ساناز فرهیدوش
28th March 2011, 11:04 PM
استراليا ازقرون پيش ، منطقه مسكوني گروههاي خاص نژادي بوده است.اين سرزمين نخستين بار توسط اسپانيائيها مشاهده گرديد.
اما هلنديان نخستين كساني بودندكه پاي بدانجا نهادند(سال1606).نخستين انگليسي كه ازجزيره استراليا ديدن كرد دمپير بود.او آهنگ كرانه هاي خاوري قاره تازه راكرد.اما توفانهاي سهمگين او را از راهش باز گرداند. ناگزير به منطقه اي قدم نهاد كه قبلا بوسيله هلنديان كشف شده بود. وي درباره اين سرزمين كتابي نوشت كه اروپائيان را بدان كنجكاوتر كرد.كشف و نقشه برداري واقعي قاره استراليا هنگامي صورت گرفت كه نيروي دريايي بريتانيا در سال 1768 هيئتي به سرپرستي ناخدا جيمز كوك به آن ديار فرستاد. وي در شرق استراليا به مكاني رسيد كه اينك دماغه هيكس نام دارد و از آنجا به سوي شمال راند و قدم به خاك استراليا گذاشت.در اواسط نيمه دوم قرن هجدهم يك انگليسي از طرف دولت بريتانيا مأموريت يافت كه ناوگاني مركب از هشت كشتي را كه حامل محكومان زنداني بود به قاره جديد ببرد.وي به بندرگاهي كه كوك اشاره كرده بود واردشد وكمي بعد آنجا را به مهاجرنشين كوچكي تبديل كرد كه كم كم گسترده شد وپايه و اساس شهرسيدني قعلي گرديد.سيدني تا چندي مركزي دور افتاده و بي بهره ازتمدن بود اما به علت وضع اقليمي مساعد گله داري درآنجا، رو به پيشرفت گذاشت. بعد از آن درقرن نوزدهم تعدادي ازكاشفان براي جستجو و پيمودن تمام اين سرزمين به فعاليت پرداختند. در اوايل اين قرن، فليندرز انگليسي به نقشه برداري سواحل اين قاره پرداخت و تا يك قرن پس از مرگ او دريانوردان از نقشه هاي جغرافيائي وي استفاده شايان مي بردند.كار كشفيات ادامه يافت و اندك اندك استعمار انگلستان بر سراسر اين قاره گسترش يافت. دو سال و نيم بعد افسري به نام جيمز استرلينگ،نزديك رود سودان،محل شهر پرت و بندر فرمانتل را تعيين كرد.پنجاه سال از نقشه برداري مي گذشت و هنوز كسي از شمال به جنوب يا از خاور به باختر اين قاره سفر نكرده بود.دراين هنگام براي نخستين بار شخصي بنام آير با عده اي از شرق به غرب استراليا سفر كرد اما هنوز كسي از شمال به جنوب نرفته بود. بدنبال تلاشهاي متعددي كه توسط افراد مختلفي بدين منظور انجام شد، سرانجام جواني اسكاتلندي به نام جان مكدوال استوارت بعد از پنج بار اقدام بدون نتيجهء بالاخره در سال 1861 پس از هشت ماه سفر موفق بدين كار شد.در 1851 شخصي بنام هاموند هارگويز انگليسي،در نزديكي باترست طلا يافت و يكباره تب طلا استراليا را فرا گرفت. خبر اين كشف در دنيا پخش شد و بزودي هزاران جوينده كه بيشتر اهل كاليفرنيا بودند، بدين نقطه هجوم آورده و به جستجوي طلا در ويلز جديد جنوبي پرداختند. كم كم با كشفيات ديگر، كاشفان به معادن بزرگتري پي بردند واستخراج آنها سبب گشت كه استراليا از معادن طلاي خود يك ميليارد دلار سود برده و در بانكهاي لندن اعتباراتي براي آن گشايش يابد.هجوم بي سابقه جويندگان طلا، بي قانوني بسيار ببار آورد و راهزنان شروع به دستبرد كردند . بدين سبب مدتي شهرها از سكنه خالي ماند و همه به سوي معادن طلا كوچيدند. اما بزودي شهرهاي ملبورن و سيدني مركز سوادگران طلا شد و به اين ترتيب هر دو شهر به بندرهاي بزرگي تبديل شدند. تا هنگام كشف طلا جمعيت استراليا به سيصد هزار نفر نيز نمي رسييد، اما در ظرف چند سال، بيش از يك ميليون نفر به اين سرزمين مهاجرت نمودند. از اينرو خاكهاي زرخيزته كشيد ولي چند سال بعد در دامنه رشته كوهاي برير رگه هايي از نقره كشف شد كه استخراج آنها تاكنون سبب چند ميليارد دلار درآمد براي كشور بوده است. فلزات با ارزش ديگري نيز بعداٌ كشف و استخراج گرديدند.روش تبعيد مجرمان محكوم به استراليا تا حدود شصت سال دوام داشت و در سال 1840 بود كه اين كار پرهزينه توسط انگلستان متوقف شد. تا آنزمان هفتاد و پنج هزار محكوم به استراليا و بيست و پنج هزار به تاسماني تبعيد شده بودند كه بيشتر آنان زندانيان سياسي بودند. بزرگترين اين دسته ها مخالف، گروه چارتيست بود كه عقايد آن ها در خاك استراليا ريشه دوانيد و با گسترش خود،شعار استقلال استراليا را بوجود آورد. اين امر موجب شد كه انگلستان در سال 1850 ناگزير به چند ايالت خودمختاري دهد. اما هنوز استقلال كامل بدست نيامده بود. بعداٌ بدنبال اختلافاتي كه ما بين معدن داران و دولت انگليس بروز كرد، معدنچيان تشكيل كميته اي صنفي داده كه اقداماتش بعداٌ رنگ سياسي بخود گرفت. فرماندار جديد چون احساس كرد كه شورش تازه اي ممكن است راه بيفتد، ناگزير گروهي از سربازان خود را به مقابله فرستاد و در يكي از روزهاي سال 1854، سربازان و افراد پليس به معدنكاران حمله بردند. در طي اين زدو خورد چند نفر از طرفين كشته شدند. اين اقدام نشانه اي از اعتراض مردم آزاد مهاجر عليه استعمار بريتانيا بود. اداره مستعمرات ناگزير روش صدور پروانه را لغو كرد، سردسته هاي شورشيان را رها ساخت و سياست آرامتري نسبت به استقلال استراليا برگزيد.در نيمه دوم قرن نوزدهم، پيشرفت به سوي استقلال سريعتر و در عين حال احتياط آميزتر صورت ميگرفت. در اواقع استراليا پيش از انگلستان و امريكا، رأي مخفي و حق رأي به زنان را معمول داشت. درسال 1860 قوانين آموزش و پرورش تدوين شد .
اما هلنديان نخستين كساني بودندكه پاي بدانجا نهادند(سال1606).نخستين انگليسي كه ازجزيره استراليا ديدن كرد دمپير بود.او آهنگ كرانه هاي خاوري قاره تازه راكرد.اما توفانهاي سهمگين او را از راهش باز گرداند. ناگزير به منطقه اي قدم نهاد كه قبلا بوسيله هلنديان كشف شده بود. وي درباره اين سرزمين كتابي نوشت كه اروپائيان را بدان كنجكاوتر كرد.كشف و نقشه برداري واقعي قاره استراليا هنگامي صورت گرفت كه نيروي دريايي بريتانيا در سال 1768 هيئتي به سرپرستي ناخدا جيمز كوك به آن ديار فرستاد. وي در شرق استراليا به مكاني رسيد كه اينك دماغه هيكس نام دارد و از آنجا به سوي شمال راند و قدم به خاك استراليا گذاشت.در اواسط نيمه دوم قرن هجدهم يك انگليسي از طرف دولت بريتانيا مأموريت يافت كه ناوگاني مركب از هشت كشتي را كه حامل محكومان زنداني بود به قاره جديد ببرد.وي به بندرگاهي كه كوك اشاره كرده بود واردشد وكمي بعد آنجا را به مهاجرنشين كوچكي تبديل كرد كه كم كم گسترده شد وپايه و اساس شهرسيدني قعلي گرديد.سيدني تا چندي مركزي دور افتاده و بي بهره ازتمدن بود اما به علت وضع اقليمي مساعد گله داري درآنجا، رو به پيشرفت گذاشت. بعد از آن درقرن نوزدهم تعدادي ازكاشفان براي جستجو و پيمودن تمام اين سرزمين به فعاليت پرداختند. در اوايل اين قرن، فليندرز انگليسي به نقشه برداري سواحل اين قاره پرداخت و تا يك قرن پس از مرگ او دريانوردان از نقشه هاي جغرافيائي وي استفاده شايان مي بردند.كار كشفيات ادامه يافت و اندك اندك استعمار انگلستان بر سراسر اين قاره گسترش يافت. دو سال و نيم بعد افسري به نام جيمز استرلينگ،نزديك رود سودان،محل شهر پرت و بندر فرمانتل را تعيين كرد.پنجاه سال از نقشه برداري مي گذشت و هنوز كسي از شمال به جنوب يا از خاور به باختر اين قاره سفر نكرده بود.دراين هنگام براي نخستين بار شخصي بنام آير با عده اي از شرق به غرب استراليا سفر كرد اما هنوز كسي از شمال به جنوب نرفته بود. بدنبال تلاشهاي متعددي كه توسط افراد مختلفي بدين منظور انجام شد، سرانجام جواني اسكاتلندي به نام جان مكدوال استوارت بعد از پنج بار اقدام بدون نتيجهء بالاخره در سال 1861 پس از هشت ماه سفر موفق بدين كار شد.در 1851 شخصي بنام هاموند هارگويز انگليسي،در نزديكي باترست طلا يافت و يكباره تب طلا استراليا را فرا گرفت. خبر اين كشف در دنيا پخش شد و بزودي هزاران جوينده كه بيشتر اهل كاليفرنيا بودند، بدين نقطه هجوم آورده و به جستجوي طلا در ويلز جديد جنوبي پرداختند. كم كم با كشفيات ديگر، كاشفان به معادن بزرگتري پي بردند واستخراج آنها سبب گشت كه استراليا از معادن طلاي خود يك ميليارد دلار سود برده و در بانكهاي لندن اعتباراتي براي آن گشايش يابد.هجوم بي سابقه جويندگان طلا، بي قانوني بسيار ببار آورد و راهزنان شروع به دستبرد كردند . بدين سبب مدتي شهرها از سكنه خالي ماند و همه به سوي معادن طلا كوچيدند. اما بزودي شهرهاي ملبورن و سيدني مركز سوادگران طلا شد و به اين ترتيب هر دو شهر به بندرهاي بزرگي تبديل شدند. تا هنگام كشف طلا جمعيت استراليا به سيصد هزار نفر نيز نمي رسييد، اما در ظرف چند سال، بيش از يك ميليون نفر به اين سرزمين مهاجرت نمودند. از اينرو خاكهاي زرخيزته كشيد ولي چند سال بعد در دامنه رشته كوهاي برير رگه هايي از نقره كشف شد كه استخراج آنها تاكنون سبب چند ميليارد دلار درآمد براي كشور بوده است. فلزات با ارزش ديگري نيز بعداٌ كشف و استخراج گرديدند.روش تبعيد مجرمان محكوم به استراليا تا حدود شصت سال دوام داشت و در سال 1840 بود كه اين كار پرهزينه توسط انگلستان متوقف شد. تا آنزمان هفتاد و پنج هزار محكوم به استراليا و بيست و پنج هزار به تاسماني تبعيد شده بودند كه بيشتر آنان زندانيان سياسي بودند. بزرگترين اين دسته ها مخالف، گروه چارتيست بود كه عقايد آن ها در خاك استراليا ريشه دوانيد و با گسترش خود،شعار استقلال استراليا را بوجود آورد. اين امر موجب شد كه انگلستان در سال 1850 ناگزير به چند ايالت خودمختاري دهد. اما هنوز استقلال كامل بدست نيامده بود. بعداٌ بدنبال اختلافاتي كه ما بين معدن داران و دولت انگليس بروز كرد، معدنچيان تشكيل كميته اي صنفي داده كه اقداماتش بعداٌ رنگ سياسي بخود گرفت. فرماندار جديد چون احساس كرد كه شورش تازه اي ممكن است راه بيفتد، ناگزير گروهي از سربازان خود را به مقابله فرستاد و در يكي از روزهاي سال 1854، سربازان و افراد پليس به معدنكاران حمله بردند. در طي اين زدو خورد چند نفر از طرفين كشته شدند. اين اقدام نشانه اي از اعتراض مردم آزاد مهاجر عليه استعمار بريتانيا بود. اداره مستعمرات ناگزير روش صدور پروانه را لغو كرد، سردسته هاي شورشيان را رها ساخت و سياست آرامتري نسبت به استقلال استراليا برگزيد.در نيمه دوم قرن نوزدهم، پيشرفت به سوي استقلال سريعتر و در عين حال احتياط آميزتر صورت ميگرفت. در اواقع استراليا پيش از انگلستان و امريكا، رأي مخفي و حق رأي به زنان را معمول داشت. درسال 1860 قوانين آموزش و پرورش تدوين شد .