تووت فرنگی
7th March 2011, 08:05 PM
مرد ايستاده بود
غمگين و فكور
و به بادي انديشه ميكرد
كه شراع بلند نجابت را
واژگون كرده بود.
مرد ايستاده بود
پويان و ترسان
و به فردا مي نگريست
كه پولهاي نداريهاي مديدش
كفاف روزي بيش نخواهد بود
ديرزماني بود كه مرد ايستاده بود
با پرچم قلب و ايمانش
و هيچ حرف نميزد.
او ايستاده مرده بود
همچون سپيدار زخمي باغ
كه از خون سهرهاي، رنگين بود و
بيم افتادن اش ميرفت.
غمگين و فكور
و به بادي انديشه ميكرد
كه شراع بلند نجابت را
واژگون كرده بود.
مرد ايستاده بود
پويان و ترسان
و به فردا مي نگريست
كه پولهاي نداريهاي مديدش
كفاف روزي بيش نخواهد بود
ديرزماني بود كه مرد ايستاده بود
با پرچم قلب و ايمانش
و هيچ حرف نميزد.
او ايستاده مرده بود
همچون سپيدار زخمي باغ
كه از خون سهرهاي، رنگين بود و
بيم افتادن اش ميرفت.