e.einitabar
4th March 2011, 03:28 PM
یک شعر تازه... این سقف باز هم چکه می کند!
هنوز شروع نکرده
به ***که افتادم
از قراین پیداست لازم بوده لابد
و اما سرخی لبهای تو
بد جوری گیر داده به ماجرای این پرونده
قسم !
قسم به این شلوارک لوله ی تفنگ
و آخرین دکمه ی پیراهنم که باز نمی شود این در...
و انسان
به ناچار زیپ را آفرید
شطرنجی را که با اندامم دوخته ای
مات نمی شوم هرگز
و به دنبال پرتو ی که می دانی...
بگذریم
خبر آورده اند هوا کمی
سرما خورده تر شده است
و تاتارها ایل خان را
درتهران جا گذاشته اند
همین جا
همین جایی که تو ایستاده ای
هنوز شروع نکرده
به ***که افتادم
از قراین پیداست لازم بوده لابد
و اما سرخی لبهای تو
بد جوری گیر داده به ماجرای این پرونده
قسم !
قسم به این شلوارک لوله ی تفنگ
و آخرین دکمه ی پیراهنم که باز نمی شود این در...
و انسان
به ناچار زیپ را آفرید
شطرنجی را که با اندامم دوخته ای
مات نمی شوم هرگز
و به دنبال پرتو ی که می دانی...
بگذریم
خبر آورده اند هوا کمی
سرما خورده تر شده است
و تاتارها ایل خان را
درتهران جا گذاشته اند
همین جا
همین جایی که تو ایستاده ای