PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پشت دریاها



تووت فرنگی
25th February 2011, 10:53 AM
قایقی خواهم ساخت ، خواهم انداخت به آب .
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچکسی نیست که در بیشه ی عشق
قهرمانان را بیدار کند.

قایقی از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید ،
همچنان خواهم راند .
نه به آبی ها دل خواهم بست
نه به د ریا ـ پریانی که سر از آب به در می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهیگیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان.

همچنان خواهم راند .
همچنان خواهم خواند :
"دور باید شد ، دور"
مرد آن شهر اساطیر ند اشت
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه ی انگور نبود .

هیچ آیینه ی تالاری ، سر خوشی ها را تکرار نکرد .
چاله آبی حتی ، مشعلی را ننمود .
دور باید شد ، دور .
شب سرودش را خواند ،
نوبت پنجره هاست .


همچنان خواهم خواند .
همچنان خواهم راند .

پشت دریا ها شهری است
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است .
بام ها جای کبوتر هایی است ، که به فواره ی هوش بشری
می نگرند.
دست هر کودک ده ساله ی شهر ، شاخه ی معرفتی است .
مردم شهر به یک چینه چنین می نگرند
که به یک شعله ، به یک خواب لطیف.
خاک ، موسیقی احساس ترا می شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد .
پشت در یاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان
است .
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند .
پشت دریاها شهری است
قایقی باید ساخت ...

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد