PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چارلز ديكنز



ساسي
10th March 2011, 12:24 AM
چارلز دیکنز




چارلز دیکنز، که به عقیده‌ی جیمز جویس - نویسنده‌ی بزرگ معاصر- از شکسپیر به این سو، تأثیر گذارترین نویسنده‌ در زبان انگلیسی بوده است، در ۷ فوریه ۱۸۱۲ در لندپورت پورتسی متولد شد. او دومین پسر جان دیکنز، کارمند اداره کارپردازی بحریه بود. پدرش لاابالی‌گری و وامداری‌اش، کار را به جایی کشاند که به زندان مارشالسی انداختندش. به همین دلیل دیکنز ۱۲ ساله برای تأمین معاش خانه به کارخانه‌ی واکس سازیِ «وارن» فرستادند. تا آزادی پدرش از زندان هم‌چنان مجبور به کار بود تا که بالاخره بعد از مراجعت پدر توانست به مدرسه بازگردد.
سپس در دفتر وکالتی مشغول به کار شد و پس از بررسی زندگی شلوغ و متنوع لندن، بر آن شد تا روزنامه‌نگار شود. در این دوره، در شیوه‌ای سخت از خلاصه‌نویسی، توانایی خود را نشان داد و در مارس ۱۸۳۲ در حالی‌که جوانی حدوداً ۲۰ ساله بود، خبرنگار امور عمومی و پارلمانی شد.
دیکنز در سال ۱۸۲۹ دلداده‌ی دختری به نام ماریا بیدنل شد، اما والدین ماریا او را از لحاظ اجتماعی در سطحی نازلتر از خود، یافتند. این دلباختگی و برخوردی دیگر با او در میانسالی دیکنز، بعدها در عشق شخصیت معروف رمانش «دیوید کاپرفیلد» به دختری به نام «دورا» بازتاب یافت.
نخستین طرح‌واره‌ی دیکنز به سال ۱۸۳۳ با پیوستن به «مورنینگ کرونیکل» به عنوان «ناهار در پوپلار» منتشر شد و در پی آن، طرح‌واره‌های دیگر. او در این سال‌ها با پرسه در نواحی خارج از لندن و حضور در گردهمایی‌های انتخابات مقدماتی مجلس و تهیه گزارش از آن، وارد زندگی اجتماعی ای شد که گسترش آن، سریع و لحظه به لحظه بود. او در اوایل سال ۱۸۳۶، دو ماه پس از انتشار «طرح‌واره‌هایی از بوز»، با «کاترین هوگارت» ازدواج کرد و پس از آن برای نوشتن داستان زنجیره‌ایی که بعدها «نامه‌های پیکویک» نام گرفت، قرارداد بست. او پیش از آن سردبیری «بنتلیز مسیلانی» را پذیرفته بود که در آن، از سال ۱۸۳۷ تا ۱۸۳۹ «الیور تویست» منتشر شد.
دیکنز در اوایل ۱۸۳۷، صاحب اولین فرزند خود از ده فرزند شد و در ماه مه، شاهد مرگ خواهر همسرش بود که از اوایل زندگی مشترک آن دو، با آن‌ها زیسته بود. یاد فقدان شدید او برای دیکنز بعدها در بیماری سخت «رز میلی» در الیور تویست بزرگ داشته شد.
در سال ۱۸۳۸ از مدارس ارزان «یورکشر» دیدن کرد و در «نیکلاس نیکلبی»، درباره‌ی این اماکن نوشت. در همین روزها با زنی به نام آنجلا بروت کوتس آشنا شد و به دفاع از افکار بشر دوستانه‌ی این زن پرداخت و کوشش اجتماعی خود را در خدمت اهداف او به کار بست. از جمله‌ی این فعالیت‌ها تأسیس خانه‌ای برای زنان ساقط شده به سال ۱۸۴۷ بود. هر چند دیکنز در سال ۱۸۳۰ از بزرگان ادب آن روزگار محسوب می‌شد، اما او پس از آن نیز، از تلاش خود برای تاختن به بیداد و ستمگری و فخر فروشی، دست نکشید.
دیکنز با بسط طرح اولیه‌ی «ساعت آقای همفری»، داستانی بلندی با عنوان «دکان عتیقه چی» نوشت و هم‌چون گذشته، فریاد اعتراض خود را از به کارگیری کودکان در معادن، به گوش جامعه‌اش رساند و هم‌چنین طنز تمسخر علیه «توری‌ها» را در نوشته‌های خود جای داد، کسانی‌که مخالف تصویب قوانین انسانی بودند.
در سال ۱۸۴۲ با سفر به امریکا و به رغم استقبال گرمی که از او شد، «یادداشت‌هایی از امریکا» و «مارتین چارلز لویت» را به قلم آورد که آمیخته‌ای بودند از ستودنی‌های بسیار امریکا و البته همه‌ی آن‌چه که در نگاه دیکنز نفرت‌انگیز آمدند. وی در سال‌های ۱۸۴۴-۱۸۴۵ نیز از ایتالیا دیدن کرد و در آن‌جا ناقوس‌های جنوا، عنوان «بانگ ناقوس‌ها» را به ذهنش القا کرد، کتاب کوچکی که ضربه‌ای بزرگ به نفع مستمندان روزگارش زد. در پی بازگشت از ایتالیا، چندی سردبیر دیلی نیوز (اخبار روز) شد و برای بهبود وضع مدارس ژنده‌پوشان و لغو اعدام مجرمان در ملأ عام، کمر همت بست. (مدارس ژنده‌پوشان مؤسساتی بودند که در آن کودکان فقیر به رایگان آموزش می‌دیدند.)
«دامبی و پسر» را در پاریس و لوزان نوشت و بعد از نگارش رمان معروف «دیوید کاپرفیلد»، مجله‌ی خود «هاوسهولد وردز» (سخنان خانگی) را راه اندازی کرد. مجله‌ای که سبک سخن او بود، اساسی و انسانی. دیکنز در این ایام نویسندگی و روزنامه‌نگاری را با تئاتر - که اغلب به نفع مؤسسات خیریه برگزار می‌شد- در هم آمیخت.
در سال ۱۸۵۱ به «تاویستوک هاوس» نقل مکان کرد که برای اسکان خانواده‌اش و خانواده‌ی همسرش که در ایام عدم حضور دیکنز در وطن با خانواده‌ی او زندگی می‌کردند، به حد لازم، بزرگ بود و پس از این جابه جایی نگارش «خانه قانون‌زده» را آغاز کرد. دیکنز در سال۱۸۵۳«سرود کریسمس» را که ده سال پیش از آن نگاشته بود، برای جماعتی ۲۰۰۰ نفری خواند و در سال بعد توانست با انتشار «دوران سختی» در فروش مجله‌اش «هاوسهولد وردز» که این روزها افت کرده بود، هیجانی به وجود آورد و با شیوع وبا در سال۱۸۵۴، در همین مجله مصراً خواستار بهبود وضع بهداشت جامعه شد.
وی پالمرستن و دولتش را به خاطر سوء اداره‌ی وحشتناک جنگ کریمه مورد انتفاد قرار داد و این انتقادها در بی‌کفایتی موصوف در «داریت کوچک» پی گرفته شد. او سرانجام موفق به خرید خانه‌ای شد که از کودکی در رؤیاهای خود می‌پروراند، خانه‌ای نزدیک راچستر - گذر هیل پلیس. اما در سال ۱۸۵۷ برای او واضح و عیان بود که ازدواج و زندگی مشترک او و همسرش به پایان خود نزدیک می‌شود. او که با شور و شوق بسیار، خواستار خوانش قطعاتی از کتاب‌هایش برای علاقه‌مندان بود، در بحران جدایی از کاترین قرار گرفت. کاترین به تشویق مادرش از دیکنز جدا شد و شایعه‌ی وجود رابطه‌ی نه چندان خوشایند بین دیکنز و «الن ترنان» هنرپیشه‌ی جوان بر سر زبان‌ها افتاد. این شایعات و حرافی‌ها، دیکنز را برای دفاع از بی‌گناهی خود و ترنان، وارد عملی پر هیاهو و به دور از احتیاط کرد.
در اوایل ۱۸۵۹ مجله‌ای تازه با عنوان آل ذیرراوند(سرتاسر سال) که با« داستان دوشهر» آغاز می‌شد، منتشر کرد؛ اما فروش آن دچار افت شد و برای بازگشت به وضع قبلی، انتشار «آرزوهای بزرگ» به او کمک کرد.

دیکنز چون همه‌ی آدم‌ها، زندگی‌ای سراسر کاستی و تناقض داشته است. او رمان‌نویس بزرگ دوران کودکی است، دورانی که توقعات و سرخوردگی‌هایش برای او، باعث بیگانگی‌اش با فرزندان خودش شد. و در این جا خالی از لطف نیست یادآوری تأثیر حضور پدری لاقید در زندگی او و به زندان رفتنش، آن جا که لاقیدی مضحکی در یکی از شخصیت‌های داستانی‌اش به مسائل مالی شکل می‌بندد و زندان در آثار دیکنز به حقیقتی داستانی و اسطوره‌ای بدل می‌شود.
او بزرگ‌دارنده‌ی زندگی خانوادگی‌ است و با آن‌که غوغای جدایی او از کاترین، به طرز دردناک بر سر زبان‌ها می‌افتد، مدافع اخلاق امور جنسی است. و با آن‌که علاقه‌اش به ترنان در ذهن عام گمان‌هایی می‌افکند، شیفته‌ی ابداع طرح‌هایی است بر محور راز و اختفا و افشا و این در حالی است که او می‌تواند راز زندگی خصوصی‌اش را حفظ کند. زندگی‌نامه‌نویسان شخصیت‌های زن ساخته و پرداخته‌ی آثار مؤخر دیکنز را اغلب به شیوه‌ای خام با ترنان یکسان پنداشته‌اند؛ اگر چه نام او (الن) مؤکداً با نام‌های استلا، بلا و هلنا لندلس پیوند می‌خورد، اما روحیات این اشخاص در رمان‌های دیکنز تازگی نداشت. زندگی‌نامه دیکنز هرگز چون یک رمان نوشته‌ی او نبود، هر چند سرشاری نیرو و خود مرکزی و کیفیت نمایش‌گونه‌، مشخصه‌ی کار و زندگی اوست.
دیکنز نیز مانند بسیاری از رمان‌نویسان دیگر (جورج الیوت، زولا، دفو و...) از روزنامه‌نگاری شروع کرد و سپس از واقعیت به خیال گرائید. وی نیز مانند دیوید کاپرفیلد در حالی می‌نوشت که مقید به سخن دیگران بود. کارش در مقام گزارشگر مذاکرات پارلمانی به او سرعت و دقت آموخت. از گزارشگری به شکل آزادتری از روزنامه‌نگاری گروید: «طرحواره‌هایی از بوز» در معنا مجموعه مقالاتی است که جریان تکامل رشد تدریجی این داستان‌سرا، شخصیت‌آفرین و تحلیل‌گر محیط‌ها و اشیا را به دست می‌دهد. او هرچند هرگز از روزنامه‌نگاری نبرید و همواره سردبیر مجلات و سرگرم نوشتن مقالاتی برای روزنامه‌ها و سخنرانی‌ها بود، اما اثر ذکر شده، مثالی روشن از کوشش روزنامه‌نگاری است در اعتلا بخشی به استعدادهای نویسندگی خویش.
دیکنز ارائه کننده عوالم شهر است. دگرگونی شهر - چه از لحاظ اقتصادی و چه اجتماعی - و چیرگی او بر توصیف این دگرگونی‌ها. در طرحواره‌ها به وضوح این توانایی را می‌بینیم. توصیف یک عمارت یا مؤسسه از زبان دیکنز، چیزی ورای وصفی خشک و خالی است از عمارتی بی‌جان. او ناظر تغیر‌پذیري ظاهر است و چنان توصیف می‌کند که گویی این عمارت ساکن نیست. او اشیا را در قیاس جنبه‌های متحرک جامعه‌ای می‌بیند که در حال تبدل است. وقتی خیابان‌های کثیف لندن را توصیف می‌کند چنین به ما می‌گوید:«نم همین قدر دزدانه و نرم فرود می‌آید که سنگفرش خیابان‌ها را چرب کند.» می‌گوید:«چراغ‌های گازی به علت مه سنگین و تنبلی که بر هر چیز می‌نشیند رخشنده‌تر می‌نمایند.»
توصیف طرح‌واره‌ها چیزی است بسیار سینمایی که از خودداری دیکنز در توصیف صحنه‌های ساکن مایه می‌گیرد. اگر هم استثنایی بارز به چشم بیاید، بی‌گمان مؤید قاعده است.
طرح‌واره‌هایی از بوز، از ذوق و استعداد کمدی دیکنز نیز جان می‌گیرد. او کمدی را به گونه‌ای توصیف می‌کند که ما متوجه تأثیر گرفتن او از این تجربه می‌شویم. بازیگران زن و دلقک‌ها اغراق شده‌اند، اما این اغراق به طور قطع ملهم از مبادی تئاتر روزگار خویشند.
یکی دیگر از استعدادهای نمایشی دیکنز، تأثر انگیزی و خوشمزگی است. یکی از طرحواره‌های اولیه یعنی «مغازه‌ی گروگیر» این تأثرانگیزی را به گونه‌ای شایان بیان می‌کند. در این اثر، هم تجزیه و تحلیل است و هم اقناع - که هم تفاهم برانگیز است و هم ترحم‌انگیز.
«دیوید کاپرفیلد» به دوران پختگی و کمال هنری دیکنز تعلق دارد. حجم انتقاد صریح اجتماعی در این رمان کمتر از نوشته‌های دیگرست. در این جا توجه نویسنده بیشتر به ماجراهای خانگی و روحانی‌ است تا بی‌دادهای اجتماعی. هرچند با زندگی‌ای که خود نویسنده داشته است، طبعاً توجه به مسائل روانشناختی از دید اجتماعی بارز و آشکار است. خفت‌های شخصیت «پیپ» در این رمان، فرازجویی‌هایش، بزرگ‌منشی‌های به خود بسته‌اش و نیز ترقی و تنزلش همه سمبول‌های اجتماعی قابل شناخت‌اند. این رمان در آن واحد تصویر یک شخصیت خاص و یک تعمیم نیرومند است.
دیکنز در چند رمان بعدی دیگرش رنجی بر خود هموار می‌سازد تا از هرگونه راه‌حل ساده‌ای اجتناب کند. «دوران سختی»، « داریت کوچک»، «داستان دو شهر» و « آرزوهای بزرگ» دامنه‌ی توقع خود را از خواسته محدود می‌کنند و از ما توقع ندارند که بنشینیم و همه کسانی را که اکنون پس از آن‌ همه رنج، به رفاه رسیده‌اند، ببینیم. اگرچه پرداخت شخصیت‌های متعلق به طبقه‌ی کارگر و مسائل صنعتی به شیوه‌ای زمخت و احساساتی انجام شود، هنر« دوران سختی» در نوعی صداقت درباره‌ی تقلید اجتماعی شخصیت داستان است. ما در این جا بر خلاف «خانه‌ی قانون زده»، از پی تشریح تخریب، در رسیدن ساختمانی در مقیاس کوچک را نمی‌بینیم.
بی‌قراری دیکنز برای خلق اثر هم‌چنان باقی بود، اما سلامت او با خواندن‌های پر از شیفتگی‌اش، روز به روز تحلیل می‌رفت. پس از سال ۱۸۶۰ (روزهایی که آرزوهای بزرگ قلم می‌خورد)، الن ترنان، گاه گاه در نزدش می‌ماند. در ۹ ژوئن ۱۸۶۵، دیکنز با سانحه‌ی قطار مواجه شد که در مؤخره‌ی «دوست مشترک ما» به آن اشاره می‌کند، اما با این همه، کتاب‌خوانی‌های او و سفرهایی که با این هدف داشت، ادامه یافت، چنان‌که حدود ۱۸۶۷-۱۸۶۸ دیگر بار به امریکا رفت. او از لحاظ مالی هیچ کم نداشت، اما از نظر جسمانی شکسته به نظر می‌رسید.
بی‌اعتنایی او به هشدارها (فلج جزئی - ناتوانی در خواندن حروف سمت چپ و لنگش روز افزون پای چپ) تا بدان‌جا پیش رفت که در سال ۱۸۷۰ اقدام به یک رشته کتاب‌خوانی جدید نمود. دیکنز در ۱۵ مارس برای آخرین بار «سرود کریسمس» را خواند و سرانجام در ۹ ژوئن ۱۸۷۰، در حالی‌که «ادوین درود» به پایان نرسیده بود، به طور ناگهانی از جهان رفت.
چارلز دیکنز چشم از جهان فروبست تا خالق رمان‌های ارزشمندی که رؤیاهای شبانه‌ی میلیون‌ها کودک و نوجوانی را که شیفته‌ی آثارش بودند با نوشته‌هایش تنها بگذارد.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد