PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معرفی بهترین فیلمهای آرشیو من



Karim1504
12th March 2011, 08:05 PM
سلام
پیشنهاد میکنم حتما ببینید.یک فیلم کاملا متفاوت [cheshmak]
فیلم شماره 1


(بگذار وارد شوم) Let Me In

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1010/28/let/let-me-in-review1.jpgژانر : درام، فانتزی، ترسناک
کارگردان : Matt Reeves
نویسنده : Matt Reeves , John Ajvide Lindqvist
فروش :12 میلیون دلار
ناشر: Overture Films
تاریخ اکران : 25Deceber , 2010
زمان فیلم : 119 دقیقه
زبان :انگلیسی
درجه سنی : R

امتیاز IMDB به این فیلم : 7.4

میانگین امتیاز منتقدین : +B

مشاهده تریلر این فیلم(کلیک کنید) (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fmovies.yahoo.com%2 Fmovie%2F1810048892%2Ftrailer)





خلاصه داستان :
خون آشامی خردسال به نام (ابی) از نظر سنی رشد نکرده و در سن دوازده سالگی متوقف مانده است. او با خدمتکار میانسالش (که ظاهرا معشوق دوران خردسالی اوست) به آپارتمانی اسباب کشی می کند که در همسایگی آن پسر دوازده ساله تنهایی (اوئن) زندگی می کند که پدر و مادرش در آستانه جدایی اند و همکلاسی هایش او را در مدرسه آزار می دهند....
بازیگران :
Kodi Smit-McPhee ... Owen
Chloe Moretz ... Abby
Richard Jenkins ... The Father
Cara Buono ... Owen's Mother
Elias Koteas ... The Policeman
Sasha Barrese ... Virginia

نقد و بررسی کامل فیلم

Let Me In (بگذار وارد شوم)

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1010/28/let/08172010_letmein2.jpg

منتقد : پرویز جاهد
حکايت عشق آدميزاد به دیو و یا برعکس، حکایتی زیبا و قدیمی است و در ادبیات عامیانه و کلاسیک بسیاری از ملت ها از جمله ادبیات فارسی بارها روایت شده است.
http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1010/28/let/Let-Me-In-US-posterDesign-1V3R21-699x1023.jpgاین عشق عجیب و غیرمتعارف اما دستمایه رمان ها و فیلم های مدرن نیز بوده و بگذار وارد شوم (کارگردان مت ریوز) نمونه تازه ای از این شیدایی غریب بین دو کودک، یکی از جنس آدمیزاد و دیگری از خانواده خون آشام هاست.
در تاریخ سینما کمتر اتفاق افتاده که فیلمی در فاصله دو سال دوباره ساخته شود. بگذار وارد شوم، نسخه آمریکایی فیلم سوئدی ترسناک آدم درست را راه بده ساخته توماس آلفردسون است که در سال 2008 ساخته شد و موفقیت زیادی کسب کرد.
هر دو فیلم بر اساس کتابی به نام آدم درست را راه بده از نویسنده سوئدی جان اجوید لیندکویست، ساخته شدند و نسخه فعلی تقریبا بازسازی نعل به نعل فیلم سوئدی است با این تفاوت مهم که داستان فیلم جدید در دهه هشتاد در مکزیکوسیتی می گذرد، در منطقه ای از نیومکزیکو که همه از آن فراری اند و کسی به آنجا کوچ نمی کند.
آنچه این فیلم را در میان فیلم های ژانر وحشت از نوع داستان های مربوط به خون آشام ها (ومپایرها) متمایز می سازد، وجود خون آشامی خردسال (ابی) است که از نظر سنی رشد نکرده و در سن دوازده سالگی متوقف مانده است.
او با خدمتکار میانسالش (که ظاهرا معشوق دوران خردسالی اوست) به آپارتمانی اسباب کشی می کند که در همسایگی آن پسر دوازده ساله تنهایی (اوئن) زندگی می کند که پدر و مادرش در آستانه جدایی اند و همکلاسی هایش او را در مدرسه آزار می دهند. تنها سرگرمی پسرک، همانند شخصیت فیلم پنجره رو به حیاط هیچکاک، دید زدن خانه های همسایه با دوربین است اما ورود دخترک خون آشام، زندگی او را دگرگون می کند.
اوئن که هنوز از ماهیت دخترک همسن خود خبر ندارد، به تدریج با او رابطه برقرار کرده و عشق عمیقی بین اين دو به وجود می آيد. اوئن از ظاهر و رفتار عجیب و غریب ابی، می داند که او دختری معمولی نیست. ابی حتی در صحنه ای به او می گوید که من دختر نیستم و نمی توانم دوست پسرت باشم. اما اوئن تا لحظه ای که بوی خون انگشت او به مشام ابی نخورده و باعث تحریک او نشده، نمی داند که معشوق او یک خون آشام است.
http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1010/28/let/let-me-in11.jpgخون آشام فیلم بگذار وارد شوم، با دراکولا و همه ومپایرهای رنگارنگ دیگر تاریخ سینما متفاوت است. او برخلاف آنها، ظاهر معصوم و رقت انگیزی دارد. ما نیز همانند اوئن با دیدن ظاهر ژنده اش و هنگامی که پابرهنه در میان برف راه می رود یا تنها در سرمای شب وسط حیاط می نشیند، دلمان برایش می سوزد چون هنوز نمی دانیم او چه موجود درنده و هولناکی است که می تواند مثل دوالپا در گوشه ای کمین کرده و ناگهان بر روی شانه قربانی اش بجهد، دست ها و پاهایش را دور بدن او حلقه کند و رگ گردنش را در چشم به هم زدنی با دندان پاره کرده و خونش را بمکد.
وقتی اوئن او را با خود به گردش می برد و برایش شکلاتی را که دوست دارد می خرد، او که جز خون خوراک دیگری نخورده، از خوردن شکلات حالش به هم می خورد.
فیلم چیز زیادی درباره گذشته ابی خون آشام به ما نمی گوید. او مانند شبحی در تاریکی از راه می رسد و مدتی را در همسایگی اوئن می ماند و بعد از اینکه همراه و خدمتکارش را از دست می دهد، شبانه از آنجا می رود.
http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1010/28/let/let-me-in-33.jpgابی با اینکه خون آشام است اما آزارش به اوئن نمی رسد و حتی از او در مقابل هم کلاسی های مردم آزارش، حمایت می کند. به همین دلیل، زمینه اصلی ترس فيلم که قرار گرفتن شخصیت محوری (قهرمان داستان) در موقعیت دلهره انگیز و هولناک است، از بین می رود.
بگذار وارد شوم، بیشتر از آنکه فیلمی ترسناک باشد، تریلری روانکاوانه است. در واقع جز چند صحنه شوک آور و هیجان انگیز، هیچ صحنه ترسناکی از نوع متعارف ژانر فیلم های ومپایر در فیلم وجود ندارد.
دوال‌پا در افسانه‌های ایرانی این‌گونه توصیف شده: موجود به ظاهر بدبخت و ذلیل و زبونی است که به راه مردمان نشیند و نوحه و گریه آن‌چنان سر دهد که دل سنگ به ناتوانی او رحم آورد. چون گذرنده‌ای بر او بگذرد و از او سبب اندوه بپرسد گوید: بیمارم و کسی نیست مرا به خانه‌ام که در این نزدیکی است برساند. و عابر چون گوید: بیا تو را کمک کنم. دوالپا بر گردهٔ عابر بنشیند و پاهای تسمه‌مانند چهل‌متری خود را که زیر بدن پنهان کرده بود گشوده گرداگرد بدن عابر چنان بپیچد و استوار کند که عابر را تا پایان عمر از دست او خلاصی نباشد.




اوئن کودکی تنها و خجالتی است که با محیط خود احساس بیگانگی می کند. کانون خانوادگی او سرد و غمزده است، در مدرسه از طرف همسالانش به شدت تحقیر شده و مورد شکنجه و آزار قرار می گیرد و هیچ رابطه سالمی با همسایگانش ندارد. به همین دلیل، عشق و دلبستگی او به ابی خون آشام، و درنهایت تصمیم او برای ماندن در کنار او، کاملا معقول و طبیعی است.
http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1010/28/let/letmeincontestposter.jpgمت ریوز با پرهیز از نمایش چهره مادر اوئن و بسنده کردن معرفی پدرش تنها از طریق صدای تلفنی، تمام تاکیدش را روی شخصیت پردازی اوئن و دوست خون آشامش گذاشته است.
رنگ های چرک و مرده و فضاهای سرد و یخ زده، تناسب خوبی با موقعیت روحی و روانی شخصیت های انسان گریز و آسیب پذیر فیلم دارند.
حرکت های جهشی عجیب ابی، بالا رفتن تند و تیز او از درخت و ساختمان ها و پرش دوالپا وار او همه به بهترین شکلی با استفاده از تکنیک ها و جلوه های ویژه دیجیتال سی جی آی اجرا شده اند.
یکی از صحنه های درخشان فیلم لحظه ای است که کارآگاه پلیس (با بازی خوب الیاس کوتیس) مورد حمله ابی واقع می شود و ابی با خشونت و درنده خویی هولناکی رگ گردن او را پاره کرده و شروع به خوردن خون او می کند.
در این هنگام اوئن را می بینیم که در اتاق دیگر ایستاده و این منظره هولناک را نگاه می کند. کارآگاه پلیس بی نوا ملتمسانه دستش را به سمت اوئن برای کمک دراز می کند اما اوئن پس از اندکی تردید، به جای کمک به او در را می بندد و با این کار در واقع به ما می گوید او انتخابش را کرده است و بین انسان ها و خون آشام ها، هیولا را برگزیده است.
در صحنه دیگری او با دعوت از ابی برای ورود به آپارتمان اش، در واقع خود را تسلیم خون آشام کرده و وارد دنیای او می شود (مرتبط با عنوان فیلم) و ما می دانیم که او باید از آن پس همان نقشی را برای ابی خون آشام اجرا کند که خدمتکار سابق اش (با بازی ریچارد جنکینز) سال ها بازی کرده، یعنی قصابی آدم های بیگناه و جمع کردن خون آنها برای ابی تشنه خون.
رنگ های چرک و مرده و فضاهای سرد و یخ زده، تناسب خوبی با موقعیت روحی و روانی شخصیت های انسان گریز و آسیب پذیر فیلم دارند


اینکه فیلمی در حد نسخه ارژینال خوب باشد البته امتیاز کمی نیست اما سوال این است که واقعا چه ضرورتی دارد که فیلمی را که آن قدر خوب ساخته شده، دوباره سازی کرد. حالا بیشتر منتقدان آن را با نسخه اصلی مقایسه می کنند و می نویسند که در حد آن خوب است یا به پای آن نمی رسد.
http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1010/28/let/pg-18-let-me-in_492909b.jpgمشکل اساسی فیلم این است که از زمانی که هویت ابی بر ما برملا می شود، دیگر هيچ رمز و رازی در فیلم باقی نمی ماند و تنها تعلیق ناشی از کشمکش میان ابی و اوئن است که فیلم را تا آخر نگه می دارد.
به علاوه پرداخت شخصیت ابی به گونه ای است که سیمای خون آشام معصوم را به او داده. موجود مفلوکی که سرنوشت اش این گونه رقم خورده که از نظر فیزیکی و ذهنی منجمد شده و در کالبد کودک دوازده ساله ای باقی بماند و همچون خفاشان از نور گریزان باشد و از خون مردمان بی گناه تغذیه کند.
می توان از بازی های خوب کودی اسمیت مک فی در نقش اوئن و کلونه مورتز در نقش ابی و طراحی صحنه های ترسناک و تعلیق و ریتم فیلم ستایش کرد اما در بهترین حالت نیز، این فیلم، تنها نسخه دوباره سازی شده، یک فیلم وحشتناک خوش ساخت دیگر است.
فیلم البته علاوه بر لایه ظاهری ترسناکش، معناهای پنهان و استعاری هم دارد چرا که در دهه هشتاد آمریکا اتفاق می افتد، در دوره ریاست جمهوری رونالد ریگان که تصویر او از تلویزیون پخش می شود که از پروژه جنگ ستارگانش حرف می زند، در زمانه ای که ملت آمریکا گرفتار بحران اقتصادی و یاس عمومی است و ابی خون آشام که برای رهایی اوئن از راه می رسد، استعاره ای از آن فانتزی رهایی بخش است که این بار در قالب هیولا و کودکی خون آشام ظاهر شده است.


مشاهده تریلر این فیلم(کلیک کنید) (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fmovies.yahoo.com%2 Fmovie%2F1810048892%2Ftrailer)

منتقد : پرویز جاهد

منبع : B B C
تهیه و تنظیم: سایت نقد فارسی

ادامه دارد...

Karim1504
13th March 2011, 04:52 PM
فیلم شماره 2
http://images.amazon.com/images/P/B000QUCNOK.01._SCLZZZZZZZ_.jpg



کارگردان : tom tykwer
نویسندگان: Andrew Birkin و Bernd Eichinger
بازیگران : Ben Whishaw, Dustin Hoffman , Alan Rickman
محصول : 2006


فیلم Perfume ( عطر : داستان یک قاتل ) ، فیلمیست که با نوآوری خاصی که نشأت گرفته از کتابی است با همین عنوان و مضمون ، به یکی از حواس پنجگانه ی ما انسانها میپردازد ؛ حسی که کمتر دستمایه ی فیلمها قرار میگیرد ؛ حس بویایی . شاید یکی از دلایل کم توجهی ِ فیلمنامه نویسان و بی علاقگی کارگردانان برای ساخت ِ فیلمهایی این چنینی ، سختی ِ به تصویر کشیدن صحنه هایی است که اینگونه فیلمها باید داشته باشند ؛ ولی کارگردان ِ آلمانی ِ فیلم عطر ، تام تیکور ( Tom Tykwer ) ، استعدادش را با به تصویر کشیدن ظرافت های حس بویایی به رخ کشیده است .

فیلم عطر ، داستان ِ فردی است که قدرت خارق العاده ای دارد در حس بویایی . کودکی ِ او نشان میدهد که او یک انسان عادی نیست ؛ تشخیص موجوداتی که اطراف او هستند مثل چوب درختها و یا چمنهای روی زمین ، حیوانات زیر آب ( مثل قورباغه ها ) و یا حتی سردی و گرمی آب بدون لمس و یا حتی دیدن و فقط با حس بویایی ، خارق العاده بودن او را نشان میدهد . زندگی این جوان ( که گره نوی نام دارد و بن ویشو ( Ben Whishaw ) نقش او را ایفا میکند ) ، بخاطر دو اتفاق بزرگ ، دستخوش تغییر و تحول میشود ؛ یکی کشتن غیر عمد ِ دختری که بوی خوبی داشت و دیگری کشف اینکه خودش هیچ بویی ندارد ؛ و این برای کسی که تمام اشیاء و جانداران اطرافش را با بویشان میشناسد ، یعنی عدم ؛ یعنی وجود ِ خارجی نداشتن . همین مسئله برای گره نوی بزرگترین انگیزه میشود تا وجود خودش را به سایرین ثابت کند ؛ خارق العاده بودنش را ؛ او تبدیل به بهترین سازنده ی عطر در دنیا می شود ؛ عطرسازی که با ساختن عطری مسحور کننده ، مستی و خلسه را برای مردم به همراه دارد ؛ ولی او برای نیل به هدفش ، احتیاج به موادی دارد که به راحتی و بی دردسر به دستش نمی آید ؛ گل های معمولی و اسانس آنها برای او ارضا کننده نیست ؛ او بدنبال عطری است از عصاره بدن انسانها نه گلها ؛ عصاره ی بدن زنها . .. ..

قدرت بویایی گره نوی تا حدی قوی است که حواس دیگر او را تحت تاثیر قرار داده است ؛ حتی زندگی عادی او را ؛ هیچ کس او را دوست ندارد ؛ او هم کسی را دوست ندارد . زندگی اش صرف پیدا کردن روشی میشود برای در اختیار گرفتن و نگهداشتن ِ بوی انسانها . در راه رسیدن به هدفش ، از هیچ تلاشی فرو گذار نمیکند ؛ حتی اگر به قیمت کشته شدن زنان و دخترانی تمام شود که او به بدن آنها نیاز دارد ؛ تمام روشهای موجود را امتحان میکند و روشهای خودش را نیز ابداع میکند تا بتواند عطر مورد نظرش را بسازد و .... بالاخره موفق میشود ..

او موفق میشود و عطرش را میسازد ؛ همین موفقیت نقطه ی انتهایی زندگی اوست ؛ او که به هدفش رسیده و دیگر انگیزه ای برای زندگی ندارد ، با عملی ققنوس وار ، خودش را فدا میکند تا از وجودش سایرین بهره ببرند ؛ در واقع عصاره عشق را که خودش ساخته است ، به مردم هدیه میکند .

منبع: moviefa.ir
ادامه دارد...

Karim1504
13th March 2011, 05:01 PM
فیلم شماره 3
سالت (salt (2010


http://th06.deviantart.net/fs71/300W/f/2010/120/d/f/Salt_2010_by_fisalaliraqi.jpg


ماجرای مامور وطن دوستی که طئمه ی تهمت یک جاسوس می شود ! کسی که حتی فرصت دفاع از خود را پیدا نمی کند . اما این پایان کار نیست ، وقتی "سالت" تصمیم می گیرد .

کارگردان : فیلیپ نویس
نویسنده: کورت ویمر
تهیه کننده: لورنزو دی بوراونتورا
موسیقی : ریلاند آلیسون
تاریخ عرضه: 23 جولای 2010
ژانر: اکشن ، هیجانی
جمله تبلیغاتی: سالت چه کسی است ؟
جایزه ها: -
مدت زمان: 100 دقیقه
استودیوی سازنده: کلمبیا پیکچر
هزینه ساخت: 110 میلیون دلار
فروش جهانی: تاکنون 118 میلیون دلار
بازیگران اصلی:
1- آنجلینا جولی
2- لیو اشکریبل
3- چیوتل اجیوفور

شما می توانید عکس های زیبایی از فیلم سالت را اینجا ببینید (http://moviefa.org/modules/extgallery/public-album.php?id=6)
.............................
درباره فیلم:

داستان یک مامور مخفی CIA به نام "سالت" که در حین بازجویی از یک مظنون به جاسوسی برای روسیه مورد اتهام وی قرار میگیرد . او سالت را به جاسوسی برای روسیه محکوم می کند . سالیت که می بیند فرصتی برای اثبات بیگناهی خود ندارد می گریزد . در این بین یکی از ماموران که به بیگناهیش ایمان دارد به او برای اثبات بیگناهیش کمک می کند ....
...................................
نقد:

در اولین برخورد با "سالت" و با توجه به تصویر فیلم های گذشته جولی تصور می کردم باز هم با یک تریلر دیگر از او نظیر "آقا و خانم اسمیت" و "تحت تعقیب " رو برو می شوم . با شروع فیلم و سکانس آغازین یعنی شکنجه جولی به مراتب نظرم در مورد این کار فیلیپ نویس تغییر کرد .و حتی سکانس هایی در ادامه که دستتان را روه بسته ی پاپ کرن خشک می کند !
به طور کلی و در رده بندی فیلم های هم قطار "سالت" نظیر "سه گانه بورن " این فیلم حرف چندانی برای گفتن ندارد هر چند می توان با کمی اغراق این فیلم را نسخه بروز شده و شاید شماره 4 "سه گانه بورن " دانست .
فیلیپ نویس که قبلا در "جمع کننده استخان" با جولی کار کرده بود این بار نمای جدیدی از این بازیگر ارائه کرد . فرمتی که در کمتر فیلمی از جولی شاهد آن بودیم که از جمله ی آن میتوان به غرور کمتر در بازیش و انعطاف بازیگری او اشاره کرد چیزی که پیشتر شاید فقط کلینت ایتسفود در "چنجلینگ " توانسته بود از عهده اش بر بیاید
بهترین تصمیم فیلیپ نویس در ساخت این فیلم جایگزینی جولی به جای تام کروز بود که آن هم احتمالا ترس از شکست تجاری ای بود که بعد از اکران های ناموفق این بازیگر در مورد پروژه سالت گفته میشد . اما در هر صورت آنجلینا جولی به خوبی از پس این نقش برامد ، هرچند که این نقش بیشتر مردانه بود تا زنانه !
به طور کلی این فیلم نسبتا کوتاه 100 دقیقه ای را صرفا می توان یک فیلم گیشه ای دانست که البته با فروش خیره کننده ای هم روبرو نشد و شاید احتمال ساختن قسمت دوم که در ابتدای اکران آن مطرح شد صرفا یک حیله ی سینمایی و فقط جهت بالا بردن فروش آن بود !
با نگاهی به بازی جولی و کارنامه ی بازیگریش به چند فیلم خیلی خوب بر میخوریم که متاسفاه تحت الشعاع چندین کار ضعیف قرار گرفته و شاید همین عامل مانع این می شود که او نقش های مهم در فیلم های مهم را داشته باشد . از نظر من بازی او به خصوص بعد از "چنجلینگ " دچار تغییراتی شده و شاید بتوانیم بار دیگر او را در جشنواره های معتر دنیا ببینیم ، چیزی که با این روند دور از انتظار نیست
در پایان جمله ای از نیویورک تایمز نظرم را جلب کرد که نقش جولی در این فیلم را در امتداد نقش " جیسون بورن " دانسته بود و معتقد بود پیش بینی موفقیت این فیلم هنوز خیلی زود است !

................................
نکات جالب:
نقش سالت در این فیلم در ابتدا برای تام کروز در نظر گرفته شده بود که در بازنگری و با تغییر اسکرین پلی برای یک بازیگر زن نوشته شد !

نقد و ترجمه : پیمان م.الف
منبع: imdb , mojo
ادامه دارد...

Karim1504
15th March 2011, 10:28 PM
فیلم شماره 4
پرونده 39 (Case 39 (2009
http://www.moviesonline.ca/movie-gallery/albums/userpics//poster_case-39-n1.jpg


" پرونده 39 " را شاید بتوان یکی از پر تاخیر ترین فیلمها در این چند سال اخیر بحساب آورد، داستان ساخت این فیلم به سال 2006 بر می گردد که به علت آتش گرفتن بخشی از استودیو فیلم تاخیر خورد و اکران آن به فوریه سال 2008 موکول شد. در این تاریخ استودیو تشخیص داد که فیلم برای اکران مناسب نیست و تاریخ نمایش فیلم به زمستان 2008 ، سپس به تابستان 2008 ، پاییز 2008 ، مدتی به ابتدای سال 2009و عاقبت به اوایل سال 2010 انتقال یافت. اما این فیلم در اکتبر 2010 اکران شد!

http://www.movietime.ir/images/stories/reviews/897/case_39/2.jpg

امیلی جنکینز ( رنه زلوگر ) یک ممدکار اجتماعی است که در حال بررسی وضعیت دخترکی ده ساله به نام لیلیت سالیوان ( جودله فرلند ) است که به نظر می رسد پدر و مادر اش او را مورد آزار و اذیت قرار داده اند و قصد کشتن او را داشته اند. امیلی تصمیم میگیرد تا زمانی که والدین و سرپرست جدیدی برای دخترک پیدا شود او را نزد خود و در خانه اش نگه دارد.اما مشکلی وجود دارد.لیلی مرتبا از موجوداتی سخن می گوید که به دنبال او هستند ، موجوداتی اهریمنی و ترسناک که به دنبال او هستند. ابتدا به نظر می رسد که این یک خیال بافی کودکانه است،اما به زودی امیلی و خانواده اش با اتفاقات و حملاتی شبانه روبرو می شوند ،موجودات اهریمنی برای بردن لیلیت و کشتن کسانی که با او هستند به خانه ی آنها حمله می کنند و...
دختری که روح شیطانی در او رسوخ کرده ، داستانی است که شاید شما بارها فیلمهایی از این دست را مشاهده کرده باشید. بهترین این نوع فیلمها را می توان " جن گیر " دانست ولی در این دهه ای که در آن هستیم فیلمهای بسیار ضعیفی در این رده ( فیلم ترسناکی که دختر شیطانی است! ) ساخته شده است که حتی ارزش دیدن را هم ندارد و " پرونده 39 " تلاش دارد تا در این ژانر پرخطر به موفقیتی دست پیدا کند. اما " پرونده 39 " فیلم جاه طلبی نیست و ترجیح داده است که از همان فرمول های همیشگی برای ترساندن تماشاگر استفاده کند و می توان گفت تماشاگران صحنه های ترسناک جدیدی در فیلم نخواهند دید و باید با همان ترسهای قبلی به سبک " وووو " روبرو شوند که این روزها بد جوري نخ نما شده است! سرو صداهای ناگهانی، موسیقی ترسناک، مرگ های ناگهانی و بدون دلیل البته به سبک ترسناک! همگی باعث شده است تا داستان فیلم قابل پیش بینی باشد و تماشاگران حرفه ای ژانر ترسناک را راضی نکند.

http://www.movietime.ir/images/stories/reviews/897/case_39/1.jpg

" کریستین آلوارت " کارگردان آلمانی تباری که او را با فیلمهای " Pandorum " و " Antibodies " می شناسیم ، تلاش زیادی کرده است تا المانهای کلیشه ای را به حداقل کاهش دهد و بجای آن موقعیت های تازه ای در فیلم قرار دهد اما بنظر می رسد که استودیو چندان با این ریسک موافق نبوده است و نتیجه اش این شده که قالب موقعیت های ترسناک فیلم همان فرمولهای موفق فیلمهای ترسناک گذشته است و نوآوری در آن وجود نداشته باشد.اما با تمام ضعف هایی که فیلم دارد، وجود خانم " رنه زلوگر " در نقش اصلی فیلم کمک زیادی در باور پذیر بودن امیلی کرده است، با اینکه رفتارهای امیلی در بعضی از صحنه ها بسیار اغراق آمیز و بیش از حد محبت آمیز است! اما بازی روان " زلوگر " توانسته این ضعف ها را بپوشاند و ضعف شخصیت امیلی را کمرنگ تر کند. به جرات می توان گفت حضور بازیگر توانمندی مانند " زلوگر " در یک فیلم ترسناک امتیاز بزرگی است که معمولا فیلمهای ترسناک دیگر از آن بی بهره هستند.
" پرونده 39 " برای تماشاگرانی که فیلمهای ترسناک را تفریحی دنبال می کنند می تواند غافل گیریهای جالبی به همراه داشته باشد، دختر بچه ای که شیطانی شده است و دائما همه چیز را بهم می ریزد فرمولی است که همیشه جواب داده است. اما برای کسانی که فیلمهای ترسناک را حرفه ای دنبال می کنند یا به نوعی فقط فیلم ترسناک نگاه می کنند نمی تواند نکته جذاب و تازه ای داشته باشد. شخصا بعد از دیدن فیلم هایی نظیر " فعالیت های ماوراء طبیعی " و " یتیم " ، این فیلم برایم ترسی به همراه نداشته است .

میثم کریمی
cinema7.net
http://www.movietime.ir/images/stories/reviews/897/case_39/3.jpg

پرونده 39: Case 39
کارگردان : Christian Alvart
نویسنده : Ray Wright
بازیگران :
Renée Zellweger ... Emily Jenkins
Jodelle Ferland ... Lilith Sullivan
Ian McShane ... Detective Barron
Bradley Cooper ... Doug
و...............
ژانر : ترسناک
درجه سنی : R( مناسب برای افراد بالای 17 سال)
زمان : 109دقیقه
ادامه دارد...

Karim1504
18th March 2011, 02:05 AM
فیلم شماره 5

http://tiny2movie.in/upload/images/Psych9.jpg (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ftiny2movie.in%2Fup load%2Fimages%2FPsych9.jpg)


نام فيلم : Psych:9
ژانر : ترسناک | رازآلود | هیجان انگیز
کارگردان : Andrew Shortell
نويسنده : Lawrence Robinson
بازيگران : Sara Foster, Cary Elwes ،Michael Biehn ...
تاريخ انتشار : 7 May 2010
محصول : آمریکا
زبان : انگلیسی
زمان : 98 دقیقه
امتياز : 6.8/10


داستانشو تعریف نمیکنم تا برید ببینید..چون موضوعش رازآلوده و مزه اش به همینه..

ادامه دارد...

Karim1504
19th March 2011, 12:57 PM
فیلم شماره 6
این فیلم برای افراد بی جنبه و شهوت پرست و افراد زیر 18 سال توصیه نمیشود
+18


نقد فيلم: ضد مسيح (AntiChrist) (http://njavan.com)

http://sites.google.com/site/hootan3d/_/rsrc/1287865739938/antichrist/Australian-Antichrist-poster.jpg


نويسنده و كارگردان: لارس فون تريه/ بازيگران: ويليام دافو، شارلوت كينزبورگ/ تهيه كننده: متا لوئيس فولدايجر/ موسيقي: كريستسن ايدنس اندرسن/ فيلمبردار: آنتوني داد مانتل/ مدير توليد: روديگر جردن/ رنگي، 108 دقيقه، محصول دانمارك/ برنده جايزه بهترين بازيگر زن از فستيوال كن 2009

پيش تـحرير
شايد نوشتن مطلبي در تأييد يا تحسين ساخته جنجالي لارس فون تريه يعني ضد مسيح مبارزه‌طلبي با افرادي باشد كه از نفي كنندگان محسوب مي‌گردند، اما لزوماً هر تحليلي تمجيد و هر نفي به منزله نقد منفي نخواهد بود. پيش از اين، چه بسا احساسي و بي‌استدلال، شايد به دليل اينكه اين مرد معلم سينماي من بود و به آن اندازه بدخلق نبود كه تجربياتش را به من بياموزد در باب سحر اين اثر حرفهايي به ميان آورده بودم. پيش از داخل شدن به متن اصلي نقد، تحليل فرم، سبك و انديشه ساري در اثر مي‌بايست خواننده محترم را به دو مسئله واقف كنم.
الف. آثار هنري، به ويژه انواع انتزاعي آن همچون نقاشي و سينما، به غايت شخصي مي‌شوند. اگرچه سينما هنري گروهي و حاصل كار چند نفر است اما لزوماً‌ خط فكري و انديشه‌هاي يك فيلم مختص و در انحصار يك گروه نيست، اگر گروه فيلم‌ساز به طور مثال در توليد اثري شركت جويند كه در جهت دفاع از فمنيسم اجتماعي است باز هم لايه‌هايي در مولفه‌هاي سبكي و محتوايي اثر موجود است كه تنها در ذهن يك نفر (مؤلف اثر) خلق شده است. با اين وصف، ضد مسيح فيلمي شخصي است و به شدت انتزاعي. درك اثر انتزاعي نيازمند شناخت صحيح از زيبايي‌شناسي و تفسير نماد است؛ اما كار جايي مي‌لنگد كه نمادها به درسي تفسير نشوند و يا با درك اشتباه به خطا بروند. نمادها دو نوعند: نمادهاي شخصي، مثلاً من پنجره را نماد رهايي مي‌كنم، تو آسمان را نماد رهايي مي‌كني و او دريا را. نمادهاي شخصي تفسيرهاي شخصي دارند، مثلاً نور در آثار ناتوراليستي مخملباف نماد خدا بود از نظر مخملباف، اما براي من نماد معنويت و متافيزيك تلقي مي‌شد. نوع دوم نمادها نمادهاي عمومي هستند به اين معني كه عموم مخاطبين با مفهوم و تفسير آنها آشنا هستند؛ در حقيقت تفسير از پيش با تجربه و آگاهي انجام پذيرفته است، مانند نمادهايي نظير كبوتر، لاله، و غيره. آثار انتزاعي غالباً از نمادهاي شخصي استفاده مي‌كنند، اما نمادهاي شخصي وقتي قابل تفسيرند كه در بستر مناسبي قرار گرفته باشند. مثال مي‌زنم. اگر كبوتري را نشان بدهيم كه در حال پرواز است بعيد است كه كبوتر را نماد رهايي بدانيم ولي اگر كبوتر بر فراز زندان پرواز كند و يا در زمينه سيم‌هاي خاردار پرواز كند بستر مناسب براي رمزگشايي نماد را ايجاد كرده‌ايم. اين مثالها به شدت سطحي هستند و قصدم آشنا كردن شما با روش كار منتقدين در تفسير يك اثر انتزاعي است. خود من در فيلمم (مكتوب) از نماد شخصي استفاده كردم، تايپ كردن در اين فيلم نماد تمكين از مردان بود، و بستري كه اين نماد را رمزگشايي مي‌كرد ارعاب، فرمايشي بودن و زن‌ستيزي مرد داستان بود. در ضد مسيح، با شمار فراواني از نمادهاي شخصي و عمومي روبه روييم. البته كشف معناي نمادها نيازمند پيش‌زمينه‌هاي علمي نيز هست كه تفسير سمبليسم را تخصصي‌تر مي‌كند؛ مثلا دانستن جامعه‌شناسي يا عرفان به كشف نمادهايي كه چنين مفاهيمي را دربردارند كمك مي‌كند. تا اينجا داشته باشيد تا در متن نقد به آن بپردازم.
ب. وقتي با يك اثر هنري انتزاعي رو به رو مي‌شويم واكنشها متفاوت است، گروهي آن را نمي‌فهمند و به دليل نفهميدن اثر را شاهكار قلمداد مي‌كنند. گروهي مي‌فهمند و دو دسته مي‌شوند، موافقها و مخالفها. اما گروه ديگري هم هستند كه نمي‌فهمند و مي‌دانند كه نفهميده‌اند و در نتيجه دنبال تفسير هستند. اين گروه اخير، واكنش خود را با پرسشهايي بروز مي‌دهند از اين قبيل: «منظورش چه بود؟ چه مي‌خواست بگويد؟ دغدغه‌اش چيست؟ از چه چيز انتقاد كرده است؟ چه چيزي را تأييد و چه چيزي را مردود ساخته است؟» و سئوالهايي از اين دست. در واقع، اينكه مؤلف چه قصد و منظوري دارد مي‌تواند با توجه به شناخت مخاطب از او، عقايد و افكارش و همچنين دوره، تاريخ و فرهنگي كه در آن زندگي مي‌كند ميسر شود، گاه به راحتي و آشكار و گاهي نيز دشوار و به بحث و جدل و مكاشفه. در اينجا، بحث تأويل اثر پيش مي‌آيد. اين بحث تأويل اثر، كه متأسفانه منتقدان داخلي كمتر به آن توجه نشان مي‌دهند بحثي بسيار تخصصي و علمي است و چيزي است كه مورد توجه انديشمندان از نيچه تا ژان بورديار و ميشل فوكو بوده است. بنده در اين مقطع وارد اين بحث به شكل تخصصي نمي‌شوم و علاقمندان را دعوت مي‌كنم كه به مقالاتي درباره هرمنوتيك و نقد مدرن و ساختارشناسي به قلم رولان بارت، فوكو و هايدگر رجوع كنند. در باب لذت بردن از هنر، كه بحثي است مربوط به فلسفه هنر (به هايدگر و ماركس رجوع شود) آنچه مهم است لذت بردن از درك اثر هنري است، اين درك مي‌تواند درك «مؤلف» باشد و يا درك «مخاطب». قبل از نقد مدرن سعي در اين بود كه درك مؤلف با درك مخاطب همسو شود، يعني من و شما بفهميم منظور فيلمساز (براي مثال) فلان چيز است. بعد از نقد مدرن، همسويي اين دو درك الزام ندارد، لذا براي هر اثر هنري هزاران «درك» (Understanding) قابل تصور است. اساس لذت بردن در اينجا لذت بردن از آن چيزي است كه «من» مي‌فهمم نه آن چيزي كه «مؤلف» مي‌خواسته بگويد. با اين تفاسير، يك منتقد تحليلي (و نه منتقد فرم) درك خويش را براي ديگران بسط و شرح مي‌دهد و نه دقيقاً درك مؤلف را، هرچند بسته به توانمندي، دانش و بضاعت علمي و هنري منتقد اين درك با درك مؤلف همسويي فراواني خواهد داشت. در باب تفسير ضد مسيح نيز اين مطلب صدق مي‌كند و اساساً بنده به عنوان منتقد تحليلي درك خويش را بسط مي‌دهم و ادعا نمي‌كنم كه اين درك مؤلف باشد. درباره انواع نقد گفتار فراوان است كه اگر عمري باشد در يك مقاله به اختصار آنها را شرح خواهم داد. تا همين جايش چند كتاب و مقاله را در چند سطر تلخيص كردم.


سير تسلسلي برآشوبيدن عليه كاتوليسيسم در مفهوم خاص و مذهب به طور عمده با نگاه بر آثار فيلمساز از اپيدميك (فيلمي مبتني بر فرم از سه‌گانه اروپا) تا اين اثر آخر «ضد مسيح» مشهود و قابل تبيين است، نظر به اينكه فون‌تريه هنرمندي ضد مذهب قشري است و اين موضوع در فيلم شكستن امواج به طور واضح و در داگويل به شكل نامحسوسي متبادر است مي‌توان با پيشينه ذهني «نقد دين» و نقد «مسيحيت» به موشكافي اثر پرداخت. چنانچه برمي‌آيد مسئله كاتوليسيسم نوعي قرباني كردن ايدئولوژي خاص است نه در شكل استدلال استقرايي، كه اين گونه استدلال كردن از نظر فلسفه كارآمد نيست. منظور اين كه فون‌تريه مذهب را نشانه مي‌رود و نه فرقه خاصي را.
نخست، پيش از طرح مسئله و بيان نقاط عطف فيلم مطلبي شايان تذكر است در باب عنوان، برخي «ضد مسيح» را دجال ترجمه مي‌كنند. دجال فرشته‌ايست با يك چشم كه از نگاه مذهب طاغوت خوانده مي‌شود، او يكي از علايم پيدايش رستاخيز و روز حشر است. از نظر اسلام، دجال با ظهور امام دوازدهم هبوط مي‌كند كه در حقيقت اين هبوط علامت ظهور منجي تلقي مي‌شود. دجال در زبانهاي لاتين «ضد مسيح» ترجمه شده است يا همان Anti Christ ليكن ضد مسيح فون‌تريه به طور خاص فرشته‌اي الهي با رسالت غير الهي نيست، دجال مقرب است اما ضد مسيح فون‌تريه (چنانكه بسيط خواهم گفت) از بهشت بيرون رانده شده است و نمي‌تـواند از مقربين باشد. درباره تقرب، از نظر عرفان و مذهب و علم كلام بحث مفصلي هست كه در اين مقال نمي‌گنجد. غرض اينكه ترجمه فيلم با عناون «دجال» درست نيست و مي‌بايست از آن پرهيز شود.
پيش‌فرض تحليل فيلم، بررسي نقد مذهب به روش ديالكتيك است. ديالكتيك روشي است فلسفي در باب كيفيت و چگونگي رويدادها، و در آن از «پديده» [Thesis]، «ضد پديده»[َAntithesis] و «فرايند تبديل دو پارادوكس» [Synthesis] سخن به ميان مي‌آيد [اين روش توسط هگل بيان مي‌شود و پيشتر صورت عملي آن با سقراط آغاز شده بود]. با نگاه اوليه، مثلثي از اين تلقي ديالكتيكي در ذهن ساخته مي‌شود كه آن را با مؤلفه‌هاي فيلم ضدمسيح مطابقت خواهم داد. قبل از بسط اين پيش‌فرض، مي‌پردازم به زمينه‌هاي «شيطان‌انگاري» زن در آيين‌هايي يكتاپرستي در قرون وسطي و پيش از آن، كه اسكلت اصلي بينش فيلم را تشكيل داده است. زن در قرون وسطي (اين برهه تاريخي از اين نظر اهميت ويژه‌اي دارد) با استناد به افسانه مذهبي آدم و حوا عامل شيطاني و ضد خدا قلمداد مي‌شده است. باور بر اين بوده كه شيطان از طريق زن اعمال نفوذ مي‌كند و زن اولين همكار شيطان در امر مجادلت با پروردگار است، بخشي از مطلب فوق در جستاري كه توسط مرتضي مطهري انجام شده را مي‌خوانيم:
شیطان مستقیما در وجود مرد راه نمی‌یابد و فقط از طریق زن است که مردان را می‌فریبد. شیطان زن را می‌فریبد و زن مرد را. می‌گویند: آدم اول که فریب شیطان را خورد و از بهشت سعادت بیرون رانده شد، از طریق زن بود. شیطان حوا را فریفت و حوا آدم را [...] قرآن داستان بهشت آدم را مطرح کرده ولی هرگز نگفته که شیطان یا مار، حوا را فریب داده و حوا آدم را. قرآن نه حوا را مسئول اصلی معرفی می‌کند و نه او را از حساب خارج می‌کند. قرآن می‌گوید به آدم گفتیم خودت و همسرت در بهشت سکنی گزینید و از میوه‌های آن بخورید. قرآن آنجا که پای وسوسه‌ی شیطان را به میان می‌کشد، ضمیرها را به شکل "تثنیه" می آورد [...] به این ترتیب قرآن با یک فکر رایج آن عصر و زمان که هنوز هم در گوشه و کنار جهان بقایایی دارد، سخت به مبارزه پرداخت و جنس زن را از این اتهام که عنصر وسوسه و گناه و شیطان است، مبرا کرد. [مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام]
بنا بر همين اعتقادات راسخ در قرون وسطي، زن‌ستيزي به شكل عمده و خفقان فرهنگي و اجتماعي كه مسئوليت آن مستقيماً به كليسا بر مي‌گشت ساري و مستولي گشته بود و اين امر تا رفرماسيون و اصلاح‌طلبي مارتين لوتر (رهبر اصلاح‌طلبان كاتوليك) در عصر گوتيك و ابتداي رنسانس ادامه داشت. تصاويري از شكنجه و كشتار زنان در فيلم نمايش داده مي‌شود. در فيلم ضدمسيح، اين شيطان‌انگاري زن به «خود-شيطان‌انگاري» در زن بسط مي‌يابد و اساس رياضتي را باعث مي‌شود كه شبيه انتقامجويي از «خود» است. قهرمان زن فيلم، پايان‌نامه‌اي داشته است درباره زن‌ستيزي قرون وسطي و در اين حين به شيطان وجود خويش پي مي‌برد. اين اولين تلقي ديالكتيك است، زن-پديده، مقابله‌اي با شيطان-ضد پديده مي‌يابد و در اين بين فرايند تبديل شكل مي‌گيرد، اين فرايند يك نمود دروني دارد به نام هبوط (يعني آغاز زندگي مادي) و يك نمود بيروني دارد به نام غريزه كه بالاترين نوع بروز عملي آن آميزش جنسي است. زن در جايجاي فيلم با آميزش جنسي خود را از بار عذاب وجدان [خود-شيطان‌انگاري] مي‌رهاند و هرآنچه آميزش بيشتر شود اثر تسكيني آن فرو مي‌كاهد، در نهايت بيماري «وجدان غمگين» [كه در اپيزود دوم تحت عنوان Grief نمايش مي‌يابد] شكل بيمارگونه مازوخيسم (خودآزاري) پيدا مي‌‌كند. زن از مرد مي‌خواهد كه هنگام آميزش او را بزند و مرد خودداري مي‌كند. خودآزاري زن يك دليل رواني دارد و يك دليل فلسفي، دليل رواني انتقام از خود به عنوان عامل «گناه» و دليل فلسفي تن دادن به مولفه فرايند تبديل [Synthesis] از منظر ديالكتيك است. مسيحيت خاستگاه اخلاق است و زن در فيلم با كسب «آگاهي» از ماهيت خويش (شيطان) دست به كار تبديل اخلاق به غريزه‌مندي و طبيعت‌گرايي مي‌شود. در اينجا گونه ديگري از ديالكتيك شكل مي‌گيرد: اخلاق مسيحي به عنوان پديده، بي‌اخلاقي طبيعي (يا طبيعت غير مسيحي كه بنياد ماترياليسم است) به عنوان ضدپديده و غريزه عامل تبديل فرايند است. نيچه در نقد مسيحيت چنين مي‌آورد:
چگونه مي‌توان بشريت را با اخلاق به بهترين نحو مهار كرد، خدايي كه پولس آفريده همان نفي وجود خداست. ديني چون مسيحيت كه هيچ ارتباطي با واقعيت [طبيعت] ندارد و هرجا كه بي‌درنگ پس از كوچكترين تماس با واقعيت سرنگون مي‌گردد ناگزير به آساني خصم خوني «حكمت جهان» يعني علم مي‌گردد و ابزاري را نيك مي‌داند كه با آن بشود سختگيري عقل، سختگيري در مسايل وجدان عقل، خونسردي ناب و آزادي عقل را مسموم كرد، ننگين ساخت و به بدنامي كشيد. پيامد آمرانه ايمان رد علم است و دروغ به هر بهايي [...]. [دجال، ويلهلم فردريش نيچه]
پولس حواري قديسي‌است كه دست به ترويج مسيحيت در قرون وسطي مي‌زند. با نگاه به تقريرات نيچه نسبت به ماهيت طبيعت و مسيحيت و همسويي ناگزير آن با نقد ايدئولوژيك فيلم چاره‌اي نداريم كه از اين نقطه به عوامل بنيادين فلسفي فيلم بپردازيم: رويارويي طبيعت و متافيزيك (دوئاليسم)، تفسير گناه و ابزارمندي غريزه در تبديل فرايند اخلاق به ضد اخلاق، نقد ايمان و اين‌هماني زن-شيطان. در حقيقت فون‌تريه به زعم نيچه خداي مذهب را ضد مذهب [ضدمسيح] مي‌خواند چون خدايي است بيرون از طبيعت و ذهني، خداي غير طبيعي وجود خارجي ندارد و اگر باشد بي‌شك ضد حقيقت و ضدمسيح خواهد بود. در اينجا ضدمسيح در قالب زن [با توجه به شيطان‌انگاري زن، چرا كه در پروسه ديالكتيكي شيطان مقابل مسيح يا خدا قرار مي‌گيرد] نمود مي‌يابد و از اين منظر قابل تفسير است.
دوئاليسم فلسفه دوگانه‌انگاري جهان است، يعني وجود عالم ماده و معنا، يا به عبارتي جهان كامل و جهان ناقص از ديد افلاطون. وجود خير و شر نوعي تفكر دوگانه‌انگاري تلقي مي‌شود و «ضدمسيح» فون‌تريه اين مسير را مي‌پيمايد. شيطان و مسيح [خدا] در دو قطب مخالف قرار مي‌گيرند در عالم مثال و معنا، و عينيت طبيعي آن زن و مرد در فيلم است كه به عمد He و She‌ ناميده شده‌اند. اين دو تنها در آميزش به تعادل مي‌رسند و بنا به آنچه آمد در روند تبديل به يكديگر مي‌افتند. آميزش يك سنتز و راه ارتباطي ماده و معنا محسوب مي‌گردد. آميزش جنسي در فيلم نماد معرفت‌جويي است، در حقيقت تلاشي است براي سير صعودي به سمت علم و آگاهي معنوي. از همين روست كه زن استعداد عجيبي براي عمل آميزش دارد و سيري‌ناپذير است. تا اينجا دوئاليسم و تبديل پايه ديالكتيكي دارند.
گناه در فيلم فعل قدسي شيطان محسوب مي‌شود، يعني چيزي كه مي‌بايست براي تسلي و تقرب طبيعي انجام بگيرد. شيطان فاعل گناه است و نه تحريك كننده آن، از اين رو زن با خويش‌ داشتن شيطان دست به گناه مي‌زند. اين مرحله دوم است كه در اپيزود سوم با عنوان درد (Pain) مشخص شده است. يكي از نمودهاي انجام گناه پوشاندن كفشهاي به طور تا به تا به شكلي ناخودآگاه (از ديد زن) و خودآگاه (از ديد شيطان) به فرزند است. چيزي كه فون‌تريه قصد بيان آن را دارد، هم‌سويي گناه با غريزه است. اين همان چيزي است كه دغدغه نيچه نيز بوده است. غريزه جزئي از طبيعت محسوب مي‌شود لذا به زعم پندار فيلم آميزش جنسي يعني فقدان درك غير طبيعي و به عبارتي به مفهوم عمل شيطاني است. اين عمل شيطاني يعني آگاهي يافتن يا به معرفت رسيدن؛ چيزي كه مسيحيت (مذهب) آن را برنمي‌تابد. عدم وجود گناه به نوعي اخلاق‌«داري تعبير مي‌شود و طبق آنچه آمد اخلاق از طبيعت پرهيز مي‌نمايد.
زن فيلم، همسرش را به جنگلي مي‌برد به نام Eden. اين واژه به مفهوم بهشت يا مدينه فاضله است، اما چنان كه از طبيعت بر مي‌آيد بهشت خويي وحشي و غريزه‌مند دارد. وقتي مرد داستان به تناقض ديالكتيكي بهشت مسيحي و بهشت طبيعي پي مي‌برد، با گرگي مواجه مي‌شود كه بر او نهيب مي‌زند: «آشوب حكومت مي‌كند». در اينجا به جاي نسيم روح‌نواز بهشت مسيحي، نسيم سرد باغ عدن جسم را مي آزارد، آزاري كه براي ديده باصر دلپذير است. مرد فيلم بر عكس آنچه در روايات آمده است نه تنها از بهشت رانده نمي‌شود، بلكه به اختيار وارد بهشت مي‌شود. البته خروج بهشت مسيحي ورود بهشت طبيعي است و اين ورود و خروج روند تبديل [Synthesis] است كه به عبارتي هبوط خوانده مي‌شود. به سه پروسه ديالكتيكي كه تا اكنون بحث كردم نگاه كنيد:
چيزي كه واضح است، با مقايسه اجمالي سه پروسه ديالكتيكي زن و شيطان در يك حوزه، مرد و خدا در حوزه مقابل قرار مي‌گيرند و نتيجه تقابل همه اينها هبوط و يا «حاكميت آشوب» [Chaos Reigns] است. آشوب در واقع به معني نه مسيح و نه شيطان بودن است، آشوب برزخي است كه طبيعت را واجد است. خوي و خصلت اين طبيعت، غريزه و تكرر گناه مي‌باشد. انجام آميزش جنسي با مرگ فرزند (استعاره از فطرت خالص بشري، چون تجربه طبيعي ندارد) همراه است و اين آغاز آشوب مي‌باشد. در واقع، آشوب، فقدان طبيعت با فطرت بشري است و فون‌تريه لبه برنده انتقاد را بر اين مطلب نشانه رفته است.

تفسير نمادها: در دام «آهويي كه مردار مي‌زايد»
طبيعت فيلم، جنگل عدن محل مخامصه است. همه چيز درصدد انتقام است از انسان يا ابرانسان؛ انساني كه قرار است دليل خلقت باشد. درباره تفسير جمله «آشوب حكومت مي‌كند» كه آن را از دهان يك روباه در جنگل مي‌شنويم، در بند پيشين بحث كردم. در اينجا قصد دارم به دلايل نامگذاري فصلهاي فيلم و نمادشناسي كلاغ، روباه و آهو اشاره كنم.
فیلم در روند روایی خود، جستاری از وحدت به کثرت دارد. وقتی مرد (که حوزه اهورایی و مثبت آفرینش است) وارد بهشت طبیعی می‏شود با آهویی برمی‏خورد که فرزند مرده‏ای را می‏زاید. در اینجا فیلم اشاره‏ای تلویحی به مرگ فرزند در ابتدا دارد، روح شیطانی زن (وحدت وجوذی شیطان) در طبیعت دمیده شده است (کثرت وجودی شیطان)؛ این موضوع با حرکت تند تصویر در جنگل عدن و تصویر شبح به شکل فلاش‏فریم گوشزد می‏شود. آهو، روباه و کلاغ صور فلکی هستند که ظاهراً زنان شیطان‏خو و جادوگر عهد عتیق به وسیله آنها با شیطان در ارتباط بوده‏اند. این موجودات کواکبی به شکل غم [Grief]، درد [Pain] و یأس [Despair] ظاهر می‏گردند و به صورت سه گدا [Tree Beggars] به لوای کثرت وجودی در می‏آیند. اینها در حقیقت، صور سنبلیکی از حضور شیطان هستند، در حقیقت حضور آنها حضور طبیعی (در مقابل وجود سابجکتیو مسیحیت) شیطان در روح خلقت است، و دلیل این حضور در بخش پیشین بسط داده شد. فون تریه قصد ندارد با دخیل کردن این سنبلها به پیچیدگی فیلم بیافزاید بلکه درصدد است به شکلی صوری حقیقت شیطانی زن را عیان کند. زن در فصل دوم یعنی اندوه از «آگاهی یافتن» در رنج است و این موضوع او را تبدیل به گدایی می‏کند که سیاهی و نادانی مطلوب اوست (گدای اول). در بخش دوم رنج درد می‏آفریند و تنها داروی کاهش درد آمیزش جنسی است، آمیزش وقتی ناکارآمد است هیجانات مازوخیستی و اگر درمان انجام نشود سادیسم شکل می‏گیرد. همه این ناهنجارها جلوه‏های حضور شیطان هستند. زن در این بخش گدای آرامش است؛ آرامشی که در نهایت با آزار و شکنجه به دست می‏آید (گدای دوم). ارزشهای انسانی با ارزشهای شیطانی در تضاد هستند. در بخش سوم به ثبات رسیدن و آرامش به بن‏بست می‏رسد و زن-شیطان دچار یأس می‏گردد؛ اکنون او گدای امید است (گدای سوم) و در نهایت وقتی زن از تصاحب مرد (عالم و طبیعت مسیحی) عاجز است سه گدا حضور می‏یابند و در کنار زن قرار می‏گیرند. در اینجا پرونده زن بسته می‏شود چون وقتی سه گدا حضور می‏یابند یک قربانی لازم است، چنانکه زن می‏گوید: «وقتی سه گدا بیایند یکی باید بمیرد.» چنانکه شاهدیم هنگام مرگ فرزند سه مجسمه گدا بر میز حضور داشتند (به تصویر شماره 3 نگاه کنید). مرد یا روح اهورایی تاب حیات در این خفقان شیطانی ندارد و در صدد گریز است، او نتیجه حضور سه گدا و عامل مرگ زن-شیطان می‏شود.
پابند دنیا شدن، با استعاره یک وزنه سنگین در پا به دست اهریمن تبیین می‏گردد. روح مجرد تنها می‏بایست ابزاری بیابد (فلسفه یا معنویت الهی) وزنه را برهاند و خود به خارج از عدن بگریزد. مرد هنگام گریز به کلاغ در خانه روباه برمی‏خورد؛ کلاغی که وجود او را فریاد می‏زند و مرد راهی به جز کشتن او به قصد فرار ندارد. زن در نهایت، بی‏توجه به حضور سه گدا، قربانی اصلی را زنانگی یا مادینگی طبیعت می‏شمارد و درصدد از میان برداشتن این مادینگی (که به زعم او علت و مایه‏ی حکومت آشوب است) برمی‏آید و کلیتوریس خود را با قیچی قطع می‏کند. گویی تنها عامل هبوط این مادینگی است و این خصیصه تنها هنگام انزال روح اهورایی آرام می‏یابد؛ فون تریه این مطلب را با تصویری نمادین از آرامش طبیعت عدن هنگام آمیزش نمایش می‏دهد (به تصویر نگاه کنید). کلیتوریس همان اندامی است که در دوران جنینی در مردان تبدیل به آلت ذکور می‏شود؛ به رغم اینکه فون تریه این مسئله بیولوژیک را در نظر آورده یا خیر قطع این اندام نه تنها قربانی کردن مادینگی بلکه قربانی کردن آمیزش و یا فرایند تبدیل اهریمن و اهورا به شمار می‏رود. مرد در خاتمه، سه گدا را ملاقات می‏کند و مشغول تغذیه از طبیعت می‏شود. خود را با خوردن میوه‏ها سرگرم می‏کند و در اینجا کثیری از زنان به تشییع شیطان می‏آیند. چهره زنان مخدوش است، ماهیت مطرح نیست بلکه وجود مورد نظر است. این تلقی وجودگرایانه سیر وحدت به کثرت و نهادینه بودن مادینگی و زایش طبیعی را متبادر می‏سازد، زنان به جنگل بهشت می‏آیند و قصد دارند حکومت آشوب را جاودانه سازند؛ مرد تنا با دوری از ایشان به رستگاری می‏رسد. روح شیطانی زن- همان که در یک فلاش‏بک فرزندش را عامدانه به کشتن داد و همان که باعث نقص عضو فرزند با کفشهای تابه‏تا شد- به روح سه گدا تناسخ می‏یابد و زندانی می‏شود برای کثرت نرینگی؛ مردان زیادی در بطن جنگل به اسارت آمده‏اند. ضدمسیح کسی نیست که با مسیح دشمنی دارد، بلکه وجودی است که مسیحیت راستین را می‏آزارد.

پاسخ به چند پرسش
آیا ضد مسیح فیلمی غیر اخلاقی است؟ تحقیقاً خیر. فیلم با درونمایه فلسفی و انتزاعی خویش به نقد مذهب می‏پردازد. تصاویر جنسی و اروتیک انتزاع هستند و این امر چیزی است که در قاموس اخلاق عرفی نمی‏گنجد. آنان که فیلم را اخلاقی نمی‏شمارند رسالت هنر را فراموش کرده‏اند؛ هنر کشف می‏کند، آموزش نمی‏دهد [فلسفه هنر هایدگر].
آیا فیلم بر علیه زنان است؟ زن در فیلم تعبیری فلسفی دارد، جنسیت در اینجا تقبیح و تحسین نمی‏شود. زن در این فیلم همان زن در جامعه یا عرف نیست، او تمثیلی است برای کشف نابسامانیهایی که در خلق رخنه کرده است، همچنانکه مردان در این فیلم به شکل اجتماعی تمجید نشده‏اند.
چرا فیلم به تارکوفسکی تقدیم شده است؟ دلیل این امر قطعاً شباهت زیاد میزانسنهای فیلم به آثار تارکوفسکی به ویژه استاکر نیست. دلیل آن دهن‏کجی به تارکوفسکی هم نیست چون او به شدت طبیعت‏گرا بود و نسبت به عشق و ایثار امیدوار، تنها دلیل آن علاقه وافر فون تریه به تارکوفسکی است. از یاد نبریم که سه گانه عمیق و فرمالیستی اروپا (اروپا، عنصر جنایت و اپیدمیک) از فون تریه به شدت تحت تأثیر سینمای تارکوفسکی هستند.
چرا قهرمان مرد فیلم یک نوروسایکولوژیست است؟ این تنها یک حقه روایی برای پیشبرد قصه است. به نظر بنده بعید است که این امر مفهومی فلسفی داشته باشد. البته می‏توانیم برای آن دلیل بتراشیم!

فرمالیسم ضد مسیح: رجعت به روایت تصویری سه گانه
فون تریه را نابغه فرم می‏خوانند، این بخش جستاری است در این مطلب و اینکه آیا این موضوع تعارفی حرفه‏ای است و یا از نهاد علاقمندان سینه‏چاک فیلمساز برخاسته است. بخش اول فیلم یعنی قسمت مقدمه [Prologue] را بررسی می‏کنیم. این بخش به صورت سیاه و سفید و اسلوموشن عشقبازی زن و مرد فیلم و مرگ فرزند خانواده را روایت می‏کند.
نما: مولفه سینماتوگرافیک: میزانسن در این بخش درخور توجه است، از دکور یا نورپردازی ویژه‏ای که نور پشتی [Backlight] خاص به منظور کندن پیش‏زمینه از پس‏زمینه خبری نیست اما نور پرکننده خفیفی به کمک نور اصلی شتافته تا بر عمق میدان و موقعیت قرار گرفتن سوژه‏ها تأکید بیشتری نماید، همچنین اشتراکات بصری باعت ایجاد یکنواختی فرمال حیرت‏انگیزی می‏شود که از چشم کمتر تصویرسازی متهوری دور می‏ماند. نمونه‏های این اشتراکات بصری وجود مایعات، قطره، برف همچنین حرکت (حرکت بدن در آمیزش، عروسک، ماشین لباسشویی و...) باعث یکنواختی بصری می‏گردند. این میزانسن باعث درگیری ناخودآگاه روانی مخاطب با تصاویر می‏گردد. سقوط بطری آب و سقوط بچه از پنجره اشتراک بصری موازی دارد (به تصاویر 1 الی 8 نگاه کنید).

نما: مولفه فتوگرافیک: دامنه تونالیته‏ها و کنتراست در فریمهای فیلم همجهت با میزانسن عمل کرده است. اگر بخواهیم بر آمار و ارقام تکیه کنیم کافی است به نمودار هیستوگرام هر فریم نگاهی بیندازیم (تصاویر زیر). هیستوگرام نموداری است که تعداد پیکسلهای تیره، خاکستری و روشن تصویر را نسبت به یکدیگر نشان می‏دهد. در محور افقی هیستوگرام دامنه تیرگی تا سفیدی پیکسلها و در محور عمودی تعداد پیکسلها در هر دامنه روشنایی و تیرگی نمایش داده می‏شود. به هیستوگرام سه فریم سیاه و سفید زیر دقت کنید. بیشتر پیکسلها در دامنه تیره تجمع دارند، تعداد پیکسلهای خاکستری کمتر شده و در دامنه سفید تعداد پیکسلها خیلی کم است. این سه هیستوگرام شباهت زیادی به هم دارند و این نشاندهنده دقت کارگردان در توزیع تونالیته و همچنین کنتراست هر پلان است که با توجه به حساسیت زیاد چشم به تغییر ناگهانی این تونالیته‏ها یکنواختی و ضرباهنگ بصری درستی را ایجاد کرده است.

حالا به تصویر زیر نگاه کنید. این یک فریم از بخش رنگی فیلم است، با مقایسه هیستوگرام نسبت به تصاویر سیاه و سفید بخش ابتدایی و انتهایی فیلم چنین بر می‏آید که دقت در ضرباهنگ تونالیته و کنتراست تا چه حدی بوده است.

در نتیجه مقایسه همه هیستوگرامها نمودار زیر به طور میانگین حاصل می‏شود. آیا اینها همه دلیل بر دقت عمل فیلمساز در بیان تصویری ویژه نیستند؟ [این همان چیزی است که من از آن به عنوان سواد بصری یاد می‏کنم].

همه این عوامل دست به دست هم می‏دهند که فیلم از نظر تصویری تأثیرگذار باشد. فون تریه در ضد مسیح به کرات از فیلترهای رنگی، سایه روشنهای افزوده، تغییر اشباع [Saturation] و فام رنگ [Hue] برای به دست آوردن این ضرباهنگ بصری استفاده کرده است. توضیح درباره فرم تا همینجا کافی است، چرا که نقدهای بنده تحلیلی هستند و بیشتر به تفسیر محتوا می‏پردازند لذا تنها به ذکر موارد عمده در فرم و خصوصیات فرمال بسنده کردم.

منبع (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fdelnamak.blogfa.co m%2Fpost-196.aspx)

Karim1504
31st March 2011, 12:02 AM
این چند فیلمو سفارش میکنم ببینید..نقدشون وقتی فرصت شد در این تاپیک قرار داده میشه...


faster


http://andrewweitzman.com/wp-content/uploads/2011/03/Faster-2010.jpg

Gulliver's Travels

http://www.imagetoupload.com/images/94542789413371759019.jpg

Red.2010

http://www.comingsoon.net/gallery/55019/Red_19.jpg


The.Tourist.2010

http://img.filmlinks4u.net/2010/12/The-Tourist-2010-%E2%80%93-Hollywood-Movie-Watch-Online.jpg

Shanghai.2010

http://zeesoftwares.com/uploads/posts/2010-08/1282154524781shanghai2010dvdripx264a.jpeg

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد