PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : کسانی از سرزمین مان سخن به میان آوردند



تووت فرنگی
4th March 2011, 01:33 PM
کسانی از سرزمین مان سخن به میان آوردند

من اما به سرزمینی تهی دست می اندیشیدم

به مردمانی از خاک و نور

به خیابانی و دیواری

و به انسانی خاموش ــ ایستاده در برابر دیوار ــ

و به آن سنگ ها می اندیشیدم که برهنه بر پای ایستاده اند

در آب رود

در سرزمین روشن و مرتفع آفتاب و نور .



به آن چیزهای از یاد رفته می اندیشیدم

که خاطره ام را زنده نگه می دارد ،

به آن چیزهای بی ربط که هیچ کس شان فرانمی خواند :

به خاطر آوردن رؤیاها ــ آن حضورهای نابه هنگام

که زمان از ورای آن ها به ما می گوید

که ما را موجودیتی نیست

و زمان تنها چیزی است که باز می آفریند خاطره ها را

و در سر می پروراند رؤیاها را .

سرزمینی در کار نیست به جز خاک و به جز تصویرهایش :

خاک و

نوری که در زمان می زید .



قافیه یی که با هم واژه می آمیزد :

آزادی

که مرا به مرگ می خواند ،

آزادی

که فرمانش بر روسبیخانه رواست و

بر زنی افسونگر با گلوی جذام گرفته .

آزادی ِ من به من لبخند زد

همچون گردابی که در آن

جز تصویر خویش چیزی باز نتوان دید .



آزادی به بال ها می ماند

به نسیمی که در میان ِ برگ ها می وزد

و بر گُلی ساده آرام می گیرد .

به خوابی می ماند که در آن

ما خود

رویای خویشتنیم.

به دندان فرو بردن در میوه ی ممنوع می ماند آزادی

به گشودن ِ دروازه ی قدیمی متروک و

دست های زندانی .



آن سنگ به تکه نانی می ماند

آن کاغذهای سفید به مرغان ِ دریایی

آن برگ ها به پرنده گان.



انگشتانت پرنده گان را ماند :

همه چیزی به پرواز در می آید !

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد