تووت فرنگی
5th March 2011, 06:53 AM
امروز زنی که مردش را گم کرده است
حتی ته جیب هاش را نمی گردد
کفشش را واکس می زند
کوچه را زمزمه می کند
و پیاده روهای بطالت آشفته اش نمی کند
یک شاخه گل برای همین امروز
یک دفتر سفید
و یک رؤیا
کلید می رقصد
پله دوتا یکی می رود
و بعد از ظهری آسوده
ورق می خورد.
حتی ته جیب هاش را نمی گردد
کفشش را واکس می زند
کوچه را زمزمه می کند
و پیاده روهای بطالت آشفته اش نمی کند
یک شاخه گل برای همین امروز
یک دفتر سفید
و یک رؤیا
کلید می رقصد
پله دوتا یکی می رود
و بعد از ظهری آسوده
ورق می خورد.