تووت فرنگی
27th February 2011, 02:37 PM
نرود از یادم... آن روز پشت پرده های آفتاب،
در بستری از خواهش و اصرار و نیاز،
تن سردم به تن گرم تو می برد نماز...
نرود از یادم...
یاد آن لحظه که در آغوشم می خزیدی چون مار،
و به آسانی گذر کردن آبی جاری،
می گذشتی از من،از روح و تنم...
هر دو می لرزیدیم...
تو ز شور خواستن بیشتر هرچه لذت،
و من از وسوسه ی آتش تو،
چه می خواستی جز شعله ی عشق؟
تو رفتی...
اما هرگز یادت نرود از یادم
یاد آمیزش لبهای تو بر لبهایم
یاد آن لحظه ی آخر
تو می رفتی و تنها می ماندند چشمانم...
تو برو
اما هرگز نرود از یادم
یاد آن لحظه که گفتی
" تا ابد دوستت دارم"...
[esteghbal][golrooz]
در بستری از خواهش و اصرار و نیاز،
تن سردم به تن گرم تو می برد نماز...
نرود از یادم...
یاد آن لحظه که در آغوشم می خزیدی چون مار،
و به آسانی گذر کردن آبی جاری،
می گذشتی از من،از روح و تنم...
هر دو می لرزیدیم...
تو ز شور خواستن بیشتر هرچه لذت،
و من از وسوسه ی آتش تو،
چه می خواستی جز شعله ی عشق؟
تو رفتی...
اما هرگز یادت نرود از یادم
یاد آمیزش لبهای تو بر لبهایم
یاد آن لحظه ی آخر
تو می رفتی و تنها می ماندند چشمانم...
تو برو
اما هرگز نرود از یادم
یاد آن لحظه که گفتی
" تا ابد دوستت دارم"...
[esteghbal][golrooz]