تووت فرنگی
24th February 2011, 09:21 PM
هاروی
هاروی به اینکه قد من ثابت مونده
میون این همه آدم که دارن رشد میکنن
نمیخنده
هاروی یادش میمونه که من همه رنگای شکلاتای چوبی رو دوست دارم
جز زرد
هاروی لباساش به من قرض میده
بدون اینکه مجبور باشم بش برگردونم
من از ارواح میترسم و
هاروی تنها کسیه که میدونه
وقتی میگم یه روزی با مارگی رز عروسی میکنم
هاروی تنها کسیه که باور میکنه
هاروی یه قلپ از آب میوهش میخوره
یه قلپ میده به من
هاروی یواش تو گوشم میگه زیپ
وقتی یادم میره زیپ شلوارم ببندم
هاروی قسم میخوره که
انگشتای پام مضحک نیستند
هاروی میاد منو صدا میزنه
هر وقت تو رختخواب با گلو درد و تب افتاده باشم
هاروی بم میگه من بچهی نازیم
اما نه خیلی
اگه یه روزی یه قطار باشه که بخواد بره بهشت
من سوارش نمیشم
مگه اول هاروی سوار شه...
هاروی به اینکه قد من ثابت مونده
میون این همه آدم که دارن رشد میکنن
نمیخنده
هاروی یادش میمونه که من همه رنگای شکلاتای چوبی رو دوست دارم
جز زرد
هاروی لباساش به من قرض میده
بدون اینکه مجبور باشم بش برگردونم
من از ارواح میترسم و
هاروی تنها کسیه که میدونه
وقتی میگم یه روزی با مارگی رز عروسی میکنم
هاروی تنها کسیه که باور میکنه
هاروی یه قلپ از آب میوهش میخوره
یه قلپ میده به من
هاروی یواش تو گوشم میگه زیپ
وقتی یادم میره زیپ شلوارم ببندم
هاروی قسم میخوره که
انگشتای پام مضحک نیستند
هاروی میاد منو صدا میزنه
هر وقت تو رختخواب با گلو درد و تب افتاده باشم
هاروی بم میگه من بچهی نازیم
اما نه خیلی
اگه یه روزی یه قطار باشه که بخواد بره بهشت
من سوارش نمیشم
مگه اول هاروی سوار شه...