تووت فرنگی
25th February 2011, 11:10 AM
ذره ذره دور می ریزی ، لحظه هایی که می سازند ، روزی دلگیر را
تکه تکه ، بی دریغ ،تباه می کنی ساعتها را
سگدو می زنی بر تکه ای از زمین زادگاهت
چشم به راه کسی یا چیزی که راه را نشانت بدهد
خسته از آسودن در آفتاب ، برای تماشای باران در خانه می مانی
تو جوانی و زندگی دراز ، و امروزوقت برای تلف کردن زیاد است
بعد ، یک روز ، می بینی که ده سال پشت سرت داری
کسی نگفت کِی بدوی ، تیر شروع مسابقه را نشنیدی
و می دوی و می دوی تا از آفتاب عقب نمانی ، اما او فرو می رود
و دور می زند ، تا باز از پشت سرت بیرون بیاید
خوشید – به نسبت – همان خورشید است ، اما تو پیرتری
نفست تنگتر ، یک قدم به مرگ نزدیک تر
هرسال کوتاهتر می شود ، گویی هرگز به زمان نمی رسی
نقشه هایی که حاصلشان هیچ است ، یا نیم صفحه ای خط خطی
بطالت در نومیدی خاموش ، این شیوه زندگی است
زمان گذشت ، آواز به آخر رسید ، انگار چیز دیگری هم داشتم که بگویم
تکه تکه ، بی دریغ ،تباه می کنی ساعتها را
سگدو می زنی بر تکه ای از زمین زادگاهت
چشم به راه کسی یا چیزی که راه را نشانت بدهد
خسته از آسودن در آفتاب ، برای تماشای باران در خانه می مانی
تو جوانی و زندگی دراز ، و امروزوقت برای تلف کردن زیاد است
بعد ، یک روز ، می بینی که ده سال پشت سرت داری
کسی نگفت کِی بدوی ، تیر شروع مسابقه را نشنیدی
و می دوی و می دوی تا از آفتاب عقب نمانی ، اما او فرو می رود
و دور می زند ، تا باز از پشت سرت بیرون بیاید
خوشید – به نسبت – همان خورشید است ، اما تو پیرتری
نفست تنگتر ، یک قدم به مرگ نزدیک تر
هرسال کوتاهتر می شود ، گویی هرگز به زمان نمی رسی
نقشه هایی که حاصلشان هیچ است ، یا نیم صفحه ای خط خطی
بطالت در نومیدی خاموش ، این شیوه زندگی است
زمان گذشت ، آواز به آخر رسید ، انگار چیز دیگری هم داشتم که بگویم