي مثبت در قلب و وجود تك تكتون براي رسيدن به خوبيها و زيبائيهايي كه دوست دارين تو زندگيتون بهشون برسين بشم و لايق دريافت زيباترين انرژيها هر چند اندك از سمتتون باشم . دوستدار و كوچيك همتون مجتبا .
ميدونين داشتم يه كتابي رو ميخوندم توش به يه داستان و شاید افسانه جالبي برخوردم :
روزي روزگاري در سرزمين دور مرد جواني به جنگل رفت و به استاد روحاني خود گفت :"من دنبال ثروتمند شدنم استاد و ميخوام ثروتمند بزرگي بشم تا به كمك اون بتونم هم به زيبايي دنياي خودم و هم به زيبايي دنيا و شفاي ديگران كمك كنم آيا ممكنه سر و راز آفرينش فرآواني را به من بگوئيد؟"
استادش هم بهش پاسخ داد:
اوگفت :" پسرم بدون كه دو الهه و دو فرشته در قلب هر انساني ساكن هستند و همه عميقا به اين دو فرشته و مخلوق برتر عشق مي ورزند . اما راز بخصوصي هست كه تو بايد بدوني و من اون رو براي تو ميگويم ."
گلم قربون اون چشمات برم كه الان قشنگ قشنگ داري اين مطالب رو ميخوني و تو هم ميخواي زودتر پولدار شي از خدا ميخوام كه خود خود خود تو اره خودت از خدا ميخوام به هر چي كه ميخواي زودتر زودتر برسي . ببخش ادامه داستان .
خلاصه استاد در ادامه حرفاش ميگه اون دو تا فرشته تو قلب تو هستند و تو هم شايد هر دو فرشته رو دوست داشته باشي اما بايد به يكي از اونها بيشتر توجه كني . و اون فرشته علم و يادگيري و دانشه . ازش تبعيت كن حرفاشو گوش كن سعي كن دنبال چيزي كه اون ميگه بري . الهه ديگر و فرشته ديگه الهه پول و ثروته . وقتي تو به الهه علم و دانش و يادگيري بيشتر توجه مي كني الهه پول و ثروت به شدت حسادت خواهد ورزيد و بيشتر متوجه تو ميگردد هر چند تو الهه دانش و علم و يادگيري رو طلب ميكني الهه پول و ثروت بيشتر دور و برت مي پلكه و بيشتر خودش ور برات لوس ميكنه و بيشتر بهت حال ميده و به هر جا كه ميري دنبالت مياد و تعقيبت ميكنه و هرگز تنهات نميگذاره و آنگاه ناخواسته ثروتي كه آرزوش رو داري براي هميشه از آن تو خواهد بود ولي اگه از اول دنبال فرشته پول و ثروت بري اونم برا تو كلاس ميزاره و ناز ميكنه و هي ميگه برو بچه و از اين ور همش بايد دنبالش بدويي و بهش نميرسي از اون ورم اون يكي فرشته قهر ميكنه و نمياد نازتم بكشه . اون وقت تو ميموني با يه سر بي كلاه و دست خالي و خسته از موس موس بازي فرشته پول و ثروت .
پس نتيجه ميگيريم به جاي اينكه تو زندگي بريم دنبال اين فرشته خوشكلاي مو قشنگ دلرباي نانازي توي دانشگاه و خيابون و سر كار چي كار كنيم بريم دنبال اون فرشته خوشكله كه تو دلمون همش حرفاي قشنگ يادمون ميده و ما همش بي محلش ميكنيم .تا هم اينو داشته باشيم و تا همش برا اون فرشته ديگه هم ناز كنيم .

قدرت در دانش اشتياق و روح و روان است و اين قدرت درون تو كليد آفرينش ثروت و فرآواني است .

ریپورتر
2nd May 2011, 01:56 PM
یک آزمایشی را در « هاروارد یونیورسیتی » انجام دادند :
80 پیرمرد و 80 پیرزن را انتخاب کردند . یک شهرک را به دور از هیاهو برابر با 40 سال پیش ساختند . غذاهای 40 سال پیش در این شهرک پخته میشد . خط روی شیشه های مغازه ها ، فرم مبلمان ، آهنگها ، فیلم های قدیمی ، اخباری که از رادیو و تلویزیون پخش میشد ، را مطابق با 40 سال قبل ساختند . بعد این 160 نفر را از هر نظر آزمایش کردند :
تعداد موی سر ، رنگ موی سر ، نوع استخوان ، خمیدگی بدن ، لرزش دستها ، لرزش صدا ، میزان فشار خون ... بعد این 160 نفر را به داخل این شهرک بردند ، بعد از گذشت 5 الی 6 ماه کم کم پشتشان صاف شد ، راست می ایستادند ، لرزش دستها بطور ناخودآگاه از بین رفت ، لرزش صدا خوب شد ، ضربان قلب مثل افراد جوان ، رنگ موهای سر شروع به مشکی شدن کرد ، چین و چروکهای دست و صورت از بین رفت ...
علت چه بود ؟
خیلی ساده است . آنها چون مطابق با 40 سال پیش زندگی کردند ، باور کرده بودند 40 سال جوانتر شده اند .
انسانها همان گونه که باور داشته باشند می توانند بیندیشند . باورهای آدمی است که در هر لحظه به او القا میکند که چگونه بیندیشد . اصولاً فرق بین انسانها ، فرق میان باورهای آنان است . انسانهای موفق با باورهای عالی ، موفقیت را برای خود خلق میکنند. انسانهای ثروتمند ، باورهای عالی و ثروت آفرین دارند که با اعتماد به نفس عالی خود و بدون توجه به تمام مسائل به دنبال کسب ثروت میروند و به لحاظ باورهای مثبتشان به ثروت مطلوب خود میرسند .
قانون زندگی قانون باورهاست . باورهای عالی سرچشمه همه موفقیتهای بزرگ است .
توانمندی یک انسان را باورهای او تعیین می کند .
انسانها هر آنچه را که باور دارند خلق میکنند . دستاوردهای شما را در زندگی باورهای شما میسازند . زیرا باورها تعیین کننده کیفیت اندیشه هاست و اندیشه ها عامل اولیه اقدامها و اقدامها عامل اصلی دستاوردهاست.

ریپورتر
2nd May 2011, 01:56 PM
داستان دانه کوچک
دانه‌ كوچك‌ بود و كسی‌ او را نمی‌دید. سال‌های‌ سال‌ گذشته‌ بود و او هنوز همان‌ دانه‌ كوچك‌ بود.دانه‌ دلش‌ می‌خواست‌ به‌ چشم‌ بیاید اما نمی‌دانست‌ چگونه. گاهی‌ سوار باد می‌شد و از جلوی‌ چشم‌ها می‌گذشت...
گاهی‌ خودش‌ را روی‌ زمینه روشن‌ برگ‌ها می‌انداخت‌ و گاهی‌ فریاد می‌زد و می‌گفت: من‌ هستم، من‌ اینجا هستم، تماشایم‌ كنید.
اما هیچ‌كس‌ به‌ او توجه‌ نمی‌كرد.
دانه‌ خسته‌ بود از این‌ زندگی، از این‌ همه‌ گم‌ بودن‌ و كوچكی‌ خسته‌ بود، یك‌ روز رو به‌ خدا كرد و گفت: نه، این‌ رسمش‌ نیست. من‌ به‌ چشم‌ هیچ‌ كس‌ نمی‌آیم. كاشكی‌ كمی‌ بزرگتر، كمی‌ بزرگتر مرا می‌آفریدی.
خدا گفت: اما عزیز كوچكم! تو بزرگی، بزرگتر از آنچه‌ فكر می‌كنی. حیف‌ كه‌ هیچ‌ وقت‌ به‌ خودت‌ فرصت‌ بزرگ‌ شدن‌ ندادی. رشد، ماجرایی‌ است‌ كه‌ تو از خودت‌ دریغ‌ كرده‌ای. راستی‌ یادت‌ باشد تا وقتی‌ كه‌ می‌خواهی‌ به‌ چشم‌ بیایی، دیده‌ نمی‌شوی. خودت‌ را از چشم‌ها پنهان‌ كن‌ تا دیده‌ شوی.
دانه‌ كوچك‌ معنی‌ حرف‌های‌ خدا را خوب‌ نفهمید اما رفت‌ زیر خاك‌ و خودش‌ را پنهان‌ كرد. رفت‌ تا به‌ حرف‌های‌ خدا بیشتر فكر كند.
سال‌ها بعد دانه‌ كوچك‌ سپیداری‌ بلند و باشكوه‌ بود كه‌ هیچ‌ كس‌ نمی‌توانست‌ ندیده‌اش‌ بگیرد؛ سپیداری‌ كه‌ به‌ چشم‌ همه‌ می‌آمد.

ریپورتر
2nd May 2011, 01:57 PM
لیوان را بزار زمین ! ! !
استادي در شروع كلاس درس ليواني پر از آب را به دست گرفت آن را بالا برد تا همه ببينند بعد از شاگردان پرسيد :
" به نظر شما وزن اين ليوان چقدر است؟"
شاگردان جواب دادند : 50 گرم ، 100 گرم ، 150 گرم ......
استاد گفت من هم بدون وزن كردن نمي دانم دقيقا وزنش چقدر است. اما سوال من اين است:
اگر من اين ليوان آب را چند دقيقه همينطور نگه دارم چه اتفاقي مي افتد؟
شاگردان گقتند هيچ اتقاثي نمي افتد.
استاد پرسيد:
اگر آن را چند ساعت همينطور نگه دارم چه؟
يكي ار شاگردان گقت:
دستتان كم كم درد مي گيرد
" حق با توست . حالااگر يك روز تمام آن را نگه دارم چه؟ "
شاگرد ديگري جسارتا گفت:
"دستتان بي حس مي شود
عضلاتتان به شدت تحت فشار قرار مي گيرد و فلج مي شويدو مطمئنا كارتان به بيمارستان خواهد كشيد"
و همه شاگردان خندبدند.
استاد گفت :
"خيلي خوب است اما آيا در اين مدت وزن ليوان تغيير كرده است؟
شاگردان جواب د ادند : نه
" پس چه چيز باعث درد عضلات مي شود؟ در عوض من چه كنم؟
شاگردان گيج شدند. يكي از آنها گفت : " ليوان را زمين بگذاريد".
استاد گفت : " دقيقا ! مشكلات زندگي هم مثل همين است.
اگر آنها را چند دقيقه در ذهن تان نگه داريد ، اشكالي ندارد
اما مشكل وقتي به وجود مي آيد كه تصميم ميگيريم مشكلاتمان را، چه سبك چه سنگين مدتها در ذهن نگه داريم.
منبع مطلب :http://youcan.blogfa.com/

ریپورتر
2nd May 2011, 01:57 PM
حكايتي بسيار بسيار عالي ( ملانصرالدين و بازاريابي استراتژيك )
ملا نصرالدين هر روز در بازار گدايي مي‌كرد و مردم با نيرنگ٬ حماقت او را دست مي‌انداختند. دو سكه به او نشان مي‌دادند كه يكي شان طلا بود و يكي از نقره. اما ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد. اين داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهي زن و مرد مي‌آمدند و دوسكه به او نشان مي دادند و ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد. تا اينكه مرد مهرباني از راه رسيد و از اينكه ملا نصرالدين را آنطور دست مي‌انداختند٬ ناراحت شد. در گوشه ميدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سكه به تو نشان دادند٬ سكه طلا را بردار..اينطوري هم پول بيشتري گيرت مي‌آيد و هم ديگر دستت نمي‌اندازند. ملا نصرالدين پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سكه طلا را بردارم٬ ديگر مردم به من پول نمي‌دهند تا ثابت كنند كه من احمق تر از آن‌هايم. شما نمي‌دانيد تا حالا با اين كلك چقدر پول گير آورده‌ام.
شرح حكايت (دیدگاه بازاریابی استراتژیک)
ملا نصرالدين با بهره‌گيري از استراتژي تركيبي بازاريابي، قيمت كم‌تر و ترويج، كسب و كار «گدايي» خود را رونق مي‌بخشد. او از يك طرف هزينه كمتري به مردم تحميل مي‌كند و از طرف ديگر مردم را تشويق مي‌كند كه به او پول بدهند.
«اگر كاري كه مي كني٬ هوشمندانه باشد٬ هيچ اشكالي ندارد كه تو را احمق بدانند.»
شرح حکایت 2 (دیدگاه سیستمی اجتماعی)
ملا نصرالدین درک درستی از باورهای اجتماعی مردم داشت. او به خوبی می دانست که گداها از نظر مردم آدم های احمقی هستند. او می دانسته که مردم، گدایی – یعنی از دست رنج دیگران نان خوردن- را دوست ندارند و تحقیر می کنند. در واقع ملانصرالدین با تایید باور مردم به شیوه خود، فرصت دریافت پولی را بدست می آورد.
«اگر بتوانی باورهای مردم را تایید کنی آنها احتمالا به تو کمک خواهند کرد. »
شرح حکایت 3 (دیدگاه حکومت ماکیاولی)
ملا نصرالدین درک درستی از نادانی های مردم داشت. او به خوبی می دانست هنگامی که از دو سکه طلا و نقره مردم، شما نقره را بر می دارید آنها احساس میکنند که طلا را به آنها بخشیده اید! و مدتی طول خواهد کشید تا بفهمند که سکه طلا هم از اول مال خودشان بوده است .. و این زمان به اندازه آگاهی و درک مردم می تواند کوتاه شود. هرچه مردم نا آگاهتر بمانند زمان درک این نکته که ثروت خودشان به خودشان هدیه شده طولانیتر خواهد بود. در واقع ملانصرالدین با درک میزان جهل مردم به شیوه خود، فرصت دریافت پولی را بدست آورده بود.
«اگربتوانی ضعفهای مردم را بفهمی میتوانی سر آنها کلاه بگذاری! و آنها هم مدتی لذت خواهند برد»

ریپورتر
2nd May 2011, 02:02 PM
قانون جذب و دنیاهای موازی
ایده جالبی که مدافعان قانون جذب بر اساس آن امکان پذیری برآورده شدن هم زمان همه آرزوهای آدم ها و موجودات عالم را ممکن می دانند ، نظریه وجود دنیاهای موازی به طور هم زمان در همین دنیایی است که در آن زندگی می کنیم .
ما ساکنان کره زمین هستیم در منظومه شمسی و در میان هزاران کهکشان . اما این تنها دنیای موجود در کاینات نیست . دانشمندان از طریق روابط ریاضی و قوانین نظری فیزیک مدرن پی برده اند که هزاران هزار دنیا مثل دنیای ما امکان وجود دارد . دنیاهایی که شاید فاصله آنها با دنیای ما از یک تار مو هم کمتر باشد و ما آنها را نمی بینیم چون ذهن و مغزمان توان دیدن و مشاهده آنها را ندارند نظریه دنیاهای موازی در قانون جذب همه چیز را معنادار می کند.
برای مثال آرزو می کنید که ای کاش صاحب اتومبیلی خاص با رنگی مشخص شوید . اتفاقا در کنار شما ده ها نفر همکار و همکلاس و خواهر و برادر هم هین آرزو را به کاینات ارسال می کنند . پس قانون جذب باید به همه جواب بدهد . اما چگونه ؟ در این خصوص اصلا نگران نباش و تو فقط آرزویت را دل بگردان و محکم و استوار روی تحقق آن پافشاری کن و حتی در دنیایی که این آرزو محقق شده زندگی کن ! اما این دنیا کجاست ؟ .... مدافعان قانون جذب می گویند : دریکی از دنیاهای موازی که ما نمی بینمش اما به زودی بر ما ظاهرخواهد شد .

اگر بخواهیم دنیاهای موازی را به زبان ساده بیان کنیم باید بگوییم برای یک موجود دو بعدی دنیاهای موازی شبیه اتوبانی است که چندین جاده موازی دارد که روی هر جاده هر ماشینی می تواند حرکت کند . سفر بین دو دنیای موازی به سادگی پرش از یک جاده به جاده دیگری است . اتفاقی که برای موجود دوبعدی سخت ولی برای ما آدمها که در دنیای سه بعدی زندگی می کنیم بسیار ساده است .
http://www.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/39.gif برای مثال فرض کنید همین الان که مشغول مطالعه این متن هستید ، در فاصله بین چشمان شما و صفحه مانیتور یک زیپ نامریی باز شود و یک جفت چشک از دنیایی موازی به چشمان شما خیره شود !اتفاق تکان دهنده ای است ، این طور نیست ؟! اما نظریه پردازان دنیای موازی می گویند که این اتفاق میلیون ها بار در شبانه روزبرای ما رخ می دهد و ما چون ذهنمان آماده دیدن و روانمان آمادگی قبول این اتفاق را ندارد ، آن را نمی بینیم و حتی درک نمی کنیم . اما این که ما قادر به درک بعضی از پدیده های عالم نیستیم دلیل نمی شود که آن پدیده وجود نداشته باشد .http://www.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/7.gif

ریپورتر
2nd May 2011, 02:02 PM
در 68 ثانيه به آرزوي خود برسيد
بسیاری از سخنرانان موفق به خصوص در حوزه قانون جذب نظیر ایسترهیکس نظریه جالبی دارند. آنها میگویند اگر انسان بتواند فقط 18 ثانیه روی چیزی که واقعا میخواهد تمرکز کند یک زنگ بزرگ دركاینات به صدا در می آید که توجه کل هستی
را به سمت این شخص جلب میکند.
اگر این 18 ثانیه بتواند تا 68 ثانیه ادامه یابد دیگر کار تمام است و کل هستی به تکاپو می افتد تا برای فکر متمرکز شده یک راه حل پیدا کند.اگر آرزوست برآورده اش کند و اگر سوال است برایش جوابی بیابد.


http://www.uniquecarsandparts.com.au/images/logos/30seconds.jpg
در نگاه اول شاید این عدد 68 ثانیه خیلی کم و ناچیز به نظر برسد.۶۸ ثانیه یعنی فقط یک دقیقه و هشت ثانیه و بسیاری از افراد میگویند که تمرکز به مدت 68 ثانیه هیچ کاری ندارد!؟
خوب آیا شما هم همین طور فکر میکنید؟

بسیار عالی است! امتحان کنید.

خواهید دید که هنوز 18 ثانیه اول رد نشده فکرتان منحرف میشود.ایده ای جدید بلافاصله از اعماق افکارتان ظاهر میشود و نجواگر درونی تان به سخن در می آْید که جدی نگیر و دست از این بازی ها بردار و به مسایل مهم تر زندگی بپرداز و ...
ما عادت کرده ایم و در حقیقت عادت داده شده ایم که بدون فکر و بر اساس عادت زندگی کنیم.ما صبح از خواب بر می خیزیم بدون این که فقط 68 ثانیه برای کارهای روزانه وقت بگذاریم شروع می کنیم به خوردن صبحانه و سر کار رفتن.

بدون اینکه 68 ثانیه مستمر ناقابل برای ارزیابی کارهایمان وقت بگذاریم اسب سرکش ذهن را به این سو و آن سو می تازانیم تا ظهر شود و ناهاری بخوریم و استراحتی و بعد دوباره کار و سپس شب و دور هم جمع شدن و تلویزیون دیدن و بعد خوابیدن.
هر ساعت 60 دقیقه است و شبانه روز شاملا 24 تا 60 دقیقه یعنی هزارو چهارصد و چهل دقیقه است اما ما خیلی مواقع در این 1440 دقیقه شبانه روزمان نمی توانیم 68 ثانیه روی یک موضوع خاص فکرمان را متمرکز کنیم!!
به راستی این فکر پر جست و خیز که نمیتواند 68 ثانیه آرام بگیرد به چه دردی می خورد؟!

فکر پریشان و ناآرام چیزی جز بی قراری و آشفتگی به همراه ندارد.پیر و جوان و زن و مرد هم نمی شناسد.فکری که نتواند آرام گیرد و چند لحظه ای روی موضوعی که صاحب فکر صلاح می داند متمرکز شود، مطمئنا به هنگام نیاز و بحران که تمرکز بیشتر لازم است، کارآیی ندارد و فلج می شود.

بايد همین الان هر کاری که داریم زمین بگذاریم و به سراغ ذهن ناآرام خود برویم و 68 ثانیه آن را مهار کنیم.


http://rlv.zcache.com/68_seconds_to_manifestation_black_magnet-p147002755981945113q6ju_400.jpg

68 ثانیه به شرایطی که الان در آن قرار داریم بیندیشیم .68 ثانیه بعد به این که واقعا در زندگی چه می خواهیم فکر کنیم.68 ثانیه بعد به خوشبختی های خودمان بیندیشیم و 68 ثانیه دیگر به این فکر کنیم که چقدر آرام می شویم وقتی روی مسائل زندگی خودمان با آرامش فکر می کنیم.
کاینات بیرون از بدن ما گوش به فرمان ماست تا هر چه را می خواهیم به او ابلاغ کنیم.اما به یک شرط و آن این است که موقع دستور دادن این طرف و آن طرف نپریم.
68 ثانیه یک جا بایستیم و صریح و شفاف بگوییم چه می خواهیم.
آن وقت میبینی که می توانی

ریپورتر
2nd May 2011, 02:03 PM
روش یادگیری یک بار برای همیشه



http://www.seemorgh.com/DesktopModules/iContent2/Files/87350.jpg
برای آنکه توانایی های خود را در درس خواندن ،مطالعه و یادگیری افزایش دهید و بتوانید در وقت کمتری درس بخوانید و از وقت موجود خود حداکثر استفاده ممکن را در یادگیری داشته باشید ، ...

برای آنکه توانایی های خود را در درس خواندن ،مطالعه و یادگیری افزایش دهید و بتوانید در وقت کمتری درس بخوانید و از وقت موجود خود حداکثر استفاده ممکن را در یادگیری داشته باشید ، اصول زودآموزی را به کار گیرید تا موضوع مورد نظر خود را سریع بخوانید بفهمید و مطالب را خیلی قوی ثبت کنید .

خانم دکتر اکرم منتظراظهوردر باه اینروش میگوید: این روش که یکی از قویترین روش های یادگیری است در سال 1996 توسط فردی به نام رابینسون ابداع شد . در این روش سعی بر این است تا باایجاد زمینه ای در ذهن قبل از مطالعه ، روند یادگیری فعال تر و آسانتر گردد .
( SQ3R ) مخفف این کلمات است :
پیش خوانی( Survery )،
سوال سازی ( Question ) ،
خواندن ( Read )
بازگویی و تعریف ( Recite )
مرور ( Review ) .

در ادامه به مراحل مختلف این روش اشاره می کنیم :
پیش خوانی :
درسی را که می خواهید بخوانید ، ابتدا پیش خوانی کنید ، سعی کنید برای پیش خوانی از روش زیر استفاده نمائید :

* نگاهی سریع و گذرا به متن بیندازید .
* نکات مهم و کلیدی را بیابید .
* سوالات و تمرین های آخر درس را مرور کنید .
* پاراگراف اول و آخر و خلاصه درس را به شیوه ای گذرا بخوانید .

سوال سازی :
در ذهن خود سوالاتی راجع به موضوع درس بسازید . برای این کار می توانید :
• عناوین و تیترها را به صورت سوال درآورید .
• از خود بپرسید : راجع به این موضوع چه میدانم ؟ ، معلم راجع به این موضوع چه چیزهایی می گفت و سوالاتی از این قبیل .

خواندن :
متن درس را بطور کامل بخوانید . در هنگام خواندن :
* به دنبال جواب سوالاتی باشید که در ذهن خود ساخته بودید.
* به سوالات آخر درس جواب بدهید .
* زیر نکات مهم خط بکشید .
* اگر مطلبی را درست نفهمیده اید ، دوباره آن را بخوانید .

بازگوئی و تعریف مطالب :
بعد از آنکه خواندن یک بخش به پایان رسید ، به بازگوئی مطالب آن بپردازید .
• مطالب درسی را از حفظ برای خود تکرار کنید و یا خلاصه نویسی کنید .
• در تکرار مطالب از روشی که متناسب با تکنیک یادگیری تان است ، استفاده کنید و به خاطر داشته باشید که هر چه بیشتر از حواس پنجگانه خود استفاده کنید ، مطالب بهتر در حافظه تان جای می گیرد .
• قدرت یادگیری سه برابر می شود با : دیدن ، بیان کردن ، شنیدن
• این قدرت چهار برابر می شود با : بیان کردن ، شنیدن و نوشتن .

مرور مطالب :
بعد از آنکه مطالب را بطور کامل خواندید و برای خود بازگو کردید، نوبت به مرور مطالب می رسد .

* روز اول : بلافاصله بعد از مرحله تعریف و بازگوئی ،5 دقیقه سریع مطالب را مرور کنید .

* 24 ساعت بعد : کتاب را ورق بزنید و به نکات مهم نگاهی بیندازید ، به مدت 5 دقیقه این کار را انجام دهید .

* یک هفته بعد : به مدت 5 دقیقه مطالب درسی را مرور کنید . برای مطالبی که به نظرتان سخت تر است بیشتر وقت بگذارید.

* و به همین ترتیب هر چند وقت یکبار مطالب را مرور کنید تا هنگام امتحان به مشکلی برخورد نکنید .
به خاطر داشته باشید :
کسانیکه مطلبی را 6 بار پیاپی می خوانند در مقایسه با کسانی که در 6 نوبت و هر بار 5 دقیقه ، این کار را می کنند ، درصد یادگیری کمتری دارند . چرا که در فواصل زمانی قدرت پردازش ذهن بالاتر می رود .

ریپورتر
2nd May 2011, 02:03 PM
جرات داشته باشید و با هراسهای خود روبرو شوید:
1- آیا شما حقیقتا مسئول اشتباهی بوده اید که دیگری را به خاطر آن سرزنش کرده اید؟ اگر این را بپذیرید می توانید برای جبران اشتباه، کار مثبتی صورت دهید. به خاطر داشته باشید که:
می توانید : شکست بخورید -.- ببازید -.- سقوط کنید -.- متزلزل شوید -.- اشتباه کنید -.- خراب کنید -.- بیازارید -.- مثل خنگها رفتار کنید -.- اشتباه کنید.
خداوند از سر تقصیرها و خطاهای شما می گذرد. آیا شما هم می توانید خود را ببخشید؟
2- آیا برای دوست داشتن خود به قدر کافی وقت صرف می کنید؟ (تا در این باره خوب فکر نکرده اید به شماره 3 نروید.)
3- بدانید که جای هم اکنون شما بهترین جایی است که می توانید باشید.
مهم نیست که در حال حاضر شرایط بد و ناخوشایندی دارید. به خود بگویید که بهتر از این وجود ندارد زیرا هر چه هست از آن شماست. از همین حالا تنفر را کنار بگذارید و همه ناخوشایندی ها، دردها و بدی های زندگی را در آغوش بکشید و با صدای بلند بگویید:


من زنده هستم و می توانم زندگی ام را دوست داشته باشم.
نه تنها لحظات خوب زندگی، بلکه تمام لحظات زندگی من، مهم و عزیزند.
می توانم همه اشتباهات و لغزشهای زندگی ام را با خوبی ها جایگزین کنم.

ریپورتر
2nd May 2011, 02:04 PM
آیا شما ادم کم حرف ، میانه رو یا پرحرفی هستید ؟



http://www.seemorgh.com/DesktopModules/iContent2/Files/90383.jpg
شما چقدر با دیگران صحبت می کنید؟آیا می دانید صحبت کردن و مقدار صحبت کردن با دیگران میتواند نشانه ای از ....

صحبت کردن با دیگران حافظه را تقویت می‌کند.

دانشمندان متوجه شدند صحبت کردن با دیگران می‌تواند به شما در به یادآوری اسامی و خاطرات گذشته کمک کند.

بسیاری از مردم برای تقویت حافظه خود به سراغ بازی‌های محبوب تمرین دهنده حافظه می‌روند. میزان استقبال از این بازی‌ها به قدری است که به اعتقاد بسیاری از دانشمندان تبدیل به یک صنعت چند میلیون پوندی شده است.


محققان دانشگاه زوریخ 36 مطالعه مختلف را که تا کنون در مورد ورزش‌های حافظه و شیوه‌ها تقویت آن در بین سال‌های 1970 تا 2007 انجام شده بود بازبینی کردند.


آن‌ها متوجه شدند برخی از شیوه‌های تقویت حافظه واقعا موثر هستند. برای مثال با انجام این تمرین‌ها برخی از سالمندان که دچار مشکلات حافظه‌ای مانند آلزایمر و مانند آن شده بودند بهتر می‌توانستند کلمات و اسامی را به یاد بیاورند.


اما از سوی دیگر محققان متوجه شدند افرادی که در مورد یک موضوع خاص بحث کرده‌اند به همان میزان توانستند حافظه خود را بهبود ببخشند.

دکتر مایک مارتین در این باره گفت: به این ترتیب افرادی که دچار مشکلات حافظه هستند و خصوصا سالمندان نیازی نیست که حتما به پزشک مراجعه کنند یا از بازی‌های تقویت حافظه استفاده کنند بلکه با صحبت کردن با یکدیگر می‌توانند به راحتی به بهبود وضعیت خود کمک کنند.

مطالعات نشان می‌دهد در کشور انگلستان نزدیک به یک میلیون نفر که بالای 65 سال سن دارند اکثر اوقات زندگی خود را در انزوا به سر می‌برند. این موضوع سبب می‌شود آن‌ها هم‌صحبت نداشته باشند و همین عامل باعث افزایش سرعت از دست دادن حافظه در آن‌ها می‌شود.

کارشناسان معتقدند زندگی در انزوا مانند یک بیماری مسری در حال فرا گرفتن بخش زیادی از جامعه سالمند در کشورهای جهان به خصوص کشورهای توسعه یافته است. افرادی که در طی یک دوره طولانی با این حالت روبه رو شوند به مرور حافظه خود را از دست می‌دهند، مشکلات حافظه‌ پیدا می‌کنند و سرعت عمل آن‌ها به تدریج کم‌تر می‌شود.

اما برخی از تمرین‌های تقویت حافظه می‌تواند در بروز علائم کاهش عملکرد قدرت حافظه موثر باشد و از ابتلا به بیماری‌هایی مانند آلزایمر پیشگیری کند

ریپورتر
2nd May 2011, 02:06 PM
به نظر تو ما چه جوری به موفقیت میرسیم ؟


اگه کتابهای روانشناسی زیاد میخونی
اگه مبحثهای موفقیت زیاد خوندی چه تو این وبلاگ چه تو کتابهای موفقیت چه هر جای دیگه
اگه سخنرانیهای مختلف گوش دادی از تکنولوژی فکر تا ... رابینز و دایر و زیگلار و ...
اگه میدونی ضمیر ناخودآگاه چیه
اگه میدونی قدرت فکر چیه و قدرتش چقدره ...

اول باید بهت بگم رسیدن به موفقیت به نظر من یه ذره اش با اینا جواب میده شاید خیلیا با حرفم مخالف باشن و مطمئنم هستن اما یه چیزو بدون موفقیت از هر جنبه اش که فکر کنی:
اول خداست آخر خداست و همه بین اول و آخر هم خداست باید اون بخواد اما به نظرت میخواد ؟
تا اراده نکنه برگ از درخت نمی افته
تا نخواد به کسی ملک و سلطنت و ثروت نمیده
تا نخواد به کسی پول نمیده
تا نخواد خیلی چیزا رو به کسی نمیده
اما پس ما چی ؟
ما این وسط چی کاره ایم ؟
به نظر من امید امید امید امید امید امید امید و همش امید و امیدواری به لطفش به محبتش به مهربونیش و خواهش ازش بازم به لطفش به محبتش به کرمش و به مهربونیش
و بعد با یه دنیا امید خواهش درخواست تمنا دعا و عبادت اونوقت:
باور باور باور باور و بازهم باور
اما باور چی باور اون و خودت قدرتش و چیزی که از خودش در تو دمیده باور اینکه اشرف مخلوقاتشی و حرفای قشنگ دیگه ای که خودت میدونی
حالا که باور کردی و تونستی رو خودت کار کنی و به خدای خودت و خودت به باور برسی
به این برس که هیچ چیز تو دنیا کشکی و دوغی به دست نمیاد
یه دونه یه روزه از دل خاک بیرون نمیاد
یه روزه نهال نمیده و خیلی زوددرخت پربار و تنومند نمیشه تلاش میخواد زحمت میخواد پشتکار میخواد پس برای موفق شدن در ادامه راهت


تلاش تلاش تلاش تلاش
پشتکار پشتکار پشتکار
مداومت مداومت مداومت
پیگیری پیگیری پیگیری
کوشش کوشش کوشش

حالا خودت میدونی اگه دوست داری هی برو تو نخ چرت و پرتایی که غربیا میگن و همه چیز رو میخوان جوری نشون بدن که از خودت ببینی و خدا رو از تو دور میکنن ...

ریپورتر
2nd May 2011, 02:07 PM
سیو کنین بدردتون می خوره
میدونی تعریف کلی بت چیه :
بت هر چیزی است که به جای خدا اون رو در مدیریت دنیا موثر بدونی لحظه ای یا بیشتر فکر میکنی کاری ازش بر میاد و بعد از اون بت ناتوان کمک میخوای و خدا برای تنبیه تو از ناحیه همون بت مجازاتت میکنه و تو بالاخره به اشتباهت پی میبری و پشیمون میشی
و به سوی خدا برمیگردی
و این یک مرحله مهم از تکامل و رشد توست
اگه سخت بود دوباره بخون

سالها پیش دختری که اندام زیبایش
چشمان مردان ضعیف را مسحور میکرد - گفت :
چون بسیار خوش اندام هستم خوشبختی را به چنگ می آورم
اطرافیان گفتند خوشبختی هدیه ایست از خدا
به کسانی که زشت کار نیستند
دخترک گفت : کافیست با اندام و ابزار و زیبایی ام
مرد دل خواهم را اسیر کنم
دخترک قدرت خدا را در سر نوشتش موثر نمیدانست
بلکه اندام خود را بت کرده و بر جای خدا نهاده بود
و هر روز به بتخانه افکارش میرفت و جلوی آینه
از بت بزرگ ( اندامش ) - طلب خوشبختی و سعادت میکرد .
مرحله مجازات و تکامل شروع شد :



اندام زیبای دخترک یا همان بت بزرگش اراذل و اوباشی را جذب کرد بنام . . . . .
که کمی هم خوشتیپ بود و خودش را مهندس جا زده بود
روزگار چشمان دخترک را بست
تا قسمتی از مراحل تنبیه و تکامل او آغاز شود
دخترزیبا چشم بر هم زد و خود را سر سفره عقد دید



اندامی که در افکار دخترک خدای توانا بود
حالا برایش مشکلی آفریده بود

داماد یک مرد روانی از آب درآمد
که گاهی دختر را شکنجه بدنی هم میکرد
( به طوری که اثری باقی نمونه )
و قوانین ایران هم حق طلاق را از دختر گرفته بود
کار به جایی رسیده بود که خانواده دختر التماس طلاق میکردند
و . . . . . . . خودت میتونی تصور کنی
دخترک از بت ناتوان خود حاجتی نگرفت جز ندامت
و برای ازدواج دوم با التماس از خدا طلب خوشبختی میکرد

خوشبختی هدیه خدا به انسان هایی است
که زشت کار نیستند - و دلی شکسته پشت سرشان نیست

این دنیا این طورآفریده شده که :

هر بتی رو که تو افکارت خلق میکنی و اونو میپرستی

بزودی برات یک هیولای وحشتناک میشه و به جونت میفته

و تو از ناحیه همون بتی که دلبسته اش بودی ضربه میخوری

این قانون خداست و حکمتی در اون هست
حکمتش اینه که تو باید نشونه ای داشته باشی
که چرا تنبیه شدی و با استفاده از اون نشونه
به اشکالت پی ببری و اونو اصلاح کنی
بخاطر همین با همون بتی که ساختی تنبیهت میکنه

یا دختر بی پناهی که سوار ماشین بنز مردی غریبه شد
از بی پناهی و در شرایط سخت
لحظه ای خدا را از یاد برد و به مرد گفت :
فقط تویی که میتونی از مشکلات خلاصم کنی
بهتر بود میگفت فقط خداست که میتونه نجاتم بده
چون یگانه فرمانروای موثر در عالم فقط خداست
و مرد بنز سوار خودش محتاج خداست
دخترک ندونست که با اشتباه خود هیولایی را خلق کرد
و از وحشت فقر تمام ابزارش رو بکار گرفت
همین شد که مرد پولدار سالها جوانی دخترک رو ازش گرفت
و دخترک رو با همه آرزو هاش مثل یک دستمال دور انداخت
دختر بیچاره آخرش نفهمید که چوب کدام اشتباهش رو خورد
سال ها بود که دختر بی ایمان
هر روز از دالان های افکارش گذر میکرد
و به بتخانه درون خود میرسید و بت آن مرد را می پرستید
و هر روز به بت ناتوان میگفت :
تویی که ناجی منی
تنها خدا شایسته این جمله بود نه مرد بنز سوار

بت هر چیزی است که
به جای خدا اون رو در مدیریت دنیا
موثر بدونی و لحظه ای یا بیشتر
فکر میکنی کاری ازش بر میاد

چند نمونه کوتاه از بت سازی انسانها
کارمندی که به رییسش گفت
آقا روزی من دست شماست -- لطفا هوای من رو داشته باش
در صورتی که این جملات را تنها باید به خدا میگفت
و بعد از مدت کوتاهی که رییس حقوق کارمندا رو نداشت بده
با عذر خواهی اونو اخراج کرد
یعنی از همون بت رییس ضربه میخوره
تا شاید بفهمه که اشتباهش از کجا بود

زن بیوه ای که شوهرش مرده بود
در افکار خود به تنها پسرش میگفت
تویی که در آینده ناجی منی
جمله ای که مادر گفت فقط شایسته خدا بود
بت مادر در سن ۱۹ سالگی با موتور تصادف کرد و مرد
مادر از همه جا نا امید به خدا روی آورد و گفت :
ناجی من باش

پسر بیکاری که با یک پولدار آشنا شد
و بهش گفت تنها تو میتونی پر و بالم رو بگیری
اون پولدار زندگیش تغییر کرد و خارج رفت
و پسر جوان رو فراموش کرد
پسرک پشیمون شد و گفت
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست

بقیه اش رو فکر کن خودت میتونی بتهای دیگه رو بشناسی

تعریف کلی بت رو بالا خوندی حالا که تا اینجا اومدی جلو
شایسته خوندن این جمله ای

هر گاه تمام بتها را در بتکده افکارت

شکستی و نابود کردی

و درونت رو شایسته پیوند با خدا کردی

اون موقع میتونی منتظر معجزاتی باشی

که فقط انسانهای بزرگ اون رو تجربه کردن

اگر اون شدی که گفتم

میتونی معجزات پنهان خدا رو با چشمت ببینی

ریپورتر
2nd May 2011, 02:08 PM
تاثيرگذاري امواج ذهن بر فضا
امواج ذهن (http://ghodratezehneman.blogfa.com/post-687.aspx) از جنس امواج غیرمادی است بنابراین می تواند با سرعت c2 حرکت کرده و در فضا منتشر شود. این امواج می تواند با سرعت بسیار زیادی حرکت و فضا را تحت تأثیر قرار دهد. همان طور که در مورد ذرات مادی مثال زدیم ذرات غیرمادی نیز دارای ابعاد گوناگونی می باشند و با توجه به حجم خود تاثیرات متفاوتی خواهند داشت. ذرات غیر مادی کوچک با سرعت بیشتری به شتاب لازم دست یافته ولی ذرات غیرمادی بزرگتر دیرتر به سرعت لازم دست می یابند و برای ایجاد جنبش در آنها باید فضای غیرمادی را افزایش داد تا بتوانند شتاب لازم را برای حرکت به دست آورند.به حرکت و جنبش واداشتن امواج غیرمادی با فرکانس کم آسان بوده و حتی اجسام مختلف نیز دارای یک تابش زمینه از این نوع امواج هستند. ولی به جنبش واداشتن امواج با فرکانس بالاتر و انرژی بالاتر بسیار مشکل بوده و برای اینکار باید مکانیسم های لازم را فراگرفت.
یکی از مکانیسم های لازم برای فرار ذرات غیرمادی بزرگ از محیط مادی و ایجاد موج غیرمادی گسترش فضای کوانتمی مادی و در پی آن افزایش سرعت و شتاب لازم برای خارج شدن از این سد توسط ذرات غیرمادی است.
حال سوال این است که چگونه می توان این فضای کوانتمی را تغییر داد. این روش خیلی آسان است. تنها باید ساختار و نواحی مختلف را شناخت. در فضای کوانتمی هر چه از ماده دور می شویم فضای کوانتمی غیرمادی افزایش می یابد و هر چه به ماده نزدیک شویم فضای کوانتمی مادی افزایش می یابد. از طرفی نیروی محرکه اصلی امواج غیرمادی در محیط کوانتمی مادی است و گسترش این فضا باعث تحرک بیشتر ذرات غیرمادی بزرگتر که دارای فرکانس بزرگتری می باشند است.این موضوع بستگی این امواج را به ماده نشان می دهد و به این ترتیب نتیجه گیری میشود قدرت امواج ذهن در زمین بیشتر از آسمان است و هر چه ارتفاع کمتر و به زمین نزدیکتر باشیم قدرت امواج ذهن افزایش می یابد زیرا ذرات بزرگتر تنها در فضای مادی بزرگتر نیروی لازم برای فرار را پیدا میکنند

ریپورتر
2nd May 2011, 02:09 PM
قوانين تونایی مطلق ،بخشايش ، كارما،كمترين تلاش،آرزو ،عدم دلبستگي و دارما
نخستین قانون موفقیت قانون توانایی مطلق است. این قانون مبتنی بر این واقعیت است که مادرجوهرآگاهی مطلقیم.آگاهی مطلق ، توانایی مطلق ، وحیطه تمامی امکانات وخلاقیت نامحدود است.

آگاهی مطلق،جوهرمعنوی ماست. همچنین بیکران ونامحدود بودن،شادمانی محض است.حیطه توانایی مطلق،ضمیر خودتان است.وهرچه طبیعت راستین خود را بیشترتجربه کنید،به حیطه توانایی مطلق نزدیکتر خواهید شد.

کاربرد قانون توانایی مطلق
(1) با رعایت سکوت روزانه وبودن محض، با حیطه توانایی مطلق در تماس خواهم بود.همچنین دست کم روزی دو بار به تنهایی،تقریبا" به مدت نیم ساعت صبح ونیم ساعت غروب به مراقبه سکوت خواهم نشست.
(2) هرروز مدتی را در ارتباط با طبیعت ونظاره خاموش هوشمندی درون هرموجود زنده خواهم گذراند.خاموش به تماشای غروب آفتاب یا گوش دادن به صدای اقیانوس یا جویبار یا به بوییدن عطرگلی خواهم نشست-در وجد سکوتم وبا ارتباط با طبیعت،از تپش حیات اعصار- حیطه توانایی مطلق ونامحدود –محفوظ خواهم شد.
(3) عدم داوری را تمرین خواهم کرد.روزم را با این جمله آغاز خواهم کردکه :«امروز دربارهیچ یک از آن چیزها که پیش می آید داوری نخواهم کرد.»و در سراسر روز به خاطر خود خواهم آورد که داوری نکنم.

دومین قانون معنوی موفقیت،قانون بخشایش (قانون داد وستد) است. هرچه بیشتر ببخشید،بیشتردریافت
می کنید.مهمترین چیزنیت دادوستد است نیت همواره باید ایجاد شادمانی برای بخشاینده وستاننده باشد.

کاربرد قانون بخشایش
(1) به هرجا که می روم وبا هرکس که روبرومی شوم،هدیه ای به او می دهم.هدیه می تواند تحسین یا شاخه گلی یا دعایی باشد.امروز با هرکس که روبرو می شوم،هدیه ای به او خواهم داد و به این طریق فرایند به جریان انداختن شادمانی وثروت وفراوانی را در زندگی خودم ودیگران آغاز خواهم کرد.
(2) امروز با سپاس همه هدایایی را که زندگی به من پیشکش می کند دریافت خواهم کرد:نورآفتاب و آواز پرندگان و بارانهای بهاری یا تحسین بارش برف زمستان را.در برابر دریافت از دیگران نیز گشوده خواهم بود:خواه هدیه ای مادی و پول یا تحسین یا یک دعا.
(3) عهد می بندم که با داد وستد گرانقدرترین هدایای زندگی-موهبتهای توجه ومحبت و تحسین وعشق-ثروت را درزندگیم درجریان نگاه دارم.هر بارکه کسی را می بینم، خاموش برای اوخوشبختی وشادی وخوشدلی آرزو خواهم کرد.

سومین قانون معنوی موفقیت، قانون کارما ست.«کارما» هم عمل است وهم نتیجه آن عمل؛هم علت است وهم معلول؛همه این اصطلاح را شنیده اید که:«هر چه بکاری همان را درو می کنی.»اگر بخواهیم در زندگیمان شادمانی ایجاد کنیم،باید بیاموزیم که بذر شادمانی را بکاریم.بنابراین،مفهوم ضمنی «کارما»انتخاب آگاهانه است .می توانید-هرگاه که بخواهید-از قانون کارما برای ایجاد ثروت وفراوانی وبه جریان افکندن همه موهبتهای نیکوبه سوی خود سود جویید.اما نخست باید هشیارانه آگاه شوید که انتخابهایتان درهرلحظه از زندگیتان آینده تان را می سازد.

کاربرد قانون «کارما»یا علت ومعلول
(1) امروزانتخاب هرلحظه ام را نظاره خواهم کرد.وصرفا"با نظاره این انتخابها،آنها را به آگاهی هشیار خود خواهم آورد.می دانم که بهترین راه آمادگی برای هرلحظه در آینده این است که اکنون کاملا" آگاه باشم.
(2) هر گاه به انتخابی دست می زنم این دو سؤال را ازخود می پرسم :«عواقب این انتخاب چه خواهد بود؟» و«آیا این انتخاب برای خودم وکسانی که تحت تاثیرآن قرارمی گیرند توفیق وشادمانی خواهد آورد؟»
(3) از ژرفای دلم هدایت خواهم طلبید تا با احساس آسودگی یا ناآسودگی برایم پیام بفرستد.اگراین انتخاب احساس آسودگی ایجاد کند،تسلیم آن خواهم شد.اگراین انتخاب احساس ناآسودگی ایجاد کند، مکث خواهم کرد وبا بصیرت درونم عواقب عملم را خواهم نگریست.

چهارمین قانون معنوی موفقیت،قانون کمترین تلاش است.این قانون مبتنی براین واقعیت است
که هوشمندی طبیعت با سهولت بی تکاپو ،وبا سبکدلی پذیرا عمل میکند.این اصل کمترین عمل وعدم مقاومت است.از این رو، این اصل همامنگی وعشق است.هرگاه این درس را از طبیعت بیاموزیم ،به آسانی آرزوهایمان را بر آورده می سازیم.در دانش ودایی-حکمت کهن هند-این اصل را به صورت اصل اقتصاد تلاش یا« کمترعمل کن وبیشتر به انجام برسان.»شناخته اند.این بدان معناست که فقط آرمانی وجود کمرنگ وجود دارد و آنگاه تجلی آرمان بدون تلاش صورت می گیرد.آنچه که معمولا"«معجزه»خوانده می شود عملا"نمایانگر قانون کمترین تلاش است.

کاربرد قانون کمترین تلاش
(1) پذیرش را تمرین خواهم کرد. امروز افراد واوضاع وشرایط وموقعیتها و رویدادها را همان گونه که پیش می آیند خواهم پذیرفت.خواهم دانست که این لحظه همان گونه است که باید باشد،زیرا کل کائنات همان گونه است که باید باشد.با عدم ستیز بر ضد این لحظه،بر ضد کل کائنات به ستیز بر نخواهم خاست.پذیرشم کامل وتمام عیار است.امور را همان گونه که در این لحظه هستند می پذیرم،نه آن گونه که آرزو می کردم باشند.
(2) با پذیرش امور به همان گونه که هستند ،مسؤلیت وضعیت خود وهمه رویدادهایی را که به صورت مشکلات می بینم به عهده می گیرم.می دانم که مسؤلیت یعنی ملامت نکردن هیچ کس یا چیزبرای وضعیتی که دارم (از جمله خودم).این را نیز می دانم که هر مشکلی مجالی است در جامه مبدل،واین هوشیاری در برابر مجالها به من اجازه می دهند تا این لحظه را به موهبتی عظیمتر متحول کنم.
(3) امروز آگاهیم درعدم تدافع استقرار خواهد یافت.نیاز به دفاع از نقطه نظرم را رها خواهم کرد. نیازی احساس نخاهم کرد تا دیگران را مجاب یا ترغیب کنم که نقطه نظرم را بپذیرند.در برابر همه نقطه نظرها گشوده خواهم ماند ،و سرسختانه به یکی از آنها نخواهم چسبید.

پنجمین قانون معنوی موفقیت،قانون قصد وآرزو است.این قانون مبتنی براین واقعیت است که در هر نقطه طبیعت،انرژی واطلاعات وجود دارد.کوچکترین جزء متشکله یک گل یا رنگین کمان یا جسم انسان،انرژی واطلاعات است.قصد قدرت راستین پس آرزوست وبه تنهایی بسیار قدرتمند است زیرا قصد،آرزوی بدون دلبستگی به ثمره است.

کاربرد قانون قصد وآرزو
(1) فهرستی از آرزوهایم تهیه خواهم کرد.این فهرست را به هر کجا که بروم خواهم برد.پیش از سکوت ومراقبه ام به این فهرست نگاه خواهم کرد.پیش از خواب شبانه ام به فهرستم خواهم نگریست.صبح به محض بیدار شدن از خواب به آن نگاه خواهم کرد.
(2) فهرست آرزوهایم را رها خواهم کرد وبه زهدان آفرینش خواهم سپرد.یقین دارم هنگامی که چنین به نظر می رسد که امور به راه خود نمی روند،دلیلی دارد ومشیت کیهانی برایم طرحهایی بسیار عظیمتر از آنچه تصور می کردم در نظر دارد.
(3) به هنگام همه اعمالم به خاطر خود خواهم آورد تا هوشیاری از لحظه حال را تمرین کنم.اجازه نخواهم داد موانع،کیفیت توجهم در لحظه حال را از بین ببرند ومتلاشی کنند.اکنون را همان گونه که هست خواهم پذیرفت،واز طریق ژرفترین وارجمندترین قصدها وآرزوهایم آینده را متجلی خواهم ساخت.

ششمین قانون معنوی موفقیت،قانون عدم دلبستگی است.قانون عدم دلبستگی می گوید که برای حصول هرچیزدرعالم مادی،باید از دلبستگی خود به ثمره آن دست بکشید.قانون عدم دلبستگی، کل فرایند تکامل را سرعت می بخشد.

کاربرد قانون عدم دلبستگی
(1) عهد می بندم که امروزعدم دلبستگی را به کار بندم.به خودم واطرافیانم این آزادی را خواهم داد که همان گونه که هستند باشند.عقیده ام را درهیچ موردی به دیگران تحمیل نخواهم کرد.راه حلها را بر مشکلات تحمیل نخواهم کرد،تا از این طریق مشکلات تازه ایجاد کنم.با عدم دلبستگی در همه امور مشارکت خواهم جست.
(2) امروزعدم یقین را به صورت بخشی بنیادی از زندگیم به کارخواهم گرفت.به دلیل اشتیاقم برای پذیرش عدم یقین،راه حلها خودبه خود ازدل مشکل،ازدل آشفتگی وبی نظمی واغتشاش،برمی خیزندوپایدارمی شوند.هرچه امور نامطمئن تر به نظر برسند،احساس امنیت بیشتری خواهم کردزیراعدم یقین ،راه من به سوی آزادی است.از طریق حکمت عدم یقین،امنیت خود راخواهم یافت.

هفتمین قانون معنوی موفقیت ، قانون دارما است. دارما به زبان سانسکریت یعنی «غایت حیات» .قانون دارما می گوید برای به انجام رساندن هدفی درقالب جسمانی متجلی شده ایم.برطبق این قانون،صاحب استعدادهای بی همتایید و به شیوه یی بی همتا آن را بیان وعیان می کنید.کاری هست که بهتر ازهرکس دیگردراین جهان می توانید آن را به انجام برسانید- وبرای هر کس استعداد بی همتا وشیوه بیان بی همتای آن استعداد نیزنیازهای بی همتا وجود دارند.وقتی این نیازها با بیان خلاق استعدادتان مطابقت کنند ، جرقه یی است که فراوانی می آفریند.

کاربرد قانون « دارما » یا غایت حیات
(1) امروز با مهر ومحبت خدایی را که در ژرفای روحم نهفته است خواهم پروراند.به جان درونم که هم به جسم و هم به ذهنم روح می بخشد توجه خواهم کرد.خود را به روی سکون ژرف قلبم بیدار خواهم کرد.آگاهی بی زمان وهستی جاودانه میان وجود محدود به زمان را با خود همراه خواهم داشت.
(2) از استعدادهای یکتای خود فهرستی تهیه خواهم کرد.آنگاه همه آنچه را که دوست دارم انجام خواهم داد وبه هنگام بیان وکاربرد استعدادهای بی همتایم در راه خدمت به بشریت،«گذشت زمان را از یاد خواهم برد و در زندگی خودم ودیگران فراوانی به وجود خواهم آورد.
(3) هر روز از خود خواهم پرسید:«چگونه می توانم خدمت کنم؟ چگونه می توانم کمک کنم ؟ پاسخ به این سؤالها به من اجازه خواهد داد تا با عشق به همنوعانم خدمت کنم. »
http://charismaco.com/html/index.php?name=News&file=article&sid=319

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد