NILOOFAR46
10th March 2011, 10:42 PM
پرسش: در كتب ادعيه شيعيان، زياد ديده مى شود كه از امامان خود طلب حاجت مى كنند. آيا از غير خدا طلب حاجت كردن، دلالت بر شرك شيعيان ندارد؟ حتى فقيران شيعه در معابر عمومى ياعلى، يا حسين، يا ابوالفضل، يا امام رضا مى گويند و كمتر كسى از آن ها از كلمه يا الله استفاده مى كند كه همگى آن ها از مظاهر شرك است (چون به غير خدا توجه مى كنند). يا نذورات خود را همواره نذر امام و امامزاده مى كنند كه نذر براى مخلوق و غير خدا، شرك است.
پاسخ: قبل از پاسخ به اين سؤال ابتدا بايد تعريف روشن و دقيقى براى شرك، ارائه نمود.
1 . شرك جلى و آشكار، آن است كه انسان در ذات يا صفات يا عبادات و افعال براى خداوند متعال شريك قرار دهد.
* شرك در ذات: يعنى در الوهيت، ذات و وحدانيت خداى تعالى شريك قرار دهد. مثل نصارى كه قائل به پدر، پسر و روح القدس مى باشند. هر كدام از اين سه، داراى يك ويژگى مى باشند كه دو تاى ديگر ندارد و تا اين سه با هم جمع نشوند ذات خداوندى بارز نگردد.
* شرك در صفات: آن است كه صفات خداوند متعال از قبيل علم، حكمت، قدرت، حيات... را زايد بر ذات بارى تعالى بدانند و اين صفات را عين ذات او ندانند. اشاعره اين گونه مى باشند.
* شرك در افعال: آن است كه خداوند را در معنى و حقيقت، بالذّات نداند. يعنى فردى يا افرادى از مخلوقات را مؤثر (كم يا زياد، مستقيم يا غير مستقيم) در افعال و تدابير الهى بداند. يا آن كه امور بعد از خلقت را واگذار شده به خلق بداند. يهوديان اين گونه مى باشند، زيرا آن ها معتقدند كه خداوند وقتى خلايق را خلق نمود، از تدبير امور بازماند و به ناچار، كار را به خلق واگذار نموده و خود به كنارى رفت. غلات نيز بدين جهت كه عقيده دارند خداوند امور را به امامان تفويض نموده تا آن ها خلق كنند و روزى دهند، اين گونه مى باشند. به همين جهت آن ها را مفوّضه نيز مى گويند.
* شرك در عبادت: آن است كه در موقع عبادت توجه، حضور قلب و نيت خود را به غير خدا متمايل سازد. بنابراين هر عبادتى كه نيّت آن براى خلق باشد شرك است. چون براى خدا شريك قرار مى دهد و او را در مقام عبادت پرستش مى كند.
2 . شرك خفى: شرك در اعمال، عبادات و طاعات است و تفاوت آن با شرك در عبادت، بسيار ظريف است. شرك در اسباب نمونه بارز شرك خفى است.
* شرك در اسباب: و آن زمانى است كه چشم اميد و خوف به خلق و اسباب داشته باشيم. مثلاً يك كارمند، مستقلاً و منحصراً به اداره، كارفرما يا صاحب كارش توجه داشته باشد.
اما پاسخ به سؤال درباره شرك شيعيان:
1-حاجت خواستن از امامان:
اگر صرف حاجت خواستن و تقاضا نمودن از مخلوق، شرك باشد پس تمام خلايق مشركند و اصلاً نمى توان موحدى پيدا نمود. واضح است كه روابط اجتماعى جوامع انسانى بر پايه نياز به يكديگر بنا شده و كمك خواستن از ديگران در دنيا متداول است. به طورى كه به سوى يكديگر رفته و بدون اين كه نامى از خداى متعال برده شود تقاضاى كمك از ديگرى مى نمايند. مثلاً:
* مريضى به مطب پزشكى مى رود و از او درخواست مداوا و معالجه مى كند.
* غريقى در آب فرياد مى زند كه از غرق شدن نجاتش دهند.
* مظلومى به دادگاه مى رود و از قاضى تقاضاى دادرسى مى كند.
* طلبه و دانشجويى نزد استاد رفته و تقاضاى آموزش و يادگيرى مى كند.
* كسى كه اموالش به سرقت رفته به كلانترى مى رود و تقاضاى پيداكردن اموال مسروقه را دارد.
* كسى به نانوايى مى رود و تقاضاى چند قرص نان مى كند.
آيا مى توان همگى اين افراد را به دليل اين كه در محاورات خويش، نامى از خداى متعال نمى برند مشرك دانست؟ يقيناً پاسخ منفى است. حتى بالاتر از همه اين ها، انبيا نيز از خلايق، تقاضاى كمك و يارى مى طلبيده اند. در سوره نمل توجه و دقت شود كه حضرت سليمان به حضار مجلس گفت: { قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي} ; كداميك از شما تخت بلقيس را قبل از اين كه او نزد من آيد و تسليم امر من شود به اينجا خواهيد آورد؟ از آن ميان عفريت جن گفت: من در آوردن تخت او به اندازه اى قادر و امينم كه قبل از آن كه تو از جايگاه قضاوت خود برخيزى آن را به حضورت مى آورم. كس ديگرى كه به بعضى از علوم كتاب الهى دانا بود (آصف بن برخيا) گفت: من پيش از آن كه چشم بر هم زنى تخت او را به اينجا مى آورم. چون سليمان سرير را نزد خود مشاهده كرد گفت: اين توانايى از فضل خداى من است». بديهى است كه تخت بلقيس با آن عظمت را از راه دور آوردن، آن هم در يك چشم بر هم زدن كار مخلوق عاجز نيست.
بنابراين از تقاضا و استمداد طلبيدن سليمان، جهت انتقال تخت بلقيس مى توان دريافت كه صرف كمك خواستن و تقاضا نمودن شرك نيست، زيرا شرك يك امر قلبى است.
از طرف ديگر خلفاى اول و دوم، مخصوصاً به هنگام قضاوت و داورى بين مردم ـ كه خود از آن عاجز بودند ـ به اميرالمؤمنين(عليه السلام) مراجعه نموده و استمداد مى طلبيدند. نمونه هاى اين استمداد در «مناقب» و «جلوه هايى از عدالت مولود كعبه» بسيار است. در زير فقط به بيان يك مورد از مواردى كه خليفه دوم ـ عمر بن الخطاب ـ به اهل بيت و عترت پيغمبر(عليهم السلام) توسل نموده تا به نتيجه برسد بسنده مى شود.
* ابن حجر مكى در «صواعق محرقه» نقل مى كند:
در سال 17 هجرى مردم به دفعات زيادى براى استسقا (دعاى باران) مى رفتند و نتيجه نمى گرفتند تا اين كه عمر ـ خليفه دوم ـ گفت: فردا به وسيله كسى كه دعايش مستجاب مى گردد طلب آب خواهم كرد. خليفه خود نزد عباس عموى پيغمبر رفت و گفت: با ما بيرون بيا تا به وسيله تو از خداوند متعال طلب آب نماييم. عباس گفت: بايد صبر نمود تا وسيله آن مهيا شود. آنگاه به بنى هاشم خبر داد كه لباس پاك پوشيده و بوى خوش نيز استعمال كنند. سپس امام على(عليه السلام) در جلو و امام حسن(عليه السلام) در سمت راست و امام حسين(عليه السلام)در سمت چپ و بنى هاشم در پشت سر آن ها حركت كردند. جناب عباس به عمر گفت: كس ديگرى را با ما نفرست. آن ها رفتند تا به مصلى رسيدند و جناب عباس دست به دعا برداشت. جابر نقل مى كند كه هنوز دعا تمام نشده بود كه ابرها به حركت در آمد و باران باريدن گرفت. امام بخارى نيز در صحيح خود از عمر چنين نقل مى كند: «پروردگارا! ما به واسطه عموى پيغمبرمان به تو متوسل شديم تا باران به ما عطا كنى. پس خداوند به آن ها باران عطا كرد». ابن ابى الحديد نيز در جلد دوم شرح نهج البلاغه خود نقل مى كند: خليفه با عموى پيغمبر جهت استسقا بيرون رفتند. خليفه عمر در محل استسقا گفت: «پروردگارا! ما به واسطه عموى پيغمبرت و البته اجدادش و بزرگان آن ها به سوى تو متوسل شديم. پس مقام پيغمبرت را در عموى او حفظ فرما; چون او ما را دلالت نموده كه از درگاه با عظمت تو طلب شفاعت و استغفار نماييم».
2 . نذر امامان
در اكثر كتب فقهى شيعيان، فصلى به نام «باب نذر» وجود دارد و تمام رساله هاى مراجع تقليد و فتاواى آن ها بر اين اصل استوار است كه نذر، نوعى عبادت است و مانند بقيه عبادات بايد براى خدا باشد. دو شرط «نيت قربه الى الله» و «صيغه نذر» را نيز لازمه آن دانسته اند. اگر يكى از آن دو شرط نباشد، نذر محقق نمى شود و اين دو شرط مكمل
يكديگرند. نيت نذر مانند بقيه عبادات بايد براى خاطر خدا و رضايت او باشد. اين نكات
در تمام رساله هاى عمليه فقهاى شيعه به وضوح آمده است. بنابراين در اداى نذر، نيت براى غير خدا حتى نيت پيغمبر و امامان و آل محمد متصور نبوده و باطل كننده نذر است.
از آنجايى كه تمام شيعيان بر اين اعتقادند كه اگر كسى «آل محمد» را خداى خود يا آن ها را شريك در ذات و صفات و افعال خدا بداند، قطعاً مشرك است پس نيت آن ها نمى تواند براى غير خدا باشد.
اما شرط دوم كه صيغه نذر باشد متمم شرط دوم و تثبيت كننده شرط اول است. بدين معنا كه نذر كننده بايد در موقع نذر صيغه بخواند و چنانچه نام خدا در آن صيغه نباشد صيغه نذر جارى نمى شود. مثلاً كسى كه روزه نذر مى كند بايد بگويد: «براى خدا روزه مى گيرم».
بنابراين شيعيان معتقدند كه هم نيت نذر و هم صيغه نذر هر دو تأكيد بر انجام نذر براى خدا دارند و بايد براى رضاى خدا باشد، ولى نذر كننده در مصرف نذر خود مختار است. مثلاً نذر مى كند كه گوسفندى را براى خدا در حرم فلان امام يا امامزاده بكشد. حال مى تواند آن را به فقرا بدهد يا اطعام كند و يا به هيئت و عزاداران آن امام و امام زاده بدهد. يا مثلاً نذر مى كند تا پول يا لباسى را به اهالى يا فقرا يا عالم يا سيدى از اولاد رسول الله بدهد. چون هم نيت و هم صيغه نذر هر دو تأكيد بر انجام نذر براى خدا دارند، لذا هيچ اشكالى بر آن وارد نيست. حال اگر بعضى افراد از اين اصل عدول نمايند، نمى توان عمل آن ها را به كل شيعيان تعميم داد و اصول مسلم شيعه را خدشه دار نمود.
3 . اگر از شيعيان عبارات و اصطلاحاتى چو «يا على ادركنى»، «يا حسين ادركنى» و «يا مهدى ادركنى» شنيده مى شود، معناى آن «يا على الله ادركنى»، «يا حسين الله ادركنى» و «يا مهدى الله ادركنى» نيست، بلكه چون دنيا دار اسباب است و شيعيان آن خاندان جليل القدر را وسيله و اسباب نجات مى دانند، لذا به وسيله آن ها به خداى متعال توجه مى جويند.
منبع: كتاب شبهاي پيشاور
پاسخ: قبل از پاسخ به اين سؤال ابتدا بايد تعريف روشن و دقيقى براى شرك، ارائه نمود.
1 . شرك جلى و آشكار، آن است كه انسان در ذات يا صفات يا عبادات و افعال براى خداوند متعال شريك قرار دهد.
* شرك در ذات: يعنى در الوهيت، ذات و وحدانيت خداى تعالى شريك قرار دهد. مثل نصارى كه قائل به پدر، پسر و روح القدس مى باشند. هر كدام از اين سه، داراى يك ويژگى مى باشند كه دو تاى ديگر ندارد و تا اين سه با هم جمع نشوند ذات خداوندى بارز نگردد.
* شرك در صفات: آن است كه صفات خداوند متعال از قبيل علم، حكمت، قدرت، حيات... را زايد بر ذات بارى تعالى بدانند و اين صفات را عين ذات او ندانند. اشاعره اين گونه مى باشند.
* شرك در افعال: آن است كه خداوند را در معنى و حقيقت، بالذّات نداند. يعنى فردى يا افرادى از مخلوقات را مؤثر (كم يا زياد، مستقيم يا غير مستقيم) در افعال و تدابير الهى بداند. يا آن كه امور بعد از خلقت را واگذار شده به خلق بداند. يهوديان اين گونه مى باشند، زيرا آن ها معتقدند كه خداوند وقتى خلايق را خلق نمود، از تدبير امور بازماند و به ناچار، كار را به خلق واگذار نموده و خود به كنارى رفت. غلات نيز بدين جهت كه عقيده دارند خداوند امور را به امامان تفويض نموده تا آن ها خلق كنند و روزى دهند، اين گونه مى باشند. به همين جهت آن ها را مفوّضه نيز مى گويند.
* شرك در عبادت: آن است كه در موقع عبادت توجه، حضور قلب و نيت خود را به غير خدا متمايل سازد. بنابراين هر عبادتى كه نيّت آن براى خلق باشد شرك است. چون براى خدا شريك قرار مى دهد و او را در مقام عبادت پرستش مى كند.
2 . شرك خفى: شرك در اعمال، عبادات و طاعات است و تفاوت آن با شرك در عبادت، بسيار ظريف است. شرك در اسباب نمونه بارز شرك خفى است.
* شرك در اسباب: و آن زمانى است كه چشم اميد و خوف به خلق و اسباب داشته باشيم. مثلاً يك كارمند، مستقلاً و منحصراً به اداره، كارفرما يا صاحب كارش توجه داشته باشد.
اما پاسخ به سؤال درباره شرك شيعيان:
1-حاجت خواستن از امامان:
اگر صرف حاجت خواستن و تقاضا نمودن از مخلوق، شرك باشد پس تمام خلايق مشركند و اصلاً نمى توان موحدى پيدا نمود. واضح است كه روابط اجتماعى جوامع انسانى بر پايه نياز به يكديگر بنا شده و كمك خواستن از ديگران در دنيا متداول است. به طورى كه به سوى يكديگر رفته و بدون اين كه نامى از خداى متعال برده شود تقاضاى كمك از ديگرى مى نمايند. مثلاً:
* مريضى به مطب پزشكى مى رود و از او درخواست مداوا و معالجه مى كند.
* غريقى در آب فرياد مى زند كه از غرق شدن نجاتش دهند.
* مظلومى به دادگاه مى رود و از قاضى تقاضاى دادرسى مى كند.
* طلبه و دانشجويى نزد استاد رفته و تقاضاى آموزش و يادگيرى مى كند.
* كسى كه اموالش به سرقت رفته به كلانترى مى رود و تقاضاى پيداكردن اموال مسروقه را دارد.
* كسى به نانوايى مى رود و تقاضاى چند قرص نان مى كند.
آيا مى توان همگى اين افراد را به دليل اين كه در محاورات خويش، نامى از خداى متعال نمى برند مشرك دانست؟ يقيناً پاسخ منفى است. حتى بالاتر از همه اين ها، انبيا نيز از خلايق، تقاضاى كمك و يارى مى طلبيده اند. در سوره نمل توجه و دقت شود كه حضرت سليمان به حضار مجلس گفت: { قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي} ; كداميك از شما تخت بلقيس را قبل از اين كه او نزد من آيد و تسليم امر من شود به اينجا خواهيد آورد؟ از آن ميان عفريت جن گفت: من در آوردن تخت او به اندازه اى قادر و امينم كه قبل از آن كه تو از جايگاه قضاوت خود برخيزى آن را به حضورت مى آورم. كس ديگرى كه به بعضى از علوم كتاب الهى دانا بود (آصف بن برخيا) گفت: من پيش از آن كه چشم بر هم زنى تخت او را به اينجا مى آورم. چون سليمان سرير را نزد خود مشاهده كرد گفت: اين توانايى از فضل خداى من است». بديهى است كه تخت بلقيس با آن عظمت را از راه دور آوردن، آن هم در يك چشم بر هم زدن كار مخلوق عاجز نيست.
بنابراين از تقاضا و استمداد طلبيدن سليمان، جهت انتقال تخت بلقيس مى توان دريافت كه صرف كمك خواستن و تقاضا نمودن شرك نيست، زيرا شرك يك امر قلبى است.
از طرف ديگر خلفاى اول و دوم، مخصوصاً به هنگام قضاوت و داورى بين مردم ـ كه خود از آن عاجز بودند ـ به اميرالمؤمنين(عليه السلام) مراجعه نموده و استمداد مى طلبيدند. نمونه هاى اين استمداد در «مناقب» و «جلوه هايى از عدالت مولود كعبه» بسيار است. در زير فقط به بيان يك مورد از مواردى كه خليفه دوم ـ عمر بن الخطاب ـ به اهل بيت و عترت پيغمبر(عليهم السلام) توسل نموده تا به نتيجه برسد بسنده مى شود.
* ابن حجر مكى در «صواعق محرقه» نقل مى كند:
در سال 17 هجرى مردم به دفعات زيادى براى استسقا (دعاى باران) مى رفتند و نتيجه نمى گرفتند تا اين كه عمر ـ خليفه دوم ـ گفت: فردا به وسيله كسى كه دعايش مستجاب مى گردد طلب آب خواهم كرد. خليفه خود نزد عباس عموى پيغمبر رفت و گفت: با ما بيرون بيا تا به وسيله تو از خداوند متعال طلب آب نماييم. عباس گفت: بايد صبر نمود تا وسيله آن مهيا شود. آنگاه به بنى هاشم خبر داد كه لباس پاك پوشيده و بوى خوش نيز استعمال كنند. سپس امام على(عليه السلام) در جلو و امام حسن(عليه السلام) در سمت راست و امام حسين(عليه السلام)در سمت چپ و بنى هاشم در پشت سر آن ها حركت كردند. جناب عباس به عمر گفت: كس ديگرى را با ما نفرست. آن ها رفتند تا به مصلى رسيدند و جناب عباس دست به دعا برداشت. جابر نقل مى كند كه هنوز دعا تمام نشده بود كه ابرها به حركت در آمد و باران باريدن گرفت. امام بخارى نيز در صحيح خود از عمر چنين نقل مى كند: «پروردگارا! ما به واسطه عموى پيغمبرمان به تو متوسل شديم تا باران به ما عطا كنى. پس خداوند به آن ها باران عطا كرد». ابن ابى الحديد نيز در جلد دوم شرح نهج البلاغه خود نقل مى كند: خليفه با عموى پيغمبر جهت استسقا بيرون رفتند. خليفه عمر در محل استسقا گفت: «پروردگارا! ما به واسطه عموى پيغمبرت و البته اجدادش و بزرگان آن ها به سوى تو متوسل شديم. پس مقام پيغمبرت را در عموى او حفظ فرما; چون او ما را دلالت نموده كه از درگاه با عظمت تو طلب شفاعت و استغفار نماييم».
2 . نذر امامان
در اكثر كتب فقهى شيعيان، فصلى به نام «باب نذر» وجود دارد و تمام رساله هاى مراجع تقليد و فتاواى آن ها بر اين اصل استوار است كه نذر، نوعى عبادت است و مانند بقيه عبادات بايد براى خدا باشد. دو شرط «نيت قربه الى الله» و «صيغه نذر» را نيز لازمه آن دانسته اند. اگر يكى از آن دو شرط نباشد، نذر محقق نمى شود و اين دو شرط مكمل
يكديگرند. نيت نذر مانند بقيه عبادات بايد براى خاطر خدا و رضايت او باشد. اين نكات
در تمام رساله هاى عمليه فقهاى شيعه به وضوح آمده است. بنابراين در اداى نذر، نيت براى غير خدا حتى نيت پيغمبر و امامان و آل محمد متصور نبوده و باطل كننده نذر است.
از آنجايى كه تمام شيعيان بر اين اعتقادند كه اگر كسى «آل محمد» را خداى خود يا آن ها را شريك در ذات و صفات و افعال خدا بداند، قطعاً مشرك است پس نيت آن ها نمى تواند براى غير خدا باشد.
اما شرط دوم كه صيغه نذر باشد متمم شرط دوم و تثبيت كننده شرط اول است. بدين معنا كه نذر كننده بايد در موقع نذر صيغه بخواند و چنانچه نام خدا در آن صيغه نباشد صيغه نذر جارى نمى شود. مثلاً كسى كه روزه نذر مى كند بايد بگويد: «براى خدا روزه مى گيرم».
بنابراين شيعيان معتقدند كه هم نيت نذر و هم صيغه نذر هر دو تأكيد بر انجام نذر براى خدا دارند و بايد براى رضاى خدا باشد، ولى نذر كننده در مصرف نذر خود مختار است. مثلاً نذر مى كند كه گوسفندى را براى خدا در حرم فلان امام يا امامزاده بكشد. حال مى تواند آن را به فقرا بدهد يا اطعام كند و يا به هيئت و عزاداران آن امام و امام زاده بدهد. يا مثلاً نذر مى كند تا پول يا لباسى را به اهالى يا فقرا يا عالم يا سيدى از اولاد رسول الله بدهد. چون هم نيت و هم صيغه نذر هر دو تأكيد بر انجام نذر براى خدا دارند، لذا هيچ اشكالى بر آن وارد نيست. حال اگر بعضى افراد از اين اصل عدول نمايند، نمى توان عمل آن ها را به كل شيعيان تعميم داد و اصول مسلم شيعه را خدشه دار نمود.
3 . اگر از شيعيان عبارات و اصطلاحاتى چو «يا على ادركنى»، «يا حسين ادركنى» و «يا مهدى ادركنى» شنيده مى شود، معناى آن «يا على الله ادركنى»، «يا حسين الله ادركنى» و «يا مهدى الله ادركنى» نيست، بلكه چون دنيا دار اسباب است و شيعيان آن خاندان جليل القدر را وسيله و اسباب نجات مى دانند، لذا به وسيله آن ها به خداى متعال توجه مى جويند.
منبع: كتاب شبهاي پيشاور