Rez@ee
8th March 2011, 03:24 PM
مخرج مشترکِ همه جنبشهای سیاسی این است: ما بر حقایم و دیگران نه. آدمهایی که طرف ما بودهاند و بعد با ما مخالف شدهاند ملحداند و به مرور به دشمنان ما بدل میشوند، و به این ترتیب....
1. وقتی صاحب یک کتابخانهای آزادی چون جو سیاسی حاکم نمیتواند پروبالت را بندد. کتابخانه نهادی است دمکراتیک که هیچکس و هیچکس نمیتواند در آن به تو بگوید که چه بخوان، چه موقع بخوان و کجا بخوان.
2. غلط بیاندیش، ولی لطفاً مستقل فکر کن.
3. مخرج مشترکِ همه جنبشهای سیاسی این است: ما بر حقایم و دیگران نه. آدمهایی که طرف ما بودهاند و بعد با ما مخالف شدهاند ملحداند و به مرور به دشمنان ما بدل میشوند، و به این ترتیب برتری مطلق اخلاقی ما بر مخالفان و دشمنان ما آغاز میشود. این کار ساده کردن مسایل پیچیده است که به ترور انعطاف و نرمش میانجامد.
4. بعضی اوقات کتابی را در دستم میگیرم و خطاب به نویسنده آن میگویم: «خب پس تو اول این را نوشتهای، آفرین، چه بهتر؛ چون من دیگر لازم نیست بنویسمش.»
5. جلالخالق، هر چه پیرتر میشوم زندگیم بهتر میشود.
6. قهقهه شرح و توصیفی است از تندرستی.
7. آدمی زاده کیست؟ بدتر از آن که ساختة خداوند باشد وخوبتر از آن که تصادفاً به وجود آمده باشد.
8. اگر پدر و مادرها روی هر کتابی بنویسند: «خواندن این کتاب برای بچهها ممنوع» بچهها حتماً آن کتاب را خواهند خواند.
9. درست است. در طول جنگ سرخ بودیم چرا که همگی آرمان واحدی داشتیم. اما جنگ سرد شروع شد و یکشبه دوستان صمیمی دشمن هم شدند. به آن سوی خیابان رفتند تا ما را نبینند.
10. درستکاری سیاسی دنبالة طبیعی حزببازی است. ولی بارها و بارها دیدهایم که مناهیان از منکر دیدگاههای خود را بر دیگران تحمیل میکنند. این میراث کمونیسم است ولی خود این را باور ندارند.
11. رازی است که تنها پیرها آن را میدانند. ما در طول دورة هفتاد، هشتاد سالة زندگی خود در واقع تغییری نمیکنیم؛ جسممان شاید ولی خودمان مطمئناً نه. البته این باید پریشانخاطرمان کند.
12. چرخ این دنیا به دست کسانی میگردد که میدانند چهطور آن را بگردانند؛ آنها در جریان امور هستند. آنها فاتحانند. آن بالا گروهی از مردمانند که میدانند چهطور سروته هر چیز را به هم آورند. ولی ما رعایا هر از بر نمیدانیم و نمیتوانیم قدم از قدم برداریم.
13. فقط اگر بنویسی و بنویسی و بنویسی نویسندة بهتری میشوی. من چیز زیادی از برنامهریزی نویسندگی خلاق نمیدانم؛ تنها میدانم که اگر 1: در درسهایشان اشاره نکنند که نوشتن چه کار شاقی است و 2: نگویند که تو برای آنکه بنویسی زندگی شخصیات را باید قربانی کنی، حقیقت را نگفتهاند.
14. همیشه از جداسازیها و طریقهایی که ما را از هم متفاوت میسازند شگفتزده میشوم. ما هرگز به مشترکات مردم نگاه نمیکنیم. باریک که میشوی میبینی که مرد و زن، پیر وجوان و سیاه و سفید خود را از هم جدا میدانند و این به باور من بیماری ذهنی ما است؛ زیرا در واقع ما انسانها، چه مرد و چه زن، به هم شبیهتر از آن هستیم که خود را از هم متمایز بدانیم.
15. احمقانه است تصویری را که کسی از خودش دارد به خاطر حقیقت و یا انگارة ذهنی خاصی خراب کنیم.
16. در دانشگاه به ما یاد نمیدهند که مهمترین قسمت قانون این است که یاد بگیری احمقها را تحمل کنی.
17. اگر ماهی تجسم تحرک آب باشد آنگاه گربه طرح و نقش ونگاری از ظرافت و نازکاندیشی هوا است.
18. یادگیری چیست؟ این که آنچه را در طول حیاتت دریافتهای غفلتاً به صورت تازهای ببینی.
19. ادبیات تجزیه وتحلیل رخدادهاست.
20. هرچه بیشتر داستانات را دستکاری و بازنویسی کنی بهتر است، در این صورت ذهنات فکروذکر دیگری جز همان داستان نخواهد داشت. چه خواب باشی و چه بیدار. به نظر من رویاها میتوانند خیلی مفید باشند، وقتی میخواهم بخوابم هی به داستانم فکر میکنم و اغلب جوابم را در رویاهایم میگیرم.
21. بعضیها به شهرت میرسند در حالیکه بعضی دیگر مستحق آن هستند.
22. رمان هیچ قائده و قانونی ندارد، هیچوقت نداشته و هیچگاه نخواهد داشت.
23. به هیچ دوستی بیش از حد اعتماد نکن، زن را دوست بدار ولی پی فرشته نگرد.
24. مهم این است که ما از زندگی میآموزیم.
1. وقتی صاحب یک کتابخانهای آزادی چون جو سیاسی حاکم نمیتواند پروبالت را بندد. کتابخانه نهادی است دمکراتیک که هیچکس و هیچکس نمیتواند در آن به تو بگوید که چه بخوان، چه موقع بخوان و کجا بخوان.
2. غلط بیاندیش، ولی لطفاً مستقل فکر کن.
3. مخرج مشترکِ همه جنبشهای سیاسی این است: ما بر حقایم و دیگران نه. آدمهایی که طرف ما بودهاند و بعد با ما مخالف شدهاند ملحداند و به مرور به دشمنان ما بدل میشوند، و به این ترتیب برتری مطلق اخلاقی ما بر مخالفان و دشمنان ما آغاز میشود. این کار ساده کردن مسایل پیچیده است که به ترور انعطاف و نرمش میانجامد.
4. بعضی اوقات کتابی را در دستم میگیرم و خطاب به نویسنده آن میگویم: «خب پس تو اول این را نوشتهای، آفرین، چه بهتر؛ چون من دیگر لازم نیست بنویسمش.»
5. جلالخالق، هر چه پیرتر میشوم زندگیم بهتر میشود.
6. قهقهه شرح و توصیفی است از تندرستی.
7. آدمی زاده کیست؟ بدتر از آن که ساختة خداوند باشد وخوبتر از آن که تصادفاً به وجود آمده باشد.
8. اگر پدر و مادرها روی هر کتابی بنویسند: «خواندن این کتاب برای بچهها ممنوع» بچهها حتماً آن کتاب را خواهند خواند.
9. درست است. در طول جنگ سرخ بودیم چرا که همگی آرمان واحدی داشتیم. اما جنگ سرد شروع شد و یکشبه دوستان صمیمی دشمن هم شدند. به آن سوی خیابان رفتند تا ما را نبینند.
10. درستکاری سیاسی دنبالة طبیعی حزببازی است. ولی بارها و بارها دیدهایم که مناهیان از منکر دیدگاههای خود را بر دیگران تحمیل میکنند. این میراث کمونیسم است ولی خود این را باور ندارند.
11. رازی است که تنها پیرها آن را میدانند. ما در طول دورة هفتاد، هشتاد سالة زندگی خود در واقع تغییری نمیکنیم؛ جسممان شاید ولی خودمان مطمئناً نه. البته این باید پریشانخاطرمان کند.
12. چرخ این دنیا به دست کسانی میگردد که میدانند چهطور آن را بگردانند؛ آنها در جریان امور هستند. آنها فاتحانند. آن بالا گروهی از مردمانند که میدانند چهطور سروته هر چیز را به هم آورند. ولی ما رعایا هر از بر نمیدانیم و نمیتوانیم قدم از قدم برداریم.
13. فقط اگر بنویسی و بنویسی و بنویسی نویسندة بهتری میشوی. من چیز زیادی از برنامهریزی نویسندگی خلاق نمیدانم؛ تنها میدانم که اگر 1: در درسهایشان اشاره نکنند که نوشتن چه کار شاقی است و 2: نگویند که تو برای آنکه بنویسی زندگی شخصیات را باید قربانی کنی، حقیقت را نگفتهاند.
14. همیشه از جداسازیها و طریقهایی که ما را از هم متفاوت میسازند شگفتزده میشوم. ما هرگز به مشترکات مردم نگاه نمیکنیم. باریک که میشوی میبینی که مرد و زن، پیر وجوان و سیاه و سفید خود را از هم جدا میدانند و این به باور من بیماری ذهنی ما است؛ زیرا در واقع ما انسانها، چه مرد و چه زن، به هم شبیهتر از آن هستیم که خود را از هم متمایز بدانیم.
15. احمقانه است تصویری را که کسی از خودش دارد به خاطر حقیقت و یا انگارة ذهنی خاصی خراب کنیم.
16. در دانشگاه به ما یاد نمیدهند که مهمترین قسمت قانون این است که یاد بگیری احمقها را تحمل کنی.
17. اگر ماهی تجسم تحرک آب باشد آنگاه گربه طرح و نقش ونگاری از ظرافت و نازکاندیشی هوا است.
18. یادگیری چیست؟ این که آنچه را در طول حیاتت دریافتهای غفلتاً به صورت تازهای ببینی.
19. ادبیات تجزیه وتحلیل رخدادهاست.
20. هرچه بیشتر داستانات را دستکاری و بازنویسی کنی بهتر است، در این صورت ذهنات فکروذکر دیگری جز همان داستان نخواهد داشت. چه خواب باشی و چه بیدار. به نظر من رویاها میتوانند خیلی مفید باشند، وقتی میخواهم بخوابم هی به داستانم فکر میکنم و اغلب جوابم را در رویاهایم میگیرم.
21. بعضیها به شهرت میرسند در حالیکه بعضی دیگر مستحق آن هستند.
22. رمان هیچ قائده و قانونی ندارد، هیچوقت نداشته و هیچگاه نخواهد داشت.
23. به هیچ دوستی بیش از حد اعتماد نکن، زن را دوست بدار ولی پی فرشته نگرد.
24. مهم این است که ما از زندگی میآموزیم.