PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بازباران باترانه



تووت فرنگی
10th March 2011, 04:59 AM
باز باران


باز باران ،

با ترانه ،

با گهرهاي فراوان

مي‌خورد بر بام خانه .



من به پشت شيشه ، تنها

ايستاده در گذرها

رودها راه اوفتاده .



شاد و خرّم

يك دو سه گنجشكِ پرگو

باز هر دم

مي‌پرند اين‎سو و آن‌سو .



مي‌خورد بر شيشه و در

مشت و سيلي

آسمان امروز ديگر

نيست نيلي .

يادم آرد روز باران

گردش يك روز ديرين

خوب و شيرين

توي جنگلهاي گيلان :



كودكي ده ‎ساله بودم

شاد و خرّم ،

نرم و نازك

چست و چابك .



از پرنده ،

از چرنده ،

از خزنده ،

بود جنگل گرم و زنده .



آسمان آبي چو دريا

يك دو ابر اينجا و آنجا

چون دل من ، روز روشن .



بوي جنگل تازه و تر

همچو مِي ، مستي‎دهنده

بر درختان مي‌زدي پر

هركجا زيبا پرنده .

بركه‎ها آرام و آبي

برگ و گل ، هرجا نمايان

چتر نيلوفر درخشان

آفتابي .



سنگها از آب جسته ،

از خزه پوشيده تن را

بس وزغ آنجا نشسته

دم‎به‎دم در شور و غوغا .



رودخانه

با دوصد زيبا ترانه

زير پاهاي درختان

چرخ مي‌زد ، چرخ مي‌زد همچو مستان .



چشمه‎ها چون شيشه‎هاي آفتابي

نرم و خوش در جوش و لرزه

توي آنها سنگريزه

سرخ و سبز و زرد و آبي .



با دوپاي كودكانه

مي‌دويدم همچو آهو ،

مي‌پريدم از سر جو

دور مي‌گشتم زِ خانه ...

مي‌كشانيدم به پايين

شاخه‌هاي بيد مشكي

دست من مي‌گشت رنگين

از تمشك سرخ و مشكي .



مي‌شنيدم از پرنده

داستانهاي نهاني

از لب باد وزنده

رازهاي زندگاني .



هرچه مي‎ديدم در آنجا

بود دلكش ، بود زيبا

شاد بودم ،

مي‌سرودم :



« روز ! اي روز دلارا !

داده‎ات خورشيدِ رخشان

اين‎چنين رخسار زيبا

ورنه بودي زشت و بي‎جان ! »



« اين درختان

با همه سبزي و خوبي

گو ، چه مي‎بودند جز پاهاي چوبي

گر نبودي مهر رخشان ؟ »



« روز ، اي روز دلارا !

گر دلارايي‌ست از خورشيد باشد

اي درخت سبز و زيبا !

هرچه زيبايي‌ست از خورشيد باشد . »



اندك‎اندك ، رفته‎رفته ، ابرها گشتند چيره

آسمان گرديد تيره

بسته شد رخسارة خورشيد رخشان ،

ريخت باران ، ريخت باران ...



سبزه در زير درختان

رفته‎رفته گشت دريا

توي اين درياي جوشان

جنگل وارونه پيدا ....



بس گوارا بود باران !

به ! چه زيبا بود باران !

مي‌شنيدم اندر اين گوهرفشاني

رازهاي جاوداني ، پندهاي آسماني :



« بشنو از من ، كودك من ،

پيش چشم مرد فردا

زندگاني ، خواه تيره ، خواه روشن

هست زيبا ! هست زيبا ! هست زيبا ! »


http://img.tebyan.net/big/1386/06/2261549271132144245254349415986253170711.jpg

Admin
10th March 2011, 08:02 AM
http://uc-njavan.ir/images/71waynfgktdxt6endogd.jpg

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد