PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اشتياق



touraj atef
13th March 2011, 10:14 AM
نگاهي را با گناهي آميختم؟
شايد گناهي همره با گناهي تولد يافت نمي دانم در اين مبحس نامرادي هاي مردمان تا به كي قرار است در دام گناه ز نگاهي و يا نگاهي بر پايه گناهي روزرا به شب و شب را به روز دوزيم ؟ نمي دانم تا به كي طلب را گناه دانيم پيوند نگاهي را اشتباه و معرفت را چوب زنيم و بي كرانگي را در محدوده انديشه هاي خرد تكه تكه كنيم در باورها گناه و نگاه را يكي دانيم و تولد ديگر را به فراسوي آن دگر نيامده بيافكنيم؟ رفيقي دلتنگي مرا ديد كه در پي بوي پيراهن يار و عطر حضورش و در خيال بوسه هاي مه گونه اش بودم و تنها برايم يك نجوا خواند كه
تمامي حكايت ما اين بود كه نه غريبه اي آمد و نه آشنائي رفت...
آري آشنائي نيامد آشنا همان اشتياق بود و غريبه همان دلهره و ترس كه گوئي هيچكدام بازي خود را غير تكراري نكنند
خواستم از اشتياق بنويسم نمي دانم چرا در اولين تصوري كه به كلمه اشتياق داشتم به ناگهان ياد اين شعر افتادم
آنچه شيران را مي كند روبه مزاج
احتياج است احتياج است احتياج
و بعد از ياد آوري اين شعر تصميم گرفتم همراه اين شعر وبا تاثير ازآن اين بيت را گويم
آنچه روبه بچه را كند شير ژيان
اشتياق است اشتياق است اشتياق
آري از اشتياقي صحبت مي كنم كه مي تواند دست به هركاري بزند كه اگر اشتياقي وجود نداشته باشد وقوع آن اتفاقها را بايد تنها معجزه ناميد اما معجزه بزرگ يعني اشتياق باعث خواهد شد كه بسياري از اتفاقهاي غير باور بيافتد مي گويند آخرين چيزي كه از انسان قبل از جدائي روح و وقوع مرگ پيش مي آيد اشتياق به زندگي است و اين اشتياق است كه اگر نباشد هر بودن هائي از بين خواهد رفت در زندگي روز مره اشتياق است كه باعث مي شود هم زندگي كني و هم مرگ را در آغوش كشي در همين نفس زدنها است كه اشتياق نام زندگي و شادماني و عشق به آن دم ها و باز دم ها مي دهد و عدم اشتياق است كه روز مرگي و غم و نفرت و عزلت و هجرت را هم نشين آدمي مي سازد مي تواند در اشتياق زندگي سعي به درك كردنها كرد نگاهي به ديگري حتي با تفاوتهاي بي شمارش نمود مي توان غم خواري كسي شد كه غمش را شايد هيچگاه نتواني درك كني مي توان اخمهاي گره كرده را چون لبخندي ديد و با همان لبخند تصويري به سوي اخمو همراه شتافت مي توان همراه او ديد اما نگاهي همراه اشتياق را داد مي توان همراه او شنيد اما گوش جاني براي اميد و ايمان ترنمها ز اشتياق به او گفت مي توان هزلهاي ناشي از غم و اندو ه و بي انگيزگيهايش را با نيروي اشتياق تبديل به شادماني و اشتياق نمود آري بايد اشتياق داشت حتي در خوردن يك ليوان آب در يك صبح زمستاني مي توان با اشتياق يك فنجان چاي داغ نوشيد حتي در يك ظهر تابستاني مي توان با اشتياق صبح گاهان بر خواست مي توان پنجره ها را باز نمود و آسمان را و زمين را و هستي را با جان و دل در آغوش كشيد مي توان اشتياق داشت بهر رفتن در درياي زندگي همراه با نو انديشي هائي كه آيد ز سر اشتياق به زيستن مي توان مشتاقانه در انتظار گر فتن دستهائي بود كه حتي در اين زيبا باراني بهار يخ زده است و خواهان بو سه هائي بي كرانت به انتظار نشسته است مي توان مشتاقانه نگريست به چشمهائي كه عشق نرگساني هستند و از آنها ترديد و دو دلي و ترس و غم را ربود مي تواند با اشتياق تك تك كلمه هاي يار را بلعيد مي توان در انتظار بو سه ها زآن لبهاي زيبا حتي ابديت را تسليم نمود مي تواند اشتياق را از درو ني ترينها به بيرو ني ترين ها وجود داد مي توان مشتاقانه به سمت عشق و اميد و ايمان برفت مي توان اشتياق را چون كليدي بهر باز كردن تمامي قفلهاي از سر نا اميدي كه خواهد ترا از زيستن باز داردبه كار برد مي توان لبخند زيباي يار را كه با چشمهاي بي همتايش عاشقانه ندائي ترجمه مي شود را مشتاقانه با تمامي وجود غرقه شد مي توان ترنم هاي شبانه را نداي صبح گاهي عشق و اميد مشتاقانه پذيرائي نمود مي توان مشتاقانه باور كرد كه آري آري
تا شقايق هست با عشق زندگي بايد كرد و مشتاقانه زندگي كردن همان عاشقانه زيستن و غرقه در چشمهاي يار شدن است …
آري با اشتياق است كه حتي روبه بچه ترسو از زيستن را تبديل به شير مشتاق قدرت و زندگي مي توان نمود آري آري زندگي خود عاشقانه اشتياق است
و چنين است كه گناهم را با نگاهم يكي كنم و يا نگاهم را به ميزباني گناهي فرستم كه دانم نه گناهي بوده و هست و تنها قصه همان نگاه است همان نگاه دير آشنا كه از حادثه عشق پر اشتياق سرشكي ريزد

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد