A.L.I
24th February 2011, 05:30 PM
شبهاي تهران، ميکند پنهان
صحنۀ بسيار، از چشم انسان
http://www.parand.se/ax/borje-shahyad-01.jpg
در کنار حضور «سرود ملي» که از قرار مثل «پرچم» کشور، جايگاهي ويژه و رسمي دارد و از آداب و تشريفات هر مملکت بهشمار ميآيد، «اشعار وطني» يا سرودههايي که شاعران در طول تاريخ ادبيات هر کشور در تعريف و ستايش از مرز و بوم ميهن سرودهاند نيز وجود دارد.
سرودههايي که يا از شدت حس وطنپرستي شاعر، گاه به سراشيب تند ناسيوناليسم و خود نژاد برتر بيني افتاده، و يا در مقطع خاصي از زمان و وقايع تاريخي، و در جهت تهييح و به همت و غيرت وا داشتن ملت در انجام وظيفۀ حفظ خاک و احترام به مام وطن به نظم کشيده شده است.
اشعاري از ايندست، غالبا توسط شاعران متقدم و بيشتر در سبک کلاسيک و در وزن و قافيههاي مطنطن و با کلامي شسته رفته و فاخر سروده و خلق شدهاند.
[عمري اگر باقي بود، در آينده به اتفاق نمونههايي از اين سرودهها را مرور ميکنيم و حکايت چگونگي خلق اولين «سرود ملي» در ايران را هم مينويسيم که در جاي خود بسيار جالب و خواندنيست.]
جدا از مقولۀ «سرود ملي» و قيل و قال «اشعار وطني» که گفتيم، در ضمن سرودههايي هم هست که در آن شاعر به تعريف از يک «شهر» بهخصوص پرداخته، و يا پيچيده در حسي از فراقزدگي و نوستالژي، به توصيف کوي و برزن و خاطراتي که از آن شهر دارد پرداخته. اين سرودهها بيشتر کار «ترانهسرا»هاست که ما آن را در آميزهاي از صداي خوانندهاي و موسيقي آهنگسازي به شکل ترانه شنيده و ميشنويم.
ترانههايي که در تعريف و توصيف و دلتنگي براي «شهر»ي مشخص سروده و اجرا شده، مثل «اشعار وطني»، در اکثر قريب به اتفاق کشورهاي جهان و به زبانهاي مختلف وجود داشته و دارد. يکي از قديميترين ترانههايي از ايندست و شايد شناختهترين آنها ترانۀ «نيويورک نيويورک» با صداي «فرانک سيناترا» است که حتما شما هم شنيدهايد.
گفتن ندارد که کشور خودمان ايران نيز از اين قاعده مستثني نيست. گرچه برخي از شهرها مثل «شيراز» و «اهواز»، و اين اواخر بهطور چشمگيري «آبادان»، بيشتر از ديگر شهرها مورد توجه ترانهسرايان بوده، و در ترانههاي محلي، نام شهرستانهاي کوچکتري مثل «بيرجند» و «جهرم» و «کازرون» را ميشنويم، ولي بالاخره اين «تهران» است که بيشترين آمار ترانههايي از آندست را که گفتيم بهخود اختصاص داده.
علت بيشتر بودن ترانههايي که در توصيف و تعريف شهر «تهران» سروده و خوانده شده البته پايتخت بودن اين شهر نيست، بلکه به نظر ميرسد که بافت اجتماعي اين شهر که مجموعهاي از گونهگوني قوميتها و زبان و فرهنگهاي موجود در ايران است، و همچنين شکل و ساختار شهرسازي تهران که آميختهاي از سنت و نوگراييست، و مهمتر از اين، شايد ضرباهنگ زندگي و ويژگيهاي کلانشهري آن است که دست ترانهسرا را در سرودن و پرداختن باز ميگذارد. آنچنانکه ويژگي «بهار شيراز» و جريان و جاري بودن «رود کارون» از ميان شهر «اهواز» و ساحل و اسکههاي «آبادان» و غروبهاي تماشايي «بندر» دستمايۀ ترانهسرايان براي صدور اينهمه ترانه قرار گرفته و ميگيرد.
http://www.parand.se/ax/borje-shahyad-02.jpg
يکي از قديميترين ترانههايي که مشخصا در باره شهر تهران سروده و اجرا شده، ترانۀ «شبهاي تهران» است که اول بار خوانندهاي بهنام «پروانه» آن را خواند. [اين «پروانه» همان خوانندهاي است که اول بار نيز ترانۀ معروف «مرا ببوس» را خواند. ترانهاي که ما بيشتر آن را با صداي «حسن گلنراقي» شنيدهايم و باز اگر عمري باقي بود، حکايت آن را حتما روزي در همينجا برايتان روايت خواهيم کرد]
ترانۀ «شبهاي تهران» با سرودهاي از «کريم فکور»، آهنگ «مجيد وفادار» و صداي «پروانه» از آن ترانههاي اگر نگوييم ناياب، ولي خيلي کمياب است که کمتر کسي آن را شنيده و بهياد دارد.
بخشي از اين ترانه را چند سال پيش در فيلم «آب و آتش» ساختۀ «فريدون جيراني» با بازي خوب «پرويز پرستويي» و «ليلا حاتمي» شنيديم. در صحنهاي که «فريماه فرجامي» در نقش مادري شوريدهسر و پريشان احوال، همراه با صداي آوازي که از گرامافوني قديمي پخش ميشود، در ميان اتاق خود که در و ديوارش مزين به تابلوهاي نقاشي قهوهخانهاي و گليم و جاجيمهاي رنگي و دستباف است، ذر حال و فضايي ماليخوليايي، نشسته و سیگار ميکشد. آن صدا از گرامافون، صداي «پروانه» است که دارد ترانۀ «شبهاي تهران» را ميخواند.
اين ترانه را بعدها «پري ملکي» خواننده و مدرس موسيقي در ايران، بازخواني کرد که به نوعي نجات اين ترانه از دست فراموشي و خاموشي بود.
ترانۀ «شبهاي تهران» با آن صداي زنگدار و خستهاي که «پروانه» ميخواند، جنسي از صحنۀ آغازين فيلم «خشت و آئينه»ي [ابراهيم گلستان] دارد و رنگي به رنگ فيلم «زير پوست شب» [فريدون گله]، و طعم تلخ صحنۀ پاياني فيلم تنگنا [امير نادري] را.
به کلام ديگر ترانۀ «شبهاي تهران» فقط کلام و صدا و آهنگ نيست، تعدادي عکس سياه و سفيد و قديمي است از شبهاي تهران. درست مثل همان فيلمهاي سياه وسفيدي که گفتم. براي ديدن و حس آن، بايد آن فيلمها را ديده باشي. بايد شتاب گذر اين شبهاي پر تب و تاب را در آن شهر از سر گذرانده و تاب آورده باشي. و بايد که به هر دليل، اينهمه سال را از آن شهر و آن شبها دور و پرت افتاده باشي.
http://www.parand.se/ax/borje-shahyad-03.jpg
شبهاي تهران، ميکند پنهان
صحنۀ بسيار، از چشم انسان.
زين شبهاي تار، مانده يادگار
راز بيشمار، بهر عاشقان.
هرشب اين سرزمين پر ز ماجراست
يکسو عيش و طرب، يکسو رنج و تعب
برخيزد همه شب غوغاي تهران
قلب يار بيقرار، کام او رواست
عاشق در همه حال، باشد فکر وصال
بر او داده مجال، شبهاي تهران
ياران جام باده بر دست دارند
هر شب چون ماه و پروين بيدارند
اي که چون من بيداري
مستي خود ياد آري
چون شنوي بانگ مستان
منتظري روز آيد، عقدۀ دل بگشايد
اين شب غم يابد پايان.
شبهاي تهران، ميکند پنهان
صحنۀ بسيار، از چشم انسان.
زين شبهاي تار، مانده يادگار
راز بيشمار، بهر عاشقان.
منبع:
http://www.parand.se/t-shab-haye-teheran.htm
صحنۀ بسيار، از چشم انسان
http://www.parand.se/ax/borje-shahyad-01.jpg
در کنار حضور «سرود ملي» که از قرار مثل «پرچم» کشور، جايگاهي ويژه و رسمي دارد و از آداب و تشريفات هر مملکت بهشمار ميآيد، «اشعار وطني» يا سرودههايي که شاعران در طول تاريخ ادبيات هر کشور در تعريف و ستايش از مرز و بوم ميهن سرودهاند نيز وجود دارد.
سرودههايي که يا از شدت حس وطنپرستي شاعر، گاه به سراشيب تند ناسيوناليسم و خود نژاد برتر بيني افتاده، و يا در مقطع خاصي از زمان و وقايع تاريخي، و در جهت تهييح و به همت و غيرت وا داشتن ملت در انجام وظيفۀ حفظ خاک و احترام به مام وطن به نظم کشيده شده است.
اشعاري از ايندست، غالبا توسط شاعران متقدم و بيشتر در سبک کلاسيک و در وزن و قافيههاي مطنطن و با کلامي شسته رفته و فاخر سروده و خلق شدهاند.
[عمري اگر باقي بود، در آينده به اتفاق نمونههايي از اين سرودهها را مرور ميکنيم و حکايت چگونگي خلق اولين «سرود ملي» در ايران را هم مينويسيم که در جاي خود بسيار جالب و خواندنيست.]
جدا از مقولۀ «سرود ملي» و قيل و قال «اشعار وطني» که گفتيم، در ضمن سرودههايي هم هست که در آن شاعر به تعريف از يک «شهر» بهخصوص پرداخته، و يا پيچيده در حسي از فراقزدگي و نوستالژي، به توصيف کوي و برزن و خاطراتي که از آن شهر دارد پرداخته. اين سرودهها بيشتر کار «ترانهسرا»هاست که ما آن را در آميزهاي از صداي خوانندهاي و موسيقي آهنگسازي به شکل ترانه شنيده و ميشنويم.
ترانههايي که در تعريف و توصيف و دلتنگي براي «شهر»ي مشخص سروده و اجرا شده، مثل «اشعار وطني»، در اکثر قريب به اتفاق کشورهاي جهان و به زبانهاي مختلف وجود داشته و دارد. يکي از قديميترين ترانههايي از ايندست و شايد شناختهترين آنها ترانۀ «نيويورک نيويورک» با صداي «فرانک سيناترا» است که حتما شما هم شنيدهايد.
گفتن ندارد که کشور خودمان ايران نيز از اين قاعده مستثني نيست. گرچه برخي از شهرها مثل «شيراز» و «اهواز»، و اين اواخر بهطور چشمگيري «آبادان»، بيشتر از ديگر شهرها مورد توجه ترانهسرايان بوده، و در ترانههاي محلي، نام شهرستانهاي کوچکتري مثل «بيرجند» و «جهرم» و «کازرون» را ميشنويم، ولي بالاخره اين «تهران» است که بيشترين آمار ترانههايي از آندست را که گفتيم بهخود اختصاص داده.
علت بيشتر بودن ترانههايي که در توصيف و تعريف شهر «تهران» سروده و خوانده شده البته پايتخت بودن اين شهر نيست، بلکه به نظر ميرسد که بافت اجتماعي اين شهر که مجموعهاي از گونهگوني قوميتها و زبان و فرهنگهاي موجود در ايران است، و همچنين شکل و ساختار شهرسازي تهران که آميختهاي از سنت و نوگراييست، و مهمتر از اين، شايد ضرباهنگ زندگي و ويژگيهاي کلانشهري آن است که دست ترانهسرا را در سرودن و پرداختن باز ميگذارد. آنچنانکه ويژگي «بهار شيراز» و جريان و جاري بودن «رود کارون» از ميان شهر «اهواز» و ساحل و اسکههاي «آبادان» و غروبهاي تماشايي «بندر» دستمايۀ ترانهسرايان براي صدور اينهمه ترانه قرار گرفته و ميگيرد.
http://www.parand.se/ax/borje-shahyad-02.jpg
يکي از قديميترين ترانههايي که مشخصا در باره شهر تهران سروده و اجرا شده، ترانۀ «شبهاي تهران» است که اول بار خوانندهاي بهنام «پروانه» آن را خواند. [اين «پروانه» همان خوانندهاي است که اول بار نيز ترانۀ معروف «مرا ببوس» را خواند. ترانهاي که ما بيشتر آن را با صداي «حسن گلنراقي» شنيدهايم و باز اگر عمري باقي بود، حکايت آن را حتما روزي در همينجا برايتان روايت خواهيم کرد]
ترانۀ «شبهاي تهران» با سرودهاي از «کريم فکور»، آهنگ «مجيد وفادار» و صداي «پروانه» از آن ترانههاي اگر نگوييم ناياب، ولي خيلي کمياب است که کمتر کسي آن را شنيده و بهياد دارد.
بخشي از اين ترانه را چند سال پيش در فيلم «آب و آتش» ساختۀ «فريدون جيراني» با بازي خوب «پرويز پرستويي» و «ليلا حاتمي» شنيديم. در صحنهاي که «فريماه فرجامي» در نقش مادري شوريدهسر و پريشان احوال، همراه با صداي آوازي که از گرامافوني قديمي پخش ميشود، در ميان اتاق خود که در و ديوارش مزين به تابلوهاي نقاشي قهوهخانهاي و گليم و جاجيمهاي رنگي و دستباف است، ذر حال و فضايي ماليخوليايي، نشسته و سیگار ميکشد. آن صدا از گرامافون، صداي «پروانه» است که دارد ترانۀ «شبهاي تهران» را ميخواند.
اين ترانه را بعدها «پري ملکي» خواننده و مدرس موسيقي در ايران، بازخواني کرد که به نوعي نجات اين ترانه از دست فراموشي و خاموشي بود.
ترانۀ «شبهاي تهران» با آن صداي زنگدار و خستهاي که «پروانه» ميخواند، جنسي از صحنۀ آغازين فيلم «خشت و آئينه»ي [ابراهيم گلستان] دارد و رنگي به رنگ فيلم «زير پوست شب» [فريدون گله]، و طعم تلخ صحنۀ پاياني فيلم تنگنا [امير نادري] را.
به کلام ديگر ترانۀ «شبهاي تهران» فقط کلام و صدا و آهنگ نيست، تعدادي عکس سياه و سفيد و قديمي است از شبهاي تهران. درست مثل همان فيلمهاي سياه وسفيدي که گفتم. براي ديدن و حس آن، بايد آن فيلمها را ديده باشي. بايد شتاب گذر اين شبهاي پر تب و تاب را در آن شهر از سر گذرانده و تاب آورده باشي. و بايد که به هر دليل، اينهمه سال را از آن شهر و آن شبها دور و پرت افتاده باشي.
http://www.parand.se/ax/borje-shahyad-03.jpg
شبهاي تهران، ميکند پنهان
صحنۀ بسيار، از چشم انسان.
زين شبهاي تار، مانده يادگار
راز بيشمار، بهر عاشقان.
هرشب اين سرزمين پر ز ماجراست
يکسو عيش و طرب، يکسو رنج و تعب
برخيزد همه شب غوغاي تهران
قلب يار بيقرار، کام او رواست
عاشق در همه حال، باشد فکر وصال
بر او داده مجال، شبهاي تهران
ياران جام باده بر دست دارند
هر شب چون ماه و پروين بيدارند
اي که چون من بيداري
مستي خود ياد آري
چون شنوي بانگ مستان
منتظري روز آيد، عقدۀ دل بگشايد
اين شب غم يابد پايان.
شبهاي تهران، ميکند پنهان
صحنۀ بسيار، از چشم انسان.
زين شبهاي تار، مانده يادگار
راز بيشمار، بهر عاشقان.
منبع:
http://www.parand.se/t-shab-haye-teheran.htm