ساسي
25th February 2011, 12:02 AM
دعای ندبه
مؤلف گويد كه اين دعاى شريفى است و سزاوار است خواندن آن در آنجا مكرّر و در غير آن مكان و ما در باب اوّل ذكركرديماين دعا را با اختلاف جزئى زيارت ديگر زيارتى است كه سيّد بن طاوس نقل كرده فرموده دُو ركعت نماز گذاردوبگويد بعدازآن«سَلامُ اللَّهِ الْكامِلُ التَّآمُّ الشَّامِلُ»الخومااين زيارت را در فصل هفتم از باب اوّل به عنوان استغاثه به آن حضرت از كَلِم طيّب نقل كرديم به آنجا رجوع شود مؤلّف گويد كه سيّد بن طاوس در مصباح الزّائر فصلى در اعمال سرداب مقدّس ايراد كرده و در آن شش زيارت نقل كرده پس از آن فرموده و ملحق مىشود به اين فصل دعاء ندبه و زيارتى كه مولاى ما صاحب الامرعليه السلام هر روز به آن زيارت كرده مىشود بعد از نماز صبح و آن زيارتهفتمحساب مىشود و دعاى عهد كه امر شده به تلاوت آن در حال غيبت و دعايى كه آنرا بخوانند در وقتى كهازآنحرمشريفمىخو �هندبرگردندپس شروع كرده به ذكر اين چهار امر ما هم در اين كتاب مبارك متابعت آن بزرگوار نموده و آن چهار امر را ذكر مىنماييم اوّل دعاء ندبه است كه مستحبّ است در چهار عيد يعنى عيد
فطر و قربان و غدير و روز جمعه بخوانند و آن دعا اين است:
اَلْحَمْدُ للَّهِِ رَبِّ الْعالَمينَ،
ستايش خاص خدا پروردگار جهانيان است
وَصَلَّى اللَّهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَآلِهِ، وَسَلَّمَ تَسْليماً، اَللّهُمَّ لَكَ
و درود خدا بر آقاى ما محمد پيامبرش و بر آل او و سلام كاملى بر ايشان باد خدايا از آن تو است
الْحَمْدُ عَلى ما جَرى بِهِ قَضآئُكَ فى اَوْلِيآئِكَ، الَّذينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ
ستايش بر آنچه جارى شد بدان قضا و قدر تو درباره بندگان مقربت آنانكه خالص گردانيدى آنان را
لِنَفْسِكَ وَدينِكَ، اِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزيلَ ما عِنْدَكَ مِنَ النَّعيمِ الْمُقيمِ،
براى خود و دين خود چون انتخاب كردى براى آنها آن نعمت شايان و پايدارى كه نزد تو است
الَّذى لا زَوالَ لَهُ وَلاَ اضْمِحْلالَ، بَعْدَ اَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فى
آن نعمتى كه زوال و نابودى برايش نيست، (و اين) پس از آنى (بود كه) با آنها شرط كردى تا كناره گيرند از
دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَزُخْرُفِها وَزِبْرِجِها، فَشَرَطُوا لَكَ ذلِكَ،
درجات (و رياستهاى) اين دنياى پست و از زيب و زيورش و آنها نيز اين شرط تو را پذيرفتند
وَعَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفآءَ بِهِ، فَقَبِلْتَهُمْ وَقَرَّبْتَهُمْ، وَقَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِىَّ،
و تو نيز وفاى آنان را به اين شرط دانستى و پذيرفتيشان و مقرب درگاهشان كردى و مقرر داشتى از پيش براى ايشان نامى بلند
وَالثَّنآءَ الْجَلِىَّ، وَاَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلآئِكَتَكَ، وَكَرَّمْتَهُمْبِوَحْيِ �َ،
و ثنائى آشكار و فرو فرستادى برايشان فرشتگانت را و گرامى داشتى آنان را به وحى خود
وَرَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ، وَجَعَلْتَهُمُ الذَّريعَةَ اِلَيْكَ، وَالْوَسيلَةَ اِلى رِضْوانِكَ،
و ياريشان كردى به علم خود و قرارشان دادى واسطه درگاهت و وسيلهاى بسوى خوشنوديت
فَبَعْضٌ اَسْكَنْتَهُ جَنَّتَكَ اِلى اَنْ اَخْرَجْتَهُ مِنْها، وَبَعْضٌ حَمَلْتَهُ فى
پس برخى را در بهشت جا دادى تا آنگاه كه از آنجا بيرونش آوردى و برخى را در كشتى خود سوار كردى
فُلْكِكَ وَنَجَّيْتَهُ وَمَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَكَةِ بِرَحْمَتِكَ، وَبَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ
و او و همراهانش را كه ايمان آورده بودند به مهر خود از هلاكت نجات دادى و برخى را براى خود
لِنَفْسِكَ خَليلاً، وَسَئَلَكَ لِسانَ صِدْقٍ فِى الْأخِرينَ فَاَجَبْتَهُ، وَجَعَلْتَ
خليل گرفتى و او از تو درخواست كرد نام نيك را در امتهاى آينده و تو اجابت كردى و نام او را
ذلِكَ عَلِيّاً، وَبَعْضٌ كَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ تَكْليماً، وَجَعَلْتَ لَهُ مِنْ اَخيهِ
بلند گرداندى و با برخى از ميان درخت بطور مخصوصى سخن گفتى و براى او برادرش را
رِدْءاً وَوَزيراً، وَبَعْضٌ اَوْلَدْتَهُ مِنْ غَيْرِ اَبٍ، وَآتَيْتَهُ الْبَيِّناتِ، وَاَيَّدْتَهُ
ياور و وزير گردانيدى و برخى را بدون پدر بوجود آوردى و نشانههاى آشكارى به او دادى
بِرُوحِ الْقُدُسِ، وَكُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَريعَةً، وَنَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجاً، وَتَخَيَّرْتَ
و به روح القدس (جبرئيل) يارى فرمودى و براى همه آنها دين و قانونى مقرر داشتى و برايش طريقه و برنامهاى قرار دادى
لَهُ اَوْصِيآءَ مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ، مِنْ مُدَّةٍ اِلى مُدَّةٍ، اِقامَةً لِدينِكَ،
و اوصيائى براى او انتخاب كردى تا يكى پس از ديگرى نگهبان باشد از زمانى تا زمانى تا برپا ماند دين تو
وَحُجَّةً عَلى عِبادِكَ، وَلِئَلاَّ يَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّه، وَيَغْلِبَ الْباطِلُ
و حجتى باشند بر بندگانت و تا زائل نگردد (دين) حق از جاى خود و تا پيروز نگردد باطل
عَلى اَهْلِهِ، وَلا يَقُولَ اَحَدٌ لَوْلا اَرْسَلْتَ اِلَيْنا رَسُولاً مُنْذِراً، وَاَقَمْتَ لَنا
بر اهل حق و كسى نگويد چرا نفرستادى بسوى ما پيامبرى كه ما را بترساند و چرا بپا نداشتى
عَلَماً هادِياً، فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَذِلَّ وَنَخْزى، اِلى اَنِ انْتَهَيْتَ
پرچمى راهنما تا پيروى كنيم از آيات تو پيش ازآنكه خوار و رسوا گرديم تا اينكه رساندى
بِالْأَمْرِ اِلى حَبيبِكَ وَنَجيبِكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فَكانَ كَمَا
كار را بدست حبيب خود و برگزيدهات (حضرت) محمد صلى اللّه عليه و آله و او چنان بود كه او را
انْتَجَبْتَهُ سَيِّدَ مَنْخَلَقْتَهُ، وَصَفْوَةَ مَنِ اصْطَفَيْتَهُ، وَاَفْضَلَ مَنِ اجْتَبَيْتَهُ،
برگزيدى بزرگ آفريدگانت و برگزيده برگزيدگانت و برترين انتخاب شدگانت
وَاَكْرَمَ مَنِ اعْتَمَدْتَهُ، قَدَّمْتَهُ عَلى اَنْبِيآئِكَ، وَبَعَثْتَهُ اِلَى الثَّقَلَيْنِ مِنْ
و گرامىترين معتمدين تو بود و او را بر پيمبرانت مقدم داشتى و بسوى جن و انس از
عِبادِكَ، وَاَوْطَاْتَهُ مَشارِقَكَ وَمَغارِبَكَ، وَسَخَّرْتَ لَهُ الْبُراقَ، وَعَرَجْتَ
بندگانت مبعوث فرمودى و مشرقها و مغربهاى عالم را زير پايش گذاردى و براق را مسخر او گرداندى
بِرُوْحِهِ [بِهِ] اِلى سَمآئِكَ، وَاَوْدَعْتَهُ عِلْمَ ما كانَ وَما يَكُونُ اِلَى انْقِضآءِ
و به آسمان خود او را بالا بردى و علم گذشته و آينده را تا هنگام پايان
خَلْقِكَ، ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ، وَحَفَفْتَهُ بِجَبْرَئيلَ وَميكآئيلَ، وَالْمُسَوِّمينَ
آفرينش به اوسپردى آنگاه او را بوسيله ترس و رعب (در دلدشمنش) يارى كردى و گرداگردش جبرئيل و ميكائيل و فرشتگان
مِنْ مَلآئِكَتِكَ، وَوَعَدْتَهُ اَنْ تُظْهِرَ دينَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ
نشاندارت را واداشتى و به او وعده دادى كه دينش را بر همه دينها پيروز گردانى اگرچه مشركان
الْمُشْرِكُونَ، وَذلِكَ بَعْدَ اَنْ بَوَّئْتَهُ مُبَوَّءَ صِدْقٍ مِنْ اَهْلِهِ، وَجَعَلْتَ لَهُ
خوش نداشته باشند، و اين جريان پس از آنى بود كه جايگيرش كردى در جايگاه راستى از خاندانش (يعنى آنان را براى حفظ
وَلَهُمْ اَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ، لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَهُدىً لِلْعالَمينَ،
دينش معين كردى) و قرار دادى براى او و خاندانش نخستين خانهاى را كه براى مردم بنا شد كه مكه است و مايه بركت و موجب
فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ، مَقامُ اِبْراهيمَ، وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً، وَقُلْتَ «اِنَّما يُريدُ
راهنمايى جهانيان است و درآن نشانههاى آشكارى است چون مقام ابراهيم و هر كه در آن درآيد ايمن است، و فرمودى: «جز اين
اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»، ثُمَّ جَعَلْتَ
نيست كه خدا اراده فرموده تا دور كند از شما خاندان پليدى را و بخوبى شما را پاك گرداند» آنگاه
اَجْرَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فى كِتابِكَ، فَقُلْتَ قُلْ لا
مزد محمد را - كه درودهاى تو بر او و آلش باد - دركتاب خود دوستى و مودت ايشان قراردادى و فرمودى: «بگو من
اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى، وَقُلْتَ ما سَئَلْتُكُمْ مِنْ اَجْرٍ
از شما براى رسالت مزدى نخواهم جز دوستى خويشانم» و فرمودى: «آنچه مزد از شما خواستم
فَهُوَلَكُمْ وَقُلْتَ ما اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجْرٍ اِلاَّ مَنْشآءَ اَنْ يَتَّخِذَ اِلى
آن هم بسود شما است» و فرمودى: «من از شما براى رسالت مزدى نخواهم مگر كسى كه بخواهد بسوى پروردگار خويش
رَبِّهِ سَبيلاً، فَكانُوا هُمُ السَّبيلَ اِلَيْكَ، وَالْمَسْلَكَ اِلى رِضْوانِكَ، فَلَمَّا
راهى پيش گيرد» و اينها بودند آن راه بسوى تو و طريقه سلوك بسوى خوشنوديت و چون
انْقَضَتْ اَيَّامُهُ، اَقامَ وَلِيَّهُ عَلِىَّ بْنَ اَبيطالِبٍ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِما
روزگار آن حضرت سپرى شد برگماشت على بن ابيطالب را - كه درودهاى تو بر هر دوى آنها
وَآلِهِما هادِياً، اِذْ كانَ هُوَ الْمُنْذِرَ، وَلِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ، فَقالَ وَالْمَلَأُ اَمامَهُ
و بر آلشان باد - براى راهنمائى زيرا كه آن جناب بيمدهنده و راهنماى هر ملتى بود، و در همين باره در برابر مردمى
مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَعادِ مَنْ عاداهُ
كهنزدش حاضربودند فرمود: هر كه من مولا و سرپرست اويم على مولا و سرپرست او است خدايا دوست دار هر كه دوستش دارد
وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، وَقالَ مَنْ كُنْتُ اَ نَا نَبِيَّهُ فَعَلِىٌ
و دشمن دار هر كه دشمنش باشد و يارى كن هر كه ياريش كند و خوار كن هر كه دست از ياريش بردارد، و فرمود: هر كه من پيامبر
اَميرُهُ، وَقالَ اَ نَا وَعَلِىٌّ مِنْ شَجَرَةٍ واحِدَةٍ، وَسائِرُالنَّاسِ مِنْ شَجَرٍ
او هستم على امير و فرمانرواى او است، و فرمود: من و على هر دو از يك درخت هستيم و ساير مردم از درختهاى
شَتّى، وَاَحَلَّهُ مَحَلَّ هارُونَ مِنْ مُوسى، فَقال لَهُ اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ
متفرقى هستند، و رتبه او را نسبت به خود چون رتبه هارون نسبت به موسى قرار داد و بدو فرمود: مقام تو
هارُونَ مِنْ مُوسى، اِلاَّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى، وَزَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَيِّدَةَ نِسآءِ
در پيش من مانند مقام هارون است از موسى جز اينكه پيامبرى پس از من نيست و تزويج كرد به او دخترش بانوى زنان
الْعالَمينَ، وَاَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ ما حَلَّ لَهُ، وَسَدَّ الْأَبْوابَ اِلاَّ بابَهُ، ثُمَ
جهانيان را وحلالكرد براى او از مسجدش آنچه براى خود او حلال بود، و ببست درهاى مسجد را جزدرخانه على را، سپس
اَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَحِكْمَتَهُ، فَقالَ اَنَا مَدينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِىٌّ بابُها، فَمَنْ اَرادَ
علم و حكمت خود را به او سپرد و فرمود: من شهر علمم و على دَرِ آن شهر است پس هر كه خواهد بدين
الْمَدينَةَ وَالْحِكْمَةَ فَلْيَاْتِها مِنْ بابِها، ثُمَّ قالَ اَنْتَ اَخى وَوَصِيّى
شهر درآيد و حكمت خواهد بايد از دَرِ آن درآيد، سپس فرمود: توئى برادر من و وصى من
وَوارِثى، لَحْمُكَ مِنْ لَحْمى، وَدَمُكَ مِنْ دَمى، وَسِلْمُكَ سِلْمى،
و وارث من گوشتت از گوشت من و خونت از خون من است صلح تو صلح من
وَحَرْبُكَ حَرْبى، وَالْأيمانُ مُخالِطٌ لَحْمَكَ وَدَمَكَ، كَما خالَطَ لَحْمى
و جنگ تو جنگ من است و ايمان با گوشت و خون تو آميخته شده چنانچه با گوشت
وَدَمى، وَاَنْتَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَليفَتى وَاَنْتَ تَقْضى دَيْنى، وَتُنْجِزُ
و خون من آميخته و تو در فرداى محشر بر سر حوض (كوثر) جانشين منى و تو مىپردازى قرض مرا و وفا مىكنى
عِداتى، وَشيعَتُكَ عَلى مَنابِرَ مِنْ نُورٍ، مُبْيَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلى
به وعدههاى من و شيعيانت بر منبرهائى از نور با روهاى (نورانى و) سفيد در بهشت اطراف
فِىالْجَنَّةِ، وَهُمْ جيرانى، وَلَوْلا اَنْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ
منند و آنها همسايگان منند و اگر تو نبودى - اى على - مؤمنان پس از من شناخته نمىشدند،
بَعْدى، وَكانَ بَعْدَهُ هُدىً مِنَ الضَّلالِ، وَنُوراً مِنَ الْعَمى، وَحَبْلَ اللَّهِ
و آن جناب پس از رسول خدا راهنماى گمراهى و روشنائى از كورى جهالت و رشته محكم خدا
الْمَتينَ، وَصِراطَهُ الْمُسْتَقيمَ، لا يُسْبَقُ بِقَرابَةٍ فى رَحِمٍ، وَلا بِسابِقَةٍ فى
و راه راست او بود، كسى پيشى نگرفت بر او در نزديكى خويشاوندى به رسول خدا و نه از نظر سابقه در
دينٍ، وَلا يُلْحَقُ فى مَنْقَبَةٍ مِنْ مَناقِبِهِ، يَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ
دين و نه كسى توانست در يكى از منقبتها به او برسد، همانند رسول خدا بود - كه درود خدا
عَلَيْهِما وَآلِهِما، وَيُقاتِلُ عَلَى التَّاْويلِ، وَلا تَاْخُذُهُ فِى اللَّهِ لَوْمَةُ لآئِمٍ،
بر هر دوى ايشان باد - و او بود كه بر طبق تأويل و باطن قرآن مىجنگيد و درباره خدا باكى از سرزنش ملامتكنندگان
قَدْ وَتَرَ فيهِ صَناديدَ الْعَرَبِ، وَقَتَلَ اَبْطالَهُمْ، وَناوَشَ ذُؤْبانَهُمْ، فَاَوْدَعَ
نداشت در راه خدا خون بزرگان عرب را به خاك ريخت و دلاورانشان را بكشت و با گرگانشان در افتاد و همين سبب شد
قُلُوبَهُمْ اَحْقاداً، بَدْرِيَّةً وَخَيْبَرِيَّةً وَحُنَيْنِيَّةً وَغَيْرَهُنَّ، فَاَضَبَّتْ عَلى
در دلهاى ايشان كينهها بگذارد كينههاى جنگ بدر و خيبر و حنين و غير آنها پس دشمنى او را
عَداوَتِهِ، وَاَكَبَّتْ عَلى مُنابَذَتِهِ، حَتّى قَتَلَ النَّاكِثينَ وَالْقاسِطينَ
به دل گرفتند و به جنگ و مخالفت با او برخاستند تا كشتار كرد با پيمان شكنان (طلحه و زبير و همراهان) و زورگويان
وَالْمارِقينَ، وَلَمَّا قَضى نَحْبَهُ، وَقَتَلَهُ اَشْقَى الْأخِرينَ يَتْبَعُ اَشْقَى
(معاويه و همدستانش) و از دين بيرون رفتگان (اصحاب نهروان) و چون درگذشت و شقىترين مردم پسينيان كه پيروى
الْأَوَّلينَ، لَمْ يُمْتَثَلْ اَمْرُرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فِى الْهادينَ
كرد از شقى ترين پيشينيان او را كشت امتثال نشد از دستور رسول خدا صلى اللّه عليه و آله كه در باره راهنمايان دين
بَعْدَ الْهادينَ، وَالْأُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلى مَقْتِهِ، مُجْتَمِعَةٌ عَلى قَطيعَةِ رَحِمِهِ،
يكى پس از ديگرى فرموده بود و امت پافشارى بر دشمنى آن حضرت كردند و گرد آمدند براى قطع رحم او
وَاِقْصآءِ وُلْدِهِ، اِلَّا الْقَليلَ مِمَّنْ وَفى لِرِعايَةِ الْحَقِّ فيهِمْ، فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ،
و تبعيد كردن (و آواره ساختن) فرزندانش جز اندكى از كسانى كه وفا كردند در رعايت كردن حق در ايشان و در نتيجه جمعى كشته
وَسُبِىَ مَنْ سُبِى، وَاُقْصِىَ مَنْ اُقْصِىَ، وَجَرَى الْقَضآءُ لَهُمْ بِمايُرْجى
و گروهى اسير و دستهاى از وطن آواره گشتند و قلم تقدير و قضا طورى بر ايشان جارى شد
لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَةِ، اِذْ كانَتِ الْأَرْضُ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشآءُ مِنْ عِبادِهِ،
كه اميد پاداش نيك در آن مىرود زيرا (كره) زمين از خدا است و به هر كه از بندگانش كه بخواهد آن را ارث دهد
وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ وَسُبْحانَ رَبِّنا اِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً، وَلَنْ
و بدو واگذارد و سرانجام از آنِ پرهيزكاران است و منزه است پروردگار ما كه حتماً وعده پروردگارمان انجام شدنى است
يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَهُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ، فَعَلَى الْأَطائِبِ مِنْ اَهْلِ بَيْتِ
و خدا خلف وعده نمىكند و او است نيرومند فرزانه پس بر پاكيزگان از خاندان
مُحَمَّدٍ وَعَلِىٍّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِما وَآلِهِما فَلْيَبْكِ الْباكُونَ، وَاِيَّاهُمْ
محمد و على - درود خدا بر هر دو ايشان و آلشان باد - بايد گريه كنندگان بگريند و بر آنها
فَلْيَنْدُبِ النَّادِبُونَ، وَلِمِثْلِهِمْ فَلْتَذْرَفِ الدُّمُوعُ، وَلْيَصْرُخِ الصَّارِخُونَ،
بايد زارى كنندگان زارى كنند و براى امثال آنها بايد اشكها روان گردد و فرياد زنندگان فرياد زنند
وَيَضِجُّ الضَّآجُّونَ، وَيَعِجَّ الْعآجُّوَن، اَيْنَ الْحَسَنُ اَيْنَ الْحُسَيْنُ، اَيْنَ
و شيون كنندگان شيون كنند و خروش كنندگان خروش سر دهند كجاست حسن؟ و كجاست حسين؟ و كجايند
اَبْنآءُ الْحُسَيْنِ، صالِحٌ بَعْدَ صالِحٍ، وَصادِقٌ بَعْدَ صادِقٍ، اَيْنَ السَّبيلُ
فرزندان حسين؟ شايستهاى پس از شايسته ديگر و راستگوئى پس از راستگوى ديگر كجاست آن راه حق
بَعْدَ السَّبيلِ، اَيْنَ الْخِيَرَةُ بَعْدَ الْخِيَرَةِ، اَيْنَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَةُ، اَيْنَ
پس از راه ديگر؟ كجايند برگزيدگان (خدائى) هر يك پس از ديگرى؟ كجايند خورشيدهاى تابان؟ كجايند
الْأَقْمارُ الْمُنيرَةُ، اَيْنَ الْأَنْجُمُ الزَّاهِرَةُ، اَيْنَ اَعْلامُ الدّينِ وَقَواعِدُ الْعِلْمِ،
ماههاى نور افشان؟ كجايند اختران فروزان؟ كجايند بزرگان دين و پايههاى دانش؟
اَيْنَ بَقِيَّةُ اللَّهِ الَّتى لا تَخْلوُ مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِيَةِ اَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ
كجا است بجامانده خدا كه بيرون از خاندان عترت راهنما(ى رسول خدا) نيست؟ كجاست آنكهآمادهشده براى ريشهكن
دابِرِ الظَّلَمَةِ، اَيْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقامَةِ الْأَمْتِ وَاْلعِوَجِ، اَيْنَ الْمُرْتَجى
ساختن ستمگران؟ كجاست آنكه چشم براهش هستند براى راست كردن نادرستيها و كجيها؟ كجاست
لِأِزالَةِ الْجَوْرِ وَالْعُدْوانِ، اَيْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْديدِ الْفَرآئِضِ و َالسُّنَنِ،
آن مايه اميد براى از بين بردن ستم و تجاوز؟ كجاست آنكه ذخيره شده براى نو كردن فريضهها و سنتهاى دين؟
اَيْنَ الْمُتَخَيَّرُ لِأِعادَةِ الْمِلَّةِ وَالشَّريعَةِ، اَيْنَ الْمُؤَمَّلُ لِأِحْيآءِ الْكِتابِ
كجاست آن كس كه انتخاب گشته براى برگرداندن كيش و آئين؟ كجاست آنكه آرزويش داريم براى زنده كردن قرآن
مؤلف گويد كه اين دعاى شريفى است و سزاوار است خواندن آن در آنجا مكرّر و در غير آن مكان و ما در باب اوّل ذكركرديماين دعا را با اختلاف جزئى زيارت ديگر زيارتى است كه سيّد بن طاوس نقل كرده فرموده دُو ركعت نماز گذاردوبگويد بعدازآن«سَلامُ اللَّهِ الْكامِلُ التَّآمُّ الشَّامِلُ»الخومااين زيارت را در فصل هفتم از باب اوّل به عنوان استغاثه به آن حضرت از كَلِم طيّب نقل كرديم به آنجا رجوع شود مؤلّف گويد كه سيّد بن طاوس در مصباح الزّائر فصلى در اعمال سرداب مقدّس ايراد كرده و در آن شش زيارت نقل كرده پس از آن فرموده و ملحق مىشود به اين فصل دعاء ندبه و زيارتى كه مولاى ما صاحب الامرعليه السلام هر روز به آن زيارت كرده مىشود بعد از نماز صبح و آن زيارتهفتمحساب مىشود و دعاى عهد كه امر شده به تلاوت آن در حال غيبت و دعايى كه آنرا بخوانند در وقتى كهازآنحرمشريفمىخو �هندبرگردندپس شروع كرده به ذكر اين چهار امر ما هم در اين كتاب مبارك متابعت آن بزرگوار نموده و آن چهار امر را ذكر مىنماييم اوّل دعاء ندبه است كه مستحبّ است در چهار عيد يعنى عيد
فطر و قربان و غدير و روز جمعه بخوانند و آن دعا اين است:
اَلْحَمْدُ للَّهِِ رَبِّ الْعالَمينَ،
ستايش خاص خدا پروردگار جهانيان است
وَصَلَّى اللَّهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَآلِهِ، وَسَلَّمَ تَسْليماً، اَللّهُمَّ لَكَ
و درود خدا بر آقاى ما محمد پيامبرش و بر آل او و سلام كاملى بر ايشان باد خدايا از آن تو است
الْحَمْدُ عَلى ما جَرى بِهِ قَضآئُكَ فى اَوْلِيآئِكَ، الَّذينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ
ستايش بر آنچه جارى شد بدان قضا و قدر تو درباره بندگان مقربت آنانكه خالص گردانيدى آنان را
لِنَفْسِكَ وَدينِكَ، اِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزيلَ ما عِنْدَكَ مِنَ النَّعيمِ الْمُقيمِ،
براى خود و دين خود چون انتخاب كردى براى آنها آن نعمت شايان و پايدارى كه نزد تو است
الَّذى لا زَوالَ لَهُ وَلاَ اضْمِحْلالَ، بَعْدَ اَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فى
آن نعمتى كه زوال و نابودى برايش نيست، (و اين) پس از آنى (بود كه) با آنها شرط كردى تا كناره گيرند از
دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَزُخْرُفِها وَزِبْرِجِها، فَشَرَطُوا لَكَ ذلِكَ،
درجات (و رياستهاى) اين دنياى پست و از زيب و زيورش و آنها نيز اين شرط تو را پذيرفتند
وَعَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفآءَ بِهِ، فَقَبِلْتَهُمْ وَقَرَّبْتَهُمْ، وَقَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِىَّ،
و تو نيز وفاى آنان را به اين شرط دانستى و پذيرفتيشان و مقرب درگاهشان كردى و مقرر داشتى از پيش براى ايشان نامى بلند
وَالثَّنآءَ الْجَلِىَّ، وَاَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلآئِكَتَكَ، وَكَرَّمْتَهُمْبِوَحْيِ �َ،
و ثنائى آشكار و فرو فرستادى برايشان فرشتگانت را و گرامى داشتى آنان را به وحى خود
وَرَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ، وَجَعَلْتَهُمُ الذَّريعَةَ اِلَيْكَ، وَالْوَسيلَةَ اِلى رِضْوانِكَ،
و ياريشان كردى به علم خود و قرارشان دادى واسطه درگاهت و وسيلهاى بسوى خوشنوديت
فَبَعْضٌ اَسْكَنْتَهُ جَنَّتَكَ اِلى اَنْ اَخْرَجْتَهُ مِنْها، وَبَعْضٌ حَمَلْتَهُ فى
پس برخى را در بهشت جا دادى تا آنگاه كه از آنجا بيرونش آوردى و برخى را در كشتى خود سوار كردى
فُلْكِكَ وَنَجَّيْتَهُ وَمَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَكَةِ بِرَحْمَتِكَ، وَبَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ
و او و همراهانش را كه ايمان آورده بودند به مهر خود از هلاكت نجات دادى و برخى را براى خود
لِنَفْسِكَ خَليلاً، وَسَئَلَكَ لِسانَ صِدْقٍ فِى الْأخِرينَ فَاَجَبْتَهُ، وَجَعَلْتَ
خليل گرفتى و او از تو درخواست كرد نام نيك را در امتهاى آينده و تو اجابت كردى و نام او را
ذلِكَ عَلِيّاً، وَبَعْضٌ كَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ تَكْليماً، وَجَعَلْتَ لَهُ مِنْ اَخيهِ
بلند گرداندى و با برخى از ميان درخت بطور مخصوصى سخن گفتى و براى او برادرش را
رِدْءاً وَوَزيراً، وَبَعْضٌ اَوْلَدْتَهُ مِنْ غَيْرِ اَبٍ، وَآتَيْتَهُ الْبَيِّناتِ، وَاَيَّدْتَهُ
ياور و وزير گردانيدى و برخى را بدون پدر بوجود آوردى و نشانههاى آشكارى به او دادى
بِرُوحِ الْقُدُسِ، وَكُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَريعَةً، وَنَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجاً، وَتَخَيَّرْتَ
و به روح القدس (جبرئيل) يارى فرمودى و براى همه آنها دين و قانونى مقرر داشتى و برايش طريقه و برنامهاى قرار دادى
لَهُ اَوْصِيآءَ مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ، مِنْ مُدَّةٍ اِلى مُدَّةٍ، اِقامَةً لِدينِكَ،
و اوصيائى براى او انتخاب كردى تا يكى پس از ديگرى نگهبان باشد از زمانى تا زمانى تا برپا ماند دين تو
وَحُجَّةً عَلى عِبادِكَ، وَلِئَلاَّ يَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّه، وَيَغْلِبَ الْباطِلُ
و حجتى باشند بر بندگانت و تا زائل نگردد (دين) حق از جاى خود و تا پيروز نگردد باطل
عَلى اَهْلِهِ، وَلا يَقُولَ اَحَدٌ لَوْلا اَرْسَلْتَ اِلَيْنا رَسُولاً مُنْذِراً، وَاَقَمْتَ لَنا
بر اهل حق و كسى نگويد چرا نفرستادى بسوى ما پيامبرى كه ما را بترساند و چرا بپا نداشتى
عَلَماً هادِياً، فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَذِلَّ وَنَخْزى، اِلى اَنِ انْتَهَيْتَ
پرچمى راهنما تا پيروى كنيم از آيات تو پيش ازآنكه خوار و رسوا گرديم تا اينكه رساندى
بِالْأَمْرِ اِلى حَبيبِكَ وَنَجيبِكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فَكانَ كَمَا
كار را بدست حبيب خود و برگزيدهات (حضرت) محمد صلى اللّه عليه و آله و او چنان بود كه او را
انْتَجَبْتَهُ سَيِّدَ مَنْخَلَقْتَهُ، وَصَفْوَةَ مَنِ اصْطَفَيْتَهُ، وَاَفْضَلَ مَنِ اجْتَبَيْتَهُ،
برگزيدى بزرگ آفريدگانت و برگزيده برگزيدگانت و برترين انتخاب شدگانت
وَاَكْرَمَ مَنِ اعْتَمَدْتَهُ، قَدَّمْتَهُ عَلى اَنْبِيآئِكَ، وَبَعَثْتَهُ اِلَى الثَّقَلَيْنِ مِنْ
و گرامىترين معتمدين تو بود و او را بر پيمبرانت مقدم داشتى و بسوى جن و انس از
عِبادِكَ، وَاَوْطَاْتَهُ مَشارِقَكَ وَمَغارِبَكَ، وَسَخَّرْتَ لَهُ الْبُراقَ، وَعَرَجْتَ
بندگانت مبعوث فرمودى و مشرقها و مغربهاى عالم را زير پايش گذاردى و براق را مسخر او گرداندى
بِرُوْحِهِ [بِهِ] اِلى سَمآئِكَ، وَاَوْدَعْتَهُ عِلْمَ ما كانَ وَما يَكُونُ اِلَى انْقِضآءِ
و به آسمان خود او را بالا بردى و علم گذشته و آينده را تا هنگام پايان
خَلْقِكَ، ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ، وَحَفَفْتَهُ بِجَبْرَئيلَ وَميكآئيلَ، وَالْمُسَوِّمينَ
آفرينش به اوسپردى آنگاه او را بوسيله ترس و رعب (در دلدشمنش) يارى كردى و گرداگردش جبرئيل و ميكائيل و فرشتگان
مِنْ مَلآئِكَتِكَ، وَوَعَدْتَهُ اَنْ تُظْهِرَ دينَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ
نشاندارت را واداشتى و به او وعده دادى كه دينش را بر همه دينها پيروز گردانى اگرچه مشركان
الْمُشْرِكُونَ، وَذلِكَ بَعْدَ اَنْ بَوَّئْتَهُ مُبَوَّءَ صِدْقٍ مِنْ اَهْلِهِ، وَجَعَلْتَ لَهُ
خوش نداشته باشند، و اين جريان پس از آنى بود كه جايگيرش كردى در جايگاه راستى از خاندانش (يعنى آنان را براى حفظ
وَلَهُمْ اَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ، لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَهُدىً لِلْعالَمينَ،
دينش معين كردى) و قرار دادى براى او و خاندانش نخستين خانهاى را كه براى مردم بنا شد كه مكه است و مايه بركت و موجب
فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ، مَقامُ اِبْراهيمَ، وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً، وَقُلْتَ «اِنَّما يُريدُ
راهنمايى جهانيان است و درآن نشانههاى آشكارى است چون مقام ابراهيم و هر كه در آن درآيد ايمن است، و فرمودى: «جز اين
اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»، ثُمَّ جَعَلْتَ
نيست كه خدا اراده فرموده تا دور كند از شما خاندان پليدى را و بخوبى شما را پاك گرداند» آنگاه
اَجْرَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فى كِتابِكَ، فَقُلْتَ قُلْ لا
مزد محمد را - كه درودهاى تو بر او و آلش باد - دركتاب خود دوستى و مودت ايشان قراردادى و فرمودى: «بگو من
اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى، وَقُلْتَ ما سَئَلْتُكُمْ مِنْ اَجْرٍ
از شما براى رسالت مزدى نخواهم جز دوستى خويشانم» و فرمودى: «آنچه مزد از شما خواستم
فَهُوَلَكُمْ وَقُلْتَ ما اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجْرٍ اِلاَّ مَنْشآءَ اَنْ يَتَّخِذَ اِلى
آن هم بسود شما است» و فرمودى: «من از شما براى رسالت مزدى نخواهم مگر كسى كه بخواهد بسوى پروردگار خويش
رَبِّهِ سَبيلاً، فَكانُوا هُمُ السَّبيلَ اِلَيْكَ، وَالْمَسْلَكَ اِلى رِضْوانِكَ، فَلَمَّا
راهى پيش گيرد» و اينها بودند آن راه بسوى تو و طريقه سلوك بسوى خوشنوديت و چون
انْقَضَتْ اَيَّامُهُ، اَقامَ وَلِيَّهُ عَلِىَّ بْنَ اَبيطالِبٍ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِما
روزگار آن حضرت سپرى شد برگماشت على بن ابيطالب را - كه درودهاى تو بر هر دوى آنها
وَآلِهِما هادِياً، اِذْ كانَ هُوَ الْمُنْذِرَ، وَلِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ، فَقالَ وَالْمَلَأُ اَمامَهُ
و بر آلشان باد - براى راهنمائى زيرا كه آن جناب بيمدهنده و راهنماى هر ملتى بود، و در همين باره در برابر مردمى
مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَعادِ مَنْ عاداهُ
كهنزدش حاضربودند فرمود: هر كه من مولا و سرپرست اويم على مولا و سرپرست او است خدايا دوست دار هر كه دوستش دارد
وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، وَقالَ مَنْ كُنْتُ اَ نَا نَبِيَّهُ فَعَلِىٌ
و دشمن دار هر كه دشمنش باشد و يارى كن هر كه ياريش كند و خوار كن هر كه دست از ياريش بردارد، و فرمود: هر كه من پيامبر
اَميرُهُ، وَقالَ اَ نَا وَعَلِىٌّ مِنْ شَجَرَةٍ واحِدَةٍ، وَسائِرُالنَّاسِ مِنْ شَجَرٍ
او هستم على امير و فرمانرواى او است، و فرمود: من و على هر دو از يك درخت هستيم و ساير مردم از درختهاى
شَتّى، وَاَحَلَّهُ مَحَلَّ هارُونَ مِنْ مُوسى، فَقال لَهُ اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ
متفرقى هستند، و رتبه او را نسبت به خود چون رتبه هارون نسبت به موسى قرار داد و بدو فرمود: مقام تو
هارُونَ مِنْ مُوسى، اِلاَّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى، وَزَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَيِّدَةَ نِسآءِ
در پيش من مانند مقام هارون است از موسى جز اينكه پيامبرى پس از من نيست و تزويج كرد به او دخترش بانوى زنان
الْعالَمينَ، وَاَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ ما حَلَّ لَهُ، وَسَدَّ الْأَبْوابَ اِلاَّ بابَهُ، ثُمَ
جهانيان را وحلالكرد براى او از مسجدش آنچه براى خود او حلال بود، و ببست درهاى مسجد را جزدرخانه على را، سپس
اَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَحِكْمَتَهُ، فَقالَ اَنَا مَدينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِىٌّ بابُها، فَمَنْ اَرادَ
علم و حكمت خود را به او سپرد و فرمود: من شهر علمم و على دَرِ آن شهر است پس هر كه خواهد بدين
الْمَدينَةَ وَالْحِكْمَةَ فَلْيَاْتِها مِنْ بابِها، ثُمَّ قالَ اَنْتَ اَخى وَوَصِيّى
شهر درآيد و حكمت خواهد بايد از دَرِ آن درآيد، سپس فرمود: توئى برادر من و وصى من
وَوارِثى، لَحْمُكَ مِنْ لَحْمى، وَدَمُكَ مِنْ دَمى، وَسِلْمُكَ سِلْمى،
و وارث من گوشتت از گوشت من و خونت از خون من است صلح تو صلح من
وَحَرْبُكَ حَرْبى، وَالْأيمانُ مُخالِطٌ لَحْمَكَ وَدَمَكَ، كَما خالَطَ لَحْمى
و جنگ تو جنگ من است و ايمان با گوشت و خون تو آميخته شده چنانچه با گوشت
وَدَمى، وَاَنْتَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَليفَتى وَاَنْتَ تَقْضى دَيْنى، وَتُنْجِزُ
و خون من آميخته و تو در فرداى محشر بر سر حوض (كوثر) جانشين منى و تو مىپردازى قرض مرا و وفا مىكنى
عِداتى، وَشيعَتُكَ عَلى مَنابِرَ مِنْ نُورٍ، مُبْيَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلى
به وعدههاى من و شيعيانت بر منبرهائى از نور با روهاى (نورانى و) سفيد در بهشت اطراف
فِىالْجَنَّةِ، وَهُمْ جيرانى، وَلَوْلا اَنْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ
منند و آنها همسايگان منند و اگر تو نبودى - اى على - مؤمنان پس از من شناخته نمىشدند،
بَعْدى، وَكانَ بَعْدَهُ هُدىً مِنَ الضَّلالِ، وَنُوراً مِنَ الْعَمى، وَحَبْلَ اللَّهِ
و آن جناب پس از رسول خدا راهنماى گمراهى و روشنائى از كورى جهالت و رشته محكم خدا
الْمَتينَ، وَصِراطَهُ الْمُسْتَقيمَ، لا يُسْبَقُ بِقَرابَةٍ فى رَحِمٍ، وَلا بِسابِقَةٍ فى
و راه راست او بود، كسى پيشى نگرفت بر او در نزديكى خويشاوندى به رسول خدا و نه از نظر سابقه در
دينٍ، وَلا يُلْحَقُ فى مَنْقَبَةٍ مِنْ مَناقِبِهِ، يَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ
دين و نه كسى توانست در يكى از منقبتها به او برسد، همانند رسول خدا بود - كه درود خدا
عَلَيْهِما وَآلِهِما، وَيُقاتِلُ عَلَى التَّاْويلِ، وَلا تَاْخُذُهُ فِى اللَّهِ لَوْمَةُ لآئِمٍ،
بر هر دوى ايشان باد - و او بود كه بر طبق تأويل و باطن قرآن مىجنگيد و درباره خدا باكى از سرزنش ملامتكنندگان
قَدْ وَتَرَ فيهِ صَناديدَ الْعَرَبِ، وَقَتَلَ اَبْطالَهُمْ، وَناوَشَ ذُؤْبانَهُمْ، فَاَوْدَعَ
نداشت در راه خدا خون بزرگان عرب را به خاك ريخت و دلاورانشان را بكشت و با گرگانشان در افتاد و همين سبب شد
قُلُوبَهُمْ اَحْقاداً، بَدْرِيَّةً وَخَيْبَرِيَّةً وَحُنَيْنِيَّةً وَغَيْرَهُنَّ، فَاَضَبَّتْ عَلى
در دلهاى ايشان كينهها بگذارد كينههاى جنگ بدر و خيبر و حنين و غير آنها پس دشمنى او را
عَداوَتِهِ، وَاَكَبَّتْ عَلى مُنابَذَتِهِ، حَتّى قَتَلَ النَّاكِثينَ وَالْقاسِطينَ
به دل گرفتند و به جنگ و مخالفت با او برخاستند تا كشتار كرد با پيمان شكنان (طلحه و زبير و همراهان) و زورگويان
وَالْمارِقينَ، وَلَمَّا قَضى نَحْبَهُ، وَقَتَلَهُ اَشْقَى الْأخِرينَ يَتْبَعُ اَشْقَى
(معاويه و همدستانش) و از دين بيرون رفتگان (اصحاب نهروان) و چون درگذشت و شقىترين مردم پسينيان كه پيروى
الْأَوَّلينَ، لَمْ يُمْتَثَلْ اَمْرُرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فِى الْهادينَ
كرد از شقى ترين پيشينيان او را كشت امتثال نشد از دستور رسول خدا صلى اللّه عليه و آله كه در باره راهنمايان دين
بَعْدَ الْهادينَ، وَالْأُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلى مَقْتِهِ، مُجْتَمِعَةٌ عَلى قَطيعَةِ رَحِمِهِ،
يكى پس از ديگرى فرموده بود و امت پافشارى بر دشمنى آن حضرت كردند و گرد آمدند براى قطع رحم او
وَاِقْصآءِ وُلْدِهِ، اِلَّا الْقَليلَ مِمَّنْ وَفى لِرِعايَةِ الْحَقِّ فيهِمْ، فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ،
و تبعيد كردن (و آواره ساختن) فرزندانش جز اندكى از كسانى كه وفا كردند در رعايت كردن حق در ايشان و در نتيجه جمعى كشته
وَسُبِىَ مَنْ سُبِى، وَاُقْصِىَ مَنْ اُقْصِىَ، وَجَرَى الْقَضآءُ لَهُمْ بِمايُرْجى
و گروهى اسير و دستهاى از وطن آواره گشتند و قلم تقدير و قضا طورى بر ايشان جارى شد
لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَةِ، اِذْ كانَتِ الْأَرْضُ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشآءُ مِنْ عِبادِهِ،
كه اميد پاداش نيك در آن مىرود زيرا (كره) زمين از خدا است و به هر كه از بندگانش كه بخواهد آن را ارث دهد
وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ وَسُبْحانَ رَبِّنا اِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً، وَلَنْ
و بدو واگذارد و سرانجام از آنِ پرهيزكاران است و منزه است پروردگار ما كه حتماً وعده پروردگارمان انجام شدنى است
يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَهُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ، فَعَلَى الْأَطائِبِ مِنْ اَهْلِ بَيْتِ
و خدا خلف وعده نمىكند و او است نيرومند فرزانه پس بر پاكيزگان از خاندان
مُحَمَّدٍ وَعَلِىٍّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِما وَآلِهِما فَلْيَبْكِ الْباكُونَ، وَاِيَّاهُمْ
محمد و على - درود خدا بر هر دو ايشان و آلشان باد - بايد گريه كنندگان بگريند و بر آنها
فَلْيَنْدُبِ النَّادِبُونَ، وَلِمِثْلِهِمْ فَلْتَذْرَفِ الدُّمُوعُ، وَلْيَصْرُخِ الصَّارِخُونَ،
بايد زارى كنندگان زارى كنند و براى امثال آنها بايد اشكها روان گردد و فرياد زنندگان فرياد زنند
وَيَضِجُّ الضَّآجُّونَ، وَيَعِجَّ الْعآجُّوَن، اَيْنَ الْحَسَنُ اَيْنَ الْحُسَيْنُ، اَيْنَ
و شيون كنندگان شيون كنند و خروش كنندگان خروش سر دهند كجاست حسن؟ و كجاست حسين؟ و كجايند
اَبْنآءُ الْحُسَيْنِ، صالِحٌ بَعْدَ صالِحٍ، وَصادِقٌ بَعْدَ صادِقٍ، اَيْنَ السَّبيلُ
فرزندان حسين؟ شايستهاى پس از شايسته ديگر و راستگوئى پس از راستگوى ديگر كجاست آن راه حق
بَعْدَ السَّبيلِ، اَيْنَ الْخِيَرَةُ بَعْدَ الْخِيَرَةِ، اَيْنَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَةُ، اَيْنَ
پس از راه ديگر؟ كجايند برگزيدگان (خدائى) هر يك پس از ديگرى؟ كجايند خورشيدهاى تابان؟ كجايند
الْأَقْمارُ الْمُنيرَةُ، اَيْنَ الْأَنْجُمُ الزَّاهِرَةُ، اَيْنَ اَعْلامُ الدّينِ وَقَواعِدُ الْعِلْمِ،
ماههاى نور افشان؟ كجايند اختران فروزان؟ كجايند بزرگان دين و پايههاى دانش؟
اَيْنَ بَقِيَّةُ اللَّهِ الَّتى لا تَخْلوُ مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِيَةِ اَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ
كجا است بجامانده خدا كه بيرون از خاندان عترت راهنما(ى رسول خدا) نيست؟ كجاست آنكهآمادهشده براى ريشهكن
دابِرِ الظَّلَمَةِ، اَيْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقامَةِ الْأَمْتِ وَاْلعِوَجِ، اَيْنَ الْمُرْتَجى
ساختن ستمگران؟ كجاست آنكه چشم براهش هستند براى راست كردن نادرستيها و كجيها؟ كجاست
لِأِزالَةِ الْجَوْرِ وَالْعُدْوانِ، اَيْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْديدِ الْفَرآئِضِ و َالسُّنَنِ،
آن مايه اميد براى از بين بردن ستم و تجاوز؟ كجاست آنكه ذخيره شده براى نو كردن فريضهها و سنتهاى دين؟
اَيْنَ الْمُتَخَيَّرُ لِأِعادَةِ الْمِلَّةِ وَالشَّريعَةِ، اَيْنَ الْمُؤَمَّلُ لِأِحْيآءِ الْكِتابِ
كجاست آن كس كه انتخاب گشته براى برگرداندن كيش و آئين؟ كجاست آنكه آرزويش داريم براى زنده كردن قرآن