PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پیله ی نا امیدی



Rez@ee
14th March 2011, 06:49 PM
قلب دختر از عشق بود



پاهایش از استواری و دست هایش از دعا



اما شیطان از عشق و استواری و دعا متنفر بود



پس کیسه ی شرارتش را گشود و محکم ترین ریسمانش را به در کشید .



ریسمان نا امیدی را دور زندگی دختر پیچید، دور قلب



و استواری و دعاهایش نا امیدی پیله ای شد و دختر ، کرم کوچک ناتوانی







خدا فرشته های امید را فرستاد تا کلاف نا امیدی را باز کنند،



اما دختر به فرشته ها کمک نمی کرد.



دختر پیله ی گره در گره اش را چسبیده بود و می گفت:



نه باز نمی شود، هیچ وقت باز نمی شود







شیطان می خندید ودور کلاف نا امیدی می چرخید.



شیطان بود که می گفت: نه باز نمی شود، هیچ وقت باز نمی شود






خدا پروانه ای را فرستاد تا پیامی را به دختر برساند



پروانه بر شاخه های رنجور دختر نشست و دختر به یاد آورد



که این پروانه نیز زمانی کرم کوچکی بود گرفتار در پیله ای.



اما اگر کرمی می تواند از پیله اش به در آید ، پس انسان نیز می تواند




خدا گفت : نخستین گره را تو باز کن تا فرشته ها گره های دیگر را







دختر نخستین گره را باز کرد .......



و دیری نگذشت که دیگر نه گره ای بود و نه پیله ای و نه کلافی



هنگامی که دختر از پیله ی نا امیدی به در آمد ،



شیطان مدت ها بود که گریخته بود

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد